[align=justify]سلام دوست عزیز
چه رشته خوبی میخونی، برات آرزوی موفقیت میکنم. من یه زمانی خیلی دوست داشتم حقوق بخونم اما به دلایلی نشد، البته هنوزم علاقه دارم شاید در آینده اگر موقعیتش را پیدا کنم برم دنبالش. باتوجه به رشته ت خداروشکر خوب میتونی از حقوقت دفاع کنی. این حسن بزرگیه که برای شما یه نقطه قوت به حساب میاد. البته در جایی که واقعا حقی ازت ضایع بشه.
من احساس میکنم شما چند تا مسئله برات بوجود اومده:
1- تا حدودی ذهن خوانی میکنی
2- تا حدودی هم در نحوه برقراری ارتباط با مادر و خواهرت قوی عمل نمیکنی، مادر و خواهرتو مقابل خودت میبینی و بخاطر همین مدام درحال مقایسه خودت با خواهرت یا رفتار مادرت هستی.
3- مقدار خیلی کمی هم در مقابل خواهر و مادرت زودرنجی داری که همین باعث شده حساسیتت در مورد اونها بالا بره و حرفای اونارو برای خودت اشتباه تعریف یا تفسیر کنی.
گاهی اوقات فاکتورهایی که ما برای نوع رفتار دیگران فرض میکنیم سوء تفاهماتی را در ذهن ما بوجود میاره و باعث میشه رفتارشون را جور دیگه ای برداشت کنیم.
مثلا حرف هایی که اطرافیانمون میزنن و تفسیرهایی که از خودشون ارائه میدن شاید برای ما این ذهنیت را بوجود بیاره که قصدشون اذیت ماست، درحالیکه این رفتار ریشه در پایین بودن اعتماد به نفس اون فرد داشته و برای اینکه خودش را دوست داشتنی نشون بده ناخودآگاه و به مرور زمان این رفتار در شخصیت او نهادینه شده.
یا مثلا در مورد سن گاهی نه فقط چهره بلکه نوع رفتار ما، یعنی میزان پختگی یا ناپختگی ما باعث میشه دیگران بهمون بگن بزرگتر یا کوچکتر بنظر میاییم و ما اینو بد تفسیر کنیم مثلا پیش خودمون میگیم چون به ما گفتن بزرگتر بنظر میاییم یعنی به ما گفتن پیر هستیم یا اگر کوچکتر بنظر میاییم یعنی به ما گفتن بچه هستیم! درحالیکه اونها اصلا چنین منظوری نداشتن. اتفاقا خودم یه خاطره دارم. یادمه 3 سال قبل رفته بودم بانک برای انجام یه کاری، خانومی که متصدی بانک بود قبل از اینکه کارمو انجام بده یه نگاهی بهم انداخت و گفت ببخشید شما به سن قانونی رسیدین!!؟؟ حتی حرفمو باور نکرد و ازم کارت شناسایی خواست!!!!؟؟ اون موقع من 23 سالم بود!!! یادمه خیلی بخاطر اون حرف حرص خوردم اما بعدش دیدم لزومی هم نداشت.
چون ما با ذهنیت دیگه ای به مسئله نگاه میکنیم اونو برای خودمون بزرگ میکنیم، بهش شاخ و برگ میدیم، بدون اینکه متوجه باشیم، و هربار که با اون رفتارهای تکراری اطرافیان روبرو میشیم یا حالت خصومت در نهادمون بوجود میاد یا رنجش و یا هردو بدنبال همدیگه.
البته عکس این قضیه هم صادقه. یعنی همونقدر که ما از جانب اطرافیانمون دچار این سوء تفاهمات میشیم، ممکنه خودمونم رفتارهایی داشته باشیم که شاید اصلا متوجهش نشده باشیم یا شاید از نظر خودمون موضوع ساده ای باشه اما ناخودآگاه اطرافیانمون را هم دچار سوء تفاهماتی کنه، درحالیکه منظورمون اصلا اون چیزی نبوده که اونها تصور کردن. مثل همون قضیه لجبازی که مادرت گفته.
نکته مهم این قضیه اینجاست که هیچکدوم این حرفا و این رفتارها از روی عمد و با مقصود بد نیست، بلکه ناخواسته شبهه ایجاد میشه. پس نتیجه میگیریم که نه ما اونقدر بدیم که دیگران فکرمیکنن و نه دیگران اونقدر بدهستن که ما تصور میکنیم.
اما عکس العمل ما توی این شرایط چطور باشه بهتره. این مسئله رو در یه تاپیک دیگه به یکی ازدوستان گفتم که اینجا برای شما هم مینویسم.
برای بروز و نشون دادن ناراحتی راه های زیادی وجود داره و هرکی یه جور ناراحتیشو نشون میده.
1- یکی مستقیما و بطور خیلی زننده و با الفاظ خیلی تند و گاها الفاظ زشت ناراحتیشو خالی میکنه.
2- یکی دیگه با کنایه و جملات منظوردار و بعضا در موقعیت هایی که فراهم میشه حرفش را میزنه.
3- یکی ناراحتیشو درون خودش میریزه و در جای دیگه به صورت های دیگه یی ناراحتیشو خالی میکنه.
4- یکی دیگه هم با خنده و شوخی و طوریکه جنبه طنز به کلامش داده باشه دوطرف رو حفظ میکنه. طوریکه هم ناراحتیشو کاملا منطقی و بدون خصومت ابراز میکنه و هم به شیوه ای اینکارو میکنه که رفتارش باعث رنجش طرف مقابل نشه و عین رفتار اونو تحویلش نده.فکر میکنم دسته چهارم قشنگترین انتخابه.
وقتیکه قضیه رو مطرح کردی سعی کن دیگه فراموشش کنی و مدام در ذهنت فیدبک نزن و مرور نکن، سعی کن واقعا ازش بگذری و تو ذهنت نگهش نداری تا جای دیگه دومرتبه بخوای خالی کنی.
با مادر و خواهرت ارتباط صمیمانه تر و نزدیک تری برقرار کن. سعی کن تو شروع کننده باشی. تا حدودی از این احساس تنهائی که داری ساخته ذهن خودت هستو تا حدودی هم اقتضای سن، مادر و خواهرتو مقابل خودت نبین، مادرت پدرت و خواهرتو درکنار خودت ببین شما یه خانواده هستین و مطمئن باش اگر کمترین مشکلی برای هرکدومتون پیش بیاد دیگری بشدت نگران میشه و قلبش برای اون میتپه. هر فکری که شمارو از اونها جدامیکنه بریز دور و خودتو جدای از اونها نبین.
اینو یادت باشه که عقـــل هیچوقت عاقل تر از موقعی نیست که پرهیز بکنه از قضاوت کردن درباره چیزهایی که از احساسات ما ناشی شدن درحالیکه مبنای عقلی درست و واقعی ندارن.
در مورد اون چیزایی هم که توی جامعه شبیه ارزش شده، باید بگم همه اینطور نیستن و همه اینطوری فکر نمیکنن، و در جامعه شاید خیلی تفکرات غلط دیگه ایی هم وجود داشته باشه اما این دلیل نمیشه که ما مبنای تفکرمون را حرف هایی قرار بدیم که یا مبناش غلطه و به غلط در ذهن ها جا افتاده و یا برداشت های غلطیه که رایج شده.[/align]
اينجا كسي است پنهان، دامان من گرفته
خود را سپس كشيده، پيشان من گرفته
اينجا كسي است پنهان چون جان و خوشتر از جان
باغي به من نموده، ايوان من گرفته
اينجا كسي است پنهان همچون خيال در دل
اما فروغ رويش، اركان من گرفته
اينجا كسي است پنهان مانند قند در نی
شيرين شكرفروشي دكان من گرفته
جادو و چشمبندي چشم كسش نبيند
سوداگري است موزون، ميزان من گرفته
در چشم من نيايد خوبان جمله عالم
بنگر خيال خوبش مژگان من گرفته
من خستهگرد عالم درمان ز كس نديدم
تا درد عشق ديدم درمان من گرفته
بشكن طلسم صورت، بگشاي چشم سيرت
تا شرق و غرب بيني سلطان من گرفته
ساقي غيب بيني پيدا سلام كرده
پيمانه جام كرده، پيمان من گرفته
ياران دلشكسته بر صدر دل نشسته
مستان و ميپرستان ميدان من گرفته
تبريز شمس دين را بر چرخ جان ببينی
اشراق نور رويش كيهان من گرفته
علاقه مندی ها (Bookmarks)