من مي توانم تمام راه هاي استفاده از متد سيلوا براي آفريدن سلامتي و تندرستي طبيعي در تصاوير ذهني را براي شما در ميان بگذارم. پاك كردن لكه ها از روي ريه براي برطرف ساختن سرفه، از بين بردن سنگ كليه با تصور اين كه نخست آن ها را با دست هايتان خرد و سپس همچون پودري از خود دفع مي كنيد و خالي كردن ورم انگشتان مبتلا به آرتريت با استفاده از يك جاروبرقي خيالي نمونه هايي از چنين تصاوير ذهني هستند. اما ممكن است آن چه كه من از زبان خودم مي گويم به دل شما ننشيند. تجربيات دست اول هستند كه مي توانند شما را به راستي برانگيزانند. پس بگذاريد شما را با آقاي تگ پاول ساكن ايالت فلوريدا آشنا كنم. ماجراي شفا يافتن تگ را از زبان خود وي براي شما نقل مي كنم. تگ اينك يكي از مربيان موفق متد سيلوا در محل اقامت خود مي باشد.

ماجراي تگ پاول
در چهارده سالگي به بيماري استئوميليت كه بيماري اي شبيه سرطان استخوان است مبتلا شدم. سلول هاي استخواني مبتلايان به اين نوع بيماري به تدريج فرسوده مي شوند و در مورد من اين فرسودگي در ناحيه ي زانوهايم رخ داده بود. نحوه ي ابتلاي من به اين بيماري در هاله اي از ابهام قرار داشت. شايد به دليل استفاده از ابزارهاي جراحي استريل نشده به آن مبتلا شده بودم و شايد هم نه. پزشكان در وهله ي اول سعي كردند با تجويز آنتي بيوتيك به درمان من بپردازند. ولي اگر چه در نوع معمولي اين بيماري آنتي بيوتيك ها كاملاً موثر واقع مي شوند در مورد من اينگونه نشد.
هر سه سال يك بار لازم بود تن به يك عمل جراحي بدهم. طي عمل پزشكان سعي مي كردند با نفوذ به لايه هاي دروني عضلات زانويم بافت هاي عفوني را از روي استخوان ها خراش دهند و پس از خارج كردن آنها، همه چيز را دوباره به وضعيت سابق برگردانند. اين عمل حداكثر به مدت دو يا سه سال وضع مرا بهتر مي كرد ولي پس از آن لازم بود دوباره براي عمل جراحي ديگري آماده شوم. در جراحي هاي بعدي پزشكان سعي كردند با اشعه درماني و تاباندن اشعه روي منطقه عفوني آن را ازبين ببرند. ولي آثار اين نوع جراحي به مدت دو سال دوام پيدا كرد. سپس آنان تلاش كردند با روش ديگري بافت هاي ناسالم را از پايم خارج سازند. و پس از بمباران با اشعه آن ها را دوباره سرجاي خود قرار دهند. اين روش به مدت شش ماه هر دو هفته يك بار انجام مي شد ولي متأسفانه كار ساز نبود.
پس از اين كه تمام روش هاي درماني بيماري هاي استخوان بدون گرفتن نتيجه اي آزمايش شد تصميم گرفتم در يكي از دوره هاي متد سيلوا شركت كنم. از زمان به پايان رساندن آموزش هاي اين دوره حدود شش ماه گذشته بود كه زانويم به شدت ورم كرد تا جايي كه به بزرگي يك بادكنك شد و من ناچار شدم از چوب زير بغل استفاده كنم. سعي كردم براي كنترل درد از روش هاي كنترل درد سيلوا استفاده كنم ولي از آنجا كه وقتي عضوي از اعضاي بدن بيش از اندازه بزرگ شود همواره بدون آن كه متوجه شويم با اشياي دور و بر برخورد مي كند درد زانويم شدت گرفت.
چند روز بعد يك پزشك محلي مرا به مركز پزشكي دانشگاه فلوريدا معرفي كرد و در آنجا بود كه متخصصان پيشنهاد كردند تمام متعلقات مفصل زانويم را با عمل جراحي خارج سازند، آن ها را به مدت بيست و چهار ساعت در آب بجوشانند و پس از منجمد كردنشان به مدت سي روز دوباره سر جاي خود باز گردانند. يكي از آنان گفت شايد اين كار وضع تو را بهتر كند البته شايد. با عدم اطميناني كه در پزشكان معالج وجود داشت اصلاً نمي خواستم چنين عملي روي زانويم انجام شود زيرا روش پيشنهادي آن ها آخرين روش درمان بيماراني بود كه در آستانه ي از دست دادن پايشان قرار داشتند. اين بود كه از آنان فقط مقداري آنتي بيوتيك درخواست كردم و پيشنهادشان را نپذيرفتم.
با ترك آن مركز پزشكي به خانه بازگشتم. ديگر قادر به حركت نبودم و به اين دليل در بسترم دراز كشيدم. ورم زانويم تقريباً به اندازه ي يك توپ واليبال شده بود به گونه اي كه نمي توانستم پاچه ي شلوارم را از روي زانويم رد كنم. همان شب در حالي كه روي تخت دراز كشيده بودم افكاري كه در مورد مشكلم داشتم مرا به خود مشغول كرد. آيا من به راستي به متد سيلوا ايمان دارم؟ اگر چنين است پس بايد دوباره آن را امتحان كنم. اين موضوع مربوط به سال 1978 يعني شش ماه پس از زماني بود كه دوره ي پايه متد سيلوا را به پايان رسانده بودم.

قبل از خواب با شمارش معكوس وارد سطح آلفا شدم. در اين سطح يادم آمد كه گويچه هاي سفيد خون مي توانند سلول هاي عفوني را از بين ببرند. با ياد آوري آن چه در كلاس هاي متد سيلوا درباره ي تصوير سازي ذهني آموخته بودم در تصورم تمام گويچه هاي سفيد بدنم را از تمامي نقاط فرا خواندم. اين فراخواني را نخست از انگشتان پايم شروع كردم و سپس در خيالم از تمام گويچه هاي سفيد بدنم دعوت كردم به سمت زانوي آسيب ديده ام حركت كنند. به اين ترتيب لشكري از گويچه هاي سفيد خون به ميدان جنگ هجوم آوردند.
پس از گرد هم آمدن ارتشي از گويچه هاي سفيد آن ها را سوار بر اسباني سپيد و مجهز به سپر ها و شمشيرهايي سفيد ساختم. بعد از سازمان يافتن اين ارتش و اعلام آمادگي آن ها در ذهنم دستور حمله دادم و سپس تظاهر كردم كه گويي گروه هاي بزرگي از نيروهاي اين ارتش به سوي جبهه اصلي( مفصل زانويم) هجوم مي آورند و به مبارزه و كشتار سلول هاي ناسالم مي پردازند. در اين جدال سهمگين در خيالم سلول هاي ناسالم را ضعيف، لاغر، سياه و با شمشيرها و سپرهايي از كار افتاده تصور كرده بودم نه قوي و جنگجو.
در خيالم گروه گروه از نيروهاي كمكي را به منطقه ي نبرد فرستادم و اين تصاوير ذهني را كاملاً با واقعيت عجين ساختم به طوري كه در زانويم احساس گرما پديد آمد. اما هنوز تا پيروزي كامل مدتي وقت باقي بود. به خاطرم آمد كه پزشكان معمولاً سعي مي كنند سلول هاي ناسالم را خراش دهند و از بين ببرند. پس يك دستگاه ليزر را وارد صحنه كردم و با آن سلول هاي ناسالم را هدف قرار دادم. چنان غرق در تيراندازي به سوي سلول هاي ناسالم بودم كه ترسيدم كه مبادا به سلول هاي سالم زانويم آسيب وارد كنم. در اين هنگام گرماي بيشتري در زانويم احساس كردم ولي اتفاق ديگري نيفتاد. سپس تلاش كردم جايگاه دستگاه ليزر خيالي را مستحكم تر سازم و همانند دكتر ها با حركاتي دايره وار به سلول هاي ناسالم شليك كنم. پس از اينكه دستگاه ليزر را خاموش كردم احساس درد و خستگي چنان بر تمام وجودم حاكم شده بود كه بي درنگ به خوابي عميق فرو رفتم.
فردا صبح پس از اين كه بيدار شدم متوجه شدم ورم زانويم تا حد يك توپ پينگ پنگ كوچكتر شده است وضعيت زانويم رو به بهبودي مي رفت. تابستان همان سال پس از اين كه عمل جراحي روحي متد سيلوا را روي پايم انجام دادم براي نخستين بار در عمرم با يك گروه ورزش به سفري تفريحي رفتم و همراه آنان واليبال بازي كردم. اگر در گذشته به اين ورزش مي پرداختم حتماً كارم به بيمارستان يا قبرستان مي كشيد.
تمام آن روز بدون احساس هيچ دردي به بازي واليبال پرداختم و فقط هنگام شب پس از بازگشت به خانه بود كه احساس كردم زانويم درد گرفته است. بعدها متوجه شدم اين درد نه به سبب بازگشت بيماري بلكه در نتيجه ي وارد آمدن فشار زياد روي عضلات پاهايم ايجاد شده بود زيرا از زمان ابتلا به اين بيماري در چهارده سالگي تا به آن روز استفاده ي چنداني از عضلات پايم نكرده بودم. وضع جسماني ام روز به روز بهتر شد و اكنون مي توانم حتي در وضعيت نيلوفري يوگا روي پاهايم بشينم. مستند ترين مدرك موثر بودن متد سيلوا اين بود كه در سفري به كشور باستاني مصر موفق به صعود از قلل مرتفع رشته كوه هاي پيراميد شدم كاري كه قبلاً حتي تصورش را هم نمي كردم.
كل برنامه شفابخشي ذهني من حدود سي تا چهل و پنج دقيقه طول كشيد. در آنزمان خواست، باور و انتظار من در سطح بسيار بالايي قرار داشت و به دليل اين كه پزشكان قصد داشتند زانويم را حداقل به مدت سي روز منجمد كنند در شرايط مرگ و زندگي قرار داشتم. فكر مي كنم دليل اين كه فقط با يك بار اجراي عمليات شفابخشي موفق به درمان خودم شدم اين باشد كه مجبور به چنين كاري بودم و چاره ي ديگري نداشتم. در صورت موفق نشدن ممكن بود پايم را براي هميشه از دست بدهم.
خواستن و در شرايط مرگ و زندگي قرار داشتن انرژي اي را در اختيار انسان قرار مي دهد كه او را به انجام دادن هر كاري توانمند مي سازد.
اگر شما راه ايجاد چنين خواستني را در خود پيدا كنيد حتماً به اهدافتان دست خواهيد يافت. من از چنين امري كاملاً آگاهم زيرا عملاً آن را را تجربه كردم. ميل و خواست من با كمك و همراهي متد سيلوا در سطح آلفا بارور شد و هدفي را كه به دنبالش بودم برايم به ارمغان آورد.
منبع: كتاب انسان شفابخش


شايد اين ها كه نوشتم باورش براتون سخت باشه و عجيب به نظر بياد. خيلي اتفاق ها بودند كه در ابتدا عجيب به نظر مي اومدند. ولي بعد براي ما تبديل به يك عادت و روال طبيعي زندگي شدند.
پزشكان دارند كم كم به اين باور مي رسند كه روح چيزي فراتر از جسمه و قدرت تسلط كامل بر جسم رو داره. مثل يك كوه يخي كه فقط درصد كمي از اون روي آبه و بخش اعظمش زير آب هست، ضمير ناخودآگاه ما هم همانند بخش اعظم كوه يخي هست.تعدادي پزشك ايمن آزمايش رو انجام دادن كه براي افراد بيمار فقط قرص شكر تجويز كردند ولي حرفي در اين مورد به شخص بيمار نزدند و بيماري اون فرد درمان شده فقط با قرص شكر! چون اون فرد بيمار به دارويي كه از طرف پزشك دريافت كرده و كار آيي اون ايمان داشته.
پس تمامي اين روش ها هست و حقيقت داره.
منبع، كتاب انسان شفابخش نوشته ي خوزه سيلوا و ترجمه ي مجيد پزشكي هست. انتشارات نسل نو انديش. اين كتاب همرا با يك سي دي آلفا هست كه با گوش كردن به اون ذهن شما در حالت آلفا قرار مي گيره.
وقتي صحبت از اين موارد مي شه ذهن خيلي از افراد به سمت كارهاي پيچيده و عجيب مي ره در حاليكه اين كتاب خيلي ساده نوشته شده و تمرينات كاربردي داره.
اگر كه كسي به اين كتاب دسترسي نداره و نمي تونه پيداش كنه به من بگه من براتون پست مي كنم. چون من خودم اين كتاب رو وقتي كه مي خواستم خيلي سخت به دست آوردم. شايد شما هم نتونيد راحت پيداش كنيد ولي مطمئن كه زندگيتون رو تغيير مي ده و بهتر مي كنه.
خدا انسان رو هميشه سالم ، زيبا و توانگر مي خواهد. خدا براي هيچ كس بدبختي نمي خواد.اگه مشكلات براتون پيش اومده ، اگه شاخه اي كه روش نشسته بوديد شكسته براي اين هست كه به يادتون بياره قدرت پرواز داريد.
و يك نكته اين كه تو اين نوشته تگ پاول با يك بار امتحان اين روش يعني شفا بخشي با قدرت ذهن به خواسته ش مي رسه. اگر كه با يك بار انجام دادن به نتيجه نرسيديد نااميد نشيد. انقدر ادامه بديد تا ذهن شرطي بشه. مطمئناً تگ پاول هم براي سلامتي ش زحمت زيادي كشيده. ديدين وقتي مدتي رو با مشكلي سر و كله مي زنيم وقتي حل شد كسي ازمون مي پرسه: چطور گذشت. مي گيم: بالاخره گذشت. تموم شد. شايد وارد جزئيات نشيم. تگ پاول هم چيزي از جزئيات نگفته. براي به دست آوردن هر هدفي بايد تلاش كنيد. پشتكار داشته باشيد. با يك بار انجام دادن معجزه اتفاق نمي افته.