سلام عرض میکنم خدمت تمامی دوستان گل همدردی!
من همون Mohammad.. هستم که قبلا مزاحمتون شده بودم!
امیدوارم بنده رو به یاد داشته باشید!(راستش هرکاری کردم با اون اکانت نتونستم وارد بشم)
پس از گذروندن اون مشکلات ، و اعتماد به خدا، تونستم یه حال و هوای بهتری به زندگیم بدم! و تا الان هم با تمام وجود نتیجه ی اعتماد به خدا رو دارم حس میکنم!
و واقعا خوشحالم!
اما از یه طرف دیگه بسیار ناراحتم!
چون خیلی بدجوری احساس تنهایی میکنم! قبلا هم این مشکلو باهاتون در میان گذاشتم وشما گفتید که سر خودمو گرم کنم با کتابخوانی و ورزش و ...
اما احساس میکنم تاثیری نداشته چون بازم همون حس رو دارم! البته با همین حس سعی میکنم تنهاییمو با راز و نیاز با خدا پر کنم!
اما...
بازهم احساس تنهایی رو دارم. از طرفی هم نمیخوام به انحرافات کشیده بشم و دوباره اتفاقاتی مثل گذشته برام بیفته! واسه همین بدجوری دارم با نفس خودم مبارزه میکنم! اما نمیدونم تا چندین سال دیگه میتونم به مبارزه ادامه بدم یا نه....که فقط امیدم به خداست که کمکم کنه!
راستش یه دوستی دارم که وقتی این مسئله رو باهاش درمیون گذاشتم، گفت معلومه خیلی از قدرت خدا میترسی که اصلا سمت انحرافات نمیری، و باید بهت بگم که این مبارزه برات خیلی سخته و به آسانی درش پیروز نمیشی! اگرهم پیروز بشی شاید به انحرافی بدتر تبدیل بشی..
من ازش پرسیدم چه انحرافی؟
گفت فقط مواظب باش که تبدیل به یه آدم اهنی سنگ دل نشی که واسه هرچیزی دلیل عقلانی بخواد...چون هرچیزی ملاکش عقل نیست!
راستش منم موافق بودم با این حرف که ملاک هرچیزی عقلانیت نیست.اما الان یه حسی دارم که احساس میکنم به همون ادم اهنیه دارم نزدیک میشم!!!!!!!!!
اگه میشه راهنماییم کنید که چیکار کنم که نه به انحراف کشیده بشم و نه بقول اون دوستمون مثل یه آدم آهنی بشم؟
ممنون!
علاقه مندی ها (Bookmarks)