موضوع: خودكشي

سلام دوستان از زندگيم خسته شدم . ديگه نميتونم تحمل كنم .(آيا آخرين راه حل مشكلم طلاقه؟) شوهرم روز به روز بي توجه تر ميشه و من داغون تر . الانم چند روزه رفته و من و بچه هامو تنها گذاشته بدون خرجي و منم با حقوق كمي كه ميگيرم چه ميتونم بكنم ؟ طلاق خواستم نميده . خرجي ميخام نميده . سه بار تاحالا اقدام به خودكشي كردم اما منو رسوندن بيمارستان نمردم . 23 سال بيشتر سن ندارم . شوهرم 34 سالشه دوتا بچه دارم دخترم 5 ساله پسرم يه سال و 5 ماهه . تو شهر غريب دور از خونه و خونواده . خودش شهرستان رفته زنگ ميزنم پول ميخام ميگه اينجام ول كن نيستي؟ همه اش پول ؟ حقوقتو چكار كردي ؟

دوستان اگه سوالي دارين بپرسيد . از مسئولين سايت ميخام كمكم كنند . بخدا ديگه فقط ميخام بميرم و راحت شم از اين زندگي لعنتي
خدايا كممممك

آرام باش عزيزم .


راه حل هيچ مشكلي خودكشي نيست .

چرا شوهرت رفته شهرستان ؟
علت حضورتون در اين شهر كه خانواده ها حضور ندارند چيست ؟
دقيقا شوهرت چند روزه كه رفته ؟

آني جان من تمام مشكلاتم رو توي تاپيك آيا آخرين را حل مشكلم طلاقه ؟ نوشتم . من و شوهرم از دو فرهنگ متفاوت با هم ازدواج كرديم و من باهاش كنار اومدم حقوقم در اختيارش بود تا اينكه دوسال پيش به خاطر جر و بحث از اداره اخراجش كردن . اخلاقش جوري بود كه من احساس ميكردم نسبت به من غيرت ندارد چون در طول روز اگه مردي رو ميديد موقعي كه با هم رابطه جنسي داشتيم بهم ميگفت دوست داشتي فلان مرد شوهرت بود ؟ دوست داشتي الان به جاي من اون پيشت بود؟ بخدا نميتونم بنويسم دستام داره ميلرزه . اين اخلاقش رو از اول زندگي داشت . بعد از اينكه اخراج شد من پسرم رو حامله شدم در طول بارداري اصلا با من همكاري نميكرد و ازم نميپرسيد زنده اي يا مرده شغل آزاد شروع كرد طمع زيادي داشت كه آره من پولدار ميشم ال ميكنم بل ميكنم وام گرفت اما همه اش رفت باد هوا چيزي براش نموند جز چند تا چك با حساباي خالي منم چندين دفعه بهش پول دادم كه كاري شروع كنه اما الكي خرجشون ميكرد . خيلي بي تفاوت شده نسبت به زندگي تو اين مدت هم من كرايه خونه ميدم . شير و پوشك بچه مواد غذايي و و و اما دريغ از يه تشكر تازه بهم ميگه تو دوست پسر داري . بهش ميگم آخه من كجا فرصت اين كارا رو دارم اداره دانشگاه و خونه بچه ديگه چه وقتي برا اين كارا دارم . قبل از اينكه پسرم رو حامله بشم به خاطر همين حرفاش بهش گفتم طلاقم بده كه نداد و منم حامله شدم . متأسفانه . الانم دوباره بهش گفتم ديگه نميخوام باهات زندگي كنم چون بهش ميگم خرجي بده ميگه نميدم . ميگه شهريه مهد كودك بچه هارو بده ميگه خودت خواستي بفرستي مهد خودت هم بده . ديگه چي بگم يه وام گرفتم ماشين بخرم انقد كرايه ندم آقا اونو ازم گرفت كه بده يه مغازه اجاره كنم كمك خرجي كه نميدونم كجا خرجش كرد الان بايد قسط اونم بدم . تقريبا دوهفته اس رفته شهرستان ميگه اونجا اعصابم راحته كسي غرغر نميكنه و پول نميخواد منم تنهام تو اين شهر . ديشب غذا نداشتم بدم بچه ها بخورن بخدا دارم ديونه ميشم تمام بدنم ميلرزه و تعادلم رو نميتونم حفظ كنم . ترم آخر رشته كارشناسي حقوقم . درسام سنگين . پدرم تازه فوت كرده به جاي دلداري بهم ميگه همه باباهاشون ميميرن اين كه نگراني نداره ... يادم رفت بگم هرچي طلا داشتم تكه تكه فروختم برا خرجي

اميدوارم مفهوم رو رسونده باشم چون اصلا نميتونم بنويسم تو رو خدا كمكم كنيد بخدا آرزوي مرگ دارم

سلامی دوباره


عزیزم شما میگی شوهرت بده خرجی نمیده غیرت نداره و براش خانوادش مهم نیست اون وقت میخوای خود کشی کنی؟؟؟؟!!!این شد راه حل؟!
به نظر من یه جا اجاره کن نزدیک مادرت اینا باشی یا خونه مادرت از دادگاه درخواست نفقه کن این حق تو و بچه هاته با خانواده ی همسرت هم در میون بذار اگه راه حلی ندادن بهتره پیش خانوادت باشی تو شوهرت رو لوس کردی ازش مرد نساختی تا پول نداد رفتی خودت دادی اجاره نمیده خودت میدی تو با این کار میخوای لطفت رو نشون بدی و زندگیتو نجات بدی ولیی اصلا روش درستی نیست وظایف زناشوئی باید واضح و مشخص باشه شما وظایف شوهرت رو خودت به گردن گرفتی و اون آقا بهش فهمونده نشده این لطفه چون قطعا چیز عادی ای شده براش
من هیچ وقت طلاق رو توصیه نمی کنم چون میترسم اسمش رو بیارم ولی اگه با یه فرصتی درست نشد با چیزهایی که میگی میتونی طلاق بگیری

ممنونم موفقيت جان . عزيزم من با داداشش صحبت كردم كه يه كم آدم فهميده اي هستش اما نتيجه نداده داداشش ميگه تحمل كن ان شاالله درست ميشه و من روز به روز دارم آب ميشم . آخه نميتونم گشنگي بچه هامو تحمل كنم و متأسفانه اون داره از اين فرصت سوء استفاده ميكنه . به طلاق خيلي فكر كردم و بهش گفتم هيچي نميخوام فقط طلاق بده ميگه نميدم . نميخوام پام به دادگاه باز شه اما ... بعضي وقتا به سرم ميزنه خودمو بچه هامو همه رو سم بدم بخوريم راحت شيم . بخدا دارم ديونه ميشم . ناخودآگاه گريه ميكنم . بدنم ميلرزه مشكل عصبي شديد پيدا كردم . ديشب بعد از اين مدت شوهرم برگشت خونه پاشو كه گذاشت تو خونه شروع كرد به جر و بحث اما من با آرامش تمام باهاش حرف زدم شام آوردم نخورد منو بچه ها خورديم و جمع كردم . منت نكشيدم . تورو خدا كمكم كنيد كه از اين فكر خودكشي لعنتي بيام بيرون

خواهر جون سلام
اینجا این همه دوست داری ، تو که تنها نیستی عزیزم. قربونت برم. پس ایمانت چی میشه؟؟ پس اعتقادات و باورت چی میشه؟ مگه خودکشی هم راهه؟
از خدا خجالت نمیکشی؟ می خوای چی آخه جواب خدا رو بدی؟ دو تا طفل معصومت آخه چه تقصیری دارن؟
خواهرجون، اصلا به خودکشی فکر نکن. ارزش یه زن به صلابتشه. به قدرتشه. نه اونقدر که از موضع ضعف در بیای و بخوای خودتو نابود کنی. مهم اینه که بتونی با مشکلاتت بجنگی. بسم الله... خدا دو تا نازنین بهت هدیه کرده، دو تا نعمتی که خیلیا آرزوشو دارن. حالا به خاطر پاره های تنت باید بجنگی.


دوستی برام تو تاپیکم حرف قشنگی نوشت. منم به تو میگمش. " مرد بودن شاید حاصل یه لقاح اتفاقی باشه، اما اونی که مهمه مرد شدن و مرد موندنه"

به خودت کمک کن. باید کمر همت رو ببندی و تا اونجایی که میتونی از طلاق یا خودکشی فاصله بگیری. اینا امتحان خداست. آزمایش سختیه اما ایمان تو رو محک میزنه. درسته دیدن گرسنگی بچه های معصومت سخته، به خدا این حرفت دلمو به درد آورد اما نباید تو رو نا امید کنه بلکه باید تورو محکم تر و مصمم تر کنه.

از خودت شروع کن. باید برنامه ریزی کنی. یه سری کارارو باید فوری انجام بدی و یه سری شونو درازمدت.

1- کمک گرفتن از خانوادت و یا گرفتن یه وام شاید بتونه مشکل مالی تو تا حدودی کاهش بده . البته پول یا وامی که در اختیار خودت باشه و هوشمندانه ازش استفاده کنی و به همسرت تعلق نگیره.

2- حرف زدن و واسطه قرار دادن کسی که همسرت، به حرفش گوش کنه. به عبارتی ریش سفیدی بقیه میتونه خیلی کمکت کنه. به این مساله خیلی فوری نیاز داری.

3- فعلا بهتره یه مدتی اسم پول رو نیاری ، میدونم واقعا سخته. اما به شوهرت فشار نیار. بذار بتونه خودشو جمع و جور کنه و دست از لجبازی برداره. بزار بفهمه به خاطر خودش دوسش داری و نه به خاطر پول. از طرفی احساس حقارت نکنه و به خاطر بیکاریش خجالت نکشه.

4- صبر و تجمل در مقابل رفتارای همسرت باید تا یه مدتی انجام بدی. بهش گیر نده. حاضر جوابی نکن. باید سعی کنی اوضاع خونه تو عوض کنی. بهش بیشتر توجه کن. کمبود محبت نداشته باشه. گذشت کن.

مهربوني جان . من اعتقاداتم ضعيف نيست و نماز و قرانم رو ميخونم . اما اين مسئله خودكشي گاه گاه مياد به سراغم و مثل خوره منو ميخوره .
شما گفتين وام بگيرم من دو تا وام گرفتم و دادم به آقا كه يه كار دست و پا كنه . اما همه اش رو الكي خرج كرد الان تو قسطاشون موندم
از داداشش حرف شنوي داره . باهاش حرف زدم و اونم بهم ميگه تحمل كن .

دوست عزيز من صبرم خيلي زياده الان 6 ساله من مشكل دارم اما كسي متوجه نشده . چون تو خودم ميريزم و هي تحمل كردم . ولي ديگه خسته شدم

چه كنم كه صبرم از اين بشتر بشه

مسئولين كمك

موفقيت جان . من نميتونم به خاطر شغلم برم پيش مامانم . و اين خونه هم از طرف محل كارم به داده شده كه ماهيانه از حقوقم كم ميكنن.

سلام دوست عزیز

احسنت و آفرین به دوست عزیزم که با 23 سال سن بار زندگی را به دوش می کشد!

تو دختر بسیار مقاومی هستی!!

سرگردان عزیزم نوشته هایت را که خواندم متاسف شدم اما به یک نتیجه رسیدم!

سرگردان الان 2 راه بیشتر ندارد!

راه اول اینست که به اشتباهات خود ادامه بدهد و با این محبت های بی جا به مردش او را

ناسپاس و متوقع و بی تفاوت تر کند و آنقدر ادامکه دهد که ناچارا دست به خود کشی بزند که نه

تنها اوضاعش بهتر نمی شود بلکه مسائلش چند برابر می شود!

اما راه حل دوم :

دوست عزیزم بلا تکلیفی تا کی؟

یک بار برای همیشه یک تصمیم نهایی بگیر و یک یا علی بگو و نگاهت را یه مسائلت عوض کن!

تو مادر هستی!...مادر یعنی استوره مقاومت و صلابت!

تو قوی هستی!

تو می توانی به تنهایی و لطف خدا زندگیت را سر و سامان ببخشی!

یک قدم بردار و بگو می خواهم ازین پس زندگی زیبایی بسازم و شروع کن...به بزرگی خداوند

قسم که درهای رحمتش یک به یک به رویت باز می شود! مایوسی از رحمت خدا؟

زنانی را می شناسم که وضعیتشان به مراتب از شما بدتر بوده و لحظه ای که اراده کرده اند و

از خدا خواسته اند که یاریشان دهد زندگیشان بطور چشم گیری عوض شده و رحمت خداوند

مهربان شامل حالشان!

دوست عزیزم از سرگردانی در بیا!

وضو بگیر و به نماز بایست!بعد از آن بنشین و با خدا درد و دل کن و اشک بریز و بگو که به تو

در گرفتن این تصمیم یاری کند و بعد با او عهد ببند که می خواهی تمام تلاشت را بکنی!

بعد شروع کن!

خدا را شکر کار می کنی و درآمد داری!...پس اولین کارت این باشد که به شوهرت بگویی که

ازین پس تا به شما نفقه نداده نباید به خانه بیاید و دیگر هرگز به او پولی نده به هیچ عنوان!

دیگر از او درخواست کمک نکن چرا که به فکر نیست! تو به زندگیت بدون کمک او ادامه بده!

یک مدت صبر کن و اگر باز هم بی توجهی کرد به دادگاه بابت نفقه شکایت کن!

تو وکالت می خوانی و رشته خوبی داری که در آینده برایت بسیار پولساز خواهد بود!

با توجه به مواد قانونی که می دانی درخواست عسر و حرج کن و همزمان برای زندگیت تلاش

کن!باور کن اگر ضمیر ناخود آگاه باور کند که میخواهی مسائل را حل کنی در تو انقلابی شگرف

ایجاد می کند و لطف خدا همواره همراه توست!

اگر صلاح دیدی و خانواده حمایتگری داری از آنها کمک بگیر زیرا خود خوری و در خود ریختن تا

جایی جایز است که تو به خود کشی فکر نکنی اما در مسائل اینچنینی نگفتنت اشتباه محض

است! پس آنها را در جریان بگذار!

باور کن که خداوند همین الان حواسش به تو هست و گرنه این سایت را پیدا نمی کردی!

بلند شو مادر پر صلابت و امیدوار باش به رحمت حق!

برخیز و زندگیت را زیبا کن و امیدوار باش به لطف پروردگار که منتظر توست!

از تو حرکت از خدا برکت!

از رحمت خدا نومید نمی شوند مگر کافران!

برایت دعا می کنم و پیگیر مسائلت هستم.به دنبال راه حل باش! خود کشی راه حل نیست!!!

شروع کن!