جنس: زن
تحصیلات: فوق لیسانس
سن:27
مشکل: حداکثر 1 ماه دیگه دفاع پایان نامه ام رو تموم میکنم. نمیدونم زندگیم چی میشه... روزهای زندگیم هر روز بدون اینکه کار مثبتی انجام بدم داره میره... به دلیل اینکه 2 خواهر و یک برادر از خودم بزرگتر و مجرد دارم نمیتونم ازدواج کنم. و کلا موردی هم ندارم البته دنبالش هم نیستم... از نظر عاطفی نیاز دارم اما امکان پذیر برام نیست، از نظر مالی مشکل دارم و شغل ندارم... و میدونم که از ماه آینده بیکاریام شروع میشه. انگیزمو واسه اتمام پایان نامه ندارم. نگرانم، کلا امید چندانی به بهتر شدن اوضاعم ندارم در اینجا، دلم می خواد برم زبان انگلیسیمو تقویت کنم برم از این مملکت و دکترامو بگیرم... حس میکنم چیزی واسه از دست دادن ندارم که بخوام بترسم از این موضوع رفتن... اما امید و شور ندارم، از نظر خانوادگی اوضاع چندان مناسبی ندارم، ازدواج نکردن بقیه، حس می کنم روی من فشار زیادی تحمیل کرده، با پسری مدتی پیش در ارتباط بودم اما چون قصدش ازدواج نبود، حس خوبی نداشتم... تمامش کردم، الان از همه نظر تحت فشار هستم، نمیدونم باید چیکار کنم؟... برم دنبال کار حداقل 6 ماه فقط باید دنبالش بگردم... برم دنبال زبان؟ اگه نتونم برم چی؟ اگه برم آیا این امکان هست دیگه موفق به ازدواج نشم؟ کلا زندگی خیلی پیچیده و پر تنشی دارم که به اختصار گفتم... اما استقلال برام خیلی نقش کلیدی داره، نمی خوام فقط ازدواج کنم که از نظر مالی کسی منو تامین کنه و من سرویس بدم و از ازدواج سنتی به هیچ عنوان خوشم نمیاد... البته اصلا تا حالا موردی هم نداشتم که بخوام فکر کنم... بیشترین موضوعی که الان مشاوره میخوام اینه که چطور با تمام این مشکلات تمرکز کنم روی رفتن و ترسمو کامل باهاش برخورد کنم ترس از مسائل مالی و تنهایی اونجا و... که بتونم بهترین نتیجه رو بگیرم و برم و شور لازم و انگیزه برای خواندن زبان(چون پروسه ی سنگینی هست) رو پیدا کنم؟ حس میکنم یکی باید هلم بده در صورتی که قبلا اینطور نبودم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)