موضوع: ارتباط جنسی به خاطر دوست داشتن قبل ازدواج؟؟

الان که دارم مینویسم ساعت 2:50 بامداد
اونقدر سرم درد میکنه که نتونستم خواب برم
گفتم بیام ذهن پرآشوبمو اینجا تخلیه کنم

موضوع از اینجا شروع میشه که من خیلی آدم عشق کامپیوتریم 303 227 از موقعی که 9 سالم بود همیشه در حال کنجکاوی بودم تو کامپیوتر و همیشه تنها، و به همین دلیل قبل اون ارتباطی با دخترا نداشتم
تا اینکه به سنی رسیدم که احساس کردم یک فضایی خالی در من ایجاد شده احساس کردم نیاز عاطفی دارم . 163
کارمو با دوست شدن معمولی شروع کردم 310سعی می کردم رابطم نه آنقدر خشک باشه و نه آنقدر صمیمی هدفم این بود کمی با دخترا آشنا بشم که کاش نمیشدم

اتفاق اول 324: با اولی که بودم همون اول بهم گفت من دوست پسر داشتم و با هم سکس داشتیم گفتم اوکیی!! رابطش با من خیلی عمیق شده بود گفت من کسی غیره تو رو نمی خوام و خودکشی میکنمااا همین حرفا تا یک سال گذشت و من احساس مردم عشقشو به من اثبات کرده تا اینکه از زبونش کشیدم بیرون که یک بار دیگه اخیرا رفت پیش دوست پسر قبلیش گفت ما الان یک دوست معمولی هستیم اما کمی بیشتر چکوندمش گفت اون منو بغل گرفت میخواست باهام سکس کنه من بلند داد زدددممم راامیین و بعد بک طوری از دستش فرار کردم
من از اون موقع سرد شدم نسبت بهش
تا اینکه بهش گفتم منو فراموش کن تا یک هفته باهاش ارتباط نداشتم توی این یک هفته با یکی دیگه دوست شد و سکس باهاش...302

از اون موقع نفرت ایجاد شد نسبت به دخترا 305

و بیشترو بیشترم شد

یکی از دوستام که چهره ی خوبی داره ولی تا دیروز که دانشگاه نمیرفت م م م میکرد موقعی که میخواست با دختری صحبت کنه
اما وقتی رفت دانشگاه :
ترم اول : به گفته خودش آره یکی دو تا دختره هستن خیلی درسشون خوبه می خواهیم 303 با هم درس بخونیم ، من گفتم چه خوووب عالیه
ترم دوم: اون 2 نفر جاشو به 5 نفر دادن که باهم اسمس بازیوو بیرون رفتن اینچیزا شد
بعد میگفت بچه ها (رفیقای پسر دانشگاه) خیلی بی جنبن من با اون هم رشته ایها (دخترا) فقط یک رابطه دوستانه داریم همینو بس
یک رابطه دوستانه ی مدرن
ترم سوم: چنتا از همون دخترا رو موقعی که خانوادش میره مسافرت کارشونو میسازه

بعد من بهش گفتم این چه کاری بود کردی؟ گفت اونا خودشون می خواستن
گفتم اگه تو خودتم نمی خواستی هیچ وقت اتفاق نمی افتاد

حالا همه دخترارو دک کرده چسبیده به یک دختر 15 ساله که میگه من میخوام بزرگش کنم برای خودم برای ازدواج ، میگفت به دخترا نمیشه اعتماد کرد من خیلی حساسم که کسی زنمو چپ ببینه از این قبیل حرفا...311
گفتم بهش : احساس شرمندگی نمیکنی؟ عذاب وجدان نمیگیری که با یک دختر پاک ازدواج کنی؟
خودت فکر کن اصلا برابر هستین با هم؟!!!
گفت : آره حق با توء!!!!
گفتم هر عملی عکس العملی داره تو این دنیا ، خدا 43میدونه چیکار کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


باز نفرتم به دخترا زیاد شد با خودم صحبت میکردم خوووووب دختری که حیا داشته باشه نمی تونه با پسری صحبت کنه
اونا خودشون میخوان
دو حالت داره با من خیلی ساده ام عقب افتاده ام از زندگی مثلا مدرن یا اینکه اشکالی تو کاره اونهاست

اتفاق بعدی : یک دختره از آشناها که هم سن خودم بود با یک مرد 10 سال از خودش بزرگتر ازدواج کرد بهم اسمس های عاشقونه میفرستاد تا اینکه پیشنهاد سکس داد بهم، یک زن !!!!!
میخواستم به شوهرش بگم اما زندگیش خراب میشد، بی خیالش شدم
اتفاقای زیادیییی هست که دست به دست داده تا از این دنیا از این آدما از انسانیت از آبرو از پاکی و خیلی چیزای دیگه که تو تنهاییم یاد گرفته بودم دچار دوگانگی بشم
که من فکرام همش توهم بود و واقیعیت آن چیزی هست که تو جنگل هست.

خدایااااا

سلام دوست عزیز.

از این که تونستید توی محیط های بد، شان و شخصیت خودتون رو حفظ کنید بهتون تبریک میگم.

دقت کنید گفتم توی محیط بد!!!!
متاسفانه با برداشتی که من داشتم، مهم ترین ضعفی که منجر به بدبینی شما شده، قرار گرفتن در محیط های نا مناسبه.

شاید همیشه راهی باشه تا تاثیرات محیط رو کم رنگ کرد، اما نمی توان به طور کامل از آسیب های اون در امان موند. مخصوصا وقتی ثبات فکری دست نداده و شخص همچنان در حال پذیرش تربیت از محیطه.

خب این طبیعیه. شما در جو های ناپاک قرار گرفتین، آنچه که دیدین هم ناپاک بوده. اما اگر محیطتون رو تغییر میدادین، آنچه که میدیدین هم تغییر میکرد و متعاقبا، دیدگاه شما هم عوض میشد.

مثل این میمونه که شما بری تو یه جنگل. اوجا همه ی حیوانات وحشی اند، همدیگرو میدرند، ای بابا حتی گیاهانشون گوشت خوار و وحشی اند. پس در نتیجه همه حیوانات و گیاهان وحشی اند.
اونوقت اگر هرجایی یه گل زیبای غیر گوشت خوار هم ببینید، خب میترسین بهش نزدیگ شین. فکر میکنید اونم میخواد شما رو ببلعه.

اما میاین تو یه دشت. با حیوانات اهلی. میبینید همه دور هم جمعند، آخی چه قدر مهربونند.

خب این مسلمه. شما هم تو محیط فاسد چت، دخترای خوب خیلی کم میبینی. اگر هم خوب باشن، یا حرفه ای نیستن، یا مثل شما از سر تنهایی میرن و خب تعدادشون هم مانند شما کمه.
یا در محیط بیرون، در انتخاب دوستانتون دقت کافی نداشتین. مثلا همین فرد بی ثباتی که باهاش دوست شدین.

محیطتون رو تغییر بدین و در انتخاب دوست، انتخاب عاقلانه و درایتمندانه داشته باشین، میبینید که همه دخترا خوبن، همه پسرا خوبن. اونایی که راه گم کردن میشناسید، چون ضعف هاشون رو میشناسید و اونایی که راهشون صحیحه رو هم میشناسید، چون با نقات قوتشون آشنایی دارید. می فهمید بدی ذاتی نیست و اکثر اوقات از یه خلاء احساسی ناشی میشه.

شما یه مدت تو محیط همدردی بمونید، احساس میکنید چقدر همه آدما خوب و مهربونند.

اما در مورد رابطه جنسی قبل از ازدواج باید گفت از روی دوست داشتن نیست. در حقیقت یا از روی نیاز شدید عاطفی و احساس وابستگیه و یا از روی هوس برگرفته از آسیب های پیشین. معمولا از روی علاقه ی خالص نمی تونه باشه.

به هر حال همانطور که شما تونستید خودتونو از آسیب ها حفظ کنید، مسلما یه دختر هم مثل خودتون پیدا میشه که از آسیب ها به دور مونده باشه. کم کم با افزایش تجربه تون به این درک میرسید که چه کسی خطا کرده و چه کسی مبرا مونده. حتی چه کسی خطاش قابل ببخششه و خطای چه کسی سزاوار گذشت نیست.

اما یه نکته دیگه اینکه در مورد دیگران و اشتباهاتشون قضاوت نکنید. هر کسی حق اشتباه کردن داره. و اتفاقا به همون اندازه هم حق بخشیده شدن. در حقیقت برداشت و نتیجه گیری شتابزده ممنوع.
نکته: ما میتونیم قضاوت کنیم کار شخصی صحیحه یا اشتباه . ولی اینکه شخص خوبه یا ید خیر.

یه نکته دیگه: دنیا سراسر پلیدی نیست. سعی کنید همانقدر که پلیدی هارو میبینید، زیبایی هارو هم ببینید. انسانیت رو ببینید. نجابت رو ببینید. و...

نوشته اصلی توسط ramin00

دو حالت داره با من خیلی ساده ام عقب افتاده ام از زندگی مثلا مدرن یا اینکه اشکالی تو کاره اونهاست

دیگه که تو تنهاییم یاد گرفته بودم دچار دوگانگی بشم

سلام
آقا رامین به همدردی خوش آمدید

راستش من متوجه نشدم مشکل شما دقیقاً چیه؟
اگه دوگانگی تو حقیقت و واقعیت هست که باید بهتون بگم شما باید حقیقت رو باور دشته باشید نه واقعیت رو!
این دوتا با هم خیلی متفاوت هستند.حقیقت اینه که ارتباط با نامحرم اون هم تا این حدودی که شما گفتید گناه و معصیته و بر هر انسان عاقل و خدا پرستی واجبه که وارد چنین روابط خطرناکی نشه حتی اگر کل عالم بگن عقب مانده یا امل یا بی کلاس یا ... هستی

من اصلا این ضرب المثل رو قبول ندارم که میگه : خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!
گاهی واقعا رسوا شدن بسیار بهتر از همرنگ شدن با جماعت هست مثل همین روابط که برای خیلیها عادی و حتی از نون شب هم واجبتر شده!

یعنی باید بگیم: خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت شو!
این خیلی خیلی بهتره.

عقب افتادن تو بعضی کارها واقعا برنده شدن و نفر اول شدن هست!
کسی که وارد چنین روابطی نشه خیلی جلوتر از کسانی هست که توش غرق شدن چرا که افراد پاک به خدا نزدیکند یعنی جلوترند نه عقب مونده!

اگه تونستید و کارساز بود دیگرانی که تو دام این روابط افتاده اند رو امر به معروف و نهی از منکر کنید اگر کارساز نبود رهاشون کنید و خودتون رو ازشون دور نگه دارید که به نفعتونه.
وقتی به سن ازدواج رسیدید و شرایطش رو داشتید، از راه درست و شرعی و قانونی ازدواج کنید.در این صورت فرصت شناخت درست و زیر نظر خانواده ها هم به خودتون بدید تا نه توی دام بیوفتید نه چشم و گوش بسته انتخاب کنید.

موفق باشید

برادر گرامی سلام

به جمع خوب دوستان همدردی خوش آمدید

دوستان به خصوص شب بارونی عزیز صحبت های بسیار خوبی کردند.من هم چند نکته ای رو میگم

2 تا سطل آب بردارید و یکیش رو گل آلود کنید و یکیش آب زلال باشه...خودتون رو تو کدوم آب

میتونید ببینید؟...مسلما آب زلال نه آب کثیف...مشکل از آب نیست...مشکل از گل آلود بودنشه!

شما هم تو یک محیط گل آلود و بیمار بودید و دوستان نامناسبی داشتید بنابراین فکر می کنید

مشکل از آب درون سطله...اگر شما تو محیط زلال برید و دوستان خوب پیدا کنید می بینید که

دخترای خوب و پسرای خوب خیلی زیادن...شاعر میگه

آینه چون نقش تو بنمود راست....خود شکن آیینه شکستن خطاست!

بهتره تو دوستان و محیطی که رفت و آمد می کنید تجدید نظر کنید و نگید همه بدن! ... بدترین

جمله اینه که بگیم : "همه همین جور هستند!"

هنوز خدا از بشرش نا امید نیست وگرنه کودکی دیگه قدم به این دنیا نمی گذاشت!

شما هم ظرف آبت رو عوض کن تا زیباییهای دنیا رو ببینی!