1-همسرم دانشجو دکترااست در یک کشور خارجی- هنوز کار نداردومن به خاطر او باید همه از صفر در یک کشور دیگر شروع کنم.
سلام عزیزم
زمان خواستگاری به شما نگفتند که باید با ایشون به خارج از کشور برید؟ در مورد شرایط و نحوه ادامه تحصیلتون در اونجا پرس و جو نکردید؟ با خودتون در این زمینه کنار نیومدین که باید از صفر شروع کنم؟!
2-از نظر مالی خوب نیست ولی همیشه به این فکر می کردم که او آینده دارد ولی او متعقد به تساوی حقوق مردهاو زنها است و اعتقاد دارد که من هم به اندازه او باید برای تامین احتیاجات مالی زحمت بکشم البته حیلی دوستداردمن هم ادامه تحصیل دهم.
خوب حالا صرف نظر از عقیده ایشون شما خودتون دوست ندارید شاغل باشید؟ آیا در این زمینه قبلا به تفاهم نرسیدید؟
3-به عنوان مهریه نصف از خانه خود را به من بخشید ولی تا زمان عقد به من نگفته بودکه خانه هنوز سند ندارد- من مایل به این کار نبودم ولی ایشان حاضر نبود سکه طلا مهر کنند البته حق طلاق را هم به من داده است.
من که فکر میکنم حالا نگیم همه ولی اکثر دخترخانوما دوست داشته باشند که مهریشون ملک باشه چون ملکو همون جا به نامت میزنند اما سکه رو کی داده کی گرفته.اصلا قضیه مهریه هم که یه چیز توافقیه و اجباری در انتخاب وجود نداره، درسته؟
حق طلاقو هم که به شما داده که کمتر مردی حاضر میشه چنین کاری بکنه.(فکر نمیکنم یکی از پسرای فامیل ما حاضر به چنین کاری بشه)
4-اجاره این خانه در تامین نیازهای مادی مادرشان است و برای من فقط مشکاتتش می ماند از قبیل این که الان قرار است خانه فروخته شودلذا هر دفعه به من می گوید قبل خروجاز کشور به خواهرش یا مادر خودم واگذار کنم تا خانه فروخته شود و خانه دیگری خریداری شود.
اما به زحمتش میارزه ها، نمیارزه؟
5-سکه های عروسی مون را فروخت تا با آن سفر ماه عسل برویم و همانطور 1 هفته خودش به شهرستان خودشان برود. تمام سکه های فامیل خودش خرج خودش گردید. من مادی نیستم ولی این کارش خیلی اذیتم کرد.
چرا اصلا واستون مهمه؟ خوب حالا خرج خودش کرده دیگه خرج کس دیگه ای که نکرده.بعد از ازدواج دیگه باید من و تو کنار گذاشته بشه.
6- ازرابطه جنسی وحشت دارم و هنوز با همارتباطی برقرار نکردیم .نسبت به همسرم اعتماد ندارم با این که خیلی مرد مهربانی است و همه فامیل و آشنا ها دوستش دارند.
خوب این که دیگه مشکل ایشون نیست. شما هم خیلی راحت میتونی با مطالعه ، بارفتن پیش دکتر زنان و .... اطلاعاتتو بالا ببری و ترسو کنار بذاری.
7-درست همزمان با ازدواج من طلاق خواهرم که دانشجوی دکترا است اتفاق افتادکه خیلی برام سنگین بود.
این موضوع به طلاق شما چه ربطی داره؟ اتفاقا جدایی شما بعد از یه ماه از جدایی خواهرتون زیاد جالب نیست. درسته؟
راستش اینقدر می ترسم که حاضرنیستم بروم در یک کشور دیگر میگم ازحالا جدا شم ودیگرهیچ وقتم ازدواج نکنم.
من واقعا نمیدونم شما به این چیزا قبل از ازدواجتون فکر نکردین؟!!!!
خوبیشام بگم اینکه مهربان است- هوام من و خانواده ام دارد- خسیس نیست- قدرشناس است- سالم است- اصلا عصبی نیست و در بدترین شرایط هیچوقت حرف نامربوطی نزده و فوق العاده حساس می باشد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)