سلام به همگی ، خیلی منت میذارین که راهنمایم میکنین. ممنون
من پسری 24 ساله تازه لیسانس گرفتم و کارت پایان خدمت هم دارم. و الان بیکار حساب میشم و احتمالا فعلا واسه کنکور ارشد بشینم درس بخونم.
من بیشتر از یه ساله با یه خانم 21 ساله ای تو دانشگاه و در یه محیط فرهنگی آشنا شدم و رفته رفته از برخورداش و طرز فکرش آشنا شدم و بیشتر باهاش ارتباط برقرار کردم و بعدش هم مستقیما باهاش مطرح کردم که به قصد ازدواج با هاتون می خوام آشنا بشم و با هم بیشتر بودیم و تلفنی و حضوری حرف میزدیم و میزنیم که در اکثر موارد با هم تفاهم داریم و خیلی طرز فکر و شاید سلیقه مون هم به هم میخوره .
اما یه سری مسائلی هست که منو اذیت میده و همیشه ی خدا ذهنم درگیره .
بعضی مواقع با توجه به یه سری از خصوصیات اون خانم که واسم عزیز و محترم هم هستن و همچنین خاطره های خوب زیادی که با هم داشتیم ؛ جذب ایشون میشم و واسم شیرین هستن.
اما بعضی مواقع هم یه سری مسائل که دوست داشتم جور دیگه ای بودن باعث میشه که احساس خوبی نداشته باشم و گیج می شم که چیکار کنم و نمیتونم بیخیال احساسات خوب جفتمون و خوبی هاش و خاطره هامون بشم و مدام در حال جذب و دفع هستم.
مشکلاتم اینا هستن :
1) دوست داشتم خانواده ی همسرم و حدافل برادر خواهرو همسرای اونا تحصیلکرده و دارای شغل نسبتا با کلاسی باشن . که اینجوری نیست و دیپلم و زیر دیپلم و دارای شغل آزادن که میدونم که از نظر خانواده ی خودم مردود هستن.
2) مشکل بعدی مسائل ظاهری هستش شاید من در اول زیاد به چهره شون دقت نکردم چون یه ظاهر معمولی و آرایش نکرده و ساده داشتن و دفع کننده هم نبودن .
اما بعدا که زیاد حساس شدم و چون یه مقداری ایراد گیری تو ذاتمه ! شروع به ایراد گرفتن ازشون کردم و بعضی وقتا یه سری چیزا رو حتی به خودشون هم می گفتم که خوب برخورد میکردن.
و مشکل اصلی به حالت دماغ شون بر میگرده ( با اینکه بعضی وقتا به سایر چیزا هم ایراد میگیرم) من بهشون گفتم که بینی اش رو عمل کنه و...
چون سعی میکنم خلاصه بگم دیگه کش نمی دم!! اما کاش حرفای دیگم رو هم میگفتم.
ممنون میشم با توجه به این مسائل ؛ نظر و راهنماییتون رو واسه اینکه از سردرگمی در بیام بگید و هم به این سوالم جواب بدید که آیا این ایراد گیریهام نشونه ی اینه که من ایشون رو کامل دوست ندارم ؟؟؟
دوست دارما ؛ اما زیاد دو دو تا 4تا میکنم و از ابراز علاقه ی زیاد خودداری میکنم که این کم ابراز علاقه کردن باعث بروز مشکلاتی بینمون شده که ایشون میگن که تو هیچ احساسی به من نداری ! بر خلاف خودش که چندین بار به من گفته که دوستم داره .
خیلی گیجم خیلی خیلی ؛ به طوری که از کار و زندگی موندم و از دست خودمم ناراحتم .
لطفا کمکم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)