[align=justify][align=justify][align=justify]سلام
نمی دونم از کجا شروع کنم. انقد تو نت سرچ می کردم. بلاخره رسیدم اینجا. حتی نمی دونم الان جای درستی دارم می نویسم یا نه. انتظار راه حلی هم ندارم. چون خیلی ناامید تر از پیدا کردن راه حلم.
10 ماه پیش با دختری آشنا شدم که 7 ماه از خودم بزرگتر بود و سه چهار سالی هم از سنش بیشتر نشون می داد.. رابطه ما کم کم قوی شد و بهم ابراز علاقه کردیم. خانواده من به شدت مخالف بودن و مخالفتشون منم دو دل می کرد. ولی نمی تونستم ازش بگذرم. نا گفته نمونه که این دختر یه مقدار هم مشکلات روحی روانی داشت و تو رابطه های قبلیش شکست خورده بود. که همین داشتن رابطه قبلی منو خیلی اذیت می کرد (چون من خودم رابطه خاصی نداشتم قبلش). با همه اینها بلاخره بعد از هشت ماه خانواده من راضی شدن و منم مطمئن شدم به ااین ازدواج. روزی که مادرم قرار بود تماس بگیره با خانوادش، بهم زنگ زد و گفت جواب آزمایش غددش اومده ( چند وقت بود سرگیچه و سردرد و ترشح شیر از سینه و... داشت) که پرولاکتینش شده بود 400 و اون طور که تو نت تحقیق کردم امکان بالایی از تومور مغزی و ناباروری داشت. من شکه شده بودم و نمی دونستم باید چکار کنم هرچی هم بهش گفتم ببر جواب آزمایشتو دکتر متخصص ببینه قبول نمی کرد. اون روزا خیلی عصبی بودم. این شدت عصبانیت باعث شد یه روز احساس کنم پای راستم داره گزگز می کنه. رداش رفتم دکتر و خلاصش اینکه متوجه شدم دیسک کمر بین مهره یک و دو دارم. هم من داغون بودم هم عشقم. همه چی بهم ریخته بود. تصمیم گرفتم تمومش کنم. بهش گفتم نمی خوامت و برو. و همه چی با گریه و زاری تموم شد بینمون. هفته بعدش من رفتم اتاق عمل و پلاتین گذاشتن تو کمرم و دیسکو برداشت. امروز 40 روز از عمل می گذره. آثار گزگز پام خوب نشده و دچار ناتوانی جنسی نسبی شدم. (نعوذم ناقصه. علتش فشار دیسک به نخاع بوده).
عشقمو از دست دادم. می دونم حالش خوب نیست و دکتر نمی ره. و از طرفی خودمم تبدیل شدم به یه ناتوان جنسی (تو 25 سالگی) که احساس می کنه با این وضع تا آخر عمرش تنها می مونه و نمی تونه ازدواج کنه. خیلی داغونم. هزارتا نذر و نیاز کردم و... ولی اثری از بهبودی نیست (تو حالت معمول تا الان باید خوب می شدم). وقتی فکر می کنم به مشکلم و عواقبش دیوونه می شم. دیگه نمی دونم چکار باید بکنم. دلم می خواد بمیرم.
خیلی خلاصه نوشتم.
ببخشید سرتونو درد اوردم. هیچ جا رو ندارم راحت حرف بزنم. دلم می خواست می مردم و به هوش نمیومدم.[/align][/align][/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)