سلام
بارها اومدم مشکلم رو باهاتون درميان بذارم ولي نتونستم پرده از اسرار دلم بردارم نميدونم چرا؟ شايد دلم نميخواد اسرارم پيش همه فاش بشه ولي حالا دلم ميخواد فقط خودتون جوابمو بدين.
دختري هستم 31 ساله که 5 سال پيش به طور کاملا اتفاقي با آقايي آشنا شدم که ايشان با ابراز علاقه خيلي شديد به بنده بعد از دو هفته به اتفاق مادرش دو بار به خاستگاريام آمد ولي با عدم توافق خانواده ها در اين امر مواجه شديم.
در همين مدت کوتاه واقعا به هم عادت کرديم و همديگر را دوست داشتيم ايشان خيلي سريع بعد از 4 ماه ازدواج کرد ميدونم که اونم منو خيلي دوست داره و هميشه ميگه ازدواج قسمت ولي عشق براي آدم يک بار در زندگي پيش مياد که عشق زندگي من تويي. ارتباطمون به صورت خيلي مختصر تو اين 5 سال ادامه داره سالي يک يا دو بار همديگر رو ميبينم و با ياد ايام خوش گذشته زندگي ميکنيم. خيلي تو ارتباطمون محتاط بوديم و اجازه نميدانيم که حتي نوک انگشتمون به هم نزديک بشه البته بگم که هر دو کاملا مقيد به اصول اعتقادي هستيم. ولي حالا کار به جايي رسيده که ميل و علاقه شديدي به لمس دست همديگه پيدا کرديم و ...
اون از زندگيش راضيه و وقتي من ميگم برو به زندگيت برس ميگه من هيچي براي زندگيم کم نميذارم تو خيالت راحت باشه.
حالا دلم ميخواد تا وقتي که شرايط ازدواج دائم برام به وجود بياد به صورت صيغه اي ارتباطمون رو ادامه بدم که در اين بين مرتکب گناه بيشتري نشم.
گاهي خواستگار هم برام مياد ولي بدون اين که من ايرادي از آنها بگيرم خودشون بي هيچ بهونه اي ديگه سراغ از من نميگيرن. فکر ميکنم شايد به خاطر اين باشه که دلم پيش فرد ديگه اي هست.به من بگيد چه کنم که از اين برزخ بيرون بيام آيا تصميم درستي گرفتم و آيا بدون اينکه خانواده ام در جريان قرار بگيرند ميتونم چنين کاري بکنم. يکي از دوستانم ميگفت که مرجع تقليدت اگر شرايطت رو بدونه بهت اجازه ميده که بدون اذن ولي صيغه کني!
آيا درسته؟ خواهش ميکنم راهنمايي ام کنيد و به من بگيد با اين عشق 5 ساله که هر روز هم بيشتر ميشه چه کنم؟
با تشکر از شما
علاقه مندی ها (Bookmarks)