موضوع: در مرز افسردگی

سلام

دختری 18 ساله ام که روی تفکراتم هیچ تمرکزی ندارم و احساس پوچی میکنم

از نظر دیگران ادم خیلی خوبی هستم کینه حسادت و نفرت درون من جایی ندارد

اما مدتیست که از اشفتگی درونم رنج میبرم...بی هدف و سرگردان شده ام

لطفا راهنمایی ام کنید اگر سوالی داشتید حتما صادقانه پاسخ خواهم داد

سلام.
به تالار خوش اومدی

با اجازه ت دنیا صدات میکنم.
دنیا خانم فکر میکنم یه مقداری باید از خودت برامون بگی. تحصیلاتت، علایقت، اینکه چند تا فرزند هستید،
اینا رو که گفتی و با هم بیشتر آشنا شدیم، به این هم جواب بده:

اینکه چی شده که همچین حسی پیدا کردی و یه کمی راجع بهش توضیح بده برامون

منتظر جوابات هستیم

ممنون از شما دختر مهربون

تحصیلاتم دیپلم

علايقم ....کمک کردن به دیگران_موسیقی_طبیعت_بیشتر از این فکر نکردم تا به حال

تنها فرزند خوانواده هستم

دیدن مریضهای کم سن و سال سرطانی در وضع وخیم

نوشته اصلی توسط دنیا خوش سیما

دیدن مریضهای کم سن و سال سرطانی در وضع وخیم

سلام عزیزم
دیدن این بچه ها سخته چطور شد دیدینشون؟ کسی از اقوام سرطان دارن؟
پس دکترا چی بگن؟

دنیای عزیز،
ممنون که توضیح دادی. اما بازم به توضیح بیشتر احتیاج داریم.
برامون بگو کجا این اشخاص رو دیدی؟
کسی از نزدیکان یا آشناها دچار این مشکل هستن؟
چی باعث شد انقدر روت تاثیر بذاره؟

(مثلاً کسانی که از این مسائل ناراحت میشن، بعضیاشون اینجوری هستن که فکر میکنن اون بچه ها چه گناهی داشتن که مریض شدن؟!
یا یکی میترسه که خودش به اون بیماریها دچار بشه.
یا خیلی چیزای دیگه....

منظورم از توضیح این بود.)

بگو که توی این زمینه چی ناراحتت کرده.

فرشته مهربان از راهنماییتان متشکرم

دختر مهربون

همبازی دوره کودکی ام که می توانست ببیند اما دیگر نمی تواند

می توانست راه برود اما...

در یکی از بیمارستانها افرادی کم سن و سال هستند که به بیماریهای لاعلاج مبتلا شده اند

این دگرگونی حال من طوری بود که راهی بیمارستان شدم و با امپول و قرص های ارام بخش به چند ساعتی خواب میرفتم

راستش توضیحاتی که لازم بود را خودتان بیان کرده اید و برای من دشوار است توضیح دوباره اش

من بعد از اینکه پستم رو گذاشتم پست فرشته مهربان عزیز رو دیدم.
ظاهراً خودت هم میبینی هرچه کمتر راجع بهشون صحبت کنی بهتره.
به نظرم بهتره به حرفای ایشون کامل عمل کنی.
پست ایشون رو چندین بار بخون و عیناً عمل کن.
موفق باشی.

سلام

یه سوال دارم که خواهش میکنم هر چه سریعتر پاسخ من را بدهید

شنیده ام حرفهایی که گاهی اوقات از سر دلسوزی یا ناخواسته یا به شوخی از دهان کسی خارج شود

ان فرد به همان حرف گرفتار می شود و این را عیننا دیده ام

و من یه حرفی را نا خواسته بر زبان اورده ام که الان سخت از گفتنش پشیمانم و حالا میترسم که گرفتارش شوم

همین حرف خواب و خوراک را از من گرفته است

باید چه کار کنم که تاثیر منفی نگذارد

خواهش میکنم راهنمایی ام کنید

عزیزم گاهی انسان حرفی بر خلاف میل میزنه یا دیگران برداشت بدی میکنند که باعث ناراحتی میشود
اگه کسی از حرفتان ناراحت شده میتونید عذر خواهی کنید
از خدا بخواهید که شما رو ببخشه و توبه کنید اینجوری دیگه آروم میشید فکرهای منفی رو هم دور بریزید