موضوع: من میخوام ازدواج کنم

با سلام
من یه پسر 24 ساله هستم و.فوق دیپلم دارم .اما به طرض فجیعی دپرس شدم.مشکل اصلیم شاید بر می گرده به تنهایی ایم چون فرزند آخرم و متاسفانه تعداد رفقام کمه و هر کدوم یه دردسری دارند و کسی که بتونم با هاش حرف دلم رو بزنم خیلی کمه.در حال حاضر کارای کامپیوتری انجام میدم که حتی کفاف خودمم نیست ولی را ههای زیادی هست که با تجربه بیشتر میتونم شغلم رو توسعه بدم و در آمدم بهتر بشه.فقط یه چیز میتونه منو نجات بده و اونم ازدواجه هیچ چیز حتی پول هم فکر نمی کنم منو از این حالت در بیاره .حتی رفیق و این حرفام نمی تونه کمکم کنه و احساس نیاز شدیدی به همسر دارم.
وضع مالی خانوادمون زیاد تعریفی نداره .در ضمن می خوام بعد از ازدواج ادامه تحصیل هم بدم.ولی اگه ازدواج نکنم زندگی برام مسخ و بی روحه و داره دیوانم می کنه نظر شما چیه؟

سلام به همدردی خوش اومدید

فکر می کنم خوندن این مطلب می تونه مفید باشه :

از زندگیم خسته شدم؛ می خواهم ازدواج کنم

سلام دوست عزیز

من خیلی متوجه نشدم که نیاز و تمایل شما برای ازدواج از بعد جنسی است یا روحی و روانی؟
دقیقا فکر می کنید چه چیز در ازدواج شما را تامین خواهد کرد که باعث می شه بعد از اون به تلاش و پیشرفت شخصی و اجتماعی دست بزنید؟
فکر می کنم اگر کمی بیشتر در مورد نوع نیاز به ازدواجتون توضیح بدید، بهتر بتونیم کمک کنیم.

سلام دوست عزیز
قصدتون از ازدواج چیه؟
البته هر قصدی دارید باید حالا که به این نتیجه رسیدید به اینم توجه کنید که زندگی خرج داره اگه با همه مشکلات کنار اومدید و ازدواج کردید و دیدید اونچه خواستید با ازدواج به دست نیاوردید چی؟
معیارهایی که برای همسرتون درنظر گرفتید چیه؟ با توجه به معیارهاتون ببینید چی برای ازدواج و خوشبختی همسرمورد نظرتون کم دارید سعی کنید که اونارو برطرف کنید بعد اقدام کنید
انشالله چون نظر شما خیره خدا هم کمکتون میکنه
چند وقته به این نتیجه رسیدید؟ تا به حال با جنس مخالف رابطه داشتید؟

نوشته اصلی توسط blue sky

سلام دوست عزیز

من خیلی متوجه نشدم که نیاز و تمایل شما برای ازدواج از بعد جنسی است یا روحی و روانی؟
دقیقا فکر می کنید چه چیز در ازدواج شما را تامین خواهد کرد که باعث می شه بعد از اون به تلاش و پیشرفت شخصی و اجتماعی دست بزنید؟
فکر می کنم اگر کمی بیشتر در مورد نوع نیاز به ازدواجتون توضیح بدید، بهتر بتونیم کمک کنیم.

با تشکر از دوستان


1.نیاز من از بعد روحی روانی عاطفیه میل جنسی رو اگه سر به سرش نذاری کارید نداره ولی این چون ذهنی هست آدم رو دیوانه میکنه

2.بواسطه شرایط حاضر انگیزه ام رو از زندگی از دست دادم و داشتن همسری که دوستش داشته باشم خیلی بهم کمک میکنه که یه مسیر درست رو انتخاب کنم و تا آخرش پیش برم

3.همسر آدم تو تمام مراحل زندگی پشتوانه آدمه و از همه نظر به آدم انرژی و آرامش میده

نوشته اصلی توسط hamdam 96

سلام دوست عزیز
قصدتون از ازدواج چیه؟
البته هر قصدی دارید باید حالا که به این نتیجه رسیدید به اینم توجه کنید که زندگی خرج داره اگه با همه مشکلات کنار اومدید و ازدواج کردید و دیدید اونچه خواستید با ازدواج به دست نیاوردید چی؟
معیارهایی که برای همسرتون درنظر گرفتید چیه؟ با توجه به معیارهاتون ببینید چی برای ازدواج و خوشبختی همسرمورد نظرتون کم دارید سعی کنید که اونارو برطرف کنید بعد اقدام کنید
انشالله چون نظر شما خیره خدا هم کمکتون میکنه
چند وقته به این نتیجه رسیدید؟ تا به حال با جنس مخالف رابطه داشتید؟

قصد رو که تو گزینه 2 گفتم

4.من با شرایط سخت مالی می تونم کنار بیام چون داخلش بودهمو همین طور هیچ اعتقادی به جهیزیه و مهریه های سکه ای و از این جور چیزا که الکی ازدواج رو سخت کرده ندارم .خدا لعنتشون کنه که این چیزا رو این طوری باب کردن.

5. همونطور که گفتم کلا از زندگی نا امید شده ام و این رو تنها راه نجاتم میدونم.اگه بنا به اسلامه است که چقدر حدیث داریم راجع به ازدواج و هر چه سریع تر اقدام کردنش و اینکه خدا پشتیبان آدمه و این خیلی مهمه

6.من مهمترین نیازم رو نیاز مالی میبینم چون اگه پول باشه دیگه واسه من همه چیز حله .چون زندگی پدر مادرم رو تقریبا من میچرخونم .این مشکل هم با پیدا کردن یه شغل خوب حل میشه که در پی یافتن راه حل های متفاوت واسش هستم

7.من تو 21 سالگی فهمیدم که از لحاظ فکری به پختگی تو این مساله رسیدم ولی دانشجو بودم و اینقدر نیازمند این مساله نبودم ولی الان احساس نیاز شدیدی به این مساله میکنم

8.ارتباط اونطوری که رفیق دختر داشته باشم نه ولی تو دانشگاه گاهی اردو میرفتیم بحث میکردیم و ازین جور چیزا

9.در نهایت آدم بواسطه عشق به یکی دیگه توانایی و پتانسیلی بدست میاره که گاهی در وضعیت عادی واسش غیر ممکنه

دوست عزیز
احساس نیازی که شما دارید، قابل درک و احترامه. ولی بنده نه بعنوان مشاور بلکه بعنوان خواهر بزرگتر توصیه می کنم که در این شرایط ازدواج نکنید.
معمولا درست نیست که بخاطر فرار از یک موقعیت ناخوشایند ازدواج کرد. در مورد شما موقعیت ناخوشایندتان همین است که درحال حاضر احساس ناامیدی می کنید و می خواهید با تکیه بر قوای روحی شخص دیگری، به تلاش و تکاپو در زندگی بپردازید.
از کجا می دانید که فردی را که انتخاب می کنید، دارای این خصوصیات و توان روحی باشد؟ شاید آنهم مثل شما دنبال یک تکیه گاه و روزنه امید باشد و قصدش از ازدواج همین باشد. در اینصورت نیاز هیچکدام که برآورده نمی شود هیچ، مشکلاتتان مضاعف هم می گردد.
چرخی در همین تالار بزنید. مشکلات زوجها را بعد از عقد یا ازدواج ببینید. زندگی شما هم مستثنا نخواهد بود. و تنها راه نجات یک زندگی در این شرایط یک روحیه قوی و مستقل است.

معمولا توصیه می شود وقتی ازدواج کنید که از هرلحاظ آمادگی قبول مسئولیت در قبال همسر و فرزند را دارید. و هرگز برای فرار از یک موقعیت به ازدواج پناه نبرید.