سلام. حدود 1.5 سال پیش خواستگاری داشتم که از طرف یکی از دوستان خانوداگی معرفی شده بودند. ایشون به همراه مادر و خواهرشون اومدن منزل ما. اما رفتار مادر ایشون اصلا خوب نبود و انگار که به زور اومده باشن و 10 دقیقه نشستن و رفتن. با اینکه ما شناخت قبلی نداشتیم اما در کل اون آقا ظاهرا پسندیده بودند. ما از نظر خانوادگی و اجتماعی با هم متناسب هستیم. حدود یک ماه بعد پدر ایشون فوت کرد. ایشون در خارج ایران زندگی می کنن و دائم در حال رفت و آمد هستند بعد از مرگ پدرشون برگشتند خارج و از طریق اینترنت منو پیدا کردن و ما شروع به چت کردن کردیم و قرار بود برای ازدواج با هم بیشتر آشنا بشیم. ایشون خیلی ابراز علاقه می کرد تا اینکه بعد از مدتی به من گفت که با یک مشاور داره صحبت می کنه و اون بهش گفته که افسردگی شدید به علت مرگ پدرش گرفته و ممکنه وابستگی اش به من در اثر همین افسردگی باشه. خلاصه الان از آشنایی ما 1.5 سال می گذره و من چندین بار بهش گفتم که تکلیف من رو روشن کنه اون هم همیشه گفته که به من علاقه داره و می خواد که با من باشه اما از ازدواج می ترسه. ضمنا در این مدت 3-4 بار هم ایران اومدن و ما همدیگر رو دیدیم. این آقا 36 سالشه الان و تحصیل کرده است ظاهر معمولی داره. راستش من از نظر ظاهر از ایشون خیلی سر هستم اما این برای من موردی نبوده. اما ایشون چند بار به من گفته که می ترسم به خاطر زیبایی تو رو بخوام و این یک هوس باشه. با اینکه خوبی های منو در این مدت کاملا دیده و درک کرده و متاسفانه از علاقه من به خودش آگاه شده. هر وقت گفتم تکلیفم رو روشن کن برام دلیل اورده که ما خیلی همو نمی شناسیم و وقتی من گفتم پس تموم کنیم دوباره منو برگردونده. تا حدود چند روز پیش که مشاور ایشون بهشون گفته که شما باید یک مدت از هم بی خبر باشید و به هم فرصت بدید تا بفهمید که این عشقه یا هوس و قرار شده ما یک ماه با هم هیچ ارتباطی نداشته باشیم. سوال من اینه که در این یک ماه ما باید چی رو بفهمیم؟ منظور این آقای مشاور چی بوده؟ من این آقا رو دوست دارم و می دونم که این هوس نیست برای من. این آقا چه طوری می تونه بفهمه که من هوس هستم براش یا عشق؟ من چه طور؟ خیلی ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)