سلام به همه دوستان
ميخوام از رفتارهاي شوهرم بگم تا شاييد كمكم كنيد همونجور كه قبلا براتون گفتم شوهرم خوبه اما بعضي اخلاقاش ازارم ميده روز تاسوعا دعوامون شد هنوز هنوزم كه هست قهريم البته اون پا پيش ميزاره اما برخورد من سرد سرده
اگه تاپيكهاي قبلي منو بخونيد ميبينيد
از وقتي باهاش ازدواج كردم هر كاري از دستم اومده براش كردم به خونوادش بيشتر از خونواده خودم ارزش قائلم به خوش اونقدر احترام ميزارم كه تو فاميل شدم زبانزد
اما اون انتظارات مرا ناديده ميگيره هر چي را بهش پيشنهاد ميدم ميگه بدم مياد
شش ساله ازدواج كرديم تو عرض اين شش سال تنها يبار برام يه پلاك كوچيك خريده و يه تي شرت در حاليكه من 80 درصد پولم را به اون ميدم وقتي بهش ميگم واسه منم چيزي بخر ميگه شايد چيزي بخرم كه تو خوشت نياد خودت بخر در حالي كه خانمها ميدونند وقتي شوهر واسش چيزي ميخره چقدر خوشاينده حتي يه جفت جوراب
تا حالا نشده واسم يه كادو بخره
تا حالا نشده يه بار منو ببره بازار
تا حالا نشده يهبار بريم سفر
تا حالا نشده يه بار بهم زنگ بزنه و بگه اماده شو بريم خونه يكي از فاميلات ميگه از رفت و امد بدم مياد تو ازادي هر جا دلت ميخواد برو راست هم ميگه با من كاري نداره اما ميگه هيچ جا به من نگو با هم بريم
روز تاسوعا خونه مامانش بوديم بهش گفتم منو ببر بيرون سينه زني ها را ببينم دعوا راه انداخت و اداي منو دراورد منم حرصم دراومد پيش مامانش گفتم
من شوهر ندارم تو عرض اين شش سال پول نداري و نداشتي تا حالا منو مسافرت ببري پول نداري بفرض برام كادو بخري پول نداري منو بازار ببري
خوب حالا كه بيكار خونه نشستي وقت كه داري منو بيرون ببري بازم طبق معمول هميشه گفت از سينه زني بدم مياد تو خودت برو ببين
منم گفتم
تو تا بحال برام شوهري نكردي و...
همن شب بغلم كرد و خوابيد من عصبي بودم و مثل يه سنگ تو بغلش بودم و اصلا بهش محبت نكردم فرداش هم همچنين
وقتي مياد خونه ديگه به استقبالش نميرم مثل سابق تحويلش نميگيرم اما اون هي متلك ميندازه انگار دلم شكسته و نميخواد بهش محبت كنه
تا بحال كارهايي كه اقايون ديگه برا خانماشون ميكنند را نكرده منم دلم ميخواد احساس كنم كه شوهر دارم اما ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)