درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
چرا عشق دردناک است؟
چرا عشق از اول خونی بُود؟
چرا این دریا اینچنین خون فشان است؟
اوشو میگوید: عشق دردناک است چون برای سعادت راه می آفریند.چون دگرگون میکند و عشق یعنی دگرگونی و هر دگرگونی دردناک است.چون کهنه به خاطر نو ناگزیر است رها شود. شما از کهنه تجربه دارید. برایتان آشناست. بی خطر است. اما نو مطلقاً ناشناخته است و شما در اقیانوسی ناشناخته در حرکت خواهید بود. و خلاصه با آنچه که برایتان نا آشنا و غریبه است نمیتوانید از ذهن و عقل حسابگرتان استفاده کنید و این ترس از ناشناخته و غیر قابل پیش بینی بودن عشق است که هراس از این راه را سبب میشود و از این رو که دگرگونی نفس درد بسیار عمیقی می آفریند اما بدون عبور از درد و گذشتن از درون آتش نمیتوان به سرمستی عشق رسید.زیرا که (عشق آتش است!!!)
او بعکس شمع های آتشی است
مینماید آتش و جمله خوشی است
(مولوی ٬مثنوی ٬دفتر سوم)
اما گذشتن از این آتش کار هر کسی نیست و عشق از همان ابتدا برای هر محرم و نامحرمی شیرین و عزیز نیست.
عشق از اول چرا خونی بود
تا گریزد آنکه بیرونی بود
(مولوی٬مثنوی٬دفتر سوم)
تا هر کسی جرات آن را به خود ندهد که بدان وارد شود و تنها انسانهای لایق و پاکبازان واقعی و رندان بلاکش در این راه پر خطر به مقصد میرسند و آنکه پیشه اش عشق نیست و پاکباز واقعی نیست از این راه بیرون میشود.
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
(حافظ)
اما این عشق برای همه دردناک و سخت است و حتی حافظ که این همه از عشق میگوید و میسراید و به قول فریدریش نیچه او یک عاشق رند بود٬ از درد عشق مینالد و گویی که این درد گریبان او را هم گرفته است:
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
و راز شیرین سخنی حافظ در همین سختی کشیدن ها و غرق شدن او در امواج خون فشان دریای عشق است:
اینهمه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند
عشق همچون شیری است که از همان اول دندانهای خشم را نشان میدهد.
اِذا رَایْتَ نیابَ الَّیْثَ بارزةً
فَلا تَظئف اَنَّ الَّیْثَ یَبْتَسِمُ
(دیوان المتنبی٬ بیروت:المکتبة الثافیة)
متنبی که یک شاعر عرب است در این بیت میگوید اگر دیدی که شیری دندانهای درنده اش را نشان میدهد گمان مکن که میخندد.چون تبسم های شیر لبخند دوستی نیست بلکه مقدمه دریدن آدم است.
و جان عاشق تنها با گذشتن از این آتش جلا میابد و روح او نازک میشود چون عشق لطیف است و لطافت میبخشد:
سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشق
دل نخواهم آنِ من کو ٬ آنِ من کو ٬ آنِ من......؟
(مولوی٬دیوان کبیر)
منبع:
http://foad1.persianblog.ir/1386/1/
علاقه مندی ها (Bookmarks)