تاثیر خانواده همسرم روی او
:shy:من 11 سال است که ازدواج کرده ام و تقریباً از زمانی که پدر شوهرم به رحمت خدا رفته یعنی حدود 3 سال است که اختلافات ما بیشتر شده چون مادر شوهرم اصلاً حضور من و دخترم را نمیتواند تحمل کند چون خیلی مورد احترام و علاقه پدر شوهرم بودم، و آنقدر روی شوهرم نفوذ دارد که حتی شوهرم حضور من و فرزندم را نادیده میگیرد و خیلی راحت ما را کنار می گذارد دیگر نمی تواند نقش پدر و مادر را همزمان برای دخترم بازی کنم چگونه می توانم خلاء وجود همسر را برای خودم و پدر را برای فرزندم با وجود شوهرم پر کنم وجود دارد ولی انگار اصلاً نیست چون یا هفته ها با من و فرزندم قهر می کند و یا اگر هم هست مداوم دچار تنش و دعوا است شما بگویید چگونه این معضل را حل کنم حتی نزدیک به دو سال است با خانواده همسرم رفت و آمد نمی کنم ولی خودش می رود و می آید و تماس برقرار می کند که بدتر از بد شده است. !
RE: مرا در حل مشکل راهنمایی کنید.
سلام محدثه عزیز
به نظرمن شوهر شما حتی به خاطر یکسری نیازهای شخصی حتما پیش شما می آید . شما در آن زمان می توانید حرفهای خود را خیلی ارم و با لبخند بزنید . اگر فایده ای نداشت سعی کن فقط سلام و چند کلمه لازم و ضروری و باقی حرفهایت را با لبخند و تبسم به شوهرت بفهمانی . همیشه خانه ای آرام و همیشه خودت مرتب باشی . سعی کن برای همسرت جذابتر شوی . (( بد نیست این مقاله را نیز بخوانی جالب است . البته نمی دانم نویسنده ان کیست ؟ ) )
***************************************
همة ما علاقهمنديم يادمان در دلهاي اطرافيان باقي باشد و اين تنها با سلاح خُلق خوش حاصل ميشود. هنگامي كه به خاطرات پررنگمان با آشنايان مراجعه ميكنيم افراد مهربان و خوش اخلاق از ماندگارترين شخصيتها در ذهن و رحمان ميباشند. چنين ماندگاري در قلبها آرزوي همه ماست و اين مهم به دست نميآيد مگر آن كه از رموز آن آگاه باشيم.
يكي از مهمترين رازهاي رسيدن به آن جذابيت است و قبل از هر چيز بايد بدانيم كه جذابيت چيزي غير از زيبايي است. شخص ميتواند صورت زيبايي نداشته باشد اما بسيار جذاب باشد و هم چنين ميتواند بسيار زيبا باشد اما اصلاً جذابيت نداشته باشد. جذابيت و گيرايي يك ويژگي كاملاً اكتسابي است و به راحتي ميتوانيم صاحب آن باشيم:
ظاهري آراسته داشته باشيد.
تميز و مرتب باشيد، هماهنگي و پاكيزگي شما، ناخودآگاه شما را جذاب ميكند. بعضي از افراد براساس تصوري اشتباه براي جذاب شدن به زحمت زيادي ميافتند و خود را به شكلهاي عجيب و غريبي درست ميكنند. مهمترين مسئله اين است كه مرتب و هماهنگ و در عين حال ساده باشيد. نامرتب بودن حتي حرفهاي قشنگ، مثبت و تأثيرگذار شما را ضايع ميكند. فرزندي كه هميشه پدر و مادر خود را آراسته و با ظاهري مرتب ميبيند، ظاهر آراسته فردِ ناآشنا او را نميفريبد. چون ممكن است جذب ظاهر آراسته كسي شوند كه تأثير منفي او از اثرات مثبتش به مراتب بيشتر باشد.
بيشتر سكوت كنيد:
غالباً افراد به اشتباه براي اين كه جذابتر شوند، بيشتر شلوغ ميكنند و به خطا ميروند. سكوت، يك تأثير ذهني و رواني بسيار قوي ميگذارد. در سكوت، فرد پيرامون خود خلاء ايجاد ميكند و هر خلايي، جذب را سبب ميشود. آنها كه بيشتر صحبت ميكنند و كمتر ميشنوند از جذابيت خود ميكاهند، حال آن كه سكوت و گوش دادن بيشتر به واقع شما را عاقلتر و قابل اطمينانتر معرفي ميكند و اين زمينهاي مساعد براي صميميت بيشتر است. سكوتي سرشار از اعتماد به نفس سرچشمه صميميت است.
نرم و ملايم سخن بگوييد:
هنگامي كه نرم و ملايم صحبت ميكنيد افراد را جذب خود ميكنيد و به راحتي ميتوانيد بر روي آنها تأثير بگذاريد. آدمهاي خشن و داد و بيدادي افراد مناسبي براي اطمينان كردن، نيستند.
- فرد محترمي باشيد:
بياحترامي به خود، به ديگران و بياحترامي و بي ادبي در كلام و رفتار همگي از جذابيت شما ميكاهد. شما بايد هم در ظاهر آراسته باشيد و هم در باطن وارسته. افراد مؤدب و متين و محترم بي ترديد جذابند و اين جذابيت از درون موج ميزند.
محترم و مؤدب و باشخصيت باشيد، خواهيد ديد خود به خود جذاب ميشويد.
- زياد شوخي نكنيد اما بسيار تبسم كنيد:
شوخي فراوان از انرژي ذهني و جذابيت شما ميكاهد چرا كه شوخي فراوان به تدريج مرزهاي لازم بين افراد را از بين ميبرد متبسم باشيد كه تبسم به چهره شما جذابيتي عميق و ژرف ميبخشد. در تبسم، سنگيني و متانت و جذابيت است.
قاطعيت يعني جذابيت:
كساني كه شخصيت قاطعي دارند و هدفها و ارزشهاي معيني دارند، بياستثنأ ميتوانند افراد جذابي باشند. زيرا شخصيتهايي جذاب و تأثيرگذارند كه بسيار مصمم هستند و اعتماد به نفس دارند. به دنبال اهداف مشخصي بودن و به آنها رسيدن اعتماد به نفس زيادي به ارمغان ميآورد و جذابيت از وجود چنين شخصي موج ميزند.
آسان بود، اين طور نيست؟ فكر ميكنم شما هم ميتوانيد يكي از جذابترين و ماندگارترينها باشيد. معطل نشويد دست به كار شويد.
RE: مرا در حل مشکل راهنمایی کنید.
بهاره جان سلام
ممنونم از راهنمایی شما . البته مطالب شما خیلی عالی بود ولی باید بگویم حتی به قول شما اگر برای پاره ای از کارهای شخصی خود به من سری زن باز هم فقط باید مطیع اوامر باشم حتی اگر به لبخند با او صحبت کنم سریعاً جبهه گرفته و شروع به دعوا میکند خیلی وقتها حرفهایم در دلم می ماند و نمی توانم با او بیان کنم حتی از زیادی حرفهایم در تنهای گریه می کنم . با این همه از راهنمایی شما عزیز متشکرم.
با آرزوی سعادت و کامیابی برای شما دوست گرامی.
RE: مرا در حل مشکل راهنمایی کنید.
سلام سمین جان
امیدوارم جناب سنگ تراشان با راهنمایی های بسیار ارزنده و مفیدشون به شما کمک کنند .
البته صحبت کردن بهتر از نوشتن مشکلات این البته نظر منه می تونید شما با ***148*** تماس بگیرد و بخواهید جناب دکتر سنگ تراشان شما رو راهنمایی کنند اینجوری فکر کنم زود تر به خواستت برسی عزیزم .
امیدوارم زودتر مشکل شما حل بشه .
RE: مرا در حل مشکل راهنمایی کنید.
باسلام خدمت بهاره گل.
ممنون از راهنمای شما ولی متاسفانه شماره اعلام شده شما مداوم در اشغال است و من نتوانستم با جناب دکتر سنگ تراشان صحبت کنم. ولی به امید اینکه بتوانم تماسی داشته باشم با تشکر فراوان از راهنمای شما.
RE: مرا در حل مشکل راهنمایی کنید.
سلام محدثه جان
خواستن توانستن است . اما اگر سعی کنید موفق می شوید این بار ترافیکی همیشه هست ولی ارزشش رو داره . امید وارم بتونی تماس بگیری و مشکلتون رو حل کنید .
RE: مرا در حل مشکل راهنمایی کنید.
ممنون. دوست گلم. بهاره جان
RE: مرا در حل مشکل راهنمایی کنید.
سلام..من خوشحالم که با انجمن شما آشنا شدم...من 23 ساله هستم و یک ساله ازدواج کردم و متاسفانه مشکلات زیادی بین من و خانواده شوهرم و بین شوهرم و خانواده من به وجود آمده است به گونه ای که نه شوهرم با خانواده من ارتباط دارد و نه من با خانواده شوهرم..مشکل من از وقتی وارد خانواده شوهرم شدم آغاز شد و از همان اول پدر و مادر شوهرم احترامی به من نگذاشتند و هیچ کاری برایم انجام ندادند طوری که حتی جشن عروسی هم برایم نگرفتند و با تمام این اوصاف خانواده من در مقابل در تمام زمینه ها سعی داشتند به ما کمک کنند پدرم در خرید خانه کمکمان کرد و ماشین برایمان خرید و تمام وسایل زندگی..اما متاسفانه شوهرم و پدر و مادرش نتنها یک تشکر خشک و خالی هم نکردند بلکه بی احترامی ها ی زیادی نسبت به خانواده ام ابراز کردند..من در شهر دیگری زندگی می کنم و از خانواده ام دور هستم و همین با عث شد که شوهرم روابطش را با خانواده ام کم و بعد قطع کند و در عوض انتظار داشت که من هفته ای دو بار خانه پدر شوهرم بروم و من که هیچگونه محبتی از آنها ندیده بودم واقعا برایم سخت بود ...اما هر چه من سعی می کردم مسائل گذشته را نادیده بگیرم شوهرم هیچ احترامی به خانواده ام نمی گذاشت تا اینکه واقعا خسته شدم و دیدم از کارم هیچ نتیجه ای نمی گیرم حتی با مشاور هم مشورت کردیم که باز هم تاثیری نداشت و من واقعا افسرده شده ام به خاطر برخوردهای شوهرم و خانواده اش و دوری از پدر و مادرم و احساس بدی نسبت به زندگیم پیدا کرده ام..لطفا راهنماییم کنید چگونه در مقابل رفتارهای شوهرم و قطع رابطه اش با فامیل برخورد کنم
RE: مرا در حل مشکل راهنمایی کنید.
سلامmaryam63
ورودت را به تالار همدردی خوش آمد می گویم
اولویت در تغییر وضعیت سرمایه گذاری روی ارتباط خودت با شوهرت هست. شما در اینجا هیچ اشاره به خودتون نکرده اید.
شما باید غیر مستقیم وضعیت را تغییردهید. یعنی رابطه خود و همسرت را غنی کنید، و نتیجه چنین ارتباطی متاثر شدن شوهرت از احساسات تو را به همراه دارد.
اما مسئله زمان بسیار مهم است. وقتی که روی روابط خود و همسرت سرمایه گذاری می کنی به گذشت زمان و همچین به کارگیری مهارتهایی نیاز دارد تا به تبع آن روابط شما و خانواده اتان نیز بهبود یابد.
RE: مرا در حل مشکل راهنمایی کنید.
سلام ...خیلی متشکرم از راهنماییتان..
اشاره کرده بودید که از خودم چیزی نگفتم ...
من هیچوقت فکر نمی کردم که روزی در زندگی مشترکم اینگونه دچار مشکل شوم ...من فکر می کنم یکی از علت های اصلی بروز مشکل در زندگیم خودم هستم ...من اصولا دختر کم حرفی هستم و این امکان برقراری ارتباط درست را از من گرفته است علاوه بر این بسیار حساس هستم و طاقت ندارم که کسی باهام بد صحبت کند یا رفتار بدی داشته باشد و به همین دلیل سریع واکنش نشان می دهم و ناراحت می شوم که البته به خاطر کم حرف بودنم درباره اش صحبت نمی کنم اما در چهره ام کاملا نمایان می شود..(البته شاید یکی از علت هایی که مشکلات و ناراحتی هایم را مطرح نمی کنم رفتار شوهرم باشد که وقتی ناراحتی ام را می گویم(به خصوص اگر در باره خانواده اش باشد یا رفتار خودش) یا عصبانی می شود یا قهر می کند و بدون اینکه به نتیجه ای برسیم بحث را رها می کند) و الان طوری شده که من و شوهرم از حرف زدن درباره مشکلاتمان فراری هستیم و می دانم که اگر این حالت ادامه پیدا کند به یک انفجار ختم خواهد شد..یکی دیگر از خصوصیاتم این است که بسیار ساده هستم و هیچگونه سیاستی در زندگی ندارم ...علاوه برهمه این مسائل باید بگویم که انسان کینه ای نیستم و اگر کسی با من بدی کند سعی می کنم فراموش کنم اما متاسفانه در این زمینه شوهرم دقیقا بر عکس است...من دوست دارم همه را از خودم راضی کنم و تمام سعیم را می کنم اما متاسفانه هیچ وقت موفق نشدم...
چیزی که من را خیلی آزار می دهد وابستگی شدید شوهرم به پدر و مادرش است و اینکه شوهرم بی چون و چرا حرف های آنها را قبول می کند مثلا اگر به شوهرم بگویند فلان آدم انسان بدی است و نظر سوء نسبت به تو دارد حتی اگر از آن فرد شناخت هم داشته باشد و بداند این گونه نیست می پذیرد و ارتباطش را با او قطع می کند..این در حالی است که شوهرم به کوچکترین حرف من هم اهمیت نمی دهد.. خودم فکر می کنم این به خاطر سیاست نداشتن من است چون بر عکس من مادر شوهرم بسیار حساب شده و با سیاست عمل می کند و به همین دلیل این اندازه روی شوهرم نفوذ دارد. رفتار های شوهرم شبیه به رفتارهای شوهر محدثه جان است که در بالا مشکلشان را مطرح کردند.
من هم الان با خانواده شوهرم ارتباطی ندارم ولی شوهرم خودش رفت و آمد می کند و تلفن می زند البته این را بگویم که من حتی دعوتشان کردم که بیایند خانه مان اما متاسفانه آنها نپذیرفتند احساس می کنم که پدر و مادر شوهرم از این وضع بسیار راضی هستند..با اینکه من برای درست شدن ارتباطاتمان تلاش می کنم(از اول ازدواجمان همین طور بود) اما شوهرم هیچ کمکی در این زمینه به من نمی کند..و این باعث شده منکه دختری بودم که با عشق ازدواج کردم از زندگی مشترکم دلسرد شوم