احساس میکنم همسرم به زنان دیگر توجه دارد و دیگر مثل قبل مرا دوست ندارد!
سلام.من هشت ماهه که ازدواج کردم.منو شوهرم چهار سال پیش توی دانشگاه عاشق هم شدیم بعد از سه سال با کلی سختی و عذاب ازدواج کردیم.واسه ی اینکه بهتر بتونید کمکم کنید بیشتر وارد جزئیات میشم.سه سال دوستیمون به من خیلی سخت گذشت هفت هشت ماهه اول خیلی خوب بود باهم بیرون میرفتیم واقعا عاشق هم بودیم بهترین روزای عمرم بود خیلی بهمون خوش میگذشت تا اینکه اومد خاستگاریم و خونوادم مخالفت کردن بخاطر شغل و تحقیقایی که در مورد خونوادش و پدرش کردن جواب رد دادن.و به منم گفتن دورشو خط بکش.ولی واسه من خیلی سخت بود آخه خیلی دوسش داشتم و اونم بینهایت دوسم داشت همش گریه میکردیمو نمیتونستیم از هم جدا شیم و اگرم من میخواستم جدا شم اون نمیذاشت.ارتباط ما ادامه پیدا کرد ولی روز به روز همه چیز بدتر میشد خیلی اذیتم میکرد غیر از کلاسای دانشگام واسه هیچ چیز دیگه اجازه نداشتم تنهایی از خونه برم بیرون،بیرون رفتن با دوست رو که دورشو خط کشیده بودم در مورد همه چیز باید ازش اجازه میگرفتم روانیم کرده بود از بس تعقیبم میکرد از بس یکسره با ماشین تو کوچمون بود و بهم شک داشت.بلاخره بعد سه سال مامانم فهمید و گوشیمو گرفت.بخاطر همین دوباره اومد خواستگاری و با اصرار زیاد خونوادم راضی شدن و قرار شد تو یه تاریخ معین عقد کنیم.(اینو بگم که شوهرم به قدری اون زمان وابسته ی من شده بود که دیگه مثه دیوانه ها شده بود چون خونوادم سخت راضی شدن.و اصلا رفتارش با من خوب نبود و سر هرچیزی سرم داد میزد و در شانم باهام رفتار نمیکرد ولی مجبور بودم تحمل کنم)روزای قبل عقد بود.که واسه اینکه اونو امتحان کنم بعد از سه سال واسه اولین بار گوشیشو ازش گرفتم که ببینم توش چه خبره.دنیا رو سرم خراب شد.گوشیش پر بود از عکسای سکسی..حالم خیلی خراب شد باورم نمیشد کسی که ادعای دوس داشتنمو داشت تو مدتی که به من تهمت میزد خودش همچین چیزایی تو گوشیش باشه.باهاش دعوا کردم مثه عوضیا انکار میکرد میگفت من نریختم.بعد از کلی دعوا و زمانی که یه زخم بزرگ روی قلبم بود و کاملا تو شوک بودم و با یه دل شکسته سر سفره عقد نشستم.همه خاطرات خوب از اول ازدواجشون دارن ولی من حالم بهم میخوره از اون روزا.با ازدواجمون خیلی از دروغاش رو شد.اینکه زمانیکه نمیذاشت من با دوستام تا سر کوچه برم خودش با دوستاش خوش میگذروند و با یه خط مخفی تلگرام میرفت زمانیکه به من میگفت حق نداری تو شبکه های اجتماعی باشی.از وقتی ازدواج کردیم خیلی وقتا اشکمو واسه مسائل مالی درآورده.ولی هرچی بیشتر میگذره یک کمی داره بهتر میشه.من همه ی این سختی هارو تحمل کردمو حالا هنوز کمی داره بهتر میشه با گذر زمان.و درحال حاضر مشکلی که من باهاش دارم اینه که احساس میکنم به زنای دیگه توجه داره مثلا یکیش دختر عمومه و من شدیدا حساس شدم.اینم بگم که من قیافه ی خوبی دارم و هیکلم معمولیه.شوهرم قیافش معمولیه و هیکلش خوبه.احساس میکنم دیگع مثه زمان دوستی براش جذاب نیستم و حالا بقیه براش جذابن