مادرم مریضیمو تو فامیل و غریبه جار میزنه چیکار کنم جرات خودکشی هم ندارم
سلام
من یه مریضی و یه سری مشکلات بخاطرش دارم که به خودم مربوطه حتی مادرم هم تاحالا جورمو نکشیده نقصش مال من بوده درردش هم مال من بوده
مادرم میره به همه میگه الان کاری به غریبه ندارم ،به هر غریبه ای هم برسه فرداش تموم اینا رو میگه ولی الان فک و فامیل منظورمه ،مامان من به خالم میگه خالم به عروسش و عروسش به کنار دستیش. اخه خدایا تو که میدونی من مغرورم ، مغرور هم نباشم هیچ کسی از ترحم خوشش نمیاد هیچ کسی از اینکه راز شخصیه زندگیشو بقیه بدونن خوشش نمیاد ، خب این مادر چیه دادی به من؟؟؟؟ خودمو بکشم راحت شه؟ راحت شم؟ خب عیب ادمو میده دست بقیه اولش ریز میشن روی کارای ادم ببینن چه جوریه وضع طرف و تمام مشکلو تا تهش میفهمن ، وگرنه اگه نمیگفت هیچکی نمیفهمید بعدش هم ترحم میکنن
شما نمیدونید که این فک و فامیل ما چقدرررر بدن
من چیکار کنم با این ادم؟ مگه من ادم نیستم که اینو کردی مادر من و اون بد تر ازاون رو پدرم من؟ چه گناهی کردم که این همه باید تقاص بدم ؟