RE: دوستان بازم مثل همیشه راهنماییم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
به طور خلاصه مشکلات گذشته ام رو می گم: من و شوهرم زمانی که ایشون سرباز بود عقد کردم. من خیلی به خانوادش احترام گذاشتم ولی متاسفانه اونها ظرفیت نداشتند و رفتارشون با من بدتر می شد. در نتیجه یک ماه بعد از عقد من رابطه ام رو قطع کردم و اونها هم هیچ تلاشی برای برقراری رابطه نکردن!
عنوان تاپيكت مبهمه عزيز لطف كن تو ارسال بعدي عنوان مناسب بذار تا مديران عوض كنند
نازنين جان فقط يك ماه فكر كردم چند سال تلاش كردي.
فكر نميكني بايد بيشتر صبر ميكردي عزيزم؟نكنه مثل من عجولي:311:
مگه يك ماه چه اتفاقي ميتونست بيفته؟
به نظرم بايد به احترام پدرشوهرتون بريد خونشون. مسلما سنشون خيلي از شما بيشتره
RE: دوستان بازم مثل همیشه راهنماییم کنید
چشم : عنوان تاپیک جدید: با خانواده همسرم چه کنم؟؟؟
گلنوش جان اصلاح می کنم: 6ماه بعد از عقد. یعنی 6 ماه تلاش بعد از عقد+ 3ماه نامزدی. توی اون دوتا تاپیک قبلی ام به ریز مشکلاتم رو نوشته بودم.
بله من بارهاوبارها بهشون احترام گذاشتم ولی بی احترامی اونها به من و خانوادم چی؟ یک بار به پدرشوهرم گفتم: شما توی چشم های من نگاه کنید و یک مورد فقط یک مورد بی احترامی از من و خانوادم رو به من بگید تا من دستتون رو ببوسم. نگام کرد و جوابی نداد چون چیزی نداشت برای گفتن...
حالا بازم من برم؟ اصلا نمی تونم خودمو قانع کنم و مشکلم دقیقا همین جاست. حتی فکر کردن بهش هم عصبی ام می کنه.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنين جان
از قبل با شما آشنا بودم توسط تاپيک چکامه (راستي ازش خبري نيست؟ يادمه به هم نزديک شده بوديد، اگر خيري داري خوشحال ميشم بدونم اوضاعش چجوريه)
در مورد مشکلي که گفتي، خيلي دوست دارم بدونم نظر همسرت چي هست؟ وقتي ميره خونه پدر و مادرش چيزي تعريف نميکنه؟ که مثلا در مورد تو حرفي بوده يا نه؟ يعني چيزي که غير مستقيم بفهمي پشيمون هستند يا اينکه دليل نيومدنشون چيه؟ خود همسرت در اين زمينه گله نداره؟
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
يعني ميشه 9 ماه...........
ببين عزيزم حالا كه پدر شوهرت ازت خواسته بري به نظر من قبول كن.
به هر حال يه روز بايد كدورتا تمام بشه اگه انشالا بچه دار شدي و
يه روز ازت پرسيد مامان چرا نميريم خونه پدربزرگ چي ميخواي جواب بدي؟
اما قبل از رفتن بايد ياد بگيري آروم باشي نه به قول خودت با فكرش هم عصبي بشي.
به جنبه هاي مثبت رفتنت و مزاياش فكر كن.
حساب شده برو مثلا ماهي يك بار
سعي كن با استفاده از مقالات اينجا مهارتهاي ارتباطيت رو بالا ببري
عزيزم اين دو تاپيك رو ببين:
شاد فكر كنيد شاد زندگي كنيد
گذشت و بخشش اصلي ترين كليد زندگي
يادت اومد اين تاپيكها رو ؟
آره عزيز از خودته پس ببخش تا خدا هم به وقتش تو رو ببخشه
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
نازنین جان
پدر شوهرت وقتی زنگ میزنه میگه بیا اینجا یعنی اینکه دوستت داره . تو هم هر از گاهی زنگ بزن حتی اگه یه احوالپرسی ساده باشه بخصوص وقتی شوهرت خونست اینکارو بکن زنگ بزن یه احوالپرسی مختصر بعد گوشی رو بده شوهرت
اونا هم پدر مادرن و تو کوچیکتری اینقدر گذشته رو تکرار نکن بذار یخ این رابطه کم کم آب بشه
لازم نیست خیلی زود صمیمی بشین همه چی زمان میخواد ولی دلتو بزن به دریا و گذشت کن
مطمئن باش وقتی شوهرت مهربونی و عکس العمل تو رو ببینه روی اونم تاثیر مثبت میذاره
مطمئن باش من هم کم دلخوری از دست خونواده شوهرم ندارم از دست مامانش و حرفاش و باباش و رفتارهاش ولی به روی همسرم نمیارم چون میدونم اون مقصر نیست
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین عزیز.
به نظرت واقعا می ارزه 9 ماه بارداری که از دوران های حساسه یه خانومه با یه کینه که واقعا خیلی مخربه بگذره؟
ما در تالار همدردی کمتر سعی می کنیم دنبال مقصر بگردیم.ما در تالار یاد می گیریم توقعمون رو بیاریم پائین.
عزیزم کینه آثار مخربی داره.مطمئن باش تو اگه پیش قدم شی بری خونشون بزرگترین لطف رو در حق خودت کردی.ثانیا مطمئن باش این بزرگیتو نشون می ده و پیش همسرت عزیزتر خواهی شد.
امیدوارم با رفع این کدورت به استقبال بارداری بری.و از مشکلات بعدش جلوگیری کنی.:43:
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین جان ...
چقدر خوبه که به فکر بچه دارشدن هستید این یعنی یه خبر خوب توی زندگیتون..
عزیزم شاید اونها هم دلشون می خواد که معذرت خواهی کنند ولی به خاطر اینکه پدر و مادرند براشون سخته... وقتی پدرشوهرت میگه بیا خونمون یعنی اینکه مارو ببخش ...عزیزم من فکر می کنم که اول کدورت و ناراحتی رو از دلت بیرون کنی و بعد بری خونشون و وقتی که دیدیشون مثل این باشه که روز اوله که می بینیشون...
من فکر می کنم که این قهر شما برای شما بیشتر استرس زا است تا استرس زدا .... و اگه با اونها رفت و آمد کنی و ببخشی خیلی آروم میشی ....
مخصوصا حالاکه می خواهی بچه دار هم بشی بهتره که آروم باشی و همیشه شاد و اینکه بچه هم موجب شادی بشه خیلی خوب میشه چون بچه یه بهونه خوبه برای از بین بردن ناراحتی ها
اصلا خودت رو برای اینجور مسائل ناراحت نکن...
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
نمي دونم دقيقا چه بلاهايي سرت آوردند، ولي اگه فكر مي كني بعد از آشتي براي زندگيت و رابطه ات با شوهرت خطري ندارند، آشتي كن.
حتي اگه شده تو پا پيش بذار.
ولي اگه فكر مي كني آشتي با اون ها زندگيت را به هم مي ريزه، آرامشت را به هم مي زنه و رابطه ات را با شوهرت خراب مي كنه دليلي نداره كه آشتي كني به زندگي بي دغدغه ات ادامه بده.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین عزیز
چه خوب که به این بهانه خبر دار شدیم در چه حال و روزی هستی
در جریان مشکلاتت بودم و خوشحالم که رابطه ی خودت و همسرت با هم خوبه .خدا راشکر عزیزم .
حکایت انتقام به گونه ای است که تا ابد ترا با خودش می کشد و ذهنت درگیر میشه . چشم در مقابل چشم به خودت آسیب می زنه در دراز مدت .
بخشش .
چرا ؟!
نه به این دلیل که دیگران لایق بخشش هستند بلکه به این دلیل که تو لایق آرامشی .
گاندی می گه : چشم در مقابل چشم باعث صلح بین مردم جهان نمیشه و باعث شر و نفاق است .
درک می کنم که چی می گی . اما الان نیاز به یک بزرگواری و ایثار داری و آن بخشیدن است و به هر ترتیب برای بزرگان سخت است قبول اشتباه . همین که پدر شوهرت بهت زنگ میزنه و دعوتت می کنه خونه شون یعنی از خر شیطون بیا پائین و ما را ببخش .
همیشه نباید دنیال واژه ی عذرخواهی بود . گاهی اعمال آدم ها بهترین نشانه است .
یادم هست که آن زمانها ذهنت در گیر قسط و .....بود . چی بهتر از این که به آنها ثابت شده که زن با جربزه ای بودی هستی و اهل زندگی و زندگی خودت رو سرو سامان دادی
به نظر من با اعتماد به نفس عید برو خونشون . اساسا فلسفه ی عید و دید و بازدید عید برای همین مسائل است . کاری نداشته باش به پدرت زنگ زدند و یا رفتند دیدن او و.........
فعلا بر حسب مصلحت تو برو . فقط به خاطر خودت و بچه ای که تصمیم داری بیاوری و اینها به هر حال پدر بزرگ و مادر بزرگش هستند و بچه ی تو نیاز به خانواده و حمایت داره .
به مرور که بچه بزرگ تر بشود درک خواهی کرد که وجود پدر بزرگ و مادر بزرگ چه نعمتی بر زندگی فرزند عزیزت است . باید تجربه کنی .
در ضمن گذشته را شخم نزن . گذشته گذشت و تمام شد و تو تجربه کردی که چطور زندگی ات را مدیریت کنی و اساس آن را پی ریزی کنی که الحمدالله موفق هم بودی . پس به جای حمل بار درد به قسمتهای موفقیت آمیز ماجرا توجه کن که باعث ساختن و رشد تو و همسرت شد .
و یادت باشه
برکت روزهای سخت است که انسان را بزرگ و آبدیده می کند .
منتظر خبرهای خوب از تو دختر عاقل و مدیر هستیم . :72: