با نامزد حسابگر و خسیسم چه رفتاری داشته باشم؟

سلام به همه دوستان


من تقریبا مدت هفت ماهه که نامزد کردم ولی انقد دلم پره که انگار چندین ساله که ازدواج کردم بعضی وقتا از ازدواجم پشیمون میشم و میگم کاش ازدواج نمی کردم .


بیشتر اوقات با هم دعوا داریم همیشه هم من مقصرم چون از همسرم انتظارای بیش از حد دارم البته از نظر ایشون از نظر ایشون رفتن به سینما و رستوران و اینجور چیزا فقط یه خرج اضافس .از نظر ایشون خریدن یه دسته گل یا یه کادو خرج اضافس ولی بر عکسش نه خوبه .
اعصابم خورد میشه وقتی فکرمیکنم که چه ارزوهایی واسه ازدواجم داشتم نمیدونم چیکار باید کنم وقتی خاسته هامو مطرح میکنم دعوا میشه فقط وقتی ارامش داریم که من چیزی نخام . ولی در عوض خودشون همه چی رو بهترینشو میخان .یا هر چیزی یا کاری هم که میکنم یه ایرادی میگیرن در حالیکه خودشون یک دهم اونم نمیکنن .وقتی حرفی نمیزنم خوبیم ولی وقتی منم عین خودشون رفتار میکنم اونوقت بد میشم .

خواهشا راهنماییم کنید بگید چطوری رفتار کنم؟

من کلا خودم قبل ازدواجم دختری بودم که واقعا همه میگفتن که خوشبحال خانواده ای که فلانی عروسشون بشه خاستگار هم زیاد داشتم طوری که بعد از ازدواجم همه به همسرم از بابت انتخابش تبریک میگفتن و هم ازش میپرسیدن که چطوری ازم بله گرفته چون در مورد خاستگارام خیلی سخت گیر بودیم نمیدونم کلا همه انتظارشون خیلی بالا بود ولی الان بعضی وقتا احساس میکنم اشتباه کردم .الان خودمو دوست ندارم اخلاقمو رفتارمو دوست ندارم احساس میکنم قیافم زیادم خوب نیست .........چون بجز اوایل هیچ تعریفی از همسرم نمیشنوم و بجاش کلی ایراد .اوایل ازدواجمون نامزدم میگفت نمیدونم من چه کاری کردم که خدا تو رو به من داده .ولی الان .....

اوایل خودم بودم کسی که دوست نداشتم کسی ازم برنجه و یا مراعات همه رو میکردم ولی دیگه خسته شدم

من همسرمو دوسش دارم ولی اختلاف سلیقه زیاد داریم اون پسر خوبیه اجتماعی و خوش برخورده خانوادمو دوست داره و بهشون احترام میذاره و دوسم داره ولی اخلاق خودشو داره دوست داره همه چی رو به رخم بکشه طعنه میزنه وقتی هم که میگم میگه من شوخی میکنم جوری رفتار میکنه که اعتماد بنفسمو از دست دادم .میشه اسم این رو دوس داشتن گذاشت؟طرف خانوادش رو میگیره حتی وقتی که حق با منه .خانوادشم که هیچی .مادرش فقط هر وقت ببینه قربون صدقم میره ولی دریغ از یه دعوت واسه نهار یا شام انگار نه انگار منم تازه عروسم اگه یه ماه هم نرم خونشون عینه خیلشون نیست .واقعا نمیدونم چیکار کنم با نامزدم بیشتر سر مسایل مالی بحث داریم یه خونه گرفتیم و الان بخاطر اقساط خونه هر چیزه کوچیکی هم که میخام میگه ندارم خانوادشم که با وجود اینکه دارن بازم نمیکنن.
خودش تک داماده انتظار داره خانواده من همه کار براش بکنن اما وقتی منم میگم منم از خانواده تو انتظار دارم میگه تو یه دونه عروس نیستی که اگه برای تو بکنن اون یکیا میگن پس ما چی ؟از این حرفا حرصم میگیره خب ینی چی ؟هر کسی جایگاه خودشو داره دیگه

نگران ایندم میترسم از اینده از اینکه فردا بچم حسرته همه چی به دلش بمونه ؟از طرفی هم دلم نمیخاد دوسش دارم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

خواهشا کمک کنید :302::302:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

بگید چطوری می تونم الان که تازه ازدواج کردیم بعضی از رفتاراشو بهتر کنم ؟چطوری رفتار کنم که دست از طعنه زدن بر داره دست از ایراد گرفتن خساست؟اینکه به چشمش بیام خوبیامو ببینه

parla دوست خوبم
نوشته هاتو خوندم. ناراحت شدم از بابت اتفاقایی که برات رخ داده. منم به نوعی درگیر همین موضوع هستم. نامزدم خیلی از نظر مالی به خانوادش وابسته هست.
دوست خوبم سعی کن هیچوقت اعتماد به نفستو از دست ندی. امیدوارم که به زودی مشکلتون حل بشه.:72:
امیدوارم دوستان بیان اینجا راهنمایی کنن.

دوست عزیز یه چیزی رو خدمتتون عرض کنم
مادی بودن زیاد خوب نیست
شوهرتون یه جور مادی فکر میکنه، شما هم یه جور دیگه
همیشه تو مشاوره ها میگن خوب نیست همه اخلاق زن و شوهر مثل هم باشه مخصوصا در مورد مسائل مالی. اگه دوتا ولخرج باشین یه جوری دردسره اگه دوتاتون خسیس باشین یه جوری دیگه
حالا شما دونفر تفکر مادی دارین
خوب شما یه مقدار کوتاه بیا. شما خودت شاغلی؟؟ میدونی تو این دوره و زمونه چقدر خرج زندگی سنگینه؟
یه مرد حق داره حواسش به خرج کردنش باشه شما هم سخت نگیر
الان اول زندگیه شما فکر گل و سینما و تفریحی (البته به نظر من اینا اصلا خرجی نداره و لازمه) ایشون فکر آینده و پیشرفت
یکم توقعاتو کم کنید و محبت رو زیاد کنید.
مطمئن باشید هیچ مردی نیست که قدر همسری رو که ملاحظه میکنه و به فکر زندگیه رو ندونه.

مرضیه جان ممنون از همدردیت امیدوارم مشکل شما هم حل بشه

اقا حامد ممنون از راهنماییت من فعلا شاغل نیستم ولی فک کنم حتما باید خودمم کار کنم تا بتونم این زندگی رو ادامه بدم .البته اگه با این اعتماد بنفس داغون بتونم کاری پیدا کنم
من بخاطر همسرم خیلی از خواسته هامو پایین اوردم خودمو اروم میکنم میگم میتونیم با چیزای کوچیک هم شاد باشیم ولی همسرم به حداقل ها هم رضایت نمیده همیشه سر کوچکترین چیزا بحث داریم سر ارایشگاه رفتن سر یه مجله خریدن سر لوازم ارایش این در حالیکه من تمام مخارج اصلیم با خودمه ولی دیگه سر یه لوازم ارایش گرفتن کلی باید توضیح بدم که تموم شده ال بل .از الان برا عروسیم که مثلا قراره مادرشوهر یه کادویی لطف کنن بدن بحث میکنه که ال بله مادرم اینا ندارن در صورتیکه واقعا اینطوری نیست .وقتی حرفاشون یادم میفته اعصابم خورد میشه .از خانوادش بدم میاد اونم منی که همیشه قبل از ازدواج وقتی حرفی از مادر شوهر و ...پیش میامد همیشه با دوستام مخالفت میکردم که نه چه فرقی داره مادر مادره دیگه اونم عین مادر خود ادم ولی حالا معنی حرفای اونا رو میفهمم که مادر شوهر ینی چی .

دوستان نمیخواید راهنماییم کنین ؟؟؟بنظرتون من چیکار کنم از اینده میترسم سر دو راهی موندم بچه ها کمکم کنید ؟بخدا دلم خیلی پره

به نظرم اول از همه دید خودتون رو نسبت به اطراف تغییر بدین.
شما یه مقدار به دیگران منفی نگاه میکنید. چون شوهرتون میگه که مادرم اینا ندارن، شما این حرف رو برای قضاوت در مورد مادرشوهرتون نگه میدارید.
خوب البته اینو خدمتتون عرض کنم که همیشه مادرشوهرها نسبت به عروساشون حسادت میکنن و این طبیعیه. با تربیت ها و فرهنگی که تو کشور ما -سابق بر این- وجود داشته. عروس رو به چشم کسی میبینن که پسرشون رو داره ازشون میگیره. ماشالله خونواده های ایرانی هم که همه عاشق پسراشونن. پس با شوهرتون دعوا نکنید سر این چیزا
انرژی منفی هم به رابطه خودتون و مادرشوهر وارد نکنید.
یه چرخی هم تو انجمن بزنید مشکلات دیگرانو نگاه کنید بعد میبینید که مشکل شما خیلی جزئی به نظر میاد.

دوست عزیزم خساست یک رفتار اکتسابی هستش که به شیوه تربیتی خانواده برمیگرده و اگر شما مدیریت و تدبیر کافی در زندگی مشترکتون داشته باشید خیلی راحت میتونید این رفتار همسرتونو تغییر بدید.راه کار این قضیه هم این هستش که اولا از میزان درامد همسرتون و برنامه و هدف هاش اطلاع دقیق داشته باشید بعد از انالیز کردن این مسایل اگر دیدید که باز هم با داشتن بودجه خساست به خرج میدهد باید روی نیازهای اساسی زندگی تمرکز کنید.مثلا اگر شما شام یا ناهار درست میکنید به مقدار زیاد درست کنید یا میوه تا انجا که میتوانید به مقدار زیاد بخورید و یا به همسایگان ببخشید و کاری کنید که زود به زود تمام شود و همسرتان مجبور به تهیه این نیاز ها به مدت زمان های کوتاه شود.نتیجه این کار این است که همسرتان چشمش و دستش به خرید عادت کرده و به تدریج از وابستگی به پول و مادیات خارج میشود و شما دیگر براحتی میتوانید دیگر نیازهای خود را نیز برطرف کنید.

دوست عزیز از این تاپیک حدود 7 ماه میگذره و خود ایجاد کنندش بهش سر هم نزده پس بهتره توی این تاپیک ها نظر ندین.
البته من مسوول اینجا نیستم ولی گفتم که بدونی