افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
سلام ،:72:
خبر خبر، بهار در راه است.
هر چند به نظر من بهار چند روزه که شروع شده.:227:
دوستان خوشبخت بیایید همه با هم ،از بهار لذت ببریم.:73:
بهار رو باهمه زیبایهایش دوست دارم ،لطافتش رو دوست دارم ،صدای پرندگانش رو دوست دارم ،هر روز که از خواب بلند میشم اولین کاری که انجام میدم اینه که پنجره را باز کنم وصدای جیک جیک پرنده هارو گوش کنم .باران های بهاری رو دوست دارم وقتی باران میاد میرم زیر باران واز خوردن قطرات باران بر سر وصورتم لذت میبرم .بوی نم باران را خیلی دوست دارم. رنگین کمان بعد از باران واقعا زیباست .
شکوفه کردن گلها زیباست ،عصر روزهای ابریش رو خیلی دوست دارم ،وای خدای من چقدر زیبایی ،چقدر نعمت ،براستی که خداوند چقدر نعمت برای لذت بردن از زندگی در طبیعت برای ما انسانها پهن کرده:43: .خدا رو به خاطر این همه نعمت شکر می گویم .:203:
RE: افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
ترمه عزيزم
اره همه چيزهايي كه گفتي واقعا زيباست اما من زمستون رو از بهار بيشتر دوست دارم چون نويد همه چيزهاي قشنگي كه تو گفتي توشه و يه اميد گرم تو دل ادم . يك انتظار قشنگ . مخصوصا اسفند كه ديگه همش شور و نشاط و اميده .اميد به فردا و يك اينده زيباتر
RE: افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
سلام
نمي دونم چرا هر وقت بهار مياد اولش خوشحالم ولي از الان كه به ياد دلتنگي بعد از عيد مي افتم منم مثل ندا دوست دارم تو اميد وانتظار رسيدن بهار بمونم چون وقتي بياد ....................
RE: افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
بوي بهارو دوست دارم،بوي شكوفه هاي نيمه باز ،بوي علفاي تازه در اومده
بوي بهار آدمو عاشق مي كنه :43:
RE: افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
منم اسفندو دوست دارم و انتظارو ....:shy:
RE: افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
سلام دوستان
ضمن تشکر از termeh که پیشاپیش ما را به هوای شاد بهاری بردند.:104:
یکی از خصوصیات آدم خودشکوفا یا آدم خوشبخت اینه که توانایی لذت بردن آنها بسیار بالاست. آنها فقط متمرکز به یک موضوع یا یک مصداق خاص نیستند. :305:
آدمهای خوشبخت چنان خود را پرورش داده اند که از بهار همانطور لذت می برند که از زمستان، از شب همانطور لذت می برند که از روز ، از هوای آفتابی همانطور لذت می برند که از هوای ابری. و با رنج چنان رفیقند که با شادی. :227:
آدمهای خوشبخت، باز هستند. و وابسته و بسته به یک جا و یک زمان خاص و یک شی خاص نیستند. و آزاد از تعلق داشتن به چیزی.
چون اگر فقط از بهار لذت ببریم با تمام شدن آن، چه کنیم.
اگر صرفا با همسر، یا فرزند یا والدین یا ... خوشبخت باشیم، پس کسانی که عزیزی را از دست می دهند، می روند به جمع بدبختان!!!!!! :302:
هر گونه تعلق ، وابستگی و انحصاری کردن عشق و لذت و محبت، تبعات ترک و جدایی آن فرد را از پا در می آورد. ابیات زیبای زیر چقدر آرامش بخشند:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
یا
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
RE: افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
http://tbn0.google.com/images?q=tbn:...6m_5699216.jpg
حقیقتا فصل بهار فصل لذت بردنو عبرت جستنه....:43:
باز كن پنجره را، دختركم فصل بهار ست:73:
بكناري بزن اين پرده را غمگين دلازار
باز كن پنجره را
تا زند دختر خورشيد، بر اين غمكده لبخند
تا وزد موج نسيمي بمن از دامن دربند
تا دمد نور سپيدي بتو، از سينه البرز
تا رسد عطر دلاويز گل از سوي دماوند
باز كن پنجره را فصل بهار است
باغ، بيدار شد از خواب دي و بهمن و اسفند
***
دختر كوچك من فصل بهار است:43:
باز كن پنجره را
تا بدين كلبه رسد نغمه مرغان خوش آهنگ
تا نسيمي بسر و زلف تو ريزد گل صد رنگ
تا بخوانيم بهمراه كبوتر، غزل صبح
تا برانيم بآواز قناري غم خود را زدل تنگ
***
دخترم! فصل بهار است بر اين پنجره ها، پرده مياويز:72:
تا به بينيم بهر سو، گذر چلچله ها را
دشت تا دشت درخت است و بر اندام درختان ـ
جامه سبز بهارست
جلگه تا جلگه ز گلهاي همه پر نقش و نگار است
همه انگشت نهالان
چشم، تا كار كند غرق نگين هاي شكوفه است
همه جا، دست زمين، لاله فروش است
همه سو، موج هوا، عطر نثار است .
***
باغ را بنگر و فواره الماس فشان را
ارغوان ريخته بر دامن هر دشت
دشت را بنگر و اين فرش زمردوش ياقوت نشان را
***
دخترم! آينه را از سر اين طاقچه بردار:72:
كه در اين فصل دلاويز ـ
همه جا آينه بندان بهار است
يكطرف پيش رخت، آينه روشن مهتاب ـ
يكطرف آينه چشمه رخشنده آرام ـ
يكطرف آينه قدي سيمينه البرز ـ
با چنين آينه بندان بهاري ـ
هر طرف روي كني آينه خيز است
هر كجا پاي نهي آينه زار است
***
شانه را دور بيفكن
كه تو را گر نبود شانه، نه اندوه و نه بيم است
بهترين شانه تو دست نسيم است
***
دخترم! عطر چه خواهي ؟:72:
كه نسيم سحري عطر فروش است
موج هر باد كه بر زلف تو پيچد ـ
پيك خوشبوي بهارست و رباينده هوش است
***
دخترم! باز كن از گردن خود رشته گوهر:72:
تا كه بانوي بهاران ز شكوفه ـ
به سروشانه سيمين تو گوهر بفشاند
يا برانگشت ظريف تو نگين از گل رنگين بنشاند
***
هر چه زيبائي و زيباست در آغوش بهارست
مرغكان بر سر هر شاخه گل، گرم سرودند ـ
تازه گلها همه در باغچه آماده رقصند ـ
خوشنوا چلچله ها، زمزمه گر، مست نشاطند ـ
لك لكان صيحه كنان پيك درودند ـ
سارها چرخ زنان در دل ابرند ـ
گاه، چون موج خروشان، همه در اوج فرازند
گاه، چون برگ درختان همه در قوس فرودند .
***
باز كن پنجره را، دختركم فصل بهار ست
بكناري بزن اين پرده را غمگين دلازار
باز كن پنجره را
تا زند دختر خورشيد، بر اين غمكده لبخند ـ
تا وزد موج نسيمي بمن از دامن دربند
تا دمد نور سپيدي بتو، از سينه البرز
تا رسد عطر دلاويز گل از سوي دماوند
باز كن پنجره را فصل بهار است
باغ، بيدار شد از خواب دي و بهمن و اسفند
http://tbn0.google.com/images?q=tbn:...2_14_12003.jpg
آرزوی شادکامی و بهروزی برای شما عزیزان و خانواده های محترمتون دارم:72:
RE: افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
سلام دوستان
بهار یعنی تولد ، افراد خوشبخت کسانی هستند که هر روز متولد می شوند وشب می میرند و فقط تجربه را از گذشته دارند
RE: افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
:203:خداوندا بگردان چون بهاران
حال من را،سوی ان حالی که می دانی
به جان سرو زیبا ،سبز خواهم شد
بسان قاصدک ها،من رها از غصه خواهم شد
شما را حوض ابی
ابر بغض الوده
ای زیبا کلام ناودان قصه گو
من دوست می دارم
سلام ای کوچه های شسته از باران
کنون ای مهربانان،یاد یاران ،یاد یاران
خداحافظ ذغال رو سیاه
افکار سرما خورده محبوس
گذر کردم ،سیاووش گونه پروازی فراز اتش و
خرسند از پاکی
:203:خدایا،کاسه تقدیر اوردم
ونجوا گونه ،قاشق میزنم تا صبح
عطا کن قسمت من را تو بهروزی
به قدر ظرف من،نه
قدر مهر چون تو معبودی
:203:کریما روزی ام را عاشقی فرما
:203:خدایا،قطره اشکی عطایم کن
ببارم گاهگاهی ،رو به درگاهی
:203:خدایا سال هاو لحظه های رفته ام ،رفتند
مرا اینک ،تو سال و لحظه های با سعادت ،هدیه ام فرما
به من ارامشی،مهری ،عنایت کن
یقینی مرحمت فرما
بفهمم تا خدا ،یک،یاخدا،باقی ست
و.روحی ،تا به پرواز اورد،این جسم خاکی را
:203:خدایا، باور افسردگان را،چون بهاران، زندگانی ده
و روح خسته گان را هم ،خروشی
جاودانی ده
کویری قلب تنهایان،به مهری،ابیاری کن
به کوی بی کسان،یک مهربانی،اشنایی را،تو راهی کن
هر ان کس را که با هجر عزیزی امتحان کردی
به یاد خاطراتش ،عاشقانه زندگی کردن،تلافی کن
بکوبان با سر انگشتان مهری،کوبه درهای غربت را
بسوزان ریشه های سرد نفرت را
:203:حبیبا سال نو را
سال نور وعاشقی فرما
بزرگا زندگی کردن ،نشانم ده
وراه ورسم دل دادن ،ستاندن،پیش پایم نه
به کامم لذت با هم نشستن ،مهر ورزیدن عنایت کن
فهیم ارزش هر لحظه ام گردان
بدانم خنده در ایینه ،بس زیباست
بفهمم بغض در ادینه ،دست ماست
بخوانم با قناری ها، خدا این جاست
بجویم من خدایم ،چون که حق زیباست
عزیزا هفت سین عیدمان را
سایه سار سبز سیمای سحر خیزان سرو اندیش ساعی،
مرحمت فرما
:203:خدایا،باور تغییر را
این کیمیا درس بهاران را
در اعماق قلوبم یخ زده
گرم وشکوفا کن
تو خار هر کدورت را
به گلبرگ گذشتی ،بی اثر گردان
چکاوک را تو یاری کن
به اوازی ،دل همسایگان را، شاد گرداند
شقایق را
که دشت لخت و عریان،شعله پوشاند
به خوشبختی،نشان کوچه بن بست مارا ده
نشان مردم این شهر را،یاد بهار اور
:203:خدایا،
در طلوع سال نو
اغاز راه سبز فرداها
تو قلب هر مسافر را
به نور معرفت
اگه به رمز وراز زیبای سفر فرما
بفهمان زندگی بی عشق ،نا زیباست
که قدر لحظه ها
در لحظه، ناپیداست
«کیوان شاهبداغی»
RE: افراد خوشبخت از بهار لذت میبرند .
سالی گذشت و بهاری آمد .........
آهای پرستوهای عاشق ..
............سلام
شما را من چشم بر راهم................
.............شما را چون خود خواستارم........
.............سالی گذشت.......
.........بر من و تو ....ای پرستو ..
سالی پر از سادگی و چند رنگی.....
آسمانی پر از ابرهای بارانی ............
سالی پر از تضاد....پر از تلاطم در آسمان و زمین.....
..من نیز ........چون تو ........سالی پر از هیاهو به سر کردم..........
سالی........زیبا....زشت ...........
....دلنشین.....خسته کننده ........
....پر ز عاطفه ...مملو از بی رحمی..
....کینه ........محبت......
.....خشم .......گذشت......
..بی تفاوتی........پر از انرژی ........
آنان که یقین به شناخت داشتی ، اما دیدی که نمی شناسی..........
آنان که نمی شناختی اما دیدی که آشنای دیرین تو اند..........
آنان که بال پرواز را از تو گرفتن و آنان که بالی بودن بر پرواز تو ...........
آنان که در سایه ها راه می روند و در سایه خود ، خود را می شناسند........
............آرزو دارند زیر سایه دیگران گذران عمر کنند...........
.......و آنان که خود نور ند در هر مجلسی نور افشان..
...سایه بانی بر سر دیگران ....
..........آنان که ایده هستند و با اعتماد بنفس......
..آنان که کو ه اند برای تکیه کردن دیگران ......
....آنان که پیچکی هستند بر پای دیگران.....
.....آنان که مونتاژ گر ذهن و تفکر فرسوده دوره جاهلیت اند ..
و آنان که بنیانگذار نظریه های نو ینی هستند در جامعه ما ............
چه سالی بود امسال ..............
سر شار از تفکر.....
.....سرشار از سر زندگی .......
......سر شار از عشق و محبت به وجود خود و دیگری....
..فراموش کردن و از یاد بردن......گذشت کردن ، بخاطر سپردن ....
.........عاشق شدن و عاشق کردن.......
خود را شناختن .......خود خواه شدن ، ....... دیگری را دوست داشتن........
.. توانمندی را یافتن و قدرتمندی را هدیه کردن......
.......خاکی شدن و جسوری را الگو کردن ..........سازنده بودن و مخرب شدن.......
عروسک ساز و عروسک گردانی ...کردن........
خدا را یافتن و ستایش کردن ....بر احرام او کمر بستن و او را طواف کردن...
.........در کنج خلوت دل ....خانه اش را به تماشا نشستن ....
.......او را ستودن و بر عشق او عاشق شدن ........
او که آدمیان را از جنس شیشه و سنگ ، خاک و روح آفرید ...
....... در ترکیب کارگاه خلقت خود گاهی از هرکدام ترکیبی را نقش آفرید و بندگان متفاوتی را بر عرصه حیات بوجود آورد.........
او که مردمانی را پر از خلوص نیت جان داد .........
..........برخی را با رنگ تزویرو ریا رنگ آمیزی کرد............
............بر صحنه گیتی رها کرد.........
سالی را که از دیدگان خود می گذرانم .....تصاویر زیادی را در صندوقچه ذهنم به خانه تکانی وا می دارد.............
سالی که گذشت را به تماشا نشستم.........؛ می بینم آنقدر برایم هیجان داشت که با رویی گشاده و پر توانتر از سال گذشته به امید پرستو های عاشق نشسته ام ...........
پاستور را در کوچه راه علم و دانش خود همراه کردم و بر عشق مارکس و نگرش هابز و بازیگری گافمن ساعت ها مطالعه گذاشتم........
مارکسی که دین را افیون ملت ها خطاب می کرد و هابزی که انسان را گرگ
می دانست.....گافمنی که همه ما را هنرپیشه زندگی لقب می داد..........
با عشق به زندگی ، عروسک های خیمه شب بازی را در صحنه نمایش زندگی به تماشا نشستم........
گاه عروسک گردان شدم و گاه به بازی دیگران رقصیدم.....
گاه عروسک گردان بازیهای زشت زندگی را در خلوت تزویرها از نزدیک به تماشا نشستم.......... گاه تنها سناریو نوشتم و گاه آوازی از عشق سرودم..........
سال بگذشت و من سالیانی را در انتظارم.........دیگر بر لبخند دیگران با نگاه مهربان خود نگاه نمی کنم و بر اشک چشم های خسته یک عاشق تمسخر نمی کنم.........
در سایه های عشق و محبت گام بر نخواهم داشت و خود آفتاب عشق خواهم شد.........تا دیگران را در سایه عشقم به تماشا نشینم......
آفتاب را هدیه می کنم و بر نور مهتاب با آهنگ پرستوهای عاشق بهاری سرود دلنشین عشق و مستی را سر خواهم داد و شب را به صبح خواهم رساند و در آفتاب زندگی بال های خود را جان خواهم داد ...............
سالی پر از تلاش و بودن را پیشوازم .....چرا که می دانم می توانم هر آنچه که می خواهم تقدیر کنم و سرنوشتی دلنشین رقم زنم ........
وبلاگ پرواز خیال