نقل قول:
تو مدرسه مدام از طرف معلم و مدير تشويق ميشدين اما تو خونه نه. تو مدرسه با دوستاتون راحت بودين و شاد اما تو خونه نه. تو بيرون از خونه هميشه شاد بودين اما داخل خونه نه.
بله تا حدود زيادي درسته متاسفانه خانواده ما کمي سنتي هستند و هيچ کدام از اعضا از چگونه کار من کوچک ترين اطلاعي نداشند براي همين وقتي من 10 12 سالم بود و اين کار شروع کردم در حالي که ساير دوستانم هنوز دربند بازي و ... بودند خيلي سرزنش مي شدم چرا فلان مي کني ، چقدر پاي کامپيوتر مي شيني و ... و کلا اصلا از کار من شناخت نداشتند تا زماني که از 2 3 تا شرکت برايم نامه همکاري ارسال شد بعدا متوجه کار من شدند گرچه من اصلا اهميت نمي دادم يعني در کل عادت کردم چون پدرم با هر کار من ساز مخالف مي زنه براي همين اوايل بدون اطلاع خانواده يواشکي قرارداد مي بستم و کار مي گرفتم اما بعدا ديگه متوجه شدند که تا يه مدت خوب بود اما دوباره بهانه گرفتن و ... شروع شد خلاصه کمکي که بهم نشد هيچ در بعضي وقت ها باعث شد من در کارم هم برايم مشکل بوجود بيايد.
نمي دونم پدرم چرا انقدر علاقه به کوبيدن من داره ؟! يادمه چند روزي به شدت به من حمله رواني مي کرد و اين و اون رو محترمانه تو سر من مي کوبيد 7 8 سالم بود مي گفت ببين فلاني بزرگ شه بنز سوار مي شه تو بايد پيکان سوار بشي !!!
من هميشه دنبال يک زندگي معمولي اما با آرامش بودم هيچ وقت اهميت نمي دم که فلاني چکار مي کنه و هميشه سرم تو کار خودم بوده
نقل قول:
شايد بعضي موقع ها هم از داشتن همچين خانواده اي خجالت ميکشيدين.
نه اصلا بخاطر خانواده ام خجالت نکشيدم يعني مشکلات اون ها به من ارتباطي نداره که بخواهم بخاطرش سرزنش بشم اما بعضي وقت ها يک کار هايي ناخواسته مي کردم يا مثلا اگر جواب يک نفر رو نمي تونستم بدم به شدت خودم رو سرزنش مي کردم و انقدر يک چيز رو تو ذهنم تکرار مي کردم تا خسته شوم.
نقل قول:
مثل اينکه به پدرتون اعتماد ندارين. نگفتين بچه ي چندم خانواده هستين و کلا چند نفرين. مشکلي بين پدر و مادرتون وجود داره؟
بله اصلا اعتماد ندارم بار ها شده من و برادرم حتي مادرم را براي زمان هاي طولاني مثلا 3 ماه يا بيشتر از خونه بيرون مي کرد و ما آواره بوديم بين فاميل و وقتي برمي گشتيم به شدت ما رو مي کوبيد و مادرم را خيلي کتک مي زد تا حدي که مادرم تا يک ماه حتي نمي تونست راه بره که هنوز حالت مادرم را در آن روز ها يادمه و سر اين موضوع يادمه خيلي پيش بچه هاي فاميل خيلي تحقير شديم الان باعث شده من کنيه خيلي ها رو به دل بگيريم.
ما پنج بچه هستيم که دو 2 خواهر ناتني از پدرم ، 2 فرزند از مادرم و بچه آخر از ازدواج جديد که من هستم که بين همه ما ها جنگ و درگيري هست اکثرا هم بخاطر شارژ پدرم توسط آن به اصتلاح دو خواهر هست که اين کار ها را مي کنند و ميندازنش تو جون ما الان هم هر کدوم به جهنم خودشون رفتن فقط من و برادرم با هم رابطه برادري واقعي داريم.
نقل قول:
در مورد مشکلات خانوادگي تون بگيد. همين مشکلاتي که باعث بي اعتمادي شده
خوب خيلي از مشکلات رو اينجا نمي شه گفت ولي شما خودتون حساب کنيد ديگه دو زوج که هر کدام ازدواجي ناموفق داشتند و از هر ازدواج هم چند نتيجه ديگه خودتان حساب کنيد وقتي همچين زوجي تشکيل مي شه انگار يک اتم شکافته مي شه و هزاران هزار مشکل و بحث و جدل سرش بوجود مي آيد که من از بدر تولد تا الان شاهد آن هستم در کل خانواده افتضاح و متلاشي است.
نقل قول:
شما ميگيد با مردم راحت صحبت ميکنيد اما در مورد کار. به نظرتون ميتونيد با مردم در مورد مشکلاتتون هم راحت رودر رو صحبت کنيد؟ مثلا به همکارتون در مورد مشکلات خانواده تون بگيد.
بله اکثرا در رابطه با کار صحبت مي کنم تا به حال به هيچ کس بصورت حضوري در رابطه با مشکلاتم صحبت نکردم.
نقل قول:
فک نميکنم بتونيد. احساس من اينه که نميدونيد بايد چي بگين . يعني اکثر صحبت هاي شما متمايل به کاره و اصولا حرفي به جز کار ندارين.
بله درسته من جز حرف کار تا حالا يک کلمه هم با همکاران صحبت نکردم گرچه با مديران يابه گويي زياد مي کنيم يعني حرف هاي روزمره و بدون محتوا زياد رد و بدل مي شود.
نقل قول:
ممکنه تمرکزتون روي کارتون زياد باشه و از انجام اون لذت ببريد.
نه اتفاقا هر روز تف و لعنت مي فرستم به کار خودم چون کار کردن تو معدن آسون تر است.
- - - Updated - - -
نقل قول:
تو مدرسه مدام از طرف معلم و مدير تشويق ميشدين اما تو خونه نه. تو مدرسه با دوستاتون راحت بودين و شاد اما تو خونه نه. تو بيرون از خونه هميشه شاد بودين اما داخل خونه نه.
بله تا حدود زيادي درسته متاسفانه خانواده ما کمي سنتي هستند و هيچ کدام از اعضا از چگونه کار من کوچک ترين اطلاعي نداشند براي همين وقتي من 10 12 سالم بود و اين کار شروع کردم در حالي که ساير دوستانم هنوز دربند بازي و ... بودند خيلي سرزنش مي شدم چرا فلان مي کني ، چقدر پاي کامپيوتر مي شيني و ... و کلا اصلا از کار من شناخت نداشتند تا زماني که از 2 3 تا شرکت برايم نامه همکاري ارسال شد بعدا متوجه کار من شدند گرچه من اصلا اهميت نمي دادم يعني در کل عادت کردم چون پدرم با هر کار من ساز مخالف مي زنه براي همين اوايل بدون اطلاع خانواده يواشکي قرارداد مي بستم و کار مي گرفتم اما بعدا ديگه متوجه شدند که تا يه مدت خوب بود اما دوباره بهانه گرفتن و ... شروع شد خلاصه کمکي که بهم نشد هيچ در بعضي وقت ها باعث شد من در کارم هم برايم مشکل بوجود بيايد.
نمي دونم پدرم چرا انقدر علاقه به کوبيدن من داره ؟! يادمه چند روزي به شدت به من حمله رواني مي کرد و اين و اون رو محترمانه تو سر من مي کوبيد 7 8 سالم بود مي گفت ببين فلاني بزرگ شه بنز سوار مي شه تو بايد پيکان سوار بشي !!!
من هميشه دنبال يک زندگي معمولي اما با آرامش بودم هيچ وقت اهميت نمي دم که فلاني چکار مي کنه و هميشه سرم تو کار خودم بوده
نقل قول:
شايد بعضي موقع ها هم از داشتن همچين خانواده اي خجالت ميکشيدين.
نه اصلا بخاطر خانواده ام خجالت نکشيدم يعني مشکلات اون ها به من ارتباطي نداره که بخواهم بخاطرش سرزنش بشم اما بعضي وقت ها يک کار هايي ناخواسته مي کردم يا مثلا اگر جواب يک نفر رو نمي تونستم بدم به شدت خودم رو سرزنش مي کردم و انقدر يک چيز رو تو ذهنم تکرار مي کردم تا خسته شوم.
نقل قول:
مثل اينکه به پدرتون اعتماد ندارين. نگفتين بچه ي چندم خانواده هستين و کلا چند نفرين. مشکلي بين پدر و مادرتون وجود داره؟
بله اصلا اعتماد ندارم بار ها شده من و برادرم حتي مادرم را براي زمان هاي طولاني مثلا 3 ماه يا بيشتر از خونه بيرون مي کرد و ما آواره بوديم بين فاميل و وقتي برمي گشتيم به شدت ما رو مي کوبيد و مادرم را خيلي کتک مي زد تا حدي که مادرم تا يک ماه حتي نمي تونست راه بره که هنوز حالت مادرم را در آن روز ها يادمه و سر اين موضوع يادمه خيلي پيش بچه هاي فاميل خيلي تحقير شديم الان باعث شده من کنيه خيلي ها رو به دل بگيريم.
ما پنج بچه هستيم که دو 2 خواهر ناتني از پدرم ، 2 فرزند از مادرم و بچه آخر از ازدواج جديد که من هستم که بين همه ما ها جنگ و درگيري هست اکثرا هم بخاطر شارژ پدرم توسط آن به اصتلاح دو خواهر هست که اين کار ها را مي کنند و ميندازنش تو جون ما الان هم هر کدوم به جهنم خودشون رفتن فقط من و برادرم با هم رابطه برادري واقعي داريم.
نقل قول:
در مورد مشکلات خانوادگي تون بگيد. همين مشکلاتي که باعث بي اعتمادي شده
خوب خيلي از مشکلات رو اينجا نمي شه گفت ولي شما خودتون حساب کنيد ديگه دو زوج که هر کدام ازدواجي ناموفق داشتند و از هر ازدواج هم چند نتيجه ديگه خودتان حساب کنيد وقتي همچين زوجي تشکيل مي شه انگار يک اتم شکافته مي شه و هزاران هزار مشکل و بحث و جدل سرش بوجود مي آيد که من از بدر تولد تا الان شاهد آن هستم در کل خانواده افتضاح و متلاشي است.
نقل قول:
شما ميگيد با مردم راحت صحبت ميکنيد اما در مورد کار. به نظرتون ميتونيد با مردم در مورد مشکلاتتون هم راحت رودر رو صحبت کنيد؟ مثلا به همکارتون در مورد مشکلات خانواده تون بگيد.
بله اکثرا در رابطه با کار صحبت مي کنم تا به حال به هيچ کس بصورت حضوري در رابطه با مشکلاتم صحبت نکردم.
نقل قول:
فک نميکنم بتونيد. احساس من اينه که نميدونيد بايد چي بگين . يعني اکثر صحبت هاي شما متمايل به کاره و اصولا حرفي به جز کار ندارين.
بله درسته من جز حرف کار تا حالا يک کلمه هم با همکاران صحبت نکردم گرچه با مديران يابه گويي زياد مي کنيم يعني حرف هاي روزمره و بدون محتوا زياد رد و بدل مي شود.
نقل قول:
ممکنه تمرکزتون روي کارتون زياد باشه و از انجام اون لذت ببريد.
نه اتفاقا هر روز تف و لعنت مي فرستم به کار خودم چون کار کردن تو معدن آسون تر است.