چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
سلام. چند وقت پیش با این سایت آشنا شدم ولی هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز خودم هم بخوام قصه خودمو اینجا بگم. خیلی با خودم کلنجار رفتم ولی به نتیجه ای نرسیدم. لطفا کمکم کنید.
دختری هستم 23 ساله و از یه شهر کوچیک و از یه خانواده در سطح متوسط. یه وبلاگ داشتم که توش از خاطراتم می نوشتم و توی این وبلاگ با دوستای زیادی آشنا شدم. یکی از این دوستان پسری بود 23 ساله و از شهر دیگه که اونم وبلاگ داشت. و طنز نویس بود . من از شیوه نگارشش خوشم می اومد. ای دی که داشتم مخصوص دوستان وبلاگی بود و همه اد لیستم کسانی بودن که به نوعی با وبلاگشون آشنا بودم و یه چیزایی ازشون می دونستم.(اسم این پسر رو میذارم علی).یه روز یه ای دی با اسم مستعار علی(اسمی که توی وبلاگش داشت یه اسم خاص بود و از روی اسمی که اد کرده بود فهمیدم اونه) خودش رو اد کرده بود. یه چند مدت خیلی عادی و معمولی باهاش چت کردم. به نظر پسر بدی نبود. و چون شیوه حرف زدنش با بقیه فرق داشت یه جواریی جذبش شدم. البته اون واسه من با بقیه دوستام هیچ فرقی نداشت. می گفت اهل چت نیست(نمی دونم تا چه حد حرفش صحت داشت) و فقط به خاطر آشنا شدن با من!!!! ای دی ساخته واسه خودش. روزها از پی هم می گذشت و ما هر چند وقت یک بار با هم می چتیدیدم. در مورد چیزای مسخره و معمولی. یه دفعه خیلی غیر منتظره شماره همراهش رو برام آف گذاشته بود. من توجهی نکردم(من آرشیوم سیو میشه). بعد از یه مدت گفت یه سوال دارم البته سو برداشت نشه. گفتم چیه؟ گفت دوست پسر نمی خوای؟ گفتم نه و براش توضیح دادم. اونم دیگه چیزی نگفت. من به روابط دوستانه ام خیلی اهمیت میدم چه پسر چه دختر. یه مدت اومدنش خیلی کم شد و وقتی ازش می پرسیدم می گفت داره درس می خونه واسه ارشد. من اصلا نمی دونستم این درس خوندن تا چه حد جدیه. تا اینکه حدود 1 ماه اصلا نیومد. دلم شور افتاد که چی شده که دیگه نیومده. شمارشو از توی آرشیو پیدا کردم. اینقد با خودم کلنجار رفتم که چی کار کنم. چون می دونستم اگه شروع بشه عاقبتش فقط یه پایان تلخه. ولی من واقعا نگرانش بودم. پیش خودم گفتم نهایتش حالشو می پرسم و بعدش دیگه تموم میکنیم. اس ام اس دادم. 1 ساعت بعدش جواب داد. خلاصه اینکه شروع شد. خیلی عادی و معمولی مثل دو دوست. بکی دو هفته گذشت... یه روز بهش گفتم بیا تمومش کنیم اینجوری من دارم بهت وابسته میشم و تو هم همین طور. (البته بگم که توی این مدت کوتاه چندین و چند بار یا از طرف من یا از طرف اون خواستیم قضیه فیصله پیدا کنه ولی نشده) کلی صحبت کردیم. بهش گفتم آخرش که چی؟ آخرش که باید تموم بشه؟(قبلا بهش گفته بودم که من تا وقتی ازدواج کنم می تونم باهاش دوست باشم ولی بعدش دیگه باید تماس رو قطع کنیم) گفت بیا بی پرده صحبت کنیم. گفت بیا اون حرفایی که توی این مدت خواستیم بگیم و خجالت کشیدم رو رک و راست بگیم. من منظورش رو نمی فهمیدم که اون شروع کرد و از خودش و خانوادش و آینده و این چیزا حرف زد.(علی از یه خانواده پولدار و سطح بالاست و همین طور از نظر فرهنگی هم از ما بالاترن و توی یه شهر بزرگ زندگی می کنه) همون موقع همه دلایلم رو واسه ردش گفتم و کلی با هم سر این موضوع بحث کردیم که آخرم اون موفق شد منو راضی کنه(ولی من اگه کوتاه اومدم فقط به خاطر این بود که می دونستم موقع درس خوندنشه و ممکنه لطمه بخوره و احساس می کنم دلیل اون واسه گفتن این حرفا فقط نگه داشتن من بود نه چیز دیگه!) الان هم به خاطر درسش خیلی رابطه رو کم کردیم. اینم پیشنهاد من بود. چون اون داشت خیلی زیاده روی می کرد و این باعث میشد از درس عقب بمونه.
نکته ای که وجود داره: ما تا حالا از نزدیک همو ندیدیم و فقط عکس همدیگه رو دیدیدم. من آدمی نیستم که از روی احساس تصمیم بگیرم و می دونم که این نوع ازدواج زیاد جالب نیست(سوء تفاهم نشه واسه دوستانی که اینترنتی ازدواج کردن). اون پسر خیلی خوبیه و شاید خیلی بهتر از اونی که من فکرشو می کردم ولی واقعا به دردش نمی خورم. در ضمن اون اصلا شرایط ازدواج رو نداره(سربازی نرفته، کار نداره).
همه اینا رو گفتم که بگم
1- من چطوری بهش بگم به دردش نمی خورم که ناراحت نشه؟
2- صبر کنم بعد از کنکورش بهش بگم یا همین حالا بگم بهتره؟ اگه من بخوام تا موقع کنکورش صبر کنم ممکنه این وسط یه خواستگار بیاد اونوقت تکلیف من چیه؟
3- اگه بعد از کنکور بگم اون نمیگه چرا از همون اول نگفتی؟ یا اینکه نمیگه چرا منو بازی دادی؟
ممنون میشم کمکم کنید
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
سلام
خوشحالم که به ما اعتماد کردین و مشکلتون رو با دوستان تالاری مطرح کردین
و همینطور خوشحالم که احساساتی با این قضیه برخوردنمی کنید(ازدواج)
ولی یه مشکلی این وسز وجود داره و اون اراده ضعیفتون برای قطع این ارتباط
شما در عین اینکه دارین منطقی فکرمی کنین ولی منطقی عمل نمی کنین ،وتا حالا هم از روی احساسات عمل کردین
شما اون موقع کع می خواستین باهاشون تماس بگیرین ،هدفتون از اون تماس چی بود؟یا وقتی با همدیگه چت می کردین؟
توی هر رابطه ای یه هدفی نهفته است
من فکر میکنم شما تو این رابطه هیچ هدفی نداشتین و این باعث مشکل شده
اول هدفتون رو از این رابطه مشخص کنید
در قدم بعدی اگر واقعا قصد ازدواج با این اقا رو ندارید خیلی واضح بهشون اعلام کنید و خودتون رو بکشید کنار ،الان اگه مشکل زود گذری برای اون اقا یا شما پیش بیاد بهتر از مشکلات بزرگ بعدی خواهد بود
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
خواهر عزیز به تالار همدردی خوش اومدید:72:
اینکه گفتید موفق شد شما رو راضی کنه یعنی چی ؟ یعنی بهش جوب بله دادید ؟
به نظر من همون موقع که راضی نبودید نباید به اجبار راضی میشدید و جواب منفی رو اون موقع بهش میدادید.
نباید عکستون رو بهشو میدادید.
این باعث شده که هردو بیشتر بهم وابسته بشید .
از حالا تا کنکور ارشد که خیلی مونده...... اگه جوابتون منفیه هرچی زودتر بهش بگید بهتره برای هردوتون.
حالا چرا فکر میکنید به دردش نمیخورید ؟ به دلیل اختلاف اقتصادی و فرهنگی یا چیز دیگه هم هست ؟
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
1- من چطوری بهش بگم به دردش نمی خورم که ناراحت نشه؟
2- صبر کنم بعد از کنکورش بهش بگم یا همین حالا بگم بهتره؟ اگه من بخوام تا موقع کنکورش صبر کنم ممکنه این وسط یه خواستگار بیاد اونوقت تکلیف من چیه؟
3- اگه بعد از کنکور بگم اون نمیگه چرا از همون اول نگفتی؟ یا اینکه نمیگه چرا منو بازی دادی؟
سلام
به تالار خوش اومدی
پاسخ سوال اول
یعنی چی من چطور بهش بگم به دردش نمی خورم؟
یعنی ارزشتون اینقدر پایین است؟ مگه شما وسیله هستید که به درد بخورید یا نه؟
شما که زن و شوهر نیستید دو انسان هستید که از طریق دنیای مجازی با یکدیگر ارتباط برقرار کرده اید و با اشتباه خودتان تلفن زدن باعث شدید قضیه ادامه پیدا کنه حالا منطق حکم می کنه بسیار دقیق عمل کنید ابتدا شناخت کافی بدست بیاورید کلی شناخت ...
حالا فرضا شما شناخت بدست آوردید آنگاه ببینید آیا این شخص مناسب شما هست یا نه
اگر نبود خوب تمام چون شما التزامی نسبت به هم ندارید مگر ایشون خودش رابطه اش را کم نکرد یعنی به همه چیز خاتمه داد بعد از گذشتن مدتی این شما بودید که به احساستان پاسخ مثبت دادید و بهش زنگ زدید
اگر مناسب بود مرحله بعدی
نظر مساعد ایشون و در جریان گذاشتن خانواده ها و آشنایی بیشتر
کلا اینطور روابط نادرست هست چون فقط از طریق چت می باشد و با دنیای واقعی فرق دارد پیشنهاد می کنم مقاله هایی در ارتباط با این موضوع را مطالعه کنید
2- صبر کنم بعد از کنکورش بهش بگم یا همین حالا بگم بهتره؟ اگه من بخوام تا موقع کنکورش صبر کنم ممکنه این وسط یه خواستگار بیاد اونوقت تکلیف من چیه؟
این سوال شما در تناقض با سوال اولتون هست
اگر رابطه را تموم شده می دانید چرا به خواستگارتان جواب منفی بدهید
الان به ایشون بگید یا بعد از کنکورش فقط باعث میشه احساساتتون بیشتر دخیل بشه
شما از یک طرف می گویید من به دردش نمی خورم بعد از طرف دیگه به فکرش هستید که مبادا به احساسات ایشون لطمه ای وارد بشه و کنکورش خراب بشه
مگه اون موقع که ایشون رفت و دیگه با شما چت نکرد به احساس شما هم فکر کرد
در ضمن یادتون باشه ایشون گفت دوست پسر نمی خواهی
یعنی اول با این هدف به سمت شما امده است
3- اگه بعد از کنکور بگم اون نمیگه چرا از همون اول نگفتی؟ یا اینکه نمیگه چرا منو بازی دادی
شما گفتید دختر منطقی ای هستید ایشون اگر شما را برای ازدواج بخواهند به این آسونی ها از شما نمی گذرند
چرا اینقدر می ترسید
خوب حالا بگه چرا از اول نگفتی مثلا چه اتفاقی می خواد بیفته
مگه شما هدفتون ازدواج با همدیگه است که اگه کنار بکشی ایشون بگه منو بازی دادی
به نظر من با خودت رو راست باش هدفت رو از این رابطه مشخص کن الته عاقلانه و صحیح اون وقت به دنبال قدم بعدی بگرد
موفق باشید
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
از همه دوستان ممنون که راهنماییم کردن.
عزیزی که پرسیدی هدفم از اول چی بود؟
به نظر من یه دختر و پسر می تونن مثل دو دختر یا مثل دو پسر با هم دوست باشن. البته میدونم این جور دوستی ها توی ایران تعریف نشده ست
دوستی پرسیده بود: حالا چرا فکر میکنید به دردش نمیخورید ؟ به دلیل اختلاف اقتصادی و فرهنگی یا چیز دیگه هم هست ؟
اینقد دلیل دارم واسه حرفم که منو متقاعد کرده. البته اختلاف اقتصادی و فرهنگی مهمترین دلیلشه
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khaz@n
از همه دوستان ممنون که راهنماییم کردن.
عزیزی که پرسیدی هدفم از اول چی بود؟
به نظر من یه دختر و پسر می تونن مثل دو دختر یا مثل دو پسر با هم دوست باشن. البته میدونم این جور دوستی ها توی ایران تعریف نشده ست
چرا ،تعریف شده که یه پسر و دختر مثل دو تا دوست باهم باشن یا مثل یه خواهر و برادر
ولی اون صحبت هایی که شماتو پست اول داشتید میشد اینجوراستنباطکرد که منظورشما و نوع رابطه شما از این نوع نبوده است ،شاید من اشتباه برداشت کرده ام ولی اگر رابطه شما ازاین نوعی که گفتید هست چرا نمی دونید به خاستگاراتون چی بگید؟ یا چرا به این فکر می کنید که ایا شماشرایط ازدواج با او را داریدیا نه؟
اگر ایشون مثل برادر باشند برای شما اصلا همچین چیز هایی نباید به ذهنتون راه پیدا کنه
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khaz@n
دوستی پرسیده بود: حالا چرا فکر میکنید به دردش نمیخورید ؟ به دلیل اختلاف اقتصادی و فرهنگی یا چیز دیگه هم هست ؟
اینقد دلیل دارم واسه حرفم که منو متقاعد کرده. البته اختلاف اقتصادی و فرهنگی مهمترین دلیلشه
اگه تا این حد با همدیگه اختلاف دارید دلیلی برای ادامه ارتباط وجود نداره و بیخودی اون بنده خدا رو هم بلاتکلیف نذارید و هرچه زودتر نظر واقعیتون رو بهش بگید .
یک نکته دیگه :
اگه نگران آسیب دیدن ایشون هستید اصلا" نباید روز اول باهاش ارتباط برقرار میکردید چون خودتون میدونستید پایان رابطه چیه و بدیهیه که آسیب دیدگی هم به دنبال داره.
توصیه من اینه که بیشتر از این ادامه ندید و نظر واقعی تون رو بهش بگید .برای اینکه اون هم بتونه تا فرصتی که تا ازمون ارشد داره شاید بتونه با این مسئله کنار بیاد و درسش رو بخونه .
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گل مریم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khaz@n
از همه دوستان ممنون که راهنماییم کردن.
عزیزی که پرسیدی هدفم از اول چی بود؟
به نظر من یه دختر و پسر می تونن مثل دو دختر یا مثل دو پسر با هم دوست باشن. البته میدونم این جور دوستی ها توی ایران تعریف نشده ست
چرا ،تعریف شده که یه پسر و دختر مثل دو تا دوست باهم باشن یا مثل یه خواهر و برادر
ولی اون صحبت هایی که شماتو پست اول داشتید میشد اینجوراستنباطکرد که منظورشما و نوع رابطه شما از این نوع نبوده است ،شاید من اشتباه برداشت کرده ام ولی اگر رابطه شما ازاین نوعی که گفتید هست چرا نمی دونید به خاستگاراتون چی بگید؟ یا چرا به این فکر می کنید که ایا شماشرایط ازدواج با او را داریدیا نه؟
اگر ایشون مثل برادر باشند برای شما اصلا همچین چیز هایی نباید به ذهنتون راه پیدا کنه
اون واسه من مثل برادره ولی من واسه اون نه! من از اولش هم فقط مثل یه دوست می خواستم باهاش باشم. اینو از اول هم بهش گفتم. ولی اون منو به عنوان یه دوست نمی خواد. و در ضمن درسته اون واسم مثل یه دوست یا برادره ولی این وسط نمی تونم ضربه روحی که به اون می خوره رو نادیده بگیرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m.mouod
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khaz@n
دوستی پرسیده بود: حالا چرا فکر میکنید به دردش نمیخورید ؟ به دلیل اختلاف اقتصادی و فرهنگی یا چیز دیگه هم هست ؟
اینقد دلیل دارم واسه حرفم که منو متقاعد کرده. البته اختلاف اقتصادی و فرهنگی مهمترین دلیلشه
اگه تا این حد با همدیگه اختلاف دارید دلیلی برای ادامه ارتباط وجود نداره و بیخودی اون بنده خدا رو هم بلاتکلیف نذارید و هرچه زودتر نظر واقعیتون رو بهش بگید .
یک نکته دیگه :
اگه نگران آسیب دیدن ایشون هستید اصلا" نباید روز اول باهاش ارتباط برقرار میکردید چون خودتون میدونستید پایان رابطه چیه و بدیهیه که آسیب دیدگی هم به دنبال داره.
توصیه من اینه که بیشتر از این ادامه ندید و نظر واقعی تون رو بهش بگید .برای اینکه اون هم بتونه تا فرصتی که تا ازمون ارشد داره شاید بتونه با این مسئله کنار بیاد و درسش رو بخونه .
درسته که من نباید از همون اول شروعش می کردم. خودمم اینو میدونم. ولی حالا که شروعش کردم و به اینجا رسیدم چی کار کنم؟
به هر حال ممنون
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khaz@n
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گل مریم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khaz@n
از همه دوستان ممنون که راهنماییم کردن.
عزیزی که پرسیدی هدفم از اول چی بود؟
به نظر من یه دختر و پسر می تونن مثل دو دختر یا مثل دو پسر با هم دوست باشن. البته میدونم این جور دوستی ها توی ایران تعریف نشده ست
چرا ،تعریف شده که یه پسر و دختر مثل دو تا دوست باهم باشن یا مثل یه خواهر و برادر
ولی اون صحبت هایی که شماتو پست اول داشتید میشد اینجوراستنباطکرد که منظورشما و نوع رابطه شما از این نوع نبوده است ،شاید من اشتباه برداشت کرده ام ولی اگر رابطه شما ازاین نوعی که گفتید هست چرا نمی دونید به خاستگاراتون چی بگید؟ یا چرا به این فکر می کنید که ایا شماشرایط ازدواج با او را داریدیا نه؟
اگر ایشون مثل برادر باشند برای شما اصلا همچین چیز هایی نباید به ذهنتون راه پیدا کنه
اون واسه من مثل برادره ولی من واسه اون نه! من از اولش هم فقط مثل یه دوست می خواستم باهاش باشم. اینو از اول هم بهش گفتم. ولی اون منو به عنوان یه دوست نمی خواد. و در ضمن درسته اون واسم مثل یه دوست یا برادره ولی این وسط نمی تونم ضربه روحی که به اون می خوره رو نادیده بگیرم
اگه اینطوری هست و اون شما رو به عنوان خواهر یا دوست معمولی نمی خواد بهتره هر چه زودتر ساده و صادقانه باهاش صحبت کنید و رابطه رو تموم کنید ،بخدا اینطوری واسه اونم بهتره ،اینجوری ادامه دادن باعث بوجود اومدن مشکلات زیادی میشه
بالاخره اونم دیر یا زود با این قضیه کنار میاد
موفق باشین
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
درسته که من نباید از همون اول شروعش می کردم. خودمم اینو میدونم. ولی حالا که شروعش کردم و به اینجا رسیدم چی کار کنم؟
خواهر من گفتیم که حالا باید هر چی زودتر این رابطه رو که از نظر اون منتج به ازدواج میشه و از نظر شما تموم شده و بیفایده ست ، تمام کنید و بهش بگید از اول هم قصد شما ازدواج نبوده . دلایل تون رو هم برای اینکار واضح ذکر کنید .اینو هم بهش بگید که با شخص خودش مشکلی ندارید و ایشون عیب و ایرادی ندارن اما ایدهال شما نیستند و اختلافات دیگه باعث جواب منفی شما شده .تا اون هم بره دنبال قسمتش یه جای دیگه .
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
خواهر عزيز آسب اصلي رو تو ميخوري .....تو كه نگران اين هستي كه نكنه با بهم زدن رابطه تون به درس خوندنش لطمه وارد بشه...فكر اينو كردي كه اگه تا بعد از كنكور ارشد رابطه داشته باشين بعد از اون چه طور ميتوني ازش جدا بشي؟
منطقي باش عزيز...اينا توجيحات شما براي فرار از جدا شدن نيست؟
اتفاقا به نظر من اگر الان جدا بشين بعتره...چرا؟چون الان موضوع مهمتري در زندگيش وجود داره كه تمركزش رو از ماجراي عشق و عاشقي منتقل كنه به درس خوندن و......
ادم وقتي بيكار باشه بيشتر به خاطرات گذشته و اتفاقاتي مثل جدايي و برهم زدن دوستي فكر ميكنه تا وقتي كه مثلا داره درس ميخونه...
قبول داري؟
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
بله قبول دارم.
مرسی از همه دوستان:72::72:
هنوز تصمیم نگرفتم که چی کار کنم. ولی سعیم رو می کنم که از راهنماییهای شما دوستان استفاده کنم. خیلی ممنون که وقت گذاشتین
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
سلام
من یه سوال دارم
شما دلیلتون برای آشنایی در اینترنت چه دلیلی دارید برای اتمام رابطه؟؟
البته من تشویقتون نمی کنم برای ادامه دادن یا تموم کردن رابطه
فقط می خوام بدونم چرا انقدر اصرار دارین رابطه تموم بشه
دلیل منطقی تون برای این آقا چیه؟؟ اگه ایشون قصدشون ازدواجه چرا انقدر مطمئن میگید نمی شه ؟؟
شما رو برای ازدواج می خوان یا دوستی؟؟
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mamfred
سلام
من یه سوال دارم
شما دلیلتون برای آشنایی در اینترنت چه دلیلی دارید برای اتمام رابطه؟؟
البته من تشویقتون نمی کنم برای ادامه دادن یا تموم کردن رابطه
فقط می خوام بدونم چرا انقدر اصرار دارین رابطه تموم بشه
دلیل منطقی تون برای این آقا چیه؟؟ اگه ایشون قصدشون ازدواجه چرا انقدر مطمئن میگید نمی شه ؟؟
شما رو برای ازدواج می خوان یا دوستی؟؟
دوست عزیز قبلا هم گفتم اگه شروعی وجود داشت واسه این بود که من واسه دوستی هام ارزش زیادی قائلم و چون نگرانش بودم براش اس ام اس دادم و هیچ هدفی هم نداشتم و اونو فقط به چشم یه دوست(بدون در نظر گرفتن جنسیت) می دیدم.
شاید دلایلی که من اصرار به تموم کردنش داشتم به نظر شما مسخره و بی ارزش باشه ولی واسه من اونقد محکم بود که در حالی که اگه قرار بود به چشم یه خواستگار بهش نگاه کنم واسم یه مورد ایده آل بود! ولی تمومش کردم.
همون طور که گفتم ما از نظر طبقاتی با هم خیلی فاصله داشتیم. شاید از نظر اون بی اهمیت بود ولی واسه من که یه عمر توی گوشم خوندن که کبوتر با کبوتر باز با باز غیر قابل هضم بود. البته فکر نکنید من از یه خانواده سطح پایین هستم نه من از یه خانواده متوسط هستم ولی اونا خیلی سطح بالا بودن. مورد دیگه هم این بود که توی اقوام اونا همه تحصیل کرده بودن .کمترینش کارشناس ارشد بود! یعنی همه دکترا و کارشناسی ارشد داشتن و بالطبع مشخصه که من هم باید خودمو به اونا می رسوندم(من فوق دیپلم دارم البته قصد ادامه دادن دارم) خب مشکل من خودم نبودم خب می تونستم با یکم تلاش خودمو به اونا برسونم ولی اقوام ما چی؟ اونا رو که نمی تونم عوض کنم. نه اینکه اقوام ما اهل تحصیل و اینا نباشن ولی خب بیشترشون در حد لیسانس هستن. مورد دیگه پدر و مادر و عرف خانواده ماست. پدر و مادر من هرگز نمی تونستن بپذیرن من با کسی که از توی اینترنت باهاش آشنا شدم ازدواج کنم. نه تنها اینترنت بلکه عرف خانواده ما نمیپذیره دختر و پسر غیر از حالت سنتی ازدواج کنن. و منم نمی خواستم خلاف اونا عمل کنم. حالا اگه همه اینایی که گفتم در نظر نگیریم، من خودم هیچی ازش نمی دونستم! دانستهای من در حد چیزایی بود که خودش گفته بود. و اگه ما قرار بود همه این موارد بالا رو فاکتور بگیریم از این مسئله مهم که نمیشه به راحتی گذشت. من نمی تونستم ریسک کنم و ادامه بدم تا زمانی که قضیه جدی بشه و اون وقت من یا اون بفهمیم که به درد هم نمی خوریم و من اینو مطمئن بودم که پدر و مادر من و اون هرگز موافق نخواهند بود. مورد دیگه این بود که اون اصلا شرایط ازدواج رو نداشت و در ضمن همیشه توی صحبتهاش می گفت که قصد خارج رفتن داره و فعلا هم واسه آینده اش برنامه ای نداره، چطور شد که یهو تصمیم به ازدواج گرفت به نظرتون؟!
البته دلایلی که نوشتم شاید به نظرتون بی اهمیت بیاد ولی واسه من اونقد محکم بود که منو قانع کرد که باید تموم کنم و تموم کردم.
بازم تشکر از دوستان:72:
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
khaz@n عزیز پست آخرتون را که خوندم بیش از اینکه به موضوع توجه کنم, متوجه شخصیت محکم و بالای شما شدم که مسلما همین شخصیت شماست که این آقا را جذب کرده.
و از همه مهمتر اینه که شما بدون تردید و شک راهی که فکر می کردین درسته رفتین.
براتون آرزوی بهترینا را دارم چون لایقش هستین.
:72:
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
با سلام
این مسئله ای که برای شما پیش آمده برای من هم پارسال پیش آمد. ولی من جای دوست شما بودم. من با دختر خانمی 9 ماه رسما نامزد بودم و دو ماه مانده به کنکور ارشد نامزدم به من رک و پوست کنده گفت که از روز اول به من علاقه نداشته است. من هم دیگه نتونستم درس بخونم و با اینکه دانشجوی درس خوانی بودم قبول نشدم. اوضاع روحی من هم خراب بود تا همین چند وقت پیش که خدا را شکر کمکم بهتر شدم و الان خوبم.
با اینکه ضربه سختی خوردم ولی اگر این ضربه را نمیخوردم مطمئنا اوضاع خرابتر میشد.
شما هم اگر قطعا تصمیم به قطع رابطه دارید حتما به دوستتون بگید چون اگر بگذارید برای بعد از کنکور بهتر از الان نمیشه. اگر خیرخواه ایشون هستید و نمی خواهید ضربه بخوره بهتره هر چه زودتر بهش بگین. بلاخره هر جور که باشه با موضوع کنار میاد.
چیز مهمی که هست اینه که چطوری به ایشون بگید یادتون باشه که بهش دروغ نگید و فیلم بازی نکنید.
اگر سوال دیگه ای هست در خدمتم.
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
جناب shookan4 عزیز.مرسی که وقت گذاشتی ولی اگه همه رو خونده باشی می بینی که نوشتم تمومش کردم!
بازم ممنون
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
بله ببخشید متوجه نشده بودم
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khaz@n
دوست عزیز قبلا هم گفتم اگه شروعی وجود داشت واسه این بود که من واسه دوستی هام ارزش زیادی قائلم و چون نگرانش بودم براش اس ام اس دادم و هیچ هدفی هم نداشتم و اونو فقط به چشم یه دوست(بدون در نظر گرفتن جنسیت) می دیدم.
شاید دلایلی که من اصرار به تموم کردنش داشتم به نظر شما مسخره و بی ارزش باشه ولی واسه من اونقد محکم بود که در حالی که اگه قرار بود به چشم یه خواستگار بهش نگاه کنم واسم یه مورد ایده آل بود! ولی تمومش کردم.
همون طور که گفتم ما از نظر طبقاتی با هم خیلی فاصله داشتیم. شاید از نظر اون بی اهمیت بود ولی واسه من که یه عمر توی گوشم خوندن که کبوتر با کبوتر باز با باز غیر قابل هضم بود. البته فکر نکنید من از یه خانواده سطح پایین هستم نه من از یه خانواده متوسط هستم ولی اونا خیلی سطح بالا بودن. مورد دیگه هم این بود که توی اقوام اونا همه تحصیل کرده بودن .کمترینش کارشناس ارشد بود! یعنی همه دکترا و کارشناسی ارشد داشتن و بالطبع مشخصه که من هم باید خودمو به اونا می رسوندم(من فوق دیپلم دارم البته قصد ادامه دادن دارم) خب مشکل من خودم نبودم خب می تونستم با یکم تلاش خودمو به اونا برسونم ولی اقوام ما چی؟ اونا رو که نمی تونم عوض کنم. نه اینکه اقوام ما اهل تحصیل و اینا نباشن ولی خب بیشترشون در حد لیسانس هستن. مورد دیگه پدر و مادر و عرف خانواده ماست. پدر و مادر من هرگز نمی تونستن بپذیرن من با کسی که از توی اینترنت باهاش آشنا شدم ازدواج کنم. نه تنها اینترنت بلکه عرف خانواده ما نمیپذیره دختر و پسر غیر از حالت سنتی ازدواج کنن. و منم نمی خواستم خلاف اونا عمل کنم. حالا اگه همه اینایی که گفتم در نظر نگیریم، من خودم هیچی ازش نمی دونستم! دانستهای من در حد چیزایی بود که خودش گفته بود. و اگه ما قرار بود همه این موارد بالا رو فاکتور بگیریم از این مسئله مهم که نمیشه به راحتی گذشت. من نمی تونستم ریسک کنم و ادامه بدم تا زمانی که قضیه جدی بشه و اون وقت من یا اون بفهمیم که به درد هم نمی خوریم و من اینو مطمئن بودم که پدر و مادر من و اون هرگز موافق نخواهند بود. مورد دیگه این بود که اون اصلا شرایط ازدواج رو نداشت و در ضمن همیشه توی صحبتهاش می گفت که قصد خارج رفتن داره و فعلا هم واسه آینده اش برنامه ای نداره، چطور شد که یهو تصمیم به ازدواج گرفت به نظرتون؟!
البته دلایلی که نوشتم شاید به نظرتون بی اهمیت بیاد ولی واسه من اونقد محکم بود که منو قانع کرد که باید تموم کنم و تموم کردم.
بازم تشکر از دوستان:72:
سلام khazanعزیز
ممنون که پاسخ دادید و معذرت می خوام از اینکه دیر سر زدم
خانومی دلایل شما اصلا هم بی اهمیت نیست و من باید بهت تبریک بگم که منطقی هستی و با چشم باز داری ب مسائل نگاه می کنی
اگر این همه تفاوت وجود داره و میدونی که در آینده مشکل ساز میشه پس بهترین کار رو داری میکنی
دلایلتون هم منطقیه هم با اهمیت ولی من با بعضی از این دلایل یکم مخالفم
ازدواج سنتی به شکل قدیم به نظر من کاملا اشتباهه البته این نظر شخصیه منه و من همین جا از تمام کسائی که ازدواج سنتی رو قبول دارند عذر می خوام
ببین خانومی من نمی گم خلاف نظر خانودات راه برو برعکس با حفظ حرمت ها و فرهنگ خانوادت می تونی قبل از ازدواج در مسیر درست شناخت پیدا کنی
دوستی های اینترنتی و خیابانی همگی یک نوع آفت در جامعه ی ما هست من قبول دارم ولی ازدواج بدون شناخت هم خودش نوعی آفته
البته من منظورم به این آقا نیست چون دلایل اختلاف فرهنگیو اختلاف سطح زندگی کاملا دلایل روشنی برای مخالف شماست و حرفی درش نیست
ولی با دیگاه روشنی که شما داری فکر نمی کنم بتونی ازدواج سنتی آن گونه که خانواده می خوان داشته باشی چون خودت اذیت میشی
من باز هم میگم نظره من اصلا تایید دوستی های قبل از ازدواج نیست بلکه من به شناخت قبل از ازدواج شدیدا معتقدم و این شناخت هیچ گاه بدست نمی اد مگر این که دختر و پسر زمانهایی را در کنار هم باشند و به رفتارها و خصوصیات و روحیات هم پی ببرند
در کل می خوام بهت بگم در میان نظرات محترم خانواده سعی کن خواسته های خودت رو که بر پایه ی منطق هست بگنجونی و همین طور که الان با منطق پیش میری اون موقع هم پیش بری
بازم هم تبریک میگم بهت بخاطر شجاعتت برای بیان حقایق و در نظر نگرفتن احساسات :72:
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
دوست عزیز جناب mamfred نمی دونم کجای نوشته های من باعث شد شما فکر کنید من با ازدواج سنتی موافقم؟ من گفتم عرف خانواده ما اینه که سنتی ازدواج کنم و من خلاف اونا عمل نمی کنم. این به این معنی نیست که من موافق اینجور ازدواجم البته مخالف هم نیستم! دلایل مخالفت و موافقت من با ازدواج سنتی و غیر سنتی هم زیاده و مربوط به این تاپیک نمیشه. مرسی
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
khazanعزیز
من نگفتم که شما با ازدواج سنتی موافقی فقط خواستم بگم با نگه داشتن حرمت خانواده ات و در نظر گرفتن منطق و شرایط فرهنگی خودت و خانوادت حتما با شناخت ازدواج کن
البته با توجه به نوشته های شما و داریت و مدریتی که در رفتارتون دارید شاید جایی برای راهنمایی من نباشه
موفق و پیروز باشی گلم
:72: