-
راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام
من پسری 23 ساله هستم که دو سال پیش با دختری نامزد شدم و بعد از یکسال ایشون به من گفتن که از اول به من هیچ علاقه ای نداشته اند و به خاطر اجبار خانوادش چیزی نگفته است و من هم که دلشکسته شده بودم با این که خیلی دوستش داشتم دیگه به سراغش نرفتم به این امید که اگر من رو دوست داشته باشه خودش برمیگرده ولی الان یکسال از آخرین باری که با هم ارتباط داشتیم میگذره و دیگه خبری از ایشون نشد. ولی من حالا که فهمیدم دیگه برنمیگرده خیلی از این که ولش کردم پشیمون هستم و خیلی از این اتفاق دلخور هستم و هر کار میکنم که این قضیه رو فراموش کنم نمیشه و روی زندگی و اخلاق من تاثیر گذاشته و گوشه گیر شده ام و اصلا اون حال سابق رو ندارم.احساس میکنم آبروی من پیش فامیل و اطرافیان رفته و خیلی اوقات از خووم بدم میاد. اگر میشه من رو از راهنماییتون محروم نکنید. :302:
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
ضمن خوش آمدگویی
چرا به نیمه ی خالی لیوان فکر می کنید و نیمه ی خالی آن را نمی بینید .
مگر غیر این است که ایشان به شما علاقه نداشته و در همان ابتدای راه با صداقت این موضوع را مطرح کرده و رفته پی زندگی خودش و شما را هم ازاد گذاشته تا در آینده انتخاب مطلوب تری داشته باشید؟!
اگر ایشان به شما دروغ می گفت و با هم زیریک سقف می رفتید و سر سال با یک بچه از شما طلاق می گرفت آبرویتان نزد فامیل محفوظ بود ؟!
دوست من حرکت کنید . از ایشان به واقع باید سپاسگزار باشید که آینده ی شما و صد البته خودش را خراب نکرده .
گذشته تجربه است باید از آن عبرت گرفت . شما فهمید ه اید که رابطه یک سویه فایده ای ندارد و در نتیجه منجر به جدایی خواهد شد . این درس اخلاقی است که باید از این تجربه می گرفتید . چه بهتر که تجربیات ما با کمترین اسیب ممکن باشد . که تجربه شما از آن دست است .
اندکی خوش بینی و نیمه ی پر لیوان دیدن را وارد چرخه ی زندگی خود کنید . خواهید دید که اوضاع بهتر خواهد شد و زندگی با تمام زیبایی هایش به شما لبخند خواهد زد .
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
نقل قول:
مگر غیر این است که ایشان به شما علاقه نداشته و در همان ابتدای راه با صداقت این موضوع را مطرح کرده و رفته پی زندگی خودش و شما را هم ازاد گذاشته تا در آینده انتخاب مطلوب تری داشته باشید؟!
این که یکسال با احساسات من بازی کرده یعنی همان ابتدای راه؟ آیا ایشون این حق رو داشت که یکسال پنهان کاری بکنه؟
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
نه اجازه نداشته .
من در مورد نحوه ی عملکرد وی صحبت نمی کنم . ما هدفمان این است که شما با تغییر اندیشه به آرامش برسید.
بعد هم شاید این دختر خانم یک سال به خودش فرصت داده تا به شما علاقه مند شود و دیده فایده ای ندارد . پس موضوع عدم علاقه اش را با شما در میان گذاشته ورفته .
اینحوری نمی توانید فکر کنید . باید حتما کسی را در این رابطه متهم کرد ؟! تا احساس بد به سراغتان بیاید ؟!
خداراشکر کنید که یکسال با احساس شما بازی کرد و یک عمر بازی نکرده .
من میزان اسیب و احساس شما را درک می کنم .
اما یکی از راه های برون رفت شما از این حس و حال ، تغییر دیدگاه و اندیشه است .
ببخشید در خط اول پست اول ، دوبار از نیمه ی خالی لیوان استفاده کرده ام که اشتباه است . منظورم نیمه ی پر لیوان را چرا نمی بینید ، بود .
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
از این که من رو راهنمایی کردید ممنونم ولی چه طوری باید دیدگاهم رو عوض کنم؟ در ضمن من قبل از ایشون با هیچ دختر دیگه ای ارتباط نداشته ام شاید من دخترها رو درست نمیشناسم؟
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
دخترها همه اشگال ندارند . ما هم نمی توانیم کار این خانم را تجزیه و تحلیل کنیم چرا که خودش حضور ندارد .
شما باید مثبت اندیشی کنی . یعنی چی ؟! یعنی فکر کنی اگر این رابطه خالی و سرد ادامه می یافت مسیر زندگی آینده چطور دست خوش مشکلات می شد . فقط لطفا خیال پردازی نکنید . با همین سردی تصور کن و عدم علاقه . خودت را در این رابطه و با این احساس ببر به سن 40 - 50 سالگی .
به زودی به نتیجه می رسید . و یاد می گیرید که شرایط را همانگونه که هست بپذیرید و خودتان و افکارتان را تغییر دهید .
چه بهتر که با دختر دیگری ارتباط نداشتید . این اولین تجربه شماست و این طبیعی است که شما افکارتان در تجربه ی اول اینگونه باشد . به هر حال آسیب خورده اید و علامت سوالهای زیادی از چراها در ذهن دارید .
کاغذ و قلم بردارید برای هر چرای فکری یک پاسخ مناسب شرایط یادداشت کنید . دوباره و چند باره به پاسخها نگاه کنید و حتی در نسخه دیگری اشتباهات خود را تصحیح کنید . تفاوت را خودتان متوجه می شوید .
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام دوباره
همانطوری که شما گفتید فکر کنم شاید به خاطر اینکه اولین ارتباط من بوده و من شناخت درستی از دخترها نداشته ام خیلی موضوع رو برای خودم بزرگ کرده باشم اما یه سوال دیگه از شما دارم و اون اینکه من چطوری و از چه راهی میتونم بیشتر نسبت به دختر خانم ها شناخت پیدا کنم تا دیگه این جور مشکلی پیش نیاد؟
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
ارتباطات سالم اجتماعی و مطالعه .
در همین سایت مطالب جالبی برای شناخت خانم ها وجود دارد .
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
سلام
برادر گرامی به تالار همدردی خوش آمدید:72:
برادر عزیز شما باید روزی هزار بار خدا رو شکر کنید که ماجرا به این شکل ختم شده .میتونست خیلی بدتر از اینها بشه که خدا نخواسته .بدون شک یه حکمتی توی این کار نهفته که من و شما از اون بی خبریم و خداوند به این شکل راضی به آسیب دیدگی شما بیشتر از این نشده .اون خانم حق نداشته به عمد و برای بازی با شما یکسال شما رو الاف کنه اما شاید چیزی که گفته واقعا" درست بوده باشه یعنی به اجبار خانوادش این نامزدی رو پذیرفته باشه .از طرفی عشق و علاقه شما رو هم نسبت به خودش دیده و بین دوراهی گیر افتاده و شاید نهایت سعیش رو هم کرده باشه که این فرصت از دست هر دونفر شما نره و شاید به شما علاقمند بشه اما واقعا" نتونسه .برای همین نظر اصلیش رو به شما گفته . شاید فکر میکنید عیب از شماست که ایشون شما رو نخواستن ، اما اینکه اون خانم به شما علاقه نداشته به دلیل بد بودن یا مشکل داشتن شما نیست .شما هرگز چنین فکری نکنید . خیلی وقتها دختر یا پسری از کسی خوششون نمیاد نه به دلیل اینکه اون مشکل داره بلکه به این دلیل که ایده آل اونها نیست .
یه مثال براتون میزنم
زیاد اتفاق افتاده که یک پسر فوق العاده خوب و مومن و با اخلاق (حالا به هر دلیل) رفته خواستگاری یک دختر که از لحاظ خصوصیات خودش در حد پایین تری بوده و فرض کنید برای اون دختر امکانات مالی و اقتصادی بالا بر دین و ایمان پسر ارجحیت داشته و به همین دلیل جواب رد داداه .حالا به نظر شما این پسر باید فکر کنه مشکل از اون بوده که دختره خانم قبولش نکرده !؟ مشخصه که نه این پسر مشکلی نداره هیچ خیلی هم خوبه اما ایده ال اون خانم نیست .ایده آل اون خانم یک پسر پولداره نه یک پسر با ایمان !
پس تا اینجا معلوم شد که شما هیچ مشکلی ندارید در نتیجه هیچگونه دلیلی برای ناراحتی و خدای نکرده احساس آبروریزی نباید داشته باشید. خیلی از دختر و پسر ها هستند که سر سفره عقد بهم میزنن و بدتر از اون بعد از ازدواج پشیمون میشن اگه اینطور میشد چی ؟اگر اون خانم بنا به دلیل منطقی و محکم ( پیدا کردن مشکلی از ناحیه شما ) نامزدیش رو با شما به هم میزد اونوقت جای ناراحتی داشت .
فکر میکنم شما کار خوبی کردید که دیگه سراغش نرفتید چون بهش فرصت دادید که فکر کنه و تصمیم واقعیش رو بهتون بگه بدون هیچ اجبار و التماسی از جانب شما ! این اعتماد به نفس و ثبات شما رو میرسونه بر خلاف اون خانم
.
شما سن زیادی هم که ندارید انقد ناامید شدید .دنیا که به آخر نرسیده خیلی همسن های شما هنوز فکر ازدواج هم نمیکنند .فرصت زیاد دارید ، حق انتخاب دارید ، یک تجربه هم دارید .به خدا و به آینده خوش بین و امیدوار باشید .به حکمت خدا ، به اینکه خدا هیچوقت برای بنده اش بدی نمیخواد ، ایمان داشته باشید .زیاد به گذشته فکر نکنید چون بر نمیگرده اما برای عبرت گرفتن از تجربیات گذشته استفاده کنید و دفعه بعد تا از علاقه کامل دختری مطمئن نشدید ، باهاش نامزد نکنید
که به فرموده امام علی (ع) اتفاقات به هم شبیهند .
بهتون توصیه میکنم تا مدتی به خودتون فرصت استراحت بدید و به کارهای جنبی بپردازید .با دوستان به گردش و تفریح برید (البته تفریحات سالم) ، مطالعه کنید ، به عبادت تون بیشتر برسید و ... اونوقت میبینید که خودبخود همه چیز رو فراموش میکنمید .چون فراموشی و نسیان از خصوصیات انسان هست !
براتون آرزوی موفقیت و بهروزی دارم:72:
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
ببخشید یه مشکل دیگه ای هم که من دارم اینه که ایشون از فامیل ما هستن من هر چند وقت یکبار ایشون یا خانواده ایشون رو میبینم میخواستم بپرسم بهتره چطور با اونا برخورد کنم؟
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
عادی .
رفتار خاصی به غیر از عادی بودن نباید داشته باشید . بهترین اتفاق این بوده که رابطه ی شما ارتباط خانواده را مختل نکرده . پس عادی باشید .
این نشانه ی بلوغ و درک و مهارت خانوده شما و طرف مقابل شماست و سیاه نگر نیستند که فکر کنند با برهم خوردن این رابطه دنیا به آخر رسیده . از همین مورد درس مثبت اندیشی و مثبت عمل کردن بگیرید .
در ضمن من به شما قول می دهم در خانواده اصلا کسی به این مورد فکر نمی کند . یعنی خیال نکنید تا شما را ببینند یادشان می افتد ماجرایی بوده و برهم خورد و چطورشد و.....
مردم گرفتار تر و حافظه های تاریخی شان ضعیف تر از این حرفهاست که یادشان باشد دیشب شام چه خورده اند چه رسد به این قبیل ماجراها .
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
سلام shookan4 عزیز:72:
دوستان بسیار عالی راهنمایی کردند:73: ولی در ادامه می خواستم سخنی کوتاه به آن توضیحات اضافه نمایم.
shookan4مهربان احساس شما قابل درک است و بنده می دانم چه در موقعیتی قرار دارید و تصمیم گیری قدری دشوار است ولی بدان شما می توانی.
shookan4گرامی گاهی ما بیش از حد ""ازدواج"" را جدی تر از آن چیزی که هست تلقی می کنیم!
در واقع در این تلقین جامعه و خانواده نیز نقش اساسی دارند و جامعه با بیش از حد بزرگ و سخت جلوه دادن امر ازدواج و چگونگی ان.. نوعی پیش ارزنده گی را به وجود آورده و همین عامل نیز درصد بالایی از عدم انگیزه جوانان به ازدواج را تشکیل می دهد.
گاهی باید پذیرفت که ""ازدواج"" یک قرارداد دو طرفه هست....که رکن اساسی آن ""تعهد متقابل"" است ...در صورتی که اگر یکی از طرفین این تعهد را رعایت نکرد متقابلا "معامله" فسق می شود...
اما کسی نمی تواند بگوید که با فسق یک قرارداد....عقد یک قرارداد دیگر ممکن نیست یا به صلاح نیست بلکه نه تنها می تواند موثر باشد بلکه ما در قرارد(ازدواج) بعدی بهتر و سنجیده تر عمل خواهیم کرد.
توصیه من به شما این است که در وهله ی اول قدرت انعطاف پذیری خود را بالا برید ... این انعطاف پذیری هنگامی حاصل می شود که تنها به خود متکی بوده و وابستگی به غیر خود نداشتنه باشید...زیرا وابستگی محدودیت می آورد..نمونه بارزش همین :تغییر اخلاق و آداب شماست که زندگی را به کامتان تلخ ساخته است.
بنابراین با آرامش کامل و بدون هیچ گونه تلقینی(حس بد) با خانواده فرد مقابل(که فامیلتان) محسوب می شوند روبه رو شده و تعادل خود را نشان دهید.
:305:امیدوارم در ازدواج بعدی با کسب تجربه بهترین را انتخاب نمایی
موفق باشید:72:
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
دوستان عزیز راهنماییهاتون خیلی ارزشمنده ولی باور کنید بازم هر کار میکنم نمیتونم فراموشش کنم خودمم نمی فهمم چرا؟ آخه اگر آدمها اینجوری هم رو فراموش کنن که فرقی با دروپنجره ندارن که هر وقت میلشون نرسید عوضش میکنن.
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
shookan4 عزیز..... هدف خود شما هستید نه موقعیتی که در آن قرار دارید.
انتخاب یکی از اساسی ترین اهداف زندگی هر فردیست اما اگر در انتخاب اول اشتباه کردیم خوشبختانه جامعه و جنبه های وجودی فرد این اجازه را به او می دهند که دوباره دست به انتخاب زند ولی این بار با آمادگی کامل و با تکیه بر تجربیات گذشته.
بنابراین تردید را از خود دور ساز و به آینده ای درخشان بیاندیش.
shookan4 گرامی گاهی باید گذشته ها را فراموش کرد.....حال را زندگی کرد ....و آینده را پیش بینی.
موفق باشی:72:
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
[quote=نقاب]
هدف خود شما هستید نه موقعیتی که در آن قرار دارید.
ببخشید منظورتون از این جمله رو متوجه نشدم:D
اگر راستش رو بخواهید توی خانواده خودم ما مشکلات زیادی داریم شاید به اون خاطر باشه که من نمیتونم با این قضیه کنار بیام.
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
سلام
برادر عزیز رفتار شما با خانواده این خانم باید کاملا" عادی باشه .البته شما رو درک میکنم و میدونم که کار سختیه اما کار درسته در حال حاضر اینه .طوری رفتار کنید که انگار نه انگار وصلتی بوده یا قرار بوده باشه .
گذشته ها گذشته و ما باید از اتفاقات و حوادث چه خوشایند و چه ناخوشایند درس عبرت بگیریم و در جهت ساختن آینده بهتر از اونها استفاده کنیم در غیر اینصورت یادآوری گذشته به حال ما سودی نخواهد داشت و حتی گاهی باعث مختل شدن زندگی حال مون میشه.
امام علی (ع) میفرمایند : زندگی دنیا دو روزه است ، روز برای تو (به سود تو) و روزی علیه تو ( به ضرر تو) .
در جای دیگر میفرمایند : بگذار وقایع گذشته دلیل و راهنمای تو در وقایع اینده و نیامده باشه که امور همیشه به هم شبیهند !
شما برادر عزیز در حال حاضر باید به خودتون فکر کنید و اینکه آرامش تو رو که فکر میکنید از دست رفته برگردونید .شاید منظور آقای نقاب هم همین باشه .خود شما الان مهمتر از اتفاقی هستید که افتاده .
خواجه عبدالله انصاری : دی رفت و باز نیاید ..........حال را غنیمت دان که دیر نپاید
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
سلام :عشق يه نعمتيه كه خدا به هر كسي نميده چه در نازلترين سطح چه در بالاترين ! از اينكه خدا مدتي از عمرت رو اينجوري قسمت كرد شكرگزار باش !شايد اون هيچوقت احساس تو رو نداشته ولي تو كه احساس كردي غم دوري شادي وصال !ولي ولي خيلي حواست جمع باشه كه اين حالات سرانجام درستي داشته باشه كه هيچوقت هم لازم نباشه فراموش كني ! خودت رو بساز از انرژي بوجود اومده مثبت استفاده كن گريه خوبه ولي وقتي كه چشمها رو بشوره نه چشمهارو بسوزونه!با توكل به خدا ثابت كن خيلي بيشتر از اون لايقته و اصلا" هم سعي نكن فرار كني از خاطرات خوبت لذت ببر و خواستي گريه كن ولي بعدش زندگي كن !اگر مذهبي هستي برو درگاه او بگو هر چي تو خواستي و قبول كن كه قسمت همينه .اگر خواستي قصه بعضي كه مشابه تو بودند برات ميگم ولي مردانه فكر كن و عاشق باش نه كوركورانه:72:
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
نقل قول:
اگر خواستي قصه بعضي كه مشابه تو بودند برات ميگم ولي مردانه فكر كن و عاشق باش نه كوركورانه
آره خیلی مشتاقم ممنون میشم اگر برام بگین.
دوستان عزیز با این که خیلی سخت بود من هم همین کاری که همه شما میگید انجام دادم و خودم رو بیخودی کوچک نکردم ولی الان احساس میکنم که زیاده روی کرده ام چون از اون موقعی که ایشون این موضوع رو با sms به من گفت،من دیگه یکدفعه هم با ایشون صحبت نکردم و با خانواده ایشون هم همینطور جز در مواقع ضرور غیر از سلام و احوال پرسی باهاشون صحبتی نداشتم.
از اون به بعد خیلی احساس تنهایی میکردم ولی کسی رو اطرافم نمیدیدم که بتونه تنهایی من رو پر کنه. لابد میپرسین پس خانواده من کجا بودن که من احساس تنهایی میکردم؟ خانواده من از موقعی که یادم هست همش توش دعوا و ... بوده و من نمیتونم باهاشون صمیمی باشم و درددل هامو باهاشون در میون بزارم(از زمان بچگی همش وقتی خانواده هایی رو میدیدم که با هم خوبن حسرت میخوردم و از اینکه خانواده من اینطوریه خجالت میکشیدم). بعد از پنج ماه من متوجه شدم که پدر و مادر من وقتی که فهمیدن که اون دختر یه خواستگار دیگه قبل از من داشته که اون دختر بهش علاقه داشته این رو از من مخفی کردن در حالی که من اگر میدونستم که ایشون به کس دیگه ای علاقه داره اصلا به سراغش نمیرفتم. از این خیلی دلگیر هستم که چرا پدر و مادر من در حالی که میتونستن به راحتی من رو از این ناراحتی در بیارن این کار رو نکردن. سایر فامیل هم همینطور. به همین خاطر از خانواده و فامیل هم فاصله گرفته ام و احساس میکنم که من رو تنها گذاشتن. ممنون میشم نظراتتون رو در این مورد بدونم. شما دیگه من رو تنها نگذارین.
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
يكي بود يكي نبود يه پسري بود كه هيچ تجربه اي در ارتباط با دخترها نداشت با خواست خانواده دو طرف رفت خواستگاري بعد يواش يواش توي قلبش لانه كرد عشق و علاقه پسره 21دختره 16 اوج جواني ديگه بهر يه فصل نبود رويا بود آواز پرنده ها ترانه بود !با هم رسمي و يواشكي قول و قرارها گذاشتند و رويا ها ساختند ولي بعد از يكسال تفاوتها و اختلافها البته با حمايت و هدايت خيليها كه دشمن عشق و پاكي بودند و بي تجربگي دختر و پسر شروع شد و ...ديگه زندگي جهنم شده بود و دنيا يه قفس و چون فاميل بودند هر جا ميرفتند فكر ميكردند همه فقط اونها را نگاه ميكنند و...ولي يه روز پسر با دختر نشستند و با صداقت حرفها را زدند و پسر براي اولين بار سيگار كشيد و گوش كرد و دختر گريه كرد وپسر حرف زد !و تمام.اگر كسي ميگفت به پسر كه آرزوت چيه ميگفت : مرگ ! و اگر ايمان پسر نبود شايد او خودكشي ميكرد ولي زمان گذشت و بهار هاي ديگري اومدند و پسر موند و بهش ثابت شد كه خدا خيلي دوستش داشت چون اگر با اون دختر ازدواج كرده بود حتي ايمانش هم نميتونست جلوي مرگ اون رو بگيره ! و وقتي ابرها كنار رفتند و آسمان روشن شد راه مكه و تركستان معلوم شد ! ولي وقتي ابرهاي غصه و غم هست راه گم ميشه .فقط يه عصاي جادويي كارسازه عشق صبر اميد(عصا) به معناي واقعي و الهي!
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام خدمت شما
چرا دیگه کسی نظری نمیده؟
خانم ani من این خانم رو دیگه فراموش کردم ولی تکلیف من با این دلتنگی چیه؟ چطور با این دلتنگی کنار بیام؟
در اون موردی هم که گفتید عادی رفتار کنم خانواده اونها بامن عادی رفتار نمیکنند.و برخورد اطرافیان با من خیلی تغییر کرده و من اخساس میکنم که جایگاه سابق رو پیش اونا ندارم.
آقا omed شما که گفته بودی دوشنبه دوباره ادامه نظرتون رو میگید پس چی شد؟
آقا omed میشه درباره داستانتون کمی بیشتر توضیح بدین که چطور شد که پسره فهمید که خدا دوستش داشته؟
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
برادر گرامی حالا باید سعی کنید یک زندگی تازه و متفاوت رو شروع کنید .تازه از این نظر که اتفاقات گذشته رو فراموش کردید و متفاوت از این نظر که از تجربه ای که به دست آوردید ، بعنوان چراغی برای روشنی راه اینده تون استفاده کنید و حواستون رو خوب جمع کنید که دیگه چنین ماجرایی تو زندگی تون تکرار نشه چون اتفاقات مشابه همند .
سعی نکنید برای رفع دلتنگی تنهایی رو انتخاب کنید و یه گوشه کز کنید .دنیا که به اخر نرسیده یا شما خطایی نکردید . خواست خدا نبوده و قسمت نشده ازدواجی سر بگیره .به خدا توکل کنید و راضی باشید به رضای خدا چون بدون شک کار خدا بیهوده و بی دلیل نیست .به حکمت کار خدا ایمان داشته باشید.
مطالبی که تو تاپیک احساس تنهایی تون گفتم رو انجام بدید خیلی موثره .
آقای omed چند وقته نیستند اگه بیان تالار حتما" به قولشون عمل میکنند .
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام
دوستان من با این مسئله کنار آمده ام ولی مشکل من چای دیگه ای هست. من قبل از این موضوع برای اطرافیان و فامیل و خانواده خودم ارزش و احترام زیادی قائل بودم بیشتر به خاطر اینکه فکر میکردم که اونها برای من ارزش و احترام قائل هستند نه به خاطر چیزهایی که دارم بلکه فقط به خاطر خودم ولی بعد از این موضوع نظرم عوض شده و میبینم که برای من ارزش و احترامی قائل نیستند و به همین دلیل از اونها فاصله گرفته ام و دچار مشکل شده ام.
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
برادر گرامی آقای shookan4 اگه فکر میکنید با مشکلی که این تاپیک رو به خاطرش ایجاد کردید الحمدالله کنار اومدید ، برای ادامه مشکلی که فکر میکنید دارید پیشنهاد میکنم تاپیک دیگه تون رو ادامه بدیدم .نظرتون چیه ؟
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
بله اشاره بجایی کردید از این به بعد موضوعش هم بیشتر به اون یکی میخوره تا این.
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام
من بعد از این موضوع خیلی بدبین شده ام. به اطرافیان اعتمادی ندارم. مادرم عوض اینکه به من دلداری بده هر چند وقت یکبار که عصبانی میشه این موضوع را توی سرم میکوبه و میگه حق با نامزدم بود که من را رد کنه. من از این کار مادرم بقدری متنفرم که هر بار که اینو میگه دلم میخواد سرش داد بکشم ولی خودمو کنترل میکنم و تا یکی دو روز باهاش حرف نمیزنم و دوباره بعد از چند روز این موضوع تکرار میشه. این چه جور عدالتی هست که یک نفر به یک نفر دیگه خیانت میکنه و اطرافیان عوض اینکه از خیانت دیده دفاع کنند بیشتر از این موضوع سو استفاده میکنند تا تحقیرش کنند.
این که میگم خیانت برای اینه که اون دختر قبل از من عاشق یک نفر دیگه بوده ولی با این حال یکسال با احساسات من بازی کرد و تازه بعد از چند ماه از قطع رابطه مون من متوجه این موضوع شدم در حالی که مادر من از همون بعد از قطع ارتباط ما این موضوع را میدونست ولی به من نگفت. سوالم اینه که آیا مادر من وظیفه نداشت که این موضوع را به من بگه؟ و این نشانه این نیست که برای من و احساساتم ارزشی قائل نیست؟
تازه فهمیده ام که خیلی از آدمها قابل اعتماد نیستند. اگر در آینده خواستم ازدواج کنم به نظر شما چطور عمل کنم که مثل این دفعه دچار مشکل نشم؟(با توجه به اینکه در خانواده ما ازدواج سنتی رایج هست و من هم معیارهای مادرم را قبول ندارم)
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام
خوب با توجه به شرایطی که از خانوادتون و عکس العملشون گفتید من حدث می زنم
1) شما نحوه ی ارتباط با خانوم ها رو بلد نیستید. (در خانواده ندیدید که یاد بگیرید) شاید و فقط شاید اون دختر واقعا نمی خواسته با شما بازی کنه، یکسال بهتون فرصت داده اما دیده نمی تونید همسر ایده آلش باشید.
2) الان که نیاز به کسی دارید که براش درد و دل کنید، کسی رو ندارید.
برای حل این دو من پیشنهاد می کنم عضو یک گروه بشید (مثل گروه کوه نوردی)
هم دوستان جدید پیدا می کنید(که شاید بشه براشون درد و دل کرد). از این حال و هوا خارج می شید. می بینید رفتار های زوج ها رو توی سفرهای چند روزه و یاد می گیرید.
چند سوال، شما روابط اجتماعی تون در چه حده؟ آیا دوست صمیمی دارید؟ شما خواهر دارید؟
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط reihaneh
با سلام
خوب با توجه به شرایطی که از خانوادتون و عکس العملشون گفتید من حدث می زنم
1) شما نحوه ی ارتباط با خانوم ها رو بلد نیستید. (در خانواده ندیدید که یاد بگیرید) شاید و فقط شاید اون دختر واقعا نمی خواسته با شما بازی کنه، یکسال بهتون فرصت داده اما دیده نمی تونید همسر ایده آلش باشید.
2) الان که نیاز به کسی دارید که براش درد و دل کنید، کسی رو ندارید.
برای حل این دو من پیشنهاد می کنم عضو یک گروه بشید (مثل گروه کوه نوردی)
هم دوستان جدید پیدا می کنید(که شاید بشه براشون درد و دل کرد). از این حال و هوا خارج می شید. می بینید رفتار های زوج ها رو توی سفرهای چند روزه و یاد می گیرید.
چند سوال، شما روابط اجتماعی تون در چه حده؟ آیا دوست صمیمی دارید؟ شما خواهر دارید؟
با سلام و تشکر
درست میگید من ارتباط با خانمها را بلد نیستم. قبل از این دختر خانم با هیچ دختری بیش از یکی دو جمله صحبت نکرده بودم. در باره مراحل ازدواج هم چیزی نمیدونم. اگر میشه شما به من بگید که چه مراحلی داره؟
1- بعد از اینکه ما همدیگه را دیدیم و با هم صحبت کردیم مادر من نظر ایشان را از مادرش درباره من پرسیده بود و مادرش جواب مثبت داده بود. اگر علاقه نداشت همون موقع نباید میگفت که علاقه نداره یا حداقل بگه که برای تصمیم گیری به زمان نیاز داره؟
2- موقعی که یک نفر عاشق یکی هست میتونه یک نفر دیگه را حیرون خودش کنه تا اینکه ببینه علاقه بهش پیدا میکنه یا نه؟(فقط جواب بله یا خیر بدید)
3- در ضمن ایشان یه من فرصت ندادند. چون ما شرایط ازدواجمون مهیا نبود توافق بین خانواده های ما این بود که به خاطر فراهم نبودن شرایط ما کمتر با هم ارتباط داشته باشیم و در طول یکسال سه چهار بار بیشتر هم را ندیدیم و با هم حرف هم نزدیم. اگر ایشان علاقه نداشتند نباید بیشتر در پی شناخت باشند تا ببینند که آیا علاقه ای پیدا میشه یا نه؟
من که با این اوصاف مطمئنم که از همون اول تصمیمشون مشخص بود و فقط احتمالا به خاطر رودربایستی بوده که به ما نگفتند. اگر شما هم نظرتون را در این مورد بگید ممنون میشم.
الان روابط اجتماعیم بد نیست ولی دوست صمیمی که بتونم باهاش درد دل کنم ندارم. و متاسفانه خواهر هم ندارم.
ممنون از توجهتون. منتظر نظرات بعدیتون هستم.
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shookan4
نقل قول:
نوشته اصلی توسط reihaneh
با سلام
خوب با توجه به شرایطی که از خانوادتون و عکس العملشون گفتید من حدث می زنم
1) شما نحوه ی ارتباط با خانوم ها رو بلد نیستید. (در خانواده ندیدید که یاد بگیرید) شاید و فقط شاید اون دختر واقعا نمی خواسته با شما بازی کنه، یکسال بهتون فرصت داده اما دیده نمی تونید همسر ایده آلش باشید.
2) الان که نیاز به کسی دارید که براش درد و دل کنید، کسی رو ندارید.
برای حل این دو من پیشنهاد می کنم عضو یک گروه بشید (مثل گروه کوه نوردی)
هم دوستان جدید پیدا می کنید(که شاید بشه براشون درد و دل کرد). از این حال و هوا خارج می شید. می بینید رفتار های زوج ها رو توی سفرهای چند روزه و یاد می گیرید.
چند سوال، شما روابط اجتماعی تون در چه حده؟ آیا دوست صمیمی دارید؟ شما خواهر دارید؟
با سلام و تشکر
درست میگید من ارتباط با خانمها را بلد نیستم. قبل از این دختر خانم با هیچ دختری بیش از یکی دو جمله صحبت نکرده بودم. در باره مراحل ازدواج هم چیزی نمیدونم. اگر میشه شما به من بگید که چه مراحلی داره؟
1- بعد از اینکه ما همدیگه را دیدیم و با هم صحبت کردیم مادر من نظر ایشان را از مادرش درباره من پرسیده بود و مادرش جواب مثبت داده بود. اگر علاقه نداشت همون موقع نباید میگفت که علاقه نداره یا حداقل بگه که برای تصمیم گیری به زمان نیاز داره؟
چرا همون موقعه باید می گفتن علاقه نداره
2- موقعی که یک نفر عاشق یکی هست میتونه یک نفر دیگه را حیرون خودش کنه تا اینکه ببینه علاقه بهش پیدا میکنه یا نه؟(فقط جواب بله یا خیر بدید)
خیر
3- در ضمن ایشان یه من فرصت ندادند. چون ما شرایط ازدواجمون مهیا نبود توافق بین خانواده های ما این بود که به خاطر فراهم نبودن شرایط ما کمتر با هم ارتباط داشته باشیم و در طول یکسال سه چهار بار بیشتر هم را ندیدیم و با هم حرف هم نزدیم. اگر ایشان علاقه نداشتند نباید بیشتر در پی شناخت باشند تا ببینند که آیا علاقه ای پیدا میشه یا نه؟
من که با این اوصاف مطمئنم که از همون اول تصمیمشون مشخص بود و فقط احتمالا به خاطر رودربایستی بوده که به ما نگفتند. اگر شما هم نظرتون را در این مورد بگید ممنون میشم.
الان روابط اجتماعیم بد نیست ولی دوست صمیمی که بتونم باهاش درد دل کنم ندارم. و متاسفانه خواهر هم ندارم.
پس این همه اعضای همدردی چکاره هستن ؟
ممنون از توجهتون. منتظر نظرات بعدیتون هستم.
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام خدمت موعود گرامی
نقل قول:
1- بعد از اینکه ما همدیگه را دیدیم و با هم صحبت کردیم مادر من نظر ایشان را از مادرش درباره من پرسیده بود و مادرش جواب مثبت داده بود. اگر علاقه نداشت همون موقع نباید میگفت که علاقه نداره یا حداقل بگه که برای تصمیم گیری به زمان نیاز داره؟
چرا همون موقعه باید می گفتن علاقه نداره
نمیتونست بگه که به زمان نیاز داره تا تصمیم بگیره؟ اینکه به دروغ جواب مثبت داده از نظر شما اشکالی نداره؟
نقل قول:
2- موقعی که یک نفر عاشق یکی هست میتونه یک نفر دیگه را حیرون خودش کنه تا اینکه ببینه علاقه بهش پیدا میکنه یا نه؟(فقط جواب بله یا خیر بدید)
خیر
این جوابتون با جواب سوال قبلی تناقض داره.(به نظر من این دو سوال عین هم هستند فقط به دو زبان مختلف نوشته شده اند)
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
آقای shookan 4
جوابهای من کجاش تناقض داره ؟
در جواب سوال اولتون گفتم باید از اول میگفت به شما علاقه نداره تا شما رو الاف خودش نکنه .
و اما سوال دوم شما : فکر میکنم خود شما درست مطرح نکردید ! چون طبق سوال شما نفر اول عاشقه و نفر دوم هم حیرون(عاشق) اون میشه در حالیکه نفر اول هنوز از عشقش مطمئن نیست !
خود سوال اشکال داره به نظر من .
اما من با فرض اینکه کسی عاشق دیگری نباشه اما اونو حیرون خودش بکنه تا ببینه ایا در آینده میتونه خودش هم عاشقش بشه یا نه ، جواب دادم خیر .
گفتم خیر ، یعنی اینکه کسی حق نداره دیگری رو عاشق و مجنون خودش کنه در حالیکه خودش هنوز علاقه ای نداره و فقط به این امیده که بتونه بعدا" عاشق بشه .
حالا اگه با دقت متن منو بخونید متوجه میشید که درست جواب دادم و تناقضی وجود نداره .
و حالا جواب سوال جدیدتون : این خانم همون موقع یا باید میگفت نه یا اینکه بگه به زمان نیاز داره تا تصمیم بگیره و جواب مثبت به دروغ هم خیـــــــــلی اشکال داره و نباید ازدواج رو به شوخی گرفت .
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام خدمت موعود گرامی
فکر کنم من منظورتون را بد متوجه شدم چون این جمله شما را دو جور میشه معنی کرد یعنی ایهام داره.(چرا همون موقعه باید می گفتن علاقه نداره)
1- اگر اینطوری باشه(چرا، همون موقع باید میگفتن علاقه نداره) معنیش این میشه که باید اول میگفته
2- اگر اینطوری باشه(چرا همون موقع باید میگفتن علاقه نداره؟) معنیش این میشه که لزومی نداشته همون اول بگه.
که من اشتباها فکر کردم منظورتون معنی دوم هست. درحالی که شما منظورتون معنی اول بود که تناقضی با جواب سوال دوم نداشت. حق با شماست جوابتون تناقضی نداره.
اما درباره سوال دومم همون فرض شما درسته منظورم همین بود.
نقل قول:
اما من با فرض اینکه کسی عاشق دیگری نباشه اما اونو حیرون خودش بکنه تا ببینه ایا در آینده میتونه خودش هم عاشقش بشه یا نه ، جواب دادم خیر .
یک سوال دیگه دارم. اگر شما جای من بودید و نامزدتان این کاری که گفتم با شما میکرد شما چه عکس العملی نشان میدادید؟چرا؟
از راهنمایی هاتون ممنونم.
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
خوشحالم که بالاخره منظور منو متوجه شدید .
البته من اون « چرا » رو به زبان عامیانه به معنی « بله » بکار بردم که این باعث سوء برداشت شما شده بود و منظورم سوال نبود چون در غیر اینصورت علامت سوال میذاشتم .
در مورد سوالتون :
اولا" موقعیت یک خانم با یک اقا خیلی تفاوت داره . وقتی یک آقا بعد از مدتی به نامزدش جواب منفی میده
اون خانم همون قدر آسیب میبینه و ناراحت میشه که اگه صورت عکس اتفاق می افتاد ( مثل شما و نامزدتون ) با یک تفاوت ! یک خانم خیلی بیشتر از جواب منفی نامزدش آسیب میبینه تا یک آقا .
شما الان درسته که خیلی از این وضعیت ناراحت هستید اما چون آقا هستید میتونید کس دیگه ای رو که با معیارهاتون مناسب باشه انتخاب کنید و باز برید خواستگاری و اگه نشد باز امتحان کنید اما در مورد یک خانم اینطور نیست . یک دختر وقتی نامزدش بعذ از مدتی بگه من پشیمانم و از اول به تو علاقه نداشتم و ... خیلی بیشتر آسیب میبینه و ضرر میکنه . ضرری که شاید گاهی قابل جبران نبشه ! ممکنه اون دختر تو این مدت خواستگاران چه بسا بهتری رو به خاطر اینکه نامزد داره از دست بده و بعد از این ماجرا دیگه دیر شده باشه . تو جامعه ما و یک دختر مثل یک پسر نمیتونه خودش بره همسر موردنظرش رو پیدا کنه و بگه حالا این نشد یکی دیگه .
و خداوند خالق انسان این ویژگیها رو در نهاد زن و مرد قرار داده که زن به علت لطافت و روحیه عاطفی و ... زیادی که داره با شنیدن « نه » از مرد آسیب جبران ناپذیر میبینه و سرخورده میشه و ناامید اما مرد اینطور نیست و باز خداوند در وجود مرد این روحیه و توانایی رو قرار داده که میتونه موارد زیادی رو امتحان کنه تا بالاخره به نتیجه برسه .
در تویف حالات و روحیات زن و مرد چنین کفته اند که :
زن گل و مرد بلبل
زن شمع و مرد پروانه
زن ناز و مرد نیاز
زن مطلوب و مرد طالب
زن معشوق و مرد عاشق
و ...
حالا جواب سوالتون :
با این حساب اگه من جای شما بودم خیلی بیشتر از شما آسیب میدیدم و مسلما" به راحتی نمیتونستم با این قضیه کنار بیام اما باز هم ناامید نمیشدم و به حکمت کار خدا ایمان داشتم .
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام و تشکر
خانم موعود مطلبتون که در مورد اثرات جواب منفی نامزد هست خیلی خوب و درسته.
با این احوال به نظر شما من چطور باید با این خانم و خانوادشون که از فامیل ما هستند رفتار کنم؟
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m.mouod
سلام
برادر عزیز رفتار شما با خانواده این خانم باید کاملا" عادی باشه .البته شما رو درک میکنم و میدونم که کار سختیه اما کار درسته در حال حاضر اینه .طوری رفتار کنید که انگار نه انگار وصلتی بوده یا قرار بوده باشه .
گذشته ها گذشته و ما باید از اتفاقات و حوادث چه خوشایند و چه ناخوشایند درس عبرت بگیریم و در جهت ساختن آینده بهتر از اونها استفاده کنیم در غیر اینصورت یادآوری گذشته به حال ما سودی نخواهد داشت و حتی گاهی باعث مختل شدن زندگی حال مون میشه.
امام علی (ع) میفرمایند : زندگی دنیا دو روزه است ، روز برای تو (به سود تو) و روزی علیه تو ( به ضرر تو) .
در جای دیگر میفرمایند : بگذار وقایع گذشته دلیل و راهنمای تو در وقایع اینده و نیامده باشه که امور همیشه به هم شبیهند !
شما برادر عزیز در حال حاضر باید به خودتون فکر کنید و اینکه آرامش تو رو که فکر میکنید از دست رفته برگردونید .شاید منظور آقای نقاب هم همین باشه .خود شما الان مهمتر از اتفاقی هستید که افتاده .
خواجه عبدالله انصاری : دی رفت و باز نیاید ..........حال را غنیمت دان که دیر نپاید
اولا" که نام کاربری جدید مبارکتون باشه اگه خودتون حواستون باشه خوب دارید پیش میرید ! :72:
ثانیا" در مورد چگونگی رفتار شما با این خانم و خانواده اش یکبار دیگه تو پستهای قبلی سوال کردید .
من باز هم میگم با وجود اینکه در ابتدا سخته اما سعی کنید رفتار تون عادی باشه . اون خانم شاید طوری رفتار کنه که انگار اصلا" هیچ حرف و حدیثی بین شما نبوده شاید هم برعکس با وجود کاری که کرده ناراحت باشه چون چاره ای نداشته و نمیتونسته بر خلاف میل و علاقه اش کاری کنه .اما در صورت هر نوع رفتار ایشون شما سعی کنید عادی باشید میدونم سخته و شما رو درک میکنم .شما فکر نکنید من یا دیگران در موقعیت شما نیستیم بنابراین شما رو درک نمیکنیم و فقط حرف میزنیم درک میکنیم و میگم سخته اما شما باید این قضیه رو فراموش کنید و به زندگی آینده و مورد مناسبتری فکر کنید .نمیتونید تا ابد به خاطر این موضوع خودتون رو سرزنش کنید و لحظات جوانی تون رو با فکر کردن به این مسئله و غصه خوردن سپری کنید . لحظاتی که میتونه پر از شادی و موفقیت باشه .
برای شروع بهتره کمتر با اون خونواده رورو بشید نه اینکه قطع رابطه کنید و اگه جایی لازم بود شما عمدا" حاضر نشید .
منظورم اینه که تا حد امکان باهاشون خصوصا" با اون خانم روبرو نشید اما اگه لازم شد و روبرو شدید ، در کمال احترام و ادب برخورد کنید و نه سرتون رو بندازید پایین و نه با اخم و چهره عبوس روبرو بشید .برای چند لحظه یا دقیقه ای که با هم هستید خودتون رو به جای دیگه ببرید .
موفق باشید
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام
یه سوال دیگه
خانواده ایشون خیلی من را تحویل میگیرن، چرا؟
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
سلام
برادر گزامی یکم به پست هایی که تا بحال زدید دقت کنید
چطور با این خانم برخورد کنم؟؟/
چطور با خانوادش رو به رو بشم؟؟/
چطور فراموشش کنم؟؟؟
وقتی باهاشون برخورد میکنم چه رفتاری داشته باشم؟؟؟
چرا این خانم این کار و کرد؟/
چرا از اول بهم نگفت؟؟
مقصر این خانومه؟؟ مقصر مادر و پدرم هستن که به من نگفتن؟
.
.
.
دو نستن اینکه چرا این خانوم به شما نگفته یا اینکه مقصر کیه چه کمکی به شما میکنه
چرا به دنبال مقصر هستید و هروز گذشته تو نبش قبر می کنید با مرمر گذشته چه چیزی بدست می آورید
برادر من به جای اینکه تمام انرژی تونو بزارید رو اینکه چطور با اون خانواده برخ.رد کنید یا چه رفتار با این خانوم داشته باشید انرژِی تونو صرف بازسازی خودتون بکیند باور کنید نتیجه بهتری میگیرید
شما همش به دنبال آرامش در گذشته خود هستید با اینکه آرامش در آینده شماست
تا زمانیکه خودتون نخواهین این موضوع کمرنگ نمیشه
فراموش کردن این موضوع شاید یکم بعید باشه ولی اگه به این مشکلات دامن نزنید به مرور زمان در ذهنتون کمرنگ میشه
در حال حاضر چه اهمیتی داره که اون خانم رو محاکمه کنید؟؟
چیزی که الان اهمیت داره اینکه که شما خیلی زود این موضوع رافهمیدید و می تونسد بهش به چشم یک تجربه نگاه کنید و ازش در آیندتون استفاده کنید
یکسال شاید خیلی زمان زیادی باشه وای بهتر از اینه که این واقعیت رو بعد از ازدواج میفهمیدید اون موقع دیگه هیچ راه برگشتی نداشتید پس الان وضعیتتون خیلی بهتره
شما هنوز خیلی فرصت دارین برای زندگی پس این احساس که زندگیتون نابود شده در خودتون از بین ببرید
اونی که باید استرس داشته باشه برای حضور در جمع خانوادگی شما نیستید اون خانوم باید احساس خجالت بکنه چون ایشون نامزدی رو بهم زده پس شما لازم نیست از کسی فرار کنید
بزرگترین اشتباه شما این بوده مه با امید به برگشتن ایشون زندگی کردید و حالا چون این امید از دست رفته خودتونو بازنده میدونید
شما آینده ی روشنی خواهید داشته اگر الان روی پاهاتون بیاستید
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
در جواب سوالتون ، به نظر من میخوان شما متوجه باشید که بهم خوردن نامزدیتون هیچ ربطی به شخصیت و احترامی که براتون قائل هستن نداره . یعنی اینکه شما مشکلی ندارید اما ایده آل دخترشون نبودید !
این دوتا با هم فرق دارن . ممکنه یک خانم یا آقا از هر نظر عالی باشه اما فرد ایده ال و موردنظر کسی برای ازدواج نباشه .مثلا" یک پسر متدین و با خلاق اسلامی که یه شغل خوب هم داشته باشه ایده ال دختری که برای ازدواج یک پسر پولدار و خوش تیپ و امروزی که حتی نماز هم نمیخونه ، نیست ! و دختر خانم به اون آقا پسر جواب منفی میده !
خب تو این مورد به نظر شما اون آقا مشکلی داره ؟؟؟ مسلمه که نه حتی خیلی بهتر هم هست امــــا ایده آل اون دختر نیست .کاریش نمیشه کرد چون معیارهای اون دختر پول و تیپ و چیزهای دیگه ست .
حالا رفتار خوب خونواده اون خانم هم من فکر میکنم به خاطر باشه چون بقیه اعضای خونوادش میدونن که شما چه امتیازاتی دارید اما دخترشون لابد چیز دیگه ای میخواسته .
اما شما دیگه به اون مسئله فکر نکنید و قرار شد فراموش کنید :305:
همونطوری که اون خونواده با شما خوب رفتار میکنن شما هم متقابلا" برخورد درست و خوبی با اونها داشته باشید اما نه به خاطر گذشته ها یا ...:305:
شما راه جدیدی رو در پیش بگیرید و با توکل به خدا برای ادامه تحصیل تلاش کنید .
موفق باشید
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mamfred
سلام
برادر گزامی یکم به پست هایی که تا بحال زدید دقت کنید
چطور با این خانم برخورد کنم؟؟/
چطور با خانوادش رو به رو بشم؟؟/
چطور فراموشش کنم؟؟؟
وقتی باهاشون برخورد میکنم چه رفتاری داشته باشم؟؟؟
چرا این خانم این کار و کرد؟/
چرا از اول بهم نگفت؟؟
مقصر این خانومه؟؟ مقصر مادر و پدرم هستن که به من نگفتن؟
.
.
.
دو نستن اینکه چرا این خانوم به شما نگفته یا اینکه مقصر کیه چه کمکی به شما میکنه
چرا به دنبال مقصر هستید و هروز گذشته تو نبش قبر می کنید با مرمر گذشته چه چیزی بدست می آورید
برادر من به جای اینکه تمام انرژی تونو بزارید رو اینکه چطور با اون خانواده برخ.رد کنید یا چه رفتار با این خانوم داشته باشید انرژِی تونو صرف بازسازی خودتون بکیند باور کنید نتیجه بهتری میگیرید
شما همش به دنبال آرامش در گذشته خود هستید با اینکه آرامش در آینده شماست
تا زمانیکه خودتون نخواهین این موضوع کمرنگ نمیشه
فراموش کردن این موضوع شاید یکم بعید باشه ولی اگه به این مشکلات دامن نزنید به مرور زمان در ذهنتون کمرنگ میشه
در حال حاضر چه اهمیتی داره که اون خانم رو محاکمه کنید؟؟
چیزی که الان اهمیت داره اینکه که شما خیلی زود این موضوع رافهمیدید و می تونسد بهش به چشم یک تجربه نگاه کنید و ازش در آیندتون استفاده کنید
یکسال شاید خیلی زمان زیادی باشه وای بهتر از اینه که این واقعیت رو بعد از ازدواج میفهمیدید اون موقع دیگه هیچ راه برگشتی نداشتید پس الان وضعیتتون خیلی بهتره
شما هنوز خیلی فرصت دارین برای زندگی پس این احساس که زندگیتون نابود شده در خودتون از بین ببرید
اونی که باید استرس داشته باشه برای حضور در جمع خانوادگی شما نیستید اون خانوم باید احساس خجالت بکنه چون ایشون نامزدی رو بهم زده پس شما لازم نیست از کسی فرار کنید
بزرگترین اشتباه شما این بوده مه با امید به برگشتن ایشون زندگی کردید و حالا چون این امید از دست رفته خودتونو بازنده میدونید
شما آینده ی روشنی خواهید داشته اگر الان روی پاهاتون بیاستید
با سلام خدمت خانم مامفرد
شما درست میفرمایید که زیادی روی این موضوع تمرکز کرده ام. شاید یک خصوصیت بد من همین باشه.
من یک تاپیک دیگه به نام چطور احساساتم را بیان کنم دارم. که توی اون قرار شد که برای تمرین درباره احساساتم و نظراتم بنویسم و تمرین کنم و قسمت زیادی از این تمرکز من به خاطر تمرین هست. قصد محاکمه ای هم در کار نیست چون من فکر میکنم که بهترین جواب به ایشون رها کردنشون است.
اگر هم جایی نظر دوستان را درباره اینکه مقصر کیه پرسیدم میخواستم مطمئن بشم که مقصر من نبودم.
از طرف دیگه من مشکل خانوادگی هم دارم که توی تاپیک جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان دارم دربارش مینویسم. همینطور که اونجا هم گفتم من کسی را برای درددل کردن و نظر دادن ندارم و اگر مطلبی توی دلم باشه فقط توی تالار میتونم بگم.
با تشکر از شما امیدوارم که در آینده بتونم از راهنماییتون بیشتر استفاده کنم.
-
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
سلام
برادر گرامی دردل کردن خیلی خوبه و می تونید با دردل کردن به ارامش برسید ولی به شرطی که دردل کردن باشه نه شکنجه ی روحی برای خودتون
من و بقیه ی اعضای تالار گوش شنوایی هستیم برای دردل های شما ولی اینکه شما گذشته تون رو مرور کنید جز اینکه اذیتتون کنه هیچی نیست احسای تنهایی خیلی بده راه حلش اینکه کارهایی انجام بدین که احساس تنهایی تون کمتر خودشو نشون میده
سر خودتونو شلوغ کنید برای خودتون یه هدف جدید بسازید و به دنبالش برین
برای یک ازدواج خوب و مناسب برنامه ریزی کنید اون ازدواج تمام شد و شما یکسال از اون خانوم فاصله گرفیتد و هم به خودتون و هم به ایشون فرصت دادین و راه رو برای برگشتن باز گذاشتید
حالا باید برای یک فرایند جدید تو زندگیتون اکتیو بشید
تجربه ای که در گذذشته داشتید میتونه بهتون کمک کنه تا افرارد رو بهتر بشناسید ایشون مشغول زندگی خودشه و داره زندگشو می سازه پس شما هم مشغول زندگی خودتون باشید نه مشغول این خانوم
پس قدم اول اینه که بگید من باید به آرامش برسم
من چیزی از دست ندادم اون یه همسره مهربان و عاشق رو از دست داده پس من ضرر نکردم
من میتونم کسی رو پیدا کنم که رو روح و جسمش مال خودم باشه این خیلی خوبه
برای پیدا کردن این شخص اصلا عجله نکنید خود به خود سر راهتون رقار میگیره
فکر کردن به تشکیل یک زندگی خوب یعنی امید به آینده
گاهی ساختن رویا باعث می شه ما به آیندمون بیشتر امیدوار بشیم
الان شما در مرحله ای هستید که باید بیشتر به رویاهاتون فکر کنید تا به خاطراتتون
سعی کنید رویاهاتون منطقی باشه
در مرحله بعد برای رسیدن به اون رویاها تلاش کنید
مشکلات خانواده رو برای خودتون بزرگ نکنید هیچیک از ما خانوادها مون رو انتخاب نمی کنیم