اعتیاد همسرم داره نابودم میکنه

سلام و دردو فراوان

من یکی از عضوهای قدیمی این سایتم .. کسی الان نمیشناسه منو ولی من خیلی هاتون می شناسم و با همه صداقت و نجابتتون آشنایی دارم

خوب بگذریم .. بعدا خودمو معرفی می کنم

الان 8 ماهه ازدواج کردم و دارم زندگیمو ادامه میدم ... متاسفانه الان 4 ماهه همسرم روابطش با دوستاش بسیار شدید شده و با هم میرن بیرون وقتی بر میگرده دیگه حوصله ای از او برام نمونده ... متاسفانه هم سیگار میکشه البته هر وقت ناراحت میشه و گاهی اوقات هم با دوستاش متاسفانه متاسفانه تریاک مصرف میکنه فک می کنم هفته ای سه یا چهار بار ... خلاصه کلوم عشق دود و دم پیدا کرده ... تو خونه هنوز نکشیده و سعی داره همش هم از من پنهون کنه .. ولی دریغ از اینکه من باهوشتر از این حرفام
خلاصه که الان چهار ماهه زندگیم شده خون دل خوردن ... از هیچ نظری هم مشکل ندارم

نه مشکل مالی نه عاطفی .. همه جور امکاناتی هم سعی میکنه برام فراهم کنه ولی چه سود ؟؟؟؟
ازتون خواهش می کنم همچون گذشته یاری ام کنید
بگید من با این زندگی و این همسر چه کنم ؟؟؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

فراموش کردم بگم که همسر بنده به شدت قلیون کشیدن و دوس داره و متاسفانه هر شب یا یک شب در میون باید قبل خواب قلیون بکشه و بخوابه ...

واقعا متاسفم

دوست خوب به نظر مياد مشكلي بوده كه همسر شما به يكباره به طرف دوستان مجرديش كشيده شده و صميمي شده......
بيشتر مشغولش كن...به روش نيار كه همه چيو فهميدي..... وقت بيشتري براش بذار.....بيشتر باهم برين بيرون....نذار احترام بينتون از بين بره اون وقت ديگه از چيزي نميترسه و توي خونه ممكنه ترياك بكشه.....حس ميكنم شما خيلي خودتو مشغول اطراف و زدنگي روزمره كردي و از همسرت غافل بودي.....حدسم درسته؟حالا اول راهه ميتوني دوباره به حالت اول برگردونيش........اميد وار باش........محبتت رو بيشتر كن......

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

راستي يه سوال..شما از كجا ميدوني كه همسرت توي جمع دوستاش ترياك مصرف ميكنه؟منبع اين خبر كي بوده؟مطمئني درست بهت رسوندن؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

اگر از منبع خبر مطمئن نيستي ميشه به حساب يه شيطنت بذاري.....
بهر حال با جواب تو به سوالام بيشتر ميتونم كمك كنم

دوست خوبم
اصلا نگذار حریمتون از بین بره
حرمت شوهرت رو نگه دار
سعی کن اول این مسئله رو که شوهرت میکشه قبول کنی و بعد در مورد اون منطقی فکر کنی و تصمیم بگیری
اولین پیشنهادم حفظ آرامشت هست
سعی کن باهاش درگیر نشی حتی سر یه مسئله جزئی
صبرت را زیاد کن
عزیزم نگران پاشیده شدن زندگی ات شدم خواهش می کنم احساسی با این قضیه برخورد نکن
باز هم می گم اول این مسئله را قبول کن بعد آرامشت را حفظ کن و بعد از طریق مشاور و یا کنگره 60 به دنبال راههای ترک شوهرت باش
سعی کن خونه جای ارامی برای شوهرت باشه تا از خونه فراری نشه
میدونم سخته ولی بهش خیلی محبت کن
با یه مشاور خوب در ارتباط باش
انشااله صاحب نظران تالار بهت هم فکری زمی دهند
مواظب خودت باش
عصبی نشی ها:46:

واقعا از شما دوست خوبم ممنونم که نظرات بسیار خوبی رو دادی
در جواب دوسا اولم باید عرض کنم که : ایشون هر وقت که خونه تشریف میارن بلافاصله دوستاش بهش زنگ میزنن و خونه نیومده اماده میشه و میره و بعد از یکی دو ساعت که برمیگرده خونه ... کاملا از نحوه برخوردش و حتی با وجود اینکه تمتم سعیشو میکنه من بو رو حس نکنم ولی من می فهمم که مصرف کرده
یه بار هم بهم گفت : من اگه بخوام بکشم ، می کشم چون خونمه ولی ملاحظه تو رو می کنم . میگم اذیت نش ( طفلی دلش هم برام میسوزه )
همین دیشب از همه شبها دیرتر اومد خونه و مثل شبهایی که نمی کشه اول نیومد منو بغل کنه و ببوسدم .. مستقیم رفت تو دسشتویی و مسواک زد ( اینقدر تابلو برخورد کرد ) .. بعد هم اعلام کرد از اونجایی که خیلی خسته است میره دوش میگیره .. ولی وقتی رفت حموم لباسهاش بو میداد ...
نمی دونم والله من با وجود اینکه کارمندم ، همیشه غدام اماده بوده ؛ لباسهاش مرتب بوده و خونه همیشه تمیز بوده
توجه ام رو هم هیچوقت ازش دریغ نکردم . ..
بگید دیگه چیکار کنم ؟؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

اینم که میگم تا میاد خونه ، دوباره میره بیرون .. بخدا از کم توجهی یا بی توجهی من نیست
تازه می بینه من چقدررررررر ناراحت میشم که حتی میز شام و چیدم ولی اون داره میره و بی اهمیته نسبت به این قضییه ...
فقط این دور و اطرافیاشن که دارن زندگی منو نیست و نابود میکنن
تازگیها هم یه همسایه طبقه پایین برامون اومده آخرهای شب که از بیرون میاد شام میخوره و اون بهش زنگ میزنه و میره پایین و من تنها میذاره و تا ساعت 1 یا 2 شب اونجاس

عزیز من نیازهای مردها فقط مرتب بودن و غذا درست کردن نیست
به سرو وضعت برس آرایش کن
مثل روزهای اول ازدواج یادت میاد اون موقع ها چه کار می کردی که شوهرت خیلی خوشش میومد همون رنگ رژ همون لباس ها را بپوش
از در میاد دوستاش بهش زنگ میزنن
میدونم سخته
ی لیوان شربت مورد علاقه اش و یا چایی بهش بده
بهش بگو منتظرت بودم بیا چایی بخور بعد برو
شاید برای بار اول دوم بخواد مقاومت کنه ولی تو ناامید نشو همین توجه و استقبال گرم تو با صبوری نتیجه میده
اگه دیشب اومده رفته مسواک زده و بعد رفته حموم خوب میخواسته از بوی مواد تو ناراحت نشی این یعنی دوستت داره
بهش احترام بذار و محبت بکن ولی جوری نباشه که افراط کنی
مثلا شب ها که اومد بخوابه و یا هروقت در کنارت نشست و با هم بودی بهش بگو عزیزم دوست دارم یه وقتی از روز رو باهم بگذرونیم جوری که هردوتاییمون خوشحال بشیم و من دوست دارم از قبل بهم بگی مثلا چه وقت هایی و یا چه روزی
شاید بد قولی کنی ساعت 7 بشه ساعت 10 شب میدونم سخته باید بری سر کار ولی باهاش تو همون ساعت که اومده با لبخند برو بیرون حرف های قشنگ و شوخی بزن مواظب باش محبت زیادی نکنی
وقتی احساس کردی اون سرحال هست آرام آرام بهش بگو کاش یه کم زودتر میومدی تا بیشتر با هم می بودیم
من از اینکه در کنارتم افتخار می کنم
گلم با صبوری حل میشه مطمئن باش عزیزم :43:

بالهای صداقت عزیز واقعا ممنونم ازت نکات ظریفی رو اشاره کردی

ولی بخدا باورت نمیشسه من از روز اول بعد از عروسی هر بار از سر کار میام حتما آرایش میکنم و مرتب به سر وضعم میرسم همیشههههههه تحت هر شرایطی ... اونم خیلی راضیه از این وضع وحتی به زبون هم میاره ... ولی خوب خودت که بهتر میدونی وقتی نیاز به اون مسئله مطرح بتشه حالا هر چقدر هم من سعی کنم محیط رو جوری آماده کنم برای اینکه اون پیش من باشه و از پیش من بودن احساس رضایت کنه ولی باز هم این تماسهای اطرفیاش همه خوشی اون لحظه ها رو ازمون میگیره .. بخدا موندم چیکار کنم .. بریدمممممممم
گفتم که تو هیچ زمینه ای هم نمی ذاره دچار کمبود باشم و حتی روابط عاطفی ما به بهترین شکل ممکن برقراره همیشه و هرشب ...
ولی متاسفانه این مسئله بقدری منو می رنجونه که دیگه حاضر نیستم به این وضع ادامه بدم
همین اخر هفته قراره برامون مهمون از راه دور بیاد و از الان داره برنامه ریزی میکنه با مهمونمون تو فلان اتاق بشینن و تریاک بکشن ... دارم دیوونه میشم

سلام
من تمام حرفاتونو خوندم شما گفتید که همسرتون ازتون پنهان می کنه که اعتیاد داره ولی برای مهمونی آخره هفته داره برنامه ریزی می کنه که تریاک بکشه؟؟؟؟ پس در حقیقت اینو به صورت علنی داره اعلام می کنه نه اینکه پنهون کنه
دوست عزیز بزرگترین چیزی که می تونه تو این موقعیت به شما اسیب برسونه از دست دادن آرامشتونه اولین قدم اینه که آرامشتونو حفظ کنین وقتی یکی از طرفین تعادل از دستش می ره و مسیرو اشتباه انتخاب می کنه طرف دیگه باید سعی کنه تا اونجایی که می تونه اون تعادل از دست رفته رو برگردونه و زندگی رو به مسیر اصلی هدایت کنه اگه شما هم مسیرتونو گم کنید زندگیتون به بیراهه می رسه
پس خودتو نباز و فکر نکن یه مشکل لاینحل داری و نمی شه هیچ کاری کرد نه شما هنوز اول راهی پس تلاش کن زندگیتو نجات بدی
وقتی با همسرت در این مورد صحبت می کنی چه جوابی میده؟؟؟
آیا قبل از ازدواج هم ایشون به مواد مخدر (سیگار و قلیون و ...) علاقه نشون می دادن ؟؟؟؟
آیا در خانواده ایشون کسی اعتیاد داره؟؟؟؟
تا بحال سعی کردین با پدرش و یا کسی که می دونید رو همسرتون تاثیر گذاره صحبت کنید ؟؟؟

عزیزم توی پست اولت نوشتی توی خونه نمیکشه
چه طور الان داره برنامه ریزی میکنه که توی کدوم اتاق بکشه؟
توی این مدت چه طور باهاش برخورد کردی منظورم در مورد قضیه کشیدن تریاک
آخه کسی که به خاطر اینکه بوی تریاک تو رو ناراحت نکنه میره دوش میگیره چه طور می خواد توی خونه بکشه ؟
این مهمونتون چه جوری هست ؟خودش خودش رو دعوت کرده یا شما؟
عزیزم نگو بریدم اومدی اینجا مشکلت رو حل کنی حل میشه نگران نباش:16:

سلام دوست عزیز.
اول از همه اومدنتونو به تالار خوش آمد می گویم و امیدوارم مشکل شما هم با همکاری دوستان حل بشه.
اول یک سوال: آیا شما در شهری ساکن هستید که پدر و مادرهایتان همان جا ساکن اند؟ اگه بله خب یه ترفند هم می تونی بزنی و اون اینکه مثلا برای هر شب وقتی از سر کار اومد بگید امشب بریم فلان جا سر بزنیم یعنی وقت خالی نذارید تا اونهم استفاده کنه. همینطور می شه ازش بخواهید با شما به یک روانپزشک یا مرکز مشاوره بیاد و شما از قبل با مشاور در این زمینه صحبت کنید . اگه هم راضی نشد خودتو به مریضی بزن و بگو من مشکل روحی پیدا کردم باید منو ببری. البته اعتیاد و ترک اون همت بالا می خواد.
شوهر من علاقه زیادی به قلیان داشت . هر موقع با دوستاش بیرون می رفت اولین چیزی که تاکید می کرد آوردن قلیان بود . اما خدا را شکر خدا من و اون رو خیلی دوست داشت. چون الان یه مدته ریه اش به حدی مشکل پیدا کرده که از دود ترافیک هم به سرفه می افته و هر بار باید به فوق تخصص ریه مراجعه کنه و اسپری مخصوص آسم و سیتی اسکن و... البته خودش وانمود میکنه که از قلیان و یکی دو نخ سیگار نیست اما دکترش همون روز اول گفت ریه ات مثل پیرمردها شده و خیلی بهش برخورد . خلاصه می تونی با ذکر مثالهایی اینچنینی از عواقب کشیدن این موارد با خبرش کنی شاید به خود بیاد اما مشاوره فراموشت نشه. موفق باشی

ممنون بالهای صداقت عزیز و ویونا جان

بالهای صداقت عزیز این برای اولین باره که میخواد اینکارو بکنه چون به نظر خودش مهمونمون چون از راه دور میان نباید احساس بدی داشته باشه در این مورد و میخواد رضایتشو جلب کنه .. رضایت من دیگه مهم نیس و گفته تو فقط همین یه بارو اجازه بده دیگه قول میدم تکرار نشه .... ولی من میدونم اجازه من یعنی باز کردن راه برای همیشه
وقتی من شنیدم دو شب باهاش حرف نزدم .. اومد به قوله خودش منت کشی و گفت : باشه هر چی تو بگی ؛ ولی میدونم اخرش کار خودشو میکنه
ویونا جان
پدر و مادرهامون تو همین شهرن و من با این وجود که هم کارمندم ولی سعی میکنم برنامه های متنوع پیاده کنم تا بیشتر وقتش رو تقسیم کرده باشم ولی متاسفانه از هر جا که برمیگردیم باز هم اون برنامه هاشو طوری تنظیم میکنه که به کارش لطمه نزنه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

mamfred عزیز
هر بار که بهش میگم میگه من معتاد نیستم حتی یه بار هم که گفتم بیا بریم ازمایش خون بدیم من مطمئن بشم چنان تو دهنی بهم زد که لبم پاره شد ......:302:
یه روز که خیلی خسته شده بودم با مادرش تماس گرفتم و بهش گفتم پسرت دیروقت میاد خونه و تو خونه هم قلیون میکشه ، ترسیدم بگم بقیه اشو ...
مادرش سه روز تموم مریض شددددددددد ... گفت : محاله این چیزا .. امکان نداره
گفتم مامان یه بار سرزده پاشید بیاید خودتون متوجه حرفم میشید .. که دیگه از اونروز یه کلمه هم راجع به این مسئله با من حرف نزد ( مامانش )

بله پدرشون چون پا به سن گذاشته و چون مامانش به شدت با این مسئله برخورد کرده ... هر شب سر یه ساعت مسخص میره بیرون خونه دوستاش و اونجا تریاک میکشه
حالم از نوشتن و شنیدن این کلمه بهم میخوره

به نظر من شوهر شما تا زمانی که تصمیم به ترک اعتیادش نگیره هیچ فایدهای نداره حتی ممکن شوهر شما از قبل اعتیاد شو داشته و حالا داره کم کم به شما نشون میده یعنی بدون اینکه به شما اعتیادشو بگه با شما ازدواج کرده؟به نظر من باید تمام تلاشتونو بکنین کهاون دست از اعتیادش ورداره اما اینم میدونم که الان در مرحلهای که هنوز از اعتیادش لذت میبره و تا خسته نشه دست از کارش بر نمیداره میدونم شرایط بسیار سختی دارید اما بهتر اونو از شرایطبدی که براش در اینده پیش میاد مطلع کنید تا شاید دست از اعتیادش برداره مطمئنباشین اگه در هته 3-4 بار میکشه به مرور مصرفشم زیاد میشه و روزگار رو به شما تنگتر میکنه

شب تاریک عزیز

هر بار که راجع به این موضع داریم حرف میزنیم ، میگه تو باید دلیل منطقی ات رو از اینکه مخالف این موضوعی رو بهم بگی . باید بگی که چرا نمیتونی با این موضوع کنار بیای .. بخدا می مونم چی بهش بگم

همیشه میگه تو دلیلت و بهم بگو .و. وقتی هم میگم خودتو نابود میکنی ، زندگیتو ، منو نابود میکنی !!! میخنده و میگه واقعا برات متاسفم اینه اون دلیل منطقی ات ... واقعا این منم که باید براش متاسف باشم

http://www.congress60.org/امیدوارم این سایت به سوالات جواب بده و عوارض هر مصرف مواد رودرش نوشته و زندگیه ادمایی که به این درد مبتلا شدن خلاصه این کار یه چیز غیر طبیعی تو زندگیه که نه تنها طرفو بلکه اطرافیانشرو هم به نابودی کشونده امیدوارم اینسایت کمکت کنه http://www.congress60.org/و همینطور این یکیhttp://forum1.congress60.org/

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

http://forum1.congress60.org/ببین تو این قسمت چت رومی داره که ادمایی که زمانی مصرف کننده بودن و الان ترک کردن میتونن بهت کمک کنن تا به همسرت کمک کنی موفق باشی

همون موقعی که میره برای مصرف مواد به خانوادش خبر بدین و بگید که الان رفته
از پدرش یا یه بزرگتری که میدونید حرفش روی همسرتون تاثیر داره بخوایید باهاش صحبت کنه
البته به هیچ وجه نباید همسرتون بفهمه که شما اونها رو مطلع کردید
باید طوری برخورد کنند که همسرتون فکر کنه خودشون فهمیدن
اینجوری شاید اگه ببینه داره تو جمع تابلو می شه یکم به خودش بیاد

mamfered عزیز
چند بار سعی کردم بقیه رو در جریان بذارم .. چون من و همسرم به اصرار خودمون ازدواج کردیم و خانواده هامون به شدت با ازدواجمون مخالف بودن .. واسه همین نمیخوام موضوع و مطرح کنم
یه بارم که فقط به مادرش گفتم قلیون میکشه سه روز مریض شد ...
مجبورم خودم به تنهایی دنبال راه حل این موضوع باشم چون مطمئنا غیر از سرکوفت چیز دیگری نخواهم شنید ...
در حال حاضر غیر از خدا و شما کسی نمیتونه یاری رسان باشه
بازم ازتون ممنونم از صبرو حوصله و وقتی که میگذارید

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ممنون شب تاریک عزیز

حتما بهشون سر میزنم

مرحله اخر اينه كه بترسونيش ......تهديدش كن از خونه ميري......شايد با تهديد بشه راضيش كرد كه ترك كنه.......امعلومه اين كار براش قباحتي نداره كه از تو دليل منطقي براي مخالفت ميخواد!!!!هرچي باشه بيشتر از تو به سلامتي مادرش اهميت ميده بذار بدونه مادرش به چه روزي ميفته اگه بفهمه......نترس بازم خانوادشو در جريان بذار.........نجات زندگيت با ارزشتر از اينه حرفاس....بيخيال سركوفت و .....

سلام :72:
به تالار خوش اومدید
سولی عزیز شما بهتر از هر کسی زندگیتون و همسرتون رو می شناسید .
وضع مالی همسرتون چطوره ؟
اگر وضع مالی همسرتون خوب باشه احتمالا به همین دلیل این دوستان دارند سعی می کنند هر جوری هست همسرتون رو برای خودشون حفظ کنند .
همسر شما به شدت تحت تاثیر دوستاشون هستند . دوستان ایشون همون کسایی هستند که ایشون رو به مصرف مواد دعوت می کنند . یعنی منبع اعتیاد همسرتون .
شما قبل از مسئله اعتیاد باید به فکر دوستان ایشون باشید .
ظاهرا براشون رضایت دیگران و مخصوصا دوستاشون خیلی مهمه .شما باید کاری کنید که رضایت شما براش از همه چیز مهم تر بشه .
نمی گم که تنش ایجاد کنید اما ظاهرا شما بیش از حد نسبت به رفت و آمد با دوستاشون عادی برخورد کردید . باید با هر روشی که خودتون مناسب میدونید ناراحتیتون از این قصیه رو نشون بدید . بهش بفهمونید که نیاز داری که کنارت باشه و از این که هیچ وقتی واسه شما نمیذاره ناراحتید . برنامه هایی از چند روز قبل برای یک روز خاص بریزید و هر روز با ذوق شوق از این برنامه حرف بزنید و ابراز خوشحالی کنید با این عمل می تونید بسنجید که خوشحالی و رضایت شما چقدر براش مهمه و آیا اون روز خاص رو با شما خواهد بود یا خیر ، اون هم با این همه اشتیاق شما .

ناراحتیتون از رفت و آمد با دوستانشون رو نشون بدید . وقتی تا یک مدت طولانی عادی برخورد کنید یک دفعه که بریدن و ناراحتی نشون دادن نتیجه ای نداره چون ایشون تا اون موقع بی تفاوتی شما رو دیده و این توهم براش ایجاد شده که واقعا مشکلی نیست و حالا که شما ابراز ناراحتی می کنید نمی تونه شما رو درک کنه چون این وضعیت قبلا هم بوده و شما عکس العملی نداشتید.

هر برخوردی تو زمان خودش جواب میده وقتی زمانش بگذاره دیگه اون تاثیر رو نداره .

شما مدت کوتاهی هست که زندگیتون رو شروع کردید پس مطمئنا رضایت شما برای همسرتون مهم خواهد بود.
دقت کنید که با روشی مناسب ناراحتیتون رو نشون بدید و کاری نکنید که بدتر از خونه فراری بشه و به دوستانش پناه ببره . از خشم و سرزنش استفاده نکنید سعی کنید ناراحتیتون رو با دلخوری عاطفی نشون بدید (از ظرافت های زنانه که خودتون بهتر می دونید استفاده کنید ) .

ایشون اعتماد به نفسش رو از تأیید ، تعریف و تمجید دیگران و دوستان تامین می کنه و دوستان نا مناسب با پی بردن به همین ویژگی دارند از ایشون سوء استفاده می کنند .
شما باید جای این دوستان رو پر کنید و بهترین دوست همسرتون باشید و به شخصیتشون ارزش بدید و رفتارهای ناراحت کننده ی ایشون رو از شخصیتشون جدا کنید و نقد کنید .

وقتی که قضیه این رفت و آمد با دوستان حل شد و ایشون پای بند به خونه و زندگی و همسر شد ، اونوقت باید منتظر عکس العمل ایشون در رابطه با اعتیادی که براش مونده باشید . احتمالا و قتی از دوستاش جدا بشه نظرش در مورد اعتیاد تغییر می کنه . شما این بار باید ناراحتیتون رو در رابطه با اعتیاد نشون بدید اما باز هم از روشی معقول استفاده کنید (با استدلال و استناد به دلایل علمی و پزشکی). طوری نشون بدید که متوجه بشه که زندگی بدون اعتیاد قشنگ تر خواهد بود .
اعتیادش رو از شخصیتش جدا کنید و به شخصیتش ارزش بدید و اعتیاد رو منفور نشون بدید (مثلا بگید:ارزش تو بالا تر از این هست که پای بساط .... بشینی و تنت بوی این افیون رو بگیره . واقعا حیف تو نیست؟و........) . اون موقع که برای بهتر شدن زندگی و رضایت شما تصمیم به ترک بگیره شما باید از تصمیمش استقبال کنی و خوشحال باشی و نشون بدی که همراهش هستی تا از این وضعیت نجات پیدا کنه .


اما فعلا باید روی دوستای ایشون تمرکز کنید چون تا وقتی این دوستان باشند و برخورد شما عادی باشه و ناراحتی شما رو حس نکنه قدمی برای رهایی از ترک اعتیاد بر نمیداره (چون دوستانش نقش تقویت کننده را دارند) و لزومی برای ترک نمی بینه .

فقط قدم به قدم و سنجیده عمل کنید.

باران عزیز ممنون از اینهمه صحبتهای قشنگت

میدونید من اونقدر از روز اول زندگی ، سردی خودم رو نسبت به دوستاش و اطرافیانش نشون دادم که حتی چند بار که میخواستن بیان خونمون ؛ علنا بهشون گفته بود خانومم خوشش نمیاد خونه ما بیاین و اونها هم هر بار بیرون منو می بینن رو میکنن به شوهرم و مطلک میگن . خوب اینا اصلا برای من مهم نیست
مهم شوهرم و زندگیمه که متاسفانه هر دوشو دارم از دست میدم اگه دیر بجنبم ...
فقط خدا لعنت که این دوستاشو که تا میایم برا چند لحظه پیش هم باشیم اس ام اسهاشون و زنگهاشون شروع میشه و انگار یخوان حرص منو درآرن همش میکشوننش بیرون !!! و هر بار که اینها زنگ میزنن علیرغم اصرارهای من ، که خواهش میکنم ازت بیرون نرو بذار پیش هم باشیم . چرا مگه من چی واست کم میذارم که بیرون و به من ترجیح میدی !!! ؟؟؟ هیچ جوابی نداره که بده و در خونه رو محکم میکوبونه به هم و میره
وقتی هم میاد انتظار داره من خوب باشم مهربون باشم اصلا یادم رفته باشه چه لحظه و چه موقعی از من جدا شده و رفته و من تنها گذاشته !!! ولی افسوس که من غرورم و شخصیت و عشق و شعورم به بازی گرفته شده

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

به من میگه اولا که من معتاد نیستم و تفریحی میکشم ثانیا تو چه بخوای چه نخوای من میکشم !!
من میدونم اینا حرفایه دوستاشه که همش تو مغزش فرو میکنن که گوش به حرف زنت نده و هر کار دلت میخواد انجام بده و ... :203: ولی بخدا تو این چهار ماه هر چی سعی کردم از این رفتاری و حرکاتش منصرفش کنم نشد که نشد
تازه بهش هم برمیخوره بهش بگم چرا میکشی !! میگه چی و میکشم ؟؟ کشیدن یعنی اینکه از صبح تا عصر بشینی و بلند نشی !!!!!! :302: :47:
از نظر مالی هم وضعش خوبه بد نیست .. خوب منم حقوق دارم دیگه .. خودش نداشت ، پول من !!!

این طور که مشخصه همسر شما در دوران مجردی هم بیش از حد به دوستاشون اهمیت میدادند . الان هم نمی تونن از دوستاشون جدا بشند و قدرت نه گفتن ندارند .

متاسفانه همسر شما به بلوغ فکری نرسیدند و آمادگی های لازم برای تشکیل و پذیرش یک زندگی مشترک رو نداشتند .
حالا که ایشون با توجه به حساسیت شما این کارها رو انجام میدن باید کمی جدی تر برخورد کنید.
ایشون متوجه بدی رفتارشون نیستند و درست معنی زندگی مشترک رو متوجه نشدند و نمی دونند که این زمان با دوران مجردی فرق می کنه.
شما می تونید بدی عملش رو با مقابله به مثل نشون بدید . به هر حال زمان هایی پیش میاد که ایشون دوست داره که در کنار شما باشه شما می تونید تو اون لحظه ها مثل خودشون برخورد کنید یعنی قرارهایی بگذارید که بیرون برید یا به کسی بسپارید که تو اون لحظه بهتون زنگ بزنه و شما برید بیرون.

یک سوال
همسر شما چند سال دارند؟

باران جان
همسر من 27 سالشه و من 26 سالمه

دقیقا درست میگید شما ؛ چون اینها دوستهایه یه روز دو روزش نیستن .. 7-8 ساله می شناسدشون !!!!

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

دیشب بهش گفتم اگه بخوای وقتی مهمونها میان بساط راه بندازی .. دیگه حتی حاضر نیستم یه ثانیه باهات زندگی کنم ؛ تو که رفیق و بساط و به من که زنتم اینقدر ترجیح میدی همون بهتر نباشم
حتی تهدیدش کردم ازش جدا میشم .. ولی میگه تو دیوانه ای !!! من که کار بدی نکردم که میخوای جدا شی !!!! چقدر از نظرش اینکار پسندیده ای به نظر میاد ...

شما باید نشون بدی که هر چقدر این کار و همینطور با دوستاش بودن برای خودش عادیه برای شما اینطور نیست.

همونطور که گفتم ایشون به بلوغ نرسیده و آمادگی وارد شدن به زندگی مشترک رو نداشته.

شما باید کمی محکم برخورد کنید ، باید احساس کنه که دوست هاش و اعتیادش داره باعث از دست رفتن زندگیش می شه.
باید کمی احساس خطر کنه تا بلکه تلنگری براش باشه.

عزیز من
چرا اونقدر گذاشتی حیا از بین بره که راحت بهت بگه تو چه بگی چه نگی من میکشم
نذار قبح این قضیه شکسته بشه
ببین چون اون دوستاش رو دوست داره وقتی تو از اونها بد میگی دقت کن مستقیما بد میگی حالت تدافعی میگیره
نکته دوم نباید پولت را به عنوان خرج موادش بدی
چندجا وام بگیر بگو قسط دارم نذار روی پول تو برای خرج خونه حساب کنه
نکته سوم خانواده ها را درگیر این مسئله نکن ...خودت و شوهرت باید این قضیه را حل کنی
در مورد مهمان اخر هفته خیلی قاطع و در کمال خونسردی تحت هیچ شرایطی اجازه نده توی خونه بکشه
روی اعصابش هم نرو
مرتب به این قضیه فکر نکن که او داره میکشه
شاید الان بگه من معتاد نیستم چون باورش نشده

وست عزیز ما همه اینجا بر اساس گفته های شما به تو راهکار نشان میدهیم
این خودت هستی که باید از میان این راهکارها اونی که مناسب زندگیت هست را پیدا کنی

سولی عزیز
دوستان نظرات خوبی دادن وشما هم قاعدتا می تونی در حالات مختلف عکس العملای مناسب رو نشون بدی.
اما چندنکته بنظرم میرسه:
1. سعی کن وقتش رو پر کنی ، یعنی وقتائی رو که بعنوان اوقات فراغت داره پرکنی وبا هم برین بیرون وتفریح و...
2. رفت و امدتان رو با فامیل و دوستای خانوادگیتون خیلی خیلی زیاد کنید.
3. حتما با خانوادتون (پدر ومادرتون) وبعد هم با پدر ومادر همسرتون مطرح کنید. واجازه ندید که بدون اینکه اونها در جریان شروع این مشکل باشن یه دفعه بخواید اونها رو در جریان یه مشکل بزرگ قرار بدید.
4 با درایت وهوشمندی وگرفتن مشورت، با این مساله برخورد کنید.(هنوز حاد نشده):72:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

در مورد اینکه وقتش رو پر کنید کاملا موافقم
قبلا هم گفتم که سعی کنید به هر طریقی شده از دوستاش جدا شه چون اونها عامل تقویت کننده هستند.
برنامه های دو نفری بریزید و کلا هر روشی که نتونه وقتی برای دوستاش بذاره.
بر عکس همسر بالهای صداقت که خودش متوجه شده بود که اعتیاد چیز خوبی نیست و واقعا می تونه به زندگیش آسیب بزنه همسر شما این اعتقاد رو نداره و این امر رو عادی میدونه و حتی از این مسئله راحت با شما حرف میزنه و بابت این موضوع احساس شرمندگی نمی کنه .
اول از هر چیز باید از دوستاش جدا بشه بعد متوجه بشه که اعتیاد به زندگیش آسیب میزنه و اونو به خطر میندازه بعد که به اینجا رسید که باید ترک کنه شما هم باید تمام سعیت رو بکنی که بهش کمک کنی و آرامش داشته باشی و به هیچ وجه تو اون لحظه سرزنش نکنی بلکه حمایتش کنی.

اما فعلا همسر شما اعتیاد رو عادی میدونه و دلیل این عقیده دوستانش هستند

با قاطعیت می گویم نباید پای خانواده ها به این قضیه باز بشه
با توجه به مشکل ایشون که از اول هم خانواده ها مخالف بودند به غیر از سرزنش و یا دیدی گفتم چیزی نمی مونه
زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند
فهمیدن خانواده ها به جز اینکه حرمت ها رو از بین ببره با توجه به گفته خانم سولی که شوهرش گفته چه بگی چه نگی من میکشم چیز دیگری عاید این قضیه نمیکنه
در پست قبلی گفتم هرکسی به قصد کمک به ایشون نظر میده آخرش خودشون باید تصمیم بگیرند

باز هم ممنون و سپاس فراوان از تک تکتون
اینقدر پاسخهاتون بجا و منطقی ان که جایی برای حرف من باقی نمیذاره
واقعا دارم سعی می کنم زندگیم رو دو دستی نگه دارم ، برنامه متفاوت میریزم ... مثلا از قبل بهش میگم امشب دو تا فیلم از کلوپ گرفتم با هم ببینیم ....با خونسردی کامل میگه تو بشین ببین من یه سر میرم بیرون و برمیگردم
مثلا میریم خونه مامانش اینا یه سر بزنیم و چون من صبح زود باید بیام سرکار ، میگیم زود برمیگیردیم ، ولی تا میرسیم اونجا منو میذاره و 2 ساعت بعد برمیگرده و شاد و شنگول تازه اول خوش خوشانشه و من هم عصبی هم خسته !!!! :47:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg
سولی نذار قضیه بینتون لوس بشه و قبح قضیه بریزه
نذاری زندگیت از هم بپاشه ها

دوستان عزیزم ، حالا به عنوان اولین گام بگید که من چیکار کنم :203:

اولــــــــین گام

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

شوهرم تا الان نه سیگار و نه تریاک رو جلوی من مصرف نکرده .. فقط به قول بالهای صداقت عزیز سعی میکنه قبح قضیه را بشکنه
ولی متاسفانه قلیون رو دیگه به حد اخررررررررررر رسونده

فرد معتاد باید تحت نظر روان درمان باشد و کم کم راه ترک را شروع کند و.....

گفتار نیک عزیز
من چه طور میتونم به ایشون بگم بیا ترک کن در حالیکه قبول نداره که اصلا میکشه آخه کشیدن از نظر اون یعنی صبح تا عصر و چه طور میتونم ببرمش ترک اعتیاد در حالی که میگه من معتاد نیستم و تو دهنی بهم میزنه ...
ایشون اصلا قبول ندارن که میکشن و میشه بهشون گفت معتاد
چون از نظر خودشون چون تفریحی مصرف میکنن و دائم نیست .. اسمشون و نمیشه گذاشت معتاد

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

مامنش که از درد دل من خبر نداشت یه بار بهش گفته بود ؛ اگه بیرون میری و زنت میخواد اینجا واسه ما اخم کنه و ادا در بیاره همون بهتره نیاریش

نمیگه مامان تو نرو بیرون .. میگه زنت و نیار

به نظر من اول از هر چیز باید آرامش و خونسردیتو حفظ کنی تا بتونی درست برخورد کنی

همسر ایشون هنوز به مرحله اقدام به ترک نرسیده و این مسئله رو امر عادی میدونه . به نظر من هر کسی تا خودش نخواد نمی تونه ترک کنه و این عمل کاملا به اراده ی خود فرد بستگی داره و اطرافیان و مخصوصا همسر می تونه انگیزه دهنده ی خوبی برای ترک باشه .


سولی عزیز به نظر من شما باید همسرت رو پای بند به زندگی کنی . یعنی ایشون باید متوجه بشن که دیگه مجرد نیستند.

ممنون از شما باران جان :72:
تازه جالبه میگه من قبل ازدواج 6 تا دوست بودیم که تازه خیلی خاطرت پیشم عزیز بوده 3 تاشونو ول کردم .. ولی دیگه ازم نخواه این سه تار و نداشته باشم ...
:302:
آخه من چه جوری میتونم اینکه اینقدرررررررررر به دوستاش وابسته است ... از وابستگی رهاش کنم
فک کنم مشکل من یه معضله که حل نمیشه

نه عزیزم
اصلا اینجوری فکر نکن و روحیتو نباز . اگه می خوای موفق بشی و زندگیتو درست کنی اولین شرطش همینه که روحیتو قوی کنی و آرامش داشته باشی .
ببخشید اینو میگم اما به نظر من همسر شما هنوز بزرگ نشدن و همین هم کار شما رو سخت می کنه .
کی گفته که بعد از ازدواج باید با دوستان قطع ارتباط کرد اصلا اینطور نیست بلکه طرف مقابل باید بپذیره که دیگه الان ازدواج کرده و شکل روابطش باید تغییر کنه و دیگه مثل دوران مجردیش نباشه .
نباید قطع رابطه کرد بلکه باید شکلش رو عوض کرد . اگر این دوستان متاهل هستند باید روابط محدود بشه به رفت آمدهای خانوادگی و اگر هم مجرد هستند محدود بشه به هفته ای یا ماهی یک بار دیدار به هر حال الان دیگه مجرد نیستند که هر وقت خواستند پیش دوستاشون باشن بلکه باید مسئولیت های زندگی رو بپذیرند و این روابط رو مدیریت کنند و مانع این بشن که این روابط به زندگیشون لطمه وارد کنه.

مشکل منم همین بزرگ نشدن ایشونه دیگه
اگه اونقدر درکش از قبول زندگی مشترک بالا رفته بود هرگز یک طرفه طی طریق نمیکرد و منو تنها نمیذاشت و همیشه به فکر خوشیهای خودش نبود ...
باران جون همونطور که گفتم همسایه پایینمون هم صداش میزنه میره پایین و من یه بار گفتم نرو پایین ... یا بذار با هم بریم خونشون یه سر و با هم برگردیم که اینقدر صداشو برد بالا که من داشتم از خجالت میمردم ... اون میخواد بره اونجا و با همسایه خلوت کنه و با هم بکشن و من اونجا یه مانعم دیگه واسش ... واسه همین به داد و فریاد متوسل میشه ..
دوستاشو میتونم یه کاری کنم بیرون نره
همسایه پاینمونو چیکار کنم .. تازه وقتی میره پایین زن همسایه رو که من به شدت ازش متنفرم و میفرسته بالا که من تنها نباشم . کاری کرده که من دیگه حتی حاضر نیستم جواب سلام زن همسایه رو بدم . و باهاشون سرد برخورد میکنم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

اینم اضافه کنم زن همسایه با دو تا پسر شیطون و بد و به هم ریز و خراب کن

آخ :302:

نمی دونم واقعا بعضی وقتا باید به این آدم های بی ملاحظه چی گفت

یعنی این خانم همسایه هیچ مشکلی با این که همسرش معتاده نداره؟؟؟

نه باران جان
نه تنها که هیچ مشکلی نداره ، بلکه به نظر راضی هم میاد .... چون خودش میگه براش اتیش درست میکنه

نمی دونم واقعا چی بگم .
اما حداقل با این خانم صحبت کنید بهش بگید شاید برای شما مهم نباشه ولی برای من مهمه و دوست ندارم که همصرم مصرف کنه و خونه ی شما هم پاتوقی باشه براش ؛ بگید که از همسرش بخواد که به شوهر شما نگه که بیاد پایین .

این خانم و بی تفاوتیش ممکنه روی همسر شما اثر بدی داشته باشه و همسرتون از شما انتظار داشته باشه که مثل این خانم بی تفاوت باشید و این امر رو عادی بدونید.

آخه این خانوم می بینه من کارمندم و صبح و عصر سرکارم
همچین که میرسم خونه ، بچه ها شو برمیداره و میاد خونه ما ... منم زیاد اهل معاشرت با همسایه نیستم .. و خونه و تنهایی رو بیشتر می پسندم .. دوست ندارم همسایه جماعت بخواد سر از کارم در بیاره .. ولی این شوشو با این رفتارش راه و برا همه باز میکنه ...

پست 19 رو یک بار دیگه بخون.

سعی کنید معاشرتتون رو با افرادی که احساس می کنید می تونن روی همسرتون تاثیر مثبت بگذارند بیش تر کنید.

در مورد همسایه هم رو در بایسی رو کنار بگذارید و خیلی راحت بهشون بگید که دوست ندارید وقتی از سر کار بر می گردید آرامشتون با اومدن ایشون به هم بخوره و دوست دارید که به زندگیتون برسید و نمی تونید همیشه پذیرای مهمون باشید . و همینطور دوست ندارید که همسرتون عوض اینکه وقتش رو با شما بگذرونه بره خونه همسایه و اونجا....
اگر دیدید نتیجه ای نداره نهایتا محل زندگیتون رو عوض کنید .

سوال:
1- شغل همسرتون چیه؟
2- علت مخالفت خانواده هاتون با ازدواجتون چی بود؟
3- زندگیتون تا چه حد برای همسرتون مهمه و چقدر شما رو دوست داره؟
4- خونتون استیجاریه یا ملکی است ؟ اگر مال خودتونه به نام کدوم یکی است؟

دوستاش متاهل هستن؟يا مجردن؟