-
قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام دوستان عزیزم
امروز میخوام یه کم باهاتون دردودل کنم
بذاریداول یه کم از خودم بگم
من دختری 28ساله تو یه خانواده اصیل وتو یه خانواده پر جمعیت در شهرستان... به دنیا اومدم و بزرگ شدم
پدرم زمانیکه من بچه بودم فوت کرد و مادرم با درایت تمام ما رو بزرگ کرد طوری که هرکدام افراد اگاه وموفقی در جامعه شدن(البته خودمو نمی گما،چون هنوز خودمو موفق نمی دونم)
من بعد اینکه تحصیلاتم تو دانشگاه تموم کردم واسه کار به تهران اومدم و زندگی مستقل و مجردی خودم رو با برادرم اغازکردم
تا اینجاهیچ مشکلی نداشتم چون بارهمه مشکلاتم رودوش خانواده بود و اونا همه کارای منو انجام می دادن ،چه شخصی و چه غیر شخصی ،متاسفم که اینو میگم
ولی وقتی اومدم تهران یه دفعه ای جران زندگیم کاملا تغییرکرد
چون علاوه بر اینکه مستقل شدم ،با یه حماقت با پسری اشنا شدم که اونو بزرگترین اشتباه زندگیم میدونم ،هر چند درسهای زیادی از اون اشتباهم گرفتم
تا مدت سه ماه با اون ارتباط داشتم که چون ازدواج کرد رابطمون قطع شد(دارم فکر میکنم خدا چقدردوستم داشت)دوری از خانواده ،تازه تازه طعم استقلال رو چشیدن ،و مشکلات عاطفی واسم خیلی سنگین بود ومن کاملا افسرده شده بودم ،طوری که هر لحظه ام با گریه میگذشت
تا اینکه با یه پسر خیلی پاک که 7سال از من کوچیکتر بود تو اینترنت اشنا شدم که کاملا مسیر شناختی منو عوض کرد ،وهمیشه فکرمیکنم اون فرشته ای بود که خدا واسه نجات من ازاون وضعیت فرستاده بود
و من یواش یواش از زاویه دیگه ای به زندگی نگاه کردم و خیلی برای طی مسیرکمال به من کمک کرد
ولی الان مدتی هست که خلا شدیدی توی وجودم احساس میکنم ،احساس نیاز شدیدعاطفی داره منو از پا در میاره
در حالی که نه کیسی وجود داره که منو عاشق خودش بکنه و نه حتی خواستگاری دارم
همیشه فکر می کنم من چرا حتی یه دونه خواستگارهم ندارم؟
البته خواستگارداشتن خیلی مهم نیست
ولی......................
منم عشقی میخوام که به ارامش برسم
ایا این حق فقط واسه من وجودنداره؟
وقتی دنیای اطرافم رو میبینم که انسانها چه خوب عشق رو ،انسانیت رو و......فراموش کردن داغون میشم
دوست دارم زودتر بمیرم و این دنیایی که همه به فکر خودشونن و عشق توش فراموش شده رو رها کنم
کاهی وقتا از همه اطرافم بدم میاد ،دوست دارم برم تو لاک خودم و دنیای خیالی پر از عشقی که خودم واسه خودم ساختم ،
کاملااحساس میکنم افسردگی پریودیک گرفتم ،البته الان که اینا رو مینوسم حالم خوبه و سختمه احساسات اون لحظه ها رو براتون بگم
من خودم رو ادم موفقی نمی دونم ،چون از پیشرفتم راضی نیستم
از کارم راضی نیستم ،از شرایطم راضی نیستم،........
البته باید بگم که اعتماد بنفس خوبی دارم ولی از خودم راضی نیستم
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
دوست عزیزم سلام
شمارمانتیک کمی صحبت کردی چرا درمورد مرگ اینقدر راحت نوشتی وقضاوت می کنی؟( دوست دارم زودتر بمیرم)
کاش همه مشکلات بامردن حل میشد ولی ما میگیم مردن اما مردن به این آسونیانیست اون دنیا تازه اول دغدغه های آدمه :302: ازمن نصیحت داشته باش میگن اگر آدم تویه این دنیا خوش نباشه اون دنیاهم خوشی بی خوشی!!!
پس سعی کن اززندگیت لذت ببری...درسته که ازدواج ویا داشتن شریک زندگی خیلی خوبه (البته اگرهمسرخوبی باشه)اما انسانها فقط برای ازدواج وتولید نسل و...آفریده نشدیم انسان برای اهداف بالاتری خلق شده :305:
بسیارند ازدواج کردند اما زندگی شیرین ندارند وبالعکس بسیارند کسانی که ازدواج نکردند اما زندگی شیرینی دارندولذت میبرند:43: پس این بسته به طرز تفکر ما آدما داره که لذت زندگی را درچی می بینیم ....من قبل ازازدواج گاهی اوقات بسیار حالت نارحتی وافسردگی بهم دست میداد که شبیه همین احساسات بالاراداشتم اما هیچ وقت واقعا دلم نخاست که بمیرم (دلخوش بودم به بهشت...گفتم بزارپس کاری بکنم بهشترو داشته باشم:D)حالا که ناخواسته بدنیا اومدیم اما دست خالی برنگردیم ...اما بعد ازدواج بازهم به خاطر مسائلی که چندان حاد هم نیست اما دلم میگیره ولی نه دیگه به جهت نداشتن شریک به جهت مسائل دیگه وهمان حالتهای بالایی کم یا زیاد ظهور میکنه ولی بازیاد خدا ست که آرامشگر قلبم میشود وفورا خودم وحضور خدا را احساس می کنم وسعی میکنم فکر رام را متمرکز چیزی بکنم اصل خلقت انسان برآن اساس بوده....میخام بگم ازدواج تاثیر داره اما بدون بعدازازدواج هم مسائلی هست که آدم درگیرش بشه چون دنیا دنیای امتحان پس دادن است...:43:
به عنوان خواهر کوچکتر خواستم بگم دیگه ببخشید سرت رودرداوردم!
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام عزیز دلم
خوشحالم که تونستی درد و دلت رو بگی
و چقدر قشنگ نوشتی که خدا دوستت داشته و در اولین تجربه ات تنهات نذاشته
پس ببین نگو دوست دارم زودتر بمیرم
این حس حس خیلی بدی هست خود من هم آن را تجربه کرده ام حس یاس و ناامیدی ولی بدون تنها نیستی اول از همه خدا با تو هست بعد دوستان خوبی که در این تالار هستند
من اونقدر تجربه ندارم که بتونم به تو راهنمایی بدهم فقط
بدان در مورد اینکه خواستگاری نداشتی و یا اینکه هیچکس نیست که تو را عاشق خودش بکنه
خدایی به این خوبی هست که ابا او گفتم:
1-خسته ام
گفت: از رحمت خدا ناامید نشویدسوره زمر آیه 53
2-گفتم آخه نمی دونی توی دلم چی میگذره
گفت:خدا حائل است میان انسان و قلبشسوره انفال آیه 24
3-گفتم آخه هیچکس را ندارم
گفت:ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریمسوره ق آیه 16
4-گفتم ولی انگار اصلا مرا فراموش کردی
گفت:مرا یاد کنید تا یاد شما باشمسوره بقره آیه 152
یه نکته دیگه توی تالار مشکلات ما متاهل ها را ببین که از عشق و عاشقی همان دو سه ماه اول هست که یادمون مونده بقیه اش تلاش و مبارزه در مواجه شدن با سختی هاست که گاهی اوقات می گوییم ای کاش اصلا ازدواج نمی کردیم تا این همه زیر فشار نباشیم :43:
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
دلداده عزیز
من نگفتم هدفم ازدواجه و به خاطرازدواج به دنیا اومدم
من گفتم احساس نیاز شدید عاطفی دارم ،و میدونم اینم اصلا راه حلی نداره
منم میدونم ازدواج همه زندگی نیست و دلیلی نداره کسی که ازواج نمی کنه اونو ادم موفقی ندونیم ،من فقط گفتم احساس نیازدارم و این احساس باعث شده اون کارا و پیشرفت هایی رو که باید داشته باشم رو نمی تونم به درستی انجام بدم
مایل هم نیستم به خاطر ازدواج، ازدواج کنم ،نه به هیچ وجه
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
اگه یه وقت هایی گریه ات گرفت و زندگی برات سخت اومد بودن که بالای ابرها یه آسمونه آبی و روشن هست پس اشک هاتو به لبخند تبدیل کن
همانطور که در مسیر زندگی حرکت می کنی با تمام پست و بلندی هایی که داره بخاطر داشته باش واقعا درست است که بگیم
یک لبخند ارزش هزاران برابر اشک و اخم رو داره
در میان این همه چیزهای گران در زندگی یک لبخند خیلی ارزونه و وقتی یک لبخند رو به کسی می بخشی یدونه لبخند به جاش هدیه می گیری
اما بعضی وقتها کمی اشک هم در میان لبخند ها پنهان ریخته میشه
این برای اینه که سبک بشی و دوباره لبخند بزنی
این چیزها شاید برات بی معنی باشه ولی تمرین کن بیشتر لبخند بزنی عادت میشه
مریم گلم شما هم موفق هستید هم با استعداد و هم سربلند
اگر خواستگار نداری برای این نیست که تو مشکلی داری روال جامعه است که تغییر کرده یکم خاستگاری کردن از طرف خانواده ها کمرنگ شده و کمتر به ازدواج سنتی بها داده میشه
در مورد کسی هم که قراره در زندگیتون بیاد باید بگم خدا همون کسی که لیاقتت رو داره سر راهت قرار میده به شرطی که راه و درست بری
mamfred
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام گل مریم گرامی:72:
""گل مریم"" چه نام زیبایی.
گل ابتدا غنچه ای بوده سپس رفته رفته شکفته شد... تا حال دیده ای شگفتن گل ها را؟!
عمرشان کوتاه است ولی زیبا می میرن.
دستشان کوتاه ولی دست ها می گیرند.
لبخندشان کوتاه است ولی خنده ها ایجاد می کنند.
گل مریم عزیز به گل ها بنگر چه می بینی؟؟؟
می توان شگفتن گل ها را به شگفتن انسان ها نسبت داد.
انسان ها نیز ابتدا غنچه ای بودند ....آن زمان که غنچه بویم چه شاد و چه بی مسئولیت زمان را سپری می کردیم . هدفمان دست یابی به لذت های آنی بود... انی می خندیدیم... آنی می گریستیم. زیرا می پنداشتیم نیازها را باید در وهله اول ارضا کرد تا به لذتی رسید.
لحظه ها می گذشتند غنچه کوچک ما کم کم می شکفت دیگر کودک نبود ...دیگر تنها هدفش کسب لذت نبود ... سوال های زیادی داشت>> چراهای بسیار؟؟
چرا ؟؟
چرا من؟؟
کم کم داشت یاد می گرفت شگفتن را.
لحظه ی شگفتنش با شکوه بود زیرا دیگر نه کودک بود نه والد....... او ""بالغ"" شده بود.
""بالغ""
یاد گرفته بود زندگی به همین لحظه های کوتاه است که زیستن در آینده را ممکن می سازد
.
ولی هرگز ""کودک"" بودن را از یاد نمی برد ..می دانست زندگی تبلور سه نوع نیاز است که نمونه بارزش را می توان در شگفتن ""گل مریم ها"" دید.
کودکش گاهی شیطنت می کرد... می خواست و باز می خواست.... بالغ کودک را آر ام می کرد آخر رکن اساسی منش بالغ ""صبر"" نام داشت.
گل شگفت و پشمرد!!! اما گرده هایش هنوز باقیست. گرده هایی که گل هایی بسیاری را به وجود آورد.
آری مشکلات بوده و هست...انکار مشکلات اوین قدم انکار خویشتن است.
انکاری زیباست که پذیرش به همراه داشته باشد. امروز اولین قدم را برداشته ای و چه زیبا نوشته ای حرف دلت را....این اولین مرحله ""شگفتن"" است اولین مرحله ""بالغ"" شدن یعنی پذیرفتن ""مشکلات"" و سعی در حل آن.
اولین روز ""شگفتنت"" مبارک باد
. :104: :104:
.................................................. .............
(((گل مریم گرامی فعلا نخواستم تخصصی وارد بحث شوم...مقدمه ای نوشتم و خواهان این هستیم که قدری بیشتر از وضع و شرح حالت بگویی تا بهتر راهنمایی کنیم)))
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام
خانم گل مریم !!!!!؟؟؟
این حرفا چیه که میزنی همکار ؟
چرا انقد از زندگی ناامید و ناراحتی ؟
اصلا" قبول نیست ! انشات خوب نبود صفر گرفتی ! ( شوخی کردم )
حالا جدی میشم..........ببین خواهر خوبم من هم دختری هستم تقریبا" به سن و سال شما و مجرد و شاغل با تحصیلات دانشگاهی و از یک خانواده پرجمعیت و از شهرستان ....... و زحمت کش و دارای احساس و عاطفه و دوستدار همه خلایق خدا و کسی که دوست داره اول عاشق خدا باشه بعد کل مخلوقات خدا و بعد خانواده و بعد ( دیگه خصوصی شد) کسی که اگه خدا بخواد و در آینده بخواد همسر من باشه !
گل من ازدواج هم مثل سایر نعمتهای خدا یک نعمته و البته با یک سری تفاوتها (که متاسفانه خیییلی ها قدر این نعمت رو نمیدونن )که اگه خدا بخواد و این نعمتش رو به کسی بده که عالیه اما اگه بنا بر هر حکمتی نده ، ما نمیتونیم اعتراض کنیم و شکوه . چون ما بر خدا حقی نداریم و هر حقی هست از خدا بر ماست .
دوست من اینو بدون و با تمام وجودت بپذیر ( میدونم که میدونی ) که خدا هیچگاه بد بنده هاش رو نمیخواد درسته ؟ پس هر کاری که می کنه از روی حکمت و برنامه ریزیه و عار ی از بیهودگی .اگه خدا نخواد من یا شما یا هر کس دیگه ازدواج نکنه لزوما" و صرفا" دلیل بر اینکه ما مشکلی داریم نیست همونطوری که ازدواج کردن دلیل بر بهتر و خاص بودن نیست !
هر اتفاقی تو زندگی ما به دور از خواسته خدای حکیم نیست .خدا از عشق و علاقه و عاطفه من و شما و سایر مجردها آگاه و علیمه .وقتی کسی تمام تلاشش رو به کار میبره تا پاک بمونه و عفیف و در عین حال دوست داره و نیاز داره که ازدواج کنه و یه همسر داشته باشه (دختر و پسر نداره ) این برای خدا یعنی همون بندگی و کمال که خدا هدف خودش رو از خلقت انسان این بیان کرده .پس چطور امکان داره خدایی به این عظمت پاکی و اخلاص و بندگی بنده اش رو ببینه اما حاجتش رو نده !؟ خداوند حتی به بند های کافرش هم نعمت میده چه برسه به مومنین ! بنابراین اگه دعایی و خواست ای از ما رو برآورده نمیکنه نه دلیل بر بد بودن ماست و نه نَعوذُ بِالله دلیل بر غفلت یا ناتوانی خدا بلکه دلیل حکمت کار خداست. من و شما سر در نمیاریم از کار خدا اما اون خودش میدونه چیکار کنه . یه ایه هست که متاسفانه کامل حفظ نیستم
( وَ عَسَی اَن تَکرَهوُا شَیئا ... ) اما معنیش اینه که : چه بسا ما چیزی رو خوب میدونیم در حالیکه به ضرر ماست و برعکس چیزی رو بد در حالیکه به نفع ماست .
پس خواهر عزیز به تواناییها و خصوصیات مثبت و موقعیتی که خدا بهت داده ایمان داشته باش و بپذیر خواست خدا رو و مطمئن باش اگر خدا ازدواج رو صلاح بدونه ، همسری برای شما در نظر داره که اون سهم شماست نه هیچکس دیگه ! و اگر صلاح ندونه ، باید طبق فرمایش خود خدا عمل کینم یعنی صبر البته نه با شکوه و گلایه چون اجرش کم میشه !بلکه صبر جمیل .میدونم خیلی سخته و خیلی ها طاقت نمیارن اما گفتم که فقط شما نیستید که تو این شرایط قرار دارید .
عزیز من داشتن هیییییییچ چیزی به یک لحظه نافرمانی و معصیت خدا نمی ارزه
اینکه برای ارضای نیاز ( هر نیازی ) به سمت گناه بریم کار خودمون رو بدتر کردیم و خدا رو ناخشنود .
حالا بذارید من هم همینجا یه خورده از مشکلم رو بگم با اجازه ......
مشکل من هم اینه که چون به ظاهرم نمیاد چند سالم باشه تمام خواستگارام بدون استثنا ( این اغراق نیست ها) از خودم کوچیکتر بودن تا حالا . و جالب اینه که اونا به ازدواج راضی بودن اما من نه . دلم نمیخواد با کسی ازدواج کنم که از خودم کوچیکتره دست خودم نیست نمیتونم قبول کنم .البته میدونم خیلیها هستن که با سن کم عقل و درکشون بیشتره اما ........... تا حالا که مقاومت کردم نمیدونم در آینده چی پیش میاد ؟ ولی اینو میدونم اگه همسر مورد علاقه و مناسب و خلاصه«هم کفو » خودم رو پیدا نکنم امکان نداره صرفا" به خاطر حرف مردم یا هر چیزی ازدواج کنم حتی اگه تا آخر عمرم مجرد بمونم !اینو همه اطرافیان و کسانی که منو می شناسن می دونن .
چون هدف شخص من از ازدواج اینه که با ازدواجم به خدا نزدیکتر بشم و همسری میخوام که تو اطاعت و بندگی خدا کمکم باشه نه مانعم .میخوام زندگیم برای خدا باشه نه فقط رفع نیاز ( عاطفی و جنسی و ...) خودم.حالا اگه چنین شخصی بود که خدا رو شکر میکنم اما اگه نبود نمیگم من ارزش ندارم و مشکل از منه و بمیرم بهتره و ... همون کاری رو می کنم که تا حالا کردم و به شما توصیه کردم .( شاید یعضی از دوستان این حرفای منو مزخرف یا شعار بدونن اما مهم نیست من حرف دلم رو زدم چیزی که بهش اعتقاد دارم )
شما هم تا حالا دختر سخت کوش و محکمی بودی و هستی پس کاری نکن که زحمات خودت رو به هدر بدی و ناشکری نکن و راضی باش به رضای خدا . انشا ءالله به زودی زود خدای خوب و مهربون همسر دلخواه و لایقی نصیبت کنه ( طوری که خودت نفهمی چی شده ؟:D)
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
نقاب عزیزم
چه زیبا مینویسی
سوال دارین بفرمایین ،من جواب بدم
چیزی واسه نوشتن به ذهنم نمیاد ، نمی دونم شایدم خسته ام ،شایدم اصلا موجود تنبلی هستم و باز میخوام مسولیت هامو از سرم باز کنم(به صورت ناخوداگاه)
یادته گفته بودم خدا رو گم کردم؟ دارم یواش یواش دوباره پیداش می کنم
اگه عاشق باشم انگار همه چی دارم ،اون وقت به ارامش میرسم
اون وقت دیگه هی چی نمی خوام ،دوست دارم باز عاشق خدا بشم،باز باهاش عشقبازی کنم
اون وقت میتونم بی دریغ به همه محبت کنم ،همه رو دوست داشته باشم ،همه رو ببخشم
اگر عاشق باشم................
ولی نمی تونم بگم اون موقع از گسی دلگیر نمی شم ،از بدیها ،نه ازبدیهایی که در حق من میکنن ،نه،از بدی هایی که در حق انسانیت می کنن
و باعث میشن همه بگن خدایا چرا؟چرا مارو خلق کردی ؟خدایا چرا انقد ظلم میکنی؟
در صورتی که این ما انسانها هستیم که ظلم میکنیم
خدا تنها کاری که می کنه صبر هست،و چه وازه زیبایی
صبر
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
گل مريم عزيز تالار :
من يه عصاي جادويي دارم كه توي اون كوره راههاي پر پيچ و خم و خوفناك زندگي كمكم ميكنه اون سه كلمه است :
ع عشق ص صبر و الف اميد عشق ،صبر ، اميد (عصا) به قول شما خانومها :خانومي اونقدر زندگي زيباست كه غمهايش هم زيباست يه برنامه ماه رمضان پخش شد يه دختر هم سن شما اونقدر قشنگ از زندگي حرف ميزد كه من فكر ميكردم دختر امين التجاره با مدرك فوق دكترا و يه هيكل مانكن ! ولي بعد ديدم حتي اون سلامتي كه من و شما داريم نداره چند ماه توي كما بوده و حرف هم با لكنت ميزنه ! ميگفت :خدا هر كسي كه دوست داره مريض ميكنه كه اون هي صدا كنه خدا خدا خدا و كسي كه هيچ مشگلي نداره براي اينكه كه خدا ميگه ولش كن نميخواهم صدايش را هم بشنوم !! اونقدر زيبا از زندگي گفت كه من به حال خودم زار زارگريه كردم كه اونقدر پر توقع و طلب كاريم .من اين را فهميدم كه : عشق مال امپراطوران بخشش است نه گدايان پر توقع و نيازمند ترحم !حالا چه عشق زميني چه آسماني و هر چه به او شبيه تر باشي در بخشش و بي نيازي عاشقتري !!حالا با شوهر با زن ويا مجرد وتنها .....
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام :72::
گل مریم گرامی می بینم بالاخره تاپیک درد دل شما دوست خوبم هم باز شده..خوشحالم که پیله دور خودت را باز کردی و شروع به سخن گفتن کردی.....
برای کشف اقیانوس های جدید باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشید
این جهان , جهان تغییر است نه تقدیر
(تولستوی)
زمانی که به ما انسان ها یاد داده شد بیاندیشیم هیچ کس مارا موظف نکرد خوب بیاندیشیم یا بد و ما خود انتخاب کردیم که امروز به زیبایی ها بیاندیشیم یا به زشتی ها و همان تصمیم دیروز ماست که امروز مارا ساخته است پس اگر اندیشه امروزت این است که نمی توانی بدان فردایی روشن ساخته نخواهد شد....
گل مریم عزیزم....در ابتدا بگم که با توضیحات و درد دل ابتدایی شما که بسیار کلی بود اصلا نمیشه راهنمایی بر پایه اندیشه ای انجام داد و البته که من روانشناسی کردن هم و مثل برخی دوستان ریشه یابی هم بلد نیستم...
ولی به هر حال می دانم چه می گویی دوست من....
در همین چند خط درد دل تو دوست خوبم حرف های زیادی نهفته است که از نظر من همین باز کردن این درد دل نشانه این است که شما نمی خواهید بمیرید!!!(دور از جون )
اون جمله فقط یک تبلوری در بیان شما از عمق احساستان است و گرنه من نمی پذیرم خانمی با این روحیه شاد که من در تالار دیدم این سخن را بگوید و شما گفتید و ما فهمیدیم که تنها عمق احساس شما بس زیاد است و خوب می دانم که شما را با مرگ کاری نیست....
بیشتر از خودت بگو دوست من..از خانواده و درخواست های انان از شما....گفته بودی در تاپیک تنبل خانم!! که همیشه کارهایتان با خانواده بود ...کمی توضیح می دهید .الان چگونه است و شما چه می کنید؟
از کار خود و پیشرفت هایت در این سالها برایمان بگو....
نیاز عاطفی به چه؟ نیازت را تفسیر کن.....ازدواج؟ فراغ از خانه مجردی و با خانواده بودن....
دوستان اطرافت در دنیای حقیقی چه؟
سرگرمی هایت....
علایقت..
در آینده چه می خواهی که می گویی الان به آن نرسیدی؟ایا در مسیرش هم نیستی؟
در رابطه با تجربه اول شما ..که کاش توضیح بهتری از نوع رابطه بیان می کردی ..چون هیچ قضاوت درستی الان نمیشه کرد و آیا قبل از آن رابطه شما همین احساسات را داشتید؟
این فرد اینترنتی 7 سال کوچکتر الان کجاست؟هنوز ارتباطی هست؟
و آیا قطع شده و شما را دچار این حالات کرده است..؟
دوست من:
دلهای پاک حطا نمی کنند فقط سادگی می کنند و امروز سادگی بزرگترین خطای دنیاست..
من هم به قولی قیل و قالی کردم در باب شروع سخن و منتظرم کمی باز تر بیان کنی تا بلکه با همفکری همه دوستان راه حلی بیابیم.....
منتظرم.....
تا زمانی که به فردا امیدواری اقتدار از آن توست آنچه کرم ابریشم آن را پایان دنیا می پندارد در نظر پروانه آغاز زندگیست..
:43::72::43:
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
در مورد مرگ هما نطور که سارای عزیز گفتن منظور همان ابراز عمق احساسات بود و سکوتی سرشار که چند سالی هست عاشقشم
هر چند به نظرم خیلی ازمرگ نباید ترسید ،مرگ هم جزیی از زندگی هست و اصلا چیز بدی نیست ،بیشتر ازاون باید از اعمالمون بترسیم
در مورد خانواده باید بگم اونا همونطوری که دورادور کمک حالم هستن ولی من نمیذارم دیگه کارامو انجام بدن ،یعنی از وقتی مستقل شدم دوست دارم رو پای خودم باشم ،اونا از هیچ یک از ذهنیات من خبر ندارند و من کلا تو خانواده دختر درون گرایی هستم ،ولی اون تنبلی همونطور که گفتم تقریبا با من هست
درمورد کارمم باید بگم که من تو یه دانشگاه معتبر مهندسی مکانیک خوندم و خیلی به رشته ام علاقه داشتم ،ولی اون کاری که متناسب با رشته ام باشه ،هنوز گیر نیاورده ام (اوضاع کار رو که میبینید)واسه همین اصلا تو کارم خودمو ادم موفقی نمی دونم ،میخواستم فوق بدم انگیزه اش رو محیط ازم گرفت (وقتی می بینم تو این جامعه هیچ زمینه پیشرفتی و تکنولوزی وجود نداره واقعا دلم می سوزه)
نیاز عاطفی خودت که میدونی عزیزم یعنی جه؟
نیاز به یه همراه صمیمی ،کسی که به کمک هم راه رو طی کنی ،اگه یه وقتی خسته شدی ،شونه ای واسه تکیه دادن باشه و........................
در مورد رابطه اولی باید بگم من قبل از اون رابطه اصلا از این احساسات نداشتم ،اتفاقا انقد بی خیال بودم که اصلا دوستام تعجب میکردن و می گفتن تو چطور میتونی هیچ احساسی نداشته باشی
ولی من اون رابطه رو فراموش کردم و به دلایلی اصلا هم دوست ندارم بهش فکر کنم و واسم اون روز ها و اون رابطه حل شده است
در مورد اون پسری هم که از طریق اینترنت باهاش اشنا شدم هم باید بگم که اون رابطه کما بیش ادامه داره ،ولی بهتره بگم فقط قطع نشده ،وگرنه به صورتی هم نیست که با هم رابطه داشته باشیم
نه ،دلیل این حالاتم اون پسر نیست
من متاسفانه مشکلاصلیم اینه که دنیا رو ایده ال میبینم و ذهنم ایده ال گراست ،میدونم این بده ،ولی تو ذاتمه
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
گل مریم عزیز منتظر این مرحله از گفتار در تو بودم و خوشحالم
من می توانم تو را درک کنم و نیازت را بفهمم .
اما در شرایطی نیستم که افکار منسجمی برای راهنمایی داشته باشم . تاپیک را دنبال می کنم تا کمی ذهنم آرام شود و بعد در بحث و گفتگو شرکت کنم .
ولی دلم می خواهد بدانی هر لحظه ای که را می گذرانی برایم محترم است و قابل درک .
و اطمینان می دهم این تاپیک را دنبال خواهم کرد و تمام مطالب را خواهم خواند
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
دو روز وحشتناک ،چه اخرهفته مزخرفی
اگه همین طوری بگذره کارم به تیمارستان میکشه
نمی دونم چه مرگمه
انگار تو اسمونام ،انگار اصلا تو یه دنیای دیگه ام ،
خدایااااااااااااااااااااا اااا مگه منو نمیبینی؟
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
براي غلبه بر بي حوصلگي در زندگي از اين راهكارها سود بريد:
1-سعي كنيد هر از چند گاهي در زندگي خود تغييراتي هر چند جزئي ايجاد كنيد.
2- بي كاري و فقدان فعاليت يك عامل مهم در ايجاد بي حوصلگي ست. دست به كار شويد با نشستن و به نقطه اي خيره شدن چيزي عوض نميشود. برخيزيد و به كاري مشغول شويد.
3- حس پوچي و اين باور كه زندگي، شغل و فعاليتهاي شما بي معني ميباشند ميتواند شما را تا مرز خود كشي پيش برد. شما نبايد زندگي خود را يك دايره بي پايان و هدف بدانيد. اين وظيفه خود شماست كه به زندگي خود معنا بخشيد.
4-هر روز يك چيز جديد ياد بگيريد و به علم خود بيفزاييد.
5- خود را به چالش بكشانيد. به فعاليتي دست بزنيد كه در شما استرس ملايمي ايجاد ميكند. مانند برد و باخت (در بازي، ورزش) و يا پذيرش ايده هاي جديد.
6- به ياد داشته باشيد كه هيچ چيز كسالت بار و خسته كننده نيست بلكه اين ذهن بي حوصله شماست كه همه چيز را كسل كننده ميبيند. بي حوصلگي يك امر نسبي و درونيست. افكار خود را تغيير دهيد تا احساسات شما نيز تغيير يابند.
7-حس كنجكاوي خود را بر انگيزيد.نسبت به پيرامون خون بي تفاوت نباشيد.سعي كنيد از همه چيز سر در بياوريد.البته به غير از مسائل شخصي ديگران.
8- خيالپردازي كنيد. خيالپردازي بيش از حد سبب دور افتادن شما از واقعيتها و حقايق ميگردد اما از تخيل خود ميتوانيد در رفع بي حوصلگي كمك بگيريد. خيالپردازي كنيد و به آرزوهاي خود دست يابيد.
9- تكرار فعاليتهاي روزمره و يا از روي عادت بسيار خسته كننده است. بنابراين ديگر ايده ها، گزينه ها واحتمالات را هم انتخاب كنيد. مثلا هر روز براي صبحانه چاي شيرين نخوريد، يك روز هم قهوه و يا شير بخوريد و يا هر روز سر يك ساعت فعاليت خاصي را انجام ندهيد. هراز گاهي طرز لباس پوشيدن و يا مدل موي خود را تغيير دهيد .
10- هر بار سر قرار ملاقات يك دست لباس مشابه به تن نكنيد. و يا در كافي شاپ فقط ميلك شيك سفارش ندهيد. با يك هديه بدون مناسبت طرف مقابل خود را غافلگير كنيد.
11- تكراري نباشيد.
منبع: زرتک
البته من مواردی رو نوشتم که به شما دوست عزیز می خورد
گل مریم عزیز فقط اینو بدون که خیلی ها دوست دارن الان همون نقطه ای که شما ایستادی بیاستند و حسرت شرایط شما رو می خوردن پس فکر نکن همه خوشبخند و از زندگیشون راضین
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
نمی خواهی حرف بزنی عزیز دلم
بگو تا یه کمی خالی بشی
حداقل می تونم با سکوت و آرامش به حرفای نازت گوش کنم
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
فعلا خوبم
ولی مطمئنم که باز تکرارخواهد شد اونم به زودی
خودمم نمی دونم تو اون حالات چه حسی دارم
نمی دونم واقعا ،انگارتو اسمونام
ایمانم تو اون لحظات صفره
یعنی تو اون لحظه ها به هیچی ایمان ندارم
تصمیم گرفته ام تا دوهفته به یه مشاور مراجعه کنم
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
به قول آقاپناهیان که می گفت گاهی وقتا حرفهایی که آدما ازدهانشون خارح میشه حرف خودشان نیس حرف شیطان هست.
گل مریم جان،شیطان بهترین وقتی که سراغ آدم بخاد بیاد همان زمان نا امیدی هستش..که توحالت عادی یه موقعایی میبینیم خودمان هم خیلی به آن حرفی که زدیم اعتقاد نداریم ولی به هنگام یاس وناامیدی آن عمل یاحرف را زدیم...:160:
عزیزم همه انسانها نیازهایی دارند که دوست دارند برطرف بشه که گهگاهی اینگونه نمیشه ودستورعملی که داریم اینه که با خواندن نماز قران توسل به ائمه وتوکل به خدا جلوی نیازمان که حالت سرکشی هم داره بایستیم وحتی دراین مواقع هم آدم افسارخودش را دست شیطان ندهد..بها انسان این دنیا که نیست بهای انسان ارزشش بیشتر از این دنیا ورنگ ولاآبهایی هست که داره وسعی کن هدفی را برای خودتت درزندگی تعیین کنی ودرراه آن تلاش ....سرت را به چیزای مورد علاقه ات سرگرم کن وبرای هدف اصلی ات تلاش تا کمتر اون احساسای پوچ به سراغت بیایند...مهمه که آدم بتونه خودش را حفظ کند:73:
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
دقیقا هم من الان در حال مبارزه با شیطان هستم ،خودم به وضوح اینو حس میکنم ،ولی این مبارزه برام خیلی خسته کننده است
واقعا شیطان از رو نمیره
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام بر همگی..بخصوص گل مریم عزیز
درونی...بیرونی
گل مریم گاهی در زندگی هدف را می دانیم ولی به دنبال وسیله ای برای رسیدن به آن می گردیم.
یافتن وسیله و ابزار کمکی خوب هست ولی همیشه "مفید" نیست. زیرا خود وسیله ها امکان وابستگی را در فرد ایجاد نموده و او را برای رسیدن به اهداف والاتر ناامید می سازد.
در اغلب موارد ما بیشتر از آنکه بر خود تاثیر گذاریم تمام انرژی را صرف تغییر و تاثیر گذاری محیط می کنیم. در صورتی که محیط نامحدود با انرژی محدود تغییر پذیر نخواهد بود.
سرچشمه ایده آل گرایی نیز از همین جاست...ما منتظر این هستیم که ایده آل خود که همان محیط است طبق خواسته ما باشد آنگاه دست به حرکت و تغییر خواهیم زد.
به طوری در ایده ها غرق می شویم که واقعیات را فراموش ساخته و در پی دست یابی به ایده ال ها و اهداف فکری خود هستیم.
شاید ایده آل زیستن ما را از آسیب های احتمالی رها سازد اما وسیله ای که ما از آن طریق به گسترش ایده آل های خود دست می زنیم وابسته به محیط بیرونیست نه درونی... و این یعنی تمام حالات ما از خنده گرفته تا گریه وابسته یک شیء خارجیست. این همان بعد احساسی و حالتی است که شما "گل مریم عزیز" آن را >>""نیاز عاطفی"":47: می نامید.
گل مریم به حالات و رفتار خود بنگر>>> چرا یک ماه انرژی فراوانی در خود احساس می کنی و ماه دیگر بسیار کسل هستی؟؟؟؟
در صورتی اگر مشکل شما نیاز عاطفی هست باید همیشه با توجه به توضیحاتی که دادید "" کسل و نا امید"" باشید ولی این گونه نیست!!!
نیاز اصلی شما نه نیاز عاطفیست...نه نیاز به ایده ال گرایست و نه نیاز به اماده بودن محیط بیرونیست
>>نیاز شما نهفته شده در ""درون شماست"".... اگر این نیاز را شناختی پس امیدواری وگرنه!!
اگر نیاز وابسته به درون و خود باشد قطعا در مسیر رفع آن و شکوفایی به پیش می رود .. اما اگر وابسته به محیط بیرونی باشد بسوی نابودی خویشتن.
گل مریم گرامی همین ""به تعویق انداختن کارها و امور"" و ""عدم شوق فراوان در ادامه مسیر (تنبلی)>>> ناشی از این است که ما منتظر این هستیم که محیط آماده باشد تا فعالیتی انجام دهیم ...در صورتی رکن اساسی فعالیت انگیزه و اتکا به خویشتن است.
......................................
خب در وهله اول فهمیدیم که مشکل شما مربوط به ""درون شماست""
و
:305: تغییر لازمه ادامه مسیر است
.:305:
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
باورت میشه نقاب عزیز امروز تصمیم به این تغییر گرفتم؟
ولی چه جوری؟باید برنامه ریزی کنم
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلامی دیگر..
گل مریم گرامی ابتدا باید بدانیم که تغییر از سرعت عمل در کارها و اقدامات حرف نمی زند بلکه هدف...:: تغییر در نگرش انجام امور است.
بنابراین این تغییر باید در اولین وهله درون فرد را مورد توجه قرار دهد.
اما نکته اساسی در تغییر این است که بدانیم چه چیزی را می خواهیم تغییر دهیم؟؟
چگونه تغییر خواهیم داد؟؟
هدف ما از تغییر چیست؟؟
نکته دیگر این است که در جریان تغییر...هیچگاه نباید متوقف شد.
تغییر یا به گونه ای "تحول خویشتن" مرحله ای است که هم من و هم شما و تمام افراد باید در زندگی خویشتن حداقل گاهی ان را بکار گیرند و متحول شوند.
گل مریم گرامی اصولا ما هرکاری را بخاطر کسب لذت و خوشی و پیشرفت انجام می دهیم حال فرض کنید در سالیان متعدد ما تنها از یک روش برای پیشرفت استفاده می کنیم... اما از این غافل هستیم که احساسات و حالات ما هم حالات یک سال پیش یا حتی یک ماه پیش نیست با غفلت از این اصل رفته رفته احساسات ما فروکش کرده و ما در حالت "ناامیدی" بسر می بریم.
گل مریم عزیز اصل بسیار مهم تغییر خویشتن(همان گونه که در پست قبلی خود اشاره کردم) توجه به درون و عدم حساسیت و توجه بیش از حد به موقعیت های بیرونی است.
شما باید محیط بیرون و دنیا همان گونه که هست بپذیرید و از آن ایده آل های خود فاصله بگیرید و قوانین و اصول کمتری را برای زندگی و خویشتن وضع کنید و از بایدها و نبایدهای بی دلیل بپرهیزید.
گل مریم به این اصل بسیار توجه کن که:: ما آنچه را که در درون خویشتن احساس می کنیم و باور داریم به همان صورت ان را در محیط بیرونی احساس کرده و می بینیم به همین علت است که می گویند::""نوع نگرش انسان است که محیط بیرونی را می سازد""
نباید انرژی خود را صرف تغییر دیگران به هدف سازگاری انان با خود سازیم..کافیست انان را بدون هیچ قید و شرطی بپذیریم.
برای تغییر باید از این واژه مخرب دوری جویی و انهم ""ترس"" است...اگر از چیزی بترسی ان چیز تو را فرا خواهد گرفت..
گل مریم سعی کن مواردی را که در زندگی و در خویشتن مورد پسند تو نیست شناسایی کن و مسئولیت آنان را برعهده بگیر و بپذیر که چه نقص هایی داری. و سپس برای تغییر اماده شو.
تنها راه تغییر نگرش و دیدگاه قبلی.....اندیشیدن به دیدگاه ها و راه های تازه و عمل به انان بدون هیچ ترسی است.
گل مریم به نکات زیر توجه کن و متقابلا عمل:::305::305:
1>>:305: دنیا دار مکافات نیست .....در پی هر حادثه ای علتی نهفته است که ما را برای پذیرش اینده اماده تر می سازد..سختی ها و مشکلات به فال نیک بگیر زیرا همانند امروز این مشکلات بزرگترین عامل تغییر اندیشه و فکر تو هستند
2>>:305:در لحظه حال زندگی کن...خود و محیط را انگونه که هستند باور داشته باش.. بدان تنها تغییر در نگرش موجب تغییر محیط پیرامونیست..
با شور و شوق فراوان خلاقیت خود را به نمایش بگذار....هر روز دست به یک کار تازه ای بزن..
یک مقال بسیار ساده::: اگر امروز خود ماشین داری و با آن به محل کارت میروی ..سعی کن در هفته چند روز هم مسیر را پیاده طی کنی و برعکس.
هیچ گاه از پیشرفت و ترقی سیر نشو...هدف هایت را بزرگ و بزرگ تر کن..
مثال:: اگر امروز مدرک لیسانس خود را گرفته ای ..قانع نشو و به دکترا بیاندیش
دائم از خود و دیگران سوال کن...ذهنت را به چالش بکش..در بحث ها حضور فعال داشته باش حتی اگر در مورد بحث چیزی ندانی
در اکثر موارد ما تنها بدلیل عدم اطلاعات کافی نمی توانیم در محیط پیرامون موثر باشیم... سعی کن اطلاعاتت را بالا ببری...این کار شوق یادگیری و مشارکت را در شما بیشتر می کند
3>>:305: گل مریم عزیز هرگز گذشته خود را ملاک قضاوت اینده ات قرار نده... گذشته امری هست که اتفاق افتاده ولی اینده پویاست و اماده ی پذیرایی از توست.
مشکلات گذشته را فراموش کن....هرگز ناتوانایی های گذشته را بهانه ای برای ادامه پیشرفت خود قرار نده.
و در آخر باور کن...همین مشکلات تجربه های هستند برای شناخت خویشتن و بازیابی خود در برخورد با موقعیت ها.
.................
امیدوارم همیشه موفق باشی:72:
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
گل مريم عزيز:
ببين من وقتي قاطي پاتي ميشم (يعني دلگير و دلخسته و...)ميرم قاطي مردم توي تهران ميدان انقلاب يا بازار توي مردم وول ميخورم فروشنده هاي مغازه دار يا دستفروش هاو... غم ها و شادي هاي بچه ها و...ولي كلا" خيلي با حاله ! امتحان كن .ولي كلا"ارادتمند همه خانمهاي گل تالار !!!كه دلسوز و با صفايند!!!:72:
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام
نکته ای رو اول به خودم گوشزد میکنم و بعد به دیگران :
دوستان خوبم سوء تفاهم نشه کلا" در مورد غم و اندوه از هر نوعی که باشه میگم .
ما در زندگیمون خیلی بیش از حد خودمون رو درگیر مسائل این دنیایی می کنیم و در هر زمینه ای هم انتظار داریم که
همه چی بر وفق مراد ما پیش بره و اگه بر خلاف تصورات و انتظارات ما پیش بره احساس غم و اندوه بر ما مسلط
میشه و احساس شکست و ناکامی به ما دست میده . در حالی که حقیقت اینه که :
همه چیز برای هر کس نیست بلکه برای همه کسه !
نه خوشی برای کسی تا سر می مونه و نه غم و غصه .هر دو آمدنی و رفتنی هستن و ما فقط باید صبر داشته
باشیم تا حکمت کارهای خداوند بر ما روشن بشه. نه وقت خوشی و شادی باید مغرور بشیم و موفقیتها رو به
خودمون نسبت بدیم و نه وقت غم و غصه نا امید و مایوس بشیم و معترض به خدا .
راحتی و سختی ، غم و شاد ی و در کنار همدیگه معنا پیدا می کنن و تا غم و سختی نباشه مت معنی شادی و
راحتی رو درک نمی کنیم. این سختیها و اندوه ها همش آزمایش الهی و وسیله ابتلای ماست ما باید نهایت
تلاشمون رو بکنیم که اول تو امتحانات الهی قبول بشم و بعد امتحانات دیگه ...... وظیفه ما صبر صبر و صبر باید باشه
ما باید یقین پیدا کنیم که در زندگی این دنیا اگر احساس غم و اندوه و غصه و ... کردیم ، بداینم که جای کسی خالیست ! نه هر کسی .............. جای خدا خالیه
اگه ما در هر شرایطی خدا رو به یاد داشته باشیم و به داداه ها و نداداه هاش راضی و خرسند :
به قول مولانا : غم به کناره می رود !
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
موعود عزیزم شاید نه شما و نه هیچ یک از بچه های همدردی ،باورتون نشه ولی من هیچ وقت به خوشی ها و غم ها دل نبسته ام ،حداقل اینو از 2سال پیش به اینور مطمئنم
همه مشکلات من درونی هست ، اگه از شرایط خودم راضی نیستم به این دلیله که از خودم راضی نیستم
فکر میکنم اونطور که باید تلاش میکردم تا الان تلاش نکرده ام ،هر چند بیکار هم نبوده ام ،شاید تلاشم ظاهری نباشه ولی روی درون خودم تو این دو سال خیلی کار کردم
ولی اونچه که واقعیته اینه که مشکل من چند بعدی هست و قسمت اعظمش هم مربوط به درونمه
دارم یه کارایی می کنم ولی تا مطمئن نشدم بهتون نمی گم
من هیچ وقت پایبند ظواهر نبوده و نیستم ،و مادیات هیچ ارزشی واسم نداره مگر در حد نیاز که اموراتم بگذره
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام:72::
گل مریم عزیزم ..شرمنده که انقدر این تاپیک شما جلو رفت و من اصلا فرصت نکرده بودم که ادامه بدم و کمک شما دوست خوب همیشه حاضرم باشم...
اینم به پای مشغولیات شخصی من بگذارید که امان من را بریده است و اول معذرت خواهی می کنم..
ولی واقعا این تالار جای شکر دارد که هیچ کس مهجور نمی ماند دوست من..درسته؟
همه گفتنی ها را دوستان گفتند و همه شنیدنی ها را شما دوست خوبم شنیدید و گویا تصمیماتی هم گرفتید..سخنان دوستان همه با هم بسیار در تغییر حالات و روحیات شما موثر است..
گل مریم جان این دوره های پریودیک احساس تنهایی در همه خانم ها و اقایون وجود دارند و بسیار هم شایع هستند ..دوست عزیزم من هیچ حرفی اضافه بر نظرات دوستان ندارم چون کاملا از دیدگاه خوبی بیان کردند و راه حل ها را ذکر کردند و من فقط می خواهم به شما بگویم که این موضوع خاص شما نیست ..همه انسان ها در پاره ای از مواقع به یاد مشکلاتی می افتند که شاید به واقع مشکل نباشند و انقدر گاهی ما انسان ها بی غم هستیم که از فرط بی غمی برای خود دنبال مشکل می گردیم و آنقدر ان را در ذهن خود بزرگ می کنیم که حد ندارد و ناگهان انقدر خود را در برابر مبارزه با آن ناتوان می بینیم که زندگی را یک رنگ سیاه که نه خاکستری می بینیم..(همان شیطان لعین)
دوست من از من بپذیر زندگی خیلی زیباتر از ان چیزی است که ما جاونان گاهی برای خود متصور هستیم..برای ایجاد انگیزه برای زندگی موفق..داشتن همسری خوب ...و .... هیچ نیاز به عبور از راههای سنگلاخی نیست...از من و تجربه من بپذیر ..دوست من ..انسان در دو حالت فلج می شود و زندگی برایش بی معنی ...
یکی زمانی که هیچ آرزویی ندارد و یکی زمانی که از کثرت ارزوها دچار سردرگمی می شود و چون خود را در وقابل ارزوهای بزرگ می بیند دچار یاس و حرمان می شود و در نهایت همان احساس نیاز....که شما نیاز عاطفی را در رابطه با ان ذکر کردید..
دوست من شما از جرگه فرد اول خارج هستید دوست من و در جرگه دوم هستید..برای شروع هرکاری همان طور که خودت اشاره کردی برنامه ریزی بهترین بهترین کار است..ارزوهای گوناگونت را به ارزوهای کوچک تقسیم کن و وقتی به هر کدام رسیدی برای خود جشنی درونی بگیر که ثابت کردی توانستی ..من کردم انقدر لذت دارد که باورش سخت است..
دوست من آرزوهایت را در کنار نیازهای دیگرت بدست بیار..از من بپذیر نگاه زیبا و لبخند مهربان پدر و مادر و اعضا خانواده ات به جهانی می ارزد و می تواند تو را سرشار از عشق کند..این را از من بپذیر..
گل مریم جان این ارزویی است که هر روز داریم ولی فراموش کردیم و وقتی دور از جون نبودند می شود ارزوی دست نیافتنی ما...
گل مریم جان انقدر هر روز آرزوهای برآورده شدی داری که با تلاش خودت بدست آوردی که فراموش کرده ای....من هم گاهی مثل تو هستم ..من هم گاهی نیاز عاطفی تو را دارم ..مثل همه دخترها و پسرهای مجرد ولی باور نمی کنی..گل مریم جان حتی یک لبخند کوچولو خواهرم و نگاه مادر و پدرم.. حتی بیمارانم مرا انقدر شارژ می کن که احساس می کنم می توانم کوه را جابجه کنم...
زندگی من ..تو ..همه ما سرشار از این ارزوهای کوچک براورده شده است منتها ما یادمان می رود و دلسرد می شویم..یک روز را این گونه سپری کن و ببین چقدر خداوند با زیبایی ارزوهای نخواسته ما را دارد برآورده می کند....
حالا که او انقدر رئوف است پس پاسخ تو چیست؟
باید بلند شد و به خاطر تک تک این آرزوهای کوچک براورده شده شکر گذار بود و برای آرزوهای بزرگترت برنامه ریزی کنی دوست من..
تمی دانم آرزوهایت چیست که به ان نرسیدی..ولی مطمئنم اینجا که هستی می توانی بهترین باشی تنها باید بخوای و جنبه های منفی قضیه را نه فراموش که برای خود کمرنگ کنی....و شروع کنی....
و اما اگر نیاز عاطفی من ..تو . همه ما ... جوان ها همسر باشد کسی منکر عشق ورزی و نیروی قوی ان نیست..دوست من ..من هم می دانم که چقدر دوست داشتن کسی زیباست..ولی مطمئن باش ان فرد روزی خواهد آمد و آن روز تو باید در اوج گل مریم باشی که او به تو افتخار کند....
تا وقتی دست کوچکت را در دستان مردانه اش گذاشتی دیگر نخواهی دنبال ارزوهای جوانیت بگردی آنوقت دنبال ارزوهای مشترکتان می گردی و او به وجودت افتخار خواهد کرد و شاد خواهی بود...
پس نیاز عاطفی امروزت را به یاد او که نمی شناسیش بگذران و آرزوهای امروزت را امروز برآورده ساز تا او که امد گل مریمی در اوج داشته باشد...
دوست من .....
تو تنها نیستی..خداوند شاهد لحظه لحظه زندگی دختران و پسران پاک است....
لبخند بزن . شروع کن.....:46:
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
خدمت همه دوستانی که تو این تاپیک به من کمک کردن ،تشکر و قدر دانی دارم
مطمئن باشین راهنماییهای همه دوستان در جهت رفع مشکلم به کار خواهد امد ،از راهنماییهای همتون متشکرم
دوستون دارم
خبر های خوب رو تو همین تاپیک بهتون خواهم داد انشالله
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام؛گل مریم؛
خواستم اولین دوستی باشم که شروع تغییر در زندگیت رو بهت تبریک میگه؛اون هم در همدردی
اولا" آواتار و دوم؛امضاء
ولی برای تغییر باید سرشار از انرژِی بود؛امضائی که گذاشتی خیلی قشنگه و به نظر من با محتوا؛اما باز هم به عقیده من برای تغییر با روحیه تو سازگار نیست؛
یک نکته کوچولو::
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گل مریم
فعلا خوبم
ولی مطمئنم که باز تکرارخواهد شد اونم به زودی
لطفا" این بار منفی و جذب نیروی منفی رو از خودت دور کن؛ از ذهنت پاک کن، تا موفقیت در تغییر بیشتر باشه
مطالعه مطالب لینک زیر خالی از لطف نیست
http://www.hamdardi.net/thread-7193.html
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
کیوان عزیزم از لطفت خیلی ممنونم
از وقتی مشهد رفتم روحیه ام خیلی خوب شده ،اجازه نمی دم بار های منفی به وجودم راه پیدا کنه ،جدیدا هم که یه انگیزه حسابی مثبت پیدا کردم که قوی باشم و موفق
مطمئنم که من میتونم
در مورد این شعر هم ،باید بگم چون من عاشق این شعر هستم اینو قرار دادم ،وگرنه با روحیه من خیلی سازگاری ندارد ،و روحیه ام خیلی بهتر از این حرفاست
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
گل مریم خیلی خوشحالم که مسئله ای را انگیزه و هدف قرار داده ای تا انرژی مثبت داشته باشی و گامهای محکم برداری
یقین دارم که موفق خواهی بود و موفق تر خواهی شد اما یک نکته گل مریم جان
هر انگیزه و هدفی باید کاملا مشخص و آنالیز شده باشد .
مثلا
ماشین می خواهی و هدفت خرید ماشین است .
باید به این نکته ها توجه کنی .
چه ماشینی ؟چه مدلی ؟چه رنگی ؟ امکانات و برتری های این ماشین چیست ؟و.....
یا مثلا من آرامش می خواهم
آرامش یعنی چی ؟ این آرامش به چه وسیله بدست می آید ؟ برای رسیدن به آرامش به چه ابزارهایی نیاز دارم ؟مکملهای آرامش چیست و....
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
مهمترینش اینه که به خدا قول داده ام که قوی باشم و کارای مثبت بکنم
-
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
همین را آنالیز کن .
قوی بودن یعنی چی ؟!
کارهای مثبت یعنی چه ؟!
خواستهای کلی به نتیجه نمی رسد . آنالیز کن .
-
راهنمای برای ادامه تحصیل در خارج از کشور
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gole maryam
خدمت همه دوستانی که تو این تاپیک به من کمک کردن ،تشکر و قدر دانی دارم
مطمئن باشین راهنماییهای همه دوستان در جهت رفع مشکلم به کار خواهد امد ،از راهنماییهای همتون متشکرم
دوستون دارم
خبر های خوب رو تو همین تاپیک بهتون خواهم داد انشالله
خب
این تاپیک خیلی وقت بود که دست نخورده مونده بود ، باید خیلی وقت پیش از این خبر های خوش رو بهتون می دادم ، ولی خب ، کم کاری از بنده بوده
درسته که هنوز عشقم رو پیدا نکرده ام ، ولی دیگه اون احساس نیاز عاطفی رو به اون صورت که در گذشته داشتم ، دیگه احساس نمی کنم ( البته به مقدار اندک هنوز این احساس در وجودم هست ، که کاملا نرمال هست ، و اگر نبود به وجودم باید شک می کردم:311:) و به اون رضایت وآرامش درونی که همیشه دنبالش بوده ام رسیده ام ، خلاصه اوضاع خوب هست
در مورد یه تصمیم بسیار جدیدی که هنوز به اطمینان نرسیده ام می خواستم باهاتون مشورت کنم ، بخصوص دوستانی که در خارج از کشور زندگی مجردی و دانشجویی رو دارن تجربه می کنن ، بیشتر می تونن کمکم کنند
به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.hamdardi.net/thread-18223.html