-
با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
دوستاي همدردم:72:...تا به حال براتون پيش اومده كه كسي با اعتماد به نفس بالا اذيتتون كنه؟؟منظورم اينه كه با نيت خيري كه داره دائم بخواد به بقيه ياد بده چي كار كنن و چي كار نكنن.....بدون اين كه كسي ازشون كمك بخواد ميان براي كمك .....با اين كار تقريبا توي كاراتون دخالت كنن.....با اينكه كسي ازشون سوال نپرسيده سريع جواب ميدن و......
خلاصه طرف اين اخلاقشو به پسرش هم منتقل ميكه و از قضا پسرش همسرتون ميشه.....با اين مشخصات مشترك همسر و مادر همسرتون چي كار ميكنين؟؟
توجه كنيد كه استفاده از تجربه و نظر ديگران خيلي خوبه اما.....اما همه دوست دارن بعضي وقتا خودشون يه چيزايي رو امتحان كنن و به نتيجش برسن.....هميشه نياز به كمك نداريم...داريم؟؟دوست نداريم يكي موقع رانندگي هي بگه از اين لاين رو حالا برو اون يكي لاين حالا سبقت بگير حالا......خب بلاخره تصادف ميكني ديگه درسته؟؟؟
جزئيات بيشتر رو بعدا مينويسم.....فعلا دارم فكر ميكنم........منتظر نظرات دوستاي گلم هستم:72:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام غزاله جونم
خانومی در برابر افرادی که اعتماد به نفس بالا دارن نباید کم بیاری بلکه باید مثل خودشون باشی و جوری رفتار کنی که اون جلوی تو کم بیاره یعنی تو هم
اعتماد به نفستو ببر بالا نظراتشونو بشنو اگه دیدی به درت می خورن که خوبه اگه نه گذرا ازش بگذر و با قاطعیت و دلیل و منطق نظرت رو بیان کن
این چیزایی که تو میگی تو چندتا از آدمای دورو بر منم زیاده ولی من تنها کاری که می کنم اینه که سعی می کنم اصلا در برابرشون ضعف نشون ندم و نزارم ازم نقطه ضعفی بگیرن
در مورد رانندگیم باید بگم که زمانی بشین پشت فرمون که مرد کنارت نباشه همه ی آقایون وقتی کنار ما خانوما میشینن پلیس راهنمایی رانندگی می شن:227::D
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
اخه نميشه كم محلي كرد واقعا لجم در مياد مثلا وقتي مهمون دعوت كردن ازم ميخوان سالاد درست كنم.....تا شروع ميكنم....غزاله جون سسشو رژيمي كني بهتر نميشه؟....غزاله جون شكرش كم بزن خوشمزه تر ميشه.....كلمش زياد نيست؟؟انقدر به خيال خودشون راهنمايي ميكنن (مادر شوهرم رو ميگم)كهكلافه ميشم و كمتر از مقدار مناسب سالاد درست ميكنم.....سر سفره سالاد كم مياد و من ضايع ميشم!!!
به خاطر همين اخلاقشون من حدود 8 ماهه كه وقتي ميرم خونشون دست به سياه و سفيد نميزنم چون اصلا حوصله آموزش خانه داري ندارم.........حس ميكنم دوست داره به همه ثابت كنه خيلي چيزا بلده.....هنراي زيادي داره......نه براي پز دادن....براي كمك به بقيه....ميدونم قصد بدي نداره اما من راهنمايي هاشون رو مساوي با اين جمله ميدونم"تو بلد نيستي بذار بهت ياد بدم بايد چي كار كني...."اين جمله براي من خيلي سنگينه چون من يه روحيه لجبازي دارم دوست ندارم فرمانبر باشم.......فرمانده بودن رو ترجيح ميدم......
نميدونم تونستم منظورمو برسونم يا نه راستش خودمم گيج شدم.......
من عادت دارم هميشه حرف خودمو به كرسي بنشونم(حالا خوب يا بدشو كار ندارم)اما.........ايشون به صورت كاملا زيركانه و با سياست حرفشون رو جايگزين حرف من ميكنن و من مات و مبهوت ميمونم ه چي شد ؟؟؟
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام gh.sana
خب مثل اینکه دعوای بازم دعوای قدیمی مادرشوهر و خود شوهریه :58: :D
حالا از شوخی گذشته باید بگویم::
دوست عزیز به واقع افرادی هستند که بسیار به جزئیات اهمیت می دهند و وسواس بیش از حدی دارند آنان برای خود اصولی ساخته اند که تخلف از آن ""جریمه"" دارد.
حال توصیه در برخورد با این گونه افراد دلسوز اما بیش از حد جزئی نگر چیست؟؟
یک راه حل بسیار ساده این است که ما به گفته های آنان تنها در ظاهر اهمیت دهیم...کنجکاوانه از آنان سوال کنیم...بر فرض هنگامی که شما سالاد درست می کنید وقتی ایشان تذکر دادند و دستور عمل....کاملا علاقه مند و هوشیار به گفته هایشان گوش دهید اما سپس قدری با ذهن انان بازی کنید یعنی دستور عمل آنان را به چالش بکشید..
حتی توصیه می شود قبل از اینکه کاری انجام دهید نظر انان را بخواهید..بر فرض هنگام رانندگی از انان بپرسید به نظرت سرعتم مجاز است یا نه؟؟
حال فایده::::
اینگونه افراد علازعم اینکه اعتماد به نفس بالایی دارند(در ظاهر) اما نیازمند این هستند که فردی به انان اهمیت داده و نظرشان را جویا شود.
حال شما با ارزش دادن به نظر انان ابتدا>> آنان را خوشنود ساخته و سپس باعث می شوید که آنان دیگر ناخواسته در کارهایتان دخالت نکند و همواره منتظر باشند تا شما خود نظر انان را جویا شوید.
موفق باشید :72:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
غزاله جان سلام
منم مشکل شما رو داشتم و دارم بهتره یه نگاه به تاپیک قبلی ام با نام :اعتماد بنفس کاذب بیندازی.
منم نمیتونستم این رفتارها رو تحمل کنم اما الان چند وقته دارم تمرین می کنم توی بحثهای افراد اینچنینی زیاد شرکت نکنم یه بله میگم اما کار خودمو انجام میدم. طرف مقابل من خودشو توی همه موارد استاد می دونه اگه از مواد غذایی صحبت کنی تا گرم شدن کره زمین در اثر گازهای گلخانه ای تا بیمه ملت و.... حرف برای زدن و توضیحات بیهوده دادن داره. من اون اولها جبهه گیری می کردم اما با کمک دوستای مجازی و بخصوص ani عزیزم و نقاب گرامی توانستم تا حدی آرامش پیدا کنم. سعی کن از مقابل حرفهاشون راحت بگذری یه چشم بگو و هر کاری رو که خودت به صلاح می دانی انجام بده اینم بدون این آدمها هیچوقت تغییر نمی کنند و اگه روشون حساس بشی باید تا آخر عمرت ناراحت باشی. به نظر من آینها آرزوهایی داشته اند که چون به آن نرسیده اند الان احساس کمبینی نسبت به سایر افراد دارند پس سعی میکنند وانمود کنند که خیلی از بقیه مطلع ترند.
- پس رعایت احترام و شرکت نکردن در هر گونه بحث و مجادله را فراموش نکن اینها اگه به نوعی مخالفت تورو با خودشون احساس کنند بر این کارشون می افزایند.
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
اخه نميشه كم محلي كرد واقعا لجم در مياد مثلا وقتي مهمون دعوت كردن ازم ميخوان سالاد درست كنم.....تا شروع ميكنم....غزاله جون سسشو رژيمي كني بهتر نميشه؟....غزاله جون شكرش كم بزن خوشمزه تر ميشه.....كلمش زياد نيست؟؟انقدر به خيال خودشون راهنمايي ميكنن (مادر شوهرم رو ميگم)كهكلافه ميشم و كمتر از مقدار مناسب سالاد درست ميكنم.....سر سفره سالاد كم مياد و من ضايع ميشم!!!
به خاطر همين اخلاقشون من حدود 8 ماهه كه وقتي ميرم خونشون دست به سياه و سفيد نميزنم چون اصلا حوصله آموزش خانه داري ندارم.........حس ميكنم دوست داره به همه ثابت كنه خيلي چيزا بلده.....هنراي زيادي داره......نه براي پز دادن....براي كمك به بقيه....ميدونم قصد بدي نداره اما من راهنمايي هاشون رو مساوي با اين جمله ميدونم"تو بلد نيستي بذار بهت ياد بدم بايد چي كار كني...."اين جمله براي من خيلي سنگينه چون من يه روحيه لجبازي دارم دوست ندارم فرمانبر باشم.......فرمانده بودن رو ترجيح ميدم......
نميدونم تونستم منظورمو برسونم يا نه راستش خودمم گيج شدم.......
من عادت دارم هميشه حرف خودمو به كرسي بنشونم(حالا خوب يا بدشو كار ندارم)اما.........ايشون به صورت كاملا زيركانه و با سياست حرفشون رو جايگزين حرف من ميكنن و من مات و مبهوت ميمونم ه چي شد ؟؟؟
سلام
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.
1-با ازدواج و پذیرفتن نقش جدید ، خانواده ی طرف مقابل از زندگی اش محو نمی شود و این هنر ما و شریک زندگی مان است که چگونه بین روابط قدیم و جدید ، تعادلی بر قرار کنیم که به هیچ کدام لطمه وارد نشود.
2-همه ما آزادی را دوست داریم و دوست نداریم از کسی اطاعت کنیم، اما ...
احترامگذاشتن، مداراکردن و توجهکردن» به خواستههای پدر و مادر همسرمان، «اطاعتکردن» و «بردگی» نیست. بعد از ازدواج باید تفاوتهای بین والدین خودمان و همسرمان را بفهمیم و بپذیریم تا بتوانیم زندگی خوب و موفقی داشته باشیم.
3-قضاوت نکنیم
«امکان ندارد من حرفی بزنم و مادرت برخلاف من حرف نزند. فقط دوست دارد ایراد بگیرد. مینشیند و رفتار من را زیر ذره بین میبرد». اغلب ما با اظهار نظر بجا و نابجای مادر زن یا مادر شوهرمان مشکل داریم. برای اینکه درست قضاوت کنیم، هر دفعه که قرار است مادر و پدر همسرمان را ببینیم، ذهنمان را از رفتارها و حرفهای آنها پاک کنیم. فکر کنیم هر بار اولین باری است که آنها را میبینیم. گذشته با همه خوبیها و بدیهایش تمام شده است.
4-سیاستمدار باشیم
روانشناسان معتقدند رفتار اشتباه والدین همسرمان را نباید به حساب همسرمان بگذاریم از طرفی نباید دلخوریمان را همانجا "پیش پدر و مادر همسرمان" نشان بدهیم. بنابراین با سیاست و بررسی دقیق مسائل و شرایط، حل هر مشکل و مسئلهای را به زمانی که با همسرمان تنها هستیم، موکول کنیم. حضور نفر سوم در مسائل زناشویی یا قهر به جای صحبتکردن درباره مشکلات، بدترین راهحل است. فراموش نکنیم كه هیچ وقت نباید همسرمان را به خاطر رفتار نامناسب پدر و مادرش تنبیه کنیم.
5-آنها را حذف نکنیم
تلاش نکنیم پدر و مادر و خانواده همسرمان را از او دور کنیم. این حرکت، ضربه روحی – روانی شدیدی به او و در نتیجه به زندگی مشترک ما میزند. فراموش نکنیم مادر و پدر همسر ما «منحصربهفردترین» افراد زندگی او هستند و در نهایت هیچكس نمیتواند بیشتر از یك پدر و مادر داشته باشد و توهین و بیاحترامی به پدر و مادر او، توهین به اوست؛ علاوه بر اینکه با این توهینها به صورت غیرمستقیم بیعلاقگیمان را به همسرمان نشان میدهیم.
6-اگر از دست خانواده ی همسر و عیب جویی های آن ها عصبی هستید ، اصرار نداشته باشید كه شوهرتان طرف شما را بگیرد و بخاطر حرفی که به شما زده شده ، با آن ها برخورد کند.
آیا به خانواده همسرتان برمی خورد اگر از همراهی با برنامه ریزیهای آنها خودداری كنید؟ شاید ، اما این شما هستید كه با نحوه ی صحیح بیان می توانید این رنجش را بر طرف کنید.و فراموش نکنید اگر مدام خواسته های خود را نادیده بگیرید در ناخودآگاه تان همیشه آن ها را مقصر خواهید دانست و نمی توانید از صمیم قلب دوستشان داشته باشید.
7-شما باید با تدبیر خود و شناخت خانواده ی همسرتان به راه حلی درست برسید . نمی توان برای همه ی عروس ها ومادر شوهر ها یک نسخه پیچید اما اگر مهارت های ارتباطی تان را قوی کنید موفق خواهید شد.
شما با ازداوج نقش همسری را پذیرفته اید اما این نقش به همراه خود نقش های دیگری را به همراه دارد که برای موفقیت در نقش اول نمی توان آن ها را ندیده گرفت. مگر می شود پسری را دوست داشت اما نسبت به مادر او احساس مثبت نداشت.
8-بهترین راه ورود به قلب آقا پسرها یی که در فرهنگ ما بزرگ شده اند،ارتباطی صمیمانه با خانواده ی آن هاست .
هر کسی رگ خوابی دارد. هوشمندی یک زن به پیدا کردن این رگ خواب در همسر وخانواده ی اوست شما با شکایت های وقت و بی وقت خود از مهر مادری کم نمی کنید .آن چیزی که از دست می دهید ارج و منزلت تان در نگاه همسرتان است. پس مثل بچه ها وقت خود را به چقلی هدر ندهید بلکه اندیشه کنید و خودتان زمام امور را بدست بگیرید.
9-مادر شوهر شما ممکن است به دلیل تفاوت سن و خواسته هایش کمی بد خلقی کند اما با محبت و سیاست می توانید محبت مادرانه ی او را برای زندگی خود داشته باشید.نقش استراتژیک مادر شوهر در روابط تان را ندیده نگیرید . بگذارید احساس نکند در جبهه ی مقابل شماست بلکه حس کند شما هم به او ملحق شدید اگر در ابتدا این حس را به او بدهید خواهید دید که در زمانی که رابطه تان محکم و صمیمی شده است ،قادر خواهید بود چون دونفر انسان عاقل و بالغ مشکلاتتان را با هم حل کنید.
در ضمن فراموش نکنید در عین صمیمیت ،باید رابطه تان را به گونه ای بسازید که حریم ها بین شما باقی بماند . این بهترین راه برای جلوگیری از تنش است
10-گاهی اوقات ما جوان ها فراموش می کنیم ، زندگی مان را مدیون چه کسانی هستیم . پدر ومادر خود و پدر ومادر همسرمان . کسانی که ما دو نفر را بزرگ کردند و فوت و فن زندگی را آموختند واکنون ما و همسرمان فرصت عاشقانه دوست داشتن همدیگر را پیدا کردیم .این به معنی حذف بقیه نیست. بزرگوارانه برای سهیم کردن زنی دیگر در قلب شوهرتان پیش قدم شوید .[/color]
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
را ه های دوستان و نظراتشون جالب و ناقص بود.
منم یه نظر ناقص دارم .
یه جایی خوندم افرادی که اعتماد به نفس بالایی دارند بعضی وقت ها لازمه اعتماد به نفسشون رو از بین ببرید واونهایی که اعتماد به نفس پایینی دارند بهتر بیشتر اوقات با تعریف تمجید و ... راه هایی از قبیل به اعتماد به نفسشون قوت ببخشید.
این حرف که با عقل جور در میاد ولی من بازم به صحت و سقم این مسئله شک دارم.
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
قصد دارم قدری با طنز برایت بنویسم . لطفا با روحیه طنز خوانده شود .
نقاب که خیلی خوب و روانشناختی ماجرا را باز کرد و از وی تشکر می کنم .
اما
غزاله اگر مادر خودت هم یک چنین توصیه های ایمنی در مورد مثلا سالاد و سس به تو بکند ناراحت می شوی ؟! :D
قطعا به این شدتی که از دست مادر شوهرت ناراحتی نه .
حالا بسته به نوع شخصیتت
شاید با پرخاش و تحکم به مامان بگویی : خودم بلدم :P
یا خودت را شیرین کنی و خودت را برای مامان لوس کنی و بگویی : مامان من شوهر کردما. خودم بلدم !
که البته جواب قدیمی ها را که می دانی ؟!
فورا می گفتند : یک خشت خام هم بگذار روش :D
پاسخ ات اگر بچه من بودی در هر دو حالت به تبعیت از قدیمی ها : یک خشت خام هم بگذار روش بود .
می دانی چرا ؟!
برای اینکه همین اندازه از گوشزد و یاد آوری های مادر شوهرت در تو و انجام کارهایت گاهی اختلال ایجاد می کند که اندازه سس از دستت خارج می شود و کم درست می کنی که به قول خودت سر سفره سس سالاد کم میاد ! می دانی این یعنی چی ؟! یعنی تو آسیب پذیری . یعنی مدیریت درست نداری و یک گوشزد کوچولو همه چیز به هم می ریزه !
خوب چرا ؟!
اما من حرفم از جنس همان خشت خام است . خوب گوش کن
یک دختری بود که تازه عروسی کرده بود (درست مثل امروز تو با این تفاوت که او سر زندگی اش بوده و زندگی اش هم فرم همان روزگار بوده )
مادرشوهر بهش می گه : دختر جان من برای خرید می رم بیرون تا وقتی که مهمان ها بیایند، بر می گردم .تو خانه را خیلی درست و حسابی جارو کن موقع جارو زدن لب فرش را حتما برگردان و زیر فرش را هم جارو کن روی طاقچه هارا با دستمال پاک کن و لاله ها را گرگیری کن و نفت بریز و روشن کن و .....
عروس : خودم بلدم
مادرشوهر : پرده ها راغبار روبی کن وبا جارو خاکشان را بگیر و ....
عروس : خودم بلدم
مادر شوهر : آب حوض را خالی کن وبا جارو به دیواره ی حوض بکش وبشور و آب تازه بریز و هندوانه را برینداز توی حوض خنک بشه
عروس : خودم بلدم
مادر شوهر : .......
عروس : خودم بلدم
مادر شوهر : ......
عروس : خودم بلدم
مادر شوهر : خورشت را درست کن عزیزم پیاز داغ یادت نرود ونمک و ادویه هم بریز . زیاد ی فلفل نریزی خیلی تند نشود رب هم دو قاشق بس است و ....
عروس : خودم بلدم
مادر شوهر :19 پیمانه برنج را عروس جان آب کش کن و دم کنی بگذار خوب دم بکشد ونمک هم یادت نره وآب و روغن هم روش بده و زعفران هم......
عروس : خودم بلدم
مادر شوهر خیلی متین می گه : یک خشت خام هم بگذار روش
خلاصه این دیالوگ فرضی این عروس و مادر شوهر بود و مادر شوهر از در خانه رفت بیرون . عروس خانم گل هی شروع کرد غر زدن که : فکر می کنه من بلد نیستم حالا نشانش می دهم و.....
به کارها می رسه البته با توجه ها و تذکراتی که مادر شوهر بدبخت با مهربانی و صبوری بهش داده بود تا نوبت آشپزی می شود .طبق گفته ی مادر شوهر برای خورش پیاز داغ درست می کند و .... و برنج را می شوره و .... به مرحله ی آخر کار که می رسه یک دفعه یادش می افته که مادرشوهره خیلی متین و باوقار بهش گفته بود : یه خشت خام هم بگذار روش .
می ره و یک خشت خام هم درست می کنه و میازه می گذاره روی برنج و دم کنی هم خیلی مرتب می بنده به در قابلمه !
مادر شوهر میاد و پشت بند آن هم مهمانها از در وارد می شوند و چای و شیرینی و میوه و پذیرایی و خلاصه ....
نوبت به شام می رسه
مادر شوهر به عروس می گه : عروس جان حالا سفره بینداز و شام بیار
عروس : خودم بلدم
مادر شوهر هم باز با متانت سرش را تکان می دهد . عروس گل بنا به درخواست مودبانه خانم مادر شوهر سفره را می اندازه و باز هم خلاصه غذاها میاد سر سفره
فکرش را بکن تمام پلو پر بود از شن و ریگ و خاک و .....
همه گفتند این چه پلویی است ؟!
مادر شوهر گفت : پلو خودم بلدم .
یادمه وقتی از این خودم بلدم ها تحویل خانواده ام می دادم حالا یا با نگاه و حرکت و یا با عینا همین جمله یک روز مادر بزرگ پدرم این حکایت را به من گوشزد کرد اتفاقا شوهر هم نکرده بودم و آن روز کلی به سادگی این عروس خانم خندیدم ولی بعدها که بزرگ تر شدم دیدم نه بابا من هم دست کمی از این طرف ندارم باید مهارت درست شنیدن خودم را تقویت کنم شاید در میان هزار خودم بلدمی که واقعا بلدم یک چیزی باشه که از دهان مادر شوهر م در بیاد و من بلد نباشم و تازه چه عیبی داره که احساس کنه تازه و سرزنده است و نظریاتش خریدار داره ؟! البته باید قبول کرد که هر مادر شوهری به اندازه مادر خود ما چندین دست لباس بیشتر پاره کرده و قطعا گاهی تجربیاتش به درد ما می خوره . خوب برای آن روز و استفاده از تجربیاتش امروز با آنها مدارا کنیم و بی خودی دلخور نباشیم و دلخور هم نشویم .
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام بر نقاب گرامي:72: چه عجب از اين ورا؟خوش اومدي.....
در مورد جمله اولت::من با ايشون نه به عنوان مادر شوهرم بلكه به عنوان يه شخصيت خاص مشكل دارم....چه طور بگم؟يعني اگه ايشون حتي همسايه من هم بودن من باهاشون مسئله داشتم ....اين مسئله بحث نسبت و نوع ارتباط نيست بيشتر تفاوت فاحش ايشون با تمام خانم هاي دور و بر من باعث بعضي از اين مسائل ميشه.....ايشون بيش از حد مجاز(!!!)دلسوز و كنجكاو هستن ....نه فقط با من اين خانم حتي به عروس برادرشون هم بچه داري ياد ميدن در حاليكه اون بيچاره كمكي از ايشون نخواسته بود......ميدونين تذكرات ايشون كلا روي اعصاب من با سرعت زياد ميدوند:D
من راه حل شنيدن و عمل نكردن رو خيلي وقت پيش امتحان كردم اما چون تذكراتشون خيلي خيلي زياده اين راه هم جواب نميده.....من دوست ندارم كسي برام ديكته كنه كه اين كارو اين جوري انجام بده اينو اونجوري ايشون با همسرشون هم به حالت معلم و شاگرد برخورد ميكنن اما وقتي ميخوان به همسر من هم امر و نهي كنن تنش ايجاد ميشه......من هم كه هيچ وقت شاهد بحث و دعوا توي خانواده خودم نبودم واقعا بهم ميريزم .......با اينكه هيچ ارتباطي با من نداره اما وقتي همسرم و مادرش بحث ميكنن داغون ميشم (خودم هنوز نفهميدم چرا؟)
در مورد بند اخر حرف شما نقاب جان كاملا موافقم خودمم حس ميكنم احتيج داره يكي تاييدش كنه اما من حقيقتا از اين كار هم متنفر هم توانشو ندارم چون كلا با برنامه هاي اين خانم مشكل دارم.......يكبار هم كنترلم رو از دست دادم و به همسرم گفتم تو عوض نميشي عين مامانتي دوست داري به همه ياد بدي چي كار كنن؟اخه به تو چه برادرت از كدوم مسير ميره تجريش؟؟ميدونم نبايد ميگفتم اما ......از دهنم در رفت.....اونم ديگه هيچي نگفت......البته قبلا هم راجع به اينكه چرا توي خونشون هيچ كاري نميكنم بهش توضيح داده بودم ......واي وقتي از لازانيا درست كردنمون بگم منفجر مشين از خنده.....:shy:
ويونا ي عزيز:72:...... سعي ميكنم خودمو بزنم به بيخيالي اما به علت تعدد موضوعات متاسفانه نميشه.....البته به قول شما نميشه كسي رو تغيير داد:160:
سوگند گرامي:72:.....مورد 1 ::من نميخوام حذفشون كنم اما ميخوام بفهمن من نيازي به تعليم و تربيت ايشون ندارم...من كه جاي دختر ايشون هستم خيلي بهتر ميتونم براي زندگيم برنامه ريزي كنم اا ايشون كمي مشكل دارن.....اولويت بندي توي زندگي ايشون معني نداره:203:
مورد 2:::من هميشه حتي توي بدترين مواقع هم احترام ايشون رو نگه داشتم فقط به همسرم بعدا گوشزد ميكنم كه فلان وقت ناراحت شدم(يه خاطره اي يادم اومد راجع به غذا خوردن بين راه وقتي از شيراز برميگشتيم تهران.....ايشون جلوي هر رستوراني پياده ميشدن و ميرفتن منوي غذاشونو ميديدن.....از ملت هم ميپرسيدن بهترين رستوران اينجا كدومه؟؟ادرس ميگرفتن....(در حاليكه4 نفر مرد توي ماشين هايي كه همراهمون بودن حضور داشتن اما ايشون ترجيح ميدن خودشون يه تنه همه كارارو انجام بدن) ميرفتيم به اون ادرس باز هم پرس و جو و ادرس گرفتن....من ميدونم كه ايشون به قصد بدي اين كارو نميكرد....خوبه كه ادم بدونه كجا غذا ميخوره اما نه تا اين حد.....خلاصه 1000 جا واستاديم 100رستوران اون شهر رو رفتيم اخرش رفتيم يه جايي كه ديگه هيچ كس دل و دماغ غذا خوردن نداشت....حالا بماند كه چه قدر اعصاب همسر بيچاره من كه پشت فرمون بود خرد كرد و چند بار تئوي رستوران سفارششو عوض كرد تا بلاخره اون كابوس ناهار خوردن تموم شد!!!!)
مورد 3::كار من از قضاوت و اين حرفا گذشته هاني.....:D
مورد4::با اين مورد كاملا موافقم و هميشه سعي ميكنم اين كارو انجام بدم تا حدي هم موفق بودم:D
مورد5::موافقم اما خيلي سخته اما ....بايد بهش عمل كنم چون واقعا پدر و مادر قابل حذف نيستن:203:
مورد6::من بايد توي تمام برنامه هاشون باشم حتي اخرين باري كه با همسرم دعوا كردم به خاطر همين بود كه چرا من هر مهموني كه دعوت ميكنن بااااااااايد بيام؟اونم ميگفت ادم نبايد جايي كه ميره سرشون منت بذاره خب دعوت كردن بايد رفت اما من ميگم جواب ئعوت هم اره هست هم نه....نبايد كه هميشه بگيم اره....هر جا دعوت كنن به خاط من عقب ميندازن كه منم برم تهران بعد ....ميدونم بهم احترام ميذارن اما من دوست ندارم هي مهموني برم اونم جاهايي كه نميشناسمشون ....
مورد 7::من نسبت به ايشون هيييييييچ حسي ندارم نه خوب نه بد عجيبه برام......
مورد8::با رگ خواب موافقم اما هنوز پيداش نكردم البته رگ خاب همسرم رو دارم منظورم مادر شوهرم بود......شخصيتش كمي پيچيدس بايد بيشتر تلاش كنم
مورد9::مشكل همينه.....ايشون دائم به من ابراز علاقه و دلتنگي ميكنن.....هميشه ميگه من عروس ندارم غزاله دخترمه..(دختر ندارن)خيلي با من صميمي و خوبن اصلا هم بد خلقي نميكنن!!!نميدونم چرا با اين همه خوبي مشكل دارم....يعني من ظرفيت خوش اخلاقي مادر شوهرمو ندارم؟؟؟:54:نميدونم چمه
مورد10::سهيم هست من هم هيچ حس بدي نسبت به اين سهمش ندارم خب مادرشه بهش حق ميدم.....بازم ميگم من با ايشون نه به عنوان مادر شوهر به عنوان يه شخصيت خاص مشكل دارم......
كنجكاو عزيز:72:منم بعضي وقتا فرمول شمارو انجام ميدم اما از خودم بدم مياد چون احساس پليد بودن بهم دست ميده......نميدونم چرا؟
آني مهربانم:72:خيلي خوشحالم كه ميبينم برگشتي....دلمون براتون يه ذره شده بود:46:
حق با شماست اگه مادرم بگه ناراحت نميشم چرا؟چون كه::1 مادرم در مواقع ضروري بهم تذكر ميده نه هميشه و همه جا....2::هيچ وقت پشت حرفاي مادرم حس تعليم و تربيت نميبينم....:43: 3::اخه روم نميشه به مادر شوهرم بگم بلدم!!!و در واقع جلوي مامانم واقعا كم ميارم چون همه كاراش بي عيب و نقصه.....اما بعضي كاراي ايشون برام عجيبه و اصلا به سنشون نميخوره!!!استغفرا....:203:
از همتون ممنونم باز هم راهنمايي هاتونو ازم دريغ نكنين:46:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام غزاله جون با توضیحاتی که داده بودی منم یاد یک خاطره زیبا از راهنمایی های اینجور افراد افتادم. داشتیم می رفتیم مسافرت شب قبلش خونه اون خانم بودیم.
- فردا توی راه چی میبرید بخورید؟
- با توجه به راهنمایی های دوستای همدردی: بالاخره یه چیزی می خوریم.
- وای یعنی می خواهید برید رستورانهای توی راه؟ دیروز توی فلان روزنامه نوشته بود رستورانها مملو از ویروس هستند بخصوص برای بچه ها
- نه خودمون می بریم
-وای غذا اگه از خونه ببرید که فاسد می شه همتون مسموم می شید!!!
- نه کنسرو می بریم
- کنسرو را که حتما می جوشونید .نه؟
- بله توی خونه می جوشونم می بریم
- وای از صبح تا ظهر شاید بوتولیسم دوباره توش رشد کنه
- نه نمی کنه
- یک پیک نیک ببرید توی راه بجوشونیدش.
- چشم اینم یه راهکاره خوبه
- دستهای بچه را دم به دقیقه بشورید یادتون نره ها
- چشم
- وای میدونم آخرش می رید بچه تونو مریض بر می گردونید
-............
ببین من و شوهرم خیلی تلاش کردیم با این رفتار مقابله کنیم اما به بن بست رسیدیم
حالا تصمیم گرفتیم تا بتونیم کم تر حرف بزنیم تا راهکارهای کمتری هم ارائه بشه. اما اینهم بدون بدترین شیوه برخورد با چنین آدمهایی مقابله به مثل است که خیلی خطرناک و احیانا غیر قابل جبرانه.
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
توي اينجور موارد من فقط دنبال يه ديوار نسبتا نرم ميگردم كه كلمو بكوبم بهش.....................واي من اصلا نميتونم معني صبور بود رو مخصوصا توي اين موارد درك كنم:203::160:
آفرين ويونا عالي بود:72:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
ویونای عزیز خیلی با مزه نوشتی
من با آنی موافقم منظورم اینه که یکم حساسیت از طرف خودمونم هست مثلا برای من حرف مادرم خیلی قابل هضم تر از حرف مادرشوهرمه حتی اگه بدترین حرف رو بهم بزنه
البته در مورد این قضایا من به غراله هم حق میدم آدم اعصابش بهم میریزه ولی نباید تنش ایجاد بشه هرچه حساسیتت رو کمتر کنی بهتر نتیجه می گیری
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
چه طور بايد اين حساسيت رو از بين ببرم؟
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
دوستان عزيز.....يه خبر خوووووووووووش:P
چون پدر و مادرم يه ماهي مسافرت رفتن......امروز مادر شوهرم مياد زنجان تا به من و خواهرم برسه:73:من از كسي كمك نميخواااام
خدا به خير كنه....... از غزاله ميترسم.....ميترسم حرفي بزنه يا كاري كنه كه ديگه نشه جمعش كرد!!من خيلي دختر بدي شدم!!! حالا بعدا ميگم كه چرا دختر بدي شدم!!!!الان وقت ندارم بايد برم خونه رو مرتب كنم.....
تا بعد:46:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام غزاله جونم
اولا خوشحالم گه دوباره برگشتی جات خیلی خالی بود
خانومی سعی کن این یک ماه چشماتو رو همه چیز ببیندی گوشات هیچ حرفی رو نشنون و زبونت هم هیچ اعتراضی نکنه تا پرده ی حرمت بیتون باقی بمونه
بخدا تو همه ی زندگی ها هست
مادرشوهره منم یه موقع هایی یه حرفایی می زنه ولی من باهاش برخورد نمی کنم چون می بینم مامانم هم مشابه همون حرفا رو می زنه و من دل گیر نمی شم پس بهتر از دست مادر شوهرم هم دلگیر نشم
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام غزاله جان
تجربه منم توی این زمینه نشون داده که سکوت خیلی بهتر از بحث و مجادله است هرچی گفتند با احترام قبول کن هر چند توی دلت اصلا اعتقادی به اون عمل نداشته باشی. این 1 ماه رو بمنزله یک آزمایش بدون سعی کن وارد هیچ مجادله ای نشی یکبار دیگه هم گفتم بدترین راه برخورد با این افراد مقابله به مثل و مجادله با آنهاست خودتو بکشی هم سر حرفشون می مونند پس بیخود شرائط رو برای خودت سخت نکن.
صبر، احترام و صبببببببببببببر!
خیلی سخته اما نتیجه اش بهتر از مجادله با اینجور آدمهاست
خوش بگذره :227:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام
عنوان تاپیکتون همون چیزیه که دو هفته ای میشه داره تو ذهن من میچرخه......یه همکلاسی دارم که اعتماد به نفس بالاش داره منو خفه میکنه ....به من میگه اینطوری از استاد سوال نکن استاد فکر میکنه تو خنگی!!!!!! ..... خدا رحم کرده که من شاگرد اول کلاسم ......البته مادر شوهر با همکلاسی خیلی فرق داره .......به نظر من با اشتیاق به حرفاش گوش بده وبعد در کمال آرامش هر کاری دلت میخواد بکن ...اگر هم پرسید چرا ........در کمال خونسردی ولطافت بگو به نظرم اینطور بهتره......البته من نظر سایر دوستان رو نخوندم ....شاید چنین پیشنهادی از جانب سایر دوستان هم شده باشه .....برات در این یک ماه صبر جمیل رو از خداوند خواستارم
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام
ممنون از همتون من دوباره برميگردم فعلا نميتونم جواب بدم:D
تا امروز همه چي خوب بوده...يه كم فقط حرص خوردم البته كمممممممممممممممممممممم:302 :
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام.
ممنون از همتون...راستي من يادم رفته بود بنويسم براي دو روز مياد!!!:73:
امروز مادر شوشوم رفت.................
توي همين دو روز يه سكته ناقص زدم......همه دست و بالم رو خونين و مالين كردم چون دائم حواسم به كار ايشون بود كه نكنه چيزي زمين بريزه....نكنه پلو بسوزه..........نكنه......اجاق گاز كثيف بشه!!!
نكنه با جارو شارژي سفرررررررررررررررررررررره تميييييييييز كنه!!!!!!!:302:
از بعضي كاراش واقعا شاخ در ميارم...احساس ميكنم با اينكه جاي دخترشم اما بيشتر از اون نكات ريز خانه داري و نظافت و ....رو ميدونم!!!انگار با يه مرد توي اشپزخونه همكاري ميكردم!!!!!!
حتي شوشوم هم فهميد اعصابم بهم ريخته از دست مامانش ........
دلم ميخواست داد بزنم و بهش بگم برو بشين لطفا من همه چيييييييييييييييييييييو اماده ميكنم شما فقط بيا نوش جان كن........
نميتونم خونسرد باشم......خواهش ميكنم راه حل ديگه اي بهم بدين.......
نميتونم ببينم هر كاري دلش ميخوادميكنه....جالبه قبلش هم از هم نظر خواهي ميكنه.....
_غزاله جون به عدس پلو كشمش و زعفران هم بزنم؟؟
من::نه من و خواهرم دوست نداريم.......اخه طعمش....
_ باشه مامان جون پس زعفران بده من يه گوشه پلو ميريزم قاطي نشه!!!
.
.
.
.-غزاله جون سالاد شيرازي درست ميكنم خيار و گوجه بده......
-بفرماييد.....
-خيار درشت بده.اينا حيفن!!!
-بفرمايين.....
-پيز درشت بده.......
-پيازش كم باشه چون عصر ميريم مهموني بده!!!:54:
سر سفره ميبينم دو سوم سالاد پيااااااااااااااااااازه.... ....:302:
.
.
.
.
.
:302:
دارم برنج دم ميكنم........ميبينم يهو تمام آب برنج خالي شده!!!ميپرسم شما خالي كردين؟؟اين آب نمك بووووووووووووووووود برنج رو خيسونده بودم كه بذارم دم بكشهههههههههههه!!!خونسرد ميگه :اره ديدم عدس داره ميسوزه از اب برنج ريختم رو عدس..........حالا ايرادي نداره از كتري اب بريز روي برنج!!!!
خب مااااااااااادر من به جاي اين كار از كتري آب ميريختي روي عدس به جاي اينكه آب نمك برنج رو خالي كني!!!!
شما باشين چي كار ميكنين؟؟احساس ميكنم هيچي بلد نيست!!!!!!!!!
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
غزاله جان خوشحالم که این دو روز رو با تموم سختیهاش تموم کردی. البته اینجور که من فهمیدم شما هم یه کم حساسی. اگه من برات از برخورد با این آدما بنویسم متوجه می شی که مادر شوهر تو یک نمونه ناچیز و شاید قابل تحمل با کمی صبر باشه.
مورد من خیلی ادعای بهداشت و رعایت نکات ایمنی جهت جلوگیری از ابتلا به انواع بیماری ها رو داره. اونوقت مثلا اینقدر با سگ ها بازی می کنه (با ناخن های بلند!!!) و در مقابل اعتراض ما می گه نه سگ کثیف نیست!!!!!!!!!!یا مثلا کافیه یکنفر بگه چربی خونم بالاست دیگه رژیم غذایی طرفو زیر سوال می بره و کلی راهکار درست و نادرست ارائه می ده اما از روز یکه فهمیده چربی خودش بالاست می گه نه من چربی ندارم آزمایشگاه هااصلا دقیق نیستند من بهشون اعتماد ندارم برای همین روش خودمو ادامه میدم!!!!!!!!!!یا اونقدر در مورد تغذیه فرزندان به ما آموزش می ده اونوقت دقیقا هر بار که به خونه ما میاد چون میدونه ما بنمی خواهیم به فرزندمون پفک و چیپس بدیم براش از این پفکهای خانواده هست که خیلی خیلی بزرگه اندازه 20 نفره می خره با چند تا چیپس میاره!!!!!!!!!!مقایسه کن و خدا را شکر کن
:302:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام ويووناي عزيز...
نميدونم چرا من دائم ايشون رو با مادر خودم مقايسه ميكنم.....راستش هيچ وقت فكر نميكردمتا اين حد شبيه مامانم باشم چون هميشه از بعضي حساسيت هاش به تميزي خونه وok بودن همه چي اعتراض ميكردم......مثلا اينكه بهش ميگفتم چرا هر روز بايد پاركت رو تميز كني خب بذار يه روز در ميون انجام بده ميگفت دوست دارم خونه برق بزنه كمكم نميكني لاقل غر نزن.......حالا خودم شدم عيييييييييييييييين مامانم.........همه چي باااااااااااايد تميز باشه........هر روز كف اشپزخونه رو تميز ميكردم ولي ايشون اصلا توجه نميكرد و ............:302:
اصلا دقت نميكنه كه من به ظرف ها حساسم.....هر چي دوست داره توي هر ظرفي كه دلش ميخواد مياره اصلا به تناسب ظرف و محتويش فكر نميكنه...........خونه ما قوانين خاصي داشته و داره ........منم قبول دارم همه اين قوانين درست نيست(قوانين بهداشتي و.....)اما بلاخره من با اين قوانين بزرگ شدم.......حالا هم خودم شدم مجري قانون....اما توي خونه اونها هيچي قانون نداره.........نظم نداره.......با اينكه دائم ميگه من بهترين برنامه ريزي رو براي همه ادماي دور وبرم انجام ميدم.......من بهترين مشاور درسي ام .........من بهترين...........
باورتون نميشه طي انجام يك تست خودشناسي(مجله موفقيت)فهميدم كه ايشون دوست داره همهههههههههه چي و همه كس مثل خودش باشه......مثلا ميخواست همزمان با هم اون تسترو انجام بديم.....
وقتي جوابمون با هم يكي نبود 5 دقيقه تمام حرف ميزد و سوال رو طوريكه خووووووودش ميخواست توضيح ميداد و ميگفت ببين تو نفهميدي سوال چي ميخواد وگرنه جوابت اين نبود.......منم با پررويي تمام گفتم نهههههههههههههههههه همون گزينه خودم رو بزنيد لطفا.........
اخرش جالب بود كه چون تست ميزان احساس خوشبختي ما رو نشون ميداد ......براي من اينو نوشته بود كه ميان انتظاري كه از زندگي داريد و انچه از ان ميگيريد تعادلي برقرار كرده ايد شما از سياست "زندگي كن و بگذار زندگي كنند"پيروي ميكنيد......
براي ايشون اين بود::اشتياق سوزاني براي تغيير زندگي خود داريد اگر با افراد خوشبخت تر از خودتان رفت و امد كنيد در وضعيت بهتري قرار ميگيريد....
وقتي ديد نتيجه ها چقدر متفاوت شديه حالت خاصي شد..نفهميدم ناراحت يا عصباني ........
دائم به من ميگه تو دخترمي دوستت دارم اما انتظار ندارم تو منو مثل مامانت دوست داشته باشي......بعدا ازم ميپرسه غزاله جونم تو دلت براي من تنگ نميشه؟؟
حس ميكنم حرفش با عملش مطابقت نداره!!
اصلا سعي نميكنه با كلاس بر خورد كنه.......ميگه من با كسي تعارف ندارم و راحتم و .......من اصلا خوشم نمياد ادم خيلي راحت باشه......
تفاوت هاي اساسي با هم داريم....طوريكه حتي همسر من هم با وجود تربيت توي اين خانواده به سمت تربيت و اصول خانواده من اومده و....بيشتر از قبل با مامانش سر مسائلي كه به خاطر بي توجهي ايشون پيش مياد بحث ميكنه.......
ميترسم روزي كسي كه نبايد حرفامو بخونه و........:160:
اما مجبورم بگ.....حرف اخر اينكه احساس ميكنم بچه است و هوز بزرگ نشده مثل يه دختر بچه تا ساعت 3 صبح ميشينه واسه خودش فال ميگيره و صبح از بيخوابي غر ميزنه........اين كارها در شان يه خانم50 ساله هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
دوستان من يه كاري كردم كه حالا عذاب وجدان گرفتم!!!
مادر شوهرم بهم گفت كه هفته ي بعد حتما ميام كه بهتون سر بزنم و براتون آشپزييييييييييي كنم!!
منم كه قاطي كرده بودم وقتي همسر دلبندم اومده بود خونمون بهش گفتم به مامانت بگو نياد واسه اشپزي اگه ميخواد به عنوان مهمون بياد!!
اون بيچاره هم هي ميگفت اخه غزاله من چه جوري به مامان بگم نرو خونه غزاله اينا بدش مياد!!
گفتم ديگه مشكل خودته خودت يه حوري بهش بگو كه ناراحت نشه......
اصلا دلم نميخواست همسرم توي اين وضعيت قرار بگيره..غمگين شد!!
همش تقصير مامانشه!!!!!!!!!!!!!!!:302::302::302:اخه كي گفته بياي واسه من اشپزي كني؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:54:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
غزاله جان چرا داری الکی الکی زندگی رو به کام خودت و شوهرت تلخ می کنی
عزیزم تصور کن 25-30 سال دیگه شما هم صاحب عروس بشی با این رشد تکنولوژی ما مسلما نسل اینده رو درک نمی کنیم و نمی تونیم مثل اونها صحبت کنیم و صحبت های اونها رو متوجه بشیم
تصور کن عروست به پسرت می گه اه عجب مامان ببخشی این کلمه رو به کا می برم شاسکولی داری هر چی می گم با این وسیله باید غذا بپزی (وسیله جدیدی که باهاش غذا می پزن در اینده ) می گه باید غذا جا بیفته اه از این مامانت بدم می اد اخه چرا این چیز به سادگی رو نمی فهمه:302:
چه احساسی اون موقع خواهی داشت
عزیزم نذار پدره احترام ها بین شما دریده بشه :160:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
غزاله جون ببخش اینو می گم ،ولی شما خیلی سخت گرفتی
به نظر من همانطور که اون اعتماد به نفس بالایی داره(البته در ظاهر) ولی شما هم اعتماد به نفستون همچین پایین نیست
درسته که همه چی باید ok باشه ولی من باور نمی کنم این وسط شما هم خیلی بی تقصیر باشی
معذرت می خوام تند رفتم
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام غزاله جان
خانومی این همه حساسیت حتما تو زندگی اذیتت می کنه
شما مادرشوهرتو گذاشتی زیر ذره بین و همه ی کارهاش بات غیر قابل تحمل شده
بیخیال باش وگرنه برات گرون تموم می شه کاری که من اوایل ازدواجم کردم تو نکن منم اویل ازدواجم روی همه چیز خواهر شوهرم حساس بودم
باور کن اون هنوزم رفتاراش عوض نشده ولی من دیگه بیخیال شدم چون انقدر به احسان گفتم خواهرت اینجور خواهرت اینجور این کارو کرد و اون حرف و زد چرا ایجا نشست چرا چپ نگاه کرد و... دیگه خسته شد یه روز بهم گفت من فکر می کردم تو با خواهرم فرق می کنی ولی الان می بینم تو هم مثه اون خاله زنکی!!!!
من دوسال از زندگیم شده بود رفتارای خواهرش بهترین دوران زندگیمو بخاطر این خواهر از دست دادم تقصیر خودم بود چون الکی روی رفتارها حساس بود م ونمی خواستم باور کنم این طبیعت اون آدمه
خواهرش هنوزم مجرده و توی خونه حرف حرف اونه اوایل برام سخت بود ولی الان عادت کردم
من دوسال از زندگیمو گذاشتم تا به این نتیجه رسیدم که باید بیخیال باشم ولی تو سعی کن بدون اینکه زمانی خرج کنی این کارو بکنی
اگه این روند رو ادامه بدی بعد از یه مدتی در چشم همسرت می شی یه زن غرغرو
:72:
اوایل ازدواج مثه یه بچه همش انتظار داشتم احسان پشت من در بیاد و خواهرشو ضایع کنه ولی احسان این کارو نمی کرد و بیطرف بود واین برای من خیلی سخت بود
یه دفعه بهم گفت چرا منو تو دوارهی انتخاب میزاری تو زنمی اون خواهرم نمی تونم یکیتونو انتخاب کنم جایگاه تو و خواهرم کاملا باهم متفاوته پس خودتو با اون مقایسه نکن ولی بعنوان یه خواهر بزرگتر من نمی تونم بهش بی احترامی کنم
این حرفا اصلا تو گوش من نمی رفتم حالا الان می بینم راست می گفته و من زیادی حساس بودم
تو اگه اعتماد به نفس خواهر شوهر منو ببینی خودتو دار میزنی ولی باید عادت کنیم هر فردی رو همونجور که هست بپذیریم و نخواهیم بعضی از افراد رو از زندگیمون حذف کنیم
باورت خواهر شوهرم من هنوزم که هنوزه می گه تو خیلی خوشبختی که زن احسان شئی می دونی چندتا دختر تو فامیل ما آروزوشون بود همچین بختی داشته باشن
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام
ممنون از آتناي عزيزم كه مثل هميشه مفيد و مختصر بهترين راه رو نشون ميده:46:
حق با شماس من تفتوت نسل ها و البته بالا رفتن سن باعث بوجود اومدن بعضي مشكلات ميشه درسته.....
حتي همسرم هم گاهي اوقات از كاراي مادرش تعب ميكنه و ميگه فكر كنم مامان روز به روز كه پير تر ميشه كاراش عجيب تر ميشه!!!
ممنون گل مريم عزيز:46:
يكي از مشكلات من ايده آل گرايي افراطيمه.....همه چي بايد بيست باشه.....به همين دليل هم خيلي اذيت ميشم:54:
و اما ممفرد جونم:228:
ممنون از نظراتت....بازم حق با شماس من اون بيچاره رو گذاشتم زير ذره بين و دارم اناليزش ميكنم!!البته اين اصلا دست خودم نيست......يه جورايي به صداش هم حساسيت پيدا كردم...اصلا دلم نميخواد برم خونشون انگار دارم ازش فرار ميكنم......اين مدتي كه مامانم اينا نيستن بهونه دارم كه نرم تهران چون خواهرم تنها ميمونه اما وقتي برگشتن......!!!!ديگه بايد برم حتما!!!
من اصلا اينجوري نبودم!!با هر جور ادمي كنار ميومدم اما نميدونم چرا در اين مورد هنگ كردم؟اصلا ادمي نيستم كه حرف و كار بقيه يادم بمونه و اذيتم كنه اما در اين مورد حرفاي يك سال پيشش هم يادمه!!!!!از عجايب هفتگانه اس چون من خلي هم حواسپرتم اما ..........
از همتون ممنونم كه كمكم ميكنين:43:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام غزاله جان خوشحالم که شما هم داری به نتایج نسبتا مناسبی می رسی که باید بی خیال این آدما بشی اما منم چون با خانمی مشابه مورد شما روزگارمو سپری می کنم و الان 1 هفته است به دلیل همین اعتماد بنفس خانم با فرزند و شوهرم در حد بسیار وخیمی دچار آنفلوآنزا شده ام موضوعم رو همین جا نوشتم خواهش می کنم یکی از بزرگان تالار این بحث و طریقه برخورد با این افراد در اینگونه موارد را بدهند.عاجزانه تمنا میکنم یک روش مناسب ارائه بدید:302::302::302:
هفته قبل به ویلای این خانم رفته بودیم که پسرش ناگهانی اومد توی ویلا و در وضعیت بسیار بدی(تب و لرز بسیار شدید) بسر میبرد. با توجه به اینهمه اعلام رسانه ها دیگه امروزه آدمهای بیسواد و نادان هم از ترس ابتلا به آنفلوآنزای خوکی سعی می کنند رعایت کنند. منم با توجه به اینکه فضای آنجا در بسته بود هرچی درها رو باز می کردم تا هوا عوض بشه نمیگذاشت می گفت نه هوا سرده و به بهانه های مختلف در را می بست. هنگام غذا دیدم ظرف سوپشو گذاشته جلوی بچه من و میگه تو با من از یک بشقاب بخور قاشقشو داد به دختر من و خودش با چنگال!!!!!!!!!!!!شروع کرد به خوردن سوپ از همان بشقاب. شما بودید چکار می کردید؟
من یک بشقاب سوپ ریختم تا به دخترم بدم می دونید چکار کرد؟ میگفت نه این از بشقاب من میخاد (البته خودش تا اونوقت نیمی اش را خورده بود):302:وقتی آوردم و به بچه گفتم عزیزم دهنی خوردن کار بدیه بشقاب رو از من گرفت گفت اینو بده من می خورم اون دوست داره ته بشقاب منو بخوره. فقط یک لحظه بشقاب رو توسرم نکوبیدم خیلی هنر کردم:302:فردای آنروز من، شوهرم، بچه، شوهر آن خانم و یکی از دوستاشون که اونجا بود به حد مرگ سرما خوردیم 7 شبانه روز تب و لرز و تشنج چیز کمی نیست!!به نظر تون اگه اونشب ما مراعات حالشو نمی کردیم و همان موقع که پسر مریضش اومد ویلا اومده بودیم خانه مان بهتر از اینهمه بیماری و 3 - 4 بار دکتر فوق تخصص ریه رفتن نبود؟
جالب اینجاست فردای آنشب بهش گفتم که همه مان از پسرش سرما خوردیم تا چند روز با ما و دوستش سر و سنگین بود که چرا این حرف رو زدیم؟!!!!!
خودش ادعا می کنه که1 هفته است چون مردم سرما خوردگی دارند با آژانس میره سر کار تا نگیره اما ما نمی توانستیم اعتراض کنیم که چرا آنشب پسر مریضش اومد ویلا؟
در صورتی که از ویلا تا خانه 1 ربع راه بیشتر نبود!!!!!
اعتماد بنفس بالای این خانم اینجاست که می گوید شماها مراعات نکرده اید من مراعات کردم مریض نشدم حالا تو پست بعدی می نویسم چطوری مراعات میکنه!!!!!!
آخه تا چه حد به خودمون بقبولانیم که با این افراد کلنجار نریم و نه نگوییم؟؟
تو رو خدا راه حل ارائه بدید
طریقه جلوگیری از ابتلا به آنفلوآنزایش هم اینه که
- 4 - 5 تا بلوز و شلوار + دو سه تا ژاکت رویهم بپوشید.(کاری که خودش می کنه)
- شلغم روی کاز همینطور می جوشه
- دور سرم 2 تا روسری پیچوندم!!!!
- توی دماغهام ویکس مالیدم!!!
- از قرصهای cild candy و یک قرص گیاهی دیگه که اسمش رو نمیدمنم هر ساعت می مکم!!!!!
- تا 1 هفته حمام رفتن و دوش گرفتن ممنوع!!!!!!
- با یک دست دارم اسفند توی خونمون می چرخونم با یکی الکل به در و دیوار و تلفن و آیفون می زنم!!!!!!!!!!
- آب رو جوش آوردم راه به راه یک لیوان آب و عسل می خورم.
توی خونه 2 تا ماسک رویهم زده ام
- از روش تلقین درمانی استفاده می کنم که نگیرم!!!
- به گروه اتصال خبر دادم برایم دعا کنند تا نگیرم:305:
-و.......
میگه شماها هم اگه این کار را می کردید جلوی ورود ویروس را می گرفتید شما ها مراعات نمی کنید.
خب بگید من در مواجهه با این آدم چکار کنم.
چند وقته من این موضوعاتم رو مینویسم اما متاسفانه هنوز نتونستم جواب کارسازی بگیرم خواهش میکنم راه حل ارائه بدید.
غزاله جان ببخشید که از تاپیک شما استفاده کردم میخواستم تکراری نشه:43:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
عزیزم تنها راه حل اینه که سرتونو بکوبید به دیوار ،یا نه ،سر ایشون رو بکوبید به دیوار:D
شوخی کردم
به نظر من این خانم اعتماد به نفسش بالا نیست،بلکه مریضه و خود خواه
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
عزاله و ویونا
دلم می خواهد یک سری به تاپیک نازنین غ بزنید .
وضعیت او بهترین تاپیک برای درس گرفتن از حرفهای این گونه است .
شما می خواهید با همسرانتان زندگی کنید .قرار نیست که اره بدهید و تیشه بگیرید .آن هم سر مقامی مثل مادر . یعنی مادران این پسران جرمشان این است که شماها عروس آنها شده اید . کدام مادری است که نقص نداشته باشد و اما بچه ی خود را هم دوست نداشته باشد . که اگر حرفی می زند از روی دلسوزی است حال یا به قدیمی بودن متهم می شود یا فضولی و دخالت واعتماد به نفس بالا ......!!!
هیچ فردی اجازه ندارد خانواده ی همسرش را زیر سوال ببرد . همین است که می بینید . می خواهید چکار کنید ؟!قبل از ازدواج می توانستید به این مسائل فکر کنید الان دیگر نه. این حرفها تنشهای روانی ایجاد می کند و جنگهای فرسایشی بین همسران جوان ایجاد می کند .
دوست دارید همسرانتان خانواده ی شما را زیر ذره بین ببرند و از این دست حرفها بگویند ؟! فکر می کنید اگر کسی ذره بین دستش بگیرد در میان خانواده ی ما چیزی های عجیب و غریب پیدا نمی کند که بخواهند آن را پر رنگ کنند و ....؟!!!
به نظرتان زشت نیست در اوج جوانی وقت و انرژی خود را صرف این حرفها کنید ؟!
هر آدمی یک باوری دارد و یک نوع عملکرد، قرار نیست که همه مثل ما رفتار کنند تا مثلا ما از آنها خوشمان بیاید و یا ...
زشت نیست مادران همسران و خواهران آنهار ا مسخره می کنید ؟! به قول قدیمی ها تف سر بالا نیست ؟!
نمی دانم مادرانه - خواهرانه هر جور دوست دارید به حرفهایم فکر کنید . من این نوع دیالوگ ها را در شان دختران تازه عروس امروزی نمی بینم . خود دانید . خواه پند گیر خواه ملول .
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
آني جا به خدا نميدوني ادم چه حالي ميشه؟گفتنش راحته اما ........
واقعا دركت ميكنم ويوونا جان........بنده از راه حل نه چندان جديد"دوري و دوستي"بهرمند شدم
بلاخره با تلاشهاي همسرم ايشون از اومدن به زنجان منصرف شدند......:73:
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
با سلام
خانم انی برای من مایه افتخار است که از سخنان زیبای شما استفاده کنم اما ببینید این خانم خواهر شوهر منه شوهر من خودش چند بار تاکید کرده که قطع رابطه با این خانم بهترین راه است (همانطور که قبلا هم گفتم)یعنی شوهرم هم مثل اکثریت فامیلشون به این نتیجه رسیده که این خانم مشکلات اساسی دارد اما ما بنا به شرائطی که نمیشه بگم مجبوریم در هر صورت اونو تحمل کنیم دفعه آخر 4 ماه قطع رابطه کردیم و راحت زندگی کردیم اما دوباره خود خانم اومد منزل ما. در هر صورت فعلا نمی تونیم قطع رابطه کنیم اما شوهرم میگه من خودم میدونم اون بیماری روانی داره اما نمیتونه اینو به خودش بقبولانه. ببینید وقتی در زمینه سیاست!!، دیانت!!!(البته دریغ از 1 رکعت نماز!!)زیبایی!! تربیت فرزند!!!تحصیلات!!شوهرداری!!!پ زشکی!!!و هزاران مورد دیگر شخصی خودش را صاحب کمال بداند در حالیکه 1 کلمه از این موارد را بلد نباشد باید چکارش کنیم؟از وقتی توی تالار موضوعمو مطرح کردم خیلی سعی کردم باهاش درگیر نشم جواب سوال هاش رو ندم اما داره علنا توی کارمون دخالت میکنه. این هفته داریم برای مراسم عروسی فامیل من به تهران می آییم از 1 هفته قبل به همه خواهراش گفته 5 شنبه هوا برفی میشه به اینها بگید نروند تهران. حالا ما چه جوری میتونیم متقاعدشون کنیم که تصمیم داریم بریم؟( هوا هم که فعلا آفتابی بوده!) چرا باید برای سفر ارمنستانمون اونقدر بلا می کشیدیم؟(توی تاپیکم هست) دیشب میگه تالار عروسی ها پر از ویروس آنفلوآنزاست نروید. آخه مگه بدتر از این آنفلوآنزایی که از پسرش گرفتیم هم پیدا میشه؟
آنی عزیز شوهرم هم همین نظرات را داره (اتفاقا اونهم چند روزی است از سر کار به سایت سر میزنه) اونهم دنبال راه حل است.
تابستان وقتی ما رو از دست داد با معدود دوستانی که داشت خیلی روابط قوی برقرار کرده بود اما از روزی که به اصطلاح با ما آشتی کرد تمامشونو گذاشت کنار و باهاشون قهر کرد. البته توی خونواده هم با خواهرها و برادرش و اکثر فامیل های شوهر رفت و امد نمیکنه.
به نظر من قطع رابطه روش برخورد نیست ما می خواهیم بدونیم چطور می تونیم با این آدم کنار بیاییم (یعنی تحملش کنیم) و بیشتر از این توی زندگی مون ضربه نخوریم.
ببخشید طولانی شد اما قبلا هم گفتم خانم آنی مهربان وقتی شوهرم لباس جدیدی می خرد به من می گوید دنبال دختر ها میره مواظبش باش هرچند من به شوهرم تا حد زیادی(90 درصد) اطمینان دارم اما بازهم اعصابمو خرد میکنه شما بودید چه جوابی می دادید؟
البته اینهم بگم بسیار دست و دلباز است و مثل مامانها هر وقت خانه شان برویم هزارتا خوراکی می گذاره میگه ببرید اما یک کلمه حرف بی ربطش روی تموم اون خوبیهاش میگیره.
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
متاسفانه قبل از من و شما مادران ما هم مشکلات ما را داشته اند و تقریبا همه بعد از مدتی کش و قوس به این نتیجه می رسند که
تنها راه برون رفت از مشکلات بین عروس و مادر شوهر و خواهر شوهر گذشت عروس است
چه بسیار عروس هایی بوده اند که رابطه شان را با خانواده شوهرشان قطع کرده اند ولی مجبور شده اند برای به دست اوردن دل شوهرشان دوباره رابطه را اغاز کنند مگر می شود از کسی بخواهیم با خانواده اش رابطه نداشته باشد
پس راهی را که دیگران رفته اند را تکرار نکنیم و زندگی را به کام خودتان و همسرتان تلخ نکنیم ما دختران جوان باید سازگاری مان را بالا ببریم
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
جسارت نباشد . من جای مادر ویا خواهر بزرگ تر شما
اگر یک آدمی دیوانه بود ، شما از یک دیوانه می رنجید ؟!نه .
اگر بگوئید : بله
من عقل شما هم شک می کنم .
در این دنیا خیلی از آدمهایی که در حال صاف صاف راه رفتن هتن حال خوشی ندارند و مریض هستند مخصوصا در اجتماع ایران . چه توقعی است ؟!
این عناوین جبری را فاکتور بگیرید آنوقت خواهید دید چقدر راحت تر زندگی می کنید .
-
RE: با اعتماد به نفس بالاي طرف مقابلتون چي كار ميكنين؟؟
سلام به همگی
من هم مشگل اعتماد به نفس بالاي طرف مقابل رو دارم به علاوه این که ایشون به شدت روی پسراشون همینطور شوهرشون تسلط داره و این شخصیت وابسته ای که از اونا ساخته روی عروسشون که من باشم هم اجرا می کنند من اجازه ندارم یه جمعه خونشون نرم چون یه دعوای حسابی میشه هم بین من و شوهرم هم شوهرم و مادرش هم من و مادرش خلاصه این که تو زندگیمون حرف اول و آخر با مادرشونه و پسرها از روی ترس و اطاعت و عادت دستورات منطقی و غیر منطقی مادر رو اجرا می کنند حتی اگر با همسرشون دعوا شون بشه واقعا نمی دونم چه کار کنم که هم خودم تو زندگیم احساس استقلال داشته باشم هم دعوا و دلخوری پیش نیاد؟؟؟