-
الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام دوستان
یه الگوی غلط رفتاری رو میخوام با مثال براتون بگم و الگوی صحیحش رو هم. امید دارم با تمرین الگوی صحیح بتونیم مسائلمون رو بهتر حل کنیم:
بعضی مواقع هست زوجین انتقاد می کنن ، بعد یه حمله ، مساله رو تعمیم می دن،نتیجه اش میشه حمله متقابل و....
مثلا شوهر میگه :
باز که غذا رو سوزوندی ، خسته شدم از بس غذای سوخته خوردم ، همیشه غذا ها رو می سوزونی ...... همسر: خوب کردم بازم می سوزونم
انتقاد / وصف حال خود/ تعمیم مشکل / حمله متقابل و.... خصومت ودعوا
حالا این الگو رو مرور کنیم :
غذا رو سوزوندی ، هر وقت غذای سوخته می خورم معده ام درد می گیره ، ...... همسر: الهی بمیرم ، خواب موندم ، سعی می کنم دیگه نسوزونم ..
انتقاد / وصف حال خود/ وصف حال خود که نتیجش میشه ایجاد همدردی در فردمقصر
شما هم الگوهای رفتاری رو که تجربه کردید با همین مدل اضافه کنین :72::303:
لینک مرتبط :
نمونه های عینی از حل مشکلات زندگی با الگوهای رفتاری صحیح توسط اعضاء همدردی
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
با سلام
سپاسگزارم تاپیک پر محتوایی ایجاد کردید.
هرکسی یک الگوی مناسب مانند آنچه که BABY نوشته است ، در این تاپیک ارائه دهد، مبلغ 10000 ریال معادل 5 روز شارژ عضویت تالار همدری به عنوان هدیه دریافت خواهد کرد.
:104:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام
این که میگم واقعیه و خودم دیدم و شنیدم !
شوهر تازه از سرکار اومده و خسته است
خانم میگه : مادر بزرگم بعد از مدتها از بهبهان اومده اینجا ، مکه و بعدش مشهد هم رفته .کلی هم سوغاتی برای ما که تازه ازدواج کردیم و تو عروسی مون هم نبوده آورده . و حالا میخواد برگرده بیا بریم بدرقه اش خوب نیست نریم .برای تشکر و قدردانی
آقا میگه : من الان از سرکار اومدم ، خسته ام ، نا ندارم ، حوصله هم ندارم .خب بارها تشکر کردیم حالا دیگه نمیتونم برم بدرقه .تازه وقتی از خونه مون رفت که خداحافظی کردیم .اگرم خیلی اصرار داری خودت برو من نمیام !
خانم میگه : ای قدر نشناس ، مگه شوهر ندارم که تنهایی برم ! تو همیشه نسبت به خونواده من اینطوری رفتار میکنی .شام دعوتیم نمیای میگی کارم طول کشید . اما از اون ور میگی رفتم خونه مامانم ! منم دیگه پامو تو خونه فامیلهای تو نمیذارم حتی خونه مامانت دیر به دیر میام .............میزنه زیر گریه و بد خلقی
خانم میتونه اجازه بده شوهرش یه کم خستگی در کنه و یه کم با خانمش حرف بزنه بعد موضوع رو مطرح کنه درسته که حق با اونه اما کیفیت و نوع بیانش خیلی مهمه و در نتیجه کار موثره .
آقا هم نباید خستگیش رو سر خانمش خالی کنه و بدون فکر بگه من نمیام میخوای خودت تنهایی برو.این درست نیست زنی بدون شوهرش اونم تازه ازدواج کرده باشن تنهایی مهمونی بره .شخصیت هر دوشون میره زیر سئوال و همه متوجه کدورتشون میشن.
میتونست بگه باشه خستگیم که در رفت میریم ولیییییی زودتر برگردیم چون کار دارم یا ...
خانم هم نباید فورا" پای خونواده شوهرش رو می کشید وسط .اخه اونها که گناهی نداشتن .وقتی مهمون بیاد اونم پسر خونواده در ضمن اینو نگه که مثلا" قصد داشتیم با هم جایی بریم ، نمیشه خونه راهش ندی میشه ؟
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
افراد:
1- سلطه گر
2- سلطه پذير
3- با قاطعيت و ابراز خواسته با صداقت
مقابله با افراد سلطه گر :
با سلطه گري (نه)
با سلطه پذيري هم (نه)
با قاطعيت و ابراز خواسته با صداقت و با احترام
در صحبت همديگررا تقصيركار نكنيم و نيازمان را مطرح كنيم (نياز گذشته را نه ! نياز الان را )
مثال:
مطرح كردن نياز (تقصير كار كردن )= غلط
تو من رو نمي فهمي تو نمي زاري من به خانه ي ما مانم بروم .=سلطه گري بيشتر
بهتر است بگويي:
من الان ناراحتم كه نمي تونم , برم خانه ي مامانم .
http://www.hamdardi.net/imgup/12/125...b10b72581d.gif
به همسرت نگو ( چرا؟!)
بگو (چي شد ؟! - چگونه شداين گونه شد ؟!)
يعني: تورا محكوم نمي كنم ,ممكنه من هم مقصر باشم !
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m.mouod
سلام
خانم میتونه اجازه بده شوهرش یه کم خستگی در کنه و یه کم با خانمش حرف بزنه بعد موضوع رو مطرح کنه درسته که حق با اونه اما کیفیت و نوع بیانش خیلی مهمه و در نتیجه کار موثره .
هدیه ویژه این تاپیک به خاطر این تکنیک جالب مبارکت باشه
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام ستاره
لطفا یه کمی گویاتر بنویسید. مطلب رسا نیست.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
[align=justify]سلام :72:
شوهر :: (در حالیکه به شدت عصبانیه، و 2 ساعت گذشته رو با خود خوری گذرونده) بازم با A بودی؟!! آخه من چند بار بگم این دختره آدم درستی نیست؟!! چرا اینقدر نسبت به حرف من بی توجهی؟!! و ...
زن :: (در حالیکه سر لج افتاده) آره! اتفاقا فردا هم قرار داریم!
نتیجه:: دعوا!
اما همین مکالمه می تونست به این شکل صورت بگیره:: (الگوی رفتاری صحیح)
شوهر :: عزیزم، دیر کردی، نگران شدم!
زن :: امروز بازرس اومده بود، باید بیشتر می موندم. ببخشید عزیزم:228: کارا خیلی گره خورده بود. نباید فراموش می کردم بهت اطلاع بدم و ...
چرا اینقدر علاقه داریم که بدترین حالت ممکن رو تداعی کنیم؟ :303:
مثلا اگه همسرمون دیر کنه، چرا بدترین حالت ممکن رو در نظر می گیریم و تا زمانیکه به خونه برمی گرده، کاملا این وضعیت رو باور می کنیم و بهش شاخ و برگ می دیم؟
:72:[/align]
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
من دیدم که زنی توی زندگیش خواسته ها و توقعاتش از همسرشون رو به بدترین شکل بیان میکردند.
مثلا بحث از یک خرید ضروری برای منزل شکل می گرفت و به بدترین جاها کشیده می شد.
زن به شوهرش اینطور می گفت: تو که می بینی توی خونه به این وسیله نیاز هست چرا بی توجهی می کنی چرا برات اهمیتی نداره.
شوهر: چشم در اولین فرصت تهیه می کنم حالا تمومش کن.
زن :اولین فرصت یعنی کی؟چند ماه دیگه چرا انقدر بی توجهی چرا زندگیت برات اهمیت نداره.
شوهر : اصلا کی گفته که این وسیله ضروریه.من الان رسیدم خسته ام خواهش می کنم این بحثو تمومش کن.
زن :همین دیگه هیچ وقت تحمل شنیدن حقیقتو نداری .نه تنها زندگی خودت بلکه من ، خواسته های من هیچ اهمیتی برات نداره. تو بی مسئولیتی و.....
مشخص بود که دعوا می شد.
خوب این نمونه ای از یک برخورد غلط اون هم تو یک موقعیت بد هست.
اگه مهارت های گفتاری رو بلد باشیم خیلی خوبه.
مثلا اگه زن اولا خواستش رو تو یک موقعیت بهتر یعنی وقتی که مرد از فشار و استرس های محل کار رها می شد و توی منزل به آرامش می رسید(بعد از یک استراحت، حال واحوال، گفتن و خندیدن ) ، مطرح می کرد اون هم با بیانی بهتر نتیجه ی بهتری می گرفت.
مثال :
زن:نبود این وسیله توی خونه خیلی منو اذیت میکنه ، خیلی کارها رو برام سخت می کنه.میبینی که چقدر کارها برام سخت شده.
شوهر:آره .درست می گی حق داری خیلی زحمتتو زیاد کرده.
زن:خوشحالم که درک میکنی و برات مهمه.خیلی خوبه که تو هم متوجه ضرورت وجود این وسیله هستی.
شوهر:نگران نباش توی اولین فرصت با هم می ریم برای خرید.
زن :ممنون که تصمیم گرفتی هر چه زودتر برای خریدش اقدام کنیم.تو یه مرد واقعی هستی یک تکیه گاه و پشتوانه ی محکم.ازت ممنونم.
باکمی آرامش و استفاده هنرمندانه وجادویی از کلمات می تونیم نتیجه ی شگفت آوری بگیریم.
امیدوارم همه ما مهارت های کلامی رو بیاموریم.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
با سلام,
بنده این پست را زدم ,تا هم از اعضاء محترم که در این بحث شرکت میکنند تشکر ویژه داشته باشم,همچنین از مدیر همدردی به خاطر جایزه ای که در نظر گرفته اند؛
و همین اینکه ,واقعیتی خارج از بحث را خدمت شما عرض کنم:
بنده برای چند لحظه خودم را جای مرد داستان زیر گذاشتم, تا مرز انفجار رفتم!!!:158:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
زن به شوهرش اینطور می گفت: تو که می بینی توی خونه به این وسیله نیاز هست چرا بی توجهی می کنی چرا برات اهمیتی نداره.
شوهر: چشم در اولین فرصت تهیه می کنم حالا تمومش کن.
زن :اولین فرصت یعنی کی؟چند ماه دیگه چرا انقدر بی توجهی چرا زندگیت برات اهمیت نداره.
شوهر : اصلا کی گفته که این وسیله ضروریه.من الان رسیدم خسته ام خواهش می کنم این بحثو تمومش کن.
زن :همین دیگه هیچ وقت تحمل شنیدن حقیقتو نداری .نه تنها زندگی خودت بلکه من ، خواسته های من هیچ اهمیتی برات نداره. تو بی مسئولیتی و....
:58::58:
ببخشید دیگه ,این یه زنگ تفریح بود ,:72:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
[align=justify]سلام :72:
keyvan من رو یاد "زنگ تفریح" انداختید! :82:
وقتی یک زوج درگیر مشاجره می شن، معمولا اصرار دارن که تا حرفشون رو اثبات نکردن، بحث رو ادامه بدن.
و این اتفاق خیلی رخ می ده که تا نیمه شب در حال مشاجره هستند.
خیلی وقتها دنیا اونقدر برامون کوچیک می شه که فکر می کنیم مرگ و زندگیمون وابسته به اینه که در این مشاجره برنده بشیم! پس باید تا آخرین نفس بجنگیم!
و الگوی رفتاری صحیح اینه که یاد بگیریم برای مشاجراتمون زنگ تفریح در نظر بگیریم.
یعنی هرقدر هم که یک بحث داغ شد، وقتی دیدیم که هر دو خسته ایم و هر کسی داره روی موضع خودش پافشاری می کنه، به همسرمون بگیم:
عزیزم الان دیگه هیچ کدوممون نمی کشیم، بهتره فعلا تعطیلش کنیم، تا سر فرصت به صحبت های همدیگه فکر کنیم و یه زمان دیگه (مثلا فردا بعد از ظهر) همه چی رو بازنگری کنیم و به نتیجه برسونیم.
بعد بحثی مثل سریال اون شب، یا هر چیزی که باعث بشه فشار ذهنیمون از بین بره، رو پیش بکشیم.
فکر می کنم لازمه هر زوجی همچین قرار دادی رو از قبل بین خودشون داشته باشن که:
هر موقع بحثمون شد، هر کس متوجه شد تو دور افتادیم، کات بده، و دیگری هم استقبال کنه.
اینطوری پیشنهاد عقب افتادن مشاجره معادل با قبول شکست!! نخواهد بود. و به غرور کسی هم بر نمی خوره!
نگرشی که به حالت اول منجر می شه >> هر موقع اختلاف پیدا کردیم من باید تمام تلاشم رو بکنم که برنده از زمین بیرون بیام.
نگرشی که به حالت دوم منجر می شه >> هر موقع اختلاف پیدا کردیم من باید تمام تلاشم رو بکنم که رابطه مون کمترین آسیب رو ببینه. [/align]
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
اینم یک نمونه ی واقعی از خود تالار. که mamfred عزیز تجربه ای از
یک برخورد عجولانه ، یک برخورد غلط. را به رایگان در اختیار ما می گذارد تا استفاده کنیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mamfred
دیشب خونه ی مامانم اینا بودم همسرم گفت بمون میام دنبالت وقتی رسید موقع ورودش به خونه یه سلام کرد و همش حواسش به گوشیش بود و داشت اس ام اس میزد و اس ام اس می خوند
براش چایی آوردم بازم حواسش پرت گوشیش بود یه موقعه هایی هم یه لبخندی میزد و شروع میکرد به جواب دادن
راستش یکم حساس شدم گفتم احسان کیه آروم گفت هیچکی!!!!!!!!!
بعدشم دیگه جوابی نداد و مبایلشو گذاشت تو جیبش کاری که هیچ وقت نمی کنه همیشه مبایل همسرم رو میزو این ور اون ور ولوه
دوباره پرسیدم کی بود گفت چه گیری دادیها حالا بهت میگم
بعدش رفت پیش پدر کمک کنه برق آشپز خونه رو وصل کنن
انقدر اعصابم خورد بود که مامانم هرچی اصرار کرد که شام بمونین گفتم نه باید بریم
احسان گفت چرا اینجوری می کنی جلو مامان اینا بهت می گم گفتم نه اگه راست میگی همین الان مبایلتو بده به من گفت نمی شه
گفتم چرا نمی شه گفت بهت می گم
منم لج کردم گفتم همین الان میریم چون اگه بمونیم من جلو مامان اینا یه چیزی بهت می گم
احسان رفت پایین ماشین و از پارکینگ درآورد منم باران و گذاشتم پیش مامانم رفتم نی خواستم جلوی بچه بحث کنم
رفتم دیدم داره داره می خنده موبایلشم دستشه داره یه کارایی توش می کنه
در حقیقت اون اسام اس ها رو پاک کرد و منم قاطی کردم اساسی
گفقتم برای چی پاکشون کردی خندید گفت سرکارت گذاشتم به خدا
گفتم بی خود اگه ریگی به کفشت نبود این کارو نمی کردی
گفت می فهمی داری چی می گی
منم که دیگه هیچی حالیم نبود فقط اشک می ریختم و میگفتم برای چی اونا رو پاک کردی فکر کردی من خرم
هرچی خواست آرومم کنه اصلا گوش نمی کردم وسط خیابون بهش گفتم نگه دار می خوام پیاده شم
گفت بچه نشو این کارا چیه بخدا رضا بود یه سری جک خیلی بد فرستاده بود منم داشتم باهاش کلکل می کردم باور کن یه شوخیه مردونه بود اون اس ام اسا افتضاح بود نمی خواستم بخونیشون
گفتم من 2 ساله نیستم با این حرفا خرم کنی نگه دار
باور کنید اصلا نمی تونستم خودمو کنترل کنم
گفتم چرا اون لحظه بهت گفتم مبایلتو بده ندادی گفت بخدا دیدم حساس شدی می خواستم یکم اذیتت کنم نمی دونستم انقدر بی جنبه ای
انقدر گریه کرده بودم صدام در نمی اومد
گفت تورو خدا گریه نکن بخدا رضا بود
گفتم مبایلتو بده گفت واسه چی می خوای گفتم می خوا زنگ بزنم به رضا
گفت یعنی به حرف من اعتماد نداری گفتم نه اگه مشکلی نداری بده من مبایلتو
مبایلشو داد منم زنگ زدم به دوستش
بعد از سلام و احوال پرسی گفت احسان چطوره گفتم خوبه گوشیش دست منه گفتم یه زنگی بزنم حال آرزو جونو بپرسم
یهوجا خورد گفت از کی گوشی دست شماست گفتم یک ساعته گفت وای شرمنده من سره یه شوخی چند تا اس ام اس ناجور برایه احسان فرستادم فکر می کردم گوشی پیشه خودشه گفتم من چیزی نخوندم آقا رضا اون موقع گوشی دسته خودش بود و ....
اگه درست برخورد می شد قضیه انقدر طولانی نمی شد.
زن قصه ی ما می تونست حساسیتشو کنترل کنه و فکر بدی نکنه تا این برخوردها اتفاق نیافته.
می تونست وقتی همسرش میگه هیچکی با شوخی و خنده بگه سلام منم به هیچکی برسون.
یا وقتی مرد میگه بعدا بهت می گم بگه کاش همین الان بگی آخه عجیب کنجکاو شدم.
یا وقتی مرد به گوشیش نگاه می کنه و می خنده بگه واسه من تعریف نمی کنی تا منم شاد شم .
و در نهابت اگه از بی توجهی همسرش ناراحت هست ،با آرامش و خونسردی بعد از مهمونی توی خونه (فضای مناسب تر) به همسرش بگه عزیزم تو امروز اصلا حواست به من نبود حالا دیگه بگو کی بود و به چی می خندیدی آخه کنجکاو شدم که به چی می خندیدی.
حتی اگر زن بد بینی پیدا کرد می تونه خیلی هنرمندانه این بدبینی رو مخفی کنه و سعی کنه جور دیگه ای از اصل قضیه خبر دار شه . این جوری تا وقتی که مطمئن نشده برخورد و قضاوت عجولانه ای نکرده که بعدش مثل زن این قصه ی ما پشیمون بشه و شوهرش هم ناراحت بشه و احساس کنه همسرش بهش بی اعتماده.
کاش خوش بینی رو در خودمون تقویت کنیم .امیدوارم هیچگاه برخورد عجولانه نداشته باشیم ،و زود قضاوت نکنیم.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
مدیر عزیز همدردی:72:
از اینکه این تاپیک مورد توجه ویژه شما قرار گرفته خوشحالم واز اینکه رو دستتون خرج گذاشتم شرمنده ، اما از اون جائی که قدما گفتن "بی مایه فتیره" ، خیلی خوبه که از این جور خرجها تو سایت بشه. بهرحال من هم منتظر دریافت جایزه ام هستم!!! :D
-
الگوی اصلاح ارتباط:
الگوی اصلاح ارتباط:
این الگو رو " اتفاق ---- تعبیروبرداشت ---- عکس العمل"
ما تحت تاثیر واقعیت نیستیم بلکه تحت تاثیر برداشت خود از واقعه ایم.
اگر نسبت به وقایع بدبین باشیم اول خودمان را اذیت کرده ایم در مرحله بعد ممکن است دیگران را اذیت کنیم.
در اثر بدبینی ، ارتباطات تخریب می شود وبه تدریج ممکن است قطع ارتباط ونهایتا تنهائی وانزوا را به دنبال داشته باشد.
الگوی صحیح : " اتفاق ---- درک واقعیت بجای تعبیروبرداشت ---- عکس العمل"
راه حل های اصلاح ارتباط
1- واضح سازی
یعنی هنگامی که فرد مطلبی را می بیند برداشت منفی هم می کند ، با صحبت کردن حول وحوش اون مطلب ، قضیه برایش روشن می شود سپس قضاوت وعکس العمل داشته باشد.
2- مکث
معمولا اولین برداشت هیجانی ترین ومنفی ترین برداشت است. با کمی مکث ونفس عمیق به نتایج مثبت هم می شود رسید.
3- سوال
فرد از خودش بپرسد :غیراز برداشت اول آیا می توانم برداشت دیگری از رفتار دیگران داشته باشم که مثبت تر باشد؟
گاه بهترین دوست وبدترین دشمن خودمان ، خودمان هستیم. با برداشت های مثبت بهترین دوست خود باشیم.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
[align=justify]
(چرا مثلا وقتی شوهرمون دیر می کنه )اینقدر علاقه داریم که بدترین حالت ممکن رو تداعی کنیم؟ :303:
مثلا اگه همسرمون دیر کنه، چرا بدترین حالت ممکن رو در نظر می گیریم و تا زمانیکه به خونه برمی گرده، کاملا این وضعیت رو باور می کنیم و بهش شاخ و برگ می دیم؟
:72:[/align]
سلام
نکته قشنگی هست.
ما می توانیم در حدس زدن و ذهن خوانی مثبت اندیش باشیم.
جایزه 5 روز عضویت رایگان اهداء شد. مبارکه :73:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
اینم یک نمونه ی واقعی از خود تالار. که mamfred عزیز تجربه ای از
یک برخورد عجولانه ، یک برخورد غلط. را به رایگان در اختیار ما می گذارد تا استفاده کنیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mamfred
دیشب خونه ی مامانم اینا بودم همسرم گفت بمون میام دنبالت وقتی رسید موقع ورودش به خونه یه سلام کرد و همش حواسش به گوشیش بود و داشت اس ام اس میزد و اس ام اس می خوند
براش چایی آوردم بازم حواسش پرت گوشیش بود یه موقعه هایی هم یه لبخندی میزد و شروع میکرد به جواب دادن
راستش یکم حساس شدم گفتم احسان کیه آروم گفت هیچکی!!!!!!!!!
بعدشم دیگه جوابی نداد و مبایلشو گذاشت تو جیبش کاری که هیچ وقت نمی کنه همیشه مبایل همسرم رو میزو این ور اون ور ولوه
دوباره پرسیدم کی بود گفت چه گیری دادیها حالا بهت میگم
بعدش رفت پیش پدر کمک کنه برق آشپز خونه رو وصل کنن
انقدر اعصابم خورد بود که مامانم هرچی اصرار کرد که شام بمونین گفتم نه باید بریم
احسان گفت چرا اینجوری می کنی جلو مامان اینا بهت می گم گفتم نه اگه راست میگی همین الان مبایلتو بده به من گفت نمی شه
گفتم چرا نمی شه گفت بهت می گم
منم لج کردم گفتم همین الان میریم چون اگه بمونیم من جلو مامان اینا یه چیزی بهت می گم
احسان رفت پایین ماشین و از پارکینگ درآورد منم باران و گذاشتم پیش مامانم رفتم نی خواستم جلوی بچه بحث کنم
رفتم دیدم داره داره می خنده موبایلشم دستشه داره یه کارایی توش می کنه
در حقیقت اون اسام اس ها رو پاک کرد و منم قاطی کردم اساسی
گفقتم برای چی پاکشون کردی خندید گفت سرکارت گذاشتم به خدا
گفتم بی خود اگه ریگی به کفشت نبود این کارو نمی کردی
گفت می فهمی داری چی می گی
منم که دیگه هیچی حالیم نبود فقط اشک می ریختم و میگفتم برای چی اونا رو پاک کردی فکر کردی من خرم
هرچی خواست آرومم کنه اصلا گوش نمی کردم وسط خیابون بهش گفتم نگه دار می خوام پیاده شم
گفت بچه نشو این کارا چیه بخدا رضا بود یه سری جک خیلی بد فرستاده بود منم داشتم باهاش کلکل می کردم باور کن یه شوخیه مردونه بود اون اس ام اسا افتضاح بود نمی خواستم بخونیشون
گفتم من 2 ساله نیستم با این حرفا خرم کنی نگه دار
باور کنید اصلا نمی تونستم خودمو کنترل کنم
گفتم چرا اون لحظه بهت گفتم مبایلتو بده ندادی گفت بخدا دیدم حساس شدی می خواستم یکم اذیتت کنم نمی دونستم انقدر بی جنبه ای
انقدر گریه کرده بودم صدام در نمی اومد
گفت تورو خدا گریه نکن بخدا رضا بود
گفتم مبایلتو بده گفت واسه چی می خوای گفتم می خوا زنگ بزنم به رضا
گفت یعنی به حرف من اعتماد نداری گفتم نه اگه مشکلی نداری بده من مبایلتو
مبایلشو داد منم زنگ زدم به دوستش
بعد از سلام و احوال پرسی گفت احسان چطوره گفتم خوبه گوشیش دست منه گفتم یه زنگی بزنم حال آرزو جونو بپرسم
یهوجا خورد گفت از کی گوشی دست شماست گفتم یک ساعته گفت وای شرمنده من سره یه شوخی چند تا اس ام اس ناجور برایه احسان فرستادم فکر می کردم گوشی پیشه خودشه گفتم من چیزی نخوندم آقا رضا اون موقع گوشی دسته خودش بود و ....
اگه درست برخورد می شد قضیه انقدر طولانی نمی شد.
زن قصه ی ما می تونست حساسیتشو کنترل کنه و فکر بدی نکنه تا این برخوردها اتفاق نیافته.
می تونست وقتی همسرش میگه هیچکی با شوخی و خنده بگه سلام منم به هیچکی برسون.
یا وقتی مرد میگه بعدا بهت می گم بگه کاش همین الان بگی آخه عجیب کنجکاو شدم.
یا وقتی مرد به گوشیش نگاه می کنه و می خنده بگه واسه من تعریف نمی کنی تا منم شاد شم .
و در نهابت اگه از بی توجهی همسرش ناراحت هست ،با آرامش و خونسردی بعد از مهمونی توی خونه (فضای مناسب تر) به همسرش بگه عزیزم تو امروز اصلا حواست به من نبود حالا دیگه بگو کی بود و به چی می خندیدی آخه کنجکاو شدم که به چی می خندیدی.
حتی اگر زن بد بینی پیدا کرد می تونه خیلی هنرمندانه این بدبینی رو مخفی کنه و سعی کنه جور دیگه ای از اصل قضیه خبر دار شه . این جوری تا وقتی که مطمئن نشده برخورد و قضاوت عجولانه ای نکرده که بعدش مثل زن این قصه ی ما پشیمون بشه و شوهرش هم ناراحت بشه و احساس کنه همسرش بهش بی اعتماده.
کاش خوش بینی رو در خودمون تقویت کنیم .امیدوارم هیچگاه برخورد عجولانه نداشته باشیم ،و زود قضاوت نکنیم.
سلام
به این پست 2 جایزه ویژه اعطاء میشه.
مبلغ 30000 ریال معادل 20 روز عضویت رایگان به mamfred به خاطر اینکه این تجربه سخت با اینکه علیه خودشون بوده جهت استفاده دوستان عزیز تالار همدردی بیان کردند.
و مبلغ 20000 ریال معادل 10 روز عضویت برای baran.68 که با ظرافت این پست را انتخاب کرده اند و حاشیه نویسی جالبی انجام داده اند.
مبارکتون باشه.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
مدیر عزیز همدردی:72:
از اینکه این تاپیک مورد توجه ویژه شما قرار گرفته خوشحالم واز اینکه رو دستتون خرج گذاشتم شرمنده ، اما از اون جائی که قدما گفتن "بی مایه فتیره" ، خیلی خوبه که از این جور خرجها تو سایت بشه. بهرحال من هم منتظر دریافت جایزه ام هستم!!! :D
سلام baby
با توجه به اینکه پایه گذار این تاپیک بسیار آموزنده و مدیریت آنرا شما انجام داده و می دهید،
مبلغ 40000 ریال معادل 30 روز عضویت رایگان به شما اهداء شود.
امروز مدیر همدردی افتاده به حاتم بخشی. تو رو خدا دستمو نگیرید :58:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
خانم مامفرد خیلی قشنگ نوشتی
چقدر همسرت دوستت داره که اینقدر برایش مهم هستی
چون
1- با اینکه با عصبانیت گفتی همین الان برویم وگرنه جلوی مامان اینا یه چیزی بهت می گم >..اون بیشتر لج نکرد و قهر کنه
2-با اینکه بی دلیل بهش شک کرده بودی >....اون در کمال آرامش ذهنت رو باز کرد حتی به این درخواست شما که گفتی بده به رضا زنگ بزنم هم اهمیت داد و قبول کرد
3-با اینکه شما مقصر بودی >...هیچی به رخت نکشید.
.
.
.
اگر زندگی مشترک یعنی این
فکر می کنم من هیچوقت زندگی مشترک نداشتم چون شوهرم اصلا ناراحتی من برایش مهم نبود
اگر این جور شما با شوهرت حرف زدی من حرف می زدم شوهرم با اخم و عصبانیت خونه مادرم رو ترک می کرد و با قهر می رفت البته قبل از رفتنش چندتا حرف معنی دار هم به من می زد
اصولا همیشه کیف شامشونت شوهرم قفل بود و مدارکش هم همیشه توی اون بود "از شناسنامه بگیر تا مدرک دانشگاه و دبیرستان" هیچکس هم رمزشو نداشت
به من اصلا اجازه نمی داد در حالتی که حتی با هم خوب هستیم به موبایلش دست بزنم چه برسه به این وضعیتی که شما گفتید
.
.
اینها رو گفتم تا قدر شوهرت رو بدونی قدر زندگیت رو بدونی
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
اول از همه بی نهایت ممنونم از لطف آقای مدیر بخاطر عضویت رایگان
این تجربه برای من خیلی خوب بود و بابتش ممکن بود تاوان بدی رو بدم ولی بخیر گذشت چون همسرم خودشم یکم اون شب شیطنت کرد و بر شک من دامن زد
بعدشم نه من حرفی در این مورد زدم نه اون چیزی به من گفت
بالهای صداقت عزیز از نظر قشنگت ممنونم ولی اینو می دونم که هر زندگی ای قشنگی های خاص خودشو داره زندگیه تو هم قشنگی های خودشو داره عزیزم
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
اگر زندگی مشترک یعنی این
فکر می کنم من هیچوقت زندگی مشترک نداشتم چون شوهرم اصلا ناراحتی من برایش مهم نبود
اگر این جور شما با شوهرت حرف زدی من حرف می زدم شوهرم با اخم و عصبانیت خونه مادرم رو ترک می کرد و با قهر می رفت البته قبل از رفتنش چندتا حرف معنی دار هم به من می زد
مقایسه ممنوع ، چون آفت زندگیه:305:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mamfred
ممنونم ولی اینو می دونم که هر زندگی ای قشنگی های خاص خودشو داره زندگیه تو هم قشنگی های خودشو داره عزیزم
:104: :104: :104: :104:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
جناب اقای سنگتراشان تنها می روید به قاضی معلومه که راضی هم بر می گردید :D
چرا خط آخرش رو کادر نکردی؟:305:
من نخواستم مقایسه کنم ها:P
می خواستم به مامفرد خوبی های شوهرش رو گوشزد کنم:43:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط koloni
نمی دونم اقایونی که می گن اینا جز محاسن یه زنه مجردن یا متاهل.ولی می دونم جایگاه زن و مرد با هم فرق می کنه. من تا حالا هیچ جا نشنیدم یه خانوم تا این اندازه برای روابط جنسی مشتاق بوده. تا بوده حرف از امتناع و ناز کردن خانوما بوده.
http://www.hamdardi.net/thread-10672-post-100540.html#pid100540
به نظرم این هم نمونه ای از بی مهارتی یک زن و البته برخورد نامناسب یک مرد با این بی مهارتی
خانوم های محترم توجه داشته باشید که در زندگی مشترک از جایگاه خودتون خارج نشید
این خانوم هر چند که در خواستشون اشکالی نبوده اما با عدم مهارت جذابیت روابط زناشویی رو برای مرد از بین بردند و مرد هم عوض اینکه دلیل (روش غلط زن) ازبین رفتن جذابیت رابطه رو بیان کنند خود زن رو نشانه گرفتند و با گفتن اینکه زنشون جذابیتی نداره زندگی خودشون رو دچار بحران کردند
مرد باید همیشه طالب باشد و زن مطلوب
زن اهل ناز است و مرد اهل نیاز
اگر این جایگاه ها عوض شود در زندگی اختلال به وجود می آید .
شاید اگر مرد یادآوری می کرد که عزیزم بیشتر دوست دارم که من خواهان تو باشم و تو برام ناز کنی اینجوری خیلی شیرین و دلچسب تر می شه ، دیگه این مشکل به وجود نمیامد
و اگر خانوم هم به جای ادامه ناراحتی و خواسته و برنامه ای نامقعول برای زندگی دو نفره با همسرش وارد گفت و گو در این رابطه می شد و جویای دلیل می شد منظور اصلی همسر را متوچه می شد و تغییر رویه می داد
یک اشتباه دیگر اینکه مرد به جای این که منظور اصلی خود را بیان کند برنامه غلط همسرش را پذیرفت و او را در برداشت اشتباهش تثبیت کرد
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
الگوی رفتاری غلط:
برداشت غلط از یه پست
عدم خویشتنداری و بررسی دقیق موضوع جهت برطرف شدن ابهامات
انتظار نادرست از مدیری که دوستم بوده و هست
بدون در نظر گرفتن پیامدهای منفی ، رنجش را علنی کردن
مرور الگوی بالا
طی پیامی به مدیری که پستم را ویرایش کرده:
سلام
چرا تاپیک مدادم رو عوض کردی ؟
مگه فونتش و یا فرمت بندی اش بد بود؟
... حالا ویرایشش کردی به کنار اما ازت خیلی دلخورم که عنوانش رو عوض کردی
... اصلا برام مهم نیست که تاپیکم با پست دوستان بیاد بالای انجمن تالار و هزار تا تشکر پاش بخوره
چیزی که خیلی برام مهم هست و واقعا منو الان ناراحت و عصبی کرده
اینه که چیزی رو که مال من نیست به من نسبت بدهی (متن مقاله از من نیست...فرمت بندی از من نیست...عکسهاش هم از من نیست.....حتی عنوانش هم از من نیست=وای دارم منفجر میشم=)
واقعا انتظارش رو نداشتم
می خواهم داد بزنم
ولی خوب منتظر جوابت می مونم :300:
امیدوارم قانع بشم امااگر قانع نشدم حق اینکه به مدیر بگم و ازش دلیل منطقی بخواهم رو برای خودم محفوظ می دونم
الان ازت دلگیرم
بای بای
گرچه تاپیک... خیلی جنجالی بود و امواج منفی زیادی داشت
اما نتایج مثبت زیادی هم در بر داشت
مشکل به خاطر یک پست تحریک کننده ایجاد شده بود
به خاطر یک پست؟آره فقط به خاطر یک پست؟
آیا ارزشش رو داشت؟
آیا رنجش و عصبانیت من مهم تر از رابطه ی دوستی ام با فرشته ی نجات زندگی ام بود؟
...
آه ، آه ، آه
آری براستی من تالار همدردیرا چون نگینی گرانبها دوست دارم ...اما این من بودم که عکس العملی نادرست و تند نشان دادم :160:
تمام شب رفتارم رو بررسی می کردم ... و به اینکه چرا کنترل خودم را از دست دادم و بدون صبر عمل کردم فکر می کردم
یعنی اگه حالا که زندگی ام تازه شکل گرفته یه همچین اتفاقی با همسرم در زندگی پیش بیاد من چی می کنم؟
آیا زندگی من که تازه داره شکل میگیره توان تحمل نتیجه ی واکنش اینچنینی را داره؟
محیط تالار یه محیط مجازی ... من در دنیای واقعی چگونه ام؟
به روزهای اولی که به تالار اومده بودم فکر می کردم و تک تک راهنمایی ها را مرور می کردم همه دوستان عزیز در این تالار مرا به صبر دعوت می کردند
خصوصا فرشته مهربان کسی که مستمرا و پیگیرانه ذهن من را از فکر طلاق به سمت خودم معطوف می کرد و تمام سعی اش رو کرد تا من مهارت های ارتباطی و صحیح را بیاموزم
نه
من نباید چیزهایی رو که در این مدت خونده ام را به آسانی فراموش کنم و از یاد ببرم
من نباید نتیجه ی تلاش ها یم را بر باد بدهم
من نباید آموزگارانم
چون آقای سنگتراشان و فرشته مهربان
و دوستان همراهی چون
فیلو سارا - نقاب - باران- موعود- مامفرد- سارا- آنی- کیوان - کامران - شاد ....
را از خودم و تغییراتی که ازشون دم میزنم مایوس کنم
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...55d02f88b4.gif
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
یا الله.
منم به نوبه خودم این مسائل رو تجربه کردم البته با عشقم که بهش نرسیدم.
ولی این مدتیکه با هم بودیم از این قبیل مسائل بین ما مشاهده میشد.
مثلا اون اکثر مواقع دوستداشت از من سوال میکردند :
اگر من از دنیا رفتم ، آیا کسی جای منو میگیره یا نه؟
من گاهی اوقات سر به سرش میزاشتم و میگفتم خوب معلومه ، یک سوگولیه دیگه میاد:-)
و اون خشن میشد و به من میگفت لیاقت نداری.
ولی وقتی جوابش میدادم : نه ، بعد از تو نمیخام دنیا هم باشه ، چه برسه به کسی دیگه.
آرامش پیدا میکرد و بیشتر از قبل مهربون میشد.
خانمها و آقایان عزیز به این نکات توجه داشته باشن که هیچوقت همسرشون رو در مقایسه با دیگران قرار ندن.
هر شخصی با خودش مقایسه میشه و تاجایی که امکان داره در جهت پایداری و استحکام زندگی قدم بردارند.
اول و آخر یار......:323::323:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام
سپاسگزارم تاپیک پر محتوایی ایجاد کردید.
هرکسی یک الگوی مناسب مانند آنچه که BABY نوشته است ، در این تاپیک ارائه دهد، مبلغ 10000 ریال معادل 5 روز شارژ عضویت تالار همدری به عنوان هدیه دریافت خواهد کرد.
:104:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام،
من یک الگوی رفتاری غلط رو می نویسم. امیدوارم دوستان درستش رو برای من بنویسند.
قرار بود برای افطار ماهی تو ماهیتابه سرخ کنیم (که من خیلی دوست دارم).
2 ساعت مانده بود به افطار و من گرسنه ام بود. خواهرم گفت من درست می کنم.
نزدیک افطار رفتم تو آشپزخانه، دیدم ماهی رو طوری که من دوست دارم، درست نکرده و یک غذای جدید درست کرده :)
تو دلم گفتم ای بابا، این همه گرسنگی، افطار هم معلوم نیست چی باید بخوریم. ولی به رویش نیاوردم.
شروع کردم به جمع و جور کردن آشپزخانه. دیدم کلی ظرف کثیف کرده و همه کابینت ها پر ظرف کثیفه!
گفتم تو هر وقت غذا درست می کنی، کلی ظرف کثیف می کنی. (خب این لحن صحبت کردن من صحیح نبود. شاید علتش ناراحتی سر نوع غذا بود که بالا گفتم).
اون هم بهش برخورد و گفت که خب اگه بهتر بلدی، تو درست کن. (حتماً پیش خودش گفته این همه زحمت کشیدم غذا درست کردم، حالا اومده چی میگه! :) )
من هم گفتم تو اصلاً انتقاد پذیر نیستی. چرا بهت برمی خوره وقتی یک ایراد می گیرم؟!
بعد 3-4 بار من و اون همین 2 تا جمله ی آخر رو تکرار کردیم، فقط هر دفعه صدامون بالاتر می رفت :311:
آخرش من گفتم هر جمله ای که من می گم، حتماً باید بعدش یک چیزی بگی؟
دیگه چیزی نگفت.
البته خدا رو شکر 2 دقیقه بعدش آشتی کردیم.
ولی کلاً این مدل بحث بعضی مواقع بین ما اتفاق می افته :)
فکر می کنم تقصیر من بود که اصلاً این بحث رو شروع کردم.
ولی نمی دونم چرا اون هم هر موقع ازش ایراد می گیرم ناراحت میشه.
مثلاً یکبار پیتزا درست کرده بود. گفتم اگر به جای زیتون سبز، زیتون سیاه می ریختی بهتر می شد. ناراحت شد. گفت باید یاد بگیری وقتی پس فردا خانمت هم چیزی برات درست می کنه، ایراد نگیری.
پس چطور باید آدم خواسته اش رو بگه؟!
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام.
من یه پیشنهادایی دارم امیدوارم به دردت بخوره.
نقل قول:
قرار بود برای افطار ماهی تو ماهیتابه سرخ کنیم (که من خیلی دوست دارم).
2 ساعت مانده بود به افطار و من گرسنه ام بود. خواهرم گفت من درست می کنم.
نزدیک افطار رفتم تو آشپزخانه، دیدم ماهی رو طوری که من دوست دارم، درست نکرده و یک غذای جدید درست کرده
بیشتر وقتا اول کار اگه یکی از طرفین اون چیزی که توی ذهنش هست رو بگه، جریان انقدر پیچیده نمیشه.
اگه شما یه تاکید میکردی که من الان هوس ماهی ماهیتابه ای کردم و مثلا اینجوری میگفتی: «همونجوری که همیشه خوشمزه درست میکنی درست کن که خیلی هوسشو کردم. توی مایتابه و..»
بعدش یه کمی غذا رو توصیف میکردی و از خوشمزه بودن دستپختش میگفتی
اونوقت یه مکالمه شروع میشد که خواهرت بهت میگفت که قصد داره یه جور دیگه درست کنه. و حداقل باعث میشد بعد از درست شدن غذا جا نخوری. البته وقتی متوجه میشدی قصد داره یه چی دیگه درست کنه خب متقاعدش میکردی که همونی که دوس داری درست کنه. و قضیه تموم میشد.
بعضی وقتا یادمون میره که اطرافیان چیزی که توی ذهن ما هست رو نمیتونن بخونن و یادمون میره برای اینکه متوجه بشن ما باید از حرف زدن استفاده کنیم. :)
نقل قول:
شروع کردم به جمع و جور کردن آشپزخانه. دیدم کلی ظرف کثیف کرده و همه کابینت ها پر ظرف کثیفه!
گفتم تو هر وقت غذا درست می کنی، کلی ظرف کثیف می کنی. (خب این لحن صحبت کردن من صحیح نبود. شاید علتش ناراحتی سر نوع غذا بود که بالا گفتم).
اون هم بهش برخورد و گفت که خب اگه بهتر بلدی، تو درست کن. (حتماً پیش خودش گفته این همه زحمت کشیدم غذا درست کردم، حالا اومده چی میگه!
بعد از اینکه غذا درست شد، قاعدتا دیگه باید قید ماهی ای که دوس داشتی رو میزدی. اما در مورد اینکه میخواستی بهش بگی چرا انقدر ظرف کثیف میکنی، (البته میدونم بهونه بوده ولی اگه یه وقت بخای اینو بگی) میتونی اینو بگی:
« (اولش یه تعریف) دستت درد نکنه عجب غذایی درست کردی. (بعدش خیلی ملایم انتقاد) ولی چقدر ظرف کثیف شده. (برای اینکه تو مود مورد انتقاد قرار گرفتن نمونه یه شوخی) اگه رو من و مامان حساب باز کردی واسه شستنشون ما نیستیما. (خنده) کاش میشد کمتر ظرف کثیف شه که کارا دو برابر نشه.»
بعدش احتمالا خواهرت به این فکر میکنه که واقعا میشد با ظرف کمتری غذا رو درست کنه یا نه.
یا ممکنه بهت بگه که نمیشه و توضیح بده هر کدوم برای یه کاری لازم بوده.
اگه بشه حتما دفعه بعد رعایت میکنه. اما ممکنه واقعا غذایی که درست میکنه اونقدر ظرف بخواد!
نقل قول:
البته خدا رو شکر 2 دقیقه بعدش آشتی کردیم.
دعوای خواهر برادری همینه دیگه. خوبیش اینه که زود تموم میشه:)
نقل قول:
ولی نمی دونم چرا اون هم هر موقع ازش ایراد می گیرم ناراحت میشه.
مثلاً یکبار پیتزا درست کرده بود. گفتم اگر به جای زیتون سبز، زیتون سیاه می ریختی بهتر می شد. ناراحت شد. گفت باید یاد بگیری وقتی پس فردا خانمت هم چیزی برات درست می کنه، ایراد نگیری.
پس چطور باید آدم خواسته اش رو بگه؟!
خب آقا حامد حتما بد ایراد میگیری دیگه. :)
البته بعضی وقتا خانما از نظر هورمونی توی وضعیتی هستن که با کوجکترین حرفی ناراحت میشن و موضع میگیرن. اطرافیان باید هواشونو داشته باشن.
اما در این مورد خاص که گفتی بهتره بگی که
(اولش میتونی مکالمه رو با یه فرد سومی شروع کنی. مثلا مادرت)
«اونروز که از فلان رستوران پیتزا گرفته بودیم روش زیتون سیاه گذاشته بود. نه؟ به نظرم بد نیس یه بار تو خونه امتحان کنیم ببینیم چه جوری میشه.»
بعد به خواهرت بگی که «این دفعه امتحان کن ببینیم بهتره یا نه»
بعدش که درست کرد، ازش تعریف کنی و بگی این هم قشنگتر میشه هم خوشمزه تر. (و البته تشکر یادت نره)
خیلی با ظرافت باید خواسته هات رو بگی. یه جوری که یه مشورت راه بندازی و سعی کنی در آخر به اون چیزی که میخوای برسی.
ببخشید خیلی طولانی شد.:72:
امیدوارم غلط راهنماییت نکرده باشم:72:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
با تشکر از مطالب آموزنده دوستان
من چندباری شده که بیرون میخواشتم خانومم رو ببینم یخورده تاخیر پیش می اومده.
یه بار اون اوایل خیلی ناراحت شدم که دیر اومده و تبعات و حرفای خوبی هم بعدش ردو بدل نشد
شب باخودم نشستم فکر کردم گفتم خب تاکسی نبوده ترافیک هم بوده اصل اینه که گفت بدو بدو اومدم تاکسی گیر نیومده .منظورم ازین حرف قصدش بوده که میخواسته زود برسه خلاصه بعد اون ماجرا اگه گاهی دیر میکنه یا مشکلی پیش میاد باخودم میگم اون تمام سعیش رو میکنه که زود برسه منم باید یخورده تحمل کنم اصلا اشکال هم نداره بجاش وقتی رسید به سپاس از اومدنش با یه برخورد خوب و محترمانه ازینکه اومده تشکرمیکنم میگم حالا دو دقیقه این ور و اون ور فرقی نداره.
ولی حیف خانومم اینطور نیس یه بار ماشین نبود 5 دقیقه دیر رسیدم خانومم کلی ناراحت شد گف 20دقیقه اس منو کاشتی حتی اجازه نداد بگم ماشین نبوده
دیگه ازون به بعد همیشه سعی میکنم زودتر برم که هیچ وقت تو خیابون منتظر من نشه
حالا برداشتهاش آزاده دوستان لطفا نظر بدن
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
موقعیت مشکل آفرین و تنش زا :
همه جمع شدن تو محوطه. گویا یه نفر راپورت یکی از کارگرا رو به رییس داده و رییس اون کارگر رو به خاطر اعتیاد اخراج کرده و خانواده اش دارن وسایلشون رو از کمپ جمع می کنن که برن. چشمها، همه پر از اشکه و نفرت از ستایش توش موج می زنه. انگشت اتهام به سمت اونه. همه فکر می کنن خبر چین رییسه. همه ...
الگوی رفتاری :
ستایش اما رفتار بسیار تحسین برانگیزی به نمایش می گذاره:
1- در اون موقعیت اصلا تلاش نمی کنه از خودش دفاع کنه که "نه من اینکار رو نکردم". چون هیجانات جمع گوش شنوایی برای کسی نذاشته.
2- به خاطر توهینی که بهش شده دست از خیر خواهی برای اون کارگر بر نمیداره. همه تلاشش رو برای بهبود اوضاع انجام می ده. پا میشه پیش رییس و قانعش می کنه که اون کارگر مجرم نیست و در واقع یه مریضه که باید بهش کمک کرد.
3- حتی بعد از فروکش کردن هیجانات و مشخص شدن بی گناهیش، راه نمی افته اینطرف و اونطرف که "ایها الناس دیدید من یه همچین آدمی نبودم؟" ... "دیدید شما بودید که اشتباه کردید؟"می گذاره زمان همه چیز رو حل کنه و نادرستی قضاوت ها رو نشون بده.
4- عذرخواهی کسی که متهمش کرده بوده رو ، با روی باز می پذیره و بزرگوارانه ازش می گذره
5- در پایان این ماجرا باز هم وظیفه اش رو تموم شده نمی دونه و پرستار همون معتادی میشه که حالا می خواد ترک کنه ...
سریال ستایش هقته پیش برای من کلی درس داشت. رفتار بزرگ منشانه ستایش مسحورم کرده. خیلی دوست دارم من هم چنین شخصیتی داشته باشم.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
در پاسخ به پست 25 آقا حامد
راستش یه چیز مهم در مورد آقایون و البته بعضی از خانوم ها وجود داره که هیچ وقت بهش اهمیت نمی دن و اون لحن صحبت و نوع بیان جملاتشون هست!
آقا حامد: " میگم آبجی! خوب اون چیزی رو که ما دوست داشتیم درست نکردی ها؟"
خواهرش: " مگه شما چی دوست داشتی؟ (شاید موضع بگیره)!
آقا حامد: (با لبخند)" راستش خیلی دوست داشتم که امروز واسه افطار این نوع ماهی رو میخوردم! یه مقدار توضیح میداد، بعد میگفتید، خیلی هوس کرده بودم؛ :43:
اما خوب؛ امشب دستپخت آبجی رو بخوریم ببینیم این جوری چه مزه اییه؟!"
خواهرش: " باشه! یادم باشه که دفعه ی دیگه اون جوری که دوست داری برات درست کنم":43:
------------------------------------
در مورد ظرفهای کثیف که زیاد شده بوده!
آقا حامد:" (در حالی که با دست آروم میزنه روی شونه ی خواهرش؛ ببینید با یه مهربونی خاصی) میگم آبجی! نمیشد این غذای خوشمزه ات رو با ظرف کمتری می پختی؟"
" با شوخی؛ آخه! فکر کنم هر چی کالری که با خوردن این غذا به بدنمون برسه؛ عوضش با شستن این ظرفها از بین بره؟!" مطمئن باشید خواهرتون یا لبخند میزنه یا هیچی نمیگه؛ اما دفعه ی بعد حتما سعیش رو میکنه که ظرف کمتری رو کثیف کنه!
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام
خواهش مي كنم راهنماييم كنين.
به مهدي گفتم بيا عيد فطر بريم جمكران.
گفت: ولي من مي خواستم بريم خونه بابا اينا. (حرفشون كه مي ياد قلبم شروع ميكنه تند تند بزنه)
گفتم: ما كه نه ديگه روز تعطيل داريم. نه عيد هر مراسمي مي شه تو مي خواي بري خونه بابات اينا.
گفت: تو هم بيا بريم نگفتم كه مي خوام تنها برم. مي ياي بريم.
گفتم: نه.
گفت: چرا؟ خيلي ها اختلاف پيدا مي كنند تا ابد كه قهر نمي مونند تا كي مي خواي اينطوري ادامه بدي و نياي؟
گفتم: مهدي تازه يه كم داره بدن و اعصابم آروم مي شه. خواهش مي كنم دوباره اون روزا را شروع نكن. ياد ندارم يك روز فقط يك روز ما رفته باشيم خونه بابات اينا يا اونا اومده باشند اينجا و بعدش دعوا نشده باشه و كار من به بيمارستان نكشيده باشه.
گفت: ولي من كه نمي تونم پدر و مادرم را نبينم
گفتم: تو برو ببين من هيچ مخالفتي ندارم. مگه هفته پيش نرفتي بازم برو. هر وقت دوست داري برو . ولي به من نگو بيا.
گفت: سكوت
گفتم: سكوت و احساس كردم اونم ياد اون روزهاي تلخ افتاده
بعد از نيم ساعت اومد بغلم كرد و گفت باشه مي ريم جمكران.
منم دوباره باهاش مثل قبل شدم.
ولي انگار يك چيزي درونم شكسته بود.
شب شوخي كرد ولي من مثل بچه ها كه كسي گازشون مي گيره و گريه ميكنند. گريه ميكردم و ديگه دست خودمم نبود كه جلوي گريه ام را بگيرم. نمي دونم چم شده بود. اونم مدام مي گفت چت شده باهات شوخي كردم.
بعد يك ساعتي يك كم آروم شدم رفتيم بخوابيم. بهش گفتم. مهدي من الان مدت هاست كه شب ها خواب مي بينم وقتي بيدار مي شم خيلي خسته ام انگار اصلا نخوابيدم. و..............................
به حرفام گوش مي كرد. با خودم گفتم نكنه بره و به مامانش بگه
بهش گفتم مهدي تو محرم مني ديگه. نه؟
گفت يعني چي ؟ گفتم يعني حرف هايي را كه بهت مي زنم به كسي نمي گي .
گفت: نه
گفت: خوب بگو
گفتم: همين.
صبح كه بيدار شديم. بوسيدم و خداحافظي كرد و گفت دوستت دارم.
گفتم: اگه دوستم داري بيشتر بهم محبت كن
گفت: چه جوري ديگه محبت كنم مثل كتاب باربارا دي آنجلس
گفتم: نه و خداحافظي كردم.
ساعت 11:15 بهم زنگ . حالم پرسيد و گفت صبح خيلي ناراحت بودي. گفتم آره الانم همينطوريم.
گفت: چيزي شده؟
گفتم: نه بابا چي شده
چند دقيقه به گريه هام گوش كرد و گفت مي خواي بعدا زنگ بزنم.
گفتم : آره و قطع كردم.
فرداي آن روز:
گفت: بيا چهارشنبه بريم خونه مامانم اينا ديگه
گفتم: نمي تونم مهدي ديگه نگو.
گفت: آخه چرا؟ مگه چي شده؟
گفتم: هيچي نشده فقط بچه توي شكم من مرده.
گفت: افتادن بچه اصلا دليل اش معلوم نيست چي بوده.
گفتم:......................................... .......
گفت: ...............................................
و داشت دعوامون مي شد كه گفت باشه بذار من نماز بخونم بعد حرف مي زنيم.
بعد از نماز ديگه چيزي نگفت و من هم چيز ي نگفتم.
شب ساعت 10 -11 تلويزيون عيد را اعلام كرد.
رفتم توي بغلش نشستم و گفتم: ببين مهدي من پدر و مادرت را شب بيست و يكم بخشيدم. الانم كينه اي ازشون به دل ندارم. فقط ديگه نمي خوام ببينمشون. مي دوني فكر مي كنم اگه دوباره باهاشون رفت و آمد كنم دوباره زندگيمون را مي كنند جهنم. ببين الان چقدر خوبه. اين چند ماه كه باهاشون رفت و آمد نكرديم نه ضرر مالي بهمون خورده (بزن و بشكن داشتيم) نه من مريض شدم. تو فردا برو خونشون بهشون سر بزن. منم چون مامانم اينا نيستند مي رم امامزاده صالح. هروقت اومدي بيا دنبالم بري خونه.
گفت: خيلي دوستت دارم عزيزم. تو خيلي خوب و مهربوني.
گفتم: تو هم خوب و مهربوني.
رفتيم پشت بام نور افشاني ها را نگاه كرديم و بعد از يك ساعت پايين اومديم.
گفت: حالا تا كي مي خواي نياي خونه بابام اينا.
گفتم: پسر خوب ما ديگه در مورد اين موضوع حرف زديم و تمومش كرديم. پس ديگه در موردش حرف نزن.
گفت: اگه تو نياي خونه بابام منم نمي يام خونه مامانت اينا ها
گفتم: باشه تو هم نيا خونه ما.
گفت: اينطوريه. بعد چند لحظه فكر كرد و گفت ولش كن ديگه نمي خوام دعوامون بشه.
منم گفتم آره عزيزم ولش كن منم ديگه هيچوقت دلم نمي خواد دعوامون بشه.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
ببخشيد مثل اينكه من اومدم و تاپيكتون را متوقف كردم.
اگه نمي خواهيد به پست من جواب نديد. ولي تاپيك را متوقف نكنيد.
بقيه بيان و الگوهاي رفتاري شون را بنويسند. من داشتم كلي از اين تاپيك چيز ياد مي گرفتم.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
دوستان عزیز
برا اینکه تاپیک از مسیر اصلیش خارج نشه ، لطفا موضعات و اتفاقات رخ داده رو بصورت خلاصه و بصورت الگوئی که ابتدای تاپیک داده شده (A,B,C,...) بیان کنند و الگوی صحیح رو هم در ادامه.
با تشکر
baby
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
همسرتون زنگ می زنه تا 5 دقیقه دیگه خونه هستم آماده باش تا بریم خرید.شما هم سریع آماده می شید که اون معطل نشه .5 دقیقه می شه 1 ساعت .همسرتون میان خونه.
الگوی رفتاری اشتباه :
لباس های بیرونتون را در می یارید .شوهر :بعد از 1 ساعت هنوز آماده نشدی . همسر: نه خیر مگه من الاف تو هستم که هر وقت بگی اماده باشم 1 ساعت معطلم کردی حالا هم طلبکاری این به جای غذر خواهیت هست.
الگوی رفتاری درست :
چند تا نفس عمیق می کشید .با شوهرتون که دم در منتظر هست می روید بیرون توی راه ازش می پرسید تا اومدی دنبالم بیشتر از اون چیزی که گفته بودی منتظرت شدم ، خیلی نگران و عصبی شده بودم چی شده بود که نتونستی باهام تماس بگیری و اطلاع بدی؟
شوهر : ببخشید عزیزم توی راه همکارم را دیدم شروع کرد صحبت کردن نمی تونستم صحبت ایشون را قطع کنم.
************************************************** *******************************
حالا مشکل اینجاست شوهر باید بتونه رفتار جرات مندانه داشته باشه و صحبت همکارش را قطع کنه و سر قرارش که با همسرش گذاشته برسه اینجاش را دیگه نمی دونم همسر باید چه عکس العملی داشته باشه.و ایشون را متوجه اشتباهش بکنه .معمولا ما توی این قسمتش وارد بحث می شیم.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
بی نهایت عزیز
همونی که گفتی درسته ، شاید بهتر هم بود بجای "خیلی نگران و عصبی شده بودم " اون عصبیش رو خط می زدید و فقط می گفتید
خیلی نگرانت شده بودم
و این رو هم از روی صمیمیت و واقعی می گفتید.
همین که همسرمون عذر خواهی کرد ، بپذیریم . این خیلی مهمه و دیگه دنبالش رو ادامه ندیم ، کشش ندیم و بپذیریم.
همینطور که گفتید "شوهر باید بتونه رفتار جرات مندانه داشته باشه"
بنابراین کار ما تمومه ، ما اگه رفتارهای درست داشته باشیم 50 درصد قضیه حله ، فقط کافیه بر خودمون تسلط داشته باشیم اونوقت واکنشهای بهتری هم دریافت خواهیم کرد. و این 50 به 70 و 80 هم خواهد رسید.
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
توی مراسمی هستی بچه ای نوپا داری که خیلی اذیت میکنه و احتیاج به کنترل تمام وقت داره مدت زمان حضور هم به چند ساعت می رسه شوهر توی نگهداری بچه کمک نمی کنه و همسر خیلی خسته می شه :
الگوی رفتاری اشتباه : جلوی دیگران به شوهر می گین این بچه را کنترل کن خسته شدم همسر هم یک نگاه غضب آلود می کنه و بهش بر می خوره که چرا شان ایشون را توی جمع پایین آوردیم به همسر هم بر می خوره و وقتی برگشتن خونه با شوهر دعوا می کنه.
الگوی رفتاری درست را نمی دونم
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
به نظر من میشه گفت:مثلا آقا احسان همیشه چه تو خونه چه وقتی بیرون میریم تو نگه داشتن مثلا آیدا خیلی کمکم میکنه وگرنه من که دست تنهایی اصلا از پسش برنمیام اما امشب حیوونی خیلی خستس دیگه منم روم نمیشه حتی ازش کمک بگیرم!
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
ممنون از نظرتون آفتاب همدرد عزیز،
حالا شرایطی را در نظر بگیرید که مراسم رسمی هست و شرایط جوری نیست که بخوای از این شیرین زبونی ها داشته باشی .
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
خوب به جای اینکه همون جمله شمارو با پرخاشگری بگیم خیلی رسمی و بارعایت احترام(به قول آقای sci با رفتار جرات مندانه)ازش میخوایم که بهمون کمک کنه دیگه. شما نمیخواین به من چند دقیقه ای کمک کنید؟
(نمیتونیم این طوری بگیم،بد گفتم؟)
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
در مثال قبلی دوستان همراهی نکردن و من به شخصه به نتیجه مناسبی در مورد اون مثال نرسیدم اما با توجه به اخرین پستی که آقای BABYزده بودند :
ما اگه رفتارهای درست داشته باشیم 50 درصد قضیه حله ، فقط کافیه بر خودمون تسلط داشته باشیم اونوقت واکنشهای بهتری هم دریافت خواهیم کرد. و این 50 به 70 و 80 هم خواهد رسید.
در مثالی که می زنم این قضیه را رعایت کردم و معجزه دیدم:104:
مهمانی دعوت هستیم که شوهر تمایل به حضور در اون را نداره وهمسر علاقه داره که در اون شرکت کنه .شوهر دلایل منطقی می یاره که نباید در اون مهمونی شرکت کرد و تصمیم گیری را می ذاره به عهده خودتون
الگوی رفتاری غلط : همسر چطور من تو مهمانی هایی که شما دوست داری بر خلاف میلم شرکت می کنم خوب تو هم به خاطر من توی این مهمانی شرکت کن .شوهر باشه من میام مهمانی اما اگه بعدش چیزی بت گفتم نگو که نگفتی .همسر:تهدید می کنی؟نتیجه => دعوا و مشاجره
همسر :فکرهام رو کردم گرچه دوست دارم برم به این مهمانی اما چیزی که برام مهم تر هست رضایت شماست که شما هم اون جو را نمی پسندی.
شوهر: گلم به احترام شما می ریم گرچه من راضی نباشم.:227:
-
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
همسرتون از محل کار میاد خسته و به شدت کلافه س بین حرفاش می فهمید تو محل کار با کسی حرفش شده تمام سعی شما برای خارج کردنش از اون جو بی نتیجه می مونه و کم کم حال اون ،جو خونه رو تغییر می ده و شما و بچه هم (اگه دارید البته!) میرید تو لک
الگوی رفتاری غلط :بعد کلی خود خوری و کلافگی از کوره در می رید و سرزنشش می کنید که چرا بحثی رخ داده سر کارش و یا چرا اخم و تخم ت واسه ماست، خنده و شوخیت واسه سر کار !و یا شمام زانوی غم بغل می گیرید...
نتیجه شم یا دعوا ویا اینکه شوهرتون میگه من دیگه عمرا واسه تو از محل کارم حرف بزنم!!ظرفیتشو نداری!
الگویی که من انجام داددم و شاید صحیح! : اجازه می دید خستگی محل کار از تنش در بره و یکی دو ساعتم پاپی ش نمی شید تا با خودش کنار بیاد بعد بدون کمترین سرزنشی با هاش همدردی می کنید البته نه جوری که فکر کنه شمارو نگران کرده بعد بهش اطمینان و دلگرمی میدید مثلامی گید من تو رو خوب میشناسم خودت بلدی چه جوری قضیه رو درست کنی و البته در مورد ماجرای من ،بازم اثر نکرد:311:و تا شب پکر بود قبل از خواب بهش گفتم خیلی خوشحالم که منو تو جریان مسائل کاریت میزاری این جوری لا اقل علت ناراحتیتو میدونم و الکی خودمو سرزنش نمی کنم ولی چه قدر خوب بود اگه میتونستی اعصاب خوردی های اداره رو پشت در اداره جا بزاری و فقط خاطره شو بیاری واسه ما .ناراحتی تو منو بچه رو هم غمگین می کنه اونم حقو به من دادو بوسیدمو دیگه هم کمتر این مسئله پیش اومد.