-
اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
سلام خدمت اساتيد گرامي و محترم مي خواستم اگه ميشه راهنماييم كنيد من با خانواده ام مشكل دارم طوري كه مانع از پيشرفت من مي شوند و اصلانم براي من ارزش قائل نيستن مي خواستم ازشون جدا بشم ولي آيا من اگه بخوام جدا بشم هيچ حق و سهمي دارم ؟؟ اگه دارم دارم چگونه است؟؟ من خودم 21 سالمه خانوادم 9 نفر هستن 6 خواهر دارم و خودمم تك پسر هستم از اين 6 تا خواهرم يكيشون ازدواج كرده رفته 5تا موندن ضمن اينكه همشون از من بزرگترن و بالاي 24 سال سن دارن ولي يكي از اونها 13 سالشه پدرمونم ديگه 60 ساله شده الان من اگه نخوام باهاشون زندگي كنم بايد حق و سهمي داشته باشم كه بهم بدن و از كجا هم بايد اين موضوع رو پيگيري كنم؟؟ توروخدا راهنماييم كنيد دارم كلافه مي شم ممنون مي شم باتشكر:72:
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
[align=justify]سلام دوست ارجمند و عزیز
قبل از اینکه به فکر سهمت از ندگی خانواده ات باشی بهتره فقط چند دقیقه به این فکر کنی که ایا پس از جدا شدن از خانواده زندگی بهتری خواهی داشت؟
چندین نفر رو می شناسم که حاضرند تمام دارایی خود را بدن ولی نام و حمایت پدر رو صاحب بشن. به این فکر کن که با مطرح کردن حرف جدایی و حق و سهمت ، خودت رو از داشتن محبت پدر و خانواده محروم میکنی که به والله هرگز جایگزینی نداره . حتی محبت همسر هم جایگزین محبت پدر و مادر نمیشه...
امیدوارم راه درست رو انتخاب کنی[/align]
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
سلام دوست عزيزawatdr
يشرفت شما گفته ايد كه خانواده مانع پيشرفت شما ميشوند ولي ننوشته ايد كه چه پيشرفتي تحصيلي،شغلي،اجتمايي،....و آيا آن چيزي كه از نظر شماپيشرفت است چرا از نظر خانواده پيشرفت نيست مگر ممكنه خانواده ايي خواستار عدم پيشرفت فرزندان خود باشد!! پدر و مادر، شم را دوست دارند و حتما صلاح شما را ميخواهند در ضمن يادتان نرود شما تنها فرزند ذكور خانواده هستي و حمايت خواهران و پدر و مادر پير شما به عهده شماست نه اينكه آنها را رها كني اين رسم معرفت و بزرگ منشي نيست براي روشن شدن موضوع براي اينكه بداني از هر دستي دادي از همان دست پس خواهي گرفت و اينكه آگاه باشي كه هر كاري كه تو در حق والدين خود بكني همان را فرزندان تو با شما خواهند كرد در زير داستاني را براي شما نقل قول ميكنم: پیرمرد سالخورده ای با پسر و عروس خود زندگی می کرد. آن ها با پدر سالخورده خود ناسازگار بودند، تا اینکه روزی ظرف غذا از دست لرزان پیرمرد سالخورده به زمین افتاده و چند لک کوچک روی لباس عروس و شلوار فرزند مغرورش افتاد. ناگهان هر دو خروشیده و به یک باره از پدر کناره گیری کردند. از آن پس هنگام صرف غذا پیرمرد را در سفره ای جداگانه در گوشه اتاق می نشاندند و خود برسر میز غذا می نشستند. پیداست که این حرکت برای یک پدر علاقه مند به فرزند تا چه اندازه ناگوار و تحمل آن دشوار بود، اما برای رضایت خاطر پسر و عروسش هیچ نمی گفت و در کاسه چوبین مخصوص خود غذا می خورد و بچه هایش را دعا می کرد. یکی از نوه های شیرین زبان و باهوش پیرمرد، روزی از پدر جوان و بی عاطفه خود پرسید: «چرا چند روزی است سفره غذای پدر بزرگ را جدا کرده اید و صندلی او را در سر میز خالی می گذارید؟!» پدر گفت: «بخاطر اینکه پدربزرگ پیر و کثیف شده!» کودک با تعجب بسیار گفت: «همین؟!» پدر پاسخ داد: «آری.» چند روز گذشت. روزی به هنگام خوردن غذا، کودک را صدا زدند که برسر میز حاضر شود. کودک گفت: «الان می آیم.» دقایقی طول کشید، پدر و مادر گفتند: «پس چرا نمی آیی؟» کودک گفت: «مشغول هستم.» پدر و مادر تاکید کردند که; غذایت سرد می شود زودتر بیا. باز هم طفل نیامد. بالاخره به تندی و عتاب گفتند: «پس چرا نمی آیی؟» کودک گفت: «دارم کاسه می سازم، صبر کنید تا تمام شود، بعد می آیم.» پدر و مادر با تعجب گفتند: «کاسه برای چی؟! »کودک پاسخ داد: «مثل همان کاسه که شما برای پدر بزرگ ساختید، من هم دارم برای شما می سازم تا هر وقت به سن پدربزرگ رسیدید و پیر و کثیف شدید، سفره غذای شما را جدا کنم و در آن کاسه به شما غذا بدهم! » و در آخر در مورد سوالتان بايد بگويم تا زماني كه پدر در قيد حيات است شما هيچگونه حقي از دارايي هاي وي نداريد و او ميتواند قبل از فوتش همه داراييهايش را به نام همسر يا تعدادي از فرزندانش كند و به شما هيچ حقي ندهد اما خداي ناكرده در صورت فوت پدر ماترك آن بين ورثه تقسيم ميشود كه همسر يك هفتم و دختر نصف پسر از كل ماترك متوفي ارث ميبرند ...موفق باشي
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
سلام
برادر من کمی صبر کنید .چرا انقد شتابزده و سریع تصمیم میگیرید .
شما تک پسر خونواده هستید و در حال حاضر مجرد .اون 5 تا خواهر و پدر و مادرتون به شما نیاز دارن و شما هم متقابلا" به اونها نیاز دارید . شما تا وقتی که مجرد هستید فکر جدایی از خونواده رو از سرتون بیرون کنید چرا که با بیرون رفتم از خانه و دوری خونواده ، بسختیها و اتفااقات زیادی در انتظار شماست که نمیشه گفت خوشایند هستند .زندگی مجردی برای یک پسر تنها اونم با این سن کم توی این دوره و زمونه خیلی خطرناک و دردسرسازه .شما حالا حالاها به محبت و سرپرستی والدین نیاز شدید دارید .کسی یک پسر تنهای مجرد و دور از خونواده رو تحویل نمیگیره مطمئن باشید بجز عده ای که منتظر چنین موردهایی هستند برای به دام انداختن و گمراه کردن جوونا !!! مواظب باشید چیکار دارید می کنید :305:
سهم شما از اون زندگی خونواده تونه که خودتون دارید از خودتون میگیریدش قبل از اینکه کس دیگه ازتون بگیره ! به پول و ثروت نیندیشید که تنها چند صباحی به کارتون میاد و زود از کفتون میره .اشتباه نکنید برادر من .
یعنی چی که مانع پیشرفت شما میشن ؟
به فکر اون خواهر هایی باشید که چشمشون بعد از پدر به شماست .شما تنها براد راونها هستید باید پشت و پناه اونها باشید .چطور می تونید اونا رو از داشتن و دیدن تنها برادرشون محروم می کنید.پدرتون هم که پیره بنده خدا و همینطور مادرتون .اونها به پرستاری و مراقبت شما نیاز دارن .اگه شما رو نصیحت می کنن حق دارن چون شما که پدر یا مادر نیستید تا درکشون کنید .درسته که همیشه بین والدین و فرزندان به دلیل اختلاف سنی اختلافاتی هست اما این دلیل نمیشه با کوچیکترین نصیحت یا سرزنش یا اختلاف از کوره در برید و فکر جداشن از اونا رو بکنید .
میخواید کجا برید ؟ چطوری زندگی می کنید ؟ چند سال دیگه بخواید ازدواج کنید با کدام خونواده می خواید برید خواستگاری ؟ اینها همه به کنار محبت پدر و مادر و خواهر رو از کجا میارید ؟انها محبت پسر و برادر رو از کجا بیارن ؟
توی فامیل تون نمیگن فلانی کجاست ؟ فکر آبرو و شان خونواده تون رو کردید ؟
نکنید این کارو برادر من .همه مشکل دارن هیچکس بی مشکل نیست اما همه مثل شما فکر نمی کنن و تصمیم نمیگیرن .
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
Awatdr عزیز
یه مقدار رو مشکلت تمرکز کن ، و مشکل رو شرح بده وسوالت رو راجع به مساله بوجود اومده بینتون توضیح بده تا راهنمائیها هم حول اون بهتون داده بشه.
"من با خانواده ام مشكل دارم طوري كه مانع از پيشرفت من مي شوند و اصلانم براي من ارزش قائل نيستن مي خواستم ازشون جدا بشم.... هيچ حق و سهمي دارم ؟؟ "
سوال شما باید این باشه که "چرا خانواده ام نمی خوان من پیشرفت کنم؟"
من می پرسم از روی چه قرائن وشواهدی اینو میگی.
مثلا شما میگید که پدرم هزینه فلان کلاس آموزشی رو بهم نمی ده. و.....
اما اینکه شما روی ارث ومیراث و... سوال داری من یکی که اصلا بلد نیستم ونمی تونم راهنمائیت کنم.
منتظر سوالای خوبت هستم:72::72:
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
گفتنی ها را دوستان گفتند اما من یک نکته اضافه می کنم که شما بالغ هستید و تحت تکلف هم نیستید و تا زمان حیات والدین سهم الارثی ندارید و ایشان هم طبیعتا هزینه ای برای شما نباید به عنوان نفقه پرداخت کنند .
1- پسر هستید در صورت دختر بودن تا زمان ازدواج به شما نفقه تعلق می گرفت
2- 21 سال دارید و پسر در این سن خود باید کار کند و خرج خودش را بدهد
خانواده را رها نکنید که بدجوری ضرر می کنید.
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
سلام
ممنون از اعضای تالار که خیلی واضح ایشونو راهنمایی کردن
چیزی که من میدونم اینکه کسی که بخواد پیشرفت کنه در جوار خانواده خیلی بهتر می تونه پیشرفت کنه تا به دور از آنها اونم در سن 21 سالگی
شما هنوز به حمایت پدر مادرتون احتیاج دارین اگر الان در خانواده مشکل دارین با جدا شدن از اونها مشکلتون دو چندان میشه شما برای رفع مشکلاتتون می خواهید خانوادتونو حذف کنید مطمئن باشید نتیجه نخواهید گرفت
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
خانه و خانواده هرچقدرم که بد باشند بازم امن ترین جا برای پرورش آدمند
شما هیچ وقت اشاره ای به مشکلاتتون در خانه نکردین فقط ساک بستین می خوایین از خونه برین علتش چیه؟؟؟؟
شاید خودتون مشکل دارین و فکر می کنید خانواده شما رو درک نمی کنه
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
سلام دوستان گل من الان 23 سالم شده مدتها پیش ۱۱ مهر ۱۳۸۸ مشکلمو مطرح کرده بودم الان هنوزم مشکل دارم بخدا دیگه بریدم اخه خانواده چیه مگه چرا باید خودمو عذاب بدم مگه بده خودم زندگیمو بچرخونم؟ پدرم نمی خواد سر به تنم باشه منم نمی خوام دیگه بمونم می خوام برم ولی حقمو می خوام شاید بگید ازدواج راه حلشه ولی توانایی ازدواج کردن رو ندارم کسی رو پیدا نکردم که بدردم بخوره نمی تونم برم دنبال دختر بگردم فقط می خوام تنها باشم جدا بشم دیگه از این بزرگتر نمی شم که...
پدرم عادت داره جلو مهمونا جلو دوستام جلو بقیه منو سرزنش کنه و هر دفعه من کلی آب می شم بخاطر چی فقط بخاطر اینکه تو درسام شکست خوردم به همه چیزم گیر میده به پوششم که کوچکترین مشکلی نداره مگه باید لباس محلی بپوشی گوشی موبایل دارم پیش این و اون ضایعم می کنه می گه بینید چی خریده دستش گرفته خودش بی سواده اصلا بلد نیست شماره گیری هم بکنه به من گیر میده حالا خیلی از خلقیاتشو نمی تونم اینجا بگم در کل تحملم بسر اومده باور کنید تا مرز خود کشی رفتم انگار عاطفه ندارن اینا همه خانوادم اینجورین خیلی از من بدشون میاد دیگه چقدر آدم بهش زور گفته بشه . باور کنید اگه صد سال نبینمشون احساس غریبی نمی کنم کلا اگه تا اخر عمرم تو یه گوشه تنها بشینم هیچ مشکلی نخواهم داشت
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
سلام،
روی جوابهایی که دوستان دادند، تفکر کردید؟
اگر بله، لطفاً نتیجه اش رو بنویسید و همینطور سوال هایی که پرسیده شد رو پاسخ بدهید تا دوستان کمک کنند.
اطلاعاتی که ما از شما داریم کم است.
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
فكر ميكنم همون قضيه هميشگي يعني فاصله بين 2 نسل باشه
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
سلام دوست عزیز
می دونید چرا بعد از دوسال مشکلت هنوز حل نشده و سرجای اول هستی؟ چون دوسال پیش هم نخواستی حلش کنی. اومدی چند سطر نوشتی و حتی نخوندی دوستان چی گفتن.
ببین پسر خوب بیا مشکلاتت رو عنوان کن. باهم بشینیم براش راهکار پیدا کنیم. شاید خودت هم مقصر باشی. شاید اگه 50% خودت رو تغییر بدی، خانواده ات هم 50% تغییر کنند و مشکلت حل بشه.
میگی پدرم از پوششم و موبایل دست گرفتنم ایراد میگیره، خوب یکم توضیح بده شاید یکمی ایراد داشته باشه.
اما حق و حقوق، آنی دوسال پیش بهت گفت که هیچ حق و حقوقی نداری. و خانواده ات ملزم نیستند که برات مسکن مجزا تهیه کنند تا شما اونجا زندگی کنی.
تو این دوسال چی کار کردی؟ اهل درس که ظاهرا نیستی، چقدر پس انداز داری؟ الان کار و برنامه ات چیه؟
اتفاقا اصلا و ابدا راهکار شما ازدواج نیست. چرا فکر می کنی کسی بهت این پیشنهاد رو خواهد داد؟!
خانواده شما هرچقدر بد باشن یه حسن برات داشتن که از سربازی معاف شدی. درسته؟
از این دو سال عمرت چطور استفاده کردی؟
اگه دوست داری که کمکت کنیم به تمام این سوالات پاسخ بده تا هم بیشتر باهات اشنا بشیم و هم بتونیم راهکاری برای حل مشکلت ارائه بدیم.
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
پسرم من تا الان كه يه خانم ميانسالم با خانواده ام زندگي ميكنم.با مادر و پدرم هم دست برقضا بسيار متفاوتم. مخالف نه..اما متفاوت..اتفاقا والدين من هم با بسياري از فعاليت هاي ادبي و رزشي و اجتماعي من موافق نبودن و من امكان بسياري از اونا رو از دست دادم.. حالا به خاطر مسائل فرهنگي يا هرچه هنوز جدا زندگي نميكنم و چون هم در اين خونه زندگي ميكنم بايد قوانين اين خونه رو رعايت كنم.. اما اينا چه ربطي به سعادت و استقلال من داره؟
من از سال آخر دانشجويي خودم خرجمو در ميارم.. تو پسر عزيز من آيا خودت شغلي داري؟آيا حرفه يا صنعتي رو بلدي كه توش بتوني پيشرفت كني؟آيا دانش يا تخصص خاصي ياد گرفتي ؟آيا تو فعاليت هاي خانواده و خونه اي كه توش زندگي ميكني مسئوليتي رو عهده گرفتي؟آيا هيچوقت از ديد اونا دنيا رو نگاه كردي؟
من نميگم خانواده ات حق دارن..پدر و مادر ما بايد ما رو به خحطر اونچه هستيم نه افتخارات خودشون دوست داشته باشن.. اما ماهم وظايفي داريم. دست كم در قبال خودمون.. ما وظيف داريم همين كه به سن استقلال رسيديم تلاش كنيم دستمون تو جيب خودمون بره..ما تا وقتي تو يه خونه زندگي ميكنيم بهتره حداقل باعث نگراني ديگران نشيم..و وقتي يه جا زندگي ميكنيم بخش هايي از مسئوليتهاي اونجا .. پاكيزه كردنش.. تعمير كردنش و .. برعهده ماست.پسرم تو برامون بنويس منظور تو از پيشرفت چيه؟ماهم فكر ميكنيم و ذهن هامونو رو هم ميذاريم تابتونيم برات راهي فكر كنيم.. عمل كردن يا نكردنش با خودت..خوشبخت باشي:72:
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
آره دوست عزیز از نظرات همه دوستان استفاده کردم بسیار بسیار سپاسگذارم از همشون . به این نتیجه رسیدم که باید ازدواج کنم فکر کنم تنها راه حل باشه
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
ممنونم دوستان. بنده فروشگاه کامپیوتر دارم هم دیپلم تجربی دارم هم کامپیوتر ولی اهل دانشگاه رفتن نبودم(به دلایلی) ولی دیگه به این نتیجه رسیدم که برم دانشگاه من حرفه ام تو کامپیوتر هست من الان 23 سالم هست پدرم نمی زاره وارد تجارت بشم من به پول و سرمایه نیاز دارم چون کارم خرجش زیاده ولی حاضر نیست این با این همه دارایی که داره بهم کمک کنه خب باید تکلیفم روشن بشه دیگه من با کمبود سرمایه نمی تونم راهی به پیش ببرم دیگه اون دوره ها گذشته که بخوای تو نداری و تو صفر شروع کنی الان پول و سرمایه نداشته باشی هیچ جا تحویلت نمی گیرن
ابه هر کی مشکلمو گفتم ازدواج رو بهم پیشنهاد کرد من 23 سالمه نمی دونم دیگه از بزرگتر نمی شم که بچه های خیلی کوچکتر از من به جاهای بزرگ رسیدن ولی من بخاطر پدرم که یک ذره به من اعتماد نداره دارم تلف می شم
دوست عزیز اون موقع که اولین بار پست رو گذاشته بودم نا امید شدم فکر کردم کسی جوابمو نمیده دیگه برنگشتم
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
پسرم همه به تحصيلات آكادميك و دانشگاهي علاقه مند نيستن. اينم يه واقعيته. اما هر كس بايد يه تخصص يا فن برا گذران عمرش بلد باشه.. پس تو يه حرفه هم داري.براي ايجاد اعتماد بايد جربزه نشون بدي. پدرت بايد تلاش تو رو تو فروشگاه ببينه. اگر توانايي خاصي داري بايد يه جورايي توخونه و خونواده روش كني. بهر حال از اين كه به جاي زندگي همينجوري به زندگي مسئولانه تري فكر ميكني ممنونم.در ضمن نگو از اين بزرگتر نميشم.من به خودم تا تا آخر عمرم و تا روزي كه زنده ام فرصت بزرگتر و بهتر شدن دادم. البته هر روز هم براش تلاش ميكنم.ملاكت به جايي رسيدن بقيه نباشه تو هم بزودي قدرت ها و لياقت هاتو رو ميكني. قدم به قدم.اما يادت نره برا رسيدن به سعادت راه ميان بر وجود نداره.. قدم به قدم!:72:
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
دوست عزیز من واقعا خسته و نا امید هستم خیلی نا امیدم شبا خواب ندارم دلم بحال خودم می سوزه همه دوستام یه سروگردن از من جلوترن دوست دارم تا جایی که می تونم ازشون دور بشم چون واقعا نمی تونم تو روشون نگاه کنم با این نا پدری که دارم:47: اون مانع درس خوندن من شد نذاشت تو رشته ی که دوست دارم درس بخونم الانم به این روز افتادم که همش باید منت کارمندان اموزش پرورش رو بکشم تا خیر سرشون واسم دروس فنی و حرفه ای به کامپیوتر طتبیق بدن کلا شانس ازم رو برگردونده :47: البته هیچ وقتم شانس نداشتم
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
با این رویه ای که شما در پیش گرفتین دو سال دیگه هم که بگذره هیچ بیست سال دیگه ام به نتیجه نمیرسین!
درسته آدم خسته میشه، ناامید میشه ، از زندگی بیزار میشه اما.... برای یه مدتی نه این همه وقت.این که بعد از این همه مدت نتونستین مشکلتونو حل کنید و نه تنها این مشکل حل نشده بلکه بزرگترم شده نشون میده که کار شما ازی ه جای دیگه میلنگه.
دوست عزیز ناراحتی شما به خاطر ناپدری یا کارمندای محترم آموزش و پرورش یا شانس نیست.فرافکنی نکنید.به خودتون نگاه کنید به جای این که دلتون برای خودتون بسوزه مشکلتونو ریشه یابی کنید(و خواهشا تو این ریشه یابی به این نتیجه نرسین که تقصیر پدرتونه!) سهم خودتونو هم در بروز وقایع ببینید.
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط awatdr
دوست عزیز من واقعا خسته و نا امید هستم خیلی نا امیدم شبا خواب ندارم دلم بحال خودم می سوزه همه دوستام یه سروگردن از من جلوترن دوست دارم تا جایی که می تونم ازشون دور بشم چون واقعا نمی تونم تو روشون نگاه کنم با این نا پدری که دارم:47: اون مانع درس خوندن من شد نذاشت تو رشته ی که دوست دارم درس بخونم الانم به این روز افتادم که همش باید منت کارمندان کم کار و کوته فکر اموزش پرورش رو بکشم تا خیر سرشون واسم دروس فنی و حرفه ای به کامپیوتر طتبیق بدن کلا شانس ازم رو برگردونده :47: البته هیچ وقتم شانس نداشتم
پسرم دلسوزي براي خود ممنوع!
مقايسه ممنوع!
اين كه چون يه امكانو از دست دادم بقيه امكاناتم بدردم نميخوره ممنوع!
شانس ازم رو گردونده ممنوع!
هيچوقت شانس نداشتم هم..ممنوععععععععععع!
( پسرم اينو در گوشي نوشتم اما :طتبیق نه.. تطبيق!)
دوم والدين ما در طول عمرشون به خاطر اختياراتي كه دارن ممكنه از سر دلسوزي تصميمي بگيرن كه سرنوشت ما رو تغيير بده يا حتي چرا كه نه..خراب كنه.. اما نقش ما چيه؟بشينيم و همه مسئوليتها رو گردن اونا بندازيم؟
بالشخصه من در تمام دوران دبيرستان به خاطر مخالفت والدينم اجازه ورزش در حد تخصصي رو نداشتم.در دانشگاه هم به خاطر وقت محدود.وقتي هم شروع كردم والدينم معتقد بودن ديره و ممكنه آسيب ببينم و.. اما من ادامه د ادم.. بدون دعوا يا دلسوزي براي خودم.الان در حد تقريبا حرفه اي يكي از سه ورزش مورد علاقه مو دنبال مي كنم.
براي داشتن استقلال كاري و حرفه اي و هنري و.. گاهي نياز به استقلال مالي داريم.البته از راه سالم و درست.تو بخشي از اين مهارتو داري.
سوم :همدلي با والدينم خيلي وقتا مخالفت اونا رو باهام كرده.همدلي يه جورايي درك نفر مقابلته نه تاييد نه مخالفت با اون . جبهه نگير .در عوض گاهي سعي كن ببيني چرا ناپدريت از توانايي هاي تو غافله يا چرا نمي تونه يا نمي خواد اونا رو ببينه.
در برخي از مسئوليتهاي خونه بسته به توان و تجربه ات سهمي بر عهده بگير.حضرت علي ميگن: بهاي هر كس به ميزان سود مندي اونه.
و آخر اگر چه از نظر من ظاهر بيانگر درون آدم نيست اما انعكاسي از درون آدم مي تونه باشه.نمي گم ظاهر سازي كن مطابق خواست خانواده ات لباس بپوش يا رفتار كن.. اما دست كم در ميهماني ها و محافل يه ريزه همسو تر باهاشون رفتار كن.ببين جواب ميده؟ اينا راه هاي امتحانيه.. وحي منزل نيست!شايد خودت با فكر كردن روش راه هاي بهتري پيدا كني!موفق باشي.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
با این رویه ای که شما در پیش گرفتین دو سال دیگه هم که بگذره هیچ بیست سال دیگه ام به نتیجه نمیرسین!
درسته آدم خسته میشه، ناامید میشه ، از زندگی بیزار میشه اما.... برای یه مدتی نه این همه وقت.این که بعد از این همه مدت نتونستین مشکلتونو حل کنید و نه تنها این مشکل حل نشده بلکه بزرگترم شده نشون میده که کار شما ازی ه جای دیگه میلنگه.
دوست عزیز ناراحتی شما به خاطر ناپدری یا کارمندای محترم آموزش و پرورش یا شانس نیست.فرافکنی نکنید.به خودتون نگاه کنید به جای این که دلتون برای خودتون بسوزه مشکلتونو ریشه یابی کنید(و خواهشا تو این ریشه یابی به این نتیجه نرسین که تقصیر پدرتونه!) سهم خودتونو هم در بروز وقایع ببینید.
ببين باقي دوستان مثل خانم اميدوار هم به اين نكته زيبا اشاره كردن پسرم!و چقدر هم قشنگ گفتن!تا وقتي در خودمون احساس مسئوليت نكنيم يعني بالغ نشديم و توان مستقل زندگي كردن نداريم.
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
با این رویه ای که شما در پیش گرفتین دو سال دیگه هم که بگذره هیچ بیست سال دیگه ام به نتیجه نمیرسین!
درسته آدم خسته میشه، ناامید میشه ، از زندگی بیزار میشه اما.... برای یه مدتی نه این همه وقت.این که بعد از این همه مدت نتونستین مشکلتونو حل کنید و نه تنها این مشکل حل نشده بلکه بزرگترم شده نشون میده که کار شما ازی ه جای دیگه میلنگه.
دوست عزیز ناراحتی شما به خاطر ناپدری یا کارمندای محترم آموزش و پرورش یا شانس نیست.فرافکنی نکنید.به خودتون نگاه کنید به جای این که دلتون برای خودتون بسوزه مشکلتونو ریشه یابی کنید(و خواهشا تو این ریشه یابی به این نتیجه نرسین که تقصیر پدرتونه!) سهم خودتونو هم در بروز وقایع ببینید.
میشه بگید من چه خطایی کردم این وسط برم خودمو اصلاح کنم؟
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
تمام مشکلاتتونو به دیگران ربط دادین!پس سهم خودتون چی؟
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
من میخواستم دفعه قبل یه مطلب براتون بنویسم نشد اما حالا مینویسم.میدونی مشکلت چیه؟این که چشماتو دوختی به خونوادت ببینی برات چیکار میکنن.ممکنه به خودت بگی من تک پسرم حق دارم بخوام بهم سرمایه بدن.همینه که باعث اختلاف تو و خونوادت شده.توقع
چون تو تک پسر خونواده ای احتمالا پدر و مادرت (خصوصا اینکه سنشون بالاست) و شاید خواهرات دوست داشتن پسری داشتن که عصای دستشون باشه برادری میخواستن که براشون مثل یه پشتوانه و تکیه گاه باشه.اما کسی که دلش میخواد از خونوادش جدا زندگی کنه به احتمال زیاد اینطور که اونا میخوان نیست.
من یه سوال دارم.همین قدر که تو از خونوادت توقع داری بهت کمک کنن این حقو برای خواهرات هم قائلی؟پدر ومادرت هر 7تا بچشونو با هم میبینن نه فقط یکیشونو.
تا وقتی این حالت طلبکاری رو داری مطمئن باش هیچ کاری برات نمیکنن.یادمه تو فکر سهم ارث هم بودی.
برای اینکه به خونوادت ثابت کنی که تو هم هستی نیاز نیست زن بگیری.اعتمادشونو به خودت جلب کن خودخواهی رو از خودت دور کن و هرچی برای خودت میخوای برای خواهرات هم بخواه.بهشون محبت کن بدون چشمای خیره شده به جیبشون اونا هم پسرشونو تنها نمیذارن.ضمنا یادت باشه ادمای خود ساخته اند که تو زندگی موفقند.پس دستاتو بذار رو زانوی خودت و بلند شو نه زانوی دیگران
-
RE: اختلاف با خانواده خودم؛ می خواهم از آنها جدا شوم
من هیچی ازشون نمی خوام ارث هم نخواستم