چه طور با انتقادهاي تند ولي حقيقي برخورد كنم؟

دوستاي خوب همدردم من دچار يه مشكلي شدم كه هر چي فكر ميكنم نميتونم حلش كنم...به نظر شما وقتي كسي با لحن تندي ازتون انتقاد ميكنه(با اينكه خودتون هم ميدونين داره درست ميگه و اين مشكل رو دارين)چه طور باهاش برخورد ميكنين؟البته فكر كنم مثال بزنم بهتره::
من آدم خوش خوابي هستم...بعضي وقتا حتي خودمم از اين خواب زياد خسته ميشم اما نميدونم چرا نميتونم كنترلش كنم....وقتي بحثي راجع به درگيري و كار زياد و ...پيش مياد يهو همسر نازنينم كه ازش انتظار مهر و محبت دارم بهم ميگه تو مگه كار واجب هم برات پيش مياد تو كه جز خوابيدن كاري نداري!!!
اين جمله ها واسه همين 4 ساعت پيشه.....از اون موقع دارم ديوونه ميشم....حس ميكنم داغونم كرد با اين حرف....البته من مشكلات زيادي دارم كه منشا همشون تنبلي و كسلي خودمه.....مثلا اينكه بايد برم باشگاه اما انقد به روز ديگه ميندازم كه كارت باشگاهم ميسوزه و ديگه نميتونم برم!!!!تاپيك هايي كه راجع به تنبلي بوده خوندم اما برام عملي نيستن ....
خيلي عذاب ميكشم وقتي حس ميكنم تنبلي باعث مشه نتونم خواسته هاي همسرمو براورده كنم اما واقعا نميدونم چي كار كنم....بعضي وقتا از دست خودم و كارام گريه ميكنم اما ميدونم گريه دردمو درمون نميكنه.....ميترسم از آينده اي كه به خاطر اين رفتارم تباهش كنم.....همين حس و حالم باعث شد ترم آخر از دانشگاه انصراف بدم....
ببخشيد ميدونم دو سه تا مشكل توي يه تاپيك زدم اما الان اصلا حوصله ويرايش ندارم:302:

به پزشک مراجعه کردی ؟شاید مشگل خاصی وجود داشته باشد که با آزمایش و چکاپ کلی بتوان مشگل را حل کرد .
فکر می کنم اول چکاپ و اگر موردی نبود بعد دکتر روانشناس بالینی .

سلام:72:

منم با آنی عزیز موافقم فقر آهن , عفونت ادراری و خیلی چیزای دیگه میتونه باعث کم حوصلگی و زود خسته شدن بشه.

همزمان که داری واسه چکاب میری کتاب "قورباغه ات رو قورت بده " هم شروع کن به خوندن همون چند صفحه اولش میتونه خیلی بهت کمک کنه.

وقتی که از نظر خودت ضعفت برطرف شد در مقابل شنیدن انتقاد هم مقاوم میشی و میتونی به راحتی مدیریتش کنی.

شاد باشی:72:

ممنون از راهنماييهاتون اما دليل مشكل من جسمي نيست.....ميدونم كه عامل همه اينها تنبليه:302:

سلام gh.sana
آنچه که اهمالکاری یا تنبلی یا خواب آلودگی نام می برید، می تواند علل اساسی ، مهم و متفاوتی داشته باشد که نیاز به اخذ شرح حال بالینی مفصل و دقیق از شما و شرایطتون دارد که در راهنمایی های تلفنی و اینترنتی مقدور نیست. اگر علتهای پزشکی رد شود، مطالب ذیل در مورد شما بیشتر صدق می کند.
در بسیاری موارد مسئله خستگی مزمن روانی می باشد که اصطلاحا Fatigue نامیده می شود.
در این گونه موارد خستگی، خواب آلودگی و ... مشکل شما نیست، بلکه نشانه ای از یک مسئله دیگر می تواند باشد.
مثلا افسردگی می تواند با علائم خستگی و خواب آلودگی خودش را نشان دهد.
گاهی فراهم آوردن شرایط انرژی بخش، هیجان انگیز و اهداف کوتاه مدتی که در راستای خواستهای شماست و به آنها دست پیدا می کنید می تواند به شما توان دگردیسی از این وضعیت را بدهد.
ملاقات یک دوست ، انجام یک تکلیف نیمه تمام، شروع یک دوره کوتاه مدت از یک مهارت که دوستش دارید، امید به نتیجه زودرس یک اقدامی که در برنامه خود گنجاندی، و یا انتظار یک خبر سورپرایز کننده می تواند حرکتهای سریع و زودرسی را به شما بدهند.
در دراز مدت باید بافت خانوادگی خودتون را مورد ارزیابی عمیق قرار دهید، چون ممکن است که شما کمتر اختیارات متناسب برای تغییرات و تصمیم گیریهای لازم در خانواده را داشته باشید. و به تبع آن بی مسئولیتی و یکنواختی و روزمرگی اذیتتان خواهد کرد.

خلاصه:
یکم: باید علت پزشکی توسط یک متخصص رد شود
دوم: باید فعالیتهای جذاب کوتاه مدت و دوستان با انرژی را مد نظر قرار دهید.
سوم: بافت منزل را به نوعی تغییر دهید که شما بتوانید تصمیم گیر باشید، اختیارات تغییرات داشته باشید.
چهارم: کلاسهایی که بتوانید در کوتاه مدت مهارتی را یاد بگیرید خیلی کمک کننده هست.
پنجم: کارهای جالب و مهیج و ناگهانی (سورپرایز کننده) را هم خودتان در مورد اعضاء خانواده به کار بگیرید و از هم از همسرتان بخواهید در دستور کار خود قرار دهد.

مدير محترم ممنون از توجه و نظر ارزشمندتون...
در واقع خستگي مزمن كه گفتين در مورد من صدق ميكنه چون وقتي استرس دارم يا نگران امتحان يا كاري هستم خوابم بيشتر ميشه اينو در دوران مدرسه و دانشگاهم كشف كردم:D اما الان استرسي ندارم البته مشكلاتي دارم كه هر از چند گاهي اشكمو در مياره:302: البته در حد يه نگراني كوچك از آينده خودم و همسرم(وقتي نميتونم خواسته همسرم رو براورده كنم....از خودم متنفر ميشم....دائم از اين ميترسم كه نكنه يه روزي به خاطر اين رفتارام منو تنها بذاره!!!از تنهايي به شدت بيزارم به همين دليل وقتي ازم انتقاد ميكنه احساس ميكنم كم كم دارم به روزاي تنها موندنم نزديك ميشم اين فكر واقعا روانيم ميكنه طوري كه فقط دوست دارم بخوابم تا به چيز ديگه اي فكر نكنم )


متاسفانه بهترين دوستم در حال حاضر در دسترسم نيست و همين باعث ميشه بيشتر احساس تنهايي كنم راستش با رفتن دوستم من ديگه خيلي خيلي كم براي گردش بيرون از خونه ميرم البته وقتي احسان باشه با اون ميرم در واقع برام عادت شده كه يا با احسان بيرون برم يا اصلا نرم!!!!احسان هم هميشه پيش من نيست(تهرانه)
در مورد كاراي نيمه تمام هم كه به خاطر همين اخلاقم تا دلتون بخواد كار نيمه تموم دارم اما كو همت و اراده ي تموم كردن؟؟؟؟!!!:302:
فعاليت هاي مورد علاقه هم كه فرمودين امتحان كردم باشگاه و كلاس رقص و ....كه باشگاه رو چون ازش خسته شدم(بنده اصولا زور همه چي دلمو ميزنه!!!)گذاشتم كنار اما كلاس رقص رو ادامه ميدم حالا خدا ميدونه كي انقضاي اين يكي برسه؟؟

راجع به بي مسووليتي و يكنواختي حقيقتا حرف دلم رو گفتين اما من فعلا خونه پدرم هستم اينجا چه كاري بايد انجام بدم تا از اين يكنواختي راحت بشم؟{من در دوران نسبتا شييييييييريين عقد هستم:shy:}

يه دنيا ممنون كه كمكم كنيد.....:72:

سلام خانومی
اول یه نصیحت کوچولو کنم اونم اینه که از دوران نامزدیت نهایت استفاده رو بکن و نزار روزهات یکنواخت بره
اگر از نظر خانوادت مشکلی نداری و می تونی مسافرت های کوچولوی یه روزه بری با همسرت پنج شنبه جمعه ها بزنید به کوه و دشت و بیابون:227::227::227::227:
تو روحیت خیلی تاثیر میزاره سعی کن تو ورزشها شنا رو استفاده کنی خیلی موثره
مدل موها مدل آرایش کردن اینا همه باعث می شه آدم از کسلی در بیاد
خانومی یه سوال دارم می خوام بدونم وزنت طبیعیه یا اضافه وزن داری؟؟؟؟؟؟

مامان خانم گل...ممنون از نظرت.....از نظر خانوادم مشكلي نيست برم مسافرت اما خودم حسشو ندارم.....راجع به مو و آرايش هم همه جورشو امتحان كردم:73:
اضافه وزن هم دارم:302: بارها رژيم گرفتم اما همشو وسط كار بيخيال شدم:227:
بايد برم باشگاه اما بازم طبق معمول حسش نييييييست:160:

سلام
می خوام یکم دعوات کنم
حسشو ندارم یعنی چی؟؟/؟/؟؟
چرا شبیه این پیرزن های 80 ساله حرف می زنی
اگه الان حس نداشته باشی همسرتم حسشو از دست میده سر خیلی از چیزها
یادت باشه این تویی که باید خیلی چیزها رو تو همسرت زنده کنی
راستشو بخوای داری یکم تنبلیتو به خودت تلقین می کنی انقدر نگو نمیتونم نمی شه حسش نیست خوابم می آد وووو
تو یکبار با همسرت آخر هفته رو جیم شو برو بهت قول میدم تو مسافرت پناهندگی بگیری دیگه بر نگیردی
شناا حتمایادت نره
یادت باشه اضافه وزن خودش باعث کرخی می شه حتما حتما رژیم بگیر
من بعد از زایمانم با ارده ی قوی برگشتم به وزن قبلیم 50 کیلو پس یه تکونی به خودت بده دختر

مرسي مامان خانم گل....چشم حتما....ديگه به خودم تلقين نميكنم....رژيم هم ميگيرم(با اينكه خيلي سخته:D)
راجع به سفر اخر هفته نميدونم همسرم برنامش چي باشه حالا ببينم چي پيش مياد....واسه شنا هم نميتونم تنها برم جايي مخصووووووووصا استخر كلافه ميشم...بايد بگردم يكي از دوستامو گير بيارم ببينم برنامه استخر ميذاره يا نه.....اينم يكي از اخلاقاي بدمه تنهايي هيچ جي نميتونم برم حتما بايد با دوست يا اشنايي برم اينجور جاها اخه تنهايي حوصلم سر ميره:73:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

[color]راستي با همسر دلبندم راجع به حرف اون شبش كه مخمو پوكوند حرف زدم حالا آشتي شديييييييم:227:[/color]

خدا را شکر که با همسرت آشتی شدیhttp://www.hamdardi.net/imgup/11448/...dc550effd7.gif
اما من وقتی خوشحال می شوم که اول از همه با خودت آشتی کنی http://www.hamdardi.net/imgup/11448/...fceb3947d3.gif

اين يكي از آرزوهامه مادر مهربان آني جان......من خودمو نميشناسم باور ميكني؟هنوز نميدونم چي دارم چي ندارم؟چي ميخوام؟چي نميخوام؟؟؟؟:302:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

[color]با خواست همسر دلبندم كتاب "هدف"رو شروع كردم :303:اما احساس كردم اين كتاب براي من مناسب نيست من هنوز هدف هاي زندگيمو نميشناختم كه حالا بيام برنامه ريزي كنم چه طور بهشون برسم!!!برام عجيب بود وقتي ميخواستم بنا به تمرين كتاب هدف.... اهداف و ارزو هامو بنويسم روي كاغذ.....من هيچ ارزويي نداشتم!!!!البته شايد اين به خاطر خانواده مهربونم باشه و اين كه هميشه هر چي خواستم داشتم و هيچ وقت ارزوي چيزي رو توي دلم نداشتم اما.....به هر حال من الان قاطي كردم واي داغ كردم:54:[/color]

عروس خانم عزیز

حتماً یه چکاپ پزشکی بده ، و یه مشاوره حضوری دشته باش ، اما برای اجرای دستورالعملهای مشاور همت به خرج بده .

چیزی که من می بینم ، کمبود هیجان و نشاطه در وجودت ، که گاه کمبود بعضی ویتامینها عاملش میتونه باشه . ضمناً بد نیست که به متخصصین طب سنتی هم یه سر بزنید ، چون خوابیدنهای زیاد شما اگر علت روحی نداشته باشه ، یا از اختلال متابولیسم بدن شماست ، یا سردی بالا ( غلبه بلغم ) ، که برای تشخیصش ابتدا مراجعه به پزشک و گرفتن دستور آزمایش خون و بعد مشاوره با متخصصین طب سنتی لازمه ، که دومی رو اگر خواستی امکان معرفی به شما را دارم ، البته لازم هست بدونم در کدام شهر زندگی می کنید .

خیلی خوشحالم که با همسز آشتی کردی :227:
تو فقط باید یکم تو کارات هیجان و حوصله به خرج بدی اینجوری زندگی شیرین میشه
البته من فکر می کنم این حالت بعد از پایان یافتن دوران عقد و شروع زندگی جدید یکمش برطرف بشه چون وفتی میری توی خونه ی مستقل که همه چیش نوه حتی کسی که داری باهاش زندگی می کنی نوه خود به خود به وجد می آیی بقیه اشم دیگه دست خودته خانومی :228: اینم یه بوس برای اینکه همین الان به وجد بیایی:D
تمرین اول ساعت هایی که همسرت پیشه ته کسلی و خواب ممنوع
تمرین پیشنهاد پیادروی و کوه و بیرون رفتن و از این شلوغ بازیها از طرف خودت باشه
بعضی موقع ها با همسرت بیرن بیرون و برای خونه ی خودتون چیزهای کوچیک تزئینی بخرین (وای انقدر کیف می ده آدم برای خونش چیز میز بخره) مثل شمع های خوشگل و گل خشک و ... گاهی هم می تونی چیزهای تزئینی با سلیقه ی همسرت برای خودت بخری :227:مثل لباس خواب و .... :P دیگه وارد جزئیات نمیشم :D (الان میگه عجب بچه پروییه این mamfred) خلاصه از ما گفتن بود :305:

فعلا این دوتا تمرین و انجام بده تا بریم سر تمرینای سخت تر :D
:82: این چایی رم بخور کافئین داره خوابتو می پرونه
موفق باشی خانومی
:72:
باور کن انقدر تاثیر داره

فرشته مهربان عزيز:72:.....ممنونم..از اين بابت مطمئنم كه دليلش جسمي نيست....چون بعد از مدتها و به سختي (چون از هر نوع سرنگ وحشت دارم:203:)رفتم يه آزمايش كلي دادم البته حدود يه سال پيش ....موضوع من روحيه.....:228: هيجان و نشاطم توي فاميل تكه اما امان از اين حس و حال......:Dالبته چند روزه بهتر شدم كه حالا ميگم با كمك كي و چرا....


مامان خانم گلم متشكرم.....بله حق با شماس منم فكر ميكنم با رفتن به خونه خودمون بيشتر اينا حل ميشه چون من و همسرم از امتحان مستقل بودن توي يه خونه سربلند بوديم و هستيم(پدر و مادرم هر سال يه ماهي ميرن سفر توي اين مدت من و خواهرم مسئول خونه و كارامون هستيم البته همه امور به عهده منه آخر هفته ها هم كه همسرم مياد اينجا با هم ميشيم يه خونواده سه نفره:73:امسال هم آبان ماه تنهاييم:227:)
راجع به تمرين اولت بايد بگم وقتي با هم هستيم اصلا بيحال نيستم كمتر ميخوابم اما خوب بازم سعي ميكنم بيشتر خوش بگذرونم......راجع به خريد هم كه وااااااااااااي عاشق خريد كردنم......اين تمرينتو با جون و دل انجام ميدم عزيزم مطمئن باش:D
آهان يادم رفت بگم چند روزيه مامان عزيزم همه كاراشو ميذاره واسه من صبح ها مياد بيدارم ميكنه تا از تختم كنده نشم ول نميكنه بعد يه ليست ميده دستم كه بايد اين كارارو بكني و .....خلاصه اوضاعم داره بهتر ميشه...رژيم غذايي رو هم كم كم دارم شروع ميكنم(يهو به بدنم فشار نياااااااد:73:)

از همه دوستاي خوبم ممنونم كه كمكم ميكنن:72:......................چه خوبه اين همه دوست مهربون دارم:43:

خوشحالم که یه اراده ی و فکر صحیح رو توی وجودت می بینم!
امیدوارم که همیشه شاد و خوشحال باشی!

:73: عالیه آفرین خانومی همین جور پیش بری همه چیز رو براه می شه
:227::227:

اساسا رو به راهی، فقط به نظرم زیادی نازپروده ای .

آني مهربونم:72: اين حرف رو دقيقا سه با توي مدت عقدم از همسرم شنيدم :shy:گفت تو طاقت هيچ سختي رو نداري اصلا نميخواي راحتي خودتو خراب كني عادت كردي بدون سختي كشيدن زندگي كني.....از يه جهت حرفش بهم برخورد اما از يه جهت هم خوشحالم و خدا رو شكر ميكنم كه زندگي بي دغدغه و آرومي داشتم:203:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

خدارو شكر مادر مهربون و بينظيري دارم كه هميشه تمام فكر و ذكرش آرامش روحي بچه هاش بوده.....تا آخر دنيا مديونشم:228:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

راستي فردا دلبندم مياد زنجان:227:برنامه خريد براش بذارم؟!؟!؟:D

خدا را شکر عزیزم که زندگی خوبی را تجربه کرده ای . با این حال زندگی آن چیزهایی را که باید انسان یاد بگیرد به وی یاد خواهد داد .


خدا مادرت را برای شما حفظ کند . دست مادرها بوسیدنی است.


برنامه ی خرید را هم بگذار عزیزم . اما اول به میزان پول توی جیب شوهرت توجه کن .

زنجان هم شهر فوق العاده ای است و مردم فوق العاده مهربانی دارد.

دوستاي گلم جناب همسر من با اين كه گفته بود فردا مياد امروز ظهر اومد!!!!ميخواست غافلگيرم كنه............:227::227::227::227::227:از همتون يه دنيا ممنونم از همههههههههههههههههههههه:72:

هر دم از اين باغ بري ميرسد........!!!!
خدايا مغزم داره ميتركه.....
به نظرتون چرا مهموني رفتن براي آقايون انقدر راحته؟؟؟؟؟500 جا دعوت ميشيم ميرم خب وظيفم بوده اما اگه 4 جا دعوت كردن و نرفتم يعني "از مردم فراري"ام:160:
خدايا نميشد يه كم مردارو شبيه ما مي افريدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟:203:خيلي فرق دارن....درست موقعي ه فكر ميكني همه چي روبه راهه ميزنن همه چيو داغون ميكنن!!!!
خداااااااااااااااااا

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

اصلا انگار اين دلبند نازنين ما اگه از من گلايه نكنه شبش روز نميشه!!!!عجيبه ها

سلام
نباید از گلایه ها و انتقاد های همسرتون ناراحت بشین
شما با دو فرهنگ مختلف و از دو خانواده ای که با هم فرق دارند بهم رسیدید پس این طبیعیه که تا یه مدتی سر بعضی مسائل با هم تفاهم نداشته باشین و این عدم تفاهم ممکنه خودشو در غالب گلایه و انتقاد نشون بده چون هر کردوم از دو طرف سع می کنن که همسرشون رو به اون ایده آلی که در ذهنشون ساختن نزدیک تر کنن و این وسط اگر چیزی خلاف اون باشه احساس می کنن زندگیشون از مسیر طبیعی خارج شده بعد از مدتی به اخلاق های هم عادت می کنن و سعی می کنن خود همسرشون روقبول داشته باشن نه اون چیزی که در ذهن ساختن
این قضیه زمانی بهبود پیدا می کنه که شما در کنار همسرتون زندگی کنین
تا اون زمان سعی کنید خواسته هاشو درک کنین
:72:

غزاله جان سلام
خانمی قشنگی زندگی به همین گیر دادن هاست وگرنه برای هم یکنواخت می شین
گاهی خود شما هم به دنبال بهانه در رفتار همسرتون هستید و اگر چیزی متابق میلت نباشه ممکنه به قول شوهره من errorبدی
این انتقاد ها اگر به جا باشه سازنده است اگر بی جا باشه و بیشتر بهانه گیری باشه که به مرور حل می شه
این حل شدن یعنی اینکه هم همسرت کمتر بهانه گیری می کنه هم شما به یه سری چیزها عادت می کنی

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

غلط املایی داشتم متابق==مطابق:D

به نظر من این جور مواقع با اینکه سخته، ولی برخورد منطقی هر دو طرف رو آروم میکنه و بعد از چند دقیقه همه چیز به حالت طبیعی و اصولا عاشقانه اش میرسه! کافیه هر دو طرف یه کم زرنگ و زیرک باشن!

نكنه طرفمون اين صبر و تحمل رو به حساب مثلا مظلوميت بذاره و ببينه وقتي از كاراش شكايت نميكنم به به كارش ادامه بده.......؟؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

راستي نميدونم كار درستي كردم يا نه....يه ايميل بهش زدم و همه حرفايي كه نميشد رودر رو بهش بگم رو براش نوشتم ....ازش خواستم به افكار و عقايد بقيه احترام بذاره و خودشو مغز متفكر ندونه و بقيه رو خنگ و مونگول.....هنوز جواب نداده ميگه داره رو حرفام فكر ميكنه.....يه جورايي استرس دارم:303: