-
درست متوجه شدم؟
سلام به همه دوستان عزیز به کمک و هم فکریتون نیاز دارم روزه نمازاتون قبول باشه و شهادت حضرت علی (ع) رو بهتون تسلیت میگم. منو از دعای خیرتون تو شبای قدر محروم نکنید.
دوستان تقریبا 6 ماه پیش خواستگاری برای من اومد که ایشون کارمند یک اداره دولتی هستن که به صورت قراردادی کار میکنن. من 22 ساله و خواستگارم 28 ساله هستن. من دانشجوم ترم 5 و ایشون هم دانشجو کارشناسی ترم اخر هستن....و حدودا 6 ساله که مشغول به کار هستن.
ایشون فردی متدین هستن صبورن مهربون هستن و به اطرافیانشون و دوستاشون تا اونجا که بتونن کمک میکنن خانواده دوست هستن موقع عصبانیت خیلی منطقی و درست بدور از پرخاش رفتار میکنن اما مواردی در این 6 ماه پیش اومده که منو خیلی نگران کردن...
من و ایشون با اجازه خونواده هامون این 6 ماه با هم ارتباط داشتیم تا همدیگرو بشناسیم.
موضوع این هست که ایشون در ابتدا نوع پوشش من و حتی آرایش من رو پذیرفتن و هیچ مشکلی که نذداشتن حتی خیلی هم راضی بودن اما به محض اینکه نظر متفاوتی از طرف خونوادشون شنیدن عقیدشون عوض شده!!!!!!
توی خیلی از مسایل ایشون ابتدا که با هم صحبت میکردیم همون 6 ماه پیش منظورم در ابتدای آشنایی هست نظرشون رو گفتن با هم سر خیلی از مسائل کاملا به توافق رسیدیم با موافقت هر 2 اما بعد اینکه نظر خونوادشونو میشنون و متوجه میشن که نظرشون با اون چه که ما به توافق رسیدیم مخالف هست به سرعت نظر خودشون تغییر میکنه!!
و مسئله ای که هست اینه ایشون با یک اختلاف نظر که پیش میاد ارامششون رو از دست میدن و خیلی دچار اضطراب میشن که نکنه ما خوشبخت نشیم و اصل موضوع رو زیر سوال میبرن!! با یک اختلاف نظر !!! وقتی من بهشون میگم خوب با هم صحبت میکنیم و به نتیجه میرسیم میگن که نه وقتی از اول اختلاف نظر داریم 2 سال دیگه چی!!!!!!! 10 ساله دیگه چی؟؟؟؟
مسئله بعد اینکه به من گفتن بچه دوست ندارن و اگه بخوایم بچه دارشیم تموم مسئولیت بچه با خودم باید باشه و اصلا روی ایشون و کمکشون حساب نکنم....
و دیگه اینکه به من گفتن اگر خونواده خواهر ها و مادرشون به من چیزی بگن یا چیزی پیش بیاد اصلا روی ایشون حساب نکنم و حق ندارم که اصلا به ایشون بگم و باید تموم مشکلاتم با خونوادشون اگر پیش بیاد(بعد ازدواج) خودم حل کنم و ایشون هیچ دخالتی نمیکنن حتی اگر حق با من باشه!!!!
و موضوع دیگه که منو اذیت میکنه اینه ایشون اگر یک کاری به خاطر من انجام بدن تقریبا 1000 یار اون کار رو میگن!!!
لطفا منو راهنمایی کنین مخصوصا دوستانه متاهل...
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام بر استار عزيز.....
نكته ي اول::::انگار ايشون بيش از حد به خانوادشون وابسته هستن(با اينكه از نظر مالي مستقل به نظر ميان)خانواده دوستي با وابستگي فرق زيادي داره.....
دوم:::::احتمالا ايشون دهن بين هم هستن و به شدت به درست بودن نظرات و اعتقادات خانوادشون اطمينان(در حد ايمان)دارن!!!!اين موضوع بعد ها مشكلات خاصي رو بوجود مياره.....ميتونن در حد مشورت كردن با خانوادشون تبادل نظر كنن اما اينكه نظرشون رو عوض كنن اصلا براي يك مرد خوب نيست در واقع هر روز بايد منتظر يه نظر و ايده باشي.....
سوم::::راجع به اضطرابشون ....احتمالا از بچه گي به ايشون سخت گرفتن كه اين كارو بكن اين كارو نكن چرا اينجوري چرا اونجوري؟؟ و باعث شده ايشون اعتماد به نفس پاييني دارشته باشن..
چهارم:::راجع به بچه هم كه ديگه واقعا حرفي براي گفتن ندارم....اين حرف نبود مسئوليت پذيري رو در ايشون نشون ميده(احتمالا)
پنجم:::در مورد برخورد با خانوادشون هم درسته كه به نظر مياد خيلي بيرحمانه حكم صادر كردن اما راستشو بخواي از صداقتشون خوشم اومد لاقل مثل بعضي مرداي ديگه ادعاي حمايت از زنشون توي هر شرايط رو نداره كه بعدا كم بياره....
توي اين مورد تقريبا اكثر مردا هيچ دخالتي نميكنن حالا ايشون با صداقت اول راه به شما گفته اما بقيه نميگن اما نتيجه هميشه يكيه.......
اخرين مورد :::احتمالا رفتار شما طوريه كه ايشون فكر ميكنن شما كاراشون رو (به نظر خودشون فداكاري هاشونو)نميبينيد پس بايد بگن تا به نظر بياد....بيشتر ازشون تشكر كنيد....احساسات خودتون رو بروز بديد....
و اما سوالات من از شما::
1:با همه اين مشكلات نظرتون راجع به زندگي با ايشون چيه؟مايل به شروع زندگي هستيد؟
2:تا به حال اين حرفارو به خودشون گفتين؟اگه اره موضع گيريشون چي بوده؟مقاومت يا قبول؟
ببخش اگه زيادي رك حرفامو زدم!!:72::46:
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام
با نکاتی که اشاره داشتید ،از جمله موافقت راحت و اولیه ایشون با شما و بعد از آن تغییر نظراتشون با شنیدن نظرات دیگران ، به نظر می رسه که لازمه در مورد استقلال فکر و عمل ایشون دقت به خرج بدهید .
با توجه به اضطراب و اینکه در رابطه با بچه ، یا مشکلات احتمالی موضع خود را با این بیان که روی من حساب نکن ، اعلام داشته ،باید در خصوص مسئولیت پذیری و مقاومت روحی و وابسته بودن ایشان نیز دقیق شوید و حتی با یک مشاور وارد مشورت و سنجش شوید .
آنچه مهمه اینه که بدونید ، مسئولیت پذیری ، استقلال فکر و عمل و در یک کلام استقلال شخصیت و توان روحی ، از موارد اساسی و بنیادی است و نقش مهمی در زندگی ایفا می کنند ، بخصوص برای مرد که باید نان آور و تکیه گاه زن و بچه های خود باشد ، از این رو به این موارد به طور جدی توجه کنید .
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام
تا بحال در این مورد با خودش صحبت کردی ؟؟؟؟ زمنی که نظرش رو تغییر می ده بگو ما قلا سر این قضیه حرفامونو زدیم ببین چی میگه ؟؟؟
چیزی که برای من اینجا عجیبه این که ایشون خیلی راحت گفتن در برابر حرفای خواهر و مادرشون حتی اگه حق با شما باشه از شما حمایت نمی کنن چه دلیلی داره؟؟ آیا ایشون از حرفای خاله زنکی فراری هستن ؟؟ یا اینکه قراره همیشه شما در برابر مادر و خواهرشون کوتاه بیایی؟؟/ یا اینکه خوار و مادرشون حق دارن سر هر مسئله ای نظر بدن و ایشون بدون هیچ مخالفتی مطیع باشن ؟؟؟؟
یادتون باشه کسی که بین شما و خانواده ی همسرتون قرار تعادل براقرار کنه کسه جز خوده همسرتون نیست
:72:
-
RE: درست متوجه شدم؟
ester عزیز
یه کم نگران شدم اول اینکه دلیلی نداره که ایشون تمام صحبتهایی رو که بین شما رد و بدل میشه رو با خانوادش مطرح کنه .
دوم اینکه ایشون باید اینقدر استقلال داشته باشند که نظرشونو ثابت نگه دارند نه اینکه با کوچکترین اظهار نظر فرد دیگه نظرش تغییر کنه.
سوم اینکه اگه بچه ای در زندگی شما باشه این آقا پدرشه و دلیل برای فرار از مسئولیتش وجود نخواهد داشت.
عزیز دلم تو باید بدونی که شما این مدت آشنایی رو با همید تا تشخیص بدید به درد هم میخورید یا نه. پس هیچ اجباری در اینکه حتما" این ازدواج صورت بگیره نیست.
موفق باشی عزیزم.:72:
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام
مواردي كه شما در مورد اين آقا گفتين شايد موضوعات متفاوت وجدا از همي بنظر بيان اما درواقع همش به يك موضوع برميگرده واون شخصيت وابسته ايشون به خانوادشون هست كه اصلا خوب نيست.يه مسئله رو من كاملا مطمئنم واون اينكه توي اختلافاتي كه زن وشوهرها با خانواده هاي همديگه پيداميكنن نقش طرف مقابلشون فوق العاده مهمه.اصلا به اعتقاد من اگه مشكلي براي يه خانم با خانواده شوهرش پيش بياد دليلش سهل انگاري ورفتار ناآگاهانه شوهرشه.اينكه تا اين حد(حتي توي مسائلي كه فقط به خود شما مربوط ميشه) تحت تاثير نظرات خانوادشون قرار ميگيرن باعث ايجاد مشكلات زيادي براي شما وحتي خودشون ميشه.اما خيلي خوبه كه اين مدت هردوي شما فرصت داشتين همديگرو بشناسين،بهتره عاقلانه تصميم بگيريد.موفق باشيد.
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام
به نظر من رفتار طرفين بسيار بر روي هم اثر ميكند. او هنوز يك فرد مجرد است و پا در زندگي زناشويي نگذاشته تا بتواند به قطعيت بگويد كه چه مي كند چه نمي كند. در ثاني جو صحبت شما نبايد امرگونه باشد. اينكه امر كنند كه اين كار را خواهم كرد آن كار را نه به نظرم عدم انعطاف پذيري را نشان مي دهد. البته اين حسن را دارند كه صادق هستند با شما. اما شما مي توانيد تأثيرگذار باشيد.
مثلاً خود بنده همان اوايل نامزدي و عقد هر اتفاقي كه مي افتاد به پدر و مادرم مي گفتم اما رفتار مناسب همسرم و خواهش و تذكرش باعث شد تا من تغيير كنم و الان سر زندگيمان بين خودمان مي ماند و همين امر ما را از خيلي مسائل جانبي مصون كرده است. هر فرد منطقي دليل و عدله منطقي را مي پذيرد.
يكي از نكات مهم در زندگي انعطاف پذيري است.
دو نفر كه قرار است با دو فرهنگ متفاوت و دو تربيت مختلف با هم در زير يك سقف زندگي كنند خواه ناخواه بايد در برخي امور تغيير كنند مگر عادات شخصي رفتاري. اين رفتار را شما به او بايد آموزش دهيد با دليل هاي صحيح و روش هاي كارآمد.
هر دو نفر بايد اين نكته را بپذيرند كه زندگي زناشويي با زندگي در كنار پدر و مادر و خواهر و برادر فرق مي كند و بايد لازمه هايي را وارد زندگي نمود.
در رابطه با اين مسئله كه براي هر كاري منت مي گذارند و فكر مي كنند كه براي شما شاخ غول را شكسته است ممكن است مقطعي باشد. براي شروع كار و تازگي هايي كه دارد بيشتر در چشم مي آيد. اين شمائيدكه بايد در زندگي به مرور به او بفهمانيد كه نيمي از كارهايي كه مي كند وظيفه است نه لطف. فعلاً با او مدارا كنيد و از او تشكر كنيد و شما هم خوبيهاي خود را به زبان بياوريد تا كمي تنش به رخ كشيدن و خوب جلوه كردن فروكش كند.
-
RE: درست متوجه شدم؟
ester عزیز شما الان در مرحله ای هستی که به اون مرحله شناخت میگن، البته یک شناخت جزئی و نسبی، پس خیلی راحت میتونید انتخاب کنید که این شخص مناسب شما هست یا نه و اگر به این نتیجه رسیدید که نیست، نباید اجازه بدین که این مرحله به مراحل بعدی کشیده بشه..
عزیزم چیزی که از صحبتهای شما برداشت کردم اینه که خواستگار شما هنوز به رشد کافی جهت تشکیل زندگی مشترک نرسیده، حرفها و نشونه هایی که در این دوران می بینید رو جدی بگیرید و بی تفاوت از کنارشون رد نشین. درسته که هیچ انسانی کامل نیست اما سعی کنید به این قضیه توجه داشته باشید که نقاط ضعف طرف مقابلتون ممکنه چه ضربه هایی به زندگی آیندتون بزنه؟ آیا شما اونقدر قدرت دارید که اونها رو تحمل کنید؟ آیا در کنار نقاط ضعف خودتون، بودن چنین نقاط ضعفهایی در طرف مقابل برای زندگیتون خطرساز نیست؟
من صحبت تمام دوستان رو تأئید می کنم، شاید بدترین صفت همسران در زندگی زناشویی، دهن بین بودن اونها باشه و همچنین مسئولیت پذیر نبودن اونها، من نمیخوام در مورد خواستگار شما قضاوت کنم اما میخوام بهتون گوشزد کنم که مطمئن شید خواستگارتون همچین شخصیتی نداشته باشه.. همه آدمها دوست دارن که خصوصیات بدشون رو کنار بزارن اما خیلی کم پیش میاد که خصوصیات منفیشون رو بپذیرن و یا حتی اگه پذیرفتن قدرت تغییر دادنش رو داشته باشن.. پس به این امید نباشید که همه چیز بعد از ازدواج درست خواهد شد...
:72:
-
RE: درست متوجه شدم؟
با سلام....
دوستان بسیار مفید راهنمایی کردند و جایی برای سخن ما نیست...
اما از آنجا که دوستان راهنما کننده اکثرا خانوم بودند اجازه می گیریم تا نظرم را به عنوان فرد مذکر بیان نمایم.
با تایید نظر دوستان باید بگویم::
""رفتار همسر شما تنها نمی تواند بدلیل عدم استقلال یا مواردی که دوستان ذکر کردند باشد بلکه دلیلی دیگری هم دارد که عبارتند از::
ارسال و تفهیم موج های منفی در ابتدا زندگی.......با هدف استحکام زندگی در آینده.
یعنی چه؟؟
اگر همسرتان می گوید در تربیت بچه روی من حساب نکنید یا در مورد مسائل خانواده..... تنها نمی توان گفت که دلیلش عدم استقلال است...منظور همسر شما از این سخنان آماده سازی شماست. آماده سازی شما برای مقابله با مشکلات آینده که به نظرش در زندگی پیش می آید.
به همین دلیل همسر شما با تکیه بر فرستادن و بیان مشکلات در ابتدای زندگی سعی دارد بگوید من همسری می خواهم که در برابر مشکلات جا نزد....خرده نگیردو...
حال این موج های منفی و سخنان از کجا نشات می گیرد؟؟؟
از ""عدم شناخت مناسب و عدم اطمینان و اعتماد لازم""....... یعنی همسرتان هنوز آنطور که باید شما را نشناخته و اعتماد قوی نسبت به شما ندارد.
.............................................
هشدار>>>>هشدار>>>هشدار>>>::: اگر همسر شما وابسته به خانواده باشد.... طبعا نظر خانواده اش را برترین نظر خواهد دانست...زیرا معتقد است والدین او دارای منطق و دید بسیار دقیقی هستند..... معمولا این گونه افراد بدون موافقت و راضی ساختن خانواده بسیار بعید است که نظزشان را تغییر دهد یا مستقل تصمیم بگیرند.
......................................
تبصره>>>ما نمی توانیم به قطع بگویم همسر شما انگونه که ما گفتیم هست... زیرا تنها سخن شما را شنیدیم نه سخنان همسرتان را.
.................................
راه حل>>>مراجعه به مشاوران خانواده با هدف آمادگی برای تشکیل یک زندگی.... انان با برگزاری کلاس ها و بررسی وضعیت هر یک از شما بهترین یاری کننده خواهند بود..
..........................
اگر حدس بنده درست باشد که گفتم هدفش ارسال موج های منفی برای استحکام زندگی آینده است......نباید بسیار نگران باشید زیرا این گونه افراد بعد ازدواج به حالت نرمال و طبیعی بر می گردنند.....البته اگر دارای استقلال و قدرت تفکر مستقلی باشند.
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام به همه عزیزان که لطف کردین و نظراتتون رو گفتین...
نمیدونم متاسفانه یا خوشبختانه نظر خونواده براشون بیش از حد نرمال مهم و تاثیر گذاره من هم با خونوادم مشورت میکنم اما قبل از این که سر موضوعی با ایشون به توافق کامل برسم بعد از توافق خودمون نظرمو عوض نمیکنم یعنی عوض نمیشه چون از قبل مشورت کردم و فکر کردم و تصمیم گرفتم این که بعد از 1 ماه یا 2 ماه یا حتی 6 ماه نظرشون 180 درجه تغییر میکنه بعد از اینکه نظر خونواده یا خواهراشون یا حتی همکارشون منو ناراحت میکنه و الا من با مشورت کردن هیچ مشکلی ندارم.....
از لحاظ وابستگی به خونواده به زبون این طور میگن که هیچ وابستگی ندارن و حتی خیلی مستقل هستن اما در عمل خیر...من به وضوح میبینم که نظر اطافیان خیلی سریع در ایشون تاثیر میذاره و حتی فکر و تصمیمی که 1 ماه قبل گرفتن رو زیر سئوال میبرن!!!!! تصمیم خودشونو!!!
من هم در ابتدای آشنایی و قتی میدیم مثلا راجب موضوعی صحبت میکنیم ایشون نظرشونو میگن و من هم نظرمو میگم بعد به توافق میرسیم فکر میکردم مستقل فکر میکنه و تصمیم میگیره اما الان؟؟؟؟؟؟ واقعا گیج شدم!!!
به شدت از بچه متنفر هستن بارها هم گفته که بچه چیز بیخودیه!!!! اگر تو بچه دوست داری 1 دونه و همه مسئولیت هم با خودته از من کمک نخواه!!!
آقای نقاب از کمکتون ممنون هستم اما من نمیتونم این طوری فکر کنم که دلیلشون اینه منو اماده کنن چون اصلا ادمی بی مسئولیتی نیستم من هم میتونم از زاویه دیگه ای به قضیه نگاه کنم که ایشون دارن با من اتمام حجت میکنن اگر ازدواج کنم و ازشون بخوام که به من کمک کنن میتونن بگن که "من که بهت گفته بودم همه مسئولیت با خودته؟؟؟؟؟!!!!!
فقط راج این موضوع نیست من رانندگی خیلی دوست دارم از ایشون پرسیدم ماشین نمیخری؟(چون داشتن فروختن) گفتن که من رانندگی دوست ندارم مسئولیت ماشین؟ جای پارک؟ تعمیر گاه بردنو مکانیک قبول میکنی بخرم؟!!!!!!!!!!!!!! همش با خودته!!!
دوستای عزیز قبل اینکه اینجا بیام با ایشون طی 6 ماه بار ها و بارها صحبت کردم ایشون متاسفانه به سرعت جبهه میگیرن!!
ما در ابتدای آشنای قرار بر این شد اگر راجب موضوعی با هم تفاهم نداشتیم یا بر سر موضوعی ناراحتی بینمون پیش اومد راجب اون موضوع با هم با ارامش صحبت کنیم به نتیجه برسیم همین کار و هم کردیم اگه اشتباه از طرف من یا ایشون بود بعد صحبت به اشتباهمون اعتراف کردیم و نظر درست رو پذیرفتیم و تموم شده یعنی کاملا حل شده اما متاسفانه اگر بعد مدتی 1 ماه 2ماه 4 ماه 6 ماه ما بر سر موضوع دیگه ای با هم اختلاف نظر داشته باشیم ایشون دوباره پای اون موضوع قبلی که تموم شده دوباره وسط میکشن!!!! وقتی ازشون میپرسم مگه اون موضوع حل نشده؟یا مگه من نگفتم اشتباه از من بود قبول کردم که شما درست میگین.. یا مگه شما نگفتی من اشتباه کردم؟ پس چرا الان دوباره موضوع کهنه که کاملا هم حل شده دوباره تازه میکنی؟ دیگه هیچ جوابی نمیدن.... قبول میکنن که این کارشون هم اشتباه اما همیشه طی این 6 ماه بارها تکرار کردن!!!!
دوستای عزیز من و ایشون در 2 شهر با اختلاف 3 ساعت زندگی میکنیم ایشون در ابتدا گفتن اگر کار براشون پیدا شه میان و در شهر من زندگی میکنن در کمال رضایت و بدون هیچ اجباری از طرف من بعد اینکه با مادرشون بعد از 2 ماه صحبت میکنن و ایشون مخالف هستن الان خودشون هم پشیمون هستن و ازشون پرسیدم چرا؟ مگه نگفتی کار باشه میای؟ گفتن اره گفتم و لی الان پشیمون شدم من که نمیگم نگفتم!!!! ولی الان پشیمونم!!! من برای این نگرانم چرا از اول نگفت من نمیام؟؟ چرا قول میده بعد خیلی راحت میگه پشیمونم؟؟؟؟ من مشکلی ندارم به شهر ایشونم برم.... ولی اینکه اینقدر راحت حرفشونو عوض کردن من نگرانم. وقتی هم گفتم چرا حرفتو عوض میکنی لطفا اول قاطع تصمیم بگیر بعد به من بگو در جواب گفتن اصلا من ثبات ندارم نمیدونم میخوام چه کار کنم!!!!!!!!
gh.sana عزیز ممنون از راهنماییتون اما من فکر میکنم ما الان در پروسه شناخت هستیم آیا نیاز هست من بخوام تشکر کنم یا ابراز احساسات؟؟؟ و جالب اینکه هر وقت هم تشکر کردم یا خصوصیات خوبشونو گفتم جوابشون اینه امید وارم 10 ساله دیگه هم همینو بگی!!!!!!!
و جالب این که من یک بار گفتم من به خاطر تو میام شهرتو برای زندگی مشکلی هم ندارم جوابشون این بود منت نذار یعنی چی که به خاطر من میای؟ تو بخاطر خودت میای!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
در جواب سئوال اولتون باید بگم الان خیلی شک دارم اگر اون چه که حدس زدم درست باشه نه نمیتونم زندگی با کسی که مسئولیت نمیپذیره یا جایی که دوست نداره پشت منو خالی کنه خیلی سخت هست و هیچ اجباری هم ندارم که همچین زندگی رو شروع کنم....
از همتون ممنونم.
من به شخصه دوست دارم در زندگی مشترک مسائل و مشکلات و اختلافات رو خودمون حل کنیمو به خونواده ها نگیم چون به نظرم وقتی هر کدوم از خونواده ها متوجه اختلاف یا دعوا بشن باعث میشه نگران شن یا حتی ایجاد ناراحتی و کینه...اما ایشون این موضوع براشون خیلی سخته...متاسفانه هر وقت خواهرشون با همسرشون اختلاف دارن میرن خونه پدرشون و دعوا و اختلافشونو مطرح میکنن و حرفاشونو میزنن و میرن!!! ایشون هم الگو گرفتن حتی به من میگن اگر ما دعوامون شه چون تو در شهر ما هستی و فاصله هست نمیتونی قهر بری خونه پدرت اشکال نداره!!!! وقتی من میگم بهتره اختلاف بین خودمون حل شه یا حتی دعوا کردیم خونواده ها متوجه نشن چون باعث ناراحتی اونا میشه ایشون به شدت نگراان میشن و خیلی مضطرب!!!!
-
RE: درست متوجه شدم؟
با تشکر از ester عزیز که توضیحات خوبی را رائه نمودند.....
خب همان گونه که در هر زندگی مشترک حرف اول را ""تفاهم"" می زند.....بنابراین و با توجه به شرایطی که فرمودید باید بگویم::
اگر تمایلی برای ادامه رابطه ندارید و با عقل و منطق خود این رابطه و ازدواج را موثر و موفق نمی دانید....هیچ لزومی به ادامه رابطه نیست....چون شما در مرحله شناخت هستید و می توانید رابطه را ختم نمایید.
اما به نظر بنده تنها یک ""فرصت"" دیگر به ایشان بدهید و چیزها و مواردی که شما را ناراحت می نماید به ایشان گوشزد نمایید و بگویید این اخرین توصیه های بنده است......اگر رفتار ایشان تغییر کرده که ""مبارکه"" :73:
و گرنه.......:300:
یک توصیه ی دیگری هم دارم که اگر می توانید هر دو به همراه یکدیگر به یک مشاور خانواده مراجعه نماید.
موفق باشید
-
RE: درست متوجه شدم؟
esterعزيز
خانم شاد نكته ي خوبي رو بيان كردن كه هنوز در مرحله شناخت هستين و ...
ببين هنوز هيچ تعهدي بين شما نيست....ببخش رك ميگم اما چرا دنبال دردسر ميگردي؟؟اين آقا از حالا براي همه چي داره خط و نشون ميكشه و خودشو از تمام مسئوليت ها و سختي ها و وظايف مردونه يه زندگي ايده آْل كنار ميكشه!!زندگي كه روي دوش يه نفر باشه به سر انجام نميرسه هر دو طرف بايد(بايد بايد)به هم كمك كنن بدون هييييييييييييييييييييچ منتي.....
ايشون هنوز براي ازدواج به رشد كافي نرسيدن.....امروز راجع به ماشين و بچه زير بار نميرن فردا براي خريد مايحتاج خونه پس فردا براي كار و پول در اوردن و......
سري كه درد نميكنه دستمال نميبندن سعي كن عاقلانه تصميم بگير.....
اين حرفشون كه اگه ما دعوامون بشه تو نميتونه قهر بري خونه بابات واقعا مغزمو پكوند چيزي راجع بهش نگم بهتره...
فرض كن يه روز به هر دليلي بين شما و مادر ايشون اختلافي پيش بياد اون وقت ميخواد چي كار كنه؟به گفته خودش قراره كه دخالتي نكنه اما شك نكن كه نه تنها دخالت ميكنه بلكه به نفع خانواده ي خودش وارد ميدون ميشه همين....اونوقت بايد بشيني و ببيني كه چه طور زندگيت داره با نظر ديگران اداره ميشه.....
در كل دوست خوبم من اگر جاي شما بودم به اين آقا جواب مثبت نميدادم تا بره با مادرش زندگي كنه به جاي اينكه زن بگيره.... چون هنوز اونقدر بزرگ نشده كه بتونه مرد خونه ي من باشه(نظر كاااااااااملا شخصي منه)
-
RE: درست متوجه شدم؟
gh.sana عزیزم بابت راهنمایی دلسوزانتون ممنونم راستش من هم به این نتیجه رسیدم با خونواده هم در میون گذاشتم اون ها هم به عهده خودم گذاشتن و منو کاملا ازاد در تصمیمی که بگیرم... به یک مشاور هم مراجعه میکنم و بعد تصمیم میگیرم به شما عزیزان هم اطلاع میدم و میگم مشاور چی گفتن.
باز هم ممنونم.
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام
صحبت کردن با یک مشاور به صورت حضوری خیلی پیشنهاد خوبیه اینجوری راحت تر می تونی تصمیم بگیری
ولی اگه دلت بهت می گه نه و سر شروع زندگیت تردید داری هیچ وقت وارد زندگی نشو چون الان که زیر یک سقف نرفتین اگه تردید باشه بعد از ازدواج و بعد از تکرار رفتارهای ایشون به یقین تبدیل می شه و اون موقع دیگه فرصت برگشت نداری ولی الان این فرصت بهت داده شده
:72:
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام
اول نظر دوستان عزیز را به این نکته جلب می کنم که اگر چه ما سخنان طرف مقابل را نشنیدیم ، اما اونچه می تونه در تشخیص و قضاوت درست به ما کمک کنه اینه که estereعزیز ، صرفاً نظر شخصی یا احساسشان را بیان نمی کنند ، بلکه خاطره یا به عبارتی ماجراهایی را از شخص مطرح می کنند که در آن موضع گیری وی بیان می شود و حتی عین عبارتهایش .
بنده به شخصه با توجه به آنچه استر بیان می کنند ، همچنان معتقدم ، روی موضوع استقلال شخصیت و توان روحی و مسئولیت پذیری و حتی کمی بد بینی و بی ثباتی ایشان ، مکث شود و حتماً مراجعه به مشاور صورت پذیرد ، اگر چه به نظر می رسد خود تقریباً به نتیجه رسیده ای.
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام
دوست عزیز میشه بگی شما چطوری با هم اشنا شدید ؟
اینطوری که شما میگید انگار اون اصلا" تمایلی به این ازدواج نداره و فقط به خاطر یه مسئله خاصی قصد ازدواج با شما رو داره . ببخشید اما من احساس می کنم مجبوره شاید هم اصلا" قصد نداره و داره وقت میگذرونه .این آقا برخلاف سنشون که از شما بزرگترن ، خیلی کوته فکر هستن .خوب دقت کنید ببینین بیماری خاصی نداره ؟! ممکنه دوشخصیتی باشه .مرد با ازدواج مسئولیت زن و فرزند و تامین زندگی رو از همه جهات تقبل می کنه ، یعنی چی که مسئولیت بچه و ماشین و جای پارک با خودته ؟ حتما" خدای نکرده اگه تصادفی پیش بیاد مسئولیت اون هم تنها با خودتونه و اون هیچ ! لابد اگه تو خیابون یکی کیفتونو بزنه اون دخالت نمی کنه .یه چیزایی هست که دخالت نیست اونم در مورد شریک زندگی .اون وظیفه است .
چیزی که خیییلی بدیهی و واضحه اینه که ایشون وابستگس شدیدی به خونوادش داره و علتش هم به نظر من یه مشکل خاصه .هستن خونواده هایی که یه پسر دارن با مشکل خاصی برای مین تصمیم میگیرن براش زن بگیرن تا بلکه سر براه بشه و پابند زن و فرزند بشه .شاید از اونا باشه.به نظرم شما تا الان خیلی خوب شناختینش و دیگه لازم نیست ادامه بدید چون رابطه شما برای فهمیدن این موارده وقتی که شما متوجه شدید دیگه ادامه برای چی ؟
این آقا نمی تونه تکیه گاه مناسبی برای شما باشه.
مردی که نتونه راز خودش و همسرش رو نگه داره ، انقد بزرگ نشده که بتونه درست تصمیم بگیره ، دهن بین و ...هم که هست اصلا" به درد زندگی نمی خوره.
-
RE: درست متوجه شدم؟
ester عزیز، در روابط باید حد اعتدال رعایت بشه و این نکته تنها با مسئولیت پذیری طرفین امکان پذیره. این طور که پیداس، در رابطه شما، امکان این وجود داره که هر وقت شما در امری گذشت کنید اون کار وظیفه شما به حساب بیاد و هر وقت فرد مقابل شما یکی از وظایفش رو انجام بده، لطف و محبت به حساب بیاد..
البته من این رو قبول دارم که هیچ وقت نباید حتی به وظایف هم به چشم وظیفه نگاه کنیم یعنی هر وقت همسرم وظایفش رو انجام میده ازش تشکر می کنم و اون هم همینطور و همین باعث میشه که انرژی و توان بیشتری برای انجام وظایفمون د اشته باشیم، اما اگر این قضیه قرار باشه که یک طرفه باشه، باعث خستگی و حتی گاهی افسردگی خواهد شد.
ester عزیز، باز هم میگم، قرار نیست انسانها بدون عیب و ایراد باشن، اما کسی رو انتخاب کن که نقاط ضعفش به زندگیت آسیب نرسونه..
:72:
-
RE: درست متوجه شدم؟
آفرین به نظر من تصمیم خوبی گرفتین...اگه در مرحله ی عقد یا بعد از عروسی بودین باید تا آخر این مشکلاتو تحمل میکردین اما الان خوشبختانه این شمایین که حق انتخاب و تصمیم گیری دارین...انشاالله همسر مناسبتونو پیدا میکنین...موفق باشین
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام به همه دوستان خوب
اول از هرچی ازتون تشکر کنم که کمکم کردین با راهنماییهای خوبتون:72:
امروز با هم رفتیم مشاوره
به من گفتن ایشون اراده نداره و دیگران براشون تصمیم میگیرن گفتن هنوز پختگی لازم رو بدست نیاوردن....
من راجب اینکه اگر کاری برای من انجام بدن 1000 میگن چیزی نگفتم خود مشاور به من گفتن اگر کاری براتون انجام بده بار ها و بارها اون کار رو میگه!!!تا حدی خودخواه هست.
از لحاظ مسئولیت پذیری هنوز به اون حد برای ازدواج نرسیدن و نکته جالب اینکه گفتن که اتمام حجتهاشونو کاملا جدی بگیرم! خیلی روشن و واضح به من گفتن مناسب نیست برای ازدواج.
اول که این هارو متوجه شدم حال بدی داشتم ناراحت بودم احساس کردم 6 ماه از عمرم تلف شده و بعد سعی کردم به خودم مسلط شم الان احساس خوبی دارم اول اینکه تجربه خیلی خیلی بزرگی بدست اوردم و بعد اینکه خدا رو شکر میکنم که الان در مرحله شناخت متوجه این مسئله شدم و نه بعد ازدواج!شاید بهتر بود اول راه به مشاور مراجعه میکردیم.
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام عزيزم
خدا رو شكر كه به نتيجه رسيدي.....عزيزم 6 ماه از زندگيت در واقع به هدر نرفته بلكه صرف كاري شده ه يه تجربه خيلي خوب بهت داد......الان اگه 6 ماه از وقتت رو براي شناختن اين آقا نميذاشتي معلوم نبود بعد از چند سال به اين مرحله بايد برميگشتي......
خدا رو شكر خدا رو شكر.......
راستي برخوردش با قضيه چه طوره؟؟ مواظب باش رفتارت طوري نباشه كه از يه خواستگار محترم به يه مزاحم و دردسر تبديل بشه....!!!مراقب باش چه طور حرفاتو بيان ميكني كه از زندگيت بره و گرنه.....:203:
خيلي خوشحالم گلم موفق باشي.....
-
RE: درست متوجه شدم؟
سلام gh.sana ممنون از این که تاپیک رو دنبال میکنی البته من هم حرفمو طوری بیان نیمکنم که به غرور ایشون بر به خوره و موجب ناراحتیشون بشه یا اینکه خدای نکرده دلشون بشکنه همه سعی من اینه خیلی منطقی حرفمو بزنم و زدم خدا رو شکر ایشون هم شخصیتشون اون طور نیست که بخوان برای کسی مزاحمت ایجاد کنن از این لحاظ کاملا مطمئن هستم. یک دنیا ممنونم:46:
-
RE: درست متوجه شدم؟
خيلي خوبه كه راحت با حقيقت روبرو ميشه....خدا رو شكر....خيلي خوشحالم كه قضيه به خوبي و خوشي داره تموم ميشه:72::43::46: