از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
سلام دوستان من
قبل از هر چیز از مدیر همدردی تشکر میکنم بخاطر اینکه دوباره امکان دسترسی به این سایت خوب رو به همه دادند
دوستان خوبم من یه زن متاهل 31 ساله و دارای یه فرزند دختر هستم چهار ساله که ازدواج کردم با شوهرم از طریق اینترنت آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم ازدواجمون خوشبختانه برخلاف اکثر ازدواج هایی که از این طریق صورت میگیره ازدواج نسبتا موفقی بود
اما چیزی که منو آزار میده اینه که در اوایل آشناییمون از توی حرفهای شوهرم متوجه شدم که اون با دخترهای زیادی ارتباط داره و حرف میزنه اون زمان من رو یه جورایی از همشون محرم تر میدونست و احساس نزدیکی میکرد البته به گفته خودش....اوایل با احتیاط ازشون حرف میزد و قسم میخورد که هر کدومشون به دلیل مشکلاتی که دارن باهاش ارتباط دارن یکیشون ناراحتی قلبی داشت...یکی دیگه به شدت با خانوادش مشکل داشت و فراری بود...یکی دیگه افسرده بود و خلاصه شوهر من طوری حرف میزد که داره به همشون یه جورایی کمک میکنه
و البته اینو بگم که همشون توی شهرای دیگه بودن و این تا حدودی قابل باور بود که جز برای کمک بهشون قصد دیگه ای نداره حتی تو یه موردش خودم باهاش بودم البته اون زمان دیگه نامزد شده بودیم که میگفت مقداری پول لازم داره و از شوهر من کمی پول میخواست و شوهر منم بهش کمک کرد
همه اینها گذشت منظورم این ارتباط ها بود تا شوهرم اومد خواستگاری و ما رسما زن و شوهر شدیم
من اون زمان این احساس رو داشتم که شوهرم مرد خوش قلبیه و نیتی جز کمک نداره اما بعد از عقد که با وجود اینکه شرط کرده بودم که دیگه ارتباطی حتی به قصد کمک هم نباشه میدیدم هنوز هم ارتباطی هست دیگه اون آرامش قبلی رو نداشتم جالب اینجاست که شوهرم تقربیا هر ارتباطی که برقرار میشد رو میگفت مثلا یه بار که من زمان نامزدی خونه شون بودم و یه مقدار از اداره دیر اومد از ش که پرسیدم گفت فلانی(مریم) زنگ زده بود
که البته اون اولین واکنش من و اعلام ناراحتیم بود و اینکه بهش میگفتم تو خودت نمیخوای این ارتباط ها تموم بشه و چرا نمیگی که ازدواج کردی اون قسم میخورد که گفتم ولی باورشون نمیشه و فکر میکنن دارم امتحانشون میکنم
خلاصه بگذریم که من چه فشارهایی رو تحمل کردم تا همشون گورشون رو گم کردن و حتی با دو سه تاییشون مستقیما حرف زدم
نامزدی ما شش ماه طول کشد و من توی این شش ماه حدود 10-12 کیلو کم کردم در ضمن یادم رفت بگم که من و شوهرمم از نظر مسافتی خیلی با هم فاصله داشتیم و توی دو تا شهر متفاوت بودیم برای همین در تمام لحظاتی که ازش دور بودم این حس رو داشتم که داره بهم خیانت میکنه
روزهای خیلی بدی بود و من از دوران شیرین نامزدی چیزی جز ناراحتی و گریه و نگرانی چیزی یادم نمیاد توی دوران عقد هم یه مواردی پیش اومد
مثلا یه بار که شوهرم اومده بود اصفهان و رفته بودیم مهمونی توی مهمونی یکی از همون دخترا زنگ زد و شوهرم مهمونی رو ترک کرد و رفت در کوجه به صحبت
یا یه بار دیگه که من ازش دو ربودم زنگ زدم اداره داشتیم با هم حرف میزدیم که دیدم حالش عوض شد و یه طور دیگه ای گیج گونه حرف میزنه ازش که جویا شدم گفت که یه دختری که قیافه جذاب و خاصی داره چند بار تا حالا از در اتاقم رد شده و داخل رو نگاه میکنه من ناراحت شدم
با من قطع کرد اما دلهره و تشویش ولم نکرد برای همین دوباره بعد از چند دقیقه زنگ زدم دیدم از جای ساکتی جواب میده و میگه داره میره اداره پست ولی مطمئن بودم که راست نمیگه و چیزی هست
تا شب حالم خوب نبود و شب که خوابیدم با خوابهای پریشان از خواب میپریدم و حتی یه بار ش هم خواب دیدم که با یه دختر دیگس داره حرف میرنه و بگو بخند میکنه و با وجود اینکه من هستم اصلا منو نمیبینه
شوهرم قرار بود فردای اون روز با مادرش بیان شهر ما همون روز تلفنی ازش پرسیدم که دیروز که از اون دختره گفتی بعدش چی شد و من خواب دیدم اول طفره رفت اما بعد که من اصرار کردم گفت: که اون دختر یه شیطان بود چند بار رد شد و بعد اشاره کرد و منم رفتم دنبالش ببینم چی میگه اون دختر هم با شوهرم حرف زده و حتی پیشنهاد داده که اگه ماشین داره برن بیرون شوهرمم گفته که من نامزد دارم اون دختر هم گفته من هم دارم خلاصه شوهرم یه شماره موبایل الکی بهش میده دختره میگیره و میره و دیگه پیداش نمیشه
دوستان ببخشید دیگه فرصتی برای نوشتن ندارم فردا بقیه ماجرا رو میگم و اینکه الان مشکل من چیه
تا فردا
RE: از همسرم دلچرکینم و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
سلام دوستان
بابت ارسال نیمه تمام قبلیم عذر میخوام
بعد از اون ماجرا هر وقت بحثی باعث میشد که از اون دختر حرفی به میون بیاد شوهرم میگفت که اون یه شیطان بود و دیگه هیچوقت از اون خبری نشد . در طول مدت این چهار سال همه تلاشم رو کردم تا اون خاطرات تلخ رو از ذهنم پاک کنم و به شوهرم اعتماد کنم اما گاهی شوهرم کارهایی کرده که همه اون تلاشم رو بی نتیجه گذاشته
مثلا توی دوران حاملگیم شوهرم به فیزیوتوراپی برای دیسک کمرش احتیاج پیدا کرد و لازم بود 10 جلسه بره من تقریبا تمام اون جلسات رو باهاش رفتم اونجا دختری بود که فوق لیسانس همین رشته رو داشت و مستقیما مریضها رو بهشون میرسید و گاهی مجبور بود با مریضهاش تماس فیزیکی داشته باشه تا حرکات مربوط به دردشون رو آموزش بده و خوب در ارتباط با شوهر من هم همینطور بود اون خانم فوق العاده خوش سر و زبون بود و با همه مریضهاش یه طور خاصی رفتار میکرد که همه خوششون بیاد به اصطلاح روابط عمومیش قوی بود یا اینطور رفتار میکرد بگذریم که اون جلسات به من سخت میگذشت چون بعدا میفهمیدن بحث این خانم بین همکارها هم داغه
به نظر من اون خانم از حدش فراتر میرفت و شایدم این حس من بخاطر همون احساس زنانه بود...خلاصه 10 جلسه تموم شد و درست همون جلسه آخر موقع برگشتن از محل فیزیوتراپی شوهرم متوجه شد که موبایلش نیست
برگشتیم و پرس و جو کردیم و همون دختر خانم با موبایلش چند بار به موبایل شوهر من زنگ زد تا ببینیم صداش از جایی میاد یا نه خلاصه اونجا نبود
فردای اون روز شوهرم موبایلش رو توی سالن فوتبال پیدا کرد و تلفنی به من گفت پیدا کرده و اون خانم 21 بار به موبایلش زنگ زده من هم اهمیتی ندادم تا اینکه شب موقعی که شوهرم سر نماز بود موبایلش زنگ خورد روی صفحه موبایل رو که دیدم ...دیدم شماره ای با حرف ح ذخیره شده من جواب دادم دیدم همون دخترس سلام و علیک گرمی کرد و گفت میخواستم بدونم موبایل آقای........پیدا شد یا نه من هم گفتم بله فلان جا بوده و ممنون و خداحافظی کرد
شوهرم که نمازش تموم شد مشخص بود که کمی هوله من هم با عصبانیت گفتم شماره این خانم رو ذخیره کردی اونم با حرف ح چرا تمام نه؟؟؟ و چرا اصلا ذخیره کردی؟
گفت دستم خورده ذخیره شده و از این حرفا....که مشخص بود دروغه
البته نا گفته نمونه که بعدازظهرش قبل از اینکه این خانم تماس بگیره با هم رفتیم استخر و من توی ماشین منتظرش موندم همیشه موبایلش رو توی ماشین می گذاشت اما اون روز گفت چند تا زنگ میخوام بزنم و موبایلش رو با خودش برد
نگو میترسیده اون تماس بگیره و من جواب بدم ....که خوشبختانه بعدش این اتفاق افتاد
خلاصه همه این اتفاقها باعث شده که من نسبت به اون هرگز نتونم اعتمادی داشته باشم
آخرین امتحانی که ازش کردم همین چند ماه پیش بود که با یه ای دی ناشناس باهاش چت کردم و اون هم تا من ازش خواستم شماره بده شماره موبایلش رو داد
حالا دوستان من به نظر شما من چیکار باید بکنم؟
چطور میتونم به چنین مردی اطمینان کنم
اون خیلی به خانوادش و مخصوصا بچش علاقه منده به من هم محبت میکنه اما من نمیتونم بهش اطمینان داشته باشم مدتهاست به این فکر میکنم که یه خط ایرانسل بخرم اونو دوباره امتحان کنم و این بار ببینم تا کجا پیش میره
نمیتونم بهش اعتماد داشته باشم
همش این فکر رو میکنم که روزی بهم خیانت میکنه
شما کمکم کنید بگین چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
سلام عزیزم
من در حدی نیستم که راهنمائیت کنم ولی متاثر شدم . توکل به خدا رو فراموش نکن
RE: از همسرم دلچرکینم و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همسفر
مدتهاست به این فکر میکنم که یه خط ایرانسل بخرم اونو دوباره امتحان کنم و این بار ببینم تا کجا پیش میره
با سلام؛
دوست گرامی بنده توصیه میکنم که هیچگاه چنین اقدامی نکنید،چون نه تنها موجب برطرف نشدن مشکل شما میشود بلکه حس بدبینی را بیشتر میکند,و به نحوی همسر شما را تحریک میکند؛و این تحریک موجب اختلافات بین شما میشود؛
نمونه این مسائل را در تالار زیاد داریم؛ و تمام توصیه دوستان هم این بوده که چنین اقدامی نکنند؛
یک سوال:
شما در زندگی زناشویی ,وظیفه خود را به عنوان یک زن ؛و همسر ؛به طور کامل اجرا میکنید؟
درست است که همسر شما قبل از ازدواج با دختران زیادی رابطه داشته؛آن مربوط به قبل از ازدواج است؛
گذشته از مردانی که حس تنوع طلبی و تعدد طلبی قوی دارند؛ به عقیده بنده بیشترین عامل که موجب میشود مرد با زنان دیگر ارتباط داشته باشد؛عدم مهارت همسر اوست؛به زبان دیگر کم گذاشتن,
این نظر بنده بود ,شما خودتان فکر کنید ببنید چنین است؛
از دیدگاه خودتان شاید هیچ کم و کاستی نباشد ؛اما از دیدگاه همسرتان چی؟
پس ابتدا از خودتان شروع کنید و سعی کنید مشکل را منطقی و عاقلانه حل کنید ؛ و هیچگاه پلیس بازی به خرج ندهید.
موفق باشید
RE: از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
دوست خوبم سلام
شما هر چی حساسیت بیشتر به خرج بدید و این مسائل رو با همسرتون در میان بزارید و مرتب ازش سوال کنید همسرتون بدتر می شن
من مطمئن هستم شما یک سری محاسنی را داشته اید که همسرتان شما را انتخاب کرده اند پس نیازی نیست اینقد نگران باشید و کاراگاه بازی دربیارید
بیشتر به خودتون و زندگی تون رسیدگی کنید و کمتر به این مسائل فک کنید و با شوهرتان ابدا در این موارد صحبت نکنید
RE: از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
همسفر عزيز سلام
تا جايي كه يادم مي آيد شوهر شما فردي روراست است و دروغ نمي گويد. حتي من يادم مي آيد كه سال گذشته كه در مورد سي دي فيلمها كه از شركت آورده بود و با شما دعوا كرد آخر به اين نتيجه رسيديم كه اگر به بيشتر ايراد بگيري ممكن است ديگر به تو اعتماد نكند و حرفهايش را به تو نزند. نگفتن چيزي دليل بر نبودن آن نيست.
بعضي مسائل به شكل عادت در زندگي افراد ايجاد مشكل مي كند. شوهر شما به نگاه كردن و صحبت كردن به خانمها اگر چه بي منظور باشد عادت كرده است. معلوم است كه شما را دوست دارد و زندگيش را حفظ مي كند اما عادت به چت كردن و اس ام اس و به دنبال آنها رفتن مانع از ايجاد اعتماد براي شما مي شود.
سعي كنيد در خود نريزيد و حرص نخوريد اما با او هم اوقات تلخي نكنيد و دعوا مرافه راه نيندازيد كه با اين كار او را بيشتر تحريك مي كنيد. البته برخي از اتفاقات اجتناب ناپذير است اما حساسيت شما هم بي تأثير نيست. به نظر من گاهي درد دل هاي صميمانه از اينكه اين كارهاي او چه تأثيراتي بر روي اعصاب شما و فرزندتان دارد، چه تأثيري در آينده بر روي دوام زندگي شما خواهد داشت و همه مسائل با اوصحبت كنيد اگر لازم بود به او اولتيماتوم بدهيد كه اين كارهاي او چه عواقبي خواهد داشت. كمي هم از حساسيت خود كم كن كه باعث رنجش خاطر بيشترت نشود. خاطره هاي گذشته بيشتر از كارهاي الان او تو را آزار مي دهد. يادآوري نكردن اين خاطرات كمك به سزايي به خواهد كرد.
RE: از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
با سلام.
من هم با نظر جناب كيوان موافقم.
ضمنا به نظرم يه روز كه با هم خوب هستين و در حال محبت كردن و اين چيزا ، با محبت بهش بگين كه از كاراش ناراحت مي شين . و ضمنا بگين من بهت خيلي اعتماد دارم و اين چيزا.بعدش خودش رو تو اين موقعيت قرار بدين.مثلا بگين اگه من فلان كار رو مي كردم تو ناراحت نمي شدي.
يه نظري هم دارم كه مطمئن نيستم درست باشه يا نه.اما به نظر من ببينين شوهرتون به شما گير مي ده يا نه.مثلا اگه با مردي گرم بگيرين ناراحت مي شه يا نه.من اينجوري فكر مي كنم كه اگه ناراحت نشه پس گرم گرفتن هاي خودش هم بي منظور بوده يعني قياس به مثل مي كنه ديگه.
ضمنا شوهر من هم تو مدت يه سالي كه با هم دوست بوديم اين طوري بود.مثلا جلوي پنجره دفتر مي موند(ما با هم تو يه شركت بوديم) و از زناي ديگه تعريف مي كرد.مي گفت واي اين چه مانتوي خوشگلي پوشيده و ...يا بعضي ها رو هم زشتي شونو مي گفت.اگه هم كسي به گوشيش زنگ مي زد (دختر)با لحني حرف مي زد كه انگار راضيه دوست شه باهاش.و همه اين كارا رو هم جلو من مي كرد و مي گفت من منظور ندارم اگه منظور داشتم كه از تو پنهان مي كردم.
من تورو دوست دارم و اين حرفا
خلاصه اون قدر بهش گفتم و مثال آوردم و مطالب علمي در مورد حساسيت هاي زنانه براش خوندم كه كم كم بهتر شد
الان خيلي بهتره و مي دونه نبايد اونجوري باشه.
البته الان هم گاهي از زنا تعريف مي كنه يا كنجكاوي ميكنه.مثلا مي گه اين دوستت اسمش چيه و فلان.ولي وقتي ناراحت مي شم مي گه باور كن منظوري ندارم.ولي از لحاظ مزاحم واين چيزا پيگير نمي شه.
من هم همون مطلبي كه براتون نوشتم رو امتحان كردم.يعني ازش در مورد دوستاش الكي مي پرسيدم و كنجكاوي مي كردم . يا ازشون تعريف مي كردم.ديدم اصلا ناراحت نمي شه.فهميدم پس واقعا خودش هم منظوري نداره.
رفته رفته هم كمتر مي كنه اين كاراشو
RE: از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
با سلام خدمت همه دوستان خوبم
لازمه قبل از هر چیز از همه دوستای خوبم که پاسخ منو دادند تشکر کنم
جناب کیوان : حس تنوع و تعدد طلبی مردان رو کاملا قبول دارم کم اینکه من مدتها از این عادت بد همسرم زجر می کشیدم اینکه دائم از همسر دیگه و ازدواج موقت صحبت میکرد دلیلش هم جو حاکمی بود که توی ادارشون با همکاران داشت بیشتر بحث اونها حول همسر دوم و تعدد بود و همین باعث میشد که به محض ورود به منزل من رو با حرفهایی از این قسم آزار بده اما از حدود 6 ماه پیش میتونم بگم دیگه این حرفها وجود نداره فقط یه بار از من پرسید که این حرفای من آزارت میده؟ گفتم من بارها گفتم و خودت گوش نمیدادی که من از این حرفا ت زجر میکشم و از آزاری که می بینم حلالت نمیکنم از همون موقع شد که میتونم بگم صحبتی دیگه تو این موارد صورت نگرفت و به ندرت اون هم خیلی کوتاه در حد یه شوخی اتفاق می افتاد
اینکه گفته بودید شاید کم کاستی در من وجود داشته باشد و اونو باید در خودم جستجو کنم باید بگم هیچ انسانی بدون عیب و کم و کاستی نیست اما در ارتباط با امور زناشویی و رسیدگی به همسرم باید بگم تا اونجایی که درتوانم بود انجام داد البته نمیتونم بگم هر روز به خودم رسیدم اما زنی هم نیستم که طوری بگردم که شوهرم خوشش نیاد
چون شاغل هستم و بعد از ساعت کاری وظایف کارها ی منزل و رسیدگی به فرزندم هم هست
با همه این صحبتها سعی میکنم بیشتر به خودم و خواسته های اون برسم و پلیس بازی هم در کار نباشه
ممنون از پاسختون
اتنا عزیز: همه رفتارهای همسرم باعث حساسیت های من شده اگه یه مرد طوری رفتار کنه که همسرش رو حساس نکنه آیا رفتارهای حساس یک زن چیزی جز جنبه بیمارگونه میتونه داشته باشه؟ اشتباه بزرگ شوهر من این بود که در مورد گذشته خودش و ارتباطهاش زیاد حرف زد با اینکه میدید رفتارا و زبانا من تمایلی برای شنیدن ندارم از طرفی اون میتونست همه اون ارتباطها رو بدون اطلاع من تمامشون کنه و بعدا هم هرگز این اجازه رو نده که با رفتارهای اشتباهش باعث حساسیت بیشتر من بشه
به نظر شما درسته که یه مرد بشینه برای همسرش از کیفیت خواستگاری رفتن هاش و دخترهایی که دیده و تا مرز نامزدی هم کشیده شده حرف بزنه؟؟؟ یا از دخترهایی حرف بزنه که بهش گیر میدادن؟
فقط با این دلیل بی منطق که زن و شوهر اول باید دوست باشن بعد همسر
از پاسختون ممنون
دانه عزیز: باید به خاطر داشتن حافظه قویت بهت تبریک بگم....بله شوهر من خیلی چیزها رو روراست بهم میگه...اما گاهی این روراستی باعث دردسر هردومون میشه...دوست عزیز من هم گذشته ای داشتم و قبل از انتخاب همسرم تجربه هایی داشتم اما آیا باید همه اونها رو به خاطر صداقت و روراستیم برای همسرم تعریف کنم؟؟؟
من همین بحث رو با شوهرم کردم...بهش گفتم آیا اگه من الان بشینم و برای تو تعریف کنم که با فلان پسر قبل از ازدواج ارتباط داشتم و این ارتباط هم فقط جنبه کمک داشته (طبق گفته های خودش) آیا تحمل شنیدنش رو داری؟؟؟
آیا میتونی اینو درک کنی که من قبل از تو تجربه های مختلفی داشتم تا نهایتا به ازدواج با تو ختم شده
با صراحت گفت که نه چنین تحملی نداره
پس چطور من که یک زن هستم باید تحمل کنم؟؟؟
دانه عزیز من درباره این موضوع زیاد با شوهرم بحث داشتم و نتیجه این بحثها به این ختم شد که اقرار کرد که اشتباه کرده که همه چیز رو با من در میون گذاشته چون جنس همه زنها مثل همه
اما چیزی که برای من موند یه نقطه سیاه روی قلبم بود اینکه همیشه این احساس هست که اون به من وفادار نبوده
شوهر من سه اشتباه کرد:
1- بیان تجربه ها و ارتباطات گذشته اش با دخترها چه خواستگاری و چه دوستی
2- ادامه دادن ارتباط با دخترهای متعدد بعد از ازدواج
3- لغزیدن مجدد بعد از اتمام همه اون ارتباط ها
همه اینها به بی اعتماد شدن من نسبت به اون دامن زد و قبول کنید که پاک کردن این خاطرات و اعتماد مجدد به اون خیلی سخته
از پاسخ تون ممنون
نگار علیزاده عزیز: شوهر من برخلاف شوهر شما میتونم بگم حساسه...به آرایش کردنم...به نگاه مردها توی خیابون...و تا حدودی هم به صحبتهام در مورد مردای دیگه(مثلا همکارهام)
شوهر من همکار خانم زیاد داره و خوب صمیمیت همکاری هم هست یکی ار همکارای خانمش به همسرم خیلی میرسه مثلا بی خبر وقتی توی اتاقش نیست واسش خوراکی میاره و شوهرم هم مواقعی که گرسنه باشه سراغش میره و خلاصه این رابطه دوستانه هست
اما یک بار من هم خواستم چیزی برای خوردن ببرم اداره به همسرم گفتم زیاد می برم که به همکارم که مرد هستش هم تعارف کنم به شدت واکنش نشون داد و گفت که چنین حقی نداری
میتونم بگم جرات ندارم از همکار مردی صحبت کنم و اگه همه پیش بیاد یا اخم میکنه و یا اصلا عکس العمل نشون نمیده
یه بار بر حسب بی تجربگی بهش گفتم که تاکسی سوار شدم و کنارم مردی نشست که اصلا رعایت نمیکرد و یه جورایی مزاحمم بود چنان سیلی محکمی خوردم که همون سیلی بهم فهموند که نباید چنین چیزایی رو بگم
همون موقع هم گفتم من فکر کردم ما با هم اول دوستیم بعد زن و شوهر
حالا با همه این تفاسیر آیا این حق من بوده و هست که اینقدر زجر بکشم
پس مصداق این حدیثی که میگه هر آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هر آنچه که برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
از پاسختون ممنون
دوستان من همسر من در کل مرد متدینیه اون خیلی به امور مذهبی اهمیت میده و همیشه سر نماز گریه میکنه و از خدا میخواد که از شر شیطان در امان باشه
همیشه اقرار میکنه که گناهان زیادی کرده و میکنه و از این لحاظ عذاب وجدان داره
در ضمن طی یه اتفاقی به شدت نگاهش رو کنترل میکنه و من اینو به خوبی احساس میکنم
در فکر این هستم که هدیه ای براش بگیرم به مناسبت احرام چشمانش
اما چیزی که من رو آزار میده اون خاطرات تلخ هستش و اینکه هنوز نتونستم به طور کامل بهش اعتماد کنم
و ترس خیانتی دوباره آزارم میده
اون خیلی راحت میلغزه و من اینو به راحتی احساس میکنم
خودش چند روز پیش میگفت که موقعی که از سالن فوتبال می اومده دختری با وضع زننده دم خیابون واسش اشاره کرده که نگه داره با اینکه ماشین ما اصلا به تاکسی یا ماشینی که بشه مسافر سوار کرد نمیخوره
شوهرم میگفت که من رد شدم اما بعد یه چیزی درونم میگفت خوب نگه میداشتی و سوارش میکردی اما بعد به خودم نهیب زدم که گمشو و دیگه بهش فکر نکردم
این حرفها و این فکر ها من رو به هم میریزه
کاش میشد این حس رو به طرف مقابل فهموند
از همه شما دوستان ممنونم و ممنون میشم اگه باز هم راهنمایی دارید منو بی نصیب نذارید
RE: از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
شايد شوهر شما مي خواد براتون جلب توجه كنه.شايد الكي اين چيزا رئ تعريف مي كنه.چوم در مورد شوهر من اين اتفاق افتاد.بعضي چيزايي كه تعريف مي كرد و اعصاب من به هم ميريخت بعد ها مي فهميدم الكي بوده.فقط براي اين بوده كه بگه مثلا بله... به من اهميت ميدن.منو محل مي زارن.يا اين چيزا.
مثلا مي گفت آره يه دختره مزاحمم شده بود مي گفت فلان بعد مي فهميدم الكي گفته.مثلا مي خواسته وانمود كنه كه طرفدار داره.و البته از اينكه ببينه من واكنش نشون مي دم هم خوشش مي اومد.فكر مي كرد پس دوستش دارم كه واكنش نشون مي دم.شايد شوهر شما هم بعضي حرف هاش اينجوري باشه.
مثلا اون جرياني كه از رد شدن اون دختره از دم اتاقش گفته بود كه بعد هم ديگه نديدش.آخه به نظر من اگه واقعيت داشته باشه و شوهر شما هم با منظور دنبالش رفته باشه كه ديگه نمياد به شما بگه.مگه عقلش كمه!!!كه بره دنبال يه دختر و شماره هم بده بعد هم به شما بگه.؟؟!!
ضمنا شوهر من هم در مورد مرد هاي همكارم حساسه.اما در مورد دوستاش نه.يعني خودش در مورد دوستان كنجكاوي ميكنه و من هم اگه در مورد دوستاش كنجكاوي كنم چيزي نمي گه.
و البته به نظرم بهترين كار ،وقتي از زناي ديگه حرف مي زنه ،بي محلي و ساكت بودن هست.يه جورايي بهش رو ندين كه از اين حرفا بزنه.
چطور كه گفتين خودش هم اخم میکنه و یا اصلا عکس العمل نشون نمیده
RE: از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همسفر
دانه عزیز من درباره این موضوع زیاد با شوهرم بحث داشتم و نتیجه این بحثها به این ختم شد که اقرار کرد که اشتباه کرده که همه چیز رو با من در میون گذاشته چون جنس همه زنها مثل همه
مشكل همينه كه از ته قلب قبول نداره كه داره اشتباه مي كنه
چرا بايد كاري بكند كه حالا بخواهد به همسرش بگويد يا نگويد
حرفهاي اكثر مردان جوان در اين محيط هاي كاري مثل اينكه زيادي بر روي همسرت تأثيرگذار بوده كه فكر مي كند محق است هر كاري بكند اما اگر همسرش بخواهد كاري بكند بايد توي سرش بزند!!!!!!
او را بايد از ريشه درمان كنيد اي كاش مي توانستيد كاري كنيد از همكاران مرد خود بيشتر دوري كند تا همكاران خانم خود. مردهايي كه اطراف او هستند براي ذهن و افكار او خطرناك ترند.
RE: از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
[align=justify]همسفر عزیز:72:
گفتن این حرف برام خیلی سخته، اما شما در زمان دوستی باید از خیانت همسرتون می ترسیدید، امروز دیگه باید خیانتش رو باور کنید.
شما نشانه های این موضوع رو در همه مراحل ارتباطتون دیدید ولی متاسفانه نخواستید این حقیقت رو باور کنید که دوست، نامزد، و همسرتون از مهمترین معیار ازدواج برخوردار نیست!
خیانت برای دوست پسرها و دوست دخترها هم تعریف می شه و اونها هم باید متعهد باشند. و پسر یا دختری که نتونه به دوستش متعهد باشه، یعنی این خصوصیت رو در خودش پرورش نداده. بنابراین شما باید فراموشش می کردید.
بعضی حقایق تلخ هستند، تلخ تر از زهر مار، اما باور نکردنشون باعث محو شدنشون نمی شه.
این آخرین تعریف خیانته که در تالار بهش رسیدیم: (البته مدیر همدردی هنوز تعریف نهایی رو اعلام نکرده اند.)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
سلام، :72:
تعریف خیانت: خیانت عبارت است از برقراری رابطه جنسی یا رابطه عاطفی با غیر همسر.
تعریف رابطه جنسی: رابطه فیزیکی(لمس کردن)، چشمی(نگاه کردن شهوانی)، فکری(تجسم کردن در حالات شهوانی)، یا کلامی که "توام با تحریک جنسی"، و یا "به منظور ارضاء تمایلات شهوانی" باشد.
تعریف رابطه عاطفی: دوست داشتن و اهمیت خاص قائل بودن. البته در این مورد هم نوع خاصی از دوست داشتن مد نظرم هست و با اشخاص خاصی. که فکر می کنم منظورم براتون واضح باشه، با این حال مثال می زنم.
مثل خانم یا آقایی که همکار یا همسایه یا هم دانشگاهیش رو دوست و محرم اسرار خودش می دونه. گاهی با هم به رستوران می رن، مشکلات زندگیشون رو با هم درمیون می گذارن و از درک، همدردی، و کمک ها و راهنمایی های طرف مقابل خرسند می شن، برای همدیگه به مناسبت های مختلف کادو می گیرن و کارهایی از این دست. خلاصه اینکه اون شخص برای ایشون "مهم" هست. مثلا جلوش به آرایش خودش توجه بیشتری می کنه، یا تیپ می زنه و ...
سلام philosara
بله، تعریف خوبی هست تنها یه اصلاح نیاز داره و اینطور به منظور ما نزدیكتر هست:
تعریف رابطه جنسی: رابطه فیزیکی(لمس کردن)، <strike>
چشمی(نگاه کردن شهوانی)، فکری(تجسم کردن در حالات شهوانی)</strike> ، یا کلامی که "توام با تحریک جنسی"، و یا "به منظور ارضاء تمایلات شهوانی" باشد.
تعریف رابطه عاطفی: دوست داشتن و اهمیت خاص قائل بودن با
با ابراز احساسات مخفیانه
همسر شما در این تعریف صدق می کنه.
متاسفانه ایشون هیچ قید و بندی برای روابطش در نظر نمی گیره، و وجود "شهوت" رو هم نمی شه نادیده گرفت.
متاسفم که حرفهام اینقدر تلخ اند، راستش خودم خیلی عذاب کشیدم تا نوشتمشون، اما احساس می کنم شما به یک سیلی نیاز دارید تا متوجه بشید کجا ایستاده اید. چون تا ما نتونیم پله ای که روش ایستاده ایم رو تشخیص بدیم، مطمئنا رفته رفته به سمت سقوط پیش خواهیم رفت.
از مواجهه با حقیقیت نترسید چون خدا فقط اونهایی رو فراموش می کنه، که حقیقت رو فراموش می کنند.:72:[/align]
RE: از همسرم دلچرکین و از خیانتش می ترسم چیکار کنم؟
سلام:72:
در ادامه پست قبلی ذکر 2 نکته رو لازم می دونم.
1:: غیر از انتخاب نادرست، یک اشکال بزرگ دیگه هم در رابطه شما با همسرتون دیده می شه. و اون واکنش شما به رفتارهای اوست، که اونطور که باید "قاطع" و "محکم" نبوده اند. ما وظیفه داریم به همسرمون در "مقید" بودن کمک کنیم. اون هم کمک ماثر و هوشمندانه، نه فقط اعتراض کردن.
2:: پذیرش این سطح از خیانت در همسرتون، و بزرگ یا کوچک نکردنش، به معنای عصبانیت و مشاجره بین شما نیست. چون اون حالت هم نوع دیگه ای از مبارزه با حقیقته.
در هر دو مورد 1 و 2 از اونجائیکه شخصیتم خیلی متفاوت با شماست، نمی تونم راهکاری بهتون ارائه بدم، غیر از تاکید بر این امر حیاتی که "به مشاور مراجعه کنید". چون مشاورها فکر نمی کنند که شما به آخر خط رسیده اید، و به شما در کنترل زندگیتون کمک خواهند کرد. حالا چه بخواید ادامه بدید، و چه بخواید جدا بشید.
و علاوه بر این کوهنوردی رو بهتون توصیه می کنم. چون وقتی از کوه بالا می رید، همزمان با کشف قدرت هاتون، توانایی مقابله با مشکلات زندگی رو کسب خواهید کرد.
:72: