+من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
سلام دوستان عزیزم
من دختری با تحصیلات عالیه هستم.در روابط اجتماعی،کاری،تحصیلی و ...خیلی موفق هستم.دوستان بسیار خوبی دارم.خوش برخوردم و همه آدم ها رو از صمیم قلب دوست دارم.4 سال قبل ازدواج ناموفقی داشتم که جدا شدم.الان 26 سالمه.حدود1 ساله که با پسری آشنا شدم و خیلی به هم علاقه مند شدیم.انتخاب اولیه مون بر اساس منطق و تفاهم بوده.اما الان که می خوایم ازدواج کنیم به یه مشکل بزرگ برخوردیم! و اون ترس از مخالفت خانواده ایشان هست! که به احتمال قوی حداقل پدرشان به دلیل ازدواج قبلی من مخالفت خواهند کرد. من فکر می کنم که حتما راه حل خوبی برای پذیرش وجود داره!اما هنوز نمی دونم چیه.خواهش می کنم شما به من بگید.چرا هنوز در سال 2009 که بشر اینقدر پیشرفت کرده مردم ما باید همچنان دربند مسایل اینچنینی باشند.:(
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
سلام
لطفا بفرمایید شما از کی و به چه دلیل احساس کردید که ممکنه خانواده پسر مخالف این ازدواج باشند ؟
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
[align=justify]سلام دوست عزیزم:72:
فکر می کنم بهترین واکنش از جانب شما اینه که متقاعد کردن خانواده دوستتون رو به عهده خودشون بگذارید و شما در این امر همراهیشون نکنید. یعنی یا در این مورد کنکاش نکنید، و یا بصورت موقتی رابطتون رو قطع یا کمرنگ کنید تا ایشون همراهی خونواده شون رو جلب کنند.
این واکنش رو از دو جهت مناسب می دونم:
1:: شخصی که تصمیم به ازدواج می گیره باید به حدی از بلوغ فکری رسیده باشه که قادر به برقرار کردن ارتباط منطقی و متعادل با خونواده ش باشه. این آقا باید توانایی اثبات دلائلشون برای ازدواج با شما رو داشته باشن. یعنی بتونن اعضاء خونواده شون رو متقاعد کنن که شما علی رقم ازدواج سابقتون همسر مناسبی برای ایشون و عروس مناسبی برای خانواده شون هستید.
2:: اگه ایشون مراحل مجاب کردن خونواده شون رو بدون همراهی شما طی کنند، براشون کاملا جا میوفته که مسئولیت انتخابشون، "فقط" برعهده خودشونه. یعنی در آینده شما رو مسئول کاستی های احتمالی زندگیتون نخواهند دانست. و کاملا درک خواهند کرد که :: این خودشون بودند که به تنهایی و با اراده خودشون، انتخاب کردند.
براتون آرزوی موفقیت و شادکامی می کنم. :72:[/align]
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
با سلام به دوستان عزیزم
اول اینو بگم که فوق العاده خوشحالم کردید و به من انرژی دادید که وقت می ذارید و از روی حس نوع دوستی به من راهنمایی می کنید.:72:
از همان ابتدای آشنایی خودش به من گفت که در این مسیر مشکلاتی خواهیم داشت و مطمئن نیست که بتونه خانوادش رو راضی کنه.اما همه تلاشش رو خواهد کرد و در این مسیر رو کمک من حساب می کنه.حتی به من پیشنهاد کرد که اگر من بتونم شرایط را حفظ کنم،خانوادش از موضوع ازدواج سابق من مطلع نشن.
اون 2 موردی رو که شما در مورد متقاعد ساختن خانوادش به تنهایی فرمودید رو قبول دارم و به من حس خوبی می ده.
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
نقش خانواده در تشکیل و ادامه زندگی خیلی پر رنگه ( حتی در سال 2009 ) و شروع زندگی بدون رضایت خانواده ها و یا حتی یکی از خانواده و حتی در برخی از موارد ، چند نفر از یکی از خانواده ها، مشکل خواهد بود و ادامه اون زندگی هم با مشکلاتی همراهه که اولین مشکل عدم حمایتهای مالی و معنوی از زوج هست .
توی ازدواجهای سنتی این مشکلات کمتره چون از همون ابتدا اگر مشکلات بزرگی باشه خودشون نشون میده . شما هم اگر میخواهید ازدواج کنید بهتره در مسیر صحیح حرکت کنید و زودتر خانواده ها رو در جریان بزارید ، رابطه شما هر چقدر که طولانی باشه برای ازدواج مناسب نیست ، شاید خیلی صمیمی و عشقولانه انگیز باشه اما مسیر ازدواج مسیری متفاوت هست .
در مورد متقاعد کردن خانواده هم philosara گرامی توضیحات کاملی دادند .
موفق باشید .
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
عزيزم به هر روي ما بايد حريم باورهاي مردم را قبول كنيم . ما در يك كشو ر هزار فرهنگي سنتي - بومي - مذهبي زندگي مي كنيم هر خانواده اي براي خودش باور ي دارد و از آن پيروي مي كند . به نظرم اگر چنين مشگلي سر راه شما قرار دارد بايد اين موضوع را از جانب اين آقا درك كنيد و از خود مراقبت كنيد تا آسيب نخوريد . ما به درست يا غلط بودن باورها كاري نداريم ولي متاسفانه يا خوشبختانه مي بينيم كه وجود دارند .
اين آقا هم اگر به واقع در شما فاكتورهاي پيش نياز براي شروع يك زندگي زناشويي را دريابد قطعا يك قدمي در جهت تابو شكني هاي موجود بر خواهند داشت و اگر هم به نتيجه ي دلخواه نرسيديد از زمين و زمان متنفر نشويد . با فروتني به باورهاي پدر اين آقا احترام بگذاريد .
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
دوستان عزیز
من شرایط ایشان و تفکر خانواده شون رو کامل درک می کنم اگر چه آرزو می کنم که در شرایط بهتری می بودیم. اصلا نمی خوام در مورد اعتقادات و تفکراتم و دلایلی که برای هرکدوم دارم بحثی به میان بیارم. اتفاقا برعکس اینجا حضور پیدا کردم تا با تفکر عموم از جمله شما آشنایی پیدا کنم. قطعا در هر شرایطی به این آقا و خانوادشان احترام خواهم گذاشت و می دونم که شکل عملکرد هر کدوم از ما در این مرحله در واقع تا حدی رابطه آینده مون را قابل پیش بینی می کنه. و البته من واقعیت رو هر چه که باشه به بهترین شکل خواهم پذیرفت این خودش مقدمه ای برای سازندگی هست. فقط می خواستم تمام تلاشم رو در مسیری که با نیت پاک شروع کردم کرده باشم.همه چیز را همگان دانند!مشورت با شما و راهنمایی های شما از میزان خطا های احتمالی و اشتباهات که معمولا در این نوع مسایل غیرقابل جبران هستند کم میکنه.
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
سلام دوست عزیزم:72:
پستی که در تاپیک دیگه ای با موضوع مشابه تاپیک خودتون گذاشته بودید رو خوندم. واضحه که شما نگرش درستی نسبت به "سنجش توانایی های فرد مقابل" و "جلب رضایت خانواده ش" دارید. و نسبت به این مسائل بی تفاوت نیستید.
بنابراین یک مقدار بیشتر وضعیتتون رو توضیح بدید که با روشن تر شدن مسئله شاید راههای جدیدی به نظرمون برسه. مثلا از اخلاقیات خودتون، و دوستتون، و خانواده ش بگید. و سطح فکری و اجتماعی خانواده ایشون، یا هر توضیحی که باعث بشه بتونیم پیشنهاداتی در مورد نوع ارتباط برقرار کردن صحیح با این خانواده و توجیه شون ارائه بدیم.
:72:
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khh
سلام.
به نظر من عقل و احساس از هم جدا نیستن.و یک احساس بلند مدت حکایت از تفاهم و توافق و سنخیت عجیبی بین 2 نفر داره! من فکر می کنم اگر شما به درجه ای رسیدید که می تونید تصمیم بگیرید و همه مسئولیتها و عواقب حاصل از اون تصمیم را هم خودتون به عهده بگیرید و در انتخابتون آگاهانه عمل کردید(پیشنهاد می کنم از جلسات مشاوره برای اطمینان از این موضوع کمک بگیرید.چون کسب اطمینان از درستی تصمیمتان خیلی مهمتر از نظر دیگران غیر متخصص هست!)بهتره که با اعتماد به نفس و استقلال بیشتر خودتون سکان زندگیتون رو به دست بگیرید و البته با نشان دادن توانمندی فکری و عملی تون به والدینتون آنها را از خودتان مطمئن کنید تا به تصمیم شما احترام بذارن.
به نظرم توصیه های صحیح و مناسبی که به اقای حسام داشتید اینجا و در مورد خودتون هم کاملا صادقه .
این خیلی خوبه که شما می تونین منطقی به موضوع نگاه کنید . فقط روی یک نکته تاکید می کنم:
انتخاب و هزینه های آن که خودتون به خوبی بهش اشاره کردین . بویژه اینکه نحوه ی مدیریت خودتون و روابطتون با دیگران اعم از فردی که دوستش دارین ، خانواده خودتون ، خانواده ایشون و سایرین در هر صورتی یعنی چه موفق به این ازدواج بشین و چه نشین در به حداقل رسوندن آسیب ها و صدمات برای همه ی شما نقش قطعی و تعیین کننده داره ...
اینکه ما صاحب استقلال رای باشیم و مسئولیت پذیر فوق العاده ست اما این هم خیلی مهمه که بدونیم داشتن استقلال رای به این معنی نیست که همیشه حق با ماست و یا همه چیز باید مطابق نظر ما پیش بره و یا اینکه اگر چیزی خلاف نظر ما پیش رفت ما ضعیف هستیم ...
شاخصه های موفقیت (در هر امری) خیلی ظریف و به هم پیوسته هستند.
موفق باشید و سلامت.
یا حق
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
سلام.از کمک و راهنماییهاتون بینهایت ممنونم.
طاهره عزیز اینکه ببینم کسی یا خانواده ای نظر،استدلال و یا احساسی قوی و پیشرو داره که با استناد به مواردی اینچنینی حرکت می کنه خیلی سریع و با کمال میل می پذیرم. اما مشکل من از اونجا شروع شده که باور های اینچنین رو گام در جهت اعتلای فرد و جامعه نمی دونم. ترجیح می دم مبارزه ای ولو غیرمستقیم (البته این مبارزه خیلی نوع دوستانه هست)با این مسایل داشته باشم و این اصلا به این خاطر نیست که فکر می کنم همیشه حق با منه! بلکه خیلی هم مشتاقم که سطح بالاتری از انسانیت رو ببینم و بیاموزم! مواجه شدن با مواردی که خلاف نظر من هست و در من کمالی ایجاد می کنه باعث ایجاد قدرت هست نه ضعف.
یه مقدار از خودمون بیشتر می گم همونطور که خواسته بودید. هر دو از خانواده هایی با سطح متوسط اقتصادی هستیم.خانواده ایشون کمی سنتی و البته خیلی اجتماعی هستند.ایشان مدرس دانشگاهن. من هم قبلا بودم و الان شغلم رو عوض کردم.از نظر شخصیتی هر دو اهل کار و تحصیل و تقریبا استرسی و کمال گرا هستیم.هر دو کمی از اعتقادات سنتی فاصله کرفتیم.خانواده ایشان شناختی از خصوصیات اخلاقی و شخصیتی من ندارند.از دو شهر مختلف هستیم...
اگر نکته خاصی مد نظر هست بفرمایید که دقیقتر توضیح بدم.
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
فقط یه خواهش
لطفا دوستانی که این صفحه رو می خونن اگه ممکنه یه نظری بدن یه اثری به جا بذارن.خیلی خوشحال می شم.
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
Khh عزیز
میشه لطف کنید و دلایل خاتمه دادن ازدواج قبلی رو و درسهائی که از اون گرفتید (یکی دو جمله) بگید؟ ثبت این می تونه کمکی برا ادامه زندگیتون وتجربه ای برا ماها باشه.
دو مطلب به ذهن من می رسه:
- زندگی تونو (چه مجردی و چه مشترک) برمبنای صداقت بنا کنید.( طلاقتون رو به خونواده آقا خبر بدید و مخفیش نکنید- نمی گم همون اول خبر بدید اما اگه قرار بشه که ازدواجی صورت بگیره حتما قبل از ازدواج ،خانواده اصلی داماد خبر داشته باشن)
- از کجا مطمئنید که خونواده داماد با شنیدن این خبر، مخالفت می کنن. بذارین بعد از بوجود اومدن مشکل دنبال راه حل باشین.
خوشبخت بشین
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khh
. اما مشکل من از اونجا شروع شده که باور های اینچنین رو گام در جهت اعتلای فرد و جامعه نمی دونم. ترجیح می دم مبارزه ای ولو غیرمستقیم (البته این مبارزه خیلی نوع دوستانه هست)با این مسایل داشته باشم و این اصلا به این خاطر نیست که فکر می کنم همیشه حق با منه! بلکه خیلی هم مشتاقم که سطح بالاتری از انسانیت رو ببینم و بیاموزم! مواجه شدن با مواردی که خلاف نظر من هست و در من کمالی ایجاد می کنه باعث ایجاد قدرت هست نه ضعف.
یه مقدار از خودمون بیشتر می گم همونطور که خواسته بودید. هر دو از خانواده هایی با سطح متوسط اقتصادی هستیم.خانواده ایشون کمی سنتی و البته خیلی اجتماعی هستند.ایشان مدرس دانشگاهن. من هم قبلا بودم و الان شغلم رو عوض کردم.از نظر شخصیتی هر دو اهل کار و تحصیل و تقریبا استرسی و کمال گرا هستیم.هر دو کمی از اعتقادات سنتی فاصله کرفتیم.خانواده ایشان شناختی از خصوصیات اخلاقی و شخصیتی من ندارند.از دو شهر مختلف هستیم...
اگر نکته خاصی مد نظر هست بفرمایید که دقیقتر توضیح بدم.
ناچار از زیستن با اجتماعی هستیم که باورهای اینچنینی دارد .گاه مبارزه در جهت تغییر این باورها به قیمت شکستن دل یا جریحه دار شدن غرور و یا... هست اصلا قصد نا امید کردن شما رو ندارم .قراره با ازدواج به آرامش برسید تجربه تلخ گذشته به یک موفقیت شیرین تبدیل بشه .یکی از عوامل بسیار مهم و غیر قابل چشم پوشی در ازدواج موفق رضایت خانواده های طرفین هست .تثبت جایگاه شما به عنوان عروس مشروط به پذیرش خانواده می باشد در این مسیر قدم اولیه به عهده آقا هست مسـئولیت شما بعد از موافقت خانواده شروع می شود .
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
سلام
خاتمه دادن به ازدواج قبلی ام بدلیل مشکلات فراوان شخصیتی همسر سابقم بود.فوق العاده شکاک،عصبی و منفعل بود.به من،خانواده من و حتی خانواده خودش بسیار بی احترامی می کرد و مدام در گوشه ای در منزل می ماند با کسی معاشرت نمی کرد. سر کار هم نمی رفت.علی رغم اینکه پدرش چندین شغل برایش در دست داشت.در واقع شرایط روانی نا متعادل داشت و باوجود اینکه خانواده اش مطلع بودند ولی از ما مخفی کردند. ومهمترین درس اینکه آشنایی کافی طرفین قبل از ازدواج خیلی حیاتی است چون بعضی خانواده ها یا افراد چنان مسایل و مشکلاتی را در لایه های درونی خود دارند که تشخیص آن اصلا آسان نیست خصوصا که پایبند به اصول اخلاقی نباشند و اقدام به فریبکاری نمایند.
سوگند عزیز منظور من از مبارزه اصلا این نبود که خودم رو احیانا به کسی تحمیل کنم بلکه منظور حرکت اجتماعی مثلا صحبت کردن و تبادل افکار در این زمینه هست تا اذهان از حالت سنتی و کلیشه ای خارج شوند.
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
عزيزم براي مبارزه با خروج از يك باور و تفكر و يا تابو شكني در درجه اول زمان نقش دارد . شما ممكن است در زمان حال تنها بتوانيد نيمي از راه را كه همان صحبت در رابطه با مشگلتان است را انجام دهيد . شايد اساسا افراد پيشرو خود نتوانند نتايج زحمات و تابو شكني هاي خود را ببينند بلكه تنها بستر ساز مي شوند براي نسلهاي بعد .
RE: من قبلا ازدواج نا موفقی داشتم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khh
سوگند عزیز منظور من از مبارزه اصلا این نبود که خودم رو احیانا به کسی تحمیل کنم بلکه منظور حرکت اجتماعی مثلا صحبت کردن و تبادل افکار در این زمینه هست تا اذهان از حالت سنتی و کلیشه ای خارج شوند.
دوست عزیز فکر می کنید پس از چه مدت زمانی اذهان از حالت سنتی و کلیشه ای خارج شوند؟
صحبت و تبادل افکار تا چه اندازه موثر هست ؟
مسلما شما از خصوصیات اخلاقی و شخصیتی برجسته از دیدگاه اون آقا برخوردار هستید که ایشان حاضر به ازدواج با شما هستند منظور بنده شناساندن این خصوصیات برای خانواده همسر آینده شما بود البته نه از طریق خود شما بلکه با همت آقای خواستگار .
به خدا توکل کنید همه چیز به خواست و اراده خداوند درست می شود .