-
سردرگم موندم چی کار کنم
[b]سلام من خیلی کوتاه به مشکلام اشاره میکنم. امیدوارم کمکم کنید:302: من 5 سال است که ازدواج کرده ام اما الان در دو راهی بودن یا نبودن در این ازدواج گیر کرده ام. شوهرم احساس مسوولیت ندارد و هی توجیح میکنداقساط خانه را من میپردازم(من شاغلم)او مرد بسیار خوبی است اما به علت این مشکل ما 3 ماه است که دور از هم زندگی میکنیم چی کار کنم مسوللیت پذیر شود:47: کمک کنید
-
سردگمم
من از تمامی دوستان به علت خوب مطرح نکردن ویا به بیانی خوب طرح موضوع نکردن مشکلم عذر میخوام. میدونید دوستان بسیار سردرگم هستم و بی تاب یافتن راه حل .و این تعجیل حتی در نامه پر از اشتباهات تایپی و ... هم مشهود است. به هر صورت مرا ببخشید و من از ابتدا دوباره مشکلم را برای شما دوستان گلم عنوان میکنم. فقط این مساله را عنوان کنم من با وجودی که خودم دست برقلم دارم اما نمیدانم چرا در هنگام بیان و پردازش مشکلم دچار پراکندگی مطلب میشوم (شاید به دلیل شتاب در رسیدن به پاسخ)اما شما نازنینان ببخشید منو لطفا:46: همانطور که قبلا گفتم من وهمسرم بعد از یک دوره دوستی ساده و سالم به اصرار ایشان عقد کردیم . اینطور که بعدا به صورت غیر مستقیم متوجه شدم خانواده ایشان خیلی مایل به ازدواج نبودند اما چون همسرم بسیار مصرانه با خانواده برای این ازواج روبرومیشه اونها راضی میشن . من 30 سالم است و شاغلم و شغلم نیز در یکی از سلزمانهای دولتی معتبر است . پدرم سرهنگ بازنشته ارتش است و مادرم فرهنگی. ولی همسرم تحصیلات دیپلم دارد. البته زمانی که من راضی به ازدواج همسرم شدم به دلیل اینکه در زمان دوستی خصو صیات خوبی مثل پاکی انسانیت عاطفه عشق بی غل و غش و پاک و خوصوصیاتی از این دست در ایشان دیدم این مساله برایم خیلی مهم جلوه نکرد. در ضمن من چون در کار هنری فعالیت میکردم همیشه مردی را میپسندیدم که به این موضوع(هنر)علاقمند باشه و ذهن روشنی داشته باشد .او دارای همه این صفات بود و به همین علت با وجودی که از بعضی شرایط از ایشان شاید سرتر بودم اما چون در مجموع نقط مثبتشان زیاد بود برایم این ازدواج مناسب به نظر میرسید. ما عقد کردیم تا همسر یکی از مغازههای پدرش رابفروشد و با آن سرمایه زندگیمان را شروع کنیم. اما مشکلات تازه در این مرحله خودشان را نشان دادند. من در زمانی که عقد بودیم شاغل بودم (والان هم هستم شکر خدا)اما همسرم شاغل نبود اوایل ایم مساله برایم خیلی مهم نبود امام کمک کمک با طولانی شدن زمان عقد و فشار خانواد من این مساله پر رنگ شد . خانه و مغازه های پدر شوهرم به دلیل پرداخت نکردن اقساط در رهن بانک بود و قرار شده بود تا با فروش خانه (که شامل 4 اپارتمان و 6 مغازه و یک زیززمین تجاری بسیار بزرگ) سهمی از این پول را به شوهرم بپردازند . اما نه انها جدی اقدام به فروش میکردند (با وجودی که چندین بار از بانک به انها اولتیماتوم داده شده بود)و نه همسرم. به من میگفت چشم اما صبح تا شب در خانه بود و حتی به بنگاه سر نمیزد. تا اولیت اختلااف شدید من با شوهرم سر همین مساله به وجود امد و به اصظلاح روم بهش باز شد . من ان موقع خیلی عصبی بودم و حونسردی شوهرم بدتر اتیشم میزد از طرفی خونوادم میگفتند نباید زمان عقدتون ایبقد طولانی بشه. البته رابطه خانوادهامان با هم بسیار خوب بود و همسرم جلوی خانوادش طوری رفتار میکرد که همه میزان علاقه و حساسیت شوهرم را میدانستند(چندین بار مادر شوهرم به میزان علاقه شوهرم اشاره کرده بود)اما به علت مشکلات مالی و طولانی شدن زمان عقد (2 سال) من بی حوصله ،و عصبی شده بودم . میدیدم نه خانوادهاش کاری میکردند و نه خودش خلاصه دفعات متمادی من و همسرم با هم در گیر شدیم و اون سعی میکرد خ ونسرد باشه ولی من خیلی عصبی شده بوذم(به من حق بدید) اما اینقد فشار اوردم و خانوادم هم با خانوادش صحبت کرند تا خانه فروش رفت و ما با پول ان تونسیم عروسی بگیریم(راستی پادم رفت بگم خرج عقدمان به جز شام که با ما بود چون شوهرم پول نداشت مجبور شد سازش رابفروشد که همیشه منت این کار به من میزند که اگه من اینقد دوست نداشتم سازمو نمیفروختم)و خانه رهن کنیم . بقیه پول در بانک باشه تا تصمیم بگیریم چی کار کنیم . ان روزها رو ابرا بودم همه به خوشبختی من غبطه میخوردند . چون شوهرم بسیار خونگرم و خوش برخورد است کلی تو دل خانواده و فامیلام خودشو جا کرده بود . همه میگفتند فلانی عجب ازدواج خوبی کرده . خانه بسیاز زیبایی را به نام خودم اجاره کرد(چون سربازی نداشت) و بعد از اینکه در خانه مستقر شدیم با کمی از پولا تصمیم گرفت با یکی از دستانش مشارکتی سوله صنعتی راه بیندازند . تا اینجا فکر میکرد مشکلاتم دیگه تمام شده و ما یک زندگی عادی را شروع میکنیم که کمکم متوجه شدم یا سر کار نمیرفت و یا میرفت کار بلد نبود و شرکاش هم دیگه جدی نگرفتنش . بعد از یه مدت اصلا پول خانه نمیاورد و همش بهانه میکرد بازار خراب است تا یکبار با یکی از شرکاش که صحبت کردم میگفت اصلا کار جئی نمگیره و وقتی دخالتهای من شروع شد او هم کم کم گارد گرفتنش شروع اوایا با ملاحظه اما بعد از مدتی بیپروا. کا ر تا انجا با لا گرفت که پولشو خوردند و اونهم در مقبل فقط عنوان میکرد تو میخوای ادای ریسها را برام در بیاری . تو به مندستور میدر و من اونروزا همش عنوان میکردم باید طلاق بگیریم و اونم میگفت مشکلات ما حل میشه شاید من هنوز راهشو بلد نیستم اما زورمو میزنم. زندگیم هم دوست دارم تو میخوای برو طلاق بگیر اما من از اینکه هیچ کار مشخصی نداشت و بی مسوولیت بود داشتم دیونه میشده کا به خانواه ها هم کشیده شد . در حضور هر دو خانواده تا سقف زمانی که تعیین کردیم قول داد کاری پیدا کند امام هیچ اتفاقی نیفتاد و روز به روز من عصبی تر میشدم و دایم در خانمان جنگ و درگیری بود مادر شوهرم اوایل از من به صورت غیز مستقیم دفاع میکرد و میگفت مولیت با مذد و پسرم باید خودشو نشون بده اما شما هم باید صبور باشی شما باید پشت شوهرت باشی ...اما کم کم اونها هم خونسرد شدند و یا پیزی نمیگفتند و یا همش از من انتظار صبر و خونسردی و تحمل و اینکه زن و شوهر باید تو تمام مراحل به داد هم برسندو ایجور چیزهاتحویل میداند و در جواب من که من صبح تا شب سر کارم اما پستون هیچی فقط قول الکی میده میگفتن درست میشه ،درست میشه پسرمون برای بدست اوردن شما حتی خونه پدریشو فروخت و ما هم قبول کردیم... اما خانوادش هم مثل خودش خونسرد ن الان از اون فروش خونه هیچی براشون نموند از بس بی فکرانه عمل کردند و الان اجاره نشین شدند اما با خیلی خوش و سرحالنند (به خدا جدی میگم) سرتون را درد نیارم بعد از اون ورشکستگی دست به چند کار زد اما همه نا موفق. با باقی مانده پول و گرفتن وام توانستیم خانه کوچکی بخریم و یک ماشین که چون سربازی نداشت به نام من کرد البته در خرید ماشین و خونه من هم کمک کمی کردم .در خردید خانه اصلا همکاری نمیکرد و خیلی بد اخلاق و بهانه گیر شده بود و شروع کرده بود به سیگار کشیدن (قبلا میکشید اما بعد از ازدواج ترک کرده بود) و قتی اعتراض میکردم میگفت مساله شخصی و به تو هم مربوط نیست....!کم کم رفیق باز شده بود و من با تمام این مشکلات مالی این مایل هم داشت تو زندگیم خودشو نشون میداد در مرحله سکته کردن بودم و از اون شوهری که میشناختم تا این مرد زمین تا اسمان تفاوت داشت به شده بد خلق و بیحوصله شده بودم تا اینکه شوهر خواهرم پیشنهاد سرمایه گداری تو یکی از این شرکتهای هرمی را داد و اون پاشو کرد تو یه کفش که باید ماشینو بفروشیم و همین باعث اختلاف جدی ماشد و از خونه زد بیرون و رفت پیش مادر شوهرم . پیغام داد دیگه نمیخواد منو ببینه. پای خانوادها هم این وسط باز شد و روابطمون به کلی بهم ریخت و من هم تصمیم گرفتم تا خودشو اصلاح نکرده بر نگرده خون تا یک ماه از هم خبر نداشیم. بعد از 1 ماه با ماانم حرف زده بود ولی من بد جوری بهم برخورده بود و حاضر نبودم بیاد خونه بعد از 2 ماه به موبیلم زنگ میزد و میگفت دلم تنگ شده و با اصرار زیاد یکبار همدیگر را دیدیم. گریه میکرد منم همینطور ولی من گفتم اگه تا
-
سردرگمم
و خلاصه بعد از سه ماه دوری برگشت و کا موقتی را درست کرد اما ان کار هم 6 ماه طول نکشید و دوباره روز از نو روزی از نو وو ما الان 3 ماه هست که از هم دوریم من خانه خودمان و او هم خانه خودشان البته من اینبار با کمک کتاب اسکاول شین دکتر مورفی خواندن قران و تمرکز بر خوبیهای همسرم بدون عصبانیت با او برخورد میکنم . چون دیدم کاملا داشت نسبت به من سرد میشد و دست پیش هم میگرفت و تمام خانودهام به من میگفتند او ارزش صبر را دارد و بهتره رو را بهش بیشتر باز نکنی و.... و اینبار با تفاهم از هم دوریم تا یا شغل تابث ایجاد کنه یا در یکی از معاملات که دارد با پول و سرمایه کافی به نزد من بیاد و الان گاهی همدگر را میبینیم و با هم تلفنی ارتباط داریم اما برای جلوگیری از بحث و دادن فرصت کافی به اون این دوری انجام شد و به قول خودش این مثل یه ماموریت است. ازمن دایما تشکر میکنه به خاطر پرداخت اقساط و غیره اما از این وضعیت ازره و خسته ام از طرفی تازه متوجه شدم که زندگیمو تحت هیچ شرایطی نمیخوام از دست بدم باید چی کار کنم.:302:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
با سلام خدمت شما
موضوعي كه مطرح كرديد داراي ابهامات زيادي است و شما فقط مختصرا به موضوع مسئوليت پذيري ايشان اشاره كرديد. من ابتدا از شما چند سوال جهت شناخت بيشتر مشكل ميپرسم و بعد هم يك پاسخ مختصر بر اساس آنچه الان نوشتهايد به شما ميدهم:
سوال هاي من از شما :
1- لطفا در مورد سن خوتان و همسرتان و سطح تحصيلاتتان و سطح اقتصادي تان توضيحاتي بنويسد.
2- منظور شما از مسئوليت پذير نبودن همسرتان چيست؟ لطفا چند مورد را مثال بزنيد
3- اگر بنا به گفته شما همسرتان مسئوليت پذير نيستند وظيفه اداره زندگي در اين 5 سال با چه كسي است؟
4-لطفا توضيح دهيد علت اينكه از هم جدا زندگي ميكنيد چيست؟
5- شما در مطالب خود اشاره كرديد كه شوهرم مرد خوبي است آيا ميتوانيد چندمورد از خوبيهاي ايشان را برايم بنويسيد؟
و اما پاسخي كه فعلا براي شما دارم:
اكثر ما انسان ها به روانشناسي كنترل بيروني عادت كرديم. اين روانشناسي كه مبتني بر كنترل كردن ديگران است از ابتداي كودكي با ما همراه ميشود. كودك بشر با اولين عكس العملهاي والدين به گريههايش در مي يابد كه مي تواند با گريه كردن والدين خود را كنترل كند. البته اين كنترل اوليه براي بقاي كودك لازم است و اگر چنين نبود كودكان بسياري بر اثر عدم توجه والدين از بين ميرفتند. اما نكته اينجاست كه اكثر انسانها اين موضوع را به صورت يك الگوي رفتاري براي خويش قرار مي دهند و سعي در كنترل ديگران دارند. انسانها دائما مي خواهند والدين، دوستان، فرزندان، همسر ،همكاران و ....... را كنترل كنند. آنها ميخواهند ديگران مطابق ميل و خواسته انها رفتار كنند و حتي ميخواهند ديگران مثل آنها فكر كنند. من اين روانشناسي كنترل بيروني را در شما هم ميبينم. باور نداريد؟ يكبار ديگر متن ارسالي خود را مطالعه كنيد.! "چی کار کنم مسوللیت پذیر شود" اين عين جمله شماست. و اين همان تفكري است كه برايتان توضيح دادم.
انسانها معمولا بعد از ازدواج پي مي برند كه روانشناسي كنترل بيروني آنها ديگر موثر نيست و لذا احساس عجز و ناتواني، خشم و گاهي نفرت ميكنند و دائما به دنبال راهي هستند تا مجددا كنترل را بدست بگيرند. اما اكثرا از يك نكته غافل هستند و آن اينكه هر انساني فقط مي تواند رفتارها و افكار خودش را كنترل كند و اين تلاش براي كنترل ديگران نهايتا منجر به رضايت زناشويي نمي شود.
و اما راه حل كوتاهي كه الان مي توانم براي برطرف كردن اين مشكل به شما پيشنهاد كنم اين است: دوست گرامي شما بهتر است فقط بر روي رفتار هاي خودتان تمركز كنيد زيرا شما هرگز با كنترل مستقيم و غر زدن و امر و نهي كردن نميتوانيد رفتارهاي شوهرتان و يا هركس ديگري را دچار تغييرات دائمي كنيد.رسالت شما در اين زندگي تغيير دادن همسرتان و مسئوليت پذير كردن ايشان نيست. شما فقط مي توانيد با تغيير دادن برخياز رفتارهاي خودتان باعث شويد كه ايشان عكس العملهاي متفاوتي داشته باشند. :72:
اگر به مطالبي كه عرض كردم علاقه مند بوديد من در فرصتي ديگر نكات ريز تر و عملي تري را به شما مي گويم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دست عزیزمff-noshi
ممنونم از پاسخ سریع به مشکلم و از این تحلیل دقیق
1-من و همسرم 30 سال داریم من تحصیلات دانشگاهی دارم اما ایشان دیپلم دارند اما مدرک همطراز دانشگاهی هنر در زمینه موسیقی دارند
2-ایشان به دلیل الگو پذیری از خانواد (البته به نظر من) که یک خانواده سهل گیر در تربیت بوده اند شخص مسولیت پذیری نیستند تا الان یک شغل ثابت ندارند در مسایل غیر پولی مثل تعمیر وسیله ای در خانه و ... بد قول هستند (امروز و فردا میکنند) خرج خورد خوراک و الان هم قسط خانه با من است اگرچه همش میگه من شرمندهام وظیفه تو نیست و.. اما کار خاصی نمیکنه و همش میگه وقتی یکی از معاملات جور شه از خجالتت در میام
3- بطور مقطعی ایشان و خیلی وقت من زندگی را چرخانده ایم . راستش را بخواهید من و او با هم تفاهم کامل در مورد خیلی چیزها داریم اما در مورد مسیل مالی و عدم اشتغال اون عدم مسولیت پذیریش وقتی بحث میشه (خصوصا اگه من پرخاشگری کنم)طلبکارانه وارد بحث میشه ومیگه من همه زورمو برای زندگی بهتر میزنم امام نمیشه همه زندگی هم به نام تو کردم پس چی میخوای (نمیگه به خاطر نداشتن سربازیه)
4-من خانه مشترکمان و اون خانه پدر مادرش به طور توافقی 3 ماه هست که زندگی میکنیم. این به پیشنهادمن و به توصیه یک مشاور بود اولش مخالفت کرد اما و قتی من هدهفو از این دوری اعلام کردم و گفتم ما نه به هم قهریم و نه میخوایم از هم دور شیم این یه فرصته که به هم بدیم خصوصا تو تا یا یه کار تابث پیدا کنی و یا یکی از معا ملاتی که در موردش حرف میزنی سرانجام پیدا کنه اما با این وضعیت اگه در کنار هم باشیم شاید جر و بحثمون بشه.اونم قبول کرد (اوا با اکراه اما به پذیرفت و گاهی که من از این دوری ابراز دلتنگی میکردم میگفت عریزم این مثل یه ماموریت میمونه )ما الن تازه رابطه مان به حالت عادی برگشته و عشق و احترام اولیه او نسبت به من کمک کم داره برمیگرده شاید چون بهش گیر نمیدم و فقط ابراز دلتنگی میکنم. اما دارم کم کم کم میارم چی کا ر کنم....:54:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
اریو عزیز
خیلی خوبه که با مشاور صحبت کردید، خب اقدام بعدی (بعد ازاینکه یه مدت جدا زندگی کنید)که مشاور میگه چیه؟
راستی عروسی نکردید وتو مرحله عقدید؟:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
نه عزیزم ما 5 ساله ازدواج کردیم اما..... دوست خوبم درد نامه مو بخون و کمکم کن
دوستای خوبم چرا منو در نمییابید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به خدا حالم بده چییییییییییی کار کنم اخه هم دوسش دارم تازه شوخی که نیست 5 ساله زندگی کردن و هم این جوری که نمیشه . هی رو خودم کار می کنم و ذکر جملات مثبت میگم تا بتونم صبوری کنم اما تا کی؟؟؟؟:47:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
خيلي خوب حالا مساله كمي روشن تر شد
من همچنان راجع به مسئلهاي كه قبلا برايتان گفتم اعتقاد دارم و الان ميبينم خود شما هم از واژه گير دادن كه در واقع نوعي كنترل بيروني است براي توصيف رفتارهايتان استفاده كرديد. پس حالا كه متوجه اين قضيه شديد من از شما ميخواهم تا از اين به بعد فقط به خودتان گير بدهيد. مسائلي را كه مطرح كرديد مسائلي هستند كه شما هيچ گونه كنترل مستقيمي نميتوانيد روي انها داشته باشيد شما نه مي توانيد الگوهاي موجود در خانواده همسرتان را تغيير دهيد و نه ميتوانيد وضعيت اشتغال و يا حتي مسئوليت پذيري ايشان را تغيير دهيد. در حال حاضر در كشور ما بسياري از جوانان مشكلاتي در زمينه اشتغال دارند و باز جاي اميدواري دارد كه شما خودتان داراي شغل هستيد و براي مخارج زندگي نيازمند اطرافيان نيستيد. درمطالبي كه نوشتيد توجه من به دو نكته جلب شد كه خدمتتان عرض مي كنم اول اين كه من فكر ميكنم شما هنوز خيلي به زندگي مشترك و ما شدن عادت نكرده ايد. ببينيد در زمان هاي گذشته كه زنان در كشور ما از محروميتهاي بسياري رنج ميكشيدند ،از اشتغال و تحصيلات، حضور در اجتماع و .... محروم بودند و قوانين داخلي خانوادهها آنها را مجبور به اطاعت و عدم دخالت در امور داخلي خانواده ميكرد، وظيفه بسياري از امور به سبب همين اختلافها به عهده مردان بود. ولي اگر شما به عنوان يك زن امروزي حاضر به استفاده از الگوهاي قبلي نباشيد(كه شواهد نشان مي دهد نيستيد: درس و كار كردن) و خواهان وجود حداكثر تفاهم و همكاري و مساوات در فضاي خانه باشيد آنگاه به نظر من شما بايد با درك بيشتر موقعيت همسرتان و حمايت از وي و دادن اعتماد به نفس به ايشان تمامي نيروهاي مادي و معنوي خود را بكار بگيريد تا فضايي بدون استرس، بدون سرزنش و .... فراهم آوريد. فضايي كه ايشان با اعتماد به نفس بيشتري بتواند به دنبال كسب اشتغال موفقيت آميز باشد و بهتر است شما اندكي از الگوهاي سنتي فاصله بگيريد.(بعدا بيشتر حد و مرزهاي اين كار را برايتان توضيح خواهم داد)
و نكته دوم اينكه من از شما 5 سوال پرسيدم ولي شما فقط به 4 سوال پاسخ داديد؟!! لطفا يكبار ديگر سوال 5 را ببينيد!!!! من فكر ميكنم اين يك فرار ناخودآگاه از واقعيتي است كه شما فعلا نميخواهيد به آن توجه كنيد. منظورم توجه و شناسايي محسنات همسرتان است.(البته عرض كردم ناخودآگاه)
پس دوباره از شما ميخواهم تا به سوال 5 پاسخ دهيد ولي براي جريمه كردن شما،مي خواهم حداقل به 10 ويژگي مثبت همسرتان به ترتيب اولويت اشاره كنيد:305:
منتظرم موفق باشيد:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
اریو عزیز
این مشکل متاسفانه برا خانمهای شاغل و البته مسئولیت پذیر گاهی پیش میاد وناخواسته مرد رو در موضع ضعف (حتی اگر خانم به روش نیاره) وکم تحرکی قرار میده. پیشنهاد میدم شما به شغلتون ادامه بدید اما پولتون رو برا خرجی منزل مصرف نکنید واونو برا خودتون پس انداز کنید به شوهرتون هم بگید ... خب باید برم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام بر خواهر بزرگوارم.
ابتدا پوزش بنده را بپذیرید که دیرهنگام پاسخگو هستم..
خواهر بزرگوارم تمام ماجرا را خواندم.به دقت و با آرامش تمام ....تا بتوانم از توضیحات شما مطالبی را بیرون کشم.
1>>شما از یک رابطه دوستی به رابطه زناشویی رسیده اید و در تمام این مراحل قطعا سختی های را متحمل شده اید و جای تحسین است که بسیار مقاوم هستید ولی دوست گرامی شما چندین اشتباه را در اوایل رابطه انجام دادید که به اقتصاد خانواده شوهرتان و خود ایشان ضربه ای وارد نمود. اولین اشتباه گرفتن جشن عروسی در آن شرایط بحرانی بود و دومین اشتباه اصرار بر فروختن خانه.
شما فرض بفرمایید خرج عروسی را می توانستید بر زندگی مشترک خود سرازیر نمایید.
خواهرم شاید می گویید برای آن جشن عروسی هم هزاران منت بر سرم می گذارد... چرا منت می گذارد؟؟؟ببینید شوهر آدم یک تعصبی دارد...ایشان خود شاید مایل به گرفتن عروسی و فروختن خانه نبودند اما بخاطر اینکه ""دوست داشتنشان"" را ثابت نمایند دست به این اقدامات زدند.
2>>ببینید خانوم ها در اقتصاد خانواده و اداره خانه نقش بسیار اساسی و تاثیر گذار دارند. اگر دقت کرده باشید همیشه خانوم های و مادران ماها در پستوهای خود قدری مبلغ اضافه پنهان می نمایند که شوهرشان از آن بی اطلاع است.
ولی شما درست برعکس اقدام نمودید .....یعنی مبلغ و پسندازی که دارید پیش شوهرتان رو نمودید و ایشان هم با اتکا بر آن مبلغ موجود ......دیگر حاضر نمی شوند زحمتی بر خود داده و کاری انجام دهند.
3>>شما بر خونسردی شوهرتان و خانواده ایشان تاکید کرده و از این خونسردی نگران و ناراحت هستید....در صورتی که بنده یکی از عوامل موفقیت در زندگی را همین خونسردی می دانم.البته با بی خیالی اشتباه نگیرید. انسان همواره در حالت بدون اظطراب و خونسرد تصمیماتی که گرفته است که ستودنی است.
توصیه>>>خواهر گرامی متاسفانه قدری از ابتدا گام های اشتباه (هردوی شما) برداشته اید ولی اصلا جای نگرانی نیست ...مشکلات اقتصادی حل شدنی هستند.
بنده توصیه می نمایم ....مانند شوهرتان برخورد نمایید ..یعنی کاملا خونسرد ولی پیگیر.
این را هم بگویم شوهرتان از جانب خانواده هدایت می شود....بنابراین بهتر است خانوداه ایشان قدری بر روی تعصب شوهرتان دست گذارده و او را تحریک کنند.
به نظرم شما باید طوری وانمود کنید که دیگر علاقه ای به کار کردن و همچنین پرداخت مبالغ زندگی ندارید و کم کم با تصور این موضوع که دیگر سرکار نمی روید.... جرقه اولیه را برای تحریک شوهرتان ایجاد نمایید.
بازهم منتظر توضیحات بعدی شما هستیم تا بهتر راهنمایی نمایم..(فقط خواهشا در هنگام تایپ در میان سطرها فاصله بگذارید با تشکر).
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
نازنین ff-noshi ازت ممنونم ممنونم که انقدر موشکافانه با مشکلم برخورد میکنی گلم
از همه گلهای نازنینی که منو دارند کمک می کنندممنون
اما از محسنات شو هرم پرسیدی منم جریمه مو پرداخت میکنم:300:
1- ادم بسیار خوش قلب و مهربانی است حتی کینه دشمنانش هم به زودی از یادش میره و همیشه به من توصیه میکنه بیشتر از اونکه کینه بگیری سعی کن ببخشی
2- منو تشویق به پیشرفت میکنه در همه زمینه که مورد علاقه من هست (حتی هنر چون من تقریبا به صورت حرفه ای در این زمینه کار میکردم و الان میگه چون تو دور از این زمینه شدی حساس تر شدی گرچه من قبول ندارم)
3- از زیباییهام و نقاط مثبتم تعریف میکنه(البته به چشم اون و من ادعایی ندارم:D)
4-من در رابطه با دوستام و تفریحات و حتی مسافرت با اونها ازاد می ذاره ومیگه تو رو اینطوری دوست دارم که قفس برات نسازم و اگه بهت اعتماد دارم حتما تو هم میدونی که بی من چی کار بکنی(گرچه بعضی موقها از این حالتش خیلی خوشم نمیاد و بهش میگم یعنی تو هیچ حساسیتی به من نداری ولی اون اعتقاد داره که من و اون دو تا ادم بزرگ هستیم و من خیلی دوست دارم اما این دلیل نمیشه مثل مردای دیگه ازادیتو محدود کنم چون تو یه زن اجتماعی هستی و میدونم حدود خودتو میدونی اما من یکم حساسیت اونو در بعضی مواقع که میبینم تازه کیف میکنم شاید من مشکل دارم)
5-خسیس نیست مثلا عید پارسال که پول نداشت ساعت گرون قیمتی که من براش خریده بودمو فروخته بود و برام کادو گرفته بود جالبه تو یکی از دعواهامون به من میگفت تو اصلا توجهت به من نیست 6 ماه من ساعت دستم نیت اما تو متوجه نشدی و من به خاطر تو اینکار کرد اما من بلهش گفتم ضمن اینکه ازت ممنونم اما کاش یه کار ثابت داشتی تا مجبور نمیشدی که اینکارو بکنی(منت گذاشتنش هم جالبه!!!!!)
6- راحت به من ابراز علاقه میکنه و بجز مواقعی که رو دنده لج میافته تو جمع منو باالقاب خانمم گلم... غیره صدا میکنه
7-به من تو کار خونه سخت نمی گیره حتی خیلی وقتها تو اشپزی بهم کمک می کنه یا میگه اصلا تو کار نکن و من خودم اشپزی میکنم
8-به اصطلاح قیافهاش را براساس علاقه من درست میکنه و سعی میکنه امروزی باشه
9-نماز میخونه و اعتقادات معنوی قوی داره
10- ساده است به شدت (نمیدونم بگم این حسن یا بده چون ضربه های زیادی از این مورد خوردیم) و اهل معاشرت و خوش خلق و بذله گوه
همه اینها رو گفتم تا جریمه مو پرداخت کنم و بگم من به ایت تالار و موضوعاتش به صورت تفننی نگاه نمی کنم اما با این لیست احتمالا دوستان فکر میکنند پس این دختره چه دردشه،شاید توقعش بالاستو یا صد فکر دیگه اما به خدا من شرایط بی مسوللیتی و شونه خالی کردن و چیزهای که در نامه های قبلی اشاره کردم داره زندگیمو به مخاطره جدی می اندازه از کلمه طلاق متنفرم (گرچه اوایل ازدواجم من رو اشتباه دایم اینو درخواست میکردم اما الان به خاطر همین نکات مثبتش حاضر به پاشیده شده زندگیم نیستم ولی ادامه این شرایط هم خیلی سخته) اما به معنای واقعی حالم بده شوهرم بعد از 5 سال هنوز یه کار تثابت نداره این خودش کلی درده من تو اجتماع با این همه اوهن و تولوپم موندم وقتی ازم سوال میکنند شوهرت چی کاره است چی بگم یا حتی به خودم دیگه از این وضعیت حالم داره بهم میخوره
بردار مهربانم نقاب عزیز
مرسی مرسی مرسی از این همه توجه به درد نامه من
اما من فکر کنم مطالبی را اشتباه متوجه شدید دوست خوبم خانه پدری ایشان به دلیل اقساط سنگین و طولانی مدت در رهن بانک بود و اگر فشار من و بعد تلاش همسرم حتی من و خانوادهام برای فروش نبود خانه با قیمت در نظر گرفته بانک فروش میرفت و شاید پول اندکی میماند تناه برای پدر شوهر و مادر شوهرم اما با ان توانستیم با کمک من خانهای بخریم و عروسی راه بیندازیم . ... که در نامه قبلی به ان اشاره کرده بودم دوست نازنینم شوهر من نمیداند من چقدر حقوق میگیرم حتی گاهی که میریم از عابرم پول بگیرم خودشو کنار میکشه که مثلا من ناراحت نشم که فضولی کنه اما شاید در ته دلش دوست داشته باشه که بدونه اما چیزی بروز نداده میدونید حرفتان درست است من اوایل ازدواج کمی پرده دری کردم که به لطف خدا الان متوجه شدم و لان با وجود شرایط بدم سعی میکنم با احترام و علاقه با اون صحبت کنم. اما مشکل شوهرم به خونوادش هم بر میگرده چون اصولا اهل سختی دادن به پسراشون نیستند ادامای خیای مهربون و خش قلیی هستند اما زندگی را زیاده از حد راحت میگیرند تا جایی که الان تو این سن با وجود بچه نوهو ... اجاره نشینند گرچه اظهار میکنند که پول فروش خونه نباید بین بچه هاشون تقسیم می کردند و اضهار ناراحتی کمی می کنند اما با این شرایط هم کنار میان البته بگم مادر شوهر و پدر شوهرم خیلی مومند شاید هم از ایمانشونه ) و مون روشن هستند که کاری به ظاهر و .... من یا شوهرم ندارند اما مشکلی که در این خانواده علی رغم همه خوبیهاشون هست عدم اینده نگری اونهاست و گرنه الان نباید اجاره نشین میشدند و همین خصوصیت را به شوهرم یاد دادند و این مشکل منه اینکه من هی باید مراقب باشم که چیزی از دست ندیم تازه شوهرم به جای تشکر به من میگه تو ادای ریسسها رو در میاری تو هی میخوای خودتو به من ثابت کنی .... بابا من یه زندگی اروم میخوام اخه این حق من نیست (داره نیمه تاریکم بیرون میزنه)
babayجان مرسی از جوابت اما اگه من قسط خونه را ندم چون خونه رو به نامم کرده بانک میاد خر منو میگیره چی کار کنم منکه مثل نازنین تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم این پس اندازمو از دست بدم برای اینکه حدودشو مشخص کنم به موبایلش زنگ زدم (الان 3 ماه اون خونه باباشه و منم تو خونه مشترکمون) و گفتم که بیاد پول برقو حد اقل بده که اومد و دا د الته هی میگفت به خدا درست میشه من شرمندهم و..:47:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوستاهای من کو چرا به من سر نمیزنید دوست خوبم نقاب و ff-noshi منتطر پاسخهاتون هستم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
حالم خیلی بده خیلی
دیشب شوهرمو دیدم میدونید دیروز فامیلهای مادرم از شهرستان اومده بودند و به اصرار مامانم باید شوهرم هم میبود . دیروز کلی دلم گرفته بود . وقتی میدیدم دختر خاله و پسر خالهام و یا خواهرم ایها که دقیقا با فاصله 3-4 ماه زودتر از ما ازدواج کردند هرکدوم بعد از چند سال دارن روز به روز پیشرفت میکنن در عین حال که قلبا براشون خوشحال شدم (چون بر اساس قانون معنویت باید از موهبتهای دیگران خوشحال باشی تا خداوند برای تو موهبت را اماده سازد)اما خیییییییییییییییییلی دلم گرفت. تو جمع همش خودم به زور خوشحال و سر حال نشون دادم اما یه بغض فرو خفته همش تو گلوم بود
ظهر به بهانه نماز خوندن تو اتاق رفتم و دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و تو سجاده زدم زیز گریه .احساس میکنم زندگیم رو به سقوطه احساس بی پناهی و حتی خفگی . شب که شوهرم میخواست منو به خونمون برسون تو ماشین متوجه حال بد من شده بود تا خواست دستمو بگیره و سوال کنه بی هیچ تلاشی اشکهام همینطور میرختند . خودشم حالش بد بود اونم بغض کرد . میگفت نمیدونم چرا کارام به سرانجام نمی رسه همه دوستام که هزار یک مشکل داشتند دارند روز به روز پیشرفت می کنند اما من که نمازم و تلاشمو رو به راه اهل هیچ خلافی هم نیستم چرا همه کارام گره میخوره (حتی خونه ای که خریدیم و به فردی اجاره دادیم که همسرم در هنگام عقد قرارداد یادش میره بگه خونه پارکینگ نداره و بنگاهی هم قراردادو میبنده و منم امضا کردم بعدش مستاجره دادو هوار که قرار دادمون فسخ باید بشه البته ما با توافق همسایه پارکینگی براش در نظر گرفتیم اما موافقت نکرد و از اون موقع که حدود 5 ماه شده خونه اجاره نمیره واقعا مثل اینکه طلسم شده باشه و اون بنده خدا هم پولشو میخواد) این از خونه اجاره دادنمون و اونم از بقیه کارا . خیلی افسرده بود اما من اینقد حالم بد بود نتونستم بهش دلداری بدم شب که رفت خونه مامانش اینها کلی تو خلوت دوباره دعاکردم و گریه کردم وبچه ها قبول کنید خیلی وضعیت سختیه میخوام یه مدت از همه کس همه چیز دور شم میخوام برم امممممممکجا نمیدونم ای خدا!!!!!
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
براي شرايط مالي كه نبايد نگران شد . عزيز م در اين روزگار سخت همه وضعمان مثل هم است . هر كس هم ادعايي غير از اين بكند شوخي كرده .
بابا نگران نباش . انشالله همه چيز درست ميشه و خانه ات هم اجاره مي رود . اشكال ندارد . غصه خوردن هم ندارد . دلت را دريا كن . همه چيز درست مي شود .
او.ضاع مالي همه اين روزها به هم ريخته است فقط بچه ها كيف شان كوك است كه از همه جا بي خبر هستند و مادر و پدرها به هر سختي شده كارشان را به بهترين حالت راه مي اندازند . براي مال دنيا هيچوقت گريه نكن و اوقات خودت و شوهرت را تلخ نكن.
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
مرسی انی عزیزم از دلداریت اما کاش یکم راهنمایی بیشتر میکردید تا بدونم چی کار کنم. چون همش دارم رو خودم کار میکنم تا دوباره اعصابم بهم نریزه و رومون بهم باز نشه تازه داره روابطمون بهتر میشه اصلا بعضی اوقات پیش خودم میگم این مرد زندگیم بوده یا نه هم دستش دارم هم موندم با این شرایط چی کار کنم. از بچه های تا لار انتظار همفکری بیشتری داشتم اما افسوس.....
دوستان خوبم نقاب و اف اف نوشی من همچنان منتطر راهنماییتون هستم.
خدایا چرررررا
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام اريو
از اينكه اين قدر خوب جريمه هات رو نوشتي ممنون هستم. من واقعا به شما تبريك ميگم كه همسري با اين همه محسنات داريد به شما اطمينان مي دهم كه داشتن همسري مانند همسر شما آرزوي بسياري از زنان است. ولي به هر حال هر زندگي مشكلاتي دارد يكي از وظايفي كه والدين دارند اين است كه توانايي فرزندانشان را در مقابله با مشكلات بالا ببرند و در آنها آمادگي مبارزه با مشكلات و پذيرش سختيها را بوجود آورند اما متاسفانه والدين با محبت سرشار خود امكان تجربه سختي ها و دست و پنجه نرم كردن با آنها را از فرزندان خود مي گيرند احتمالا اين موضوع در مورد شما هم صادق است. اگر اين چنين است شما بايد حداكثر تلاش خود را بكنيد تا ظرفيت پذيرش مشكلات را در خود افزايش دهيد.
و اما ديگر اينكه دوست گرامي من نكته اي در مورد شما به ذهنم رسيده كه بهتر ميدانم با شما مطرح كنم. من فكر مي كنم شما به دليل اينكه در بين زنان هم سن و سال خود فرد موفقي هستيد و اينكه همسر شما به لحاظ تحصيلات از شما پايين تر است دچار اظطراب شده ايد (يا بهتر بگويم خودتان را مضطرب كردهايد) شما با خود مي انديشيد كه چرا همسر شما همگام با شما پيشرفت نمي كند و از اين نگران هستيد كه از دوستان و آشنايانتان عقب تر بمانيد اين موضوع احتمالا باعث شده كه شما هر چه بيشتر مسئوليت زندگي را به عهده بگيريد و سعي كنيد كمكاري هاي شوهرتان را جبران كنيد . شما احتمالا از همسرتان انتظار داريد كه اين موضوع را درك كند و سعي كند اين نقاط ضعف(از نظر شما) خود را جبران نمايد تا شما در مقابل همگان سر افراز باشيد و هر گز به انتخاب ايشان و ازدواجتان شك نكنيد. شما ايشان را دوست داريد اما اگر اين خواستههاي شما را درك كند، شما او را بيشتر از هميشه دوست خواهيد داشت.
اگر آنچه من در وصف حال كنوني شما نوشتم درست است به من بگوييد تا نكاتي را به شما عرض كنم و اگر حدس بنده اشتباه بوده آنچه واقعا در درون شما ميگذرد و باعث شده تا شما صرفا مسائل مالي را مشكل خود بدانيد به من بگوييد تا شايد بتوانم شما را راهنمايي كنم. ضمنا اگر برايتان امكان دارد جوابتان را به صورت پيام خصوصي برايم ارسال كنيد.
موفق باشيد و شاد
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست نازنینم ff-noshi
سلام ومرسی مرسی و باز هم مرسی از اینکه دلسوزانه و با دید باز به مشکلم نگاه میکنی
نازنین خیلی قشنگ منو داری تحلیل میکنی درست حدس زدی من به نوعی در میان همسنهای خودم به لطف خداوند خوب پیشرفت کردام
در زمینه هنر (که به دلیل مشخص نشدن اشاره نمی کنم) تقریبا حرفه ای و در سطح خوبی رشد کرده ام و همچنین در زمینه کاری و ...
اما در واقع این فشار هم ناشی از میل به پیشرفت و بلند پروازی خودم است و هم ناشی از نگرانی از پخته نبودن ایشان در مدیریت امور مالی و همچنین مسوللیت پذیریشان
ایشان نیز به طور عجیبی این میل را دارد و همیشه در صحبتهایش این اعتاد وافر به جاه طلبی مثبت را دارد اما مهارتش را یا ندارد و یا به قول خودش در این مسایل خیلی بد شانس است
اما با کوچکترین فشار من سریع گارد میگیرد که ادای مامانها را برام در نیار عزیزم.......! یا باز رییس بازیت گل کرد !!!
نمیدونم گیج و کلافه و بی حوصله ام
راستی بابت پیغام خصوصی گذاشتن راهنماییم میکنی چون هرچه تلاش کردم نشد (باید پول بریزم؟؟؟)
مرسی از توجهت و منتظر راهنماییت هستم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام بر ""اریو"" گرامی..
دوست عزیز بنده دنبالگر موضوع هستم اما وقتی می بینم یک فرد مجرب و آگاه و آشنا به امور مشاوره ...... به آسانی می تواند شما را راهنمایی کرده و مشکلاتتان را درک کند....راستش دیگر به خودم جرات ابراز نظر را نمی دهم وبنده هم مانند شما دوست عزیز نظاره گر راهنمایی های و سخنان """ff_noshi "" هستم.
اگر ایشان و شما به نقطه اشتراکی نرسیدید....آنگاه بنده راهنمایی های خود را ارائه خواهم داد.
دوست عزیز به دقت به سخنان """ff_noshi "" گوش فرا دهید.
با تشکر
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
با سلام
از لطف دوستان به من كمال تشكر را دارم
حالا كه حدسم در ست است بهتر ميدانم ابتدا نكاتي را عرض كنم و بعد آنچه كه مايلم به عنوان يك طرز فكر هميشگي در اختيار شما قرار دهم را برايتان تشريح كنم.
ببينيد دوست عزيز متاسفانه در سالهاي اخير در كشور ما تفكراتي غالب شده كه هيچ مباني علمي يا عملي ندارد. علت اين موضوع را دقيقا نميدانم ولي فكر ميكنم جوان بودن جمعيت كشور ما و در نتيجه رقابت بين آنها ميتواند يكي از دلايلش باشد.
ببينيد دوست من براي ازدواج دو طرف بايد با هم سنخيتهايي داشته باشند مثلا از نظر سن، وضع مادي، سطح فكر،افق آينده و ..... ولي اين موضوع اولا خيلي كلي است و لزوما در مورد همه صادق نيست ثانيا معمولا در كشور ما برداشت درستي از اين موضوع وجود ندارد و سنخيت را به معناي يك برابري از نوع مطلق آن حساب ميكنند.
يكي از اين موارد ،موضوع هم سنخ بودن سطح فكرهاست كه متاسفانه در كشور ما يكسان بودن سطح تحصيلات را به عنوان هم سنخ بودن سطح فكرها در نظر ميگيرند در حالي كه شما در هيچيك از متون تخصصي مشاوره خانواده چنين اصلي را نميبينيد . اكثر دختران و پسران كشور ما فكر مي كنند كه حتما بايد با كسي ازدواج كنند كه تحصيلاتش مثل آنها باشد در حالي كه از اين موضوع غافلند كه دانستن علم فيزيك يا شيمي يا هوا فضا و .... هيچ تاثير معني داري بر روي روابط زوجين نخواهد گذاشت بلكه انچه واقعا مهم است داشتن افق هاي فكري همسو، داشتن انتظارات مشابه از زندگي مشترك، داشتن اصول و زيربناي فكري يكسان و مهارتهاي لازم در مورد ازدواج، زندگي مشترك و تربيت فرزندان است. وجود چنين تفكري در بين نسل جوان ما باعث شده كه بسياري از افراد فرصتهاي مناسب ازدواج را صرفا به خاطر نبود تحصيلات دانشگاهي در طرف مقابل از دست بدهند . لذا من به شما بابت داشتن شهامت چنين انتخابي تبريك مي گويم و اينكه شما در مقطعي از زندگي توانستيد انتخاب خود را جدا از سطحي نگري هاي موجود در جامعه انجام دهيد ميتواند نقطه اميدي باشد مبني بر اينكه شما قادريد در ساير مسائل زندگي هم جدا از سطحي نگريهاي معمول، تصميم مناسبي را اتخاذ نماييد. با توجه به اين نقطه اميد ، از شما انتظار دارم تا بتوانيد شوهر خود را به عنوان فردي داراي كرامت انساني بپذيريد تا ايشان بتوانند اعتماد به نفس از دست رفته خود را ( كه متاسفانه شما نا خواسته و به تدريج آن را از ايشان گرفتيد) دوباره بدست آورند و بتوانند به عنوان همسر شما و در كنار شما و با حمايتهاي عاطفي شما ( نه دخالتها) پلههاي رشد و ترقي را طي كنند.
كاري كه شما مي بايست انجام دهيد پذيرش بدون قيد و شرط همسرتان است. ايشان از رئيس بازي ها و مامان بازيهاي شما خسته شده و ميخواهد تا به او به عنوان يك فرد عاقل و صاحب درك اعتماد كنيد و در شرايط كنوني به جاي تخريب ايشان و مضطرب كردن ايشان، وي را حمايت كنيد. دوست من شما علي رغم داشتن تحصيلات اكادميك متاسفانه با مهارتهاي زندگي آشنايي اندكي داريد و يمبايست بر روي اين مهارتها بيشتر كار كنيد.
در ادامه اگر فرصت كنم آنچه را كه مي خواستم به عنوان يك طرز فكر به شما ارائه كنم، برايتان مينويسم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ff_noshi
با سلام
از لطف دوستان به من كمال تشكر را دارم
حالا كه حدسم در ست است بهتر ميدانم ابتدا نكاتي را عرض كنم و بعد آنچه كه مايلم به عنوان يك طرز فكر هميشگي در اختيار شما قرار دهم را برايتان تشريح كنم.
ببينيد دوست عزيز متاسفانه در سالهاي اخير در كشور ما تفكراتي غالب شده كه هيچ مباني علمي يا عملي ندارد. علت اين موضوع را دقيقا نميدانم ولي فكر ميكنم جوان بودن جمعيت كشور ما و در نتيجه رقابت بين آنها ميتواند يكي از دلايلش باشد.
ببينيد دوست من براي ازدواج دو طرف بايد با هم سنخيتهايي داشته باشند مثلا از نظر سن، وضع مادي، سطح فكر،افق آينده و ..... ولي اين موضوع اولا خيلي كلي است و لزوما در مورد همه صادق نيست ثانيا معمولا در كشور ما برداشت درستي از اين موضوع وجود ندارد و سنخيت را به معناي يك برابري از نوع مطلق آن حساب ميكنند.
يكي از اين موارد ،موضوع هم سنخ بودن سطح فكرهاست كه متاسفانه در كشور ما يكسان بودن سطح تحصيلات را به عنوان هم سنخ بودن سطح فكرها در نظر ميگيرند در حالي كه شما در هيچيك از متون تخصصي مشاوره خانواده چنين اصلي را نميبينيد . اكثر دختران و پسران كشور ما فكر مي كنند كه حتما بايد با كسي ازدواج كنند كه تحصيلاتش مثل آنها باشد در حالي كه از اين موضوع غافلند كه دانستن علم فيزيك يا شيمي يا هوا فضا و .... هيچ تاثير معني داري بر روي روابط زوجين نخواهد گذاشت بلكه انچه واقعا مهم است داشتن افق هاي فكري همسو، داشتن انتظارات مشابه از زندگي مشترك، داشتن اصول و زيربناي فكري يكسان و مهارتهاي لازم در مورد ازدواج، زندگي مشترك و تربيت فرزندان است. وجود چنين تفكري در بين نسل جوان ما باعث شده كه بسياري از افراد فرصتهاي مناسب ازدواج را صرفا به خاطر نبود تحصيلات دانشگاهي در طرف مقابل از دست بدهند . لذا من به شما بابت داشتن شهامت چنين انتخابي تبريك مي گويم و اينكه شما در مقطعي از زندگي توانستيد انتخاب خود را جدا از سطحي نگري هاي موجود در جامعه انجام دهيد ميتواند نقطه اميدي باشد مبني بر اينكه شما قادريد در ساير مسائل زندگي هم جدا از سطحي نگريهاي معمول، تصميم مناسبي را اتخاذ نماييد. با توجه به اين نقطه اميد ، از شما انتظار دارم تا بتوانيد شوهر خود را به عنوان فردي داراي كرامت انساني بپذيريد تا ايشان بتوانند اعتماد به نفس از دست رفته خود را ( كه متاسفانه شما نا خواسته و به تدريج آن را از ايشان گرفتيد) دوباره بدست آورند و بتوانند به عنوان همسر شما و در كنار شما و با حمايتهاي عاطفي شما ( نه دخالتها) پلههاي رشد و ترقي را طي كنند.
كاري كه شما مي بايست انجام دهيد پذيرش بدون قيد و شرط همسرتان است. ايشان از رئيس بازي ها و مامان بازيهاي شما خسته شده و ميخواهد تا به او به عنوان يك فرد عاقل و صاحب درك اعتماد كنيد و در شرايط كنوني به جاي تخريب ايشان و مضطرب كردن ايشان، وي را حمايت كنيد. دوست من شما علي رغم داشتن تحصيلات اكادميك متاسفانه با مهارتهاي زندگي آشنايي اندكي داريد و يمبايست بر روي اين مهارتها بيشتر كار كنيد.
در ادامه اگر فرصت كنم آنچه را كه مي خواستم به عنوان يك طرز فكر به شما ارائه كنم، برايتان مينويسم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست مهربانم ff-noshi
سلام و از بابت پاسخهای کاربردی و نگاه نقادانه و دلسوزانه ات سپاسگذارم
درست حدس زدی
من در انتخابم همیشه ملاکم خیلی متعارف به نظر نمیرسید البته از دید مردم مثلا همیشه به بلوغ سنی اعتقاد داشتم تا به اعداد تو شناسنامه و یا تفکرات یکدست را مرتبط با تحصیلات همسنخ یا هم رتبه نمیدیم . و واقعا در انتخابم خداوند مرا یاری کرد تا کمترین اختلاف رااحساس کنم. (گرچه به اعتقاد خیلیها من شرایط عالی تری را داشتم اما همین افراد بعد از چند برخورد با همسرم مجذوب شخصیت او میشدند)
اما واقعیت این است که او در خانواده ای پرورش یافته که از ابتدا به او مسوولیت یا نداده اند و یا کم داده اند و تاثیرات مخرب ان نیز در زندگیمان خودش را نشان داد.
البته در هنگام عقدمان او ساز خود را فروخت تا بدون اتکا به خانواده مراسم را برگزار کند اما در نهایت من با جنبه های از شخصیتش اشنا شدم که با ان خصوصیات مثبت اصلا هم خوانی نداشت.
من جمله بسیار بد قول بود (که بعدها اعتراف کرد چون می خواست جلوی بحث را بگیرد ) و یا در انجام امورات خانه (غیر ازپول) امروز و فردا میکرد و بعد هم که رسوم پول در اوردن را یا نمی دانست و یا اگر پولی دستش می امد بسیار ولخرج بود
من باب مثال اگر 20 هزار تومن تو جیبش هست اصزار میکنه منو شام بیرون ببره . ولی من حرص میخوردم که چرا اینو برای شارز خونه نمیزاره و وقتی اعتراض میکردم می گفت تو ذوقم میزنی و هی میخوای بگی من حالیم نیست
نهایتا هم اون پول خرج میشد و من باید پول شارژو می دادم. (این حرص خوردن نداره). به طور کل اینده نگریش ضعیفه (بر عکس من)
و من به قول شما چون مهارتهای زندگیم ضعیف بود بسیار با پرخاشگری و حرص خوردن و جر و بحث های طولانی و حتی پای خانواده ها را وسط کشیدن با این موارد برخورد میکردم تا اینکه کم کم متوجه کم رنگ شدن حضورم در قلب او سری روابطش با خودم شدم .
احساس کردم علی رغم بر حق بودنم اما با روش برخوردم هم او طلبکارانه با من برخورد میکند(تو بد اخلاقی ،یا کاش اخلاقت مثل قیافهات خوب بود ،یا دیگه تحمل سروصدا و غر زدنهاتو ندارمو...) هم کم کم داشت دوست باز میشد و توجهش به خانواده و خصوصا مادر وپدرش خیلی بیش از من شده بود
که سعی در یک تغییر فاحش در خودم دادم با خواندن کتابهای مثل اسکاول شین و... اینقد رو خودم کار کردم تا الان احساس میکنم کم کم اعتماد و عشق قدیمیش به من دارد بر می گردد (مثلا تازه دارد در روز چندین با ر smsهای عاشقانه برایم میفرستد . و دایم عذر خواهی بابت شرایط بد مالیمان میکند و تشکر از من میکند که در این شرایط کمک حالش هستم و او را درک میکنم و ...)
الان همانطور که اشاره فبلا اشاره کردم بر اساس پیشنهاد من و توافق او از هم دور زندگی میکنیم تا وقتی که او با کار مناسب و یا با بستن یکی از قراردادها این مشکل را حل کندو الان این دوری (که البته تلفنیهر روزه و یا دیدار گاه گاهی داریم) بسیار کار ساز بوده. چون هم من اعصابم ارامتر هست و خیلی از رفتارهامو دارم تعدیل و یا اصلاح میکنم و هم او کم کم این زمان را برای خود یک اولتیماتوم حساب کرده و تلاشش را بیشتر کرده است
درست میگید من اعتماد به نفسشو به شدت تخریب کرده بودم و لان که دارم علی رغم مشکلاتمان با احترام با هاش برخورد میکنم احساس میکنم عشق قدیمی تازه دارد در او شکوفا میشه (قبلا هی میگفت بذار دلم واسه زندگیمون بسوزه)
اما دوست خوبم
دارم خسته میشم گرچه به شدت رو خودم دارم کار میکنم اما میدانم اگه بهم بریزم و حالتهای قدیمی در من پررنگ شود او با شدت از من دور میشود
اما در عین حال نمید انم چگونه با این احساسات متضادم کناربیایم این جنگ روانی انرژی فوق العاده ای از من میگیرد و در عین حال نمی خواهم همان خصوصیات دیروزی برمن غلبه کند.
با خودم جملات مثبت تاکیدی را روزانه کار میکنم. مثبت نگری سر لوحه خودم قرار داه ام دایم به خودم می گم پایان شب سیه سفید است اما راهکارهای دوام این احساسات و هم تغییر شرایط موجود را نمی دانم.
میخواهم با امید و توکل به خدا و علم به این مساله که خداوند روزی دهنده است به خواستهایم برسم اما قدرتم دارد کاهش میابد و میترسم برگردم جای اول
شما درست اشاره کردید باید اعتماد به نفسش را در یک احترام سالم ومعتدل حفظ کنم اما با خونسردس و حال نگری او چه کنم او مثل سایر مردان خودش به فکر اینده نیست پس اگر من هم بی خیال شوم که زندگیمان را اب میبره
او الان پافشاری میکنه که وضعیتش از من هم بد تر است چون به وضوح اعلام کرد من مرد خانه هستم و این شرایط منو بدتر ازار می ده اما این موقعیت منو کلافه کرده
باید با این احساسات متضادم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منم دوست دارم مثل همه جونها پیشرفت کنم آخه خودشم به شدت دوست داره)
اما تا انتقاد و یا اعتراض میکنم (نه گلایه مختصر) سریع گارد میگیره خوب من که زورمو دارم میزنم پی کا کنم ... باز بحثهای قدیمی
واقعا باید چی کار کنم
چچچچچچچچچچیکار کنم
راستی چرا من نمیتونم پیغام خصوصی بذارم
بقیه دوستان کججججججان چرا به من سر نمیزززننین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انی عزیز
سلام وممنون از همدردیت
اما حتی نداشتن یک شغل ثابت هم غصه خوردن نداره
خونه هنوز هم اجاره نرفته و اون بنده خدا هم هر روز کارش زنگ زدن به شوهرمه و کلی بابت این مورد تو فشارم
منم ارزو دارم یک تنه که نمیشه
خدا کمک کنه و برام دعا کن
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوستان خوبم انتظار هم فکری بیشتری از شما دارم
دوست خوبم اف اف نوشی منتطر الگوی فکری شما هستم نازنین
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام به شما دوست عزيز
در مورد پيغام خصوصي شما بايد قبلا حق عضويت پرداخت نماييد من هم اصراري به اين موضوع ندارم كه شما به خاطرش به زحمت بيافتيد.
من قبل از هر صحبتي نكتهاي را به شما يادآوري كنم و آن اينكه فضاهاي اينترنتي اگرچه محاسني دارد ولي هرگز نميتواند جاي يك مشاوره رو در رو را بگيرد و هرگز كيفيت ارتباط مانند مشاوره حضوري و گفت و شنود رو در رو نيست و ما همگي از اين جهت با محدوديت مواجه هستيم و لذا اگر شما بتوانيد از خدمات مشورتي رو در رو استفاده كنيد بسيار مفيد تر است.
من مطالب شما را خواندم اينكه شما بر روي مهارت هاي خودتان كار ميكنيد جاي اميدواري و خوشحالي دارد.
ببينيد دوست من شما در مطالب خود نوشتيد كه " من چي كار بايد بكنم" و من ميخواهم به شما بگويم كه هيچ كس نمي تواند به شما بگويد چه كار بايد بكنيد. ديگران فقط ديدگاه هاي خود را به شما ميگويند و اين شما هستيد كه بايد در نهايت تصميم بگيريد و انتخاب كنيدكه چه كاري انجام دهيد . شما بايد بتوانيدمسئوليت انتخاب ها و تصميم گيري هاي خود را بپذيريد( يكي از مهارتهاي زندگي مسئوليت پذيري در برابر تصميم هاي شخصي است)
ولي من سعي مي كنم انتخاب هاي ممكن براي شما را به شما بگويم و بعد از شما مي خواهم تا 1- روي تك تك آنها فكر كنيد 2- اگر انتخاب هاي ديگري هم به ذهنتان ميرسد به ليست اضافه كنيد 3- عواقب و فوايد هر كدام از انتخاب ها را يادداشت كنيد 4- خواسته ها و انتظارات خود از زندگي را بنويسد و ببينيد اولويت اين نياز ها براي شما در چه حد است و آنها را به ترتيب اولويت مرتب كنيد.
5- حالا مجددا به ليست انتخابهاي خود نگاه كنيد و ببينيد هر كدام از اين انتخاب ها چقدر خواسته ها و نيازهاي شما را مرتفع ميسازد و كداميك از اين انتخابها نيازهاي شما را كه اولويت بالايي دارند براورده مي كند.
6- در نهايت انتخاب خود را مشخص كنيد و مسئوليت عواقب و فوايد احتمالي آن را بپذيريد.
و اما انتخاب هاي ممكن براي شما(از نظر من)
1- از انجايي كه امكان تغيير دادن افراد بسيار كم است(مگر آنكه آنها منطقا و بدون اجبار به اين نتيجه برسند كه لازم است تا جنبههايي از خود را تغيير دهند) و شما هم نه ميتوانيد ايشان را تغيير دهيد و نه ميتوانيد از خواستههاي خود چشم پوشي كنيد و با توجه به اين كه رفتارهاي ايشان و جرو بحث ها باعث ميشود كه اعصاب هر دو نفرتان خورد شود و ادامه اين ارتباط ممكن است هرگز آنطور كه شما مي خواهيد نشود و هميشه حسرت روزها و فرصت هاي از دست رفته را بخوريد پس بهتر است اقدام به جدايي كنيد و بعد از گذشت مدتي كه اثرات طلاق در زندگي شما كم رنگ شد بار ديگر به خود فرصتي براي ازدواج مجدد با كسي كه معيارهاي مورد نظر شما را دارد ، بدهيد.
2- شما مي توانيد همين وضعيت فعلي را ادامه دهيد يعني همچنان بر روي خواسته هاي خود پافشاري كنيد و به هر روشي سعي كنيد كه ايشان را متقاعد كنيد تا مطابق خواسته هاي شما عمل كند. به همين جرو بحث ها و غر زدن ها ادامه دهيد تا ببينيد كه بالاخره چه مي شود. دائما غصه بخوريد ، حرص بخوريد و ايشان را حرص بدهيد، خودتان را مضطرب و افسرده كنيد و ايشان را هم همينطور، بعد مجددا تصميم بگيريد كه براي مدتي خودتان را تغيير دهيد ولي در اين شرايط هم باز خودخوري كنيد و به جاي غر زدن مشكلات را در خودتان بريزيد.
3- ميتوانيد الگوهاي رفتاري قبلي و تكراري و ناكارآمد خود را كنار بگذاريد و به جاي اما و اگر كردن با جديت در جهت اصلاح روابط تان حركت كنيد ، دست از سرزنش كردن همسرتان و مضطرب و افسرده كردن خودتان برداريد و به جاي آنكه زندگي توام با اضطراب يا افسردگي را براي خودتان انتخاب كنيد، به دنبال يك ارتباط توام با عشق و اعتماد باشيد.
دو ست من بودن با آدمي كه بر خلاف ديگران ما را مورد قضاوت قرار نمي دهد و از ما نميخواهد كه تغيير كنيم خيلي خوشايند است.در اين حالت دنيا خيلي اميدوار كننده مي شود.ما با چنين آدمي راحت هستيم و دائم بگو و بخند داريم. اين خيلي خوب است كه با ادمي ازدواج كنيم كه ما را بي هيچ قيد و شرطي ميپذيرد، ما ادمي را پيدا كردهايم كه مي توانيم بدون ترس از طرد شدن،انتقاد،سرزنش يا گلايه او را در دنياي خود سهيم كنيم. و اين چيزي است كه همسر شما و شما به ان احتياج داريد.
من از شما سوالي مي پرسم كه به خودتان پاسخش را بدهيد: آيا مي تواني ديگر در مورد مسائل مادي حرف نزني و مسائل مادي را پيش نكشي؟
اگر جواب مثبت است پس به تو توصيه مي كنم كه بيش از هر چيز روي اين موضوع تمركز كن كه با او كنار بيايي حتي بيش از زماني كه ارتباطتان را با هم شروع كرديد اين همه حرف زدن در مورد مسائل مادي باعث تخريب روابط تان شده. تو كنترلي بر آينده و يا مسائل كاري همسرت نداري ، او هم مي داند كه شما دقيقا چه مي خواهيد پس لازم نيست دائما به او گوشزد كنيد. تو دائما او را وادار ميكني به آينده و به مسائل اقتصادي فكر كند و به همين دليل هر دو ناراحتيد. دوست من حال خوب مي تواند آينده خوب بسازد و حال بد مي تواند آيندهاي بد و يا اينده نداشتن را بسازد.
حالا خودت فكر كن و به روشي كه گفتم تصميم بگير و مسئوليت تصميم ات را بپذير.
شاد باشي
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم اف اف انوشی
من مورد 3 را ترجیح میدهم اما راهکارهای رسیدن به این مطلوب را نمید انم و یا در ضمیر ناخوداگاهم مقاومت می بینم
باور کنید پیش 2-3 مشاور رفتم و هیپ حرف و یا راهکار اساسی به من ندادند من مشاوره شما و سایر عزیزان را بسیار کاربردی میبینم و از شما بابت این احساس مسولیتان تشکر میکنم
دوست خوبم
من با نقدی که به من کردید تا حدود زیادی موافقم
شاید ادم کنترل گری هستم(نقطه مقابل همسرم) شاید تغییر دادن ادمها خیلی راحت نباشه ولی تبعات رفتارهای انان که پاگیر زندگی مشترک(عرض میکنم مشترک)!!! میشه پس چی؟؟؟
یهنی من باید خونسرد باشم ولی اگه اون حرکتی نشان نداد پس چی کاری باعث ترغیب تغییر خود جوش او میشود؟؟؟
گرچه همسرم عنوان می کند مرا با هرچی هستم ونیستم قبول دارد اما اگر من هم نخواهماو را تشویق به تغییر بکنم امنیت خودم در زندگی چه میشود
به واقع دوست خوبم من دنبال راهکار هستم همان راهکارهای غیر سنتی که اشارهای گذرا با ان داشتید تا ضمن ایجادو ترغیب ایشان به تغییر خودم هم از نظر روانی افت نکنم .
دیروز یک اتفاق جدید افتاد و میخواستم از شما و عزیزان سوال کنم که ایا در مسیر درست حرکت کرد ه ام؟
دیروز تلفنی اشاره کردم که در خانه میوه نداریم ومنم پون ماشین همراهم نیست بار سنگین نمیتوانم ببرم و او با سرعت جواب داد لازم نیست خودم میخرم و بعد در کمال ناباوری در حالیکه اصلا انتظار امدنش به خانه را نداشتم با دستی پر از میوه امد (در حالیکه همین چند وقت پیش که با هم بگو و مگو داشتیم اگه صد بار هم میگفتم باز بهانه میاورد)
یا اعلام کرد اخر هفته پول شارژخونه را میدهد
و یا عنوان کرد باید حداقل 3 میلیون پول جور کند و به مستاجر بدهد (من حتی خبر نداشتم)
ایا این جرقه های کوچکی برای به روی غلتک افتادن نیست. اگر اشتباه میکنم راهنماییم کنید
چون خودم احساس بسیار خوبی بهم دست داد . احساس کردم صبوری و برخورد احترام امیز و بدور از غر غر و بهانه گیری من باعث شده در این مدت دوری او نیز شرمنده شود و اشتیاق اصلاح خودش را پیدا کند
اما دوست نازنینم
جالبه بحثی که دیروز بینمان افتاد کمی مرا در فکر فروبرد گرچه بسیار بحث ارام و ساده ای بود اما مرا به شدت به فکر فرو برد
صحبت از جور شدن یکی از معاملات شد (هر دقت که جور بشود) و طبق پیشنهادی که من داده بودم قرار بود با پول ان ما یک مغازه بخریم (هر چند کوچک )که در آن مثلا با استفاده ار مجوز داروخانه شخصی داروخانه باز کنیم و با بقیه اش ماشینمان را تبدیل کنیم و کم کم با پولی که از درامد ان خواهیم داشت خانه امان را تبدیل به احسن کنیم
اما به جدیت اعلام کرد: نه !
یه خونه می گیریم حتی به نام خودت که خیالت بابت مستاجری و ... راحت باشه و ماشین شاید بخرم شاید هم نه
ولی مغازه نه
گفتم پس درامد ماهیانه پی میشه
گفت یه پولی بانک میذارم و هردقت بخوای بهت پول میدم
تا خواستم حرف بزنم حرفمو قطع کرد و گفت چرا نمیخوای یکم مثل خانهای دیگه باشی و بدون نگرانی فقط از من پول و یا رفاه بخوای
من جایی که لازم باشه پس انداز میکنم به هر حال من مرد خونه هستم
تو زندگیمون هرکی باید جای خودشو پیدا کنه
نمیدنم احساس کردم اینطوری تمام رشته از دستم خارج میشه شاید اون تمام پول را حیف و میل کند وشاید....
در ظاهر دیگه حرفی نزدم اما وافعا من خیلی کنترلگرم و یا عواقب کارهای اون منو میترسونه که اینقد حساس شدم
اصلا باید در این مواقع چه موضعی بگیرم انفعالی و یا اکتیو؟؟؟
بذارم خودشو در این مسولیتها پیدا کنه و یا باید خودم وارد عمل شم(گرچه اصلا دوست ندارم بر خلاف تفکر اون) و نذارم ضربه بخوریم
شما درست میگی
من با تاکید روی نقاط مثبتی که شما من را ترغیب به نوشتن و تمرکز روی ان کردید بیش از پیش پی بردم مایل به پاشیدن زندگیم نیستم
اما واقعن تشنه یادگیری هستم
دوست نازنینم مرا میتوانی (با عرض تشکر فراوان) ریز تر راهنمایی کنی ؟؟؟
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست من
آنچه كه ديروز براي شما اتفاق افتاد دقيقا نتيجه تغيير رفتاري است كه من آن را نقطه مقابل كنترل گري مي دانم .شما كاملا درست گفتيد به محض اينكه دست از سرزنش و غرغر برداشتيد نتيجه آن را داديد. دوست من همسر شما مشكل بي مسئوليتي ندارد بلكه گرفتار امر و نهي ها و معلم بازي هاي شما شده ،اين را خودش هم به شما گفته كه براي من مامان بازي و رئيس بازي در نيار!!! حالا كه متوجه شدي مايل به فروپاشي زندگي ات نيستي و گزينه 3 را انتخاب كردي پس بهتر است بار ديگر توصيه هايي را كه در زير آن براي شما نوشته بودم بخوانيد .شما ظاهرا آن ها را خيلي كلي ديديد و سرسري گرفتيد در حالي كه آنها، همه كاري است كه شما بايد انجام دهيد يعني ايجاد يك ارتباط صميمانه و بدون كنترل . شما بايد مدتي بي خيال پول شويد و تا مي توانيد به همسرتان نزديك شويد با او مثل يك دوست رفتار كنيد، ديگران از جمله پدر و مادر را وارد مسائل زندگي خود نكنيد و او را به عنوان همسر و با نقشي كه بايد داشته باشد بپذيريد. مطمئن باشيد همسر شما مسئوليت پذير است و فقط نياز به اين دارد كه خودش و جايگاهش از طرف شما پذيرفته شود.من اين موضوع را در جملاتي كه به شما گفته به وضوح ميبينم و تعجب ميكنم كه چطور شما به عنوان همسر ايشان به اين موضوع در جملات ايشان پي نبرديد؟!!! دوست من شما گوش هاي خود را به روي همسرتان بستيد و يكسره دهان شدهايد !!!
آنچه كه من از مطالب شما دستگيرم شد اين است كه شما ميخواهيد راه 3 را انتخاب كنيد ولي عملا گزينه دوم را انتخاب كرديد.
در مورد معاملات همسرتان اصلا دخالت نكنيد و با پولي هم كه احتمالا بدست مياورد كاري نداشته باشيد شما فقط بايد در زمان حال زندگي كنيد و به بهبود روابط بيانديشيد. همسر شما اكنون در نقطه حساسي قرار گرفته و بايد خودش تصميم بگيرد و اعتماد به نفسش را بازيابد حتي اگر به قيمت از دست دادن تمام پول آن معامله باشد . به نظر شما سلامت روحي همسرتان و بازيابي نقش و جايگاهش در درون خانواده مهم تر است يا از بين نرفتن آن پول؟؟؟؟
من در نقل قول هايي كه از همسرتان در مورد پول معامله خواندم نكات ظريفي را ديدم ولي نمي خواهم آنها را فعلا به شما بگويم. مي خواهم بدون دانستن آن نكات بتوانيد آن طوري كه در بالا برايتان گفتم رفتار كنيد . مي خواهم ببينم آيا شما ميتوانيد بدون پول هم در كنار همسرتان بمانيد؟؟؟ مي خواهم ببينم آيا شما مي توانيد دست از كنترل كردن ايشان بر داريد؟؟؟؟ ميخواهم ببينم آيا شما مي توانيد با بهبود روابط تان با همسرتان آنچه را كه من (يك غريبه كه هرگز همسر شما را نديده) از جملات ايشان متوجه شدم دريابيد؟؟؟؟ مسلما اين كار فقط با كنار گذاشتن روش هاي منسوخ روانشناسي كنترل بيروني(كنترل گري) اتفاق خواهد افتاد. پس بار ديگر تمام نكاتي را كه از ابتدا تا كنون براي شما نوشتم به دقت بخوانيد و سرسري نگيريد به خصوص راه كارهايي را كه در اين پست و پست قبلي براي شما نوشتم.
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم اف اف نوشی
سپاسگذار از راهنماییت
من بدون مقاومت میخواهم به روی راهکار شما فکر کنم و به همین علت حداقا تا شنبه به پستم سر نمیزنم تا ببینم عکس العمل درونی من نسبت به راهکار شما چیست
ولی بعد از ان صادقانه تمامی افکارو نتیجهگیری شخصیم را برایتان بازگو خواهم نمود
حرفهای شما هم مرا کلی به فکر برد
مصلحت اندیشی و یا بهبود رابط؟؟؟؟
پیشرفت و یا چشم پوشی روی انتظارات حقیقی من به عنوان یک همیر از شوهرم و بالعکس ایجاد یک رابطه خوب ؟؟؟
باید روی همه اینها فکر کنم و بعد منتطر راهنمایی صیمیانه شما و سایر عزیزان هستم
اینجا فرصتی برای من و سایر عزیزیان هست که با حقایق واقعی نه تجملی روبرو شویم
و ممنونم که در این را کمکم میکنی
چقدر فکر تو سرمه چقدر ؟؟؟
خدایا بگذار طرح الهی تو در زندگیم خودش را نشان دهد
مرسی نازنین
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم اف اف نوشی
سلا
من هنوز دارم فکر میکنم و تا جدالهای درونیم تمام نشود منیتوانم به چیز دیگری فکر کنم شما و سایر دوستان برایم دعا کنید
به محض رسیدن به پایان تفکراتم در خدمتتان هستم
اما برایم دعا کنید این روزا خیلی گریه میکنم نکنه افسرده دارم میشم؟
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
[quote=ff_noshi]
. شما بايد مدتي بي خيال پول شويد و تا مي توانيد به همسرتان نزديك شويد با او مثل يك دوست رفتار كنيد، ديگران از جمله پدر و مادر را وارد مسائل زندگي خود نكنيد و او را به عنوان همسر و با نقشي كه بايد داشته باشد بپذيريد. مطمئن باشيد همسر شما مسئوليت پذير است و فقط نياز به اين دارد كه خودش و جايگاهش از طرف شما پذيرفته شود.من اين موضوع را در جملاتي كه به شما گفته به وضوح ميبينم و تعجب ميكنم كه چطور شما به عنوان همسر ايشان به اين موضوع در جملات ايشان پي نبرديد؟!!! دوست من شما گوش هاي خود را به روي همسرتان بستيد و يكسره دهان شدهايد !!!
آنچه كه من از مطالب شما دستگيرم شد اين است كه شما ميخواهيد راه 3 را انتخاب كنيد ولي عملا گزينه دوم را انتخاب كرديد.
در مورد معاملات همسرتان اصلا دخالت نكنيد و با پولي هم كه احتمالا بدست مياورد كاري نداشته باشيد شما فقط بايد در زمان حال زندگي كنيد و به بهبود روابط بيانديشيد. همسر شما اكنون در نقطه حساسي قرار گرفته و بايد خودش تصميم بگيرد و اعتماد به نفسش را بازيابد حتي اگر به قيمت از دست دادن تمام پول آن معامله باشد . به نظر شما سلامت روحي همسرتان و بازيابي نقش و جايگاهش در درون خانواده مهم تر است يا از بين نرفتن آن پول؟؟؟؟
من در نقل قول هايي كه از همسرتان در مورد پول معامله خواندم نكات ظريفي را ديدم ولي نمي خواهم آنها را فعلا به شما بگويم. مي خواهم بدون دانستن آن نكات بتوانيد آن طوري كه در بالا برايتان گفتم رفتار كنيد . مي خواهم ببينم آيا شما ميتوانيد بدون پول هم در كنار همسرتان بمانيد؟؟؟ مي خواهم ببينم آيا شما مي توانيد دست از كنترل كردن ايشان بر داريد؟؟؟؟ ميخواهم ببينم آيا شما مي توانيد با بهبود روابط تان با همسرتان آنچه را كه من (يك غريبه كه هرگز همسر شما را نديده) از جملات ايشان متوجه شدم دريابيد؟؟؟؟ مسلما اين كار فقط با كنار گذاشتن روش هاي منسوخ روانشناسي كنترل بيروني(كنترل گري) اتفاق خواهد افتاد. پس بار ديگر تمام نكاتي را كه از ابتدا تا كنون براي شما نوشتم به دقت بخوانيد و سرسري نگيريد به خصوص راه كارهايي را كه در اين پست و پست قبلي براي شما نوشتم.
سلام دوست خوبم اف اف نوشی
من روی تک تک حرفها و مشاوراتی که دادی فکر کردم و جملات زیزین بازتاب نتایجی است که از تفکراتم گرفتم
- تاکید کردید که از کنترلگری فاصله بگیرم من مدتی است که این کار را شروع کرده ام و نتیجش بهبود روابط زخم خورده من و همرسم است به طوریکه الن عنوان میکند من همیشه ارزوم داشتن خانه ای با ارامش بوده که چند مدت قبل به شدت ازش (از خانه) فرار میکردم و لی الان احساس می کنم با وجود اینکه از هم دوریم ولی این خانه تبدیل به خانه ارامش شده است
و شاید الان تازه دارم درمیابم با دوری از خشو نت ولی با قاطعیت میتوان به تمام اهداف رسید
ولی دوست خوبم نیاز به رشد و ارتقا و همچنین داشتن همسری که شغل مناسب با فرهنگ خانواده را داشته باشد نیازی نیست که در طولانی مدت بتوانم ان را نادیده بگیرم
شاید من به دلیل عدم ثبات همسرم در امور مالی دچار واهمه از دست دادن همین پس اندازهای زندگیمان(خانه،پول پیش،...) را داشتم و یا دارم که ناچار به مداخله میشوم وگرنه قلبا ارزو دارم به حدی از ثبات زندگیمان برسد که نیازی به حرص خوردن متمادی من نباشد
گواه تغییرم تصمیمی بود که گرفتم
همسرم چند روز پیش زنگ زد که باید برای این که پول مستاجر را بدهیم ماشین را بفروشیم و بعد که خانه را اجاره دادیم با پولش ماشین میگیریم با وجود این که ماشین به نام من هست و اگر میخواستم میتوانستم موافقت نکنم اما قبول کرد و لان قرار است این اتفاق بیافتد
الان مذکرات من و همسرم خیلی بهتر شده همدیگر را بهتر میفهمیم
اما همچنان او در پی جور کردن یکی از معاملات است و همچنان من پول اقساط و خیلی چیزها را میدهم و هنوز از هم دور زندگی می کنیم
واین مسایل مرا دوباره کلافه وبی حوصله و کمی افسرده کرده
میترسم برگردم (خدای نکارده) سر جای اولم
از یک طرف رواطمان را که تازه خیلی خوب شده را نمیتوانم و دوست ندارم خراب کنم و ا ز یک طرف شرایط دارد خارج از تحمل من میشود
دیروز که همدیگر را دیدیم من باز اسکام همینطور سرازیر شد انم شروع کرد به دلداریم امام اخرش با ییه لحن بغض الودی گفت :
من مسوول زندگیم و نه میتونم تو رو تو این شرایط ببینم و نه کار دیگری ازم برمیاد
تو هم حق داری هم لیاقتشو که تو شرایط خیلی بهتری باشی اما ...
من نه تو خونه بابااینها میتونم ناراحتیمو بروز بدم نه تو بیرون و نه حتی پیش تو که روچیه اتو نبازی اما پس من چی؟؟
ولی من احساس خوبی از این حرفا بهم دست نداد یعنی انتظار داشتم محکم تز بهم دلداری میداد اما زود درستش کرد که نارحت نباش گلم همه چی درست میشه و ... :47:
دوست خوبم من تمام تلاشمو کردم و میکنم اما حتی بدون حرف پول بین ما،واقعیت زمخت و تلخ جلوی دید ماست
من از خداوند بابت تمامی نعماتش شاکرم :203:
اما کمک کن تا با افقهای روشن شرایط،من امید و انگیزه امو از دست ندم
در ضمن اگر بهای عدم کنترل من خیلی سنگین بود چی؟؟
میشه حدود و یا راهکارهاشو بهم نشون بدی :303:
از توجهت سپاسگذارم :72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم اف اف نوشی منتظر پاسخ کارشناسانه ات هستم
سایر دوستان مشارکتی با من نمی خواهند داشته باشند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
اریوی عزیز
من خلاصه و مفید نظری دارم که امیدوارم به دردت بخوره .
بهتره یه مدت به جد با ترس مبارزه کنی .
هر وقت می ترسی که مبادا فلان شود ، به خودت بگو اصلاً بشود !!!! شد که شد ، فدای سرم .
عزیزم شما به جای اینکه برای زنده بودنت زندگی کنی ، داری برای زندگی مردگی می کنی .
این همه دغدغه امواجی ایجاد می کند که زمینه تحقق آنچه دغدغه داری رو فراهم می کنه .
نشنیدی میگن آدم از هرچه می ترسه سرش میاد ؟؟
مدتی هم برعکس فکر کنی که بد نیست ، امیدوارانه و مثبت و خوشبینانه دیدن .
یه مدتی سعی کن آقای گلان نباشی ، بهتر نیست ؟
یه مدتی اصلاً فکر نکن ، به فکر و ذهنت سکوت بده .
اونوقت تغییرات رو خواهی دید.
.
***
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
بچه ها،دوست خوبم اف اف نوشی
منتظرم..............................
یه دنیا ممنون:16:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام
من مدتي سفر بودم و امكان حضور در تالار را نداشتم و به خاطر تاخيري كه داشتم عذرخواهي مي كنم.
دوست من مطالبي را كه نوشتيد خواندم. من در پست هاي قبلي به شما راه هاي ممكني كه به طور كلي پيش رو داريد را نشان دادم و بعد به شما الگويي ارائه كردم كه بر طبق آن پيش برويد و يكي از گزينه هايي را كه من به شما گفتم و يا گزينهاي را كه به ذهن خودتان مي رسد انتخاب كنيد شما هم ظاهرا گزينه 3 را ترجيح داديد اما اينكه قطعا چه تصميمي گرفتيد و چه راهي را انتخاب كرديد براي من مشخص نشد. لطفا يك بار ديگر آن پست را بخوانيد و مطابق آن چه به شما توصيه كردم عمل كنيد و در نهايت انتخاب نهايي خود را به طور دقيق و شفافبه من بگوييد.
دوست من هدف من كمك به شما است تا بتواني انتخاب كني و مسئوليت انتخابت را هم بپذيريد. اگر قرار است از نظرات هم ديگر استفاده كنيم بهتر است به يك الگوي يكسان برسيم تا بتوانيم بر اساس آن پيش برويم . من الگويي را كه براي راهنمايي شما در نظر گرفتم همان كار كردن بر روي كنترل گري هاي شما، افزايش توان انتخاب شما و پذيرفتن مسئوليت انتخاب از سوي شماست. به نظر من دست يابي به اين سه مقوله كمك اساسي به شما خواهد كرد. اما اگر شما پيشنهاد ديگري داريد و دوست داريد به گونهاي ديگر موضوع را دنبال كنيم لطفا پيشنهاد خود را مطرح كنيد.
:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم اف اف نوشی
سلام و رسیدن بخیر
امیدوارم جای مارو هم خالی کرده باشی
نازنین
من تصیم گرفتم که مطابق پیشنهاد شماره 3 شما فکر کنم و تصمیم بگیرم اما در خیلی جهات ضعف دارم و تازه تحمل این شرایط در طولانی مدت نیاز به تغدیه از منبع انرزی روانی خاص و یا الگوی مشخص دارد که من یا ناقص به ان دسترسی دارم و یا حتی این الگو را ندارنم
کمکم کن تا تعریف روشنی از تغییر ایجاد و اصلاح در این شرایط داشته باشم
من عجله ای پاسخ دادم پون یک کار اضطراری پیش امد اگر نیاز به توضیح تکمیای بود (که حتما هست)در خدمتم
در ضمن کلی به نصایح شما عادت کردم نبودید کلی جاتون خالی بود:72:
باز هم ممنون که پیگیز تاپیک من هستید:43:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
باز هم سلام دست خوبم اف اف نوشی
از من خواستی نظر شفاف و دقیقم را با توجه به پیشنهادات عنوان کنم. راستش را بخواهی بعد از کلی فکر کردن و بررسی به این نتیجه رسیم که تغییر کنم و بالطبه یعنی این تغییرات منتج به اصلاح رابطه و یا بهبود ان،ایجاد راهکارهای اساسی برای تشویق همسرم در جهت استقلال مالی بدون کنترلگری ،رسیدن به شرایطی که در ان بعد ازمدتی احساس از خود گذشتگی زاید و یا به عبارتی احساس قربانی شدن نکنم.
دوست خوبم
رسیدن به این مهمات تنها به تصمیم تک نفره من بدون داشتن راه بلدی مطمین و دلسوز ممکن نیست
منتطر پاسخ کارشناسانه شما و سایر دوستان هستم:16:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست عزيز سلام
پس آن طور كه به نظر ميآيد شما راهكار سوم را انتخاب كرديد و در ضمن فكر مي كنم با الگويي كه براي راهنمايي شما هم پيشنهاد كردم موافق هستيد . اگر چنين است پس بهتر است با هم يك قرار دادي ببنديم كه من آن را در زير براي شما مياورم [/color]. و اما مفاد قرارداد:
1- من به شما راهكارهايي را ارائه خواهم كرد و از شما خواهم خواست تا از اين راهكارها استفاده كنيد
2- شما اگر در مورد هركدام از راهكارها دچار ترديد بوديد ميتوانيد قبل از اجراي آن موضوع را با من در ميان بگذاريد
3- اگر در مورد راهكار به توافق رسيديم شما متعهد ميشويد كه با جديت هرچه تمام آن را اجرا كنيد وظيفه شما اين است كه به آنچه متعهد ميشويد عمل كنيد
4- مسلما انجام برخي از راهكارها ممكن است دشوار باشد و گاهي شما احساس خستگي داشته باشيد اما هربار با رجوع به تعهدي كه داديد ميبايست دشواري هاي احتمالي را تحمل كنيد
5- از آنجا كه ما ارتباط رو در رو با همديگر نداريم پس شما ميبايست به دقت مطالبي را كه مينويسم مطالعه كنيد و اگر از شما سوالاتي داشتم به تك تك آنها پاسخ دهيد و هيچ يك از موارد را از قلم نياندازيد.
6- شما مي توانيد برخي از پيشنهادات من را قبول نكنيد . هر تصميم كه گرفته خواهد شد فقط توسط شخص شماست و شما بايست مسئوليت انتخاب هايتان را بپذيريد. يعني بپذيريد تصميمات چه خوب يا بد توسط شخص شما و با تفكر انجام گرفته و شما قرباني هيچ تصميمي نيستيد.
اگر با قرار داد بالا موافق هستيد لطفا به من اطلاع دهيد ضمنا در صورت توافق به شما توصيه ميكنم كه يك كپي از اين قرارداد براي خود بگيريد و در جايي از منزل كه در ديد شماست قرار دهيد.
:72: موفق باشيد
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست و مشاور عزیز
اف افا نوشی محترم سلام
خوشحالحم و خدا را سپاس گذارم که در چنین شرایط سختی که دارم همراهی دلسوز و اگاه مثل شما را برای دریافت مسیر درست در سر راهم قرار داد. راست گفته اند که هرگاه شاگرد اماده باشد معلم از را میرسد
از جدیت و اهتمامی که برای کمک من در نظر گرفته ای باز هم سپاسگذاری میکنم
و اما در خصوص قرار داد مابین شما و من شاید قبلش لازم باشد نکاتی را در خصوص بعضی از جنبه های شخصیتم روشن کنم زیرا درست مانند شما من کاملا جدی در خصوص اجرای قرار داد هستم.و خود را ملزم به اجرا میدانم
در بند 2 قرار داد اشاره به تردید در اجرای راهکار پیشنهادی شما شده است از انجایی که نزدیک به 30 سال با عاداتی زندگی کرد ام که گاه با تمام تلاشهایم برای تغییر مثبت اما انگار مرا دوباره در مسیر اولیه می برند ( گرچه به نظر همسرم به شدت من تغییرات مثبت کرده ام اما گاهی در خلوتم و بدون حضور او افکار منفی و دلسرد کننده و با لطبع رفتارهای ازار دهنده ای مثل احساس شکست ،یاس و حتی فرو پاشیدن زندگی برای مدت کوتاهی سراغم می اید) مراحل تردید و انکارم را بپذیرید (البته لطف میکنید...) و کمی مرا در این خصوص ازاد بگذارید تا ارام ارام به نتیجه مطلوب برسیم
و اما بند 3 اشاره به الزام اجرا داشت که صد در صد من نیز الزامش را برای خودم ایجاد خواهم کرد و لی اگر در میان پیشنهادات شما پیشنهادی نبود که با سیاست زندگی و شخصیت من مناسب باشد انوقت تکلیف چیست؟
و در اخر اگر شرایط سخت زندگیم بهبود پیدا نکرد ایا نرمشی در اجرای قرار داد وجود خواهد داشت تا با شرایط جدید تغییر کند؟
بهر صورت من بی صبرانه منتظر پاسخهایتان هستم مشاور و دوست عزیز:16:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزيز
در خصوص نگراني شما در مورد بند 3 بايد عرض كنم من براي شما نوشتم كه راهكارهاي پيشنهادي من بايد مورد توافق شما باشد و اگر در مورد راهكاري با بنده موافق نبوديد ميتوانيد با ذكر دلايل متقاعد كننده آن را نپذيريد. شما سوال كرديد كه آيا نرمشي در قرار داد وجود دارد؟ بلي اين قرار بين ما قابل انعطاف است اما اگر قرار شود كه دائما و با رسيدن به هر سختي آن را تغيير دهيم اين كار به ضرر شما خواهد بود.
و اما اگر موافق باشيد براي شروع من از شما ميخواهم تمامي مطالبي را كه از ابتدا تا كنون بين ما رد و بدل شده مطالعه نماييد و تمامي راهكارهايي را كه تا كنون به شما ارائه كرده ام از دل آن استخراج كنيد و سپس آنها را به صورت تيتر وار براي من بنويسيد. اين كار موجب تمركز بيشتر هر دوي ما بر روي مشكل شما و راه حل هاي آن خواهد شد. پس من منتظر ليستي از راهكارهايي كه تاكنون به شما ارائه كرده ام هستم.
لطفا اين كار را با دقت انجام دهيد . من به شما عرض مي كنم كه دوست عزيز راه حل ها نسخه هاي فضايي و عجيب و غريبي نيستند بلكه اكثرا خيلي ظاهري ساده و آسان دارند كه ممكن است اين ظاهر ساده شما را گمراه كند و باعث شود كه از كنار آنها ساده بگذريد در حالي كه آنها مي توانند همان كليد مشكل شما باشند و به همين دليل من از شما خواستم تا دوباره به مطالب قبلي برگرديد و با دقت به دنبال راه حل هاي ارائه شده بگرديد.
ضمنا مايلم بدانم كه در حال حاضر ميزان و نوع ارتباط تان با همسرتان چگونه است. آيا هنوز هم جدا از هم هستيد يا خير؟
موفق باشيد دوست من
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم سلام:72:
ممنون از راهکارهی اساسی که پیشنهاد کردید.
مایلم ابتدا سوال اخر شما را ابتدا پاسخ دهم چون کمی از احساس بدی که دوباره به ان گرفتار شدم را تخلیه میکنم. بله دوست خوبم ما هنوز از هم دور زندگی میکنیم و البته خدا را شکر ،چون ایندوری کمک شایانی به بهبود یک رابط زخم خورده کرده است. من در این مدت توانستم روی خیلی از جنبه های زندگیم فوکوس کنم . و این تلاش من برای ایجاد تغییرات مثبت انقدر مشود است که همسرم چندین بار به ان اشاره کرده است.
اما در خصوص رابطه مان :
به رابطه ما علی رغم تمامی مشکلاتی که اکنون داریم بسیار،بسیار بهبود پیدا کرده است. رابطه ما اکنون همراه با حس احترام و محبت شده است البته بسیار تلاش کرد ه ام که در حیت این رابطه خوب سیمایی تصنعی به ان ندهم و گاه با ترفندهای ظریف زنانه گلایه ها و نارحتیهایم را و حتی توقعاتم را عنوان کنم و الان بر خلاف گذشته او نیز با طیب خاطر میپذیرد.
این تا این لحظه از ارتباطمان
ولی چند وقتی است که دوباره خوره شک و ترس و تردید به جانم افتاده است و علی رغم تلاشم برای حفظ رابطه خودمان اما کم کم دارم دوباره در یک بن بست خودم را گرفتار میبینم. احساس می کنم این شرایط برای همسرم اینقدر جدی نیست و واقعا نمیدانم او تمام تلاشش را برای خروج از این بن بست میکند یا خیر ؟
جدیدیا اصلا از کارهایش به من نمی گوید و تنها اعلام میکند تمام من تمام تلاشم را میکنم و به خدا و ... در حال حل شدن است
من هم پون میخواهم فردی کنترل کننده نباشم به صحبتهایش اعتماد می کنم . حتی در مقابل خانواده ام نیز طوری برخورد میکنم که زیادپرسو جو نکنند . اما پند وقتی است که دوباره احساسات تلخم برگشته میدانید احساس میکنم من تنها باید نقش یک انسان خوب را بازی کنم. زنی که در اجتماع مثلا خیلی هی کلاس است . شغل مناسب دارد رفتارش هم باید صبورانه و توام با احتارام با همسر باشد اما همسر ... راستش را بخواهید بعضی اوقات فکر میکنم شاید خیلی سرکارم
اخه شوخی نیست 5 ،6 سال زمان کمی نیست و هنوز ما یک ثبات مالی را از جانب همسرم نداشته ایم.
لان که این حرفها را میزنم از انرزی منفی که احاطه اک کرده ایت متنفرم و دوست دارم زود این شرایط تغییر مثبت کند باورتان نمیشود برای خروج از این افکار چه کارها که نمکیکنم موزیک گوش میکم.،کتابها ای مثبت را دایم میخوانم(اسکاول شین،پاندار...) تصمیم جدی برای ارتقا تحصیلی دارم و .. اما در نهایت در این شرایط میپرسم ایا کابوس این روزها تمام میشود
کی همسرم پختگی واقعی را پیدا میکند و خیلی سوالات دیگر
در پایان این قسمت چون اعتقاد به ایجاد امواج مثبت دارم صحبت هایم را سپاس از خداوند که در عوض خیلی نعمتهای بی کران به من داده است به پایان میرسانم
و اما دوست نازنینم و سنگ صبورم
چشم
با دقت صحبتهای شما را از نو میخوانم و راهکارها را تیتر وار همانطور که خواسته بودید برایتان خواهم نوشت .
باز هم از شما ممنونم
و از شما و سایر دوستان میخواهم برایم دعا کنید
با سپاس:16:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام به شما دوست گرامي
خوشحالم از اينكه شنيدم روابطتان تا حدودي بهبود يافته و شما را به خاطر تلاش تان تحسين ميكنم . ضمنا شما را به خواندن كتابهايي را كه در حاله مطالعه هستيد تشويق ميكنم. توصيه ميكنم نگاهي هم به كتاب "لطفا گوسفند نباشيد بياندازيد" همچنان منتظر ميمانم تا شما خلاصهاي از راهكارها را فهرست وار بنويسيد تا كار را ادامه دهيم.
موفق باشيد
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزیز
با نفاب عزیز موافقم،در واقع مورد ناگفنه ای رو باقی نگذاشتن،ولی نفاب عزیز چیزی که ایشون ازش به عنوان خونسردی یاد کردن بیشتر شبیه بی مسعولیتیه،شما اگر می خوای حس مسوولیت همسرتون بسنجین همونطور که نقاب عزیز گفتن مسوولیت تامین هزینه های زندگی را به ایشون بسپرید،خودتونو کنار بکشین،اجازه بدین روش فشار بیاد