قبل & بعد از ازدواج(جوانانه)
سلام دوستان گلم اولش می خواستم
این تاپیک رو در قسمت ازدواج و مسائل مربوطه بزارم بعدش دیدم وقتی اینجا نوشته خاطره پس خاطره ها هم باید اینجا نوشته بشه.ببینین چون این یه تالار تخصصی مشاوره است پس قسمت سرگرمی اش هم میتونه اموزنده باشه!
..................................................
در این تاپیک من از افراد متاهل تقاضا دارم خاطرات و قضایای قبل و بعد از ازدواج خود را بنویسید.مثل تلخی ها نه سختی ها، شیرینی ها
ویاصحبت هایی که در باب تهیه تالار و.... شده را در اختیار جوانانی که می خواهند ازدواج کنند قرار دهید.
لازم نیست مو به مو بنویسید فقط ماجرا هایی که مهم و جالب به نظر میرسد مثلا در گیری
دختر یا پسر برای انتخاب حلقه ،خرید بازار و دیگر رسومات
فقط از متاهل ها خواهش میکنم همکاری کنند.
شاید این مسائل برای انها زیاد مهم نباشد ولی بعد از 10 نظر و جمع اوری جوانانی که این پستها رومیخونه میتونه به نتیجه مطلوبی برسه .
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
دوستان از تشکر شما بسیار سپاس گذارم.
ولی تشکر شما وقتی به من اثبات میشه که پستها و خاطرات شما رو ببینم.
تشکر به معنای واقعی اینجا یعنی این.
یعنی از این 60 بازدید یک متاهل پیدا نمیشه که حال داشته باشه یه وقت کاملا اجمالی صرف این مطالب بکنه.
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
کنجکاو عزیز منظورت رو متوجه نشدم، یعنی نتیجه ای که میخوای از جمع بندی این خاطرات بگیری رو متوجه نشدم..
من به شخصه به خاطر شرایطی که داشتم فقط برای خرید حلقه تونستم برم..
امیدوارم اشخاص دیگری که ازدواج کردن خاطراتشون رو بنویسن تا اون بهره ای که باید، از تجربیاتشون برده بشه..
:72:
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
من به شخصه به خاطر شرایطی که داشتم فقط برای خرید حلقه تونستم برم..
امیدوارم اشخاص دیگری که ازدواج کردن خاطراتشون رو بنویسن تا اون بهره ای که باید، از تجربیاتشون برده بشه..
:72:
سلام خدمت شاد عزیز
متشکر از بابت همکاریت
توضیحاتتون بسیار کافی بود ولی اگر یکم بیشتر بازش میکردین خیلی بهتر میشد.
البته نه به نحوی که ریز به ریز ماجرا ولی مثلا احساس تون در هنگام خرید و حالت داماد یا
نکاتی از قبیل اینها..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
کنجکاو عزیز منظورت رو متوجه نشدم، یعنی نتیجه ای که میخوای از جمع بندی این خاطرات بگیری رو متوجه نشدم..
:72:
و در مورد جمع بندی قرار نیست من جمع بندی کنم همون طور که از اسم تاپیک پر واضحه
اخرش در داخل پرانتز نوشتم جوانانه ..
یعنی جوانان جمع بندی کنند و استفاده کنند.
ولی در پست اول خودم اشاره به این کردم که بیشتر متهل ها پست بدهند ،یعنی از متهل ها تقاقای بیان تجربه واز جوانان تقاضای جمع بندی برای خودشون را کردم.
همین متشکرم
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
سلام
موضوع جالبیه،من خاطره نمیخوام بنویسم،میخوام یکی ازتجربه های کمی تلخ واسه خودم
وهمسرم رخ داد روبنویسم.
:303:راستش ماچندوقت پیش قرارعقدومجلس وجشن وسرورگذاشته بودیم
وازماههاقبل براش تصمیم گیری شد،بدون درنظرگرفتن یک مسئله مهم
یعنی همه چیزآماده ومهیابود:303:
خلاصه رسیدبه همون روزی که ماباید میرفتیم برای آزمایش خون:303:
رفتیم برای آزمایش خون،ولی خب حسابی حالمون گرفت،چون جواب منفی گرفتیم
برای اعتمادازجواب بدست آمده دوباره آزمایش دادیم ولی جواب همون بود
هردمون کم خونی داشتیم،وباعث شدگواهی ازدواج صادرنشه،ویک ماه تحت درمان قرار
گرفتیم والبته هنوزهم هستیم.
خلاصه اینه که جوان هاخیلی باید مراقب همه ی مسائل،مخصوصاآزمایشات باشند
چون یک زمانی پیش میاد،آزمایشات ژنتیک هم مدت هاطول بکشه تاگواهی بگیرند
این زمان،بدترین زمان توی زندگیمه،خیلی بد:303:
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
من هيچ باوري به خريد و مراسم عروسي ندارم و به نوعي مراسم خريد كردن براي عروس و داماد را توهين آميز مي دانم .
به همين دليل هيچوقت قيافه ي همسرم را وقتي كه نظريات و جديت من را در باب مخالفت با سنت خريد كردن مي شنيد فراموش نمي كنم و البته ترس وي از حرف مردم و مردم چه مي گويند و .... !!!!
آن روز من با ديدن قيافه و چشمان از حدقه بيرون زده ي همسرم كلي خنديدم ولي بعد از ازدواجمان يك روزي كه يك پول درست و حسابي به دست خودم رسيد ( نه از حساب مالي همسرم ) به يك مغازه ي طلا فروشي رفتم و يك جفت حلقه برليان براي خودم و همسرم خريدم .
همسرم با ديدن حلقه ها يك نفس راحت كشيد و احساس كردم تا حدي از ترس حرف مردم و....مبني بر نداشتن حلقه ي ازدواج رها شده .
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
من خیلی دوست داشتم خرید عروسی رو دونفره بریم. چندبار هم برا برخی خریدها ( کت وشلوار) پدر ومادر ویا خواهر من همراهمون بودن .هم می رفتیم بیرون می گشتیم هم خرید می کردیم ، خب حس می کردم همسرم هم از خرید کردن اینجوری ذوق زده وخوشحال میشه ، پروسه خریدمون 8-9 ماه طول کشید وآروم آروم وسایل مربوطه رو خریدیم.
موارد انتخاب سالن رو بعدا میگم.:72:
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
خوب حالا فهمیدم چی شد.. :D
همونطور که گفتم نتونستم برای خرید عروسی جایی برم، فقط برای خرید حلقه رفتم و همچنین خرید سرویس طلا.. راستش زمانی که میخواستیم سرویس طلا رو بخریم دست همسرم خیلی تنگ بود، من زیاد اهل طلا انداختن نیستم و توی هیچ مهمونی هم طلا نمی اندازم به طور کل تا قبل از ازدواجم هیچ طلایی نداشتم. اما مادر همسرم روی این چیزها خیلی حساسه که حتما باید عروسش بهترین سرویس رو داشته باشه و حتما همیشه باید طلاهاش رو بندازه و ...
من هم نمیخواستم نه مادر همسرم رو ناراحت کنم و نه کاری کنم که به نظرم ضروری نیست، برای همین با همسرم صحبت کردم و ازش خواستم به جای سرویس طلا، یه سرویس تیتانیم بگیره، اول مخالفت کرد و زیر بار نمی رفت اما وقتی دید که واقعا من اهل طلا انداختن نیستم و بود و نبودش برام تفاوتی نمیکنه قبول کرد، یه سرویس تیتانیم خریدیم و سر عقد و عروسی اون رو انداخته بودم. مادر همسرم هم راضی و خوشحال بود چون فکر میکرد که یه سرویس پر از جواهر گردن عروسشه :D
دور خیلی چیزهایی هم که داشتم رو خط کشیدم مثل ساعت و لوازم آرایش و .. یه سری خرت و پرت بی خود که سال به سال هم ازشون استفاده نمیشه کرد.
همسرم لباس عروس رو خرید البته من خیلی وقت پیش از یه مدل لباس عروس که توی ژورنال دیده بودم خوشم اومده بود و اون هم همون رو سفارش داده بود. لباس نامزدی و پاتختی رو هم خواهرم برام دوخت.
برای کت و شلوار و کفش من نتونستم برم و همسرم با برادرش رفت.
:72:
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
انجام آزمایشات
یادمه برا آزمایش و.. قرار شد بریم بیمارستان طرفه، صبح رفتیم اونجا و دیدیم که صفه و من رفتم تو صف آقا دامادهای آینده.
از موضوعات یا عکس العملها وگفتگوهای که تو صف داشتیم کلی خندیدیم. یه موردش اینجوری بود که یه نفر که جلوتر از من بود واز صبح خیلی زود هم اومده بود نمی تونست نمونه بده ، بهش می گفتم خب یه زره مایعات بخور. می گفت که از صبح بیش از 5 لیتر آب خورده و دم دقیقه هم می رفت سوپر پائین و آبمیوه می خورد و میومد بالا و می رفت تو اتاق نمونه گیری بعد از چند دقیقه میومد بیرون ولی دریغ از نمونه!!
نمی دونم طفلکی چه بلائی سرش اومد اما توی اون حدود 2 ساعتی که من اونجا بودم کارش انجام نشد!!:P
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
lما منتظر خاطرات قبل و بعد ازدواج شما هستیم.
متشکرم.
RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
سلام
من هم يك خاطره از روز آزمايشمان براتون بگم .
چند وقتي بود كه هي قرار و مدار مي ذاشتيم و هماهنگ مي كرديم كه بريم آزمايش خون بديم اما اون همش مي گفت بايد خانواده من هم بيان.من مي گفتم الان جوونها خودشون مي رن آزمايش ميدن. تنها اما اون مي گفت نه ما كه نمي دونيم بايد چي كار كنيم بايد يه بزرگتر هم باشه.مگه ما بي كس و كاريم كه بخواهيم تنهايي بريم. من هم بهم برخورد و گفتم يعني كسي با من نمي ياد يعني من بي كس و كارم؟! نه آقا!
آخرش من هم لج كردم و گفتم حالا كه اينطوريه مادر من كه مريضه اما خواهر بزرگتر من هم بايد باشه و خلاصه من و خواهرم رفتيم آزمايشگاه كه ديدم خودش تنها اومده و مامانشم نيومده. با خودم گفتم فقط دلش مي خواست تن منو بلرزونه.
موقع حلقه خريدن هم خواهر اون با ما اومد و او عنوان كرد كه من و تو كه تجربه نداريم بريم طلا بخريم. من هم گفتم تو تجربه طلا خريدن نداري من دارم اما هر طور كه دوست داريد انجام دهيد.
همين دو هفته پيش هم بهش گفتم براي آرايشگاه عروسي همه جا قيمتها خيلي بالاست اما من يك جايي پيدا كردم كه هم كارش خوبه و هم قيمتش كه باز هم گفت من بايد برم با خونوادم مشورت كنم. منم از كوره در رفتمو گفتم فكر مي كني مي خواهم سرت كلاه بذارم؟! هيچ وقت هم برنامه هاشو بهم نزدم و اون جوري كه دلش خواست برنامه ريزي كرد و خانواده اش هم خيلي به من ابزار علاقه مي كنند. دلم نمي خواهد به خاطر اين كه با ما بيايند يا نيايند دلخوري پيش بيايد و نطفه كينه در دلشان كاشته شود براي همين سعي كردم زياد اهميت نمي دادم
چيزي كه ناراحتم مي كنه اينه كه اون فرد كاملا مستقلي هست و تمام تصميماتشو خودش مي گيره و انجام مي ده و خانواده اش هم سال بره بياد باهاش كاري ندارن اما تا وقتي صحبت خريد و عروسي و اين حرفها مي شه خانواده اش رو مي ندازه جلو.
RE: قبل & بعد از ازدواج(جوانانه)
خواستگاری
از اون جائی که به روشهای علمی تصمیم گیری خیلی علاقه داشتم ، برا انتخاب همسر از درخت تصمیم گیری استفاده کردم به این ترتیب که یه لیست از مشخصات همسر ایده آلم تهیه کردم ، (شاخصها)، بعد اونا رو امتیاز دهی کردم مثلا اصلت خانودگی 20 از 100 و خوشکلی 30 از 100و....
یه جدول خام تهیه کردم ، هر جا خواستگاری می رفتم ، برا برآورد نمره ای که برا هر کدوم از شاخصها می خواستم بدم از پارکینگ خونه ، قاب عکسهای تو خونه ......تا سوالهای مستقیم وغیر مستقیم .....بعد بلافاصله خونه که میومدیم نمره هر شاخص رو برا اون دخترخانوم می دادم و جمع نمرات و...
این جدول 7 سطرش پرشد اما...
حالا نکته جالب و تجربه ام اینجا بود که من یه خواستگاری 8 می هم رفتم و شد این زندگی مشترکی که الانه دارم.
بعد که به اون جدول مراجعه کردم دیدم برا خانمم اصلا تو این فرایند نمره نداده بودم!!!!
همیشه قبل از ازدواج شنیده بودم که برا این کار به خدا توکل کن و کارو به او بسپار (نه اینکه با درایت پیش نری) اما بعد از این اتفاق برام کاملا مسجل شد که :
" همینکه خدا یه برنامه دیگه برات پیش میاره که با برنامه ریزیهای خودت و حساب وکتابت جور در نمیاد ، معنیش اینه که به حال خودت رها نشدی و یه اراده فوق اراده وخواستت وجود داره ، پس
به خدا توکل کن واز او مدد ویاری بخواه، خیالت هم راحت باشه
خدایا ممنونتم از این که زمینه های این انتخاب رو برام فراهم کردی:72: