آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلام:
با اینکه در این مدت خیلی با خودم کلنجار رفتم ولی نمی دونم چرا الان نمی تونم جلوی تایپ انگشتانم رو بگیرم....
نمی دونم تمام شما افرادی که در این تالار یا در هر نقطه این ایران که هستید به راستی در کدام نقطه از دنیایی که روزی انتظارش را داشته اید ایستاده اید....
شاید یکی در دامنه یا یکی در قله این کوه باشد ولی ..............
من تمام این مدت هایی که به دلیلی در عضویت این تالار بودم سعی کردم تا جایی که امکان داره در انجمن های مختلف این تالار گشتی بزنم و از هر دری مطالعه کردم و چه بسیار مقالات و کتاب های روانشناسی که حداقل برای ما در دنیای تحصیلمان ارزش کمتری داشت مطالعه کردم و نمی دانم ولی به هر سخن از دوستان خوب ...هر سخن نغز یا هر مقاله ای ساعت ها اندیشیدم و فکر کردم و فکر کردم و فکر.........
بارها تکه های پازل را که شامل تمام مقالات تالار و تا حدی اینترنت و کتاب ها بود سعی کردم کنار هم بچینم و بسیار عجیب است که چیزی را دوست دارم بگویم........
نمی دونم شما دوستان که هر کس به نوبه خود تحصیلاتی دارد یا بعضی دانشجوی روانشناسی و بعضی مانند من پزشک ..چقدر با قشر بسیار فقیر جامعه برخورد داشتید ...
هیچ دقت کردید که چه افرادی دنبال حل این مشکلات هستند؟
شاید مدیر یا افراد قدیمی تر با این افراد برخورد داشته اند ولی من که هنوز انقدر با تجربه نیستم الان که در منطقه ای بسیار محروم خدمت می کنم از هفته قبل تصمیمی گرفتم ....در میان حدود 12000 جمعیت که در تحت پوشش خدمات مرکز پزشکی
بهداشتی من هستند...زن ها و خانواده هایی که گاها 10 بچه ! دارند وجود دارند ..با عقاید و فرهنگ های بسیار متفاوتی که در استان ما هست ولی عجیب در نهایت فقر و بدبختی شاد شاد هستند...
من نمی گم اینان بدبختی ندارند نه ولی از بسیاری جهات از بسیاری از ماها که من با توجه به فعالیت 3 ماهه خود در تالار می گم بسیار شادند و به طرز عجیبی خود را باور دارند و ایمان به خود و همسرانشان...
می دونم که الان اولین فکر شما شاید این باشه خوب این مکان کسانی می ایند که برای مشاوره نیاز به کمک دارند ..بله من قبول دارم ولی ایا در تمام این مدت خدمت من هیچ کس در این چند ده فقیر نیاز به کمک نداشت؟
مگر اینان ازدواج نمی کنند؟
مگر دوستی نمی کنند؟
مگر رابطه با خانواده همسر ندارند؟
مگر ارتباط زناشویی ندارند؟
من با بیش از 700 زن در این روستا ها با حوصله و دقت صحبت کردم و تمام سر تیتر مقالات تالار را در این بین دارم بررسی می کنم که چقدر در این جمعیت تحت پوشش من این مسائل وجود دارد ولی عجیبه تمام اینان با اینکه از قشر مرفه نیستند و گاها توان خرید یک استامینوفن هم ندارند در مصاحبه ها از زندگی خود آنقدر راضی هستند که گاه اشک انسان جاری می شود.....در تمام این مصاحبه ها اینان نه تنها هیچ مطالعه ای از این مقالات و کتاب ها ندارند ولی با درک و منطق خود و ذات انسانی خود و غریزه یا هرچه که نامش را می گذاریم بهترین زندگی های روحی را انجام می دهند....
نه حرفی از طلاق هست ....نه قهر....نه دوستی....نه ننگ ...نه...هزاران چیز دیگر
ساده و پاک و بی الایش....
نه کلمات قصاری که ما می نویسیم به کار می برند نه هزاران مقاله آقا کیوان و نقاب و آرمان و نیلوفر و....را خوانده اند ولی درک می کنند همه چیز را....
نه مانند ما ساعت ها به دنبال راه های پیدا کردن اعتماد به نفس و عزت نفس می گردند و نه می دانند که مهارت های زندگی چیست ولی دوستان اینان عجیب مهارت دارند.....
نه فکر کنید از کوتاه فکری است من با سند و ومدارک زیادی که از زندگی شخصی اینان از اول تولد تا ریزترین ارتباطات زناشوییشان زیر دستم وجود دارد ..دارم این سخنان را برای شما می نویسم..
من تمام این مدت با خود فکر کردم چطور اینان این همه زندگی روحی و روانی بالایی دارند و چطور در قشر مرفه مثل جامعه شهری ما این همه مشکلات هست؟
آیا این همه اگاهی زندگی ما را سخت نمی کند؟
من در همین مدت با خدمت در یک بیمارستان شهری نیز که در مرکز مرفه ترین مردم شهرمان قرار دارد نیز مطالعه کردم ..در هر کشیک من موارد فراوان از انواع مشکلات روحی وجود دارند که من در روستا حتی یک بار ندیدم؟
خانم 7 ماهه باردار مرفه که برای اینکه با شوهرش به مسافرت کاری نرود در اولین بحث زندگیشان با اصرار از من گواهی استراحت مطلق می خواهد؟
دختر خانم 23 ساله ای که شب ازدواجش با لباس غرق خون و اثار کبودی روی دست پدرش جلوی من روی تخت قرار می گیرد فقط به جرم گوش دادن آهنگ؟
دختر 25 ساله مرفه ای که با کتک کاری با همسرش با لب پاره جلوی من نشسته است؟
دختری که با سیلی برادرش پرده گوش پاره دارد و مقابل من زار می زند؟
اینان تنها نمونه ها ی کوچکی از این 5 سال کار من است و همه اینان و بسیار دیگر از قشر مرفه بوده اند با مطالعات فراوان......
پس چه می شود ما را؟؟؟؟؟
خوب می دونم یک پزشک عجیبه که همچین سخنانی را بیان کنه ولی هیچ می دونستید که مثلا پزشکان بیشتر از تمام مردم دنیا در حال ترسند چون اگر کسی سرفه کند یکی می گوید سرما خورده ولی امثال ما دنبال سل می گردند؟کدام زندگی آرام تری داریم؟
من برای نوشت این مطالب دنبال یک جواب می گردم:
کدامیک از شما دوستان که گاه 2 سال است عضو این تالار هستید از این تجربه ها و مقالات ها و صرف وقت ها استفاده در زندگی کرده اید؟
آیا فکر نمی کنید اگر بخواهیم در تمام روابط خود به مقالات مفید نگاه کنیم کمی زندگی سخت خواهد شد و ما مدام در فکر این هستیم که مانند انها باشیم؟
پس اگر اینان تا این حد مفیدند چرا گاها حتی پیشکسوتان تالار هم مانند تازه ورود ها هنوز گاهی اشتباه می کنند؟
پس چرا اگر اگاهی ها تا این حد بالاست و همه ما این مقالات را می خوانیم هنوز خیلی ها گیج ارتباطات ساده خود هستیم؟
پس چطور گاه یک ارتباط ساده رو با تلخی دوری و نفرت و کینه تلفیق می کنیم؟
پس چرا ما چنین هستیم و اینان نیستند؟؟؟؟؟؟
هیچ اندیشیده اید..................
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
rsrs1380عزيز
دانستن و فهميدن درد بزرگي است و اگر ياد نگيريم كه چه مسكني براي اين درد بيابيم در درد بي دردي و بي درماني اين درد باقي خواهيم ماند .
مسئله ما بر سر ايجاد توقعاتي است كه با استفاده از تكنولوژي به اشتباه در ما ايجاد مي شود . هر اندازه كه زندگي با جامعه تكنولوژي گره مي خورد به همان اندازه ما در روابط اجتماعي و احساسي خود توقع راحتي داريم و به نوعي خود را تشويق به راحت طلبي مي كنيم . در حالي كه اينگونه نيست . تكنولوژي به مدد انسان مي آيد تا انسان از آن مدد جويد و درك كند اينها ابزار هستند ولي اين ابزارها به تنهايي كافي نيست . انسان بايد تلاش كند و بر "منم " خواستهايش را متمركز نكند .
در فضايي كه شما در آن كار مي كنيد مردم شايد حق و حقوق خود را از لا به لاي مطالب و مقالات و كتب استخراج نكنند ولي حق و حقوق خود و طرف مقابل خود را مي دانند . انگيزه هاي درست را براي زندگي كردن مي شناسند . ما در جامعه شهري و به اصطلاح متمدن خيلي از فاكتورهاي انسانيت و اخلاقيت را گم كرده ايم .در روابط احساسي و عاطفي و زندگي زناشويي به دنبال 2*2=4 هستيم .
انسانهاي بسيار با فضاهاي متشابه آنچه شما تجربه اش مي كنيد مي داند براي روزمرگي خود تلاش كند و نان و روزي خود را از زمين مي گيرد و زمين منتي بر وي نمي گذارد ، زمين به او دروغ نمي گويد ، از زمين همان برداشت مي كند كه حاصل تلاش اوست و چه بسا سيلي و يا خشكسالي حاصل زحمتش را از بين ببرد ولي باز هم دستانش را رو به آسمان مي برد و شكر نعمت مي كند از پروردگاري كه بي منت است و....
اين همان حلقه هاي گم شده در زندگي متمدن و پر مقاله و كتاب است . فراموش شدن ياد خدا - فراموش كردن آفتاب سوختگي و گرما زدگي و دستان پينه بسته و.....
در فضاهاي آنچناني خيال پردازي جايي ندارد . چشم و همچشمي جايي ندارد . دنياي شان يكرنگي و صفاست چون چيزي به غير از آن ندارند كه البته بايد بگويم خوشا به حالشان كه اصل و مايه را دارند كه همان برايشان كفايت است و اين همان چيزي است كه من و تو به دنبالش مي گرديم و دربه درش مي شويم در سطر سطر و كلمه به كلمه آن در بين اوراق يك كتاب و يا مقاله .
ووقتي اين را فهميدي ديگر هيچ ورق پاره ايي و هيچ ثروتي سر لوحه كارهايت قرار نمي گيرد بر مي گردي به اصل و ذات و هويت خود . با خودت يكي مي شوي حتي اگر گنجينه اي ارزشمند از معلومات و اطلاعات را با خود حمل كني .
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلامrsrs1380
من از شما به خاطر این مقاله منحصر به فردتون تشكر می كنم. واقعا ما نیاز داریم به جای خروار خروار جواب و آگاهی!!! كسانی چون شما به ما سئوال بدهند و ما را به فكر وادارند
این سئوالی هست كه هر كس همیشه باید از خودش بپرسد.
از ani هم كه به خوبی در مسیر این واكاوی به بررسی پرداخته اند قدردانی می كنم.
سالهاست كه به خاطر حرفه مشاوره و توجه هایی كه به محیط و آدمها در مكانها و زمانهای مختلف دارم ، مجبور به مطالعه و بررسی این سبكهای متفاوت زندگی كرده است.
نخستین بار چند سال قبل یك مقاله ای به طور خلاصه با عنوان « تکنولوژی ، رفاه و آرامش انسان» برای ورود به این باب نگاشتم. (و مطالب ذیل را مكمل آن می آورم)
روانشناسی از آنجا به عنوان شاخه علمی تثبیت شد كه به جای بررسی ذهنی مسائل دست به تجربه و آزمایش زد. و از مسائل تعریف عملیاتی ارائه داد و موضوع خود را « رفتار موجود زنده » در نظر گرفت لذا:
لذا با آزمون و مطالعه رفتار دست به فرضیه سازی و نظریه پردازی كرد. ساده تر بگویم:
ما می بینیم كه عده ای احساس آرامش و خوشبختی می كنند و زندگی رو به رشدی دارند. وقتی بررسی می كنیم. می بینیم كه آرامش اینها به خاطر آسایش و رفاه نیست، به خاطر استراحت و تفریح و خوشگذرانی صرف نیست. علت خوشبختی اینها این نیست كه همه چیز طبق توقعات و انتظارات آنها پیش می رود.
حالا بر اساس مطالعه رفتار همین آدمها كه اتفاقا rsrs1380 هم به آنها اشاره كرده است، دست به جمع آوری داده ها،فرضیه سازی ، آزمون و نظریه پردازی كرده و نتیجه آن مقالاتی می شود كه در كتابها و سایتها به رویت عزیزان می رسد.
در واقع:
ما با این مقالات افراد را ارجاع می دهیم به همان رفتارهای ساده و اصیل انسانی كه از درون انسان منشاء می گیرد و ریشه در آسایش بیرونی فرد ندارد.
زندگی مدرن باعث اشتباهات اساسی در شناخت آدمی شده است از جمله:
1 - اشتباه گرفتن آسایش با آرامش.........
2 - حرص برای رسیدن به نقطه نامعلوم و نامشخصی در آینده در ازای فراموش كردن زمان حال
3 - توقعات و انتظارات فزاینده و بدون سقف نسبت به خودش و دیگری . كه اولی منجر به كاهش اعتماد به نفس و دومی منجر به اختلال در تعاملات انسانی و فنا شدن مهارتهای ارتباطی می شود.
4 - مساوی گرفتن ارزش خودش با نتیجه كارش. یعنی انسان معاصر و مدرن نتیجه گراست. و استرس نتیجه و پیامد كار ، لحظه ای او را رها نمی سازد. این انسان نه بر اساس وظایف،رسالت و تكالیفش ،بلكه خواستار دسترسی سریع و بدون زحمت به نتیجه هست.
انسان كنونی لذت را در مسیر حركت نمی بیند، لذت را در وصول نتیجه می پندارد و جالب اینكه هرگز این نتیجه نهایی محقق نمی شود.(ذات نامتناهی خواه انسان)
4 - اصالت لذت به جای اصالت تلاش یا حتی رنج: انسان سردرگریبان امروز عطش سیری ناپذیر كسب لذت دارد. لذت جنسی ، لذت شكم، لذت اشتهار و موقعیت اجتماعی، لذت ثروت و ...، انسان امروز چون به تكنولوژی دست یافته است گمان می كند كه این لذتها آرامش بخشند. او روز و شب رنج می برد تا از رنج برهد و به لذت برسد!!!! و این بالاترین تناقض و تعارض در ذهن انسان امروز است..
لذا می بینیم فردی برای لذت صبح تا شب میدود، برای فراهم كردن آسایش.... ، اما آرامش ندارد. چون از خودش فاصله گرفته است. از فهم اینكه رنج هم می تواند دلنشین و معنا بخش باشد غافل هست.
به جرات می توانم بگویم تا كسی نتواند رنج را بفهمد، و با رنج دوست باشد و با او همسفر باشد. ،نمی تواند زندگیش با معنا و دلنشین گردد.
5 - انسان امروز مركز ثقل و تمركزش لذتهای شخصی خودش هست. در حالیكه فطرت انسانی تمایل به نیكی كردن، و كارگشاء بودن دارد. انسان وقتی احساس مثمر ثمر بودن می كند آرامش یافته و شكوفا می شود.
وقتی احساس می كنی كه به وجودت در این جهان نیاز هست زندگی برایت معنا پیدا می كند و احساس خوشبختی می كنی.
اما وقتی می خواهیم كه همه آدمها و دنیا ، در خدمت ما باشند، و حواسشان به ما باشد، یا به هر طریق شده است از آنها بكاهیم و به خودمان بیفزاییم. رفاهمان بالا می رود ،اما دچار تنش و از هم گسیختگی می شویم. یعنی اگر به جای توجه به غیر ،هدفمان توجه به خود شد و در این مسیر افراط هم می كنیم. دچار مشكلات بی شمار می گردیم.
و نكات اساسی و ظریف بسیار كه ما همراهان تالار همدردی سعی می كنیم تا با فریاد كردن آنها آرامشمان را با دیگران در هم آمیزیم و همگی مسیر رشد را در پیش گیریم.
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلامی دیگر:
با تشکر از پاسخ بسیار زیبای دوست خوبم آنی که حقیقتا همان چیزی را که من می خواستم دوستان تا حدی به آن برسند را نگاشته اند و با تشکر از حسن نظر مدیر همدردی که با پاسخ خود به من فهماندند که من تنها فکر نمی کنم......
همیشه دغدغه این انسان ها و همیشه تلاش و کوششان برای کسب روزی از دور برایم سوال برانگیز بود ولی هیچ گاه از نزدیک ندیده بودمشان و امروز که دیدم بسیار چیزها از خنده ها و گریه هایشان اموختم که شاید هیچ گاه لا به لای سطور این مقالات یافت نشود.....
آیا تمام زندگی ما گوش دادن به موسیقی و گشتن دنبال جواب سوالات است؟
گذران وقت؟یا حصول نتیجه؟
تعجبم از این بیشتر شد که سکوت هم تالاری ها در مقابل این واقعیت را دیدم ....با اینکه بارها و بارها حتی تشکر دوستانی که لطف به نظرات هم تالاری هایشا و مدیر دارند ....یعنی شما بعد این همه مدت حضور مفید در تالار با زدن دکمه ای نظر دوستان را تایید می کنید یا هنوز در حال اندیشه برای جوابید؟
من مورد دوم را انتخاب می کنم و تفکر این است ...
من بعید می دانم عبور بی پاسخ شما دوستان را از کنار همچنین موضوعی.........
پس:
من به عنوان جز کوچکی از جامعه قصدم به چالش کشیدن نظرات شماست به خصوص انان که دستی در این مقالات و نوشته ها و راهنمایی ها دارند و بی صبرانه دوست دارم حاصل تفکر شما رو هم بدونم ......
بیاید با شهامت به تفکری که در این مقایسه داریم ارج بدیم تا شاید این حلقه مفقوده که از نظر آنی گرامی یاد خداست را پیدا کنیم.....
آیا به نظر شما هم تنها یاد خداست؟
آیا تمام ما هم تالاری ها خدا را فراموش کردیم ه هنوز مشکلات کوچک و درشت داریم؟
و ایا فقط روستاییان ما او را به یاد دارند؟آیا شما فکر جدا از این نتایج بالا در طی این همه حضور خود ندارید؟من بعید می دانم ........
پس..........
بسم الله ........
بگویید از این حلقه مفقود شده.........به نظر شما کدام حلقه مفقود شده است؟
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
با سلام
ضمن تشكر از دوست گرامي كه اين مطلب را بيان كردند و همچنين از مطلب خانم آني و مدير محترم همدردي ، بنده نيز از نزديك با انواع و اقسام قشرهاي گوناگون جامعه در ارتباط بوده و هستم ؛ و خود گواه ديگري بر مطالب مذكور مي باشم به عقيده بنده تمام مشكلات انسان از نوع نگاه او به زندگي نشأت مي گيرد و نوع نگاه به زندگي از هدف انسان براي زندگي و بقاء نشأت مي گيرد پس براي اينكه انسان به آرامش ؛سعادت ؛و كمال برسد بايد هدفمند زندگي و همچنين اين اهداف بايد متعالي باشد اهداف متعالي شامل اهداف خداپسندانه ايست كه خير خواهي، همنوع دوستي و در نهايت آرامش و صلح و صفاي بشر را در بر دارد و اين اهداف ميسر نمي شود مگر اينكه باور ما اين باشد كه براي قدم و هر كار خيري كه در ازاي خود و همنوعان خويش انجام مي دهيم پاداش و رضايتمندي در اين دنيا و جهان آخرت نصيب ما خواهد شد پس اگر حتي ما جنبه محاسبه گر هم نداشته باشيم همان رضايتمندي از كار نيك باعث رسيدن به آرامش خواهد شد . بنده قصد ندارم به جزييات اشاره كنم و از منظري ديگر مطلب رو مورد بررسي قرار خواهم داد در ادامه متني را خواهم آورد كه اگر دوستان با حوصله و تأمل مطلب را بخوانند بي شك حلقه مفقوده مذكور را مي توان دريافت !
بسم ا... الرحمن الرحيم
نه يك بار، و نه دو بار، بلكه احتمالاً بارها براي ما پيش آمده است كه در سالن سينما يا جلوي تلويزيون غرق در تماشاي فيلمي، بغض گلويمان را به شدت فشرده، اشك در چشمانمان حلقه زده و يا حتي بياختيار بر گونههايمان جاري شده است، چرا كه در آن لحظات شاهد مرگ يكي از شخصيتهاي خوب آن فيلم بودهايم.
به نظر ميرسد كه فضاي حاكم بر فيلم و نمايش داراي خاصيت عجيبي است؛ خاصيتي شبيه به نوعي جاذبهي افسون كننده! تماشاگر با آنكه ميداند در حال ديدن يك فيلم است و اگر كسي از او بپرسد داري چه ميكني به زبان خودش پاسخ ميدهد كه دارم فيلم تماشا ميكنم، اما چنان تحت تأثير افسون ذاتي فيلم قرار ميگيرد كه داستان و شخصيتها و رخدادهاي آن همچون حوادث زندگي واقعي، احساسات گوناگوني را در او برميانگيزانند، احساساتي چون غم يا شادي، خشم، هيجان، اضطراب و.... فيلمها حتي قادرند تماشاگران را به زمانها و مكانهاي ديگري ببرند، به گونهاي كه بيننده تا حدودي زمان و مكان و واقعيات زندگي خويش را فراموش ميكند، گاه حتي هنگام بيرون آمدن از سينما تطبيق دادن ناگهاني خود با فضاي زندگي واقعي كمي دشوار است، چرا كه قطع ارتباط ما با دنياي بيرون، تاريكي محيط و بزرگي پردهي سينما در جلوي چشمان ما، ميتواند بر افسونگري فيلم بيفزايد و ما را بيشتر از تلويزيون، به درون دنياي فيلم بكشاند.
گاه تأثيرگذاري فيلمها به حدي است كه احساس غم و دلتنگي حاصل از صحنههاي اندوهبارشان تا يكي دو روز بعد هم، كم و بيش باقي ميماند.
به ياد دارم يك بار بعد از ديدن يكي از همين فيلمهاي تأثيرگذار، حال درست و حسابياي نداشتم تا اينكه بخت يارم شد و پيشامدي حال مرا از اين رو به آن رو كرد. حدس ميزنيد آن پيشامد چه بود؟ آن چيزي نبود جز ديدن تصاويري از پشت صحنهي همان فيلم!
در تصاوير مربوط به پشت صحنهي فيلمها ميتوان واقعيات بسياري را ديد؛ مثلاً ميتوان ديد كه شخصيت خوب فيلم بعد از بازي در صحنهي مرگ خود، از جايش برميخيزد و با دوستان و همكارانش حرف ميزند، چاي ميخورد، ميگويد و ميخندد و حتي دربارهي صحنههاي مختلف فيلم بحث و گفتگو ميكند. ميتوان ديد كه اصولاً مرگِ هيچيك از شخصيتهاي فيلم حقيقت نداشته است، بلكه در پشت صحنه، زندگي همچنان جاري است.
ديدن تصاوير مربوط به پشت صحنهي فيلم، طلسم و افسونِ واقعيتانگاريِ آن فيلم را ميشكند! چرا كه واقعيتِ زندگي بازيگران آن را در حال حاضر، جلوي چشمانمان قرار ميدهد. در اين حالت واقعي بودن رخدادهاي فيلم رنگ ميبازند و ماهيت نمايشي آنها آشكار ميشود و بالطبع تأثيرگذاريشان نيز كاهش مييابد.
از نگاهي زندگي ما انسانها بر روي زمين نيز بيشباهت به بازي در يك فيلم نيست! هر يك از ما نقشي مشخص را در اين فيلم بر عهده داريم، در جايي و زماني وارد بازي ميشويم و در جايي و زماني هم از آن خارج ميشويم، تولدها و مرگها را ميبيينم و تجربه ميكنيم، از ميلادها شاد ميشويم و از مرگها اندوهبار. اما عموماً غمهايمان عميقتر از شاديهايمان هستند. غمها گاه چنان در وجودمان ريشه ميدوانند كه زندگيمان را تبديل به غمكده ميكنند، در اين اوقات متخصصان ميگويند كه ما دچار افسردگي شدهايم. اين افسردگيها هميشه لزوماً نه در اثر رخداد، كه حتي در اثر ترس و نگراني از رخداد مرگ خود و يا عزيزي ايجاد ميشوند. بعضي اوقات حتي داروهاي ضد افسردگي و قرصهاي آرامبخش نيز اثر چنداني در بهبود حال زارمان ندارند. در اين مواقع آشنايان نيز از سر محبت تجويزهاي گوناگوني ميكنند و نسخههاي مختلفي برايمان ميپيچند كه بعضي از آنها هم پُر خرج و زحمتاند و هم كم اثر! پيشنهادهايي مانند سفرهاي مكرر و يا تعويض خانه و اسباب و اثاث و...، از آنجايي كه مبناي عملكرد اين نوع تجويزها عمدتاً فراموشي موقت قضيه است، با همهي هزينهها و زحماتشان قادر به ريشهكن كردن افسردگي از وجودمان نيستند. تازه از كجا معلوم كه بعد از كلي خرج و اندكي بهبود! ضربهي جديدي بر ما وارد نشود و ما را دوباره به همان حال و روز نيندازد؟
در اين گونه موارد، ما بيش از هر چيزي به ديدن تصاويري از پشت صحنهي فيلم زندگي در زمين نيازمنديم، راهحلي كه بيترديد كارگشاتر، و پاياتر از ديگر تجويزهاي معمول است. تنها لازم است چشمانمان بر جاري بودن زندگي در پشت صحنهي اين فيلم زميني گشوده شود. درست است كه دلتنگيِ دوري از عزيزانمان همچنان باقي خواهد بود، اما نور اميد به ديدن و بازيافتن آنها در پشت صحنه، وجودمان را روشن خواهد كرد. هر چه پشت صحنه را جديتر و واقعيتر ببينيم امكان ارتباط با عزيزانمان را در آن سو، بيشتر باور خواهيم كرد و درهاي اين ارتباط نيز بر ما گشودهتر خواهد شد بهعلاوه اگر به راستي دريابيم كه با پايان نقش ما يا عزيزانمان در نمايش زندگي زمين، زندگي در پشت صحنه همچنان جاري است، ديگر ترس از عدم و نيستي، و از ميان رفتن و نابوديمان عذابمان نخواهد داد.
ياد كردن از "زندگي آخرت"، همان به ياد آوردن تداوم جريان زندگي در پشت صحنه است؛ هر چه پردههاي فراموشي آخرت را از جلوي چشمانمان كنارتر بزنيم، پشت پردهي زندگي زمين را روشنتر خواهيم ديد و بيش از پيش باورش خواهيم كرد، باوري كه قادر است حالِ ما را از اين رو به آن رو كند، حتي بهتر و مؤثر تر از هزاران قرص و داروي آرامبخش. شايد اين اثر بخشي را بتوان يك از بسيار زواياي گوناگون اين كلام پرمعنا دانست كه: "ياد آخرت دارو و شفاست.
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلام
rsrs جان
نمی خواستم حالا در این تاپیک نظر بزارم ، چرا که یه بحث عمیق روانشناختی -
انسان شناسی دارد . خواستم تا نظراتم را سر فرصتی در هفته آتی مرتب کرده و ارائه دهم ،
اما هم خواست و دعوت شخصی jتو دوست عزیز از بنده به اینکه حرفامو در این مورد ارئه کنم
هم اینکه در اینجا خواسته ای بیائیم و بگوئیم و حلقه مفقوده ای که فکر می کنی را بیابیم ،
برآنم داشت تا مختصری در این فرصت ارائه کنم ، و بعد تفصیل آن در فرصتی دیگر .
انسان موجودی منحصر به فرد آفریده شده و در آموزه های دینی ما تمام کائنات در خدمتش
خلق شده اند ، و حتی طبیعت با این هدف فی النفسه مسخر اوست .
هر قدر آدمی در طی مسیر دنیا که هر چه کامل تر شدن را برایش رقم میزند ، راه را طبیعی تر
برود آرامشش بیشتر است ، و هر چقدر از مسیر طبیعی خارج شود آرامشش به هم خواهد
خورد و به عبارتی خلاف موج یا جهت باد حرکت کردن است که شکننده است .
آموزه های تمام انبیاء نظر به همین دارد که ما انسانها سرگشته و سرگردان وادی بیخودیها
نشویم . یعنی به آنچه داریم و میدانیم بپردازیم و بهره بگیریم و با همین امکان ( داشته ها و
دانسته ها) سعیمان این باشد که انسان باشیم ، درست رفتار کنیم و مهمتر از همه صادق
باشیم با همه و خود ، و نیز با باور قدرت قادره ی اون یکتای بی همتا امیدواری پیشه کنیم .
و اگر طبیعی و بی تکلف و ساده باشیم این باور که از عهد الست در بطن ما تعبیه شده
جوشش خواهد داشت که حاصلش همانطور که گفتم امید است .
و حلقه مفقوده به نظر من همینجاست ،
به داشته هایمان توجه کنیم و خوب ببینیم و شاکر باشیم و راضی ، و دانسته هایمان را به کار
بگیریم و آنی باشیم که این دانسته های انسانی می گوید ( مثلاً همه ما می دانیم دروغ بد
است ، غلو توهم زا است ، اما چقدر به این دانسته عمل می کنیم ) .
و خدا را نه فقط از جهت وجود ، بلکه قدرت مطلق بودنش ، لطیف و خیر خواه بودنش ، رحیم و
سخی و رئوف و.... بودنش باور مطلق داشته باشیم ، که منشاء اتکائی می شود امید آفرین .
و با همان دانسته ها و داشته ها ، خواهیم دید که نیازهایمان نیز ساده است و روان و
پاسخش نیز ، چون تکیه گاهی قوی را باور داریم که خود گفته روزی رسان است و روزی
هیچکس مگر وقت مرگش رسیده باشد قطع نخواهد شد . و اینها ، تنها همینها ، یعنی :
توجه به " داشته ها " و راضی و شاکر بودن از آن و " عمل به دانسته ها " و " امید " است
که آرامش می آفریند و البته که هر جا آرامش باشد نشاط است آن هم نشاطی عمیق ،
rsrs عزیز
به همین آدمهائی که دیده ای توجه کن و همین سه مورد را در آنان جستجو کن ، اگر منشاء
این نشاط و آرامش را هیچ یک از اینها نیافتی به من خبر بده تا تجدید نظر کنم .
اما بعد ، یعنی در فرصت بعد اگر اجازه باشد عوامل برخوردار نشدن از این سه موهبت و به
عبارتی عوامل به هم خوردن آرامشی که نشاط آفرین است را خواهم گفت تاببینیم که چه
تعداد از ما گرفتار این عواملیم ( عوامل اساسی )
امیدوارم فعلاًراضی شده باشی
تا بعد .....
****
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلام بر دوست گرامی""rsrs""
و سلامی دیگر به دوستان و اعضای محترم که بسیار زیبا پاسخ خود را مطرح نمودند ..با اجازه از بزرگتران تالار من کوچکتر هم نظر خود را می گوییم..
راستش من بدلیل اینکه فرصتی نداشتم نتوانستم پاسخ سخنان بسیار تاثیر گذار و زیبایی شما را بگوییم و به قول شما به همان زدن دکمه تشکر اکتفا کردم....
اما دلیل اصلی دیگری هم داشت که پاسخ شما را ندادم......و ان اینکه می پنداشتم شما خود در سوال تان ""پاسخ"" را یافته اید....
تعجب نکنید جواب را شما خود گفته اید و جواب تمام سوال های شما این جمله پایینی است که خود اشاره کرده اید:::
""""آنها راضی هستند""
راضی بودن یک چیز است....و تلاش برای راضی ساختن یک چیز دیگر.
به نظر بنده در جامعه امروزی و در شهرهای بزرگ افراد بیشتر در فکر ""راضی کردن"" هستند تا ""راضی بودن""
کارمندی تلاش می کند از سلامتی خود می گذرد تا>>>رئیس راضی باشد
پدر و مادر از صبح تا شب کار می کنند>>>>تا فرزند راضی باشد
من لباس می پوشم >>>تا دیگران راضی باشند
خانوم ها آرایش مختلف می کنند>>>>تا آقایان راضی باشند
من درس می خوانم>>>>تا والدینم راضی باشند
پزشکی صادقانه کار می کند>>>تا مردم از او راضی باشند و
...........
زندگی امروزی ما شده است یک مسابقه.....
می گویند مبارزه کن تا پیروز میدان شوی...
می گویند به فکر اینده باش تا موفق شوی.....
هدف اکثر افراد در جامعه امروزی شده است سبقت گرفتن ....جلو زدن...به هر قیمتی که شده است...
اما وای.......وای.....وای که غافلیم..
وای که نمی دانیم راضی کردن....سبقت گرفتن...و.پیروز شدن... همه و همه در کنار عشق به خود معنا می یابد.
اگر من خود را دوست بدارم دیگر نیازی نمی بینم تا انرژی بیهوده صرف کنم ...که شاید بیشتر خود را دوست داشته باشم....شاید بیشتر خود را قبول کنم...شاید بیشتر........
ولی این بیشترها بهایی دارد که باید پرداخت کنیم و این بها تنها با راضی ساختن دیگران و فراموش کردن خود واقعی ...تحقق می یابد...
من هم به روستاهای دور افتاده رفته ام....و با چشم خود دیده ام که آنان سرشار از شور و امید هستند و همواره از زندگی خود راضی.
و با روح و جسم خود احساس کرده ام که چقدر خود و خود دیگری(هم نوعانشان) را دوست دارند......و این عشق خالص به خود آنان را از وابستگی های دنیای امروزی می رهاند.
آنان همدیگر آنگونه که هستند دوست می دارند.....زنی همان دست های پینه بسته ی شوهرش را دوست دارد... مردی همان سادگی و زیبایی باطن همسرش را دوست دارد.
دیگر همه چیز ساختگی نیست.....شعارها فقط در انجا واقعیت دارند زیرا برخاسته از قلبی مهربانند..
آری من این گونه پاسخ شما دوست عزیزمان را می دهم که ........خود را دوست بدارید و به قول محمود معظمی(یکی از روان شناسان ) و کمک کنید دیگران نیز خود را دوست بدارند.
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
با سلام
ابتدا از rsrs1380 عزیز تشکر میکنم که دغدغه های ذهنیشون را به این زیبایی بیان کرده و به دنبال بهترین جوابند., دغدغه هایی که من را به سمت روانشناسی و مدیریت هدایت کرد و مدت هاست موضوع کشمکش های ذهنیم است
ضمن تایید نظرات تمام دوستان باید عرض نمایم که از دیدگاه من حلقه گمشده خود انسان و ذات واقعی اوست
با گسترش علوم روانشناسی و مدیریت تعریف انسان و انسان موفق تغییر یافته (منظور از واژه روانشناسی در این پست تعاریف و مفاهیمی است که در سمینارها و کتب روانشناسی موجود در دست عامه مردم است می باشد و برداشت اینجانب . ) این جمله ها چقدر واسه شما آشنا هستند ؟ تو توانایی بهترین ها را داری , بهترین در شغل , بهترین در درس , بهترین در عشق , بهترین در بندگی , n روش موفقیت در کاروعشق و ثروت و دوستیابی و..., و... خلاصه تمام اینها پرورش یک انسان کمالگرا در تمام ابعاد که هر فرد با توجه به نیاز و احساس خود به یکی از ابعاد وجودیش بیشتر توجه کرده و کمالگرایی را در ان زمینه به حداکثر رسانده . در کدام مرحله خلقت بشر تصویب شد که انسان نباید گناه کند , اشتباه کند زمین بخورد و ...؟یک انسان مالکیت طلب که همیشه بهترین ها را حق خود میداند حتی اگر تلاش او و خود او در حد بهترین نباشد.
بهترین دانشگاه , همسر , دوست و رشته تحصیلی را از آن خود میداند و در صورت عدم موفقیت در دستیابی آن پرخاشگر , افسرده , خائن و معتاد ,… میشود و باز هم حق خود میداند که اینگونه واکنش نشان دهد.
در زمینه ازدواج به دنبال یه همسر ایده آل و آرمانی هستیم که اگر یکی از آیتم های کمال را در او نیابیم دیگر لیاقت عشق ما را ندارد . (این جملات نشاندهنده وتاکید بر همین موضوع است: دیشب نگاهش مثل همیشه عاشقانه نبود, این روزها کمتر تلفنی با من صحبت میکنه , به خانواده اش بیشتر از من اهمیت میده, مدام خسته هست اون با این کاراش شاید یکی از آیتم های عاشق یا معشوق و همسر یا محبوب را زیر پا گذاشته پس بقیه آیتم ها چه میشود؟).دیگر یا باید او را رها کنیم یا خیانت کنیم یا که مجوز افسرده و پژمرده شدن را بدست اورده ایم. رشته تحصیلی در دانشگاه و نوع کار و نحوه برخورد با خانواده همسر و ... همه اینها متاثر از کمالگرایی ما هستند کمالگرایی که باعث شده از کاه کوه بسازیم و در جستجوی ارامش از کلاس ریکی به یوگا و مدیتیشن و .... در حال حرکت باشیم. امر بندگی و ارتباط با معبود هم از کمالگرایی ما بی تاثیر نمانده زمانی معبود ما بهترین است که یا به او نیازمندیم یا غرق الطاف او از خود بیخبر مانده ایم , یاد خدا همراه ماست ولی گاها فقط برای دادخواهی و شکوه بردن یاد خدا در قلب ماست زمانیکه نیازمندیم فراموشمان شده که ما همیشه نیازمند اوییم ما به دنبال ارتباط یکطرفه با خداییم ارتباطی که او موظف است همیشه به یاد ما باشد .ولی ما؟
ما اسیر هدف شده ایم مسیر رسیدن به هدف و پیشرفت های لحظه ای خود و اطرافیانمان را فراموش کرده ایم .یادمان رفته که یک انسان لازم نیست حتما ثروتمند و دانشمند و مجنون یا لیلی باشد تا که آرامش داشته باشد یادمان رفته بهترین ها تلاششان هم بهترین بود اون کسانی که شما سمبل ارامش و سادگی دیدنشان به خودشان به رفتارشان وبه آینده شان ایمان دارند وایمان دارند که انسانند و موفقند حتی اگر بهترین نباشند باور دارند که تلاش کردن هدف است.
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
با سلام و تشکر از تمام کسانی که در این کنکاش ذهنی من نظر دادند:
دوست داشتم این مطالب رو با هم مروری کنیم و من از منظر خودم نقدی داشته باشم و در ادامه مطمئنم شما هم نظرات موافق یا مخالف من را بیان می کنید:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
هر اندازه كه زندگي با جامعه تكنولوژي گره مي خورد به همان اندازه ما در روابط اجتماعي و احساسي خود توقع راحتي داريم و به نوعي خود را تشويق به راحت طلبي مي كنيم . در فضايي كه شما در آن كار مي كنيد مردم شايد حق و حقوق خود را از لا به لاي مطالب و مقالات و كتب استخراج نكنند ولي حق و حقوق خود و طرف مقابل خود را مي دانند . انگيزه هاي درست را براي زندگي كردن مي شناسند . ما در جامعه شهري و به اصطلاح متمدن خيلي از فاكتورهاي انسانيت و اخلاقيت را گم كرده ايم .
اين همان حلقه هاي گم شده در زندگي متمدن و پر مقاله و كتاب است . فراموش شدن ياد خدا - فراموش كردن آفتاب سوختگي و گرما زدگي و دستان پينه بسته و..... .
ديگر هيچ ورق پاره ايي و هيچ ثروتي سر لوحه كارهايت قرار نمي گيرد بر مي گردي به اصل و ذات و هويت خود . با خودت يكي مي شوي حتي اگر گنجينه اي ارزشمند از معلومات و اطلاعات را با خود حمل كني .
با تشکر از دوست خوبم آنی که نظر خود را بیان کردند....دوست من از نظر شما حلقه گم شده بین ما و اینان همان یاد خداست و این کاملا صحیح است و به نوعی نگاه از این منظر می تواند منتطقی باشد ولی ایا به نظر شما همین کافی است؟
ما بسیار بسیار مردم خوب و با ایمانی داریم که مانند همین مردم روستاها ی ما اعتقادات راسخ دارند و بسیار در تمام لحظات خود از یاد خدا غافل نمی شوند ولی ایا شما معتقدید که هرکس در یاد خدا باشد دیگر هیچ کدام از مشکلات بالا را ندارد.....؟
من قصدم از این سخنان چالش کشدن نظرات همه ما با هم است تا نتیجه ای حاصل کنیم...یاد خدا اهمیت والایی دارد و هیچ کس منکر آن نیست ولی حتی در روستاهای ما نیز افراد بدون این یاد وجود دارند و باید بگم بعضی حتی خیلی از این چیزها را به درستی نمی دانند و تنها در فطرت خودشان وجود دارد ولی ما و امثال ما که این همه از یاد خدا می گوییم به مراتب زیادتر دچار دوگانگی می شویم...
ببینید مثلا من یا شما یا فرشته یا نقاب یا ارمان که بیش از همه از یاد خدا می نویسد و از اعماق وجودش به او باور ددارد و خیلی های دیگر آیا اینان و حتی من یا شما همیشه مشکلات خود را با این یاد طی می کنیم؟
نه ...این یاد در فطرت همه انسان ها هست چه روستایی چه شهری حالا از نظر عمل متفاوت است ولی این تفاوت در هر جا وجود دارد به نظر من تکنولوزی مانع یاد خدا نمی شود و این حلقه کاملا مفقودی نخواهد بود....بازگشت به (( منم)) نکته جالبی بود که من این رو خودمم قبول دارم ...من هایی که فکر می کنند باید آنقدر کتاب و مقاله بخونند تا هیچ وقت طلاق نگیرند....ولی این من ها ی متفاوت از کجاست؟
از تمام این مردمی که من در تحت پوشش دارم و من امروز و دیروز از 100 نفر مرد وزن راجع به (( من )) پرسید تنها جوابم نگاه و سکوت بود..اینان هیچ اطلاعی از منم ندارند....این حداقل چیزی بود که من در این بین دیدم ..نه اینکه منی ندارند نه...یعنی هیچ گاه مثل ما حتی به آن دقت نکردند ولی خوشبختند........
چرا؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
ما با این مقالات افراد را ارجاع می دهیم به همان رفتارهای ساده و اصیل انسانی كه از درون انسان منشاء می گیرد و ریشه در آسایش بیرونی فرد ندارد.
زندگی مدرن باعث اشتباهات اساسی در شناخت آدمی شده است از جمله:
1 - اشتباه گرفتن آسایش با آرامش.........
2 - حرص برای رسیدن به نقطه نامعلوم و نامشخصی در آینده در ازای فراموش كردن زمان حال
3 - توقعات و انتظارات فزاینده و بدون سقف نسبت به خودش و دیگری .
4 - مساوی گرفتن ارزش خودش با نتیجه كارش.
انسان كنونی لذت را در مسیر حركت نمی بیند، لذت را در وصول نتیجه می پندارد و جالب اینكه هرگز این نتیجه نهایی محقق نمی شود.(ذات نامتناهی خواه انسان)
4 - اصالت لذت به جای اصالت تلاش یا حتی رنج:
5 - انسان امروز مركز ثقل و تمركزش لذتهای شخصی خودش هست. در حالیكه فطرت انسانی تمایل به نیكی كردن، و كارگشاء بودن دارد. انسان وقتی احساس مثمر ثمر بودن می كند آرامش یافته و شكوفا می شود.
وقتی احساس می كنی كه به وجودت در این جهان نیاز هست زندگی برایت معنا پیدا می كند و احساس خوشبختی می كنی.
اما وقتی می خواهیم كه همه آدمها و دنیا ، در خدمت ما باشند، و حواسشان به ما باشد، یا به هر طریق شده است از آنها بكاهیم و به خودمان بیفزاییم. رفاهمان بالا می رود ،اما دچار تنش و از هم گسیختگی می شویم. یعنی اگر به جای توجه به غیر ،هدفمان توجه به خود شد و در این مسیر افراط هم می كنیم. دچار مشكلات بی شمار می گردیم.
با تشکر فراوان از جواب مدیر همدردی که من خود به شخصه بسیار دوست دارم از تجربیات ایشان استفاده کنم و الحق و انصاف که از نتایج تحقیق شما بسیار لذت بردم کما اینکه من هم دارم در این جهت حرکت می کنم و حتما نتایج اماری این بررسی خودم رو در نهایت در تالار خواهم گذاشت البته در انتهای این چالش:
تمام سخنان شما را قبول دارم و در واقع هیچ چالشی در سخنان شما چون طی این 2 روز همان طور که در رابطه با مطلب انی عزیزم نوشتم تمام این نتایج شما را در همان 100 نفر بررسی کردم و براستی تمام اینها را بیان می کردند...و قبول داشتند در حالی که اصلا به آن فکر نکرده بودند چون اینان که من در خدمتشان هستم به طرز عجیبی بر پیرو غرایز والای انسانی هستند و نا دانسته انقدر صحیح رفتار می کنند و این خود برای من جالب است که اینان ندانسته عمل می کنند و ما دانسته عمل نمی کنیم....چرا؟
quote='آرمان 26' pid='81687' dateline='1244487055']
، بنده نيز از نزديك با انواع و اقسام قشرهاي گوناگون جامعه در ارتباط بوده و هستم ؛ و خود گواه ديگري بر مطالب مذكور مي باشم به عقيده بنده تمام مشكلات انسان از نوع نگاه او به زندگي نشأت مي گيرد و نوع نگاه به زندگي از هدف انسان براي زندگي و بقاء نشأت مي گيرد پس براي اينكه انسان به آرامش ؛سعادت ؛و كمال برسد بايد هدفمند زندگي و همچنين اين اهداف بايد متعالي باشد اهداف متعالي شامل اهداف خداپسندانه ايست كه خير خواهي، همنوع دوستي و در نهايت آرامش و صلح و صفاي بشر را در بر دارد و اين اهداف ميسر نمي شود مگر اينكه باور ما اين باشد كه براي قدم و هر كار خيري كه در ازاي خود و همنوعان خويش انجام مي دهيم پاداش و رضايتمندي در اين دنيا و جهان آخرت نصيب ما خواهد شد پس اگر حتي ما جنبه محاسبه گر هم نداشته باشيم همان رضايتمندي از كار نيك باعث رسيدن به آرامش خواهد شد .
ديدن تصاوير مربوط به پشت صحنهي فيلم، طلسم و افسونِ واقعيتانگاريِ آن فيلم را ميشكند! چرا كه واقعيتِ زندگي بازيگران آن را در حال حاضر، جلوي چشمانمان قرار ميدهد. در اين حالت واقعي بودن رخدادهاي فيلم رنگ ميبازند و ماهيت نمايشي آنها آشكار ميشود و بالطبع تأثيرگذاريشان نيز كاهش مييابد.
در اين گونه موارد، ما بيش از هر چيزي به ديدن تصاويري از پشت صحنهي فيلم زندگي در زمين نيازمنديم، راهحلي كه بيترديد كارگشاتر، و پاياتر از ديگر تجويزهاي معمول است. تنها لازم است چشمانمان بر جاري بودن زندگي در پشت صحنهي اين فيلم زميني گشوده شود.
اگر به راستي دريابيم كه با پايان نقش ما يا عزيزانمان در نمايش زندگي زمين، زندگي در پشت صحنه همچنان جاري است، ديگر ترس از عدم و نيستي، و از ميان رفتن و نابوديمان عذابمان نخواهد داد.
ياد كردن از "زندگي آخرت"، همان به ياد آوردن تداوم جريان زندگي در پشت صحنه است؛ از بسيار زواياي گوناگون اين كلام پرمعنا دانست كه: "ياد آخرت دارو و شفاست.
[/quote]
ممون از نظر دوست پیشکسوت تالار:
این کاملا صحیح است که تمام مشکلات انسان از نگاه او به زندگی نشات می گیرد.قبول و این کاملا منطقی و معقول است مثل تمام نظرات دوستان از ابتدای این تاپیک تا آخر .
ولی شما که خود دستی با این قشر دارید و به خصوص همشهری ما هم هستید خوب معنای سخنان مرا درک خواهید کرد....به نظر شما مردم این مکانی که من از ان سخن گفتم نگاهی به زندگی دارند؟
خوب من باز این طور شما را به چالش می کشم که من از همان 100 نفر از دیدگاهشان به زندگی پرسیدم:
اولین واکنش خیلی از انها خنده بود اونم خنده عجیبی که من می پرسیدم به چه می خندید؟می گفتند مگر باید به زندگی جور خاصی نگاه کرد؟
و من وقتی برایشان توضیح می دادم 65% انها تقربا اذعان کردند که هیچ گاه به این موضوع دقت نکردند و اصلا نمی دانند دیدگاه چیست؟!
ببینیند دوستان خدای نکرده بحث من حمل بر توهین بر شعور یا اعتقادات روستاییان پاکمان نیست ..اصلا ..خدا خود شاهدی بر سخنان من است ..اینان واقعا اصلا این دیدگاه ها را ندارند و به انها حتی فکر هم نمی کنند......پس چرا از ما که به زندگی نگاه داریم و گاها بسیار هدفمند احساس خوشبختی بیشتری دارند؟
و همچنین اشاره زیبایتان به یاد اخرت ...آیا در این تالار کسی هست که از اخرت یاد نکند؟یا از یاد خدا غافل باشد؟
آیا کسی هست که به یاد همه اینان باشد و از ته دل هم احساس رضایت کند؟
خود شما اقا ارمان گرامی آیا با تمام این نوشته های الهامی و عارفانه و خدایی زیبا که به قول نقاب عزیز عامل تصفیه روح هست هیچ گاه احساس نکردید حتی ذره ای که چرا شما که همه چیز می دانید ..این همه آگاهی از عرفان و روانشناسی و روابط زناشویی در مقالات خود دارید ....چرا مثلا فلان طور هستید یا نیستید؟
من جوابی نمی خوام برای این سوال من می گم حالا که ما همه به یاد همه اینان هستیم انها هم هستند ایا این حلقه مفقود شده است؟یا ایا این تنها حلقه است؟
همان قدر که ما به یاد خدا و اخرتیم آن ها هم هستند کم یا زیاد و این شاید دلیل کمک کننده باشد ولی آیا به نظر شما قطعی است؟یعنی ما مردم پیشرفته فقط چون از یاد خدا غافلیم احساس رضایت نداریم؟یعنی واقعا ما غافلیم؟همه ما؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
. و اینها ، تنها همینها ، یعنی :
توجه به " داشته ها " و راضی و شاکر بودن از آن و " عمل به دانسته ها " و " امید " است
که آرامش می آفریند و البته که هر جا آرامش باشد نشاط است آن هم نشاطی عمیق ،
rsrs عزیز
به همین آدمهائی که دیده ای توجه کن و همین سه مورد را در آنان جستجو کن ، اگر منشاء
این نشاط و آرامش را هیچ یک از اینها نیافتی به من خبر بده تا تجدید نظر کنم .
با تشکر از نظرات خوب فرشته مهربان عزیز:
فرشته گرامی من 3 ایکون بیان شده توسط شما هم بررسی کردم چیزی که عجیبا در اینان موج می زد توجه به داشته ها و راضی و شاکر بودن از آن است.....و حقیقتا تمام آنها بر این موضوع با پاکی خاصی اظهار عقیده کردند که برای من بسیار جالب بود...عمل به دانسته ها که بیان فرمودید در این تعداد وجود نداشت چون اصلا اطلاعی از موارد مد نظر ما نداشتند اینان بیشتر بر پایه غرایز و تجربه های سینه به سینه که گاها حتی غلط هم هست و مثلا من ساعت ها برای یک فرهنگ غلط با انان بحث می کنم(مثل:راه های جلوگیری از بارداری) زندگی می کنند و دانسته ها اگر منظور شما همان غرایز است و گاها تجربه های غلط ..بله در اینان هست آن هم به وفور که نهایتا هم در آنان احساس نشاط ایجاد می کند....و خلاف آن حرف زدن گاهی با دلخوری آنان قرین می شود و در نهایت امید....امید به چه؟من منظور شما را از امید در جامعه پیشرفته می فهمم ولی امید در اینان از نظر شما چیست؟
یعنی از نظر شما اینان به خاطر امید به چی طلاق نمی گیرند؟برای چه با خانواده همسر و جاری و..بحثی ندارند؟برای چه زندگی زناشویی موفق دارند بی هیچ بحثی؟چرا؟امید به چی دارند؟
اینان صد ها سال است این گونه به دنیا می آیند و می میرند و بچه های وافر آنان هم همین گونه اند پس منظور شما از امید چه بود؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
""""آنها راضی هستند""
راضی بودن یک چیز است....و تلاش برای راضی ساختن یک چیز دیگر.
به نظر بنده در جامعه امروزی و در شهرهای بزرگ افراد بیشتر در فکر ""راضی کردن"" هستند تا ""راضی بودن""
هدف اکثر افراد در جامعه امروزی شده است سبقت گرفتن ....جلو زدن...به هر قیمتی که شده است...
.
اگر من خود را دوست بدارم دیگر نیازی نمی بینم تا انرژی بیهوده صرف کنم ...که شاید بیشتر خود را دوست داشته باشم....شاید بیشتر خود را قبول کنم...شاید بیشتر........
ولی این بیشترها بهایی دارد که باید پرداخت کنیم و این بها تنها با راضی ساختن دیگران و فراموش کردن خود واقعی ...تحقق می یابد...
من هم به روستاهای دور افتاده رفته ام....و با چشم خود دیده ام که آنان سرشار از شور و امید هستند و همواره از زندگی خود راضی.
و با روح و جسم خود احساس کرده ام که چقدر خود و خود دیگری(هم نوعانشان) را دوست دارند......و این عشق خالص به خود آنان را از وابستگی های دنیای امروزی می رهاند.
آنان همدیگر آنگونه که هستند دوست می دارند.....زنی همان دست های پینه بسته ی شوهرش را دوست دارد... مردی همان سادگی و زیبایی باطن همسرش را دوست دارد.
دیگر همه چیز ساختگی نیست.....شعارها فقط در انجا واقعیت دارند زیرا برخاسته از قلبی مهربانند..
با تشکر از جواب زیبای نقاب گرامی:
پس به نظرم من جواب رو تا حدی لو دادم نه؟:46:
ولی حرف های شما کانملا درست بود از نظر من و من تمام سخنانی که فرمودید با چشمانم دیدم و تمام این اعمال را نظاره گر بودم...
اینان اصلا برایشان اهمیتی ندارد که کس دیگری راجع بهشان چه فکر می کند حتی ذره ای اهمیتی برایشان ندارد ولی سوال من این است....چرا؟
مگر اینان مقاله های ما را خواندند؟مگر اینان مطلب فرسنگ ها دور از خود اقا ارمان را که به مانند همین جواب است را خوانده اند؟
سوال من دقیقا همین بود حلقه مفقوده راضی بودنشان چیست؟یعنی چون خود را دوست دارند مگر ما نداریم؟
من دوست دارم نظر شما رو بدونم چرا اینها راضی هستند؟چرا زن دست های پینه بسته شوهرش را دوست دارد و ما نداریم؟یعنی ما نداریم که این گونه یم؟پس مگر نه اینکه ما این همه در دنیای متمدن مطالعه می کنیم پس چرا ما راضی نیستیم؟
چرا؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
ضمن تایید نظرات تمام دوستان باید عرض نمایم که از دیدگاه من حلقه گمشده خود انسان و ذات واقعی اوست
. همه اینها متاثر از کمالگرایی ما هستند کمالگرایی که باعث شده از کاه کوه بسازیم . امر بندگی و ارتباط با معبود هم از کمالگرایی ما بی تاثیر نمانده زمانی معبود ما بهترین است که یا به او نیازمندیم یا غرق الطاف او از خود بیخبر مانده ایم , یاد خدا همراه ماست ولی گاها فقط برای دادخواهی و شکوه بردن یاد خدا در قلب ماست زمانیکه نیازمندیم فراموشمان شده که ما همیشه نیازمند اوییم ما به دنبال ارتباط یکطرفه با خداییم ارتباطی که او موظف است همیشه به یاد ما باشد .ولی ما؟
ما اسیر هدف شده ایم مسیر رسیدن به هدف و پیشرفت های لحظه ای خود و اطرافیانمان را فراموش کرده ایم .یادمان رفته که یک انسان لازم نیست حتما ثروتمند و دانشمند و مجنون یا لیلی باشد تا که آرامش داشته باشد یادمان رفته بهترین ها تلاششان هم بهترین بود اون کسانی که شما سمبل ارامش و سادگی دیدنشان به خودشان به رفتارشان وبه آینده شان ایمان دارند وایمان دارند که انسانند و موفقند حتی اگر بهترین نباشند باور دارند که تلاش کردن هدف است.
باز هم از نظر شما هم ممنونم ..نظر زیبا و جالبی بود و قسمت آخر آن با نظر آنی و آرمان گرامی تا حدی یک مضمون داشت.......
و کاملا من نیز با شما موافقم ..ولی یک سوال:
روزی دوستی به من گفت هیچ فکر کرده ای که وقتی نیاکان ما غذا را با دست می خوردند چرا ما با قاشق می خوریم؟یا وقتی پنجره ماشین با دست بالا می رود چرا ما با کلید آن را بالا ببریم؟
براستی چرا؟
اگر ما بپذیریم که ما غرق در کمالگرایی هستیم و دور از ذات واقعی خود ..اگر کمالگرایی موجب شود ما همسر خود را کتک بزنیم یا به شوهر خود بی احترامی کنیم یا دوستمان را متهم به بی لیاقتی کنیم پس چگونه پیشرفت کنیم؟
پس اینگونه ما هم باید بگیم ما نه کتاب نه مقاله نه پول نه علم و نه هزاران چیز دیگر را نداشته باشیم تا طلاق نگیریم؟تا قهر نکنیم ؟تا کتک نزنیم؟
پس دوست من خوشحال میشم نظر زیباتون رو برای من باز کنید.....
************************************************** *****
و در آخر :
تابلوی زیبای اقا ارمان که هیچ جای بحثی ندارد///:73:
باز تکرار می کنم تمام نظرات برای من محترم است و بسیار آموختم ولی دوست دارم با چالش به نتیجه مقبول برسم و می دونم که شما هم کمک می کنید......
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
rsrsعزیز سلام و خسته نباشید....
بله آنان مردمان نه مقاله می خوانند و نه .............
فکر می کنی پس چرا این گونه هستند ؟؟؟سرشار از عشق
چون در وجودشان بانک اطلاعاتی و منبع مهمی وجود دارد که منشاء تمام مقالات جهان است و آن ........عشق است و دوست داشتن است اما از نوع خالص...
حال می گویید ""خالص"" یعنی چه؟؟؟ خالص یعنی فقط خود شدن.....خالص یعنی در هر موقعیت و در هر مقام و در هر ........خود بودن...
خالص بودن یعنی اینکه من نقاب که همینک در حال پاسخ دادن به شما هستم ::: بدانم که فرقی ندارد چه کسی مقابلم ایستاده و فرقی نمی کند من در چه محیطی هستم چه مجازی و چه واقعی ""خود"" باشم...
آن مردمانی که شما می گویید ..... با ما """اختلاف"" ندارند بلکه ""مختلفن""...
آنان از همان لحجه شیرین خود در هر موقعیتی استفاده می کنند مهم نیست برایش چقدر دشوار باشد و یا با تمسخر عده ای روبه رو شوند ....فقط خود را گم نمی کنند..
من جوان امروزی (خودم را می گوییم به کسی برنخورد) شده ایم تابع آب و رنگ......اما در عین حال از مدنیت و برابری صحبت می کنیم...مگر می شود؟؟؟؟
آن زن روستایی هم شاید تابع رنگ باشد ولی هرگز ""تابعیت"" خود را تغییر نمی دهد... تازه سخنی از عدالت و برابری هم نمی گویید چون برابری و لذت را در خالص بودن می بیند.. خالص بودن او اینگونه است که در انتخابش شک نمی کند ..می داند باید پایبند به اصول باشد.. می داند همه کاستی دارند و می داند همه ...یار پاک او نمی شوند... زیرا می پذیرد و پذیرفته و دانسته """عشق"" در وجود خودش است و این عشق پاک را هدیه می دهد به هم نوع خود و یارش...
من جوان امروزی ..اهدافم را بر شی یا شخص متمرکز کرده ام تا خود و خویشتن...
می گوییم در این دنیا اگر زرنگ نباشی و دیگران را مات نکنی قطعا در معرض کیش شدن خواهی بود.
بخدا همیشه در حال مبارزه کردن هستیم...در یک درون با خود و در بیرون با دیگران...
خب دیگر انرژِی باقی نمی ماند تا عشق ورزیم چون یاد گرفته ایم عشق باید متقابل باشد.
چون یادمان رفته باید در راه خدا کاری را انجام دهیم....
ان روستایان به خود و دیگری عشق می ورزند بخدا قسم در راه خدا....نه بخاطر خود و دیگری
نمی گوییم باید متعصب باشیم نه پیشرفت همسو با جامعه هم ضروریست ولی در درون با او باش.
فقط یک کلام..........خود را دوست بدار و ارزشت را حفظ کن ...هم رنگ باش اما تابعیتت را گم نکن.....خود دوست باش...ولی مغرور نشو......به یاد او باش.....اما از دنیا غافل مشو...
عاشق باش....اما تغییر مکن..........
در ضمن آغاز خود شناسی.....همراه با دیگرزادیست.....در این راه مشکلات زیاد است و موانع بسیار....
هیچ انسانی کامل نیست....هیچ کاملی هم انسان نیست ...پس انسان در طی مراحل زندگی باید به سوالاتی پاسخ دهد....خودش را به چالش کشد و این چالش همواره با عدم رضایت همراه خواهد بود. عدم رضایت انسان ها در گروه مطرح کردن مشکلات و ناراحتی ها آغاز می شود و رفته رفته انسان می پذیرد چگونه زندگی کردن را.....
بنابراین اگر من ناراضی هستم در حال طی مراحل دشو.ارم.......ولی وای به حالی که ""درجا زنم""".
می شود خوب بود و راضی.......اما اطمینان می دهم راضی بودن از زندگی مفد بدست نمی آید ...فردی می خواهد که سپری کرده باش ناراحتی ها را و پیشرفت کرده باشد...
طعم رضایت.....تنها در ناراضی بودن می چسبد. طعمی که شیرینیش تلخی عدم رضایت را خنثی خواهد کرد.
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
خداوند ما را با فطرتی پاک و روان آفریده ، و آنچه لازمه زندگی سالم است به صورت داده هایی
در وجود ما تعبیه کرده آنچنانکه به پیامبر عظیم الشأن اسلام می فرماید " فذکر انما انت مذکر "
یعنی تو یادآوری کن که تنها یادآوری کننده ای ( نه یاد دهنده ) .
و هر چه ما می آموزیم اگر به کشف خود و فطرت و پیوند با آن منجر نشود ، می شود همه آنچه
اشاره داشته ای ،یعنی آنچه می دانیم ولی با وجود آن راهمان و عملمان باز هم اشتباه می شود .
"باور" آنچه می دانیم قطعاً به عمل منجر می شود ، که مشکل اغلب ناآرامیها فقدان همین است ،
اینان که شما می بینید اون حداقل دانسته های فطری خود را باور دارند و این باور به عملشان
وا می دارد که حاصلش "رضایت از خود" است ( البته نه خودبینی) و رضایت از خود آرامش می
آورد .
و اما امید،
آشکار بود rsrs عزیز ، اشاره داشتم که امیدشان از کجاست ، آنها عمیق خدا را باور
دارند ،نه فقط باور اینکه وجود دارد ، بلکه باور اینکه همه چیز در ید قدرت اوست ،
باور اینکه آنچه او برای بنده هایش مقرر داشته عین خیر است و صلاح ،
باور اینکه مهربانترینهاست ،
باور اینکه مافوق ترینهاست ، باور اینکه مطمئن ترین پناهگاه است وقت درد و رنج ،
عزیز من به کلامشان توجه کن ، حتی وقت درد و بیماری :
" توکل به خدا " " هر چه خدا بخواد " راضیم به رضای خدا " ، و حتی اگه گله داشته باشند هم
به او رو می آورند و با او می گویند ، ( و آنانی از اینان که چنین نباشند مطمئن باش امید ندارند )
و اگر خدا را اینگونه باور داشتی و توکل نکردی ، و در اوج درد و رنج با درد درل با او آرام نشدی ،
و ..... امید پیدا نکردی که همه چیزبه درستی ، درست می شود ، هر چه می خواهی نثار من
کن .
****
آنان بی آنکه آموخته باشند ، باور دارند
:203::203::203:
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
دوست گرامی
موضوع جالبی رو مطرح کردید، یه کتابی هست به اسم "مدیریت تکنولوژی" نوشته طارق خلیل استاد وپرفسور این مبحث از یکی ازدانشگاههای آمریکا ، وکتب زیاد دیگری در ارتباط با "تکنولوژی" و "فرهنگ" وارتباط این دو وتاثیر وتاثر آنها بر یکدیگر ، عموما کتبی که درباره "آینده جهان" نگاشته شده هم می تونه سرفصلهای خوبی رو برا مطالعات شما داشته باشه.
باز شدن شاخه هایتحقیق می تونه برا یه محقق کمک خوبی باشه.
موفق باشی
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
با سلام
1- منظور من از کمالگرایی یا perfectionist بعد منفی کمالگرایی بود , چرا که بنده به هیچ به عنوان با تلاش بشر در راستای دستیابی به پیشرفت و نوآوری در تمام ابعاد هیچ مشکلی نداشته و نخواهم داشت .از نظر روانشناسی انسان کمالگرا انسانیست که فقط و فقط به نتیجه بهترین میاندیشد و توانایی پذیرش شکست و نتیجه در سطح پایینتر را ندارد .چنین فردی در صورت عدم دسترسی به خواسته آرمانی خود دچار یاس احساس شکست افسردگی و ... خواهد شد.این فرد توانایی خود و دیگران را نادیده گرفته وبی توجه به ظرفیت ها عملا بر هدفی آرمانی و یا رسیدن به مدینه فاضله اصرار دارد. که این مساله در مورد جامعه آماری شما صادق نیست
2- افراد جامعه اماری شما افرادی تسلیم هستند . تسلیم در برابر خواست خدا , جبر طبیعت , خواست جامعه و ... اینکه فردی تا این حد احساس تسلیم کند باعث کاهش احساس نارضایتی و چنانچه خود اشاره فرمودید باعث عدم احساس نارضایتی خواهد شد چرا که فرد خود را قادر به واکنش در برابر آنچه برای او از سوی طبیعت و خدا و جامعه و ... مقدرشده است نمیداند و به صورت ناخودآگاه همه را چه خوب چه بد هدیه ای می پندارد که امکان داشت که همین حداقل هم وجود نداشته باشد.(مثال :ازدواج های عشیره ای وبدون تمایل طرفین و بارداری های نا خواسته و واکنش در برابر امراض و... واکنش در برابر آفات و بازدهی محصول و ...)
3- جامعه اماری شما از آن جهت که ما را به تامل در مورد خدایمان و اعتقداتمان و باورهایمان و صداقت و یکرنگیمان و دوروایمان و تظاهرات و تضاد هایمان و ناسپاسی ها و نا امیدی هایمان و .. وادارد بسیار جامعه مناسبی است شاید بسیاری از ما حلقه گمشده خود را با تامل در این جامعه بیابیم واما امثال من و شمایی که اذعان داریم که نه از یاد خدا غافل بوده نه ناامید و ناسپاس بوده ایم نمیتوانیم حلقه گمشده آرامش و... را در جامعه ای بیابیم که به دلیل زاویه دید متفاوت و عدم شناخت و دانش کافی احساس رضایت دارد .گاه اسم این احساس رضایت را میتوان غفلت گذاشت به نحوه نگرش خود به عنوان یک پزشک به بیماری سرماخوردگی و یک فرد عامی بیاندیشید , به احساس رضایت همگی ما در دوران کودکی (دوران غفلت و بازی) بیاندیشید مگر دنیای پیرامون ما از کودکیمان تا به امروز چقدر تغییر کرده ؟
چرا تا 15 یا 20 سال پیش انچه را که والدینمان میگفتند به راحتی می پذیرفتیم ولی اکنون ؟
از دیدگاه من جامعه اماری شما همانند کودکی میماند که آنچه مادرش چه درست چه غلط به او میگوید میپذیرد و از اینکه مادری دارد که برای او اسباب بازی و خوراکی های رنگارنگ میخرد وگاها او را به خاطر کارهای بدش تنبیه میکند مشعوف است.
حلقه گمشده ما این مادر است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حلقه گمشده ما تسلیم است؟؟؟؟؟؟؟ آیا ما خود را قادر به واکنش در برابر محیط پیرامون و خواست آن نمیدانیم؟؟؟؟؟؟حتی اگر هم بخواهیم دانش امروز ما این مجوز را صادر نخواهد کرد که منفعل باشیم. که خود را تسلیم بدانیم.
ایکاش جامعه آماری شما 100 نفر از متخصصین و کارشناسان درد کشیده و آشنا به تمام دردهای بشر میبودند که در کنار چشیدن طعم تلخی های جامعه باز هم احساس آرامش و رضایت میکردند و ما حلقه گمشده را در میان انها جستجو میکردیم.
لازم به ذکر است که من قصد جسارت یا توهین به طبقه محروم و زحمتکش جامعه را ندارم.
خوشحال میشم که نظراتم به چالش کشیده بشه و مجبور به تفکر بیشتر بشم
موفق باشید
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلا دوست عزیز!:72:
بسیار ممنون و متشکر از مقاله عالی و عمیق و در عین حال ساده و مفیدی که گذاشتید:104:ساده نه از این بابت که این مقاله بار علمی نداشت بلکه از این جهت که با اجتناب از کلمات پیچیده روانشناسی مطالب عمیق و کاملی را درباره عمق روح و روابط درونی انسانهایی که در عصر تمدن و مدرنسیم هنوز هم عاشقانه با خدا ارتباط برقرار میکنند وبه جای دخالت بیجا در پدیده های طبیعی یا از دست دادن موقعیتی که خدا برایشان فراهم کرده به جرم غیر منطقی بودن و مغایر بودن با معیارهای ارزشی جامعه کنونی (که اصلا خدای نکرده آیه نازل نشده اگر مغایر با آن رفتار کنیم حتما بدبخت خواهیم شده و تازه برعکس خیلی از آنها برخلاف شرع و موازین اسلامی است)شاد و ساده زندگی میکنند و بسیار هم خوشبختند پرداختید!
:مثلا پدری که با مخالفت بیجای خود درباره یه ازدواج پاک و عاشقانه با معیارهای الهی فقط به جرم نبودن امکانات کافی یا اصلا گناه دخترش برای پذیرفتن عشق یک بیگانه موجبات افسردی و دلمردگی دخترش را فراهم میکند و با بعد با صرف کلی هزینه درمانی و مراجعه به مراکز روانشناسی دلیل گوشه گیری انزوای دخترش را جویا میشود چه توجیهی دربرابر یکی از همین افرادی را که در آن روستا دیده اید و دخترش با لبخند وکودکی دربغل با راحتی با افراد خانواده رفتار میکند میتواند داشته باشد!؟ :43::302:
اینجا به مطالب خوبی از سوی دوستان هم اشاره شد و من فقط به مطالب جالبی که در کتابهای خانم بتی جین ایدی (در آغوش نور 1 و2 )خوانده ام و به متون با ارزش کتابها پائولو کوئیلو اشاره میکنم و کلی کتابهای معنوی دیگر که در عصر مثلا تمدن دنبال خود واقعی آدمهای و داستانهای واقعی از دلایل آفرینش انسان و راههایی که خدا برای هر کدام از بنده هایش مقرر داشته و سرنوشت محتوم الهی که با دور شدن از آنها و خود واقعی و مسیر اصلی سرنوشتمان که باعث افسردگی و سردرگمی ما میشود اشاره میکنم و سرآخر:
:203:اگر آسمان کار خودش ر ا بکنه و زمین هم کار خودش را و هر کدام از ما ها هم کار خودمون را کار همه راه میفته :Dو دیگر نیازی به اینهمه مقاله علمی که باز دست نوشته راهی برای توجیه سردرگمیهای خودمونه نیازی نیست :160:
ایمان راهی برای همه است!:72:وقرآن بهترین منبع برای آرامش و پیدا کردن مسیر الهی !
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
سرشار از عشق
چون در وجودشان بانک اطلاعاتی و منبع مهمی وجود دارد که منشاء تمام مقالات جهان است و آن ........عشق است و دوست داشتن است اما از نوع خالص...
حال می گویید ""خالص"" یعنی چه؟؟؟ خالص یعنی فقط خود شدن.....خالص یعنی در هر موقعیت و در هر مقام و در هر ........خود بودن...
آن مردمانی که شما می گویید ..... با ما """اختلاف"" ندارند بلکه ""مختلفن""...
آنان از همان لحجه شیرین خود در هر موقعیتی استفاده می کنند مهم نیست برایش چقدر دشوار باشد و یا با تمسخر عده ای روبه رو شوند ....فقط خود را گم نمی کنند..
من جوان امروزی (خودم را می گوییم به کسی برنخورد) شده ایم تابع آب و رنگ......اما در عین حال از مدنیت و برابری صحبت می کنیم...مگر می شود؟؟؟؟
من جوان امروزی ..اهدافم را بر شی یا شخص متمرکز کرده ام تا خود و خویشتن...
می شود خوب بود و راضی.......اما اطمینان می دهم راضی بودن از زندگی مفد بدست نمی آید ...فردی می خواهد که سپری کرده باش ناراحتی ها را و پیشرفت کرده باشد...
طعم رضایت.....تنها در ناراضی بودن می چسبد. طعمی که شیرینیش تلخی عدم رضایت را خنثی خواهد کرد.
با سلام به دوست و هم تالاری گرامی نقاب :
باید اعتراف کنم که اکنو با این متن شما من نیز با شما موافقم و این در حقیقت با تامل فراوان یکی از ایکون هایی است که مدیر محترم همدردی نیز در تحقیقات خود به ان پرداخته اند و اکنون شما نیز به همان نتیجه رسیده اید....
بله برادر خوبم این که شما می فرمایید البته به نظر من انقدر صحیح است که جای چالشی ندارد......
ممنون از نظر خوب شما.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
[color=#000080][b]
و هر چه ما می آموزیم اگر به کشف خود و فطرت و پیوند با آن منجر نشود ، می شود همه آنچه اشاره داشته ای ،یعنی آنچه می دانیم ولی با وجود آن راهمان و عملمان باز هم اشتباه می شود .
"باور" آنچه می دانیم قطعاً به عمل منجر می شود ، که مشکل اغلب ناآرامیها فقدان همین است ،
اینان که شما می بینید اون حداقل دانسته های فطری خود را باور دارند و این باور به عملشان وا می دارد که حاصلش "رضایت از خود" است ( البته نه خودبینی) و رضایت از خود آرامش می آورد .
با تشکر فراوان از نظر دوست خوب و همیشه نکته سنجم فرشته مهربان:
مطالب زیبای شما نیز بسیار برای من تاثیر گذار و خوب بود ..و من نیز این بار قصد هیچ چالشی ندارم.....چون در حقیقت اکنون تمام ما کم و بیش به یک نتیجه در حال رسیدن هستیم که در واقع حلقه مفقوده تمام این صحبت ها خواهد بود....
در حقیقت در ادامه سخنان نقاب گرامی شما نیز به ایکون دیگری که حاصل تحقیق مدیر همدردی بود رسیده اید و هیچ جای چالشی برای من باقی نمانده است در این سخنان شما...
ممنون..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
یه کتابی هست به اسم "مدیریت تکنولوژی" نوشته طارق خلیل
سلا بر برادر خوبم BABY :
ممنون از راهنمایی شما جهت کتاب... حتما استفاده خواهم کرد...البته قصد من دوست خوب از مطرح کردن این عنوان دانستن نظرات دوستان تالار و در حقیقت دیدگاه آنان و تفکر انان است و چالشی بر ذهن های خسته خود جهت هدفدار کردن ان که البته در نهایت که تمام نظر ها کامل شد تمام انچه خود نیز می اندیشم را بیان خواهم کرد..من بسیار خوش وقت خواهم شد که شما دوست گرامی هم این حلقه مفقوده را از دیدگاه خود بیان فرمایید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
1- منظور من از کمالگرایی یا perfectionist بعد منفی کمالگرایی بود , چرا که بنده به هیچ به عنوان با تلاش بشر در راستای دستیابی به پیشرفت و نوآوری در تمام ابعاد هیچ مشکلی نداشته و نخواهم داشت .از نظر روانشناسی انسان کمالگرا انسانیست که فقط و فقط به نتیجه بهترین میاندیشد و توانایی پذیرش شکست و نتیجه در سطح پایینتر را ندارد .چنین فردی در صورت عدم دسترسی به خواسته آرمانی خود دچار یاس احساس شکست افسردگی و ... خواهد شد.این فرد توانایی خود و دیگران را نادیده گرفته وبی توجه به ظرفیت ها عملا بر هدفی آرمانی و یا رسیدن به مدینه فاضله اصرار دارد. که این مساله در مورد جامعه آماری شما صادق نیست
2- افراد جامعه اماری شما افرادی تسلیم هستند . تسلیم در برابر خواست خدا , جبر طبیعت , خواست جامعه و ... اینکه فردی تا این حد احساس تسلیم کند باعث کاهش احساس نارضایتی و چنانچه خود اشاره فرمودید باعث عدم احساس نارضایتی خواهد شد چرا که فرد خود را قادر به واکنش در برابر آنچه برای او از سوی طبیعت و خدا و جامعه و ... مقدرشده است نمیداند و به صورت ناخودآگاه همه را چه خوب چه بد هدیه ای می پندارد که امکان داشت که همین حداقل هم وجود نداشته باشد
3- جامعه اماری شما از آن جهت که ما را به تامل در مورد خدایمان و اعتقداتمان و باورهایمان و صداقت و یکرنگیمان و دوروایمان و تظاهرات و تضاد هایمان و ناسپاسی ها و نا امیدی هایمان و .. وادارد بسیار جامعه مناسبی است شاید بسیاری از ما حلقه گمشده خود را با تامل در این جامعه بیابیم واما امثال من و شمایی که اذعان داریم که نه از یاد خدا غافل بوده نه ناامید و ناسپاس بوده ایم نمیتوانیم حلقه گمشده آرامش و... را در جامعه ای بیابیم که به دلیل زاویه دید متفاوت و عدم شناخت و دانش کافی احساس رضایت دارد .گاه اسم این احساس رضایت را میتوان غفلت گذاشت
از دیدگاه من جامعه اماری شما همانند کودکی میماند که آنچه مادرش چه درست چه غلط به او میگوید میپذیرد و از اینکه مادری دارد که برای او اسباب بازی و خوراکی های رنگارنگ میخرد وگاها او را به خاطر کارهای بدش تنبیه میکند مشعوف است.
حلقه گمشده ما این مادر است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حلقه گمشده ما تسلیم است؟؟؟؟؟؟؟
خیلی خیلی از متن شما دوست خوبم لذت بردم:
البته من خوشحال می شدم اگر سایر دوستان هم نظرات یکدیگر را به چالش می کشیدند و اذعان می کنم من به تنهایی ..یک تفکر هستم و با این همه نظرات خوب و ارزشمند تا حدی قدرت چالش کشیدن دارم و دوست داشتم اگر کسی هم نقدی بر سایر نظرات همانند کاری که من می کنم می کرد تا بفهمم چقدر تک تک ما که در این تاپیک مطلب نوشتیم حرف های هم را قبول داریم.....
ولی من خود این کار را تا کنون کرده ام و تا حصول نتیجه که در آخرین تاپیک جمع بندی می کنم ادامه خواهم داد....
موضوعات مطرح شده شما بسیار برای من جالب بود و به خصوص مطلب تسلیم
بسیار با ان موافقم و در جامعه مورد مطالعه من این موضوع موج می زند.......
شاید برادر خوبم آرمان 26 گرامی که من همچنان منتظر پاسخ اندیشمندانه شان هستم در این مورد موافق باشند چون ایشان هم در همین جامعه جنوب کشور ما ساکن هستند...
اینان اغلب افرادی هستند که در برابر همه چیز تسلیم هستند و من منتظر بودم ببینم کسی این سخن را بیان می کند؟
اینان به مرور زمان و در گذر روزها یاد گرفته اند که نباید به هیچ چیز اعتراض کنند و در سکوت خفقان اور میان خود و خانواده هاشان غوطه ور هستند ..سکوت و تسلیمی که هیچ یک از ما به خصوص زنان در مقابل ان سر فرود نمی اوریم...
ولی اینان چنان تسلیم هستند و چنان از این تسلیم خشنودند که من گاهی گمان می برم هیچ وقت غمگین نیستند...
مثلا در این مکان مردانی هستند که 3 زن دارند و برای من بسیار عجیب است که گاهی مریض های من با چنان ذوقی بیان می کند که من آمدم دکتر و بچه هایم پیش هوویم هستند که مو بر تن ادم سیخ می شود؟
چیزی که نه من و نه هیچ دختر متمدنی نمی پذیرد.....ولی اینان به راحتی پذیرفته اند..
وقتی به یکی از آنان میگویی این دختر کوچک 14 ساله چه به مردی 40 ساله ...زن اول او با دفاع شدید از شوهرش می گوید :دخترعموشه ..حقشه!!!!!
یعنی چی؟شما کدامتان یک لحظه چنین دنیایی را تحمل می کنید ولی اینان آنقدر تسلیم بوده اند در برابر همه چیز مادر شوهر...مردان ...و در نهایت خدا که اصلا به قول دوست خوبم نقاب فکر اعتراض هم ندارند و به همان چیزی که هستند راضیند....
نه آنان خوبند نه ما...
ما با یک تلفن نزدن نامزد یا همسرمان هزار فکر می کنند اینان برای شوهرشان به خواستگاری می روند!!!!!!!!
و به قول نقاب ما باهم مختلفیم....و این سخن زیبایی بود....
اینان اگر بچه های کمتر از 5 تا داشته باشند شوهرانشان زن خواهند گرفت و ما مقاله از چگونگی شروع یم رابطه جنسی می خوانیم و با خود می گوییم چقدر وحشتناک ! ما در هزار پستو قایم می شویم تا کسی عیب هامان را نفهمد و اینان از ریزترین مسائل خود در پیش من با همسایگان خود می گویند و می خندند از ته دل ..گویا غمی ندارند!؟؟
و واقعا ندارند......
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar 25
:203:اگر آسمان کار خودش ر ا بکنه و زمین هم کار خودش را و هر کدام از ما ها هم کار خودمون را کار همه راه میفته :Dو دیگر نیازی به اینهمه مقاله علمی که باز دست نوشته راهی برای توجیه سردرگمیهای خودمونه نیازی نیست :160:
ایمان راهی برای همه است!:72:وقرآن بهترین منبع برای آرامش و پیدا کردن مسیر الهی !
ممنون از لطف شما دوست خوبم نیلوفر و اینکه حوصله کردید این همه جواب های طولانی و زیبای دوستان را خواندید و در نهایت خود لطف کرده و پاسخی قرار دادید........:227:
نظر شما هم به مانند دوستان متین و عالی بود ولی من از شما همان سوالی را دارم که از آنی گرامی و آرمان محترم پرسیدم چون نظر آخر شما هم با آن دوستان در یک راستاست.....
ایمان بسیار عالی است و هر کس در یک سطحی از ایمان هست و به همان اندازه هم از چشمه محبت خدایی سیراب می گردد چه در روستا چه در شهر مدرن...قبول دارم در عده ای این ایمان اصلا وجو ندارد ولی آنان مخاطب من نیستند..مخاطب من در جامعه ایست که ایمان هست و اعقاد به آخرت هست و یاد خدا هم هست ولی آنان راضی و ما ناراضی هستیم ..این سوال اصلی من در چالش با آنی و آرمان و شما دوست عزیز هست.....
که منتظر پاسخ اندیشمندتان هستم... تا نظر شما را از این حلقه بدانم......:16:
درنهایت دوست داشتم مطلبی را که در ذهنم مانده و روی من اثر خوبی داشت را در ادامه بنویسم:
دیروز خانمی به من مراجعه کرد ..بسیار با حجب و حیا و مهربان بود و خنده های او خستگی آن همه ویزیت را از من به راستی دور کرد..این چیزی که می نویسم احساس اون لحظه من است از ته قلبم.....
وقتی که پرونده نفر قبلی را کامل کردم و به صورت جوانش نگاه کردم عجیب آرامش یافتم ..نمی دانم چرا و هنوز راز آن نگاه را نفهمیدم...
با جدیت و سختی گفتم بفرمایید :مشکل چیست؟
دوستان فکر می کنید چه مشکلی داشت..خواهش می کنم قبل از ادامه مطلب چند لحظه فکر کنید که بیماری این خانم که در گرمای 12 ظهر جنوب او را پیش من کشانده بود چه بود؟؟؟؟؟؟بعد ادامه دهید......
.
.
.
.
تا بیمار دهان باز کرد منشی من داخل پرید که خانم دکتر به این خانم گفتم شما دیگه ویزیت نمی کنید به زور آمده!!!البته منشی من از این حرفا زیاد می زنه!!!!!:P
خلاصه ..بعد از رفتن اون گفتم مشکل چیه؟
به خدا باور نمی کنید یا من خیلی برام عجیب بود!!!گفت من زن دوم یک آقا هستم...خیلی هم دوستش دارم در هفته 3 شب پیش من میاد و مشکل من اینه که در زمانی که منتظرم تا اون بیاد دیوانه میشم ...
من مات نگاش می کردم...گفتم یعنی منظورت چیه؟چی میشی؟
گفت هیچی از ذوق اینکه فردا میاد و دلم براش تنگ شده خیلی بی قرار میشم هیچ دارویی نیست که من از این حسم کم بشه؟؟؟؟؟
من بیمار شما دوستان پزشک ..
بیماری این خانم به نظر شما چی بود؟
شما چه جوابی بهش میدادید؟
ایا براش قرص می نوشتید تا از این حس راحت شه؟
قرص میدادید تا بخوابه یا تپش قلبش کم بشه؟چی بهش جواب میدادید؟
اگه حوصله داشتید نظرتونو دوست دارم بدونم....
ممنون از حوصله شما که این جواب های طولانی ولی با فکر رو می خونید....
:228:
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
با درود؛
برخی مقولات را نباید با هم مخلوط کرد و سمپاتی خویش را نسبت به فضاهایی هیچگاه نمی توان پایه و اساس یک دیدگاه ارزشی و خوب و بد بین قرار داد.
جوامع روستایی کشورهای در حال توسعه خاستگاه نیک پنداشته شده این واگوبه اند.و من می گویم که راه فیزیکی که آنها را به شهرهای این گونه کشورها می پیوندد،گویی به مثابه حرکت در تونل زمان هستند.
مردمانی که هیچ برخوردی با مدنیت و مدرنیسم سودمند و مثبت که حرکت به ناچار جامعه انسانی است نداشته اند.
ارتباط بلاواسطه با زمین،اب،جانداران اهلی و وحشی،عادات و عقاید متعلق به گذشته ای که انگار تزلی و ابدی است،مثلاً توفق مرد بر زن،نبود حریم شخصی،زندگی قبیله ای و عشیره ای،نامیدن جنس مؤنث انسانی و زمین بعنوان ناموس،جنگها و دعواهای دوره ای بر سر آب و زمین و . . . گوشه ای از مشخصات اجتماع روستایی است.
فالبهای از پیش تعیین شده که جای هر کس در آن مشخص است و همه و همه زندگی آن مردم و آداب و رسومشان و کارهایشان حداکثر در یک کتاب صد صفحه ای جای می گیرند.
انسانها فاقد دانش لازم برای شناخت موارد نوین هستند و در نتیجه آرزوها و شما بخوانید انگیزه هایی جدید.
انگیزشی که سبب گرایش یک انسان شهری به تأتر و سینما یا خواندن یک رمان چند هزار صفحه ای می شود،در این جوامع فاقد معناست.
زندگی بسیار ساده است،چنانکه هزاران سال همچنان بوده اند.ناآگاهی در درجه نخست و بیماری و فقر و تسلیم در برابر کسی که زورمندتر است از تبعات همان زندگی ساده است.
اکنون یک انسان به ظاهر متمدن شهری که موجودی است ناقص الخلقه(همه مان) بنا بر اتفاقی سر از این جوامع در می آورد.
از شهر شلوغ و به ظاهر متمدن و مدرن به روستایی که همگی راضیند به: * پیشانی نوشت خودشان*
آیا انسان درون شهرهای ایران مدرن است؟اندیشه و کردارش چه؟نخست باید به این پرسش پاسخی درخور داد.
تعاطی اندیش ها و تعامل اجتماعی و حتی اختلافات میان زیست فکریی و قیزیکی یک انسان شهری در ذات و ماهیتش کاملاً متفاوت از یک انسان متعلق به دوران گذشته است.
موارد پیش پا افتاده ای چون:خستگی از ترافیک و شلوغی شهر و یا گوناگونی به حق افکار انسانهای مدرن و گاهی کارزار کلامی آنها هیچ چیز بدی که خیر،بسیار هم نیکوست.
جالب است که می بینیم که چه خون و خونریزی ها و ناعدالتی ها که در همین روستاها نمی شود.و از سویی چقدر شگفت آور است که بسیاری از روستاییان با داشتن آب و زمین بازهم متمایل به شهرنشینی اند؟!
همانطور که اشاره کردم وجود سکونی ژرق در طرز زندگی و اندیشه روستا سبب نشناختن امری مهم بنام *حق انسانی* از سوی فرد سنتی روستا می شود.
زن جنس دوم است و اصلاً حق اظهار وجود،عاشق شدن یا اعتراضی ندارد.چونان مردمام قرون وسطی و مواردی دیگر که از آن بگذریم.
آنچه روشن است دانش و آگاهی سبب رنج است.مثالی روشن آن است که تفکر را به جس درد در انسان مانند کنیم.اگر حس دردی نباشد،هیچگاه فردی درد ناشی از سوزن را درک نمی کند و چه بهتر که به سواد ماننده کنیم که در روی کاغذی فحش بنویسند و بدهند دست فردی بیسواد رنجی و عصبانیتی از آن حس نمی کند.
نه من و نه شما دوست ارجمند اصلاً نمی توانیم سنجشی میان خود و یک انسان سنتی و متعلق به دنیای گذشته و حاضر شده در این زمان انجام دهیم.
هنگامی که من اصلاً ندانم که جهان دگرگونه ای هم هست و زندگی بهتری و دانشم در حد رفع نیازهای غریزی باشد،دیگر بجز درد ضربه و زایمان و اندوه نزدیکان دیگر چه مشکلی دارم.اگر پدری یا شوهری کتکم زد چرا روانم آزرده گردد،گریه ای کرده و والسلام.
من هیچ قصد توین نداشته ام،ولی اینها واقعیت است.همانطور که انسان شهری نیز جهالتهایی دارد.عدم احترام به طبیعت و حرص و آز از همین نادانی هایند.
نه روشن کردن آتش با سنگ چخماق و داشتن بچه های بسیار که برخی نیز از یک اسهال ساده خدای ناکرده بمیرند درست است و نه غرقه شدن در ماشینیسم یا غره شدن به باور خود.
هیچگاه،مؤکداً می گویم که هیچگاخ مدرنیسم سبب بیماری روانی و افسردگی و اختلافات اندیشه ای میان انسانها نمی شود.
مردمان شهری این زمان کشور ما در حال گذارند و نه روستایی یا بهتر سنتی اند و نه مدرن،هی این ور و آن ور می روند که چگونگی آن از این مفال بیرون است و این موجب آزردگی خاطر برخی از انساهنهای شهری این دیار است.
بدرود./
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلامی دیگر.......
واقعا از سخنان استاد خود ""گردآفرید"" عزیز تحت تاثیر قرار گرفتم...
ایشان از کسانی هستند که همواره ماجرا را با دیدی باز می نگرند.....
و از مسئله هایی سخن می گویند که تحلیل ان بسیار دشوار بوده و تنها از عهده ایشان بر می آید..
گردآفرید عزیز نوشته اند:::
مردمان شهری این زمان کشور ما در حال گذارند و نه روستایی یا بهتر سنتی اند و نه مدرن،هی این ور و آن ور می روند که چگونگی آن از این مفال بیرون است و این موجب آزردگی خاطر برخی از انساهنهای شهری این دیار است.
>>>واقعا به لوپ کلام اشاره کردند.متشکر
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
با درود؛
از اظهار لطف نقاب ارجمند خرسند شدم و در ادامه بیان می دارم که:
چیزی بنام جامعه و انسان مدرن هم اکنون در شهرها و شهروندان ما وجود ندارد.مدرنیسم و پیشرفتگی در دانش و زندگی بر پایه خردگرایی و انسان خردگرا بوده و بسیاری پیش زمینه ها را می جوید.
آنچه نتیجه زرین آن را در کشورهای پیشرفته شاهدش هستیم،پدیده ای خلق الساعه نیست.500 سال به درازا انجامیده و اکنون داریم نتایجش را دیده و از مواهب آن بهره می گیریم.
سخن بسیار است . . . . در اوایل سده چهاردهم خورشیدی حکومت وقت چیزی را وارد این کشور کرد و تن این ملت نمود که نه تنها اندازه تن این جامعه نبود که گشاد هم بود.
ما در ایران اکنون نه مدرنیسم که ماشینسم ایرانیزه شده داریم.و جالب است که آن ردای به ظاهر گشاد را که البته نه تنها بدقوارخ نبود و نیست که بدقوارگی از خود ماست،براحتی و با تفکر سنتی به دلخواه خویش بریدیم و کم و زیادش کردیم.
و پس از سالها چنان شد که از آن مدرنیسم ناقص وارداتی نیز تنها شبحی باقی مانده است.مبل به موجودی عظیم شده و به جان ما افتاده است.مصادیق فراوانند:
من یک مهندس آرشیتکتم و با صدای بلند و با مدرک و دلیل می گویم که اکنون ما در ایران هیچگونه معماری ملی نداشته و داریم با دست خود حمام خونهایی دهشتناک می سازیم.
اندازه اتوموبیل های ما در شهرهایمان بسی کمتر از شهرهای ممالک پیشرفته است.اما شما ترافیک ما را بنگیرید . . .
به میزان گشتردگی و پراکندگی همین پمپ بنزین های ما بنگیرد . . .
مدارس،بیمارستاها،خیابان بندی ها،طرح های شهی،جاده های ما،ماشین های خودمان و . . . . هر کجا را که می نگری سری از اژدهای هزار سری را که خود ساخته ایم،سر بر می آورد.
آن وقت نباید اگر برای گذراندن طرح پزشکی،سرباز معلمی،سربازی یا ملک داری و . . . . سری به روستا زدیم،به خیال خود از نداشتن مشکل یک فرد روستایی احساس اندوه کنیم؟
کاش می شد دوستان سری به یک شهر مدرن با مردمانی با اندیشه و رفتار مدرن می زدند در کشورهای پیشرفته تا نعنا و مفهوم خیلی چیزها را دانسته و گوشی دستشان می آمد.
این مقال را فعلاً به حال خود می گذارم.
بدرود./
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گرد آفرید
آن وقت نباید اگر برای گذراندن طرح پزشکی،سرباز معلمی،سربازی یا ملک داری و . . . . سری به روستا زدیم،به خیال خود از نداشتن مشکل یک فرد روستایی احساس اندوه کنیم؟
کاش می شد دوستان سری به یک شهر مدرن با مردمانی با اندیشه و رفتار مدرن می زدند در کشورهای پیشرفته تا نعنا و مفهوم خیلی چیزها را دانسته و گوشی دستشان می آمد.
این مقال را فعلاً به حال خود می گذارم.
بدرود./
با سلام
من با این بخش سخنان آقای گرد آفرید موافق نیستم. چون جمله اول از مفهوم موضوع خارج شده و به صورت گزنده ای به توصیف فاعل پرداخته است. معمولا بحثهایی كه به آهستگی دچار چنین انحرافی می شوند به جای تبادل آرا،به حمله و دفاع كشیده می شود.
اما در مورد شهر مدرن با مردمانی با اندیشه و رفتار مدرن، امروزه فن آوری ارتباطات، گردشگری، و جهانی شدن موجب شده است كه ضرب المثل آواز شنیدن دهل از دور خوش است بیشتر خودش ر ا به ما نشان دهد.
تاثیر كنترل نشده تكنولوژی بر دور شدن انسانها از خودشان آنقدر شدت یافته است كه نظریه پردازهای زیادی چون فرانكل به تحقیقات وسیعی جهت پیدا كردن ریشه این انسان زدایی در غرب پرداخته و نظر داده اند.
و علت اصلی رویش و رشد فزاینده مكتب پست مدرنیسم در غرب به خاطر بازگرداندان انسان به جایگاه خودش هست، چرا كه تاثیر لگام گسیخته صاحبان سرمایه، قدرت و تجارت جهت جلب منفعت شخصی اشان ( كه بنام نام رفاه به جامعه ترزیق كردند) آنچنان پر تبلیغ و فریبنده بود كه در قبال عطش سیری ناپذیر آدمی به آسایش، آرامش او را هدف قرار داد. و انسان را از خودش دور كرد، و تنها به یك بعد او توجه كرد.
تبصره : این مطلب متمركز بر تاثیرات منفی ترویج رفاه گرایی بر آرامش انسان هست، نه رد تكنولوژی و رشد علمی.
در واقع تكیه گاه اصلی سخنم روی عوارض بی توجهی به مسائل و دغدغه های روانی انسان هست و به جای آن صرفا پرداختن به رفاه و آسایش او.
بدیهی هست كه رشد علم و تكنولوژی و رفاه برای انسانها ضروری هست و نیاز است در رشد آن همت گمارد. لیكن نمی بایست در كنار پرداختن به نیازمندیهای جسمی این انسان، هدفمندی و آرامش او را بایگانی كرد، یا به عقب راند
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
این مطلب متمركز بر تاثیرات منفی ترویج رفاه گرایی بر آرامش انسان هست، نه رد تكنولوژی و رشد علمی.
در واقع تكیه گاه اصلی سخنم روی عوارض بی توجهی به مسائل و دغدغه های روانی انسان هست و به جای آن صرفا پرداختن به رفاه و آسایش او.
بدیهی هست كه رشد علم و تكنولوژی و رفاه برای انسانها ضروری هست و نیاز است در رشد آن همت گمارد. لیكن نمی بایست در كنار پرداختن به نیازمندیهای جسمی این انسان، هدفمندی و آرامش او را بایگانی كرد، یا به عقب راند
سلام:
بعد از مدت ها تونستم کمی با دقت کار کنم و جرات کردم دوباره به این تاپیک سر بزنم..و مطلع این ارسال رو سخن مدیر از هدف این تاپیک قرار دادم تا صورت مسئله یاد اوری شود.
خوشحالم که این ارسال ها انقدر بامحتوا هستند و براستی که چقدر در تغییر دیدگاه من نقش داشتند..تمام پاسخ ها دنیایی از حرف ها بود که من هرچند تنها به چالش کشیدمشان ولی از پای ننشتم و خوشحالم که این روزها که به این تاپیک سر نزدم ولی هر روز پرینت ان را از اول تا اخر خواندم..نمی دونم ولی به قول دوستی همه ارسال ها برای نویسنده اون ارزشمند هستند و مطمئنا من هم مستثنی نخواهم بود..خوشحالم حرف های اندیشمند شما دوستان و مدیر محترم به من در این دغدغه کمک کرد و اکنون می توانم با جرات انگشتانم را بر روی کلیدهای کامپیوترم بچرخانم و بگویم به راستی اکنون دغدغه ذهن من پایان یافت...شما چطور ..
ایا پاسخی از این همه تلاش گرفتید؟
جالبه بدونید من سعی کردم شاه کلید هر ارسال رو یادداشت کنم البته از نظر خودم و مطمئنا از نظر بعضی ها کاستی هایی دارد :
و اما حلقه های گمشده در جامعه پاک روستایی:
1)رفتار کردن طبق توقعات و انتظارات
2)آرامش
3)عدم حرص ورزیدن به آینده
4)عدم انتظارات زیاد از اطرافیان
5)عدم تفکر در رابطه با نتیجه و تنهاا دقت به مسیر
6)اصلالت تلاش به جای لذت
7)رنج دلنشین
8)احساس مثمر ثمر بودن و بدون توقع از دنیا
9)نوع نگاه به زندگی
10)یاد آخرت
11)حرکت در مسیر طبیعی و خلاف باد نرفتن
12)امید
13)توجه به داشته ها و راضی بودن از آنها
14)انسان بودن و استفاده از ذات واقعی او
15) عمل به جای شعار
16)عشق خالص(خود بودن)
17)تسلیم و غفلت(ناآگاهی در درجه اول :فقر -بیکاری و ....)
18) عدم اگاهی از دنیای مدرن و فواید مدرنیت
براستی که تک تک این حلقه ها در کنار هم زنجیر طویلی درست می کنند که می تواند حصار میان این دو دنیا باشد..هیچ کدام قابل حذف از دیگری نیست چون انسانها تک بعدی نیستند..
امروز که می نویسم از زمانی که این تاپیک را باز کردم مدتی گذشته است..اکنون با روح و جسم خود زندگی سراسر فقر..ناآگاهی...تسلیم رو می بینم..
اگر اون روز به خیلی از پاکی ها غبطه می خوردم امروز هم برای خیلی از نداشته هایشان غبطه می خورم..
براستی چه کسی می تواند بگوید انان خوبند یا ما؟
این همان قضاوتی است که من را می ترساند...پس سکوت می کنم شاید روزی حلقه های گمشده ما و انان گره بخورد و ان روز هیچ تفاوتی میان انسان ها نباشد..
جایی که فقر و بدبختی انقدر گریبا مردم را گرفته است که مجالی برای خواندن مقاله و مهارت زندگی ندارند ولی با همان اندک شادند....
شاید این بزرگترین درس از زندگی اینان باشد...:
قناعت و سپاس