-
++به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
من امروز صبح وقتی داشتم توی اینترنت دنبال یک مطلبی روانشناسی می گشتم این سایت رو پیدا کردم و فکر کردم می تونه یه جای خوب برای بیان همدردی باشه
من یک دختری هستم حدودا 20 ساله و دانشجو هستم و علاقه شدیدی به یکی دارم که این علاقه من حدود 2 سال است که من رو در بر گرفته تا اینکه بالاخره به خودم جرات دادم و موضوع علاقه ام را به اون گفتم و اون هم موافقت کرد تا یک مدتی با هم آشنا باشیم تا بتونه بعضی از مشکلاتش رو حل کنه و یه جورایی از من فرصت خواست توی این مدت که با هم بودیم البته نه به عنوان دوست فقط بعضی مواقع همدیکه رو میدیدم و اگر هم سوالی برایمان پیش می اومد که می خواستیم در رابطه با آشنایی بیشتر از همدیکه بپرسیم تا توی این مدت بیشتر از هم آشنایی پیدا کنیم از طریق اس ام اس با هم رابطه داشتیم تا اینکه یه روز طی تماس تلفنی که با من داشت گفت که طی تماسی که با مرجع تقلیدش داشته هر نوع رابطه ای که منجر به ازدواح نشه از نظر شرعی مشکل داره و به چون ممکنه که آشنایی به ازدواج ختم نشه بهتره که از هم جدا بشیم و از اون جایی که من هم آدم فوق العاده مقیدی هستم این حرفش رو قبول کردم ولی برام خیلی سنگین تموم شد تا اینکه بعد از چند روز فهمیدم که دارای ناراحیت قلبیه و به خاطر ناراحتی قلبی مادر زادی که داره نمی تونه تن به این ازداواج بده و گفت که نمی تونه با زندگی من بازی کنه . اما من از قبل همه اینها رو می دونستم و بهش گفته بودم که با همه اینها کنار اومدم البته قبلا به علت بیماری سرطان عمل کوچیکی انجام داده بیماری قلبی اش هم به صورت مادرزادیه اما من با همه اینها کنار اومدم و بهش گفتم که حاظرم با تمام این شرایط باهاش زندگی کنم چون علاقه شدیدی بهش دارم رابطه ما به سردی پیش رفت تا اینکه این اواخر دیگه اصلا به تماس های من جواب نمیده حتی جواب اس ام اس هایی را که براش می دم را نمی ده اون حتی حاضر به حرف زدن با من نیست برای سرگرم کردن خودم به سر کار رفتم اما هیچ تاثیری نداره هر چی تلاش می کنم که فراموشش کنم نمی تونم هر روز و هر شب جلوی چشمامه .به همه امامها پناه اوردم اما نمی دونم چرا جوابم رو نمی گیرم اون فقط از من می خواد که فقط فراموشش کنم .اما برای من که نمی تونم فراموشش کنم باید چه کاری انجام بدم .
لطفا کمکم کنید
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
jahangardعزيزم درسته كه تو به اون علاقه داري ولي با توجه به توضيحاتي كه از سابقه بيماري او دادي اين علاقه و ادامه اين ارتباط براي تو كه تازه اول راهي و فرصتهاي زيادي توي زندگيت داري خيلي گرون تموم ميشه ادامه اين ارتباط حتي اگر به ازدواج منتهي بشه مستلزم ايثار وگذشت زياديه كه از عهده هر كس بر نمياد فقط من متاسف شدم كه اون اقا با علم به بيماريش چرا اصلا اين رابطه رو شروع كرده تا تو اينقدر بهش علاقمند بشي صبور باش و كمي عاقلانه تر فكر كن هر چند كه در موقعيت احساسي كه تو هستي شايد اسون نباشه
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
دوست عزیزم neda-ghazal ممنون از راهنماییت ولی یه موضوع دیگه ای که این وسط وجود داره اینه که من هم از مشکلاتش و بیماریش خبر داشتم و می دونستم که اون توی چه وضعیتی قرار داره اما نکته اینجاس که جواب قطعی آزمایش قلبش حدود 15 روز بعد از این رابطه اومد که بعد از اینکه خودش از وضعیت جسمی اش مطلع شد و فهمید که توی چه وضعیت بدی قرار داره این رابطه رو تموم کرد .
این رو هم می دونم که ادامه این رابطه و حتی ازدواج نیاز به گذشت و ایثار زیادی داره اما واسه من اصلا مهم نیست چون دلایل خیل قشنگ تری واسه زندگی وجود داره من نمی خوام وقتی دارم با یکی زندگی می کنم با مشکلاتش زندگی کنم من اون رو می خوام فقط به خاطر خودش اصلا هم برام مهم نیست که اون چه مشگلی داره .
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
همین اول دخلی بگویم که: neda-ghazal هم تالاری ارجمند،شما چقدر بی رحمید و معامله گرایانه می اندیشید . . .
سپس آنکه:جهانگرد گرامی و دلسوخته . . . . نخست آنکه شما مدارک بیماری ایشان را دیده اید و به آنها اطمینان دارید؟؟؟؟
اگر درست نبود که هیچ و همه این روابط و کارهایش یک دام بوده است.(خدای ناکرده)؛ ولی اگر بود باید به آن آقا آفرین گفت و فداکاری ایشان را ستود.
شما به هر حال از یک راهی می توانید تلفن یا آدرس ایشان را بیابید و باقی ماجرا . . . .
اما . . . اما یک نکته فراموشتان نگردد و آن اینکه:باید با آگاهی فراوان در این راه گام گذارده و پس از ازدواج با ایشان دچار حس ترحم به آن آقا نگردید.
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام خانم جهانگردعزیز ،ورودت را به تالار همدری خوش امد می گویم .
امید وارم بتونیم با شما دوست جدید همدردی کنیم .وقدمی کوچک در حل مشکلتان بردارم.
این حق شماست که کسی را دوست داشته باشی وبخواهی در کنار او خوشبخت باشی.
تو میتونی بهترین انتخاب را داشته باشی تا در کنار او به ارامش برسی .
بدان خدا تو را خیلی دوست داشته که الان متوجه این موضوع شدی نه چند سال دیگه .
شاید...شاید پیش خودت فکر کنی کاش این موضوع برای من اتفاق نمی افتاد(عزیزم این جور مسائل و...واقعیت زندگی ما انسانها میباشد ما باید واقعیتها را بپذیریم )وحتی شاید بگوئی چرا الان متوجه این موضوع شدم (خداوند این موضوع را الان برای شما روشن کرده تاخودت فکر کنی ومسئولیت تصمیمت را بپذیری.)
من فکر میکنم این اقا کار عاقلانه ای انجام داده .او نیز به تو علاقه مند هست همانطور که خودت در نوشته هایت نوشته بودی این اقا قبل از مطع شدن از بیماریشون به قصد ازدواج با شما رابطه داشته اند .وقطع این رابطه صرفا مربوط به بیماری ایشون میباشد ،شاید قصد این اقا این میباشد که شما تصمیم خودتون رو ازادانه بگیرید(از روی منطق نه احساس)واقعا به این اقا باید حق داد چون به خاطر حس مسئولیت نمیخواهند حق زندگی(خوشبخت بودن در کنار فردی دیگر)را از دختری بگیرند .
همانطور که neda-ghazal گفت واقعا ازدواج با چنین شخصی نیاز به صبرو تحمل وگذشت زیادی داره.
اینکه الان بگوئی من هم چیز را تحمل میکنم من او را دوست دارم ایا بعد ها در زندگی مشترک با وجود مشکلات واقعا تحملش را داری ؟
ایا واقعا بعدها میتونی از بعضی خواسته هایت به خاطر همسرت بگذری ؟
شاید بیماری او طوری باشه که او توان کارهای سنگین وزیاد را نداشته باشه ؟
ایا الان فرد صبور وپر تحملی هستی ؟
ایا تمام عواقب این بیماری را با در نظر گرفتن شرایط روحی خودت بررسی کرده ای ؟
اگر می تونی از پس این ازدواج برایی وتصمیم نهایی را گرفته ای خوب بسم الله وبه خدا توکل کن .
وهمچنین قسمت پایانی سخن اقای گرد افرید نکات مهمی دارامیباشد.(داشتن اگاهی وعدم داشتن حس ترحم)
واما نکته دیگر اینکه شما در صحبتهایتان گفته بودید که این اقا ناراحتی قلبی مادر زادی (مادر زادی)دارند،شما میدانید که در این قبیل بیماریها میتواند به صورت ارثی به نسل هلی بعدی منتقل شود و احتمال این نیز میرود که فرزند یا فرزندان این اقا نیز دچار این بیماری شوند .
در این راه از خدا وائمه یاری بخواه تا کمکت کنند. از خدا بخواه بهترین راه را جلوی پایت قرار دهد وهر انچه که بهتر به صلاحت هست همان را مقرر کند.خداوند بهترین یاور بندگانشه.
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
ممنون که منو راهنمایی می کنین نمی دونم شاید هم حق با شما باشه اما این چیزا از علاقه من به اون کم نمی کنه از اون روزی که اون خواسته از هم جدا بشیم تا به امروز 20 روز می گذره ولی توی این 20 روز اصلا نتونستم حتی یه لحظه فکرش رو از ذهنم بیرون کنم خودم هم نمیدونم چرا اینقدر دوستش دارم یعنی یه جورایی واسه خودم هم سواله که چرا من اینقد اون رو دوست دارم در مورد صحبت دوست عزیزم گر آفرید باید بگم که من و اون آقا با هم همسایه ایم یعنی مغازه اون نزدیک منزل ماست و تقریبا می تونم بگم که هر روز می بینمش پس نیازی به پیدا کردن آدرسش ندارم اما در مورد اینکه من مطمنم که به خاطر نارحتی قلبی اش پا پس کشیده من مطمئنم که اون ناراحتی قلبی داره چون تا حدود ی میدو نستم ولی نمی دونستم که چقدر حاده . روز اولی که با هم صحبت کردیم به اون گفتم که من طاقت ضربه خوردن رو ندارم اگه می خوای منو بازی بدی از همین الان بگو تا من هم برم دنیال زندگی خودم شاید اگه اون موقع می گفت که حاضر نیست با من ازدواج کنه خیلی راحت تر از الان ازش جدا می شدم یه موضوع دیگه ای که وجود داره اختلاف سنی زیاد ماست من واون 9 سال اختلاف سنی داریم و از نظر بعضی از دوستام این خودش هم می تونه یکی از عوامل بروز اختلاف در آینده باشه به نظر شما این اختلاف سنی می تونه در آینده مشکل ایجاد کنه .
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام jahangard:72:
من نیز خدمت شما بزرگوار خیر مقدم عرض میکنم....:43:
مطالبتی رو که مرقوم فرمودید خوندم...شرایط سختیه...از طرفی وجود ما میطلبد که دوست بداریم ....و گوهر اصیل حس نوازش گری و بنده نوازی خودمونو که خداوند بر اساس حکمت در جنس زن نهاده شده به منصه ظهور برسونیم ...:72:
ولی گاهی شرایط بر وقف مراد نخواهد بود...این ماجرا در نگاه اول غیر قابل تحمل به نظر خواهد رسید...ولی با کمی تامل درک خواهیم کرد که گویا عزیزی(خداوندی که از دل مهربان شما آگاه است) از قبل تعیین کرده که این انرزی نهفته در چه جهتی و کجا و برای که هزینه خواهد شد:228:
...با شرایطی که شما شرح دادید ازدواج به صلاح ایشون نیست و ایشون هم مناسب شما ...
به هر حال احساس شما در مواردی جریحه دار شده و اینو درک میکنم....ولی هنوز هم با تدبیر خودت میتونی سر پا بایستی و به آینده زیبایی که در انتظار شماست فکر کنی...
من مطمئنم شما فردی قوی و مهربانی هستی....ولذا با این سرمایه های ذاتی به پیش برو و از هیچ واقعه ای نترس....
جه بساحادثه ای در نظر ما سخت جلوه کنه اما گذشت زمان حکمتهارو بر ما آشکار کنه....:43:
موفق باشید:72:
9 سال اختلاف سنی....در صورتی که آقا بزرگ تر باشند و شرایط همکفی دیگر رعایت بشه مشکل زا نخواهد بود...:72:
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
خانمي من متوجه مشكلت نشدم مشكل شما چيه؟ اينكه به چه شكلي ايشون رو فراموش كني؟ چه جوري ايشون رو متقاعد به اين ازدواج كني؟ يا اصلا چنين ازدواجي درسته يا نه؟
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
من خودم هم هنوز نمی دونم که می خوام چی کار کنم در اصل سوال من اینه که اولا این ازدواج درسته یا نه اگه درسته که چه جوری متقاعدش کنم که می تونم و حاضرم باهاش ازدواج کنم اگه هم درست نیست چه جوری فراموشش کنم ؟
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
خدمت دوست عزيز گرد افريد گرامي عرض كنم كه من واقعيت رو گفتم هر چند به قول خودتون تلخه اما فكر نميكنيد ديدگاه شما خيلي بدبينانه تره!!!!!!!
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
ندا-غزال گلم؛می دانم چرا واژه *بدبینانه* را بکار بردید و <جهانگرد> هم تصدیق کرد . . .
ببینید دوستان جوانم؛من در هر موردی همه احتمالات ممکن را در نظر می گیرم و در این مورد هم همین طور . . . .
اصلاً نمی خواستم جهانگرد را *بددل* نمایم یا تصویر بدی از آن *آقای محترم* بسازم؛همین.
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام جهانگرد عزيز
بايد بگم زندگي قبل از ازدواج با بعد از ازدواج خيلي فرق مي كنه مخصوصا از ديد دخترهاي توي سن 20 سال راستش من هم زن هستم و وقتي كه هم سن تو بودنم خيلي راحت در مورد ازدواج فكر مي كردم و الان كه ازدواج كردم وقتي به گذشته بر مي گردم و فكر مي كنم مي گم واي من با چه كسايي حاضر بودم ازدواج كنم اونم توي اين شرايط اجتماعي و زندگي هر چي فكر مي كنم مي گم وا من چقدر ساده بودم چقدر ساده در مورد زندگي فكر مي كردم . فكر نكن كه اين مسئله از تو مستثني است به خاطر اينكه ماها عادت داريم تا برامون مشكلي پيش مي ياد كه راه حلش خلاف علاقمونه زود مي گيم باسه من فرق مي كنه ، در مورد من اينجوري نيست ، دوست من اينجوري نيست و خلاصه از اين حرفها به نظر من بايد دستخوش احساسات نشي و دقيق تر رفتار كني عزيزم درسته كه ما براي عشق و علاقه زندگي مي كنيم ولي اين عشق و علاقه رو به چي مي توني بگي يعني از كجا معلوم كه عشقت واقعا عشق باشه و چند سال ديگه به ترحم و كسالت و يا حتي نفرت تبديل نشه ؟ اين عشقي كه تو مي گي بايد خيلي عميق باشه خيلي زياد وگرنه اگر قرار باشه همين عشقهاي ساده امروزي باشه تا توي دست انداز و چاله چوله هاي زندگي قرار مي گيره زود از بين مي ره و جاش و به چيزهاي ديگه مي ده
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
دوست عزیز می خواستم یک تجربه تلخ از یکی از دوستانم را برات بگم که انشاءالله برای شما پیش نیاد درست مسئله شما برای دوست من پیش آمد و فقط از روی عشق و علاقه و با اصراری که دوست من داشت این ازدواج صورت گرفت( با توجه به تمام نکاتی که هم خانواده و هم فامیل و دوستان به ایشان گوشزد کرده بودند) نتیجه این ازدواج یک دختر بود که بیشتر از 6 ماه سایه پدر را بالای سر خود نداشت فقط یک تصمیم خود خواهانه باعث از بین رفتن یک زندگی و هم یتیم شدن یک بچه شد. شما باید دوردستها را نگاه کنی چون ما علاوه بر حال در آینده هم زندگی خواهیم کرد. سعی کن با اینکه متمان هستم عاقلانه فکر کنی. شما یک شانس خوب دارید که طرف مقابلتان هم فرد دانایی است.
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
دختر خوب عقل ميگه اينكار رو نكني شما مشكلي داريد كه بخوايد به خاطرش با چنين كسي با اين شرايط ازدواج كني؟ مطمئنا نه پس چرا مي خواي اينكار رو بكني؟ فقط احساس شما داره تصميم مي گيره نه عقل عزيزم اگه بعد از ازدواجتون چنين مشكلي پيش مي آمد بايد ادامه مي دادي من از شيوه ازدواج مسيحي ها خيلي خوشم مياد به اين خاطر كه اونها در موقع ازدواج بهم قول مي دن كه در خوشي و نا خوشي و سختي شادي باهم باشن ولي اين براي قبل از ازدواجه!!!
خانمي اگه مي خواي فراموشش كني راهش اين نيست كه بگي بهش فكر نمي كنم چون مطمئنا داري بهش فكر مي كني وگرنه به زبون نمي اوردي سعي كن خودت رو منطقي كني به جاي اينكه به فلان حرف رومانتيكش فكر كني به عاقبتي كه ممكن دچارش بشي فكر كني مثلا موضوعي كه ميشكا گفت كم چيزي نيست توي اين زمانه با اين شرايط مالي بخواي هزينه خودت و بچه اي رو بهعهده داشته باشي بدون حضور مردي مثلا اگه خواستي مي توني به يه مشاور املاك براي كرايه ملك مراجعه كني مي بيني كه بهت حالا حالا ها خونه نمي دن اگه هم بدن جاي مناسبي نيست و اگه هم باشه قيمتش بسيار بالاست براي كسي مثل شما نميشه دارو تجويز كرد چون همه چيز در دست خودته سعي كن قبول كني كه اين ازدواج اشتباه هم براي تو هم براي اون آقا اگه دوستش داري اذيتش نكن اون بنده خدا با كلي مكافات تونسته خودشو راضي كنه كه از ازدواج با تو منصرف بشه حالا هم هواييش نكن انصاف نيست
درمورد مشكلت سعي مي كنم فكر كنم تا بتونم يه راه بهتري پيشنهاد بدم
موفق باشي
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوستان گلم
راستش من همون طوری که توی پست های قبلی هم گفتم دلیل علاقه خودم به اون آقا رو نمی دونم ولی این رو می دونم که به طرز عجیبی دوستش دارم فراموش کردن اون واسه من محاله من خودم زیاد آدم احساسی نیستم فقط در این مورد اینقدر احساسی شدم همیشه همه چیز رو با عقل خودم می سنجم تا ببینم چی می شه این دفعه اولیه که دارم اینقدر احساسی فکر می کنم .
الیته یه چیزی که باید بگم اینه که من این آقا رو دو ساله که می شناسم و تقریبا از همون موقع بود که فهمیدم چه مشکلی داره درسته که اون اصلا توی شرایط مناسبی نیست ولی به نظر من ادما به دنیا می ان که زندگی کنن نه اینکه زندگی رو از هم دیگه بگیرن من یه جورایی حس می کنم که زندگی من فقط با این آقا قشنگ می شه توی این دو سالی که این آقا رو می شناسم خیلی با خودم کلنجار رفتم که اصلابهش فکر نکنم اما حتی یه لحظه هم نتونستم با چند تا از دوستام هم مشورت کردم اونها هم معتقد بودن که باید اون رو فراموش کنم . همیشه برام سوال بود که چرا اون تا به این سن رسیده هنوز ازدواج نگرده وقتی فهمیدم که اون چه مشکلی داره که به حاطرش تا الان تن به ازدواج نداده بیشتر ازش حوشم اومد چون اونقدر جوانمرد بوده که به خاطر حودخواهی خودش نخواد با زندگی یه نفر بازی کنه اما مگه ما مسلمون نیستیم مگه ما نمی گیم که عمر دست خداست نه بنده خدا پس چرا اون داره این کار رو می کنه من مطمئنم که توی زندگی عشق و دوست داشتن خودش یه معجزه اس و می تونه خیلی مشکلات رو حل کنه خدا رو چی دیدی شاید من زودتز از اون از این دنیا رفتم من خیلی امیدوارم نمی دونم چرا مگه خدا خودش توی قران نمی گه ناامیدی از گناهان کبیره اس پس چرا باید نا امید باشیم من هیج وقت توی زندگی ام نا امید نشدم .
من واسه تن دادن به این ازدواح تقریبا دو سال وقت داشتم تا فکر کنم تا همه جوانب این ازدواح رو بسنجم از هر جهت برای من این مشکل حل شده وقتی تونستم به خودم بقبولونم که همه آدما حق زندکی دارن و می تونن با داشتن امید به زندگی بهترین زندگی رو داشته باشن موضوع علاقه خودم رو مطرح کردم .
دوستش دارم اما با دلم هم با عقلم فقط بهم کمک کنید که چه حوری قانعش کنم .
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
عزيزم كار نشد نداره شما اگه بخواهيد اين آقا رو فراموش كني مي توني ولي اگه بخواي
خانمي حالا كه اين آقا اين جوانمردي رو كرده كه تا به حال ازدواج نكرده!!! شما هم مي خوايد بشويد خواهر پتروس فداكار و با اين آقا ازدواج كنيد؟!!
ميگن روغن رو نذر امامزاده كن نه مطبخ چون توي امامزاده شب جمعه با اون روغن حلوا خيراتي درست مي كنن نه تو مطبخ نيمرو سوخته
عزيزم شما هم دلتو جايي خرج بكن كه توي پيري نتيجه خوب ببيني نه تنهايي و بي همدمي
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوستان
اخه شما که نمی دونین من توی جه حالی هستم درسته من یه دخترم اما به نظر شما چرا یه دختر اجازه نداره عاشق بشه مگه ما دخترا چه گناهی کردیم که همیشه باید بشینیم تا یکی بیاد خواستگاری اونم کسی که خونواده ها صلاح بدوننن من نمی خوام اینجوری ازدواج کنم من دلم می خواد وقتی ازدواج می کنم اولا که طرفم رو خودم انتخاب کنم نه اینکه منتظر باشم تا منو انتخاب کنن و بعدش هم مجبور بشن به انتخاب اونا جواب مثبت بدم اصلا اینجوری نیست من دلم می خواد حالا که انتخابش کردم تا آخرش برم دلم می خواد اون فقط مال من باشه حتی اگه یه روز به عمرش مونده باشه دلم می خواد توی اون یه روز معنی واقعی عشق رو درک کنم اصلا فکر نکردن به اون واسه من محاله اصلا نمی تونم فکرم رو روی چیز دیگه ای متمرکز کنم
مگه شما ها مسلمون نیستین مگه به خدا اعتقاد ندارین پس چرا دارین اینجوری می کنین چرا دارین به من می گین که اون دیگه خوب نمی شه من اگه معجزه رو با چشمای خودم ندیده بودم هیج وقت باور نمی کردم که معجزه ای هم در کاره من خودم حدود دو سال پیش یعنی اون موقعی که تازه با هاش آشنا شده بودم به دلیل ناراحتی کلیه دارو مصرف می کردم اما یه دفعه ولش کردم چون معتقد بودم که عمر من دست خداس حتما خودش می خواسته که من اینجوری باشم از این ماجرا هم هیچ کس خبر نداشت حتی خانواده ام یعنی هیچ کس نمی دونست من چه مشکلی دارم اما چند روز پیش وقتی رفتم آزمایش جواب آزمایشام منفی بود هیچ اثری از بیماری نبود انگار از اول نبوده من خودم رو به دست خدا سپرده بودم نه بنده خدا حالا هم دارم جواب اعتمادم به خدا رو می گیرم به نظر شما چرا اون نباید خوب بشه چرا اون نباید اینقدر به خدا اعتماد داشته باشه که بهش توکل کنه .
حالا که اینقدر دوستش دارم بازم به خدای خودم اعتماد می کنم تا اون رو به من برگردونه می دونم که حدا منو نا امید نمی کنه .
شما هم واسم دعا کنین تا بتونم متقاعدش کنم که برگرده
اما نمی دونم چه جوری باید متقاعدش کنم بهم کمک کنید و بهم بگین که چه جوری می تونم متقاعدش کنم ؟
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
با سلام
من براي نظر تمامي دوستان احترام قائل هستم اما نبايد يك جانبه قضاوت كنيم.
عشق و دوست داشتن فراتر از اين چيزي است كه دوستان دارند بيان مي كنند و به نظرم مياد كه تا حالا هيچ كدومشون عاشق واقعي نبودند ، گذشت وايثار و فداكاري هم جزئي از زندگي است ، همه انسانها حق حيات و زندگي و عاشق شدن دارند ، عشق موهبتي است الهي كه وقتي در وجود انسان رخنه مي كنه شعله در تمامي جان آدمي مي زنه ، شما دوستان عزيز تمام حرفهاي خودتون رو زديد و لي باز هم اين دوستمون اصرارش بر ادامه اين عشق بود اگه دقت كرده باشيد به حرفهاي ايشون ، اين يه احساس زود گذر نيست چون تقريبا مدت اين عشق و دوستي طولاني است پس نمي تونه يه احساس زود گزر باشه ، من نمي خوام رأي خودم بر صحيح بودن اين ازدواج بدم ولي دوست دارم كه يه كم افكار ما انسانها انساني تر باشه چطور اين همه آدم دم از محبت و دوست داشتن مي زنند و بعدش تا همچين مشكلي پيش مياد جا مي زنند اين معناي محبت و عشق نيست ، كه در روزهاي خوش با هم باشيم و روزهاي سخت زندگي از هم جدا شيم وهركس راه خودش رو طي كنه ، بياييد به زندگي جور ديگري نگاه كنيم ، مگر نه اين است كه عمر دست خداست خود ما از كجا خبر داريم كه چقدر زنده هستيم و چقدر عمر مي كنيم ، توكل بر خدا و كمك و استعانت از اون بهترين راه حل مشكلات ماست .
و اما توصيه من به خواهرمون
اينه كه اگه صلاح مي دونند و هنوز هم اون آقا رو دوست دارند با مشورت خانواده نزد اون آقا برند و ازش درخواست كنند كه با هم به يه پزشك متبحر مراجعه كنند و پرونده پزشكيشون رو همراهشون ببرند و در كنار هم - دكتر شرح بده كه اين مشكلي كه ايشون داره در چه حدي هست و چه تبعاتي رو در بر داره و آيا براي فرزندان آيندتون در صورت ژنتيكي بودن مشكل ساز خواهد بود يا خير و بعد از مشاوره هاي پزشكي اگه نتيجه خوب بود و احتمال خطر كمتر از 50 درصد بود كه جاي اميدواري داره ولي اگه اين احتمال خطر و مشكل ساز بودن رو بالاتر در نظر گرفتند و مشكل هم فقط براي شوهرتون بود باز هم توصيه مي كنم كه با دقت بيشتر وسنجيده تر و با تدبير پيش بريد ،اما اگه پيش بيني پزشك اين بود كه خطرات احتمالي گريبان گير فرزندان شما هم خواهد بود ديگه من لزومي به انجام اين ازدواج نمي بينم چون صحبت از يك نسله .
و اكنون اين شما و اين هم سرنوشت شما و به دوستان عزيز هم توصيه مي كنم اين ضرب المثل رو هميشه يادتون باشه
*صلاح مملكت خويش را خسروان دانند*.
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
اقا عرفان سلام
بايد بگم ما كه نگفتيم كه ايشون با ايشون ازدواج نكنند ما گفتيم كه ايشون بايد در اين مسئله واقع بينانه تر باشند همين بالاخره اگه شما بخواهيد با دختري ازدواج كنيد و بعد ببينيد كه ايشان خدايي نكرده سرطان دارند لازم نمي بينيد كه بيشتر فكر كنيد و با ايشان زندگي مي كنيد شايد اينطوري باشه چون شما پسر هستيد و بعدا هم مي توانيد دوباره خيلي راحت تجديد فراش كنيد
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
دقيقا با هنرمند موافقم قبلا هم گفته بودم پسرها، دختر ها رو انتخاب مي كنند و دخترها در مورد پسرها نظر مي دن
زندگي و نيازهاي زن خيلي متفاوت با مردهاست فرهنگ ما زن مطلقه يا بيوه رو متاسفانه يه دزد شوهر يا زندگي مي دونه و اونهايي كه اينقدر بد فكر نمي كنن ترحم مي كنن كه هر دو تهو آوره
انشاالله اين آقا ساليان سال با خوشي و خرمي زندگي كنن مشكل ما اين نيست موضوع راه اشتباهيه كه اين دختر خوب پيش گرفته آدما وقتي دچار مشكلي ميشن فكر مي كنن كسي از اونها بدبخت تر نميشه من كه نامزد كردم نامزدم رو دوست دارم و الان هم عاشقشم بقيه اعضاي سايت كه متاهل هستن هم به اين شكل هستن اگه مي بينيد كه از همسراشون مي نالن خب براشون مهمه كه وقت ميذارن ميان توي سايت شايد بتونن خودشون و همسرشون رو به زندگي عالي نزديكتر كنن آقا عرفان نمي دونم مجردي يا متاهل كه بعيد مي دونم متاهل باشي چون اگه بودي اين حرف رو نمي زدي
اين خانم نمي خواد واقعيت ها رو قبول كنه و دنبال بهانه است براي موجه كردن برخوردهاي بعدي شرمنده كه اينقدر صريح مي گم ولي اگه تصميمت رو گرفتي كه ازدواج درستيه بگو تا يه راهي براي متقاعد كردن اين آقا پيدا كنيم نه منصرف كردن شما از اين ازدواج
موفق باشيد
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلامي دوباره
خدمت دوستانمون خانم هنرمند و مركا خانم سلام عرض مي كنم
بنده تو صحبتام در مورد انتخاب حرف نزدم و چون دغدغه اين خواهرمون رو خيلي فراتر از احساسات ديدم به ايشون پيشنهاد كردم در صورت امكان اون آقا رو به يه پزشك متخصص قلب ماهر معرفي كنند و مسلما بعد از كنكاشهاي پزشك و انجام آزمايشات متعدد مشخص خواهد شد كه بيماري ايشون تا چه اندازه حاد هستش و بعد از اون با فكر باز و با در نظر گرفتن تمام جوانب و مشاوره هاي پزشكي مسلما نتيجه بهتري خواهند گرفت. انشا ءالله كه اون آقا عمر طولاني و با عزت داشته باشند و خواهر عزيزمون هم با درايت و مشورت به نتيجه مطلوبشون برسند.
-
عشق به معنی ازدواج نیست... عشق فراتر از اینهاست
سلام دوستان
از همه شما تشکر می کنم به خاطر این که چنین دلسوزانه وقت گذاشتید و همه سعی خود را در روشن کردن مسیری که jahangard در پیش دارد، انجام می دهید.
عشق همیشه مقدس است. و ما نباید به راحتی آئین نامه ای بر خلاف آن صادر کنیم....
اما باید عشق هویتش را بر ما ثابت کند... . یعنی اگر عشق وجود داشت، آنگاه یک لحظه اش هم ارزش داره....
اگر چه عشق لزوما این نیست که به ازدواج و همبستری ختم شود... به خاطر همین است که من اصلا واژه شکست عشقی را قبول ندارم... عشق هیچ گاه شکست نمی خوره... عزیزانی که عشق را تجربه کرده اند ( عشق نه احساس را) ، حتما گواهی می دهند که عشق در وجودشان زنده است... و اگر به اشتباه خواسته اند فراموش کنند به مشکل افتاده اند.
ممکن است موانعی در مسیر ازدواج یا زندگی مشترک پیش بیاید و مانع تشکیل خانواده و آوردن فرزند و ....، بشود، اما آیا این به معنی از بین رفتن عشق است... عشق یعنی دیگری را بر خود رجحان دادن و با این حس غریب رشد کردن و زندگی را زیبا دیدن. اینست که عاشق رقص کنان زمزمه می کند که :
شب برام قشنگ شده
روز برام قشنگ شده
ابر سیاه آسمون خوشگل و رنگارنگ شده
حکایت از این دارد که عشق نگرش و دید ما را به زندگی عوض می کند...
اما مشکل وقتی ایجاد می شود که چیزی به اسم وابستگی، چیزی به اسم احساس، چیزی به اسم سود و زیان ، با عشق عوضی می شود....
یعنی اگر ما با فرد ازدواج نکردیم، پس عشق مشکل دار شد.... نه به هیچ وجه .... عشق از مقوله مسائل جنسی نیست.... هر کس که با این دید ( یکی بودن ازدواج و ارضاء نیاز با عشق)جلو برود، ممکن است در ارضاء این نیاز توسط شخصی خاص شکست بخورد،
اما اگر ما دیگری را یا بهتری را نسبت به خود ترجیح دادیم و حاضر شدیم خود را فدای او کنیم. این عشق است...
حالا در عین اینکه عشق را داریم می توانیم برای ازدواج یا عدم ازدواج برنامه ریزی کنیم....
( گرچه احساس و نیاز ما مرتب خودش را جلو می اندازد و می خواهد به جای عشق ما تصمیم بگیرد....، اما عشق آزاد است... عشق وابسته به وصل نیست....)
برای همین است حتی کسانی که امکان ازدواج با معشوقشان را نیافتند( در عامیانه می گویند در عشق شکست خوردند) ، ولی این طور نیست... تمام ترانه های سوزناکی که بر بی وفایی معشوق خوانده می شود.... مبین این موضوع محتوایی هست که «علیرغم همه اینها ای معشوق دلم برای تو می تپد.»
حالا با این مقدمه طولانی فکر کنم دوستمون بهتر بتوانند تصمیم بگیرند.
حالا چه عقب بکشی و صرفنظر کنی، چه بروی جلو و پیگیر باشی در هر دو صورت عشق شما زنده خواهد ماند...
اما اگر منطقی فکر نکنید ممکن است( به احتمال بسیار قوی) مشکلاتی در این زندگی داشته باشید که شیرینی عشق را در کامتان تحت الشعاع قرار دهد....
من هم مانند دوستان توصیه ام این است که در این زمینه منطقی فکر کنید. اما تجربه عشق را گرامی بدارید....
اما اگر با همه این روشنگری ها، خواستار ازدواج هستید باید علاوه بر آنچه دوستان گفتند به مسائل دیگری هم توجه داشته باشید.
مسئله بیماری این آقا برای شما و ایشان آنقدر بزرگ شده است که جلوی دیدتان را نسبت به سایر معیارهای ازدواج گرفته است.... من چندین بار سئوالتون را خواندم ، به جزء موارد مبهم و کلی چیزی در مورد معیارهای اساسی ازدواج و تناسبهایی که با آن آقا دارید نگفته اید.
یک بحث مهم دیگر هم هست، که اجازه دهید جسارتا نظرم را بگویم....
علاوه بر مسئله بیماری به نظرم می رسد که این آقا تا این حد اشتیاق شما را ندارند...
این فرضیه ای است که اگر شما روند خود را پیش بگیرید به آن می رسید....
یعنی شما پیگیر باشید... و او را تحت فشار قرار دهید که با شما ازدواج کند... متوجه می شوید علاوه بر بیماری ممکن است ایشون ملاحظات دیگری نیز داشته باشد.....
( این نکته ظریف را یکی از دوستان دیگر هم بیرون کشیده بود.... و آن این مسئله است: که او همان بدو ارتباط ، 2 سال پیش با توجه به مسائل عاطفی بین شما، می بایست رابطه را شروع نمی کرد....، اما اگر شروع کرد، یعنی اینکه دغدغه بیماری خود را به عنوان مانعی از ازدواج قلمداد نکرده بود..... اما بعدا از این مسئله به عنوان بهانه استفاده کرده است.= البته این یک فرضیه است که ممکن است درست باشد یا غلط)،
برای آزمون این فرضیه شما باید رک و شفاف با او صحبت کنید و بگوئید که به هر قیمت حاضرید که شناخت بیشتری از او به دست آورید و علیرغم بیماریش در صورتیکه معیارهای ازدواج را داشت با او ازدواج کنید. اگر با فشارهای بیشتر شما ایشون بیشتر عقب نشینی کرد، پس فرضیه ثابت می شود... ، اما اگر شناخت شما کامل شد و ایشون تن به ازدواج داد، که خواست شما محقق شده است.....
خلاصه:
- عشق لزوما به معنی ازدواج و بچه دار شدن نیست....
- علاوه بر بیماری این آقا سایر معیارهای ازدواج و تناسبشان باید چک شود.
- اگر آقایی تصمیم به ازدواج با خانمی را نداشته باشد، می تواند بهانه این کار را بیابد.
- برای خلاص شدن از این موقعیت باید رک با آن آقا، خانواده خود صحبت کنید و بگذارید کار عملیاتی شود....( نه در حد حرف و خیال بماند)
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
با تشكر از مدير محترم جناب سنگ تراشان
دوستان عزيز ما هر كدوممون نظرات خاص خودمون رو داديم ولي مي خوام بگم اينجاست كه فرق يه آدم كار كشته و متخصص از ما ها يي كه صرفا نظرات خودمون رو ميگيم و از سر دلسوزي جوابهايي مي ديم مشخص ميشه.
نظرات همه ما محترمه ولي واقعا سخنان جناب سنگ تراشان چيز ديگري است . دستتون درد نكنه آقاي سنگ تراشان واقعا كه جانا سخن از زبان ما مي گويي . مطمئنم تمام دوستان هم عقيده جناب سنگ تراشان هستند فقط مشكل ما اينه كه نمي دونيم چطور همين حرفها رو بيان كنيم كه اونم به دليل نداشتن تخصص كافيه. همين كه اينجا شاگردي خوبي باشيم و در جوار استادمون بتونيم درس پس بديم براي ما كافيه درسته دوستاي عزيزم؟!!!
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام خدمت دوستان عزیز و مدیر همدردی جناب آقای سنگ تراشان
من خودم هم کم کم داشتم دیگه گیج می شدم چون واقعا نمی دونستم باید برم باهاش صحبت کنم یا نه نمی دونستم حرف زدن با اون توی این شرایطی که قرار دارم درسته یا نه از این می ترسیدم که نتونم و طاقت نیارم و جلو ش گریه کنم اخه من از اون دسته از آدما که خیلی زود اشکم در میاد
همیشه از این می ترسیدم که یه روزی بخوام از اون جدا شم
خوب اقای سنگتراشان به چند تا نکته اشاره کردن که فکر می کنم لازم باشه هیمن جا تصحیحش کنم
نکته اول اینکه من واین آقا با هم دوست نبودیم و نیستیم
نکته دوم اینکه من و اون اقا هر دومون خیلی ادمای مقید و مذهبی هستیم و هر گونه رابطه ای که به غیر از رابطه ازدواج باشه یا رابطه کاری باشه رو قبول نداریم
نکته سوم اینکه من و این آقا دو ساله که همدیگه رو می شناسیم ولی تا الان رابطه ما با هم یه جورایی رابطه کاری بوده و هیچ حرفی علاوه بر این بین ما رد و بدل نشده بود .
نکته چهارم اینکه من و این آقا دقیقا الان حدود 38 روزه که این رابطه رو شروع کردیم چون هردومون به قصد ازدواج این رابطه رو شروع کرده بودیم از نظر هیچکدممون هیچ گونه مشکلی وجود نداشت البته اولش من یکم راضی نبودم که اینجوری با هم رابطه داشته باشیم ولی به خاطر اون به این رابطه تن دادم و کل رابطه ما از اول تا آخرش حدود 15 روز طول کشید که توی این مدت هم چیزی به جز احترام به همدیگه هیچی بینمون نبود چون داشتیم از هم بیشتر شناخت پیدا می کردیم و در کمال اخترام با هم صحبت می کردیم هیچ وقت یادم نمیاد همدیگه رو با اسم کوچیک صدا کرده باشیم همیشه به من می گفت خانم ....... منم ایشون رو با اسم فامیل صدا می کردم .
نکته پنجم اینکه خانواده ها ما از این ماجرا هیچ خبری ندارن نه خانواده من نه خانواده ایشون به خاطر همین تا الان هم داریم مراعات خانواده ها رو می کنیم
نکته ششم اینکه شما گفته بودین ملاکهایی رو که واسه ازدواج داریم در نظر نگرفتیم ولی من تمام حوانب این ازدواح رو در نظر گرفتم اولین نکته ای که تونست من رو اینجوری به اون آقا وابسته کنه ایمانش بود چون واقعا دل پاکی داشت هیج وقت ندیدم بخواد با نگاهی که از روی هوس باشه یا همراه با حرفی که امروزه بهش می گن متلک با من رفتار کنه این متانت بیش از اندازه ای که داشت من روز به روز عاشقتر می کرد مسئله دیگه ای که من رو مجذوب خودش کرد ادب و نجابتی بود که داشت مخصوصا توی حرف زدنش
نکته هفتم اینکه من و دختر عموی این آقا با هم دوست هستیم و دوستای خوبی هستیم ولی خوب خیلی وقته که همدیکه رو ندیدیم من در مورد ناراحتی قلبی ایشو ن از دختر عموشون شنیدم همون موقع خواستم فراموشش کنم یعنی حدود 1.5 سال پیش اما نتونستم و گفتم عمر که دست خداست پس چرا باید به این حرفای پوچ توجهی بکنم تا اینکه فهمیدم ایشون سرطان هم دارند که خوشبختانه با عملی که انجام دادن تا حدودی این مشکل حل شد . ولی باز هم نتونستم فراموش کنم خودم مطمئنم که این حس من هوس نیست یه عشق واقعیه
نکته هشتم اینکه اون وقتی فهمید که ناراحتی قلبی اش تا چه اندازه پیش رفته از این ازدواح منصرف شد و گفت که زندگی من بازیچه دست اون نیست که بخواد یه دختری رو که تازه اول جونیشه و بهترین موقعیت ها واسه ازدواح رو داره ازش بگیره و جواب آزمایشش وقتی اومد که 15 روز از رابطه ما گذشته بود و همون روزی بود که از هم جدا شدیم
نکته نهم اینکه از نظر سطح خانوادگی تفاوت زیادی با هم نداریم یعنی می تونم بگم از نظر فرهنگی زیاد با هم تفاوت نداریم اون از یک خانواده تحصیلکرده اس و من هم تا حدودی از خانواده تحصیل کرده ای هستم البته اونها یکم از ما بالاترن
حالا می بینین که من همه حوانب رو در نظر گرفتم و حاضر شدم تن به این ازدواج بدم
پس فقط کمک کنید که بهش بفهمونم که من با این ازدواج مشکلی ندارم و حاضرم تا آخرش با هاش باشم /
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
شما دوست عزيز هم مثل اينكه جواب جناب سنگ تراشان رو درست نخونديد بابا خب كمك از اين بهتر خب بريد بهش بگيد كه آقا من شما رو با همه شرايط مي پذيرم اگه باز بهونه آورد بدونيد كه هيچ علاقه اي به شما نداره يا حرفاش منطقي نيست يا خداي ناكرده دكتر بهشون گفته چند روز ديگه شما فوت مي كنيد كه حاضر نيست قدم پيش بزاره . در ضمن حرفهايي كه من تو صحفه قبل زدم رو پيداست كه اصلا نخونديد .
من فكر مي كنم بيشتر دوستان مي يان اينجا فقط مشكلاتشون رو مطرح مي كنند ومي خوان خودشون رو حق به جانب نشون بدن و آخرش هم خودشون هر كاري دلشون خواست بدون توجه به راهنماييهاي جناب دكتر وديگر دوستان انجام مي دند واقعا دوستاني كه دارند سر خودشون رو به درد مي يارن به خاطر دوستاي ديگشون لا اقل جا داره كمي رو حرفاشون فكر و تأمل كنيم ........... الان نزديك به 20 پاسخ به مشكل شما داده شده در حالي كه شما هنوز داريد همون حرفاي قبلي خودتون رو هي آب و تابش رو بيشتر مي كنيد .......... شما ناراحت نشيد لطفا ولي دوستا ن قديمي مي دونن كه من آدم ركي هستم وبدون رو در وايسي حرف مي زنم .....بهتون توصيه مي كنم اگه مي خواييد مشكلتون حل بشه خوب به حرفاي جناب دكتر گوش بديد من اگه جاي شما بودم يكبار نه صد بار جواب جناب دكتر رو مي خوندم . بنده به شخصه نسبت به اين جوابي كه جناب دكتر به مشكل شما دادند بسيار خوشحال شدم چون پاسخ مدبرانه اصولي تخصصي و جامعي بود ولي نمي دونم شما باز مشكلتون چي هست كه هي مي گيد كمكم كنيد تا بهش بگم تا بهش بفهمونم ما كه ديگه نمي تونيم بگيم اول صبح دست و صورتتون رو بشوريد بعدش صبحانه بخوريد بعدش لباساتون رو بپوشيد بعدش كفشاتون رو بپوشيد و زنبيل بگيريد دستتون بريد دم مغازه اون آقا وشروع كنيد باهاش حرف بزنيد. خب اينا ديگه جنبه ابتكاري داره وبستگي به خودتون داره كه از كجا و چگونه شروع كنيد ....... يادتون باشه حرف زدن خيلي آسونه و اظهار عشق در حرف و شعار هم آسونه ولي شما در عمل هيچ كاري نكرديد كه اون آقا بفهمه شما عاشقش هستيد اگه عاشق هستيد پا پيش بزاريد و مستقيما بهش بگيد با تمام شرايط مي خوام باهاتون ازدواج كنم (در صورتي كه جوانب ديگر ايشون هم از نظر شما مثبت باشه كه ظاهرا اينجوره) و باز ببنيد حرف ايشون چي هست . حتي از ايشون بخواييد كه نزد پزشك هم بروند، و هر دوتون با پزشك هم مشورت كنيد و پرونده پزشكي ايشون رو بديد پزشك متخصص مطالعه كنه و با مشاوره پزشك مراحل بعدي رو طي كنيد ........... الكي همه چي رو سخت نگيريد و لقمه رو ...........
سرم درد گرفت .
موفق باشيد خدانگهدار
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
آقا عرفان گل؛با اندکی پوزش من به پرسش پایانی نوشتار 23 شما در این گفتار،پاسخ *خیر* را می دهم.
سرکار مرکا خانم؛شما با چه شواهد و دلایلی می گویید که جهانگرد:*نمي خواد واقعيت ها رو قبول كنه و دنبال بهانه است براي موجه كردن برخوردهاي بعدي*؟؟؟
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوستان
من باید به آقا عرفان عرض کنم که من اصلا نمی خواستم به جناب سنگ تراشان توهین کنم و هم سعی خودم رو هم می کنم که به توصیه هاشون گوش کنم و برم وباهاش حرف بزنم
من به این دلیل اون مطالب رو نوشتم چون همه شما دوستان اشتباه برداشت کرده بودین در مورد من و مشکلم حتی خود آقای سنگ تراشان هم اشتباه برداشت کرده بودن من همه اون نکات رو گفتم تا شما ها بهتر بتونین به من کمک کنین
واقعا حوشحالم که تونستم همچین جایی رو پیدا کنم
واقعا سایت توپیه
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
با سلام به دوستان عزیز:
من یه چیزی می خواستم بگم و اون اینکه چرا باید فکر کنیم که دوست داشتن مستلزم اینه که ما به اونی که دوستش داریم برسیم. اصلاً چرا باید فکر کنیم که همه عشق اینه که به معشوق برسی. مگه مجنون به لیلی رسید. چه بسا اگه رسیده بود دیگه الان صحبتی از عشق لیلی و مجنون نبود. من اگه جای این خانم بودم «که البته باید بگم این شرایط رو تجربه کردم» سعی می کردم نوع رابطه ام رو با اون آقا عوض کنم. حالا که ایشون نمی خواد این خانم را در ازدواج شریک مشکلات خود کنه خوب لزومی به اصرار نیست. می تونید به ایشون به دیده برادری نگاه کنید. علاقه تون رو در دل زنده نگه دارید. نیازی به ابراز نیست. ایشون حتماً از علاقه شما خبر داره. در ثانی ایشون که تنها نیست که در دنیا کسی رو نداشته باشه. خانواده اش همین طور که تا حالا کنارش بودن از این به بعد هم خواهند بود. بنابراین اگر به خاطر علاقه وافر فکر می کنید باید حتماً شما کنارش باشین تا به او در تحمل این درد کمک کنید خیالتون راحت باشه. مورد بعد اینکه اگر ایشون بواسطه مشکل قلبیش با شما ازدواج نمی کنه مطمئن باشید با هیچ کس دیگر هم ازدواج نخواهد کرد و بنابراین شما نخواهید ماند که شادی کسی دیگر رو در کنار عشقتون ببینید. یک چیز دیگه اینکه با تمام اینهایی که گفتم شما چه دلیل دیگه ای دارین که اصرار بر ازدواج دارین. آیا گمان می کنید همه چیز در رسیدن و در کنار هم زندگی کردنه . اگر این طور تصور می کنید پس هنوز به مفهوم واقعی عشق واقف نیستید. به نظر من نباید بیش از این اونو در این ناراحتی موندگار کنید که باعث ناکامی و ناراحتی شما شده. براش آرزوی خوشبختی کنید و اونو در تصمیم گیری آزاد بگذارید. اگر صلاح و تقدیر خدا ازدواج شما دو تا باشه حتماً انجام خواهد شد و اگر نه اینقدر با خواست خدا، اون آقا و عقلتون نجنگید. ازش متنفر نباشید فقط دیگه لازم نیست که هی به او گوشزد کنید که عاشقش هستید و می خواید در کنارش باشین. موفق باشید.
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
با سلام خدمت شما عزیزان
آدم وقتی که واقعا یکی رو دوست داره هیچ قوت بدی هاشو نمی بینه
آنگاه که غرور کسي را له مي کني، آنگاه که کاخ آرزوهاي کسي را ويران مي کني، آنگاه که شمع اميد کسي را خاموش مي کني، آنگاه که بنده اي را ناديده مي انگاري ، آنگاه که حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي، آنگاه که خدا را مي بيني و بنده خدا را ناديده مي گيري ، مي خواهم بدانم،دستانت را بسوي کدام آسمان دراز مي کني تا براي خوشبختي خودت دعا کني؟. بسوي کدام قبله نماز مي گزاري که ديگران نگزارده اند
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
اره با نظر اقا عرفان موافقم يعني هميشه به اين نتيجه مي رسم كه اقاي مدير چه زيركانه و بادرايت جمله بندي مي كنند طوري كه نه تنها بر روي فرد مشكل دار بلكه بر روي ما هم تاثير مي زاره واقعا كه عاليه
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام به همه دوستای خوبم
شاید هم حق با آقای سنگتراشان بود یعنی واقعا حق با ایشون بود من رفتم باهاش حرف زدم البته منطقی باهاش حرف زدم نه اینکه فکر کنین رفتم از روی احساس باهاش حرف زدم نه اصلا اینطور نیست
حرف آخرش رو وقتی بهم زد که داغون شدم دیگه اصلا نمی تونستم خودم رو کنترل کنم داشتم می خوردم زمین ولی خودم رو کنترل کردم و جلوی اشکام رو گرفتم
وقتی دید داره گریه ام می گیره نیشخندی زد و گفت تو فکر کردی من اینقدر ناراحتی قلبی ام شدیده که تو داری فکر می کنی . اون بهم گفت که من توی دستش بازیچه بودم اون منو نمی خواست از اول هم منو نمی خواسته حرفاش واسه من خیلی گرون تموم شد به طوری که وقتی اومدم خونه اولین کاری که کردم رفتم توی اتاقم و تا تونستم گریه کردم بعدش هم می خواستم برم پیش یکی از دوستام اما از شدت سردرد نتونستم یه دونه آرامبخش خوردم و خوابیدم تا همین الان که دارم این کامنت رو می زارم .
واقعا واسه اون متاسفم چون لیاقت عشق من رو نداشت
بعدش هم واسه خودم متاسفم که دل به همچین ادم پستی داده بودم
حالا بهم بگین چی کار کنم که از این فشار روحی که رومه رها بشم
ولی با این که این کار رو با من کرد و اینجوری بازیم داد نمی دونم چرا نمی تونم بگم که ازش متنفرم حتی نمی تونم بگم که دوستش ندارم
واقعا ایندفعه دیگه نمی دونم باید چی کار کنم
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
گردآفريد به اين دليل اين موضوع رو گفتم چون اين خانم درمورد بيماري قلبي اين آقا تا چه حدي اطلاع و آگاهي داره؟اصلا مي دونه اين بيماري چه شرايطي رو براي شخص به همراه داره؟ساده ترين مطلب اين آقا چه رژيم غذايي بايد داشته باشن و اين خانم مي تونه اين رژيم غذايي رو تحمل كنه؟
پدر من عمل باز قلب كردن و دچار بيماريه قلبي هستن خيلي سخته كه اين غذاهاي بي روغن و بي نمك و بي ادويه رو بخوري يا ماهي يك بار براي چكاپ به دكتر مراجعه كني و بعد از اون هم حدود 3-4 ساعت توي يه آزمايشگاه درگير آزمايش و جواب اون باشي و از همه اينها سخت تر شرايط تنفس اين افراده كه توي هر مكاني نمي تونن باشن و هر تحرك و فعاليتي رو نمي تونن انجام بدن نمي تونن فشار روحيه زيادي رو تحمل كنن اينها رو اين خانم مي دونن؟بعيد مي دونم
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام مرکا عزیز حق با شماست شاید من اینها رو ندونم
من از خودم بدم میاد
بیشتر به خاطر اینکه بازیچه دست یکی بودم که زل زد تو چشمام و بهم گفت که منو نمی خواد بهم گفت که از اول هم منو نمی خواسته هر کدومتون جای من بودین الان چی کار می کردین یکی رو که خیلی دوستش داری یهو بیاد بگه که تو دستش بازیچه بودی
از خودم بدم میاد چون به این راحتی به یکی که هیچ شناحتی ازش نداشتم دل بستم
واسه خودم متاسفم که عشق پاکم رو فدای همچین آدمی کردم
می فهمین از خودم بدم میاد نمی خوام دیگه زنده باشم نمی خوام زندگی کنم به حدا خسته شدم از این همه حقارت خسته شدم
تو رو خدا کمکم کنین نمی دونم باید چه جوری تحمل کنم
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام jahangard
من با همه وجود می فهمم چی میگی وچه احساسی داری....
ولی خدایی که ما را آفریده بسیار توانا آفریده است. ممکن است از روی ضعف اشتباهی مرتکب شویم، ما اگر از توانایی و شعور خود استفاده کنیم حتی از شکستهایمان درس می گیریم و موفقیت بیشتری را کسب می کنیم.
خواهش می کنم پست 22 در همین موضوع را که پیش از پیش برایت نوشتم برگرد و دقیق مطالعه کن.
در مورد عشق صحبت کردم؟
تو شکست نخوردی؟ می دانی چرا؟
چون عشق یک مفهوم در قلب ماست.... به وجود می آید ولی از بین نمی رود. عشق یک انرژی فوق العاده است که عامل حرکت انسان است ، از یک صورتی به صورت دیگر تبدیل می شود اما از بین نمی رود.
شاید در مصداق اشتباه کنیم و اشتباه لباس بلند عشق را بر تن یک جسم کوچک بپوشانیم و به قامت او اندازه نباشد. اما عشق ما همچنان در اختیارمان هست. نیاز است که دقت کنیم و این گوهر را به آنکس که قابلش را دارد و توانائیش را دارد بسپاریم.
اکثر دختران و پسران با بی دقتی در پیدا کردن مصداق و فرد مورد نظر اشتباه می کنند. اما عشق را در قلب خود خوب متوجه شده اند.
احساس حقارت نکن. چون در درونت عشق داری
احساس رنجش نکن چون در وجودت عشق داری
احساس شکست نکن، چون با عشق آشنایی
احساس خستگی در تن عاشق ذوب می شود.
سعی کن خودت را گسترش دهی....
عشقت را پروبال دهی...
عشقت را رشد دهی...
همه ما شاهد عشق درونیت هستیم.
باید تعادل را بیاموزیم...
ما دوستان در بیرون از گود بهتر بر اوضاع مسلط هستیم...
آنوقت که او را فداکارتر از خود خواندی و عنوان این موضوع را انتخاب کردی، به خاطر شدت احساست و افراطی بودن تو را تردت نکردیم، و در کنارت برای این عشق بزرگت تحسین کردیم اما نظر هم دادیم، و اکنون هم که به شدت نوع دیگری فکر می کنی باز هم در کنارت هستیم و مواظب هستیم که در این مسئله تفریط نکنی.
بارها گفته ایم.... ثبات و تعادل در احساس و فرمان گرفتن از اندیشه به ما کمک می کند که زندگی توام با آرامشی را داشته باشیم.
دوست عزیز
ما همه در کنارت هستیم :122: :228:
باور نکن تنهائیت را ( اینجا کلیک فرمائید)
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
جهانگرد عزيز سلام
به نظر من شما شكست نخورديد بلكه تجربه كسب كردي مگه نمي گي با اينكه اينجوري بوده ولي باز نمي توني بگي كه ازش متنفري پس بدون دوسش داشتي و دوست داشتنت حقيقي بوده حالا حتما كه نبايد بهش برسي اتفاقا خيلي از دوست داشتنها در نرسيدنش قشنگه اشكال نداره از اين موضوع درس بگير بالاخره به اين فكر كن كه تونستي خيلي چيزها ياد بگيري و دوران خوشي رو با هم گذروندين همه چيز كه در رسيدن معنا نمي گيره خيلي ها هم در نرسيدن معني مي گيرن
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوستان
حق با شما بود من از اول هم نباید اینقدر بهش دل می بستم درسته که واسم یه تجربه شد ولی واقعا تجربه سنگینی بود بیشتر از هر تجربه و شکستی توی زندگی ام کمرم رو خم کرد طوری که دیکه نمی تونم از جام بلند شم هنوز هم وقتی می بینمش پاهام سست می شه و می خوام بزنم زیر گریه اما نمی تونم
به نظر شما حالا باید جی کار کنم
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام jahangard ،:43:
از اسمی که واسه ی خودت انتخاب کردی معلومه که به سفر ، دنیا دیدن و کسب تجربه علاقه داری و این محشره ....
می دونی چرا ؟ چون زندگی یه سفر سراسر تجربه است . یه سفر مهیج و پر از خاطرات خوب و بد که اون رو دوست داشتنی و ما رو بزرگ می کنه ... و باور کن زندگی برای همه همینطوره ... واسه همین هم هست که یه جوون 20 ساله علیرغم شور و انرژی که داره اغلب نمی تونه به اندازه ی یک پیر 70 ساله (که حتی ممکنه به نظر فرتوت بیاد) در مورد زندگی قضاوت بجا و عاقلانه تری داشته باشه ....
می خوام یه حقیقتی رو بهت بگم :
خیلی وقتها بوده که احساس کردم آن چنان زمین خوردم که بلند شدنم غیرممکنه ... اما بعد در کمال ناباوری محکمتر و توانا تر از قبل ازجام بلند شدم
(افتادم و عاقبت چنین بود بی بند ، نگیرد آدمی پند)... ....
و می دونم این فقط من نیستم که چون گاهی سربه هوام یا چون توی تاریکی راه می افتم یا چون راهو درست بلد نیستم یا چون ... زمین می خورم بلکه زمین خوردن و بلند شدن یکی از نقشهای اساسی انسانهاست ...
اصلا می دونی چیه ؟ به نظر من ارزش آدما به زمین خوردن اوناست مشروط بر اینکه وقتی از جاشون بلند می شن خودشونو نبازن و یا اینکه دوباره از یک سوراخ گزیده نشن و یا ....
عزیزم ؛:72:
باید به خودت ببالی که همین حالا فهمیدی باید در روشت تجدید نظر کنی . الان دیگه نوبت اینه که محکم و قوی از جات بلند شی تا ببینی که چقدر بزرگ شدی ... به خودت اعتماد کن ... نترس و مطمئن باش این تجربه سنگین می تونه چراغ راهت باشه برای یک زندگی بهتر... ...
موفق باشی
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
طاهره جان ممنونم که راهنمایی ام کردی
ولی خوب یه مشکلی که من دارم اینه که تحمل ضربه خوردن رو ندارم به همین دلیله که همیشه توی زندگی ام ضربه خوردم خدا خودش به داد من برسه
این اولین تجریه شکست من نبود من توی زندکی ام خیلی شکست خوردم اما تا اونجایی که تونستم از جایم بلند شدم امیدوارم این دفعه هم بتونم
یکی از دوستان من به من پیشنهاد داده بود که سر خودم رو گرم کنم تا بتونم فراموش کنم که چی به سرم اومد
فعلا اینقدر کار سر خودم ریختم که حتی وقت سر خواروندن هم ندارم چه برسه به فکر کردن نمی دونم الان باید نسبت بهش چه حسی داشته باشم هنوز هم نمی تونم بهش احساس نفرت داشته باشم ولی نمی تونمم دوستش دارم مثل قبل
یعنی هنوز هم دوستش دارم اما وقتی به این فکر می کنم که چه بلایی سرم اوردم ازش متنفر می شم اما چند لحظه بعد انگاز دچار عذاب وجدان شده باشم که چرا ازش متنفر شدم هر چی باشه اون دو سال مهمون دل من بوده
الان هم نمی دونم که باید چی کار کنم
شماها به من کمک کتید
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
روزي شيوانا پير معرفت يكي از شاگردانش را ديد كه زانوي غم بغل گرفته و گوشه اي غمگين نشسته است. شيوانا نزد او رفت و جوياي حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بي وفايي يار صحبت كرد و اينكه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفي داده و پيشنهاد ازدواج ديگري را پذيرفته است. شاگرد گفت كه سالهاي متمادي عشق دختر را در قلب خود حفظ كرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد ديگر او احساس مي كند بايد براي هميشه با عشقش خداحافظي كند.
شيوانا با تبسم گفت:" اما عشق تو به دخترك چه ربطي به دخترك دارد!؟"
شاگرد با حيرت گفت:" ولي اگر او نبود اين عشق و شور و هيجان هم در وجود من نبود!؟"
شيوانا با لبخند گفت:" چه كسي چنين گفته است. تو اهل دل و عشق ورزيدن هستي و به همين دليلآتش عشق و شوريدگي دل تو را هدف قرار داده است. اين ربطي به دخترك ندارد. هركس ديگر هم جاي دختر بود تو اين آتش عشق را به سمت او مي فرستادي. بگذار دخترك برود! اين عشق را به سوي دختر ديگري بفرست. مهم اين است كه شعله اين عشق را در دلت خاموش نكني . معشوق فرقي نمي كند چه كسي باشد! دخترك اگر رفت با رفتنش پيغام داد كه لياقت اين آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعي اين شور و هيجان فرصت جلوه گري و ظهور پيدا كند! به همين سادگي!"
-
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوستان
امروز بعد از حدود 4 ماه دوباره برگشتم سراغ این پست نمی دونین با چه سختی دوباره توی تالار پیداش کردم چون این دفعه دیگه داشتم دیونه می شدم
امروز وقتی ایمیلم رو باز کردم یه ایمیل ناشناس دیدم وقتی خوندم جا خوردم دیکه داشتم دیونه می شدم بعد از گذشت 4 ماه که تازه داشتم همه چیز رو فراموش می کردم اون برگشته و این ایمیل رو برام زده
سلام
من كسی هستم كه ناراحتی قلبی دارم و 5 سال به كسی علاقه مند بودم كه هیچ چیز در وجودش نبود
ولی بعد ها مدتی گذشت خانمی به من علاقه مند شد. در درون حرفهایش صداقت ومتانت و وقار و... موج میزد. علاقه را در درون چشمانش میشد دید. روزی با خدای خود خلوت كردم. من در مقابل احساس و علاقه او مسئول بودم. از وضعیت قلبی خود نیز آگاهی كامل داشتم. برایم سخت بود اما تصمیم گرفتم از او فاصله بگیرم. میدانی چرا؟ بخاطر علاقه ای كه به او پیدا كرده بودم. مردها وقتی چیزی رو از جون و دل دوست دارم نمیتونن بخاطر خودخواهی خودشون آینده كسی رو تباه كنن. تماس شما اون رو عذاب میده. بخاطر شدش هم كه شده اكه واقعا دوستش داری فراموش كن. بذار بقیه عمرش رو با خدای خوش خلوت كنه و خوش باشه. اینها رو میگم چون میدونم چی میكشه.
خدا نگهدار
وقتی خوندم ناخودآگاه اشک تو چشمام جمع شده بود .
حالا باید چی کار کنم؟