-
زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
با سلام به مدير محترم سايت و همه دوستان عزيز
راستش نمي دونم از كجا شروع كنم و از كدوم مشكلم بگم چون زندگيمو دوست دارم و نمي خوام كارم به جدايي بكشه اومدم از همتون كمك بگيرم تا شايد بتونم جلوي خيلي از مشكلاتي كه هنوز پيش نيومده رو بگيرم.
مادري 30 ساله هستم كه نزديك 9 سال از آشنايي و ازدواجم ميگذرد و الان فرزندي يك ساله دارم تقريبا از همه لحاظ در زندگي تامين هستم و خدا رو شكر در ظاهر و به چشم همه مردم زندگي فوق العاده آروم و خوبي دارم اما...........توي چهار ديواري و زير يه سقف چه غوغاييه خدا ميدونه.........من شاغلم و همسرم دانشجو (فعلا كار خاصي نداره البته ملك و مغازه و ...ولي فقط براي سركشي ماهانه سراغشون ميره و اكثر مواقع خونه مي مونه.....دانشجو ممتاز در رشته خودشه.مردي بسياربا جذبه...بامسئوليت....فوق العاده مدبر و توانا در هر امري....عاشق سياست... دلسوز و كارگشاي زندگي مردم....دست و دلباز و خلاصه كلي خصوصيات خوب ديگه ...منم متقابلا بعنوان يك همسر فداكار داراي نقاط مثبت زيادي هستم... و اما نقاط منفي همسرم كه منو اذيت ميكنه: اول از همه گذشته اين آقا خيلي منو اذيت كرد( كه دو سال اول زندگيم 15 كيلو كم كردم.......اما الان ديگه همه چيزو به دست فراموشي سپردم)...سيگاري.....داراي ناراحتي افسردگي كه 2 سالي دارو استفاده ميكرد( البته افسردگيش بخاطر گذشته تلخيه كه با پدرناتني و مادرش داشته)مشكل با مادرش .......مشكلات زندگيه خودم كمه مشكل مادرشم بايد حل كنم....فوق العاده نياز به محبت داره...خيلي دوست داره دائم بهش محبت كنم و تاكيد كنم كه دوستش دارم(گاهي اوقات با نهايت تنفر در باطن ولي لبخند در ظاهر گفتم خيلي دوستت دارم ولي الان نه....... بارها كه بحثمون ميشه بهش گفتم كه خيلي ازت بدم مياد.....خيلي خيلي زود رنج (كافيه بگم بالاي چشمت ابروه) وقتي كه عصباني ميشه داد كه ميزنه قلبم مي ايسته.براي هر كاري وسواس فكري شديد داره و خيلي فكر ميكنه (گاهي بهش ميگم مثلا ماشينت خط افتاده كه افتاد قرار نيست كه تا اون دنيا باهات بياد) ........فعلا مي خوام از آخر زندگيم مشكلاتمو بگم و بيام اول........ نمي دونم چرا رفته رفته علاقمون داره بهم كم ميشه شايد باورتون نشه در عرض يكسال فقط يك بار با هم رابطه جنسي داشتيم........شايد الان فكر هاي زيادي بكنيد مگه يه مرد مي تونه اين همه خودشه تحمل كنه......حتما با كسي رابطه داره...شايد فكرش پيش زني ديگست.......ولي نه...واقعا همين طوره خيلي تو داره.......وقتي بهش اعتراض ميكنم ميگه اگه از شدت نياز جنسي بميرم نيازي به تو ندارم(البته تو سكس خيلي طبيعي و عادي عمل ميكنه و از هيچ لحاظ مشكل نداره )اما من مطابق ميلش نيستم و اصلا از من راضي نيست . شبها تنها تو اتاق ديگه اي مي خوابه و وقتي بهش ميگم چرا پيش من نمي خوابي ميگه دو نفري روي تخت جامون نميشه.ميگم من بيام پيش تو ميگه نه.راستش به اين وضعيت عادت كرده و ميشه گفت تحمل.....حالا مي خوام قدم اول رو براي بهبود روابط زناشوييمون بردارم.........لطفا بهم بگين چكار كنم (البته من فكر ميكنم چون قبل از ازدواج رابطه جنسي داشته و به اون نحوه از روابط عادت كرده و از من مي خواد همونطوري باشم مثلا خيلي گرم و فعال.......ولي من اينطوري نيستم اول اينكه حيا اجازه نميده و دوم اينكه از شدت خستگي كاري شايدم روحي حوصله ندارم.......)
ببخشيد كه سرتونودرد آوردم:33: ........منتظر نظراتتون هستم.
باتشكر.آذر
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلام عزیزم
خوش اومدی:72:
خب خودت میدونی که شوهرت گذشته دردناکی داشته و آثار اون هنوز به جا مونده و جز شما هیچ کسی نمیتونه بهش کمک کنه
من گمان میکنم که افسردگی ایشون به طور کامل از بین نرفته کما اینکه در رابطه جنسی شما هم این به چشم میخوره (افسردگی باعث کمی رابطه جنسی میشه)
ایشون شاید به خاطر اینکه مادرش در زمانی که ایشون به محبت مادر نیاز داشته با کسی ازدواج میکنن و باعث میشه محبتش نسبت به پسرش کم بشه بنابراین تمایل داره که شما این کمبودو واسش جبران کنی
بهتره حتما" شوهر شما اول به یه مشاور و در صورت لزوم به روانپزشک مراجعه کنه
خود شما هم سعی کنید حتی در دعوا از عنوان کردن اینکه اونو دوست ندارید بپرهیزید
به جای این حرف میتونید از واژه دلخور بودن استفاده کنید
موفق باشید:72:
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلام آذر عزیز
خوب تا حدودی میشه گفت مشکل اصلی شما و بهانه گیریهای شوهر شما و اینکه تا بهش میگین بالای چشت ابرو بهش بر می خوره تمامش من 80 درصد احتمال می دم مال روابط جنسی هست. چرا حیا؟می تونم بپرسم آخه ادم در برابر شوهر خودش هم باید حیا داشته باشه؟باید حجالت بکشه؟می دونید با این کارتون چه ظلمی در حق شوهرتون می کنید؟در روابط جنسی خودتون تجدید نظر کنید.چون بیشتر از اون چیزی که فکرش بکنید در روابطتتون با شوهرتون اهمیت داره.بیشتر مطالعه کنید کتاب رازهایی در مورد مردان حتما بخونید خیلی کمکتون میکنه. موفق باشید
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azar58
از من مي خواد همونطوري باشم مثلا خيلي گرم و فعال.......ولي من اينطوري نيستم اول اينكه حيا اجازه نميده و دوم اينكه از شدت خستگي كاري شايدم روحي حوصله ندارم.......)
ببخشيد كه سرتونودرد آوردم:33: ........منتظر نظراتتون هستم.
باتشكر.آذر
سلام . ضمن خوش آمد گويي
دوست من آيا توقع زيادي از شما دارد ؟! شما براي همسرتان حيا نشان مي دهيد ؟!
حيا يعني چه ؟
شما خسته ايد از امور روزانه . قبل از اينكه همسرتان از راه برسد ، با يك برنامه ريزي درست استراحتي بكنيد . دوشي بگيريد. به خودتان برسيد . لباس آراسته و مرتبي بپوشيد گويي مي خواهيد مهماني تشريف ببريد و آرايشي بكنيد و خانه را همچون زماني كه ميهمان داريد مرتب كنيد و صفايي به آن بدهيد . گلي ، شمعي ، مو زيك ملايمي و....
قرار نيست كه ما هميشه همه ي كارهاي خوب و قشنگ را براي مردم انجام دهيم ولي از خودمان غافل باشيم مگر كسي محترم تر از خود انسان در دنيا وجود دارد . چه ميهماني عزيز تر از شخصيت خود شما و بعد به ترتيب همسر ، فرزند ، پدر و مادر و ....
قرار نيست بي حيا باشيد . حيا در كلام را در مورد همسرتان رعايت بفرمائيد و در عمل .
نه در رابطه اي كه حيا در آن معنايي ندارد حيا داشتن مربوط به قبل و بعد از اين رابطه است نه در زمان داشتن رابطه .
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
حيا (در مورد مسايل جنسي) در رابطه زن و مرد ؟؟؟؟؟
حتي دين هم به زن توصيه مي كنه كه موقع رابطه زناشويي با همسرش، بسيار بسيار داغ ظاهر بشه!
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
از توجه و پاسخ هاي همتون ممنونم
آني عزيز سعي ميكنم هميشه خودم و بچه و زندگيم مثل دسته گل باشه ولي اصلا تمايلي به نزديكي ندارم اصلا حوصله گل و شمع و آهنگ اينا رو ندارم........نمي دو نم چرا...راستش منو شوهرم به روش سنتي با هم ازدواج كرديم اولش من خيلي علاقمند بهش بودم (در نهايت مرگ)اما الان اصلا ازش خوشم نمياد نه اينكه فكر كنيد دلمو زده .خودش ميگه چون تمام شرايط خوب يه همسر ايده آل رو داشتي باهات ازدواج كردم بدون هيچ علاقه قبلي بعد از يكسال بعد از عقد كم كم از من خوشش اومد ولي ميدونم كه هيچ وقت عاشقانه نگام نكرده باهم نخنديده با هم نزديكي نكرده من از اين موضوع بشدت ناراحتم.......سكس با كي با كسي كه فقط (تحت شرايط و چارچوب خانواده)بعنوان همسر دوستم داره و هميشه هم به من ميگه تو خيلي دختر خوبي هستي ولي چه فايده ؟؟؟؟؟؟؟من از توي چشماش ميخونم همه چيزو ........(البته ناگفته نمونه كه در زمان مجرديش دختري رو عاشقانه دوست داشته .با تمام وجود و منو اوايل زندگي 2 بار تو سكس با نام اون صدا كرده البته من اصلا به روش نياوردم ولي از تو داغون شدم........مني كه همه چيزمو براي همسرم گذاشته بودم......البته اين موضع مال چند سال پيشه و من همه اونها رو فراموش كردم ..)ولي الان به ناچار بايد براي تداوم زندگيم بايد اين علاقه رو تو وجود خودم زنده كنم بعدش تو وجود همسرم..........
منتظر نظراتتون همستم.بازم ممنون
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلام بر دوست عزيز
عزيز من حيف نيس اين زندگي كه اينقدر نكته مثبت و خوب راجع به خودت و همسرت درش وجود داره به خاطر مشكلات جزيي از هم بپاشه؟نقاط مثبت همسرت رو پر رنگتر كن بديهاشو كمتر ببين
نقطه ضعفش رو كه ميدوني(اون به شدت به محبت كلامي تو نياز داره و دوست داره مثل يه مادر دائم دور و برش باشي و مراقبتش كني)پس برطرفش كن
در ضمن فرض ميكنيم همسر شما به خاطر افسردگي نياز جنسيش كم شده شما چه طور يعني شما به عنوان يك خانم اينقدر نيازت كمه كه در يك سال يه بار س ك س داشتي؟!!!فكر نميكني شما هم كوتاهي ميكني؟؟
سعي كن خودت رو به روال عادي زندگيت برگردوني همسرت هم ناخوداگاه به روال سابق برميگرده اينو مطمئن باش اگه تو مثل روزاي اول ازدواتون بشي همونطور عاشق و مهربون و دلسوز همسرت هم رمانتيك ميشه و همه چي درست ميشه
سخت نگير گلم:46:
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
می دونم که خیلی سخته! سخته بفهمی همسرت کسی رو عاشقانه می خواسته و تو رو فقط بخاطر اینکه دختر خوبی هستی دوستت داره، و اینکه وقتی با شما رابطه داره، اسم ایشون رو صدا کنه و شما احساس کنید که توی فکر همسرتون اون خانوم هست، همه ی اینها درست! اما مهم تر از اون اینه که الان این مرد مال شماست و شما هم مال ایشون و تنها شما هستید که می تونید به خودتون رو به زندگیتون کمک کنید. اینکه همسرتون به محبت و تایید شما نیاز داره خیلی خوبه، این میتونه خیلی خیلی به زندگیتون کمک کنه! درسته که شاید پیش خودتون فکر کنید که این من هستم که باید محبت بینم تا از محبتم چیزی رو ببخشم! اما توی شرایط فعلی به نظر من این شما هستید که می تونید با دوست داشتنی که توی زندگیتون هنوز هم داره سوسو میکنه همسرتون رو عاشق خودتون کتید.
اولین و بهترین راه حل به نظر من اینه که شما با خودتون تصمیم جدی بگیرید که می خواید زندگیتون رو بسازید و پرش کنید از عشق و محبت، یه تصمیم مهم و حیاتی و در این راه از هیچ کاری هم دریغ نمی کنید، شما ابتدا باید روی دیدگاه خودتون و نگاهی که به همسرتون به عنوان مرد زندگیتون دارید کار کنید، اینکه ایشون چقدر برای شما و زندگیتون ارزش دارند و شما حاضرید بخاطرشون چیکار کنید؟
2. من فکر می کنم که وقتی یه مادر و دختر، یه پسر و پدر، دو دوست همدیگر و بغل می کنن یه اثر فوق العاده روی همدیگه می گذارن چه برسه به اینکه یه زن و شوهر از روی عشق و علاقه بخوان همدیگر رو بغل کنن، به نظر من در وهله ی اول شما باید یه تغییر کوچولو توی دکوراسیون خونتون بدید و مثلا جای تختتون رو برای چند روز هم که شده عوض کنید، حتما با همسرتون صحبت کنید، این بار توی یه مکان خصوصی و خیلی آروم و با محبت، به ایشون بگید که می خواید یه زندگی جدید و پر از شور رو شروع کنید و برای این کار به کمک همسرتون احتیاج دارید.
3. بعدش از همسرتون بخواید که حتما حتما با هم بخوابید، اگر ایشون قبول نکردند بگید که شما دلتون برای همسرتون تنگ شده و اگر باز هم نپذیرفتند، بهشون بگید که فقط برای چند ساعت پیششون میمونید و بعد میرید، و توی این چند ساعت، خودتون رو به همسرتون نزدیک کنید، سعی کنید چیزهایی بپوشید که برای همسرتون جذابیت داشته باشه و بهتر به نظر من بعد از چند وقت سعی کنید از یه لباس خواب جدید استفاده کنید و وقتی پیششون قرار گرفتید حتما بابت حرفهایی که در گذشته چه دور، چه نزدیک به ایشون زدید که باعث ناراحتی و دلخوری ایشون شده معذرت خواهی کنید و اگر ایشون تمایلی نداشتند لطفا شما بدون هیچ فکر و موردی مبنی بر بی حیایی خواسته ی دلتون رو ابراز کنید، (حتی اگر دلتون این کار رو نمی خواد)، شما می تونید با نزدیکی خیلی از مشکلاتی رو که دارید حل کنید، اگر امروز نزدیکی شما بدون هیچ احساس و عاطفه ای بود، نا امید نشید! فردا و فرداها با به وجود اومدن تمایل خود به خود احساسات هم وارد کار می شوند.
4. به خودتون اجازه بدید که طعم شیرین محبت و عشق واقعی رو بچشید!
فقط خودتون هستید که می تونید به خودتون و به همسرتون کمک کنید
موفق باشید
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
آذر جان
من مي توانم بحران 30 سالگي شما را بفهمم و همينطور مسائلي راكه ازش حرف مي زنيد . ( كتاب زن سي ساله را هم بخوانيد )
اما چند نكته
دوست من
شوهر شما در گذشته عاشق بوده و يا نبوده ، به هر دليلي و با هر انگيزه اي كه در پي آن بوده شما را براي ازدواج انتخاب كرده و به خواستهاي خودش هم رسيده يعني يك بانو و كدبانو و زن خوب گرفته . اما وقتي شوهرشما مي گويد : تو خيلي دختر خوبي هستي ولي چه فايده ؟؟؟؟؟؟
از وي با زباني خوش و قربانت بروم و جانم ،پاسخ بخواهيد اين چه فايده يعني و چه چيزي تو را ناراحت مي كند ؟
به همسرتان بگوييد من تصميم دارم براي زندگي كه رو به سردي مي رود كاري انجام بدهم و به خودم كمك كنم و در نتيجه تو هم از گرمي زندگي و چيزهايي كه به دست مي آوري لذت خواهي برد .
عزيزم معني ندارد كه مي گويي من حوصله شمع و گل و آهنگ و....را ندارم . اين را هم مثل واجبات زندگي روزمره ات وجودشان را الزامي كن . البته نه از سر كراهت بلكه با ميل و اشتياق . چرا نبايد يك زن جوان اشتياقي براي زيباتر كردن فضاي زندگي اش داشته باشد . واقعا من تعجب مي كنم . آيا تصميم نداري براي زندگي ات قدمي برداري كه رو به جلو باشد !!!!!!
شما تاپيكي باز كرده ايد و راهنمايي خواسته ايد و گفته ايد تصميم داريد براي زندگي تان كاري كنيد . درست است ؟!
پس دوست من شما در درجه اول بايد اين حوصله ندارم ها و .... را به دو ر بريزيد . بايد گرما و عشق را وارد زندگي خود كنيد . اين گرما و عشق هم با بي حوصلگي به دست نمي آيد . بايد بذر انرژي و عشق بپاشيد تا چيزي براي درو كردن وجود داشته باشد .
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azar58
آني عزيز سعي ميكنم هميشه خودم و بچه و زندگيم مثل دسته گل باشه ولي اصلا تمايلي به نزديكي ندارم اصلا حوصله گل و شمع و آهنگ اينا رو ندارم........نمي دو نم چرا...
ممکنه به سوال من جواب بدی ؟
1-فقط از سر دردل نوشتی یا نه واقعآ تصمیم به بهبود شرایط فعلی داری ؟
اگر قصد تغییر دارید پس باید معذرت می خوام تنبلی و بی حوصلگی رو کنار بذارید حداقلش این بود که فقط یکبار از روشی که خانم آنی پیشنهاد کردن استفاده می کردی
.
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
آذر جان
گفتنی های اصلی رو دوستان گفتن فقط یه تذکر
شما خودتون دچار افسردگی شدید از لذتها و لطافتهای زندگی دوری می کنید مشکل رو اول در خودتون حل کنید شما خودتون رو برای زندگی و استفاده از موهبتهای اون آماده کنید بعد اگر همسرتون تکاپو و تلاش شما رو دیدن و حرکتی نکردن انوقت بنویسید که من با این شوهرم چه کنم
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
با سلام به همه دوستاي خوبم ...خواهراي گلم....ممنونم از اينكه اينقدر صميمانه جوابمو دادين و دارين منو راهنمايي ميكنيد .........
گفتم اول مسائل زناشوييمو حل كنم شايد اكثر مشكلاتم توسط اين موضوع حل بشه......
نوشته هاي همتونو خوندم حرفاتون كاملا درسته.......
دوست عزيز(قلب سپيد) خودم اومدم اين مسئله رو مطرح كنم ديدم شما نوشتيد...فكر كنم كمال همنشين روي منم اثر گذاشته البته خودم متوجه شدم كه افسردگي دارم و با چند نفري مشورت كردم و بهم پيشنهاد دادن كه پيش مشاور برم......اول اينكه يه مشاور خوب پيدا نكردم دوم اينكه كمي تنبلي كردم..........راستش خيلي تمايل به استفاده از طلا ..لوازم آرايش. لباس هاي پر زرق و برق و اينكه ماشينم چي باشه خونم چند متر باشه.... ندارم هميشه مادر و مادر شوهرم دعوام ميكنند كه اون همه طلا ميشه يكبار گردنت گردنبند ببينيم (البته براي مجالس عروسي استفاده ميكنم ) هميشه وقتي داريم به جشن ميريم و من خودمو آرايش ميكنم و لباسهاي زيبا مي پوشم شوهرم (با اون همه غرورش) بهم ميگه ناز شدي ندزدنت.....
راستش مامانم خودش كارش مشاوره در مدارسه ....حدود يكي دو ساليه كه متوجه رابطه من با شوهرم شده روزهاي اول با من دعوا ميكرد كه شوهرت جوونه چرا بهش اهميت نمي دي.....امان الان ديگه حسابي از دستم ناراحته ........پريشب خونمون بود و من از حموم اومده بودم و داشتم تو آشپزخونه كار ميكردم كه شوهرم اومد و دستشو انداخت دور گردنم و گفت اصلا ميگي شوهر داري؟؟؟؟....منم با تحويل يه لبخند بقيه كارمو انجام دادم.....تا اينكه ديروز رفتم خونه و ديدم مامانم حسابي از دستم كفريه.......كلي دعوا و....منو برداشت برد بيرون كه اين چه وضعشه؟ چرا اينقدر با شوهرت سرد برخورد ميكني تو كه اينهمه نماز و قران و .....مي خوني داري گناه بزرگي رو مرتكب ميشي........
(راستش تا حالا با مادرم راجع به هيچ مسئله زندگيم صحبتي نكردم...توي اين چند ساله اصلا از مشكلاتم براش نگفتم.و اون كلا از همه چيز بي خبره..حتي از سيگار كشيدن همسرم ..هميشه سعي كردم خودمو وهمسرمو زندگيمو پيش همه خوب جلوه بدم مبادا باعث رنجش خانوادم بشم...)
سوگند عزيز دارم سعي ميكنم كه شرايط فعلي زندگيمو بهبود ببخشم ولي بايد همتون كمكم كنيد از كجا شروع كنم؟ گاهي ميام يه جايي رو درست كنم ميزنم صد جاي ديگه رو خراب ميكنم.
آني عزيز دقيقا مادرم هم همين نظر رو داره كه يه دختر جوان چرا بايد هميشه كسل باشه و حوصله نداشته باشه هميشه بهم ميگه از سركار مياي حتما تو خونه آرايش داشته باش... سر مسائل خانودگي (خانواده شوهر) با شوهرت بحث نكن...بزار تو خونه آرامش داشته باشه...البته از همون روز اول مادرم متوجه افسردگي شديد همسرم شده بود و اصلا جلوي اون به من و برادرهام محبت نميكرد و تمام تلاشش اين بود كه به شوهر محبت كنه (با خريد هديه به هر مناسبتي....درست كردن غذاهاي دلخواهش و ....)
دوست عزيز(دل) قرار چند ماه ديگه (شايد 3 ماه) خونمونو عوض كنيم..الان تخت خواب بچه تو اتاق ماست و چون شيرخواره فعلا اقدامي براي جدا كردنش نكردم اما به محض عوض شدن خونه حتما تغييراتي ميدم..مخصوصا براي اتاق خواب (راستش فكر ميكنم خيلي دل مرده شدم ونياز به عوض كردن بعضي از وسايل دارم.......)
دوست عزيز(سانا)راستش در اين چند سال مخصوصا سالهاي قبلتر دقيقا مثل يه مادر براش بودم شوهرم در بچگي ضربه خيلي بدي از مادرش و پدر ناتني خورده كه با هيچ چيز اون دوران بسيار حساس بهبود پيدا نميكنه ولي من تمام سعي خودم رو بايد بكنم......گاهي اوقات شوهرم بهم ميگه گاو نه من شيرده......اولش اينقدر محبت ولي ديگه انتهاش از كوره در ميرم و خسته ميشم(بابا آخه منم آدمم....)
شادزي.الينا و مصطفان عزيز از شما هم ممنونم.......
واما اولين اقدامي كه ديروز كردم........شوهرم عاشق تيپاي اسپورته (2تا شلوار جين و يك كتوني اوايل نامزدي برام خريده بود و من چون علاقه زيادي به اونا نداشتم جعمشون كردم و گذاشتم تو چمدون....اما ديروز رفتم يه شلوار خريدم و كلي لباسهاي زير و رور جذاب و زيبا كه اون دوست داره....از هفته ديگه كه مامانم بره (پيش مامانم روم نميشه لباسهاي كوتاه و تنگ بپوشم....بخاطر احترامي كه براش قائلم) و مي خوام براش همون طور كه دوست داره لباس بپوشم.......)اميدوارم اولين قدم رو درست برداشته باشم......
باز هم از همتون ممنونم.......و نيازمند كمكتون
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
آذر جان
آدم يا دلش مي خواد مشكلش حل بشه يا نمي خواد ديگه.
اگر مي خواهي مشكلت حل بشه ناچاري پا رذوي خيلي چيزها بگذاري و به خيلي چيزها تن بدهي. ناچاري بعضي كارهاي كه دوست نداري را انجام دهي به اين منظور كه به هدفت برسي(سر بسته مي گويم)
مثلا اينكه به خاطر حيا خيلي كارها نمي خواهي انجام دهي بي معني است. چه حيايي؟! حيايي كه رشته زندگيتان را از هم پاره كند چه مذيتي دارد؟! چرا فكر مي كني اگر براي خيلي كارها پيش قدم شوي و كمي تنوع چاشني آن كني از بين رفتن حيا خواهد بود. او شوهرت است و 9 سال است كه با او زندگي مي كني؟!
فكر نمي كني كه بعد از 9 سال او ديگر به زندگي قبل از شما فكر نمي كند و مشكل از جاي ديگري است.
براي حل مشكلت به گذشته شوهرت چشم ندوز. مشكلت را از درون خانه خودت پيدا كن.
او كه از اول با تو اينطوري نبوده. به مرور اينطوري شده . پس مشكل همين نزديكيهاست. ذهنت را از افكار منفي دور كن و فكر نكن كه او به كسي يا چيزي در گذشته فكر ميكند.
همانقدر كه تو به او به زور و عليرغم تنفرت به صورت ظاهري به او مي گويي دوستش داري او هم ممكن است براي تو كارهاي زوركي انجام دهد. بالاخره زندگي يك تعادل است. هر جقدر برايش مايه بگذاري همانقدر به تو نتيجه مي دهد. او به تو نياز دارد كه از تو درخواست مي كند كه دائما به او بگويي دوستش داري. و البته فكر ميكنم كمي هم اعتماد به نفس پائين است. البته در اين موارد اگر كمي تعريف و تمجيد از او بكني (البته نه ظاهري و دروغي)كمك بزرگي به وسواس هاي ذهني او خواهي كرد. به نظرت در بعضي موارد زياد با نظرات او مخالفت نمي كني؟! همانطور كه گفتي او مرد قوي است و تو بايد حس قدرت را در وجود او بيشتر كني. شما تازه يكسال است كه صاحب فرزند شده ايد. چرا بايد زندگيتان اينقدر سرد باشد؟! با او صادق باشد و حرفهايت را به او صادقانه بزن. ين بهترين كمك به او است
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
دانه عزيزممنونم از راهنماييت( و امضاي قشنگت.......)
به نظر شما حساسيت و وسواس هاي ذهني همسرم با تعريف و تمجيد واقعي و منطقي و بالا بردن اعتماد به نفسش قابل حله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حتما امتحان ميكنم
تك تك نظراتتون رو تو ذهنم حك ميكنم و مي خوام اجرا كنم اميدوارم .........
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلام
آذر عزیز
تو بیشتر نیاز به تغییر داری تا شوهرت ،
شوهرت به خاطر نیاز عاطفیش به تو ، با تغییرات تو تغییرات مثبت را خواهد داشت >
تو هم لازمه در این زمینه ها در خودت تغییر ایجاد کنی ، و حتی اگه لازم باشه به مشاوره
حضوری مراجعه داشته باشی .
1 - با هر ابزاری که خلاف شرع نباشه برای بالا بردن نشاط روحیت تلاش
کن ، به عبارتی در درجه اول باید تغییر روحیه بدی ، از خمودگی به نشاط ( از کتابهایی
که در این زمینه میتونه کمک کنه بهره بگیر .
2 - اول تلاش کن که خودت را دوست داشته باشی و عشق
بورزی ، پیداست که عواطفت ننسبت به خودت هم ضعیفه ، که این خود به خود راه
مهر ورزی به همسرت رو هم از بین میبره .
3 - احتمال میدم بیشتر رفتار مردانه داشتی ( شاید شرایط کاری اینجوری بوده ) ، و تو زندگی
با همسرت کمتر زنانگی از خودت نشون میدی ، اگر اینطوره باید تغییر رویه بدی و
رفتارهای زنانه رو با همسرت داشته باشی .
4 - در نگرشت تغییر ایجاد کن، اینکه حیا اجازه نمیده تو روابط
زناشویی اونجوری که همسرت انتظار داره باشی ( گرم و فعال و... ) نگرش غلطیه که خدا هم نمی پسنده . خانمی میدونی
تنها وظیفه بلکه اساسی ترین وظیفه زن نسبت به مردش در نگاه دینی تأمین نیاز جنسیه ؟
اونوقت کیفیت بخشیدن اینو بی حیائی میدونی ؟ ( این نگرش شما و سرد برخورد کردن و
رفع تکلیفی عمل کردنت تو رابطه چنان در شوهرت اثر منفی داشته که ترجیح داده جدااز شما
بخوابه.و تو اینجا مرتکب ظلم شدی )
5- اساس دستور العملهای دین و مذهب ما برای داشتن یک زندگی سالمه ، و تو اگر از
مستحبات ظاهری بگذری و به بهبود بخشیدن رابطت با همسرت و نشاط بخشیدن به زندگیت
بپردازی به اصل دین عمل کردی.
6 - به نظر میاد در ابراز علاقه غرور عاظفی داری ، خانمی میدونی اگه تو ابراز عواطفت به
همسرت رقیق باشی و از اعماق وجود ابراز عاطفه داشته باشی ، در درجه اول به خودت
کمک می کنی ، ؟ چون از زمختی روح و روان تو کاسته میشه و لطافت روحی پیدا می کنی ،
میدونی چرا عاشقای واقعی به شعر و شاعری و کلاً هنر رو میارن ، ؟ چون روحشون لطیف
میشه و هنر هم لطیفه ، پس عاشق شو ، عشق را نسبت به شوهرت در خودت ایجاد کن و
ابراز کن اونوقت ببین که معجزه می کنه ، اگه بخوام یه راه میان بر برای رسیدن به همه موارد
بهت پیشنهاد کنم ، این میان بر همون عشقه ، پس عاشقش شو ( و تو می تونی )
*
-
1 فایل پیوست
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
با سلام
فرشته مهربانم ممنونم از نظرت..........هرچه قدر بهم بگين حقمه ميدونم:(.....
از خدا خواستم اين همه بي تفاوتي منو در قبال همسرم ببخشه.......اميدوارم بتونه بنحو احسن از اين به بعد براش جبران كنم.
فقط نياز به معرفي يه مشاور خيلي خوب و مطمئن(در تهران) دارم. اگه كسي رو مي شناسيد بهم معرفي كنيد.......بازم ممنون:72:
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
اذر جون ،بهترين کسي که در اين راه ميتونه کمکت کنه خودت هستي .:16:
به خودت انگيزه بده ،انرژي بده وقتي اين انرژي رو در خودت تقويت کني مسلما به همسرت هم انتقال مي دي و دوباره به خودت با بار بيشتري برميگرده :104:
خودت رو به زمان ومکان نسپار از هر لحظه اي براي پربار شدن عشق وعلاقه بينتون استفاده کن ،اجازه بده اين عشق وشور خودش رو ظاهر کنه از طريق کلمات،چشمان،اعمال،رفتار وحتي با زبان بي زباني قلبت.:43:
وبعد هم همسرت رو دعوت کن ،تا باهم همراه و يکي بشيد.:227:
"منتظر نمانيد عشق شما را پيدا کند .
زمين حاصلخيزي بيافرينيد تا بذر عشق به سادگي در ان جوانه زند و رشد کند .
خود را تمام و کمال و تا انجا که در توان داريد با صداقت تمام به رابطه تان متعهد و پايبند کنيد.
قدرت تعهد بذر عشق ميان شما و معشوق را ابياري خواهد کرد و به ان اين امکان را خواهد داد تا در قلب شما به بار بنشيند."
باربارا دي انجليس
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azar58
از توجه و پاسخ هاي همتون ممنونم
آني عزيز سعي ميكنم هميشه خودم و بچه و زندگيم مثل دسته گل باشه ولي اصلا تمايلي به نزديكي ندارم اصلا حوصله گل و شمع و آهنگ اينا رو ندارم........نمي دو نم چرا...راستش منو شوهرم به روش سنتي با هم ازدواج كرديم اولش من خيلي علاقمند بهش بودم (در نهايت مرگ)اما الان اصلا ازش خوشم نمياد نه اينكه فكر كنيد دلمو زده .خودش ميگه چون تمام شرايط خوب يه همسر ايده آل رو داشتي باهات ازدواج كردم بدون هيچ علاقه قبلي بعد از يكسال بعد از عقد كم كم از من خوشش اومد ولي ميدونم كه هيچ وقت عاشقانه نگام نكرده باهم نخنديده با هم نزديكي نكرده من از اين موضوع بشدت ناراحتم.......سكس با كي با كسي كه فقط (تحت شرايط و چارچوب خانواده)بعنوان همسر دوستم داره و هميشه هم به من ميگه تو خيلي دختر خوبي هستي ولي چه فايده ؟؟؟؟؟؟؟من از توي چشماش ميخونم همه چيزو ........(البته ناگفته نمونه كه در زمان مجرديش دختري رو عاشقانه دوست داشته .با تمام وجود و منو اوايل زندگي 2 بار تو سكس با نام اون صدا كرده البته من اصلا به روش نياوردم ولي از تو داغون شدم........مني كه همه چيزمو براي همسرم گذاشته بودم......البته اين موضع مال چند سال پيشه و من همه اونها رو فراموش كردم ..)ولي الان به ناچار بايد براي تداوم زندگيم بايد اين علاقه رو تو وجود خودم زنده كنم بعدش تو وجود همسرم..........
منتظر نظراتتون همستم.بازم ممنون
خانومی یادت باشه که تو برای نگه داشتن زندگیت یکسری از عادت ها و رفتارهاتو عوض کنی نمی دونم به این اعتقاد داری یا نه اینکه خانوما هر کاری رو که بخوان می تونن انجام بدن تو اول باید رو خودت کار کنی و شادابی خودت رو بدست بیاری در موارد جنسی هم چرا با پزشک مشورت نمی کنید و با استفاده از دارو همون طور که همسرتون می خواد گرو و پر حرارت باشی
اگه شادابی رو به خونه برگردونی و به همسرت بیشتر نزدیک بشی مطوئن باش اون هم افسردگیش خوب می شه هم عاشقانه در کنارت زندگی می کنه وقتی تو زندگیتون از نظر مالی و فرهنگی چیزی کم ندارید فقط محبت و عشق شما همسرتون رو گرم می کنه اینم ببگم که رابطه جنسی وابستگی و دوست داشتن رو بیشتر می کنه پس حتما رو این موضوع کار کنید
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
احساس ميكنم حال و روزت داره عوض ميشه انگار با تمام وجودت ميخواي به زندگيت برگردي خيلي خوبه خانمي همينطور با روحيه ادامه بده تو ميتوني باطن زندگيتم مثل ظاهرش زيبا و جذاب كني.......:72:
خيلي خوشحالم كردي :43::228:
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azar58
هميشه وقتي داريم به جشن ميريم و من خودمو آرايش ميكنم و لباسهاي زيبا مي پوشم شوهرم (با اون همه غرورش) بهم ميگه ناز شدي ندزدنت.....
راستش مامانم خودش كارش مشاوره در مدارسه ....حدود يكي دو ساليه كه متوجه رابطه من با شوهرم شده روزهاي اول با من دعوا ميكرد كه شوهرت جوونه چرا بهش اهميت نمي دي.....امان الان ديگه حسابي از دستم ناراحته ........پريشب خونمون بود و من از حموم اومده بودم و داشتم تو آشپزخونه كار ميكردم كه شوهرم اومد و دستشو انداخت دور گردنم و گفت اصلا ميگي شوهر داري؟؟؟؟....منم با تحويل يه لبخند بقيه كارمو انجام دادم.....تا اينكه ديروز رفتم خونه و ديدم مامانم حسابي از دستم كفريه.......كلي دعوا و....منو برداشت برد بيرون كه اين چه وضعشه؟ چرا اينقدر با شوهرت سرد برخورد ميكني تو كه اينهمه نماز و قران و .....مي خوني داري گناه بزرگي رو مرتكب ميشي........
(راستش تا حالا با مادرم راجع به هيچ مسئله زندگيم صحبتي نكردم...توي اين چند ساله اصلا از مشكلاتم براش نگفتم.و اون كلا از همه چيز بي خبره..حتي از سيگار كشيدن همسرم ..هميشه سعي كردم خودمو وهمسرمو زندگيمو پيش همه خوب جلوه بدم مبادا باعث رنجش خانوادم بشم...)
سوگند عزيز دارم سعي ميكنم كه شرايط فعلي زندگيمو بهبود ببخشم ولي بايد همتون كمكم كنيد از كجا شروع كنم؟ گاهي ميام يه جايي رو درست كنم ميزنم صد جاي ديگه رو خراب ميكنم.
آني عزيز دقيقا مادرم هم همين نظر رو داره كه يه دختر جوان چرا بايد هميشه كسل باشه و حوصله نداشته باشه هميشه بهم ميگه از سركار مياي حتما تو خونه آرايش داشته باش... سر مسائل خانودگي (خانواده شوهر) با شوهرت بحث نكن...بزار تو خونه آرامش داشته باشه...البته از همون روز اول مادرم متوجه افسردگي شديد همسرم شده بود و اصلا جلوي اون به من و برادرهام محبت نميكرد و تمام تلاشش اين بود كه به شوهر محبت كنه (با خريد هديه به هر مناسبتي....درست كردن غذاهاي دلخواهش و ....)
دوست عزيز(سانا)راستش در اين چند سال مخصوصا سالهاي قبلتر دقيقا مثل يه مادر براش بودم شوهرم در بچگي ضربه خيلي بدي از مادرش و پدر ناتني خورده كه با هيچ چيز اون دوران بسيار حساس بهبود پيدا نميكنه ولي من تمام سعي خودم رو بايد بكنم......گاهي اوقات شوهرم بهم ميگه گاو نه من شيرده......اولش اينقدر محبت ولي ديگه انتهاش از كوره در ميرم و خسته ميشم(بابا آخه منم آدمم....)
واما اولين اقدامي كه ديروز كردم........شوهرم عاشق تيپاي اسپورته (2تا شلوار جين و يك كتوني اوايل نامزدي برام خريده بود و من چون علاقه زيادي به اونا نداشتم جعمشون كردم و گذاشتم تو چمدون....اما ديروز رفتم يه شلوار خريدم و كلي لباسهاي زير و رور جذاب و زيبا كه اون دوست داره....از هفته ديگه كه مامانم بره (پيش مامانم روم نميشه لباسهاي كوتاه و تنگ بپوشم....بخاطر احترامي كه براش قائلم) و مي خوام براش همون طور كه دوست داره لباس بپوشم.......)اميدوارم اولين قدم رو درست برداشته باشم......
من پیشنهاد می کنم مرحله به مرحله پیش برید اولین مرحله نقش همسر و مادر خوب
در مورد بی حوصلگی :
بخشی از این حالت بی حوصلگی و کسل بودن به مراقبت های پس از زایمان برمی گرده با توجه به اینکه مدت کوتاهی از زایمان شما گذشته حتما نیاز هست در مورد سلامت جسمانی و فقر آهنی که در اثر زایمان و سیکل قاعدگی بوجود میاد و موجب میشه بی حوصلگی و افسردگی تشدید بشه پیگیری کنید . خواندن این لینک می تونه مفید باشه
http://www.parsiteb.com/news.php?id=634&action=viewFullContent&groupId=128
نمی دونم ساعت کاری شما به چه صورت هست اما درک می کنم نیمی از انرژی شما در بیرون از منزل صرف میشه و احتمالا مابقی صرف کار های منزل و بچه داری بنابراین فرصت برای رسیدگی به نیازهای همسرتون محدود میشه خصوصا همسر شما که نیاز بیشتری به محبت داره بنابراین احتیاج به برقراری توازن یا تجدید نظر در مورد کارتون هست .
اولین اقدامی که انجام دادی خیلی خوبه امیدوارم تداوم داشته باشه با وجود مادری فهمیده که خودشون دوست دارند دخترشون برای شوهرش تیپ بزنه چرا هفته بعد ؟
سعی کن تعادل رو در رفتار با همسرت رعایت کنی ضرورتی نیست همزمان همه چیزو با هم درست کنی و در نهایت کم بیاری و همسرت بگه معذرت گاو نه من شیری .
از تغییرات کوچک شروع کن حتما نتیجه می گیری .
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
دوست خوبم من هم واقعا خوشحال شدم وقتی شنیدم و حس کردم که می خواید تغییر کنید، شاد باشید، روحیه داشته باشید، زندگی کنید و خودتون و همسرتون رو عاشق کنید.
از شما می خوام که با انجام دادن کارهای کوچیک و مستمر و مداوم عشق رو همیشه در قلب همسرتون نگه دارید.
امیدوارم که موفق باشید
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
بهتون تبریک میگم خانم...بی شک اگه بخواین میتونین به بهترین نحو جبران کنین....:104:...
موفق باشین
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
اذر عزیز
من هم خیلی خوشحال شدم که تصمیم گرفته اید تغییر کنید
به قول آنی گلم:72: مردها برقرار کننده ارتباط و ترمیم دهنده ارتباط خوبی نیستند
این شما هستید که می توانید ارتباط تان را ترمیم کنید
موفق باشید
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
خداراشكر . يادمان باشد جلوي ضرر را از هر جا بگيريم منفعت است . تولد دوباره ات مبارك
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلام
آذر جان مطمئنم که موفق می شی ، چون اولین قدم جسارت در پذیرش اشکاله ، که تو این رو
نشون دادی ، و بعد تصمیم به تغییره که اینم نشون دادی ، می مونه پی گیری و پشتکارو و
صبر و تداوم ، که با صداقتی که داری (با خودت و دیگران) مطمئنم اینها را هم سر لوحه حرکتت
قرار میدی و موفق میشی .
هر جا فکر کردی میخوای درد دل کنی یا راهنمایی بگیری ، باز هم
بیا همینجا سراغ دوستان دلسوز و مهربانی که پستای همراهانه اونا را خوندی ، بازهم
کنارت خواهیم بود .
یا علی بگو و آغاز کن ، از نکات کوچک و ریز هم می تونی شروع کنی ، فکر نکن باید کار پیچیده و
غامضی انجام بدی ، به قول حافظ :
گفت آسان گیر بر خود کارها ، کز روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش
*
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلامی دوباره به همه دوستای عزیزم
وقتی اینهمه پیغام رو که سرشار از محبته می بینم چشمام پر از اشک میشه.ممنونم که دارین قدم به قدم همراهیم میکنید. حالا حالا مزاحمتون هستم و می خوام با کمک همتون قدم به قدم جلو برم.....راستش تصمیم گرفتم اول خودمو اصلاح کنم.
قدم اول، اصلاح ظاهرم...شاد بودن...وغر نزدن...گرفتن احترامش جلوی خانوادم...و شخصیت بهش دادن
چهار شنبه رفتم خونه دیدم مامانم دکوراسیون خونه رو عوض کرده و شوهرم خوشش اومده بود...کمی استراحت کردم ..حموم رفتم و خودمو درست کرده....شوهرم اولش گفت کجا می خوای بری؟ گفتم هیج جا...گفت پس برای مامانت تیپ زدی.... گفتم نه.برای شما خودمو درست کردم..می بینی که لباسهایی که دوست داری پوشیدم....بنده خدا باورش نمیشد..و به مادرم گفت اگه بدونم شما اینهمه اثر مثبت روی خانومم میزارین یه خونه کنار خونمون براتون میگیرم....خدا خیرتون بده....وکلی حرف دیگه..........البته اینم بگم که شوهرم 35 سالشه اما به اندازه یه مرد 70 ساله میفهمه و گاهی اوقات عمل میکنه .....وقتی به خودم می رسم اصلا دست و دلش نمی لرزه و آب دهنش هم راه نمیگیره...البته نمیگم بدش میاد نه.. ولی مثل بعضی از مردهازود هول نمیشه و خیلی سنگین برخورد میکنه:47:
راستش این چند سال اخیر اصلا رفتار درستی باهاش نداشتم یعنی اصلا براش اهمیت قائل نبودم به همه چیز اهمیت میدادم بغیر از شوهرم.... اما از دیشب دارم بهش شخصیت میدم و بهش می فهمونم که تو برام مهمی....واون خیلی خیلی خوشحاله...سردردهای میگرنی داره ...دیروز بعدازظهر سردردش خوب شده بود و میدونم که همه اینها فقط از محبت و احترام نشات میگیره..........
امامشکل دومم.......در همین اولش بهم بگید وقتی موضوعی رو می شنوم که انتظارشو ندارم چطوری خودموکنترل کنم و عصبانی نشم و از کوره در نرم:97:....راستش نمی تونم خودمو کنترل کنم و زود عصبانی نشم.بارها این تصمیمو با خودم گرفتم ولی نتونستم جلوی زبونمو بگیرم و شوهرمو ناراحت کردم اما بعدش که آروم میشم به خودم میگم اگه فقط چند دقیقه دندون رو جیگر میزاشتی و در مورد اون موضوع کمی فکر میکردی و با آرامش جواب شوهرتو میدی چقدر بهتر بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟........ولی نمی تونم ..........بارها تلاش کردم و موفق نشدم ..گاهی اوقات میگم ایکاش در مواقع عصبانیت یه چسب بزرگ بچسبونم روی لبام:199: ............کمک کنید و از تجروبهاتون برام بگم......
سوگند عزیز ممنون از معرفی لینک.....2 هفته پیش شوهرم منو دکتر برد و برام کلی قرص آهن و شیردهی و ویتامین گرفت و گفت چون سرکار میری و بچه شیر میدی ضعیف شدی........ اگه تو کارها کمکم نکنه اصلا نمی تونم سرکار برم......در ساعت کاریم هم نمی تونم تغییری ایجاد کنم چون کارم دولتیه.......
دوستتون دارم و از همتون متشکرم:72:..............
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azar58
امامشکل دومم.......در همین اولش بهم بگید وقتی موضوعی رو می شنوم که انتظارشو ندارم چطوری خودموکنترل کنم و عصبانی نشم و از کوره در نرم:97:....راستش نمی تونم خودمو کنترل کنم و زود عصبانی نشم.بارها این تصمیمو با خودم گرفتم ولی نتونستم جلوی زبونمو بگیرم و شوهرمو ناراحت کردم اما بعدش که آروم میشم به خودم میگم اگه فقط چند دقیقه دندون رو جیگر میزاشتی و در مورد اون موضوع کمی فکر میکردی و با آرامش جواب شوهرتو میدی چقدر بهتر بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟........ولی نمی تونم ..........بارها تلاش کردم و موفق نشدم ..گاهی اوقات میگم ایکاش در مواقع عصبانیت یه چسب بزرگ بچسبونم روی لبام:199: ............کمک کنید و از تجروبهاتون برام بگم......
سکوت و تر ک کردن محل برای مدتی کوتاه و خوردن آب سرد .
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
در مرحله اول كه خيلي خوب اقدام كرده اي آفرين :73:
وقتي هم حرف بي ربط شنيدي فوري برو فضاي ات را عوض كن حتي از خانه برو بيرون تا بتواني خشمت را كنترل كني و در موقع عصبانيت حرفي نزني كه اوضاع را خراب تر كني . چند بار امتحان كن .
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
به نظر من هم باید اول به خودت بگی که من چرا سر هر چیز کوچیکی عصبانی میشم و با این کارم همه چیز رو خراب می کنم؟ اول به خودت بگو: واقعا ارزش داره! من فکر می کنم ابتدا در روی موقعیت هایی که قبلا برات به وجود اومده(یعنی موقعیت های مشابه تکراری، که هر بار هم همون روش قدیمی خودت رو تکرار کردی) و شما خودت رو کنترل نکردی تمرکز کن و حتی شده برای خودت بنویس، و به خودت قول بده که اگر این بار یه همچین موقعیتی یا مشابه اون براتون پیش اومد، مثلا سکوت می کنید، یا می رید توی آشپزخونه و نشنیده میگیرید، یا مثلا خودتون رو با بچه سرگرم می کنید و سعی کنید که این بار یه برخورد مجزا با برخوردهای قبلی خودتون داشته باشید.
بعد می مونه موقعیت هایی که تازگی برای شما داره، به یکباره حرفی رو می شنوید و واقعا ناراحت میشید، به نظر من اگر این جوری فکر کنید که بعدا بهش میگم که چقدر این حرفش ناراحتم کرد و بگذارید برید، یا نه دقیقا این جمله رو بیان کنید که : مثلا فلانی این حرفت واقعا ناراحتم کرد، یا واقعا عصبانی میشم این حرفت رو می شنوم، میشه بعدا یه موقع دیگه در موردش حرف بزنیم!
حتما حتما بعدا در مورد اون حرفی که شما رو ناراحت کرده، یا می کنه، یعنی فقط احساسی که به شما در اون لحظه دست میده بنویسید برای خودتون و اگر فقط احساسات و خواسته های دلتون هست، به همسرتون هم خیلی کوتاه و مفید بگید و نگذارید که توی دلتون بمونه، و اصلا دنبال مقصر هم نباشید، و بسنجید که شما حساس هستید که سر هر مساله ای عصبانی میشید یا واقعا اون موضوع یا حرفی بود که باید در مقابلش عصبانی میشدید و به نظر من یکی از بهترین کارهای هم که می تونید انجام بدید اینه که با همسرتون در مورد اینکه میخواید تغییر کنید و رابطه تون رو با محبت تر کنید و دیگه کمتر عصبانی بشید صحبت کنید و بگید که به کمکشون احتیاج دارید و ازشون بخواید که ایشون هم یه کم مراعات حال شما رو کنند تا کمتر عصبانی بشید و اگر براتون شناخته شده هست، چند مورد از موقعیت هایی که باعث عصبانی شدن شما میشه رو برای همسرتون با زبون محبت بگید و ازشون بخواید که کمکتون کنن!
راستی در مورد تغییرات جدیدت به خودت و به همسرت تبریک میگم که همچین زن باهوش و به فکری دارند!
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلام
آذر گلم
نمی دونی چقدر خوشحالم که می بینم حرکت آغاز کرده ای .
ببین عزیزم برای غلبه بر عصبانیت نباید فقط به فکر لحظه ای باشی که این عصبانیت اتفاق می
افته تا بخوای جلوشو بگیری .
عصبانیت یه اتفاق هیجانیه ، تو اگه بتونی بر خودت با تغییر نگرش و تحول شناختی مسلط
بشی ، مطمئناً کنترل هیجان را هم می تونی داشته باشی ، بهتره برات مثال بیارم ،
مثلاً هر وقت شوهرت کاری رو که ازش خواستی تا انجام بده فراموش می کنه تو عصبانی
می شی و برخورد نامناسب داری ، اگه تو از قبل چنان رو خودت کار کرده باشی که شوهرت
رو دوست داشته باشی و عاشقش باشی و غم و ناراحتیش برات مهم باشه و در هیچ
شرایطی احترامش رو زیر پا نزاری ، و... همین باعث میشه وقتی رفتاری که قبلاً اگه میدیدی
ازش عصبانیت می کرد ، ببینی ، ناراحت بشی ولی عصبانی نشی ، و حتی وقتی ناراحت هم
میشی ، و می خوای نشون بدی که ناراحتی ، خود به خود دنبال این هستی که یه جوری
بگی که بد نباشه ، باعث تحقیرش نشه و.... با خودت اینجوری مشغول سبک سنگین کردن
میشی و .. کم کم می بینی بعضی جاها که موضوع بی اهمیت بوده ، همین به تعویق
انداختن و مزه مزه کردن موضوع تا ببینی چطور بهش بگی بهتره ، باعث بشه اصلاً بگذری ، و
جایی که ناراحتیت طوریه که در وجودت لونه می کنه و خود خوری پیش میاره (که بهتره بهش
بگی که ناراحتی ) ، بی گدار به آب نمی زنی و دنبال سنجیده عمل کردنی ، که یا عقلت بهت
کمک می کنه یا مشورت خواهی کرد ، و... این روندیه که تو با تغییراتی که در روحیه و نگرش
خواهی داشت پیش خواهد آمد .
آذر جان ، تو زمینه های مثبتی از قرار ذیل برای کنترل هیجان داری ( هیجانات منفی )
1 - شوهرت ویژگی های مثبت زیادی داره که برای تغییر نگرش و عاشق شدن کمک بسیار
می کنه
2 - پذیرشت بالاست ، و تواضعت باعث اقدام به عمل میشه ( و حتی سرعت عمل در جهت
مثبت )
3 - مادری دلسوز داری که اگر بخواهی کمک خیلی خوبیه برات ( از تجربه هاش استفاده کن و
راهکار ازش بخواه ) می بینی که حتی او عملاً برای کمک به زندگی تو دست به کار شده .
4 - ایمان به خدا داری ، که با توکل به او و امید و اطمینان به یاریش میتونی معجزه ببینی تو
زندگیت ( مطمئن باش ازش بخوای یاریت می کنه ) اصلاً فکر کن آیا جز به اراده او بوده که به
این تالار هدایت شدی و داری حرکتی تحول آفرین پیدا می کنی ؟
5 - و این تالار و دوستان دلسوز همدردی را داری که کمکت می کنند، و کمترین این کمکها
تشویق و دلگرمیست .
این زمینه ها را در نظر بگیر و زرنگ باش و بهترین استفاده را از آنها داشته باش ، دیری نخواهد
گذشت که خودت هم از تغییر خودت و به تبع آن زندگیت متعجب خواهی شد .
منتظر خبر ها و اقدامات خوش بعدیت هستیم
خدا یارو یاورت باد ( که هست )
***
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
خيلي خوب داري پيش ميري خانمي مراقب باش و ادامه بده:46::73::104::72::43:
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلامي دوباره به همه دوستاي گلم........
ممنونم از اينكه داريد همراهيم ميكنيد........نظرات خوبي دادين. تصميم گرفتم هر موقع از چيزي ناراحت شدم در مرحله اول فقط سكوت كنم و محيط رو ترك كنم بعدا با فكر كردن تصميم بگيرم و نظرم رو به همسرم بگم... اميدوارم اين تصميماتي كه ميگيرم فقط حرف نباشه:163::163::163: و من بتونم به موقع عمل كنم..........
فعلا خدا رو شكر همه چيز خوبه ...همسرم هم متقابلا دارن بامن همراهي ميكنند... دارم سعي ميكنم همينطور با احترام باهاش حرف بزنم..........
بنده خدا فعلا تو شوكه كه چرا من يك دفعه 360 درجه تغيير كردم پنجشنبه ميگفت مطمئنم مخت يه جا خورده!!!!!!!!!! :199:
بچه ها فقط مي ترسم دوباره همه چيز بهم بخوره..........دوباره برگردم سرخونه اول.....اميدوارم خدا كمكم كنه.....:203:
چندتا از اخلاق هاي بدي كه دارم و هميشه همسرم ميگه اينه كه من كينه اي - عجول - قد و يك دنده - لجبازم... كم كم بايد صبرم رو زياد كنم(چطوري:question::question::question:) تا بتونم جمع زندگيمو داشته باشم .مسائل رو با هم قاطي نكنم. و اگه قراره به سمت اصلاح خودم برم راه درست رو انتخاب كنم.
دعاگوي همتون هستم.:72:
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
اول از همه اين همه ترس از اينكه همه چيز دوباره خراب بشود به دلت راه نده و بگو مطمئني كه همه چيز خوب وعالي پيش خواهد رفت و حالا كه متوجه اشتباهاتم شده ام دوباره سر پله اول به هيچ عنوان برنمي گردم چرا كه مي دانم راه خوشحال كردن خودم را پيدا كرده ام و شوهرو بچه ام هم از خوشحالي من هميشه خوشحال خواهند بود .
يادت باشه هر جور فكر كني همان در زندگي برايت اتفاق مي افتد . مثبت انديش و درست انديش باش و نواقص رفتاري ات را درست كن .
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
آني عزيز ممنون از راهنماييت ......دارم تمام تلاش خودمو ميكنم.......
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلام عزيزم
همه پست هاي تو رو خوندم . خدا رو شكر كه زود دست به كار شدي .
به نظر من باطن زندگي شما خوب بوده وهست فقط بايد يه دستي به سر و روش مي كشيدي كه داري اين كار رو انجام مي دي.
مي دوني شادي در درون ماست كشفشكن.
به فرزندت فكر كن و به آينده ي روشني كه مي تونيد براش بسازيد.:72:
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
تلاش شما واقعا ستودني است . آفرين . آذر نمونه كاملي است . بايد از او درس بگيريم
نتيجه
خانم ها نگهدار و پاسدار و حافظ رابطه با همسر هستند .
كافي است خانمي قصد كند از مهارتهايش خوب و درست بهره مند شود و تمام افراد دخيل در رابطه را به سمت حس خوشحالي و رضايت هدايت كند.
مردان در محيط خانواده تابع هستند و رام به شرط و شروطها .
نتيجه كلي :آقايان خيلي گناه دارند [size=medium]
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
خانوم آنی عزیز چقدر خوب و با نمک جملاتتون رو بیان کردید
مرسی
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
سلام به همه دوستاي خوب و نازنينم
آني عزيز ممنون از اينهمه دلگرمي.......شايد اگه شما دوستان خوبم اين تلنگر رو به من وارد نمي كرديد شايد بعد از چند سال با اين رفتار و اخلاقم زندگيم نابود ميشد......البته اميدوارم كه با كمك خداي مهربون بتونم تا آخرش ادامه بدم.........
دوست عزيز درخت سبز از شما هم ممنونم.........
فعلا خبر خاصي نيست و من دارم سعي ميكنم در تمام شرايط محيط خونه رو شاد و دور از استرس نگه دارم....راستش شوهر من خيلي خيلي دير شرايط رو قبول ميكنه...و خيلي خيلي سرسخته:302: (براي پذيرش هر مسئله نياز به زمان خيلي طولاني داره........اما وقتي قبول كنه ديگه تا آخرش پاش مي ايسته.......مثلا همين بچه ........يكي از شرايطش اين بود كه 5 سال بعد از ازدواج (جداي دوران عقد) بچه دار نشيم منم قبول كردم اما بعد از 5 سال كلي رو مخش راه رفتم كه مهلتت براي بچه تموم شده و من بچه مي خوام........كلي گريه و التماس:161:....(البته دير قبول كردن همسرم دلايل زيادي داشت كه شايد تا حدودي منطقي بود و با توجه به اينكه خودش در كودكي ضربه بدي خورده بود كمي مي ترسيد..........)به هر حال خدا خيلي دوستمون داشت و زياد ما رو منتظر نداشت ........اما حالا براي بچش داره سنگ تموم ميزاره .بهش قبلا ميگفتم تو كه نمي خواستي پس چي شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان هم تا به شرايط جديدي كه دارم تو خونه و زندگيش اجرا ميكنم عادت كنه خيلي طول ميكشه.........فقط از خدا صبر مي خوام. الان چون نمي خوام ديگه سر به سرش بزارم دائم دارم رفتارم رو كنترل ميكنم........ولي خداييش خيلي سخته:33:....در تمام شرايط آروم باشي و لبخند بزني و شوهرت رو دلداري بده..........
اما تغييرات شوهرم: از قبل كمي آروم تر شده....اونم با احترام باهام حرف ميزنه.....سر درداش خيلي بهتره.
ديروز هم نامه اي چند خطي براش نوشتم و بهش گفتم دوستش دارم و تا حالا بخاطر خودخواهيام خوبي هاشو نديدم:16:........
دائم به خودم اطمينان ميدم كه از پس همه چيز بر ميام............به جز يك مورد.........كه وقتي بهش فكر ميكنم همه وجودم سرشار از استرش ميشه........ :301:مادر شوهر:301:........ كه هيچ كس از دست زبونش در آسايش نيست......مي دونم كه همه عروس ها يه جورايي با اين مسئله مشكل دارند اما چكار ميشه كرد جز تحمل ...شما ها در مقابل حرفها و طعنه ها كه مي شنويد چكار ميكنيد؟؟؟؟؟؟؟؟منتظر نظراتتون هستم
التماس دعا :72:
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
احترام در مقابل يك مادر واجب است . قرار نيست هيچ پدر و مادري همانگونه باشد كه ما دلمان مي خواهد . آنها هم آزادند كه هر گونه دوست دارند رفتار كنند مخصوصا كه در شرايط سني آنها كمتر امكان تغيير وجود دارد و اين هم در صورتي ميسر است كه خودشان دلشان بخواهد .
شما بايد مادر و مادر شوهر خودت را همانگونه كه هستند قبول كنيد و تا بي نهايت هم به آنها احترام بگذار چرا كه مادر هستند و از روي دلسوزي ممكن حرفي بزنند و يا كاري بكنند كه مورد تاييد نباشد ولي به هر روي قرار نيست كه همه اعمال مردم روي كره زمين مورد تاييد ما باشد .
متاسفانه ما قدر بزرگ تر ها را آنگونه كه بايد نمي دانيم و وقتي كه بار سفر بستند تازه مي فهميم چه گوهر بي همتايي بوده اند . هر كس از اين دنيا برود جايش خالي خواهد بود . پس قبل از اينكه متهم به مرده پرستي شويم با جان ودل در كنارشان با مهر زندگي كنيم و اين ديدگاه مادر شوهر عروس را كه مختص ايران است را تغيير دهيم . خدا سايه مادر شوهر و مامان خودتان را از سرتان كم نكنيد .
يك كم با دقت و با وجدان به حرفهاي مادر شوهرت فكر كن . ببين واقعا بي ربط بوده ؟! آيا حرفهاي مشابه ايشان را از دهان مادر خودت نشنيده اي ؟!
-
RE: زندگي با ظاهري زيبا ولي باطني سرشار از مشكلات و اختلافات
آني عزيز كاملا حرفهاي شما رو قبول دارم و تا حالا تقريبا همينطور بوده.........
اما مشكل ما اينه كه مادر شوهرم اصلا زن عاقلي نيست.......از روي دل حرف ميزنه تا حالا 3 بار بخاطر رنجوندن من ازم حلاليت خواسته.......به قول شوهرم: اگه مادرم عاقل بود من اينقدر ضربه تو زندگيم نمي خوردم(از نظر روحي. تحصيلي. مالي......)
راستش اصلا فكر نمي كنه و حرف ميزنه بعدش ميبينه خيلي بد حرف زده عذرخواهي ميكنه. خواهر شوهر و برادر شوهرم تا حالا صدها بار بهش تذكر دادند........(البته با مادر و پدر و خواهر و برادرش هم همينطوره)
از هفته پيش كه اومدم به سايت شما با خودم تصميم گرفتم كه هر چي برام ناخوشايند باشه فقط براي رضاي خدا تحمل كنم.......
وقتي پست چكامه رو خوندم (بحث طلاق) ديدم چقدر بعضي از شرايطمون در گذشته شبيه هم بوده و اون باصبر همه چيز و درست كرده...پس حتما منم مي تونم.........