-
کمکم کنید ، دارم می بازم
سلام
به راهنماییتون نیازمندم...توروخدازودتر...می ترسم...من 8 ماه عقد کردم حالام دارم جدا می شم...اما می ترسم یه سری مسائل رو بشه...از قانون و حبس می ترسم...از شوهرم می ترسم...من به علت جنون دارم جدا می شم...دارم پرونده هاشو در می یارم...خودم می گم جنون هنوز اثبات نشده..من شاهدی نداشتم تو خونم بابت رفتاراش...حالا پناه آوردم به خانوادم...دارن کمکم می کنند...اما می ترسم...از موضوعاتی که گفتم ...از اینکه می خواد اثبات بشه از اینکه دیگه عصبانیش کردم...دلمم می سوزه ...بهم بگید چی کار کنم...باید برم یا بمونم...باید سکوت می کردم؟؟؟نباید لو می دادم؟؟؟؟همسرم خودزنی میکنه آخرین بار دستو پاهامو بست با سیم تو دهنم دستمال گذاشت داشت خودشو دار می زد که فرار کردم اومد دنبالم تو پارکینگ گرفتم و .........من هر وقت خواستم برم اون یه بلایی به سر خودش آورده و با ترس نگهم داشته....بعد گریه می کنه التماس می کنه که دیگه اذیتش نکنم...می گه دوستم داره...من موندم...دلم واسه اشکاش می سوزه...یعنی مریضه؟؟؟به همه میگه من دچار توهم هستم من دارم دروغ می گم اما اگه حوصلتون باشه همه زندگیمو می گم ...یعنی من دیوانه شدم؟؟؟؟اما من شاهد دارم ...عمل جراحی...پلیس...جای تیغ جراحی...دارم دییوونه می شم به دادم برسید
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
سلام
خانومی اولا آروم باش با این روحیه و اضطرابی که داری هیچ کشکلی رونمی تونی حل کنی
عزیزم قبل از ازد.اج با همسرت آشنا بودی؟؟؟؟
رفتارهای غیر طبیعی ازش میدی؟؟؟؟
با همسرت تا به حال به روان شناس مراجعه کردی؟؟؟
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
با ترس و عصبانیت نه میتونی خوب تصمیم بگیری و نه از خودت دفاع کنی هم پیش مشاور برو هم با یک وکیل مشورت کن
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
تریدی نکن سریع از چنین مردی که توصیفش کردی تلاق بگیر . فقط 8 ماه باهاش بودی احساس می کنی دیونه شدی وای به حال یک عمر.اول دلت برای خودت و جونیت بسوزه بعد برای اون.
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
سلام:72:
خيلي ناراحت شدم كه همچين مشكلي داري.دوست خوب با اين توصيفي كه شما از همسرتون كرديد ايشون شديدا خطرناكه!!! به نظر من اگه شما اذيتش نميكيني و ايشون اين كارها رو انجام ميده زودتر خودت رو از اين مرداب بكش بيرون.
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
آره...یک ماه..بعد بلافاصله صیغخ بعد هم عقد....نه رفتاری ندیدیم تا اینکه جای خودزنی هارو دیدم روی دو تا مچ دستاش....با کوچکترین دعوا می بردم خارج شهر یا یه جای متروک با چاقو تهدیدم میکرد..نمی یاد پیش روانکاو..میگه تو مشکل داری...
دلم می سوزه...همش دلم برا خونم برا اون روزای آرومم تنگ می شه...همش می گم شاید نباید به دیگروون می گفتم شاید درمان می شد...اما خیلی مکاره ...به همه می گه من دروغ می گم...2 ماه پیش اومد بکشتم پاش خورد به صندلی چاقو رفت توی قلبش...کلی بازجویی شدم...چه زجری کشیدم تو بیمارستان..تا خوب شد...از اون روز تا حالا 4 بار حمله کرده...منم بی تقصیر نیستم اما نه تا این حد...مثلا آخرین بار فحش بابام داد گریه کردم...گفتم الهی بابایه پیر سیدم امشب ازت نگذره که اینجور توهین می کنی...اونم روانی شد شرو کرد به بستنه دست و پاهام و دهنمو با یه دستمال بست و جلو خودم داشت خودشو اعدام میکرد...هر شب می یاد به خوابم ...داره التماس می کنه کمکش کنم...خدایا موندم...گناهم چیه؟؟؟
می ترسم چیزایی از من میدونه که موقع طلاق لو میده...پام گیره...دولت می کنتم تو...خیلی رنده...تکلیفم چیه؟؟؟فرار یا بمیرم؟؟؟نگید بمونم که بکننم تو زندان
کسی مشکل منو داره؟؟؟می ترسم...رفته از عاقد عقدم پرسیده یه سوال شرعی دارم..اونم گفته چی؟گفته حکم کشتن یه مسلمان چیه؟؟قصاص؟؟؟اگر اون قاتل خودشم بکشه چی؟؟حکمی می مونه؟//می ترسمممممم....منالان تو خونه حبسم تا کارای طلاق بشه...اما از طلاقم می ترسم دستم رو میشه...می دنم تحویله خودش...کی مشاوره حقوقی می شناسه سوالاتم رو بکنم
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
عزيزم خودت رو نجات بده ايشون جنون دارن،مگه يه انسان چقدر ميخواد زندگي كنه ؟اگه قرار باشه تا آخر عمر با يه آدم مريض زندگي كني مطمئن باش خودت به مرور از ايشون بدتر ميشي.دندوني رو كه درد ميكنه زودتر بكن و خودت رو راحت كن.
مثلا دوران عقد براي دختر بهترين دوران اما شما...
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
بابا یکی بگه اگه جای من بودین فرار میکردین برین خارج از کشور؟؟؟؟این تنها راهمه...دستم رو میشه تو دادگاه ایران...جرمم سنگینه...نمی تونم ریسک کنم...پول دارم حامی هم دارم ردم کنه...موندم...از مرگ نمی ترسم بمیرم؟؟اگه فرار کنم در غیاب طلاقم میده؟؟یا خانوادمو اذیت می کنن چون زن فرار کرده؟؟؟دادگاه چیکار میکنه؟؟؟
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
من نمی فهمم.مگه نمی گی شوهرت جنون داره؟ یعنی تو خودت الکی بهش نسبت دروغ بستی؟ یه کم واضح تر بگو. اینجوری نمی تونیم کمکت کنیم.
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
یه سوال :
تو گذشته شما چی بوده که می ترسید رو بشه ؟
مگه چیزایی که اون از شما میدونه بقیه نمیدونند؟ حبس واسه چی ؟ مگه چی کار کردید؟
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
نه بابا جنون داره...من دارم پرونده های بیمارستانشو رو میکنم...گفتم که 2 ماهه پیش اومد بزنه به من چاقو رفت تو قلبش جراحی کرد و این تازه ترین پرونده خودزنیش هست.....اون میگه من جنون دارم و اینارو دروغ می گم...البته نمی تونه منکر عملش بشه...چون همه اومدن بیمارستان...اما به همه گفتن از صندلی پرت شده رو جعبه ابزار...من به خانوادم حقیقتو گفتم..که جعبه ابزاری نبوده...اما همه یه جورایی وقتی میبیننش دلشون رحم می یاد...کی باور می کنه تو خونه چی کارم می کنه؟؟؟فقط بابام باورش شده که داره کارای طلاقو می کنه...اما اونم نمی دونه من دمبم گرو...من یه خطایی کردم که اگه برم واسه طلاق اون به قاضی میگه..اونم می دونه من بابت همین موضوع از دادگاه فراریم...حالا خانوادم ول کن نیستن...اون داره التماس می کنه برگردم...خانوادم نمی زارن می گن یکی به قتل میرسه بلاخره...خدایا به کی شکایت ببرم...می خواستم خودمو نجات بدم اما حالا اون دستش پیشه...
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
شما خیلی خیلی می ترسین و این ترس همه چیز رو خراب می کنه
برید تقاضای طلاق بدین فقط کافیه بیماریه ایشون رو اثبات کنین و طلاق بگیرین
با یک وکیل خبره مشورت کن خانومی
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
دوست عزيز حرف زدن شما دو پهلوست و ما متوجه نميشيم اصل قضيه چيه!
خواهشاً درست توضيح بديد.با اين اضطرابي كه شما داريد من احساس ميكنم شما هم يه اشتباهي كردي كه اينهمه ميترسي نميخواي در موردش صحبت كني.
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
چه خطایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
شما چیکار کردین که انقدر می ترسین و می گین پاتون گیره ؟؟
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
واست پیغام خصوصی گذاشتم عزیزم
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
عزیزم منم تا حدی مشکل شمارو داشتم اما نه به شدت شما منم دلم به حال همسرم میسوزه نمیتونم ازش جدا شم اما فایده نداره چون اونا بیماریشونو قبول ندارن و میگن ماها مریضیم اونم خودشو میزد بعد شروع کرد به زدن من منم خیلی ازار دیدم اما این حس احمقانه هنوز منو ازش جدا نکرده سریعتر برای طلاق اقدام کن چون جونت در خطر موفق باشی
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
من با یه گروه در تماس بودم...که حالا دولت دنبالشونه...باند خلاف کارن...نقطه ضعفمو می دونه...نهخانوادم تو جریان نیستن....اگه بدونن سکته می کنن...اما اون بی وجدان می دونه از این راه می تونه گیرم بندازه...از این باند فقط یک نفر باقی مونده اونم تا 40 روزه دیگه داره می ره از ایران...بهم می گه اگه بمونی و لو بریم خودت تک می افتی...پاشو بیا ردت کنیم...هر جا خواستی می رسونیمت...حالا موندم ...تکلیفم چیه؟؟یک راه داره که لوم نده اونم اینکه آشتی کنم برگردم برم خونش...اونم چی با این طرز زندگی...راستی کسی فیلم پارک وی رو دیده؟؟؟این فیلمو دوست داره...کاراش مثله همون پسرست...می ترسم...میگه دوست دارم اگه آروم باشی کارم نداشته باشی کاریت ندارم...فرصتم کمه برا تصمیم اگه بمونم و لو برم یه راه دارم مردن...من نمی تونم برم تو حبس یا بخوام جواب کلی ارتباطای بیربطه به زندگیمو بدم...اونم بابت کارایی که تو گذشتم بوده..دادگاه ما بی انصافه..حقو می دن به مردا...بهم یه مهر هم میزنن...می کننم تو...کی مییاد تشینه پای حرف ما؟؟کی حقوقه ما رو می ده؟؟من یک ماه پیش بابت یه دعوای خیابونیش با مامور افتادم تو بازداشتگاه...مردم از ترس...خیلی این بسیجیها کثیفن...همه جام دستکردن...همه جوره بی احترامیم کردن..نمی دونید وقتی گیرشون می یفتی چقدر تشنه هستن...می ترسم...خدا نجاتم داد اومدم بیرون..بابت چی؟رفتارای شوهرم؟؟؟خسته ام از دردسرهاش..بحث هاش کتک کاریاش...توی این 8 ماه 4 تا دعوای خیابونی داشتیم یکبار چاقوش زدن..یک بارم این آخری که مامورو زد دماغش شکسته حالا با سند آزادیم...دو بار هم که فرار کردیم..یک بارم جراحی قلب بابت خودزنیش...دیگخه بریدم...شبی که خودشو زد بازرجویی شدم..یعنی اگه زندهنمی موند فکر می کنید کسی باورم می کرد..خدا برش گردوند اما حالا تکلیفه من چیه؟؟؟
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
عزیزم
اولا" که اون چی جوری میخواد این مسئله رو ثابت کنه؟ دوما" با این کارخای اون زندان هزار بار بهتره تا با ترس زندگی کردن. سوما" حتما" با یه وکیل خوب مشورت کن
به خدا توکل کن.
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
خانوادش خیلی پستن به خانوادم می گن دختر شما باعث این اتفاقاته...البته مدارک گذشته هاشم هست..اما پستی تا کجا؟؟میگن از کجا معلوم اصلا دختر شما نزده تو قلبش؟؟؟حساب کنید بعد این همه زجری که کشیدم..و حالا می گن از کا معلوم دختر شما بینی مامورو نشکونده باشه..می ترسم ازشون..خانواده مکارین..بی دلیل حمایت برادر بیمارشون رو می کنن..وقتی گریه می کنم می گم چی کارام می کنه توی خونه...می بوسنم بهم می گن آروم باش عزیزم تو داری اشتباه قضاوت میکنی این تصورات غلط چیه؟؟؟خدایا چطور این قدر می تونن آروم رفتار کنن...حالا واسم هدیه فرستادن که بهش بگید نگه این حرفاروپلای پشت سرشو خراب نکنه..چرا داره زندگیشو تباه می کنه...؟؟؟کی باورم می کنه؟؟البته وکیلی که بابام رفته پیشش گفته خیالتون راحت این آقا جنون داره مدارک هم قابل اثباته؟؟؟دادگاه حق فسخ نکاح می ده اما کی خبر از گذشته من داره؟
من یه دخترم 25 سالمه برم زندان؟؟توی این مملکت بی قانون...چرا فرار نکنم ..؟؟چرا نرم از ایران بیرون؟؟؟می خوام بدونم حکمم چی می شه بعد رفتنم...به وکیل چی بگم؟؟حقیقتارو؟؟کمک می کنه؟؟؟اون از راه ریز مکالمات می خواد اثبات کنه..متاسفانه نقطه ضعفم موبایلمه..که تماس با سر دستشون داشتم...دورادور گفته بگید بهش پرینتشو می گیرم...طرف وقتی بهش گفتم جا خورد...و خیلی سریع بلیط رفت گرفته متاسفانه خط دائم کارشون بوده...تازه دلشس رحم اومده میگه بیا ردت کنم...نمون که گیر بیفتی..
تمام دوستام اون طرفن..قبل اینکه گیر بیفتن رفتن اما شوهر نداشتن خانوادشونم تو جریان بود ..اما من وضعم فرق داره...فعلا موندم بی صدا گذاشتم دقیقه آخر که راهی نیست برم...فقط امیدم اینه که بابام بی خیاله طلاق بشه من برم سر زندگیه نداشتم این بهتر از روئ شدنه دستمه اما بابام اقدام کرده داره کاراشو رو می کنه...کمکم کنید...خانوادم هر زجریو کشیدن توی این 8 ماه..به مامانم گفتم مامان کاش رفته بودم..کاش ازدواج نمی کردم...گفت حالا هم می تونی طلاق بگیر برو..کسی کاریت نداره...اما خداااااااا من نمی تونم طلاق بخوام...تازه این یه مسالمه که رو می شه بازم هستتتت
elina جان نمیشه بزنم زیرش مدارک هست..اس ام اس زدم..دادگاه پرینت می گیره در ثانی تلفنو اون شخص بارها پی گیری می شده اما خودشو نتونستن بگیرن ..چه لقمه ای بهتر از من...؟؟؟ضمنا از روی مدرک تحصیلیم هم می تونه اثبات کنه جعل می کردم...از این واضح تر؟؟موندم
من در گذشته خطا کردم اما متاسفانه در دوران خودزنی های شوهرم باز به اون شخص اس ام اس زدم کهاز ایران ردم کنه؟؟؟همین موضوع رو شد...اون فقط شماره رو دیده..متنارو نخونده اگه بخونه دیگه هیچی..تصور کن رفتی دادگاه با کلی پرونده که اثبات می کنه طرف جنون داره..اما قاضی بهت چی میگه؟؟ارتباط با نامحرم...جعل...فرار...و اینکه به حکم اینکه زن بودی و شوهردری پوستتو می کنن..کی باوورش می شه من داشتماز دستش فرار می کردم؟؟کی باور میکنه آخه مگه مرض دارم رندگیمو بزارم برم همین جوری؟؟جونم در خطر بوده؟؟همه آرومن می گن بابا آروم باش اثبات می شه طلاق می گیری..اما درد من از خودمم هست که مشکل دارم..وای خستهام...خدایا از گناهام بگذز...خدایا من به معجزه هات اعتقاد دارم..خدایا یه کاری کن مشکلاتم حل شه..خدایا نزار بخاطر گذشته هام اسیر شم...خدایا راهم چیه؟؟؟فرار؟؟؟
حالا بگم چی؟بگم پدر مادر عزیزم منبه خاطر خطاهای خودم وترس از اثباتشون رفتم؟؟؟کاش دو ماه پیش رفته بودم حداقل الان کسی نمی گفت خطاکار بوده..دوماه پیش اگه بعد عملش می رفتم همه باورم می کردن واسه ترس از جونم رفتم اما حالا نه...شوهرم با زاری زدناش و دنبالم گشتناش همش داره می گه حواستون باشه یه چیززیی هست که باعث شده این دلش به این زندگی نباشه...راستم می گه ترسم از همینماجرا بود اما کارای شوهر من که دروغ نیست..اگه مرد آرومی داشتم اگه خونم واسم امن بود...با دنیا عوضش نمی کردم اون با این کاراش ترسو انداخت به جونم باعث شد همیشه فکر راه فراری باشم..یعنی خدا داره مجازاتم می کنه؟؟؟یعنی حقم همچین مردیه؟؟نمی تونم خودمو به این زندگی راضی کنم..به خدا به دلم روشنه یه روزی میمیره..من گرفتار می شم..یا شایدم یه روزی بکشتم
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
نمیدونم چی بگم عزیزم
بهتره حتما" با همون وکیل مشورت کنی تا راهی جلوی پات بذاره
از این هم نترس که لوت بده . اون محرمه. خدا کمکت میکنه عزیزم
مطمئن باش.
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
ترست از رو شدن گذشته و پات گیره چیه ؟ شفاف بگو تا بهتر راهنمایی بشی
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
نمیدونم چرا نمیتونم جوابی به این پست بدم!!!؟؟؟ برام عجیبه و کمی غیر قابل حضم!!
مطمئنا شما دچار توهم نیستین!!؟؟
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
راست می گین ..همه مشکل منه اینه که ترس دارم..و اونم داره از این نقطه ضعفم استفاده می کنه...الان زنگ زدم به یه دوستم ایجوری راهنماییم کرد یکم آروم شدم..1.ترس من از اس ام اسی بود که فرستادم به اون جعل کار من 3 تا اس ام اس زده بودم یکی خالی..یکی نوشته بودم کمکم کن پول می خوام واسه رفتن...یکی هم راجع به سرطان نوشته بودم...اون ترسمو فهمیده بود و همش می گه من پرینت می گیرم اثبات می کنم کسی تو زندگیته که داره ردت می کنه...حالا دوستم زنگ زده مخابرات و گفته آیا پرینت متن میدن مخابرات گفته نه اصلاً در ثانی بدن چه ترسیه می گم دوستم بوده ........2..من دانشجو رشته زبان بودم 3 سال خوندم ساله آخر نتونستم ادامه بدم دانشگاه رو ول کردم و مدرک جعل کردم...و به شوهرم گفتم که من مدرکم فوق دیپلمه اما خانوادم نمی دونن اونم می گه میگم بهشون تازه به قاضی هم می گم جعل اسناد کردی....حالا که نگاه می کنم جعل مدرکم زیر تخته خودمه یعنی الان راحت می تونم پارش کنم و اونم مدرکی نداره....3.مشکل آخر من مربوط می شه بهاینکه اثبات کنم گفته هامو خب از جای چاقو ها و خودزنی ها کاملاً قابل اثبات مدارک پزشکیشم هست اما اینقدر ترسیدهبودم که حاضر بودم بابت لو نرفتنم از همه چیز بگذرم....دوستم خیلی آرومم کرد ...البته خداست که داره از راه واسطه آرومم می کنه...دیشب خیلی گریه کردم خیلی کمک خواستم...حالام همین طور دلم واسه شوهرمم می سوزه ...گناه کاره اما بیشتر اطرافیانش باعث پنهان کردن رفتارها و کارهای اشتباهش مسئول بودن و متاسفانه با همه تلاشام کسی نتونست کمکم کنه چرا که خونواده ها همچین موقعی حاضر نیستن برن پیش روانکاو و پرونده ای بسازن....تازه فهمیدم حق طلاق هم دارم1-جنون2شرارت و پرونده ای که باعث افتادنم به بازداشتگاه شد...بابام الان آمار گرفته توی بیشتر پاسگاه ها درگیری داشته و پرونده...حالا یه دعا در حقم کنید بتونم با احساسم کنار بیام و فراموشش کنم ..خیلی سخته خیلی و امیدوارم کسی گرفتار این روزای من نشه...من با هزار امیده رنگی خونمو ساختم و شوهرمو پرسدیدم...اما حیف حالا یه مشت خاطرات خاکستری و دل سوخته نصیبم شد...برام دعا کنید بازم راهنمایی داشتید دریغ نکنید ...آروم می شم با همدردی هاتون
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
وای با این سن وسال کم درگیر چه مسائلی شدی ...خدا کمکت کنه
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
عزیز دلم برو یه جای امن و وکیل بگیر . بگو که تهدیدت کرده . بگو امنیت جانی نداری . بعد از طلاق از کشور خارج شو نه الان. به هر حال موندن توی اون خونه اصلا به صلاح نیست. برو حتی اگر خودشو دار زد. مراقب خودت باش و از خدا کمک بخواه. منو بی خبر نذار.
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
خواهر خوبم، شما بايد خيلي فكر كني . . .
اگه واقعا مشكل رواني همسرت اثبات شده و شما قصد ادامه زندگي رو داري، ببين مي توني علاوه بر همسر بودن نقش يك "پرستار" رو هم بازي كني؟ اينقدر صبر داري؟
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
خانمی حرفات واضح نیست چون خودت از نظر روحی آروم نیستی
اگر مدرک خودت رو جعل کردی و استفاده ای هم ازش نکردی این جرم نیست راحت مدرکت رو از بین ببر
اگر واقعا خلافی غیر از این داشتی و به قول خودت با یک باند خلاف کار در تماس بودی تا کی میخوای به شوهرت باج بدی و از خودت فرارکنی بهتره خودت زودتر همه چیز رو بگی و خودت رو راحت کنی
ولی این توضیحاتی که تو دادی به نظر نمیاد مجرم باشی در هر صورت ادامه زندگی با یک مجنون کمتر از حبس و مرگ نیست ضمن اینکه فرار یک دختر جوان به خارج از کشور هم درست نیست فکر میکنی اونجا وضع بهتری انتظارت رو میکشه مگر یک فامیل نزدیک و مطمئن و پشتوانه مالی خوبی داشته باشی در غیر اینصورت به امید دوست نباید چنین ریسکی بکنی اول سعی کن آرامش خودت رو به دست بیاری گذشتت رو مرور کنی و خودت در مورد خودت قضاوت کنی مطمئن باش اونقدر ها هم مملکت بی قانون نیست ضمن اینکه سر بی گناه پای دار بره روی دار نمیره
خانم پیامک زدن نمیتونه جرم باشه حتی به یک مجرم فکر میکنم زیادی ترسیدی بازم میگم آروم باش ، بیشتر توضیح بده تا بهتر بتونیم کمکت کنیم
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
من خونه پدرم هستم کاش مشکلاتم تا همین حد بود...تصمیممو گرفتم واسه جدایی...میدونید من خودمم مقصر بودم عجله کردم برای ازدواج و ازدواجو توی شرایطی پذیرفتم که ملاکم رفتن از خانه پدریم بود و اختلافاته شدیدم با مادرم...حالا بغض گلومو گرفته...هنوز چیزی نشده دوباره داره گیر میده...الان باهاش بحثم شد..مدام طلاقمو به رخم می کشه...حالا خوابیده بودم گفت بیا ناهار گفتم نمی خوام...شروع کرد به حرفای تکراری یادم افتاد به اون روزایی که اون قدر زجرم داد که رفتم....حالا می گه یعنی چی اومدی اینجا مارو هم با مشکلاتت درگیر کردی؟چرا غذا نمی خوری؟معلومه چته؟به نظر من والا مریضی؟حتما برو دکتر؟فکر نکنی اومدی اینجا ...من همین دادشتم یک سال دیگه داره میره...من تحمل ندارما...فکر خودت باش...زودتر بری سره خونه زندگیت...میگم منظرت چیه یعنی برگردم پیشه اون روانی؟می گه نه فکر خودت باش طلاق گرفتی ازدواج کن منظورم اینه که تکلیفتو با ما معلوم کن؟؟؟ ترو خدا می بینید من همه زندگیم رفت بابت اینکه می دیدم جایی ندارم حالا بازم میبینه تو چه شرایطیم اما درک نمی کنه....منم گریه کردم گفتم من زندگیمو بابته تو باختم بابت اجبارات بحث هات گیر دادنات به اینکه چرا ازدواج نمی کنم زودتر برم...حالام نترس میرم 10 روز مهمونتم میرم...میدونید من قبلاً بابت رفتاراش مجبور شدم تو مجردیم برم عسلویه...اونم یه دختر...نمی دونم بودین یا نه؟؟؟اما ایمان دارم اگه خونه پدریم برام امن بود هیچ وقت زندگیم با عجله نابود نمی شد...بگذریم تو این شرایط دارم باز می رم از شهرمون...خدایا خسته ام...الان گریم گرفته نمی دونم کاش شوهرم دیوونه نبود می رم سر خونه زندگیم که اینقدر متلک نشنوم...من هنوز طلاق نگرفتم می گن از حرف مردم طاقتت سر می یاد اما از همین حالا همین مامانم داره سرم میاره....از حرفاش ناراحت شدم گریه کردم گفتم چرا درک نمی کنی من تو چه شرایطیم می رم بهم مهلت بده..اینقدر نگو چرا می خوابی ؟چرا غذا نمی خوری؟چرا لاغری؟؟می گه والا تو هرجا بری زندگیت همینه چی بگم شاید اون شوهرتم با همین کارات دیوونه کردی؟؟شما بودین این همه درد خانوادتون دیده بود اینجور متلکتون می گفت؟؟؟شوهرم شروع کرده بهم تهمت مواد زدن و ارتباط با غریبه آخه مردا راه آخر دفاعشون همینه...من ساده به مامانم گفتم...حالا که غذام کم شده دو سه روزه می گه من نمی دونم شایدم معتادی اون راست میگه...خدایا اعصابم خیلی ضعیفه چی کار کنم؟؟؟می گین حق دارن اینارو بگن؟؟تحمل کنم یا برم شهر دیگه و شغلمو انتقال بدم؟؟؟چقدر غصم گرفته من دارم پله هایی رو می رم که قبلاً رفتم...خدایا بهم صبر بده...چقدر من توی این خونه زجر کشیدم بی پدری بی مادری دیدم ...چه راحت می تونم زندگیه باختمو بندازم گردن تمام بی محبتی هاشون...اما سکوت کردم ..حالا چرا بازم دارن همون حرفارو می زنن؟؟؟می خوام عصر برم دکتر...بنظرتون برگردم عسلویه؟؟؟
من مدرکم رو جعل کردمو ازش بابته کار توی عسلویه استفاده کردم اما این موضوع مال 3 سال پیشه...بعدش توی دو تا شرکت با مدرک اصل اومدم و شوهرم شاهد بود که می گم فوق دیپلمم...بازم می خواستنم...اصل مدرک دسته منه...کپیش تو مدارک استخدامیم تو عسلویه هست..از همین می ترسیدم...بابت رفتنم هم به یک نفر اس ام زدم که سر دسته باند جعل پاسپورتهو اسمشو تو روزرنامه زدن دنبالشن اما کسی نمی تونه بگیرتش....ترسم از این بود که اس ام اسم رو در بیارنو بعد اس ام اس خط اونو در بیارن و ببینن خط ماله یه آدم حرفه ایه چون همه تماس ها و اس ام اس ها مربوط به معافی های سربازی و پاسپورت هاست....مدرکمو 4 سال پیش همین گروه زدن واسم....الان آروم ترم و تصمیممو گرفتم...طلاقمو می گیرم اما باید وکیل خوبی بگیرم که زودتر کارام راه بیفته...تحمل فشار های خونه از همه واسم سخت تره...مامانم مدام می گه چرا غذا نمی خوری نکنه می خوای خودکشی کنی...خودتو بکش راحت شی اینقدر مارو هم تو دردسر نندازی ..یعنی چی 20 روزه اومدی زندگی مارو هم در هم کردی؟؟؟مامانم تو دوران مجردیم هم خیلی این مسائل هارو در گوشم می گفت تا حدی که فراریم داد از خونه و بعد همازدواج کردم...من حق کار دارم تو عقد نامم آیا بدون اجازه همسر می تونم برم برای کار خارج از شهرم؟؟؟کسی اطلاعی داره؟؟خانوادم منو تو خونه اسیر کردن و 20 روزه که کارم شده دیدن طلوعو غروب خورشید دارم افسرده می شم ...نمی زارن برم بیرون می گن اینجا پیدات می کنه می کشتت...بنظرتون برم از شهرم بیرون؟؟؟برگردم عسلویه یا کیش واسه کارم انتقالی بگیرم؟؟؟یا وایسم اول طلاقم معلوم بشه..اون بی وجدان داره مفت مفت زندگیشو می کنه این منم که افتادم کنج خونه...
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
خدايا از يه مادر بعيده چرا اينجوري ميكنه اخه؟؟؟؟؟؟مگه بچشو دوست نداره!!؟؟
طفلي گناه داره اونم به خاطر اين مسائل تو داري رنج ميكشه بيخيال بذار غر بزنه تا اروم بشه خدا كمكت كنه
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
بازم به خدا توکل کن
الا بذکر الله تطمئن القلوب
دوست عزیز این دفعه عاقلانه و درست تصمیم بگیر اگه خودت بخوای حتما خدا کمکت می کنه
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
خدایا به همین زودی پشیمون شدم...عصر لباس پوشیدم بیام بیرون...مامانم اومده می گه کجا؟میگم میخوام برم عکس بگیرم واسه درخواست کارم...شروع کرد به بهونه گرفتن ...حق نداری بری بیرون تو امانتی...از کجا معلوم کجا میری...خوبه طلاق گرفتی ولو بشی؟؟؟از خدات بوده پس طلاقتو بگیری واسه خودت هر کاری خواستی بکنی...خدایا این روزه 2 که داره این حرفارو می زنه...رفتم بیرون کلی گریه کردم...یادم افتاد به اون روزام که به خاطره همین حرفاش من از خونش فرار کردم...حالا ببین دوباره پناه آوردم به کیا؟؟؟پشیمونم کمکم کنید..مامانمو چی کار کنم...چه طور می خواد تحملم کنه..می ترسم از حرفاش از عکس العمل هاش...کاش خونه خودم بودم...نمی دونم حیروونم...
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
سلام
واقعا شرايط پيچيده اي داري ولي نمي دونم چرا حالا به فكر كمك به خودت افتادي ... به هر حال الان وقت سرزنش شنيدن نيست عزيزم .
صبوري كن و سعي كن تو اين شرايط كار غير عاقلانه اي انجام ندي:
1.طلاق بگير حتي اگر ماهها طول كشيد
2.برو يه شهر ديگه كار كن
اصلا فكر خارج كشور رو نكن و اصلا فكر برگشت به اون زندگي روهم نكن.
دوست من خواهر خوبم از اينجا پشت اين رايانه ... اشك رو از صورتت پاك مي كنم و بهت مي گم به خدا فكركن و اين رو با خودت زمزمه كن:
"اگر تنهاترين تنهايان شوم باز هم خداهست."
در مورد خلاف هاي قبلت اول اون مدرك رو هر چي مدرك هست رو از بين ببر بعد به درگاه حق توبه كن توبه كن توبه كن ما توي زندگي نتيجه رفتار خودمون رو مي بينيم...توبه كن و با خدا پيمان پاكي ببند و بعد ارتباططو با همه كساني كه تو اون باند بودن قطع كن ...سيم كارتتو عوض كن ايميلت رو عوض كن ...به اميد كمك اونا نباش .
تو اگه دلت رو پاك كني و به خدا توكل كني و قبول كني در گذشته اشتباهات نه چندان كوچكي انجام دادي اون موقع حتي حبس هم مي تونه قابل قبول باشه ...عزيز دلم ، اگه الان سختي بكشي و پاك بشي بهتره كه يه عمر باترس و گناه و عذاب زندگي كني .....
به وكيلت همه چيز رو بگو ...متوجه هستي همه چيز رو بگو و و خودت رو به خدا بسپار.
خواهرم مطمئن باش اگه به خدا توكل كني كمكت مي كنه فقط يادت باشه با خدا صاف باشي مثل آينه .. نكنه فراموش كني خودت هم خلاف هايي داشتي ....
بيا اينجا تا بيشتر كمكت كنيم .
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
عزیزم برای کار خارج از شهر نیازی به اجازه همسر نیست. چون برای خروج از شهر ازت اجازه همسر نمی خوان. مگر اینکه اون شرکتی که می خوای براش کار کنی اون اجازه نامه رو بخواد. نیازی نیست به همسرت بگی داری کجا میری؟ برو یه شهر دیگه راحت زندگیتو کن. اونجا که مرز دو کشور نیست که بتونه ممنوع الخروجت کنه....
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
:203:برات دعا ميكنم دوست خوب:203::72:
-
RE: کمکم کنید ، دارم می بازم
سلام
كجايي چي كردي. خوبي؟؟:72: