+من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
سلام دوستان
شايد تاپيك من رو قبلا خونده باشين..........من يه جورايي احساس نيازم رو از لحاظ روحي به جنس مخالف ميفهمم و اين نيازم زماني بيشتر شدت ميگيره كه ..... 1) كسي رو كه قبلا دوستش داشتم رو دوباره تو دانشگاه ميبينم و ناخداگاه تمام خاطراتم يكي يكي از جلوي چشمم مثل يه فيلم با سرعت بالا رد ميشه........(حتي ديدن بعضي صحنه ها و منظره ها و كلا هر چيزي كه حتي يكبارم در موردش با اون آقا صحبت كردم منو ياد ايشون ميندازه.......با شنيدن آهنگهايي كه توي اون 2 سال فقط حتي يك بار بهشون گوش كردم........با بوي عطري كه تو اون دوران به لباسام ميزدم.......با پوشيدن اون لباسا.........حتي با ديدن گوشيه مبايلم (اصلا دوست ندارم ديگه به كسي اس ام اس بدم)........ اتاقم........و كلا هر چيزي كه تو اون دوران چشمم بهشون خورده) درسته كه قطع ارتباط از طرف خودم بود ولي نميدونم با اين تداعي خاطرات اونم به اين شدت چي كار كنم؟؟؟؟؟؟.........كاش فقط بعضي وسايل منو ياد ايشون مينداخت ولي متاسفانه حتي ديدن سر در دانشگاه و مسير رفت و برگشتم منو ياد اون ميندازه ...........
2)من بازم چندين مورد بهم پيشنهاد اشنايي و دوستي شده ولي از طرفي من با خودم عهد بستم كه ديگه با هيچ فردي دوستي به اين شكل رو تجربه نكنم و به خودم قول دادم كه فقط در سايه اطلاع كامل خانواده ها و رابطه ي خيلي معقول و رسمي دوباره اين جور روابط رو تجربه كنم ولي.............ولي گاهي اوقات با ديدن اطرافيان و دوستانم و روابط گرمي كه با دوستان پسرشون دارن ناخداگاه دوباره دلم هوايي ميشه و ... خودم نميخوام يك رابطه اونم به همون صورتي كه قبلا تجربه اش رو كردم رو شروع كنم ولي گاهي اين نيرو و كشش تمام وجودمو در بر ميگيره........ميگم من كه چيزي نديدم ولي چرا اين قدر بعضي از افراد از اين روابطشون لذت ميبرن؟؟؟؟ آيا واقعا لذت بخشه و من اونو خوب تجربه نكردم يا سرابي بيش نيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتي اين تداعيه خاطرات بهم هجوم مياره و از طرفي لذتي رو كه بعضي از اطرافيانم از اين روابط ميبرن رو ميبينم ناخداگاه عذاب وجدان شديدي سراغم مياد كه نكنه من تو اون دوران آدم معقولي نبودم كه باعث شد اين رابطه اينقدر سرد بشه !!!! نكنه من زود در موردش قضاوت كردم و اون واقعا منو ميخواسته و به خاطر احساسات من چيزي رو علنا بازگو نميكرده!!!!!! نكنه من با بعضي كارام بهش توهين كردم !!!!نكنه من غرورش رو له كرده باشم!!! نكنه كه من باعث شدم كه اين رابطه در مسير صحيح خودش قرار نگيره!!!!! ونكنه و نكنه....... خلاصه تمام كاسه كوزه ها رو سر خودم ميشكونم و اصلا دست خودم نيست
حالا شما دوستان آيا با شروع مجدد اين روابط موافقين؟؟؟؟؟؟ (البته با كنترل احساساتم و به شكل معقول و منطقي) تا شايد با اين كار كمي از يادآوريه اون خاطرات فاصله بگيرم( چون واقعا مرتب با ديدن هر چيزي اين اتفاق برام ميوفته)
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
سلام عزیزم منم مشکلی شبیه تو دارم حتی حاضر نیستم کسی شریک اون خاطره ها کنم البته من قطع رابطه نکردم ولی هر لحظه ترس تموم شدن همه چی برام هست.گاه حس میکنم عین تشنه ای هستم که فقط اونو می خوام.گاهی با دیدن خوشی دختر پسرهای دیگه احساس کمبود میکنم گاهی از اینکه شاید این 5سال هم که با همیم از ته دل دوستم نداشته!نبودنش یعنی مرگ من!
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
سلام بر دوست عزیزم...
می می جان حالت های شما بسیار طبیعی است و برخاسته از حس بعد از جدایی.....
اما چرا این حالات شما را دچار عذاب وجدان می کند فلسفه دارد و آن هم اینکه::
>>>هنوز جدایی را نپذبرفته ای و هنوز کاملا از ته دل او را رد نکرده ای..... چون شما با توجه به شرایط موجود در خود و اطرافتان مجبور به جدایی از او شدید و بخاطر یک نواختی ارتباط و به نوعی سخته کننده شدن رابطه و لذت نبردن ناشی از این یک نواختی و خستگی....
پس لازم می دانستید تا خود را از این همه یک نواختی و عادی شدن و خستگی ناشی از این ارتبار رها سازید تا قدری به آرامش برسید.....
شاید در روزهای اول بسیار خشنود بودید از جدایی بخاطر آن حس آرامش....ولی بعدها با ارضا این حس آرامش دوباره روح و جسمتان دنبال نیاز اصلی خود می رود یعنی ارتباط با جنس مخالف.....و این طبیعیست....چرا؟؟؟؟
چون شما هنوز هم جدایی را نپذیرفته اید....
من به اطمینان می گوییم که شما تنها او را دوست ندارید و می توانید با کسان دیگر هم رابطه خوبی برقرار سازید...چرا>>>چون نیاز شما فقط به جنس مخالف است نه به فلان کس یا x y....
اگر رابطه شما در مدتی که با او بودید سرد بود به نظر من برخاسته از یک نوع ترس از رابطه بود ترس از صمیمیت بیشتر.....
دوست عزیزم اگر ما شیوه برقراری ارتباط صحیح را بدانیم یعنی قبل از دوستی مرزهایی را مشخص کنیم و وابسته طرف مقابل نشویم و صرفا فرد مقابل را مال خود ندانیم و صرفا با دید امروزی رابطه ها (دختری پسری) به موضوع نگریم......اتفاقا ارتباط با جنس مخالف در چارچوب خودش بسیار هم سازنده است و باعث ترقی ما در روابط اجتماعی می شود.
ولی اگر تنها بخاطر فرار از این احساس و خاطرات.. دوستی را برقرار سازید نه تنها مشکل شما حل نخواهد شد بلکه خاطرات شما را آزرده می کند...پس اول تکلیف خود را روشن و هدف خود را از رابطه مشخص بعد..
موفق باشید:72:
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
ferala عزيز و نقاب گرامي از همدرديها و راهنماييهاتون فوق العاده ممنونم
دوست عزيزم نقاب واقعا كه درست فرمايش كردين و اين حالات كه فرمودين واقعا عينا در من يافت ميشه......من نميدونم شما اين تجربيات رو از كجا اوردين!!!!
راستشو بخواين اون آقا بعد از آخرين قطع ارتباطم بازم بهم رجوع كرد ولي چون وقتي باهاش در مورد علت اين قطع ارتباط صحبت كردم دوباره روي موضع قبليش پا فشاري كرد منم دوباره برنگشتم و اين مساله خودش باعث شده كه وقتي خاطراتش برام تداعي ميشه عذاب وجدانم شدت بيشتري بگيره و مرتب با خودم بگم : "اون كه برگشت ولي اين تو بودي كه مهر رد به سينه اش زدي پس ناراحت باش كه خودت كردي كه لعنت بر خودت باد".........وقتي هم كه ميبينمش كه ديگه نگو.......واقعا فشار يه چيزي رو قلبم حس ميكنم ....انگار وقتي چشمم بهش ميخوره يه خنجر تو قلبم فرو ميكنن.......خودمم نميدونم كه چم شده!!!!!!!
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
سلام میمی جان
1-این که شما ازدواج کنین حق شماست........ولی اینکه اشتباه کنین نه!........
این مرور خاطرات برای هر دختری که همچین روابطی رو تجربه کرده طبیعیه اما این که بهش دامن بزنه نه......چرا که دست خودته....باید و باید فراموشش کنی... به طور کامل....(هر وقت فکرت به اون سمت میره منحرفش کنی)...مخصوصا قبل ازدواج و آشنایی با فرد جدید(واسه ازدواج)......
2-کار درستی میکنین,تازه در صورت اطلاع والدین هم خودتون باید حواستون جمع باشه(همه این ها رو در صورتی براتون میگم که حد و حدود روابط......براتون مهمه وگرنه که ...)
این که اکثر دوستان من به تعداد موهای سرشون دوست دختر دارن و روابط......که دلیل نمیشه من هم....این که نیرو و کشش توی وجود شما وجود داره باید خوشحالم باشین چرا که اگه نباشه باید شک کنین در سلامتیتون......(ببینین همه این رو میدونن و به همین خاطره که میگن دختری که با پسری دوست میشه احتمال این که با افراد دیگه هم دوستی کنه خیلی زیاده...پس نگین دروغ میگن!)......این که لذت بخش! هست یا نه(بله هست,حداقل هیجان انگیز که هست!...)...به خود دوطرف و حد روابطشون برمیگرده ....متوجه که میشین .....پس شما دقت کنین!
ببینین خیلی راحت و ساده نه تنها به شما بلکه به همه دختران و ...ایران....این رو بگم که بالاترین و هدف اصلی یه پسر از همچین دوستی هایی رسیدن به س-ک-س دختر هست...شک نکنین!..این رو هم بدونین که این یه نیازه و توی طبیعت پسره......و مهمترین غریزه....این رو نگفتم که شما به پسران و مردان بدبین بشین...بلکه شما باید به عنوان یه جنس مخالف اینو بدونین....(هر پسری ...مخصوصا پسری که در سنین 19-22 قرار داره و تستوسترون توی خونش غوغا میکنه!...) جالبه که یه دختری چند وقت پیش با یه دکتری دوست شده بود و مورد تجاوز! قرار گرفته بود.....بعدا میگفت چون طرف دکتر بود من فکر میکردم که آدم خوبی هست و به س-ک-س فکر نمیکنه و.......ببینین طرز فکر رو!!!.........
این مطلب و اصلی هست که دختران خارجی به واسطه آموزش های لازم و.... میدونین و با دید باز به دوستی روی میارن و عواقبش رو هم میپذیرن!......... ولی دختر ایرونی این اصل رو نمیدونه یا خودشو به نادانی میزنه!........(وخیلی شرایطی.......که در خارج هست و فرق از زمین تا زیرزمین!...) .و بعد از مدتی یه همچین فرومی رو پیدا میکنن و میان تاپیک میزنن که همه پسرا فلان و بهمان و.............یا دیگه چیزایی رو از دست میدن که قابل جبران نیست!.......
به هر حال این رو از من داشته باشین,فکر نمیکنم که حرف ناگفته ای باقی مونده باشه........
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
سلام دوست عزيزم "كامران007 "
فوق العاده از اينكه وقت گذاشتي و اين قدر زيبا و صميمي و با لحني دوستانه منو راهنمايي كردي ممنونم..........
بله منم به هيچ وجه چه تو رابطه اي كه در گذشته با اين آقا داشتم و چه روابطي كه ممكنه در آينده با افرادي پيدا كنم قبل از تعهد رسمي و ازدواج به جنبه ي جنسيش فكر نميكنم.............اصلا اصلا اصلا....... حتي تو اين 2 سال كه با اين آقا بودم حتي يك بارم حتي دستشو لمسم نكردم و از حقم نگذريم اين آقا هم بسيار باحيا و نجيب بود(با همين خصوصيتش منو مجذوب خودش كرد )
و اين كششي كه در من به جنس مخالف وجود داره بيشتر جنبه روحي و عاطفي داره..........تصور ميكنم از اينكه مردي در كنارم باشه احساس آرامش بهم دست ميده (البته مردي كه مرد باشه ....نه مردي كه نا اهل باشه......
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mimi
سلام دوست عزيزم "كامران007 "
فوق العاده از اينكه وقت گذاشتي و اين قدر زيبا و صميمي و با لحني دوستانه منو راهنمايي كردي ممنونم..........
بله منم به هيچ وجه چه تو رابطه اي كه در گذشته با اين آقا داشتم و چه روابطي كه ممكنه در آينده با افرادي پيدا كنم قبل از تعهد رسمي و ازدواج به جنبه ي جنسيش فكر نميكنم.............اصلا اصلا اصلا....... حتي تو اين 2 سال كه با اين آقا بودم حتي يك بارم حتي دستشو لمسم نكردم و از حقم نگذريم اين آقا هم بسيار باحيا و نجيب بود(با همين خصوصيتش منو مجذوب خودش كرد )
و اين كششي كه در من به جنس مخالف وجود داره بيشتر جنبه روحي و عاطفي داره..........تصور ميكنم از اينكه مردي در كنارم باشه احساس آرامش بهم دست ميده (البته مردي كه مرد باشه ....نه مرد نا اهل.......) و گويا فكر نكنم اگه از چارچوب خاصي خارج نشم و حدود رو حفظ كنم شروع مجدد اين ارتباط با فرد ديگري اشكال داشته باشه ...داره؟؟؟؟!!!
میمی جان
ببین در جواب این سوالت پست 1 خودت و پست قبلی من رو حتما کامل بخون......به قول خودت دوستی قبلیت که کاملا پاک بوده......ببین تورو دچار چه مشکلاتی کرده!....آیا بازهم میخای آزموده رو بیازمایی!؟؟.....;)
به هر حال از من گفتن....
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
بله شما درست ميفرمايين ........خودمم متوجه اشتباهي كه در سوالم كرده بودم شدم...براي همين حذفش كردم ;)
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
کامران عزیز نوشته اند:::>>>
ببینین خیلی راحت و ساده نه تنها به شما بلکه به همه دختران و ...ایران....این رو بگم که بالاترین و هدف اصلی یه پسر از همچین دوستی هایی رسیدن به س-ک-س دختر هست...شک نکنین!..این رو هم بدونین که این یه نیازه و توی طبیعت پسره......و مهمترین غریزه....این رو نگفتم که شما به پسران و مردان بدبین بشین...بلکه شما باید به عنوان یه جنس مخالف اینو بدونین....(هر پسری ...مخصوصا پسری که در سنین 19-22 قرار داره و تستوسترون توی خونش غوغا میکنه!...) جالبه که یه دختری چند وقت پیش با یه دکتری دوست شده بود و مورد تجاوز! قرار گرفته بود.....بعدا میگفت چون طرف دکتر بود من فکر میکردم که آدم خوبی هست و به س-ک-س فکر نمیکنه و.......ببینین طرز فکر رو!!!.........
درست هست که اولین هدف یک پسر از ایجاد ارتباط با دختری ارضا نیاز جنسی و در درجه بعد روحی هست......
ولی من به این عمومیت قرار دادن شما و بکاربردن کلمه ""سکس"" کاملا مخالفم و معترض..
بسیار این حمله مرا ازرد.....باید از حق یک پسر ایرانی دفاع کنم....
درست هست که پسر نیاز به این این نیاز دارد و حق طبیعی اوست ولی می توانم با اطمینان کامل از مواردی نام ببرم که هدف پسر ارضا نیاز بوده اما نه از طریق سکس و رابطه جنسی...
شما نباید سخن خود را به همگان عمومیت دهید.......
اشتباه نکنید ها.....من با سخن شما موافقم ...هدف از ارتباط ارضا این نیاز است اما پسرانی را سراغ دارم که علاوه بر اینکه با جنس مخالف در ارتباط هستند به هیچ عنوان چنین قصدی را ندارند...
اگر هم قبول نداربد خودم را مثال می زنم...بنده یک سال پیش رابطه داشتم که همان یک سال پچیش هم پایان پذیرفت اما در این ارتباط علارغم اینکه رابطه صمیمی هم بود(البته به اشتباه) ولی هیچ گاه به طرف مقابل به عنوان وسیله ای برای ارضا نیاز خود خارج از عرف نگاه نکردم و حتی لحظه ای چنین فکری را در سر نداشتم....
قطعا اگر دختر و پسری نحوی صحیح ارتباط را اموخته باشند و ارتباط انان بر طبق اصولی استوار باشد چنین مطالبی را شاهد نخواهیم بود.
خواهش می کنم در سخنان خود تجدید نظر فرمایید.....
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
سلام
می می عزیز
می دونی عزیزم ، حقیقتش اغلب ما گمشده داریم ، و اون گمشده قبل از هر کس
خودمونیم .
اینکه سراغ دیگری میریم چون دنبال خودمون می گردیم ( اما از حقیقت این حس غافلیم )
دقت می کنی که چه چیزی در دیگری تو را جذب میکنه ؟؟؟ ، این همون چیزیه که یا هستی
یا دوست داری باشی ، ما دنبال آئینه ایم که ما را به ما نشون بده ، مای پنهان وجودمون رو ،
دیدی وقتی با کسی گرم می گیری ، صمیمی میشی ، دوست میشی ، دنبال این هستی
که از نگاه اون خودتو ببینی و ازش می پرسی نظرت راجع به من چیه ، یا اگه نپرسی هم ،
حد اقل کنجکاو هستی و میخوای یه جورایی سر در بیاری ، این یعنی وقتی با دیگری هستیم هم
در وجود او خود را می جوئیم .
اما اغلب ما سر گردان از این حقیقت مغفول مانده ، به بیراهه می زنیم و بیشتر از خود دور
می شویم ، اینه که این جور دوستیها با همه لذتی که داره یه غم پنهان در دل ما می کاره ، و
ما به جای مواجهه با این غم پنهان و دلیلش از اون فرار می کنیم با پر کردن تمام لحظات خود
از خاطرات و یاد اون ، و چنان میشود که برای تو پیش آمده ، که حتی اشیاء اطرافت هم او را نشانه
می رود . می بینی عزیزم بجای که گمشده مان ( خودمون ) رو پیدا کنیم بیشتر گمش می کنیم
، چون می بینیم که دیگه من نیستم ،همه چیزم شده اون یعنی از خودم بیگانه شدم ، دلم
هم دیگه با من نیست ، بی دل شده ام ،اونوقت عزیز دلم طبیعیه که این حالو داشته باشم و او ن غمهای پنهانی
که از دور تر شدن خودم از خودم پیش می اومد و با نزدیک تر شدن به دیگری پنهانش می
کردم سر بر آورده ، آوار شده ، و رو سرم ریخته .
گلم اگه خودتو پیدا کنی می بینی که همه چیز در خودته ، حتی اونی که لایقت باشه و همراه
همیشگیت ، منِ وجودت به سویت جذب خواهد کرد و تا پیش از آنکه او بیاید با حصار وقارت
حفاظتت می کند، که کسی بهت نگاه چپی به نیرنگ و فریب نندازه ، وقتی خودتو پیدا
کردی بهت میگه کی ، کجا و چطوری به اونی که از جنس متفاوت با تو هست رو بیار .
وقتی خودتو پیدا کردی، اونوقت بی واهمه و صاف و ساده ازش بپرس که چرا من به این
جنس کشش دارم؟ ، اونم نه اینکه بهت بگه، بلکه نشونت می ده حقیقت این حال رو ،
مثلاً بهت میگه : اگه این کشش نبود که پیوندی با آنکه نه باعث بیشتر گم شدن توبلکه
با او خود را بیابی و او هم با تو خودرا پیدا کند ، پیش نمی آمد،( و حکمتهای نهفته دیگر از
این کشش که تنها از خودت می توانی ببپرسی و با اشاره اش ببینی) .
آره عزیز دلم ، گلم، گمشده ات خودتی برو سراغش، نزار بیشتر از این تنها بمونه ، با دنبال
دیگری رفتن ، بیشتر ازش دور نشو و گمش نکن ، برو خودتو پیدا کن ،منتظرته ، بغلش کن ،
گله هاشو از این مدتی که تنهاش گذاشتی و جاشو به دیگری دادی بشنو ، باهاش حرف
بزن و..... وقتی آرام شدی ، وقتی بیشتر به هم نزدیک شدین ، اون بهت می گه چه کار
کن ، کجا برو ، و چگونه باش ، بی کلک بهت می گه، راه درست رو نشونت میده ، و وقتش
که رسید دستتو تو دست اونی که میتونه با تو یکی بشه نه تو رو از تو بگیره خواهد
گذاشت .
آره عزیزم ، خودتو پیدا کن، اونوقت دیگه تنها نخواهی بود اون همیشه ، همه جا ، همه
جوره ، در همه حال باهاته ( غیر از اون کیه که اینجوری بتونه با آدم باشه ؟)
پیداش که کردی سلام منم بهش برسون ، و از حالش با خبرم کن و بهش بگو ارادت داریم
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
کامران عزیز نوشته اند:::>>>
ببینین خیلی راحت و ساده نه تنها به شما بلکه به همه دختران و ...ایران....این رو بگم که بالاترین و هدف اصلی یه پسر از همچین دوستی هایی رسیدن به س-ک-س دختر هست...شک نکنین!..این رو هم بدونین که این یه نیازه و توی طبیعت پسره......و مهمترین غریزه....این رو نگفتم که شما به پسران و مردان بدبین بشین...بلکه شما باید به عنوان یه جنس مخالف اینو بدونین....(هر پسری ...مخصوصا پسری که در سنین 19-22 قرار داره و تستوسترون توی خونش غوغا میکنه!...) جالبه که یه دختری چند وقت پیش با یه دکتری دوست شده بود و مورد تجاوز! قرار گرفته بود.....بعدا میگفت چون طرف دکتر بود من فکر میکردم که آدم خوبی هست و به س-ک-س فکر نمیکنه و.......ببینین طرز فکر رو!!!.........
درست هست که اولین هدف یک پسر از ایجاد ارتباط با دختری ارضا نیاز جنسی و در درجه بعد روحی هست......
ولی من به این عمومیت قرار دادن شما و بکاربردن کلمه ""سکس"" کاملا مخالفم و معترض..
بسیار این حمله مرا ازرد.....باید از حق یک پسر ایرانی دفاع کنم....
درست هست که پسر نیاز به این این نیاز دارد و حق طبیعی اوست ولی می توانم با اطمینان کامل از مواردی نام ببرم که هدف پسر ارضا نیاز بوده اما نه از طریق سکس و رابطه جنسی...
شما نباید سخن خود را به همگان عمومیت دهید.......
اشتباه نکنید ها.....من با سخن شما موافقم ...هدف از ارتباط ارضا این نیاز است اما پسرانی را سراغ دارم که علاوه بر اینکه با جنس مخالف در ارتباط هستند به هیچ عنوان چنین قصدی را ندارند...
اگر هم قبول نداربد خودم را مثال می زنم...بنده یک سال پیش رابطه داشتم که همان یک سال پچیش هم پایان پذیرفت اما در این ارتباط علارغم اینکه رابطه صمیمی هم بود(البته به اشتباه) ولی هیچ گاه به طرف مقابل به عنوان وسیله ای برای ارضا نیاز خود خارج از عرف نگاه نکردم و حتی لحظه ای چنین فکری را در سر نداشتم....
قطعا اگر دختر و پسری نحوی صحیح ارتباط را اموخته باشند و ارتباط انان بر طبق اصولی استوار باشد چنین مطالبی را شاهد نخواهیم بود.
خواهش می کنم در سخنان خود تجدید نظر فرمایید.....
بله دوست عزیز قبول دارم اما به مرور زمان.......:D.....از پسر ایرانی! نام بردین....موردی که خیلی کم پیدا میشه!....به هر حال باید قبول کنیم.....در مورد ارضا نیاز هم از نوع عاطفه و احساس... اوکی قبول دارم....اما جز این هست که باز دختر دچار مشکل بیشتری میشه و نمیتونه به آسونی فراموش کنه و.....
من نگفتم 100% پسران و ما گاهی اشتباه میکنیم که می پنداریم همه افراد از سرشت پاک و تفکری سالم و آگاه بهره میبرند درصورتی که چنین نیست(مثال خودتون رو منظورم هست,قبلا هم در تاپیکی دیگه بهتون گفته بودم;) )
اما جمله آخر.....کاملا قبول دارم اما .......بحثی نمیخام روش انجام بدم چرا که موضوع از حوصله خارج میشه!.........:cool:
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
از "فرشته ي مهربان" و "نقاب" و "كامران007" بسار سپاسگذارم :72: .......لطف كردين كه وقت گذاشتين
راستشو بخواين مشكل من همون طور كه نقاب عزيزم در ابتدا بيان كردن اينه كه "هنوز جدايي رو قبول نكردم" ..........يعني يه جورايي چون اون آقاي محترم از موضع خودش كنار نميومد و مرتب با دليل و برهان حرفهاي خودشو توجيح ميكرد من اين رابطه رو قطع كردم و علت ترك كردن اين آقا بي علاقگيه من به ايشون نبود ..........
حالا حالتي شده كه هنوز خودم رو بهش متعهد ميدونم ( با اينكه الان هييييييچ رابطه اي باهاش ندارم) .................من تو دانشگاه با خيلي از افراد سلام و احوال پرسي دارم ولي فقط در حد 2 تا همكلاسي و هم دانشگاهي ...ولي وقتي اين آقا تو كلاس يا هر جاي ديگه اي باشن من حتي خجالت ميكشم به ساير آقاييون سلامم كنن. از خودش از چشماش و از شخصيتش خجالت ميكشم.............. يه بارم كه به اين كار اقدام كردم سنگينيه نگاهش رو حس ميكردم و اين منو آزار ميده.........اصلا هم دوستم نداره تصميمش رو در مورد من عوض كنه (هيچ جوره)............
براي همينه كه من احساس ميكنم تا ارتباطم رو با فرد ديگه اي آغاز نكنم اين مساله با من وجود داره.........كه شما دوستانم كه با اين موضوع و شروع مجدد اين ارتباط مخالفين..............من اين حس رو چه جوري در خودم از بين ببرم پس؟؟؟!!! ...........يه احساس كم بودن يه چيزي رو تو خودم احساس ميكنم و به قول "فرشته ي مهربان" شايد هنوز خودم رو پيدا نكردم.........درسته؟؟!!! پس راهشو بهم نشون بدين........چه جوري من اين نيازم رو از لحاظ روحي به جنس مخالف تامين كنم؟؟؟!! من چه جوري به خودم برسم؟؟!!! من چه جوري يه بار ديگه زندگيمو پر از هيجان و تلاطم كنم؟؟؟!!! من از يك نواختي بدم مياد و الان خيلي سرگرمي ها براي خودم ايجاد كردم.........ورزش ميكنم.....با دوستانم به گردش ميرم...مسافرت ميرم........خريد ميكنم...........درس ميخونم..........ولي بازم جاي خاليه يه چيزي رو حس ميكنم!!!!!!!!!
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
به نظر من شروع رابطه با همون فرد صحيح نيست!لابد دليلي داشتين كه رابطه رو تموم كردين ايا اون دليل رفع شده!؟يا صرفا به خاطر دلتنگي ميخواي برگردي؟
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
نه.....من اصلا اصلا نميخوام رابطه ام رو مجددا با اون آقاي محترم شروع كنم........اون موقع هم كه تمومش كردم بهش علاقه داشتم ولي نميتونستم با حرفهاش قانع بشم.........
همون طور كه قبلا در يك تاپيك جداگانه نوشته بودم ما 2 سال باهم بوديم (البته در يك رابطه ي فوق سالم) و در اين ارتباط اين آقا هيچ وقت علنا به من نميگفت دوستم داره و هر وقتم من ازش علت كارشو جويا ميشدم ميگفت نميخوام با احساساتت بازي كنم و مرتب ميگفت زمان بيشتري براي شناخت لازمه ( با اينكه 2 سال بود منو ميشناخت نميدونم ديگه چقدر زمان لازم داشت!!!!!) و منم از اين بلا تكليفي خسته شدم و رابطه رو براي هميشه قطع كردم( به پيشنهاد خودم)........ اون بعد از اين قطع ارتباط بازم رجوع كرد (البته با همون ديدگاه قبلي) براي همين من راضي به ادامه ي مجدد اين ارتباط نشدم...........الانم اگه بازم برگرده و همون فكرو داشته باشه بازم قبول نميكنم باهاش ادامه بدم...........ولي اگه ديدگاهش عوض بشه شايد تو تصميمم تجديد نظر كنم ;)
مشكل من اينه كه با وجود اينكه تمومش كردم ولي هنوز بهش احساس تعهد ميكنم ............شايد چون قطع ارتباطمون يه جورايي از روي غرور بود.........هيچ كدوممون راضي به كنار اومدن نشد و حرف ديگري رو قبول نكرد ( ولي خدا وكيلي حق با من بود....نه؟؟!!)
حالا بازم خاطراتشو با خودم يدك ميكشم ........ و فكر ميكنم براي اينكه فراموشش كنم بايد با فرد ديگه اي آشنا بشم كه گويا دوستان با شروع يك رابطه ي جديد اينم با چنين هدفي مخالفن........درسته؟؟؟؟؟؟؟؟!!!! !!!!!
وقتي كه مسرت و شاديه بعضي از دوستانم رو در دانشگاه از اين جور روابط ميبينم با خودم ميگم شايد من اين جور روابط رو خوب تجربه نكردم.........شايد اين فقط مشكل رابطه ي پيشين من بوده و شايد بتونم با ديگري ارتباط پسنديده تري رو تجربه كنم.........رابطه اي كه سرانجام خوبي داشته باشه...........ولي انگار دوستان عزيزم در تالار مخالفن......نميدونم چي كار كنم!!!!!
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
دوست عزیز منم مثل شما یه دخترم اول جوونی و حدودا 2 ماهم هست که نامزدیم با یکی از هم دانشگاهیای سابقم به هم خورده.می تونم خوب درک کنم چی میگی مخصوصا که دوستای دوروبرت شرایطشون الان با تو فرق داره.
ولی این که الان بری با یکی دوست شی که جایگزین کنی شاید یه مدتی آرومت کنه ولی موقتی. مثل یه مسکن که بعد از این که اثرش تموم شه دردتو بدتر میکنه. پریده بودی این خلا رو چه طوری پر کنم.ببین ذات ما همه آدما نامتناهی طلب و این از اونجاست که ما آفریده خدا هستیم و تمام این چیزا ازدواج عشق زمینی و حتی سکس یه جورایی به این مساله مربوط می شه نمی خوام بحث و فلسفی کنم ولی خلاتو با معنویت پر کن و صبر کن به قول خودت تا یه رابطه ازدواجی یه رابطه عاطفی هدفمند عزیزم .میدونم سخته خوب درکت میکنم ولی در طولانی مدت تورو به یه آدم قوی و متعالی تبدیل میکنه که لایق یه عشق واقعی که تا آخر عمرش باهاشه به نظرم نتیجش ارزش سختیش رو داره
RE: من....نيازم.....خاطراتم.... احساساتم.....و عذاب وجدانم
ممنونم baran عزيزم :72:
صحبت هاي بسيار آرامش بخشي كردي............از همدرديت واقعا سپاسگذارم. چه حس خوبي بهم منتقل كردي........
اينكه فردي با تمام وجودش درد و مشكل منو ميفهمه.... و اينقدر زيبا با من همدردي و همدلي ميكنه.......