+به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
سلام به همه دوستان عزیز و محترم
با اینکه خیلی وقت نیست که عضو این تالار شدم ولی تو همین چند روز یه دنیا مطلب جدید یاد گرفتم از همه شما سپاسگذارم
اونایی که تاپیکهای منو خوندن تا حدودی با شخصیت من آشنا شدن و میدونن که من تا حدودی معتقدم که برای شروع یه زندگی تلاش یه نفر کافی نیست و اینکه اون 2 نفر شریک همه چیز هم هستند از اقتصاد گرفته تا بهترین عواطف انسانی
ولی من هنوز یه سوال لاینحل واسم باقی مونده سعی میکنم با مثال شرایط رو توضیح بدم.
من هنوز 25 سالم نشده و هنوز هم تا حالا تجربه زندگی مشترک رو نداشتم ولی شاهد زندگی خیلی ها بودم که تا حدودی افکارشون نزدیک به خودم بوده ولی یه مساله تو همه این زندگی ها وجود داره (از دوستم گرفته که هنوز 40 روز نیست ازدواج کرده تا افراد دیگه ای که بچه هاشون همسن و سال خودم هستند) بیشتر این افراد که من از بیوگرافیشون مطلع هستم آدمای سخت کوش و ساعی بودن که تو تمام مراحل زندگیشون سعی کردن بهترین باشن از دوران مدرسه و دانشگاه که همیشه جزء رتبه های برتر بودن تا بعد تو محیط کار و ... همه این افرادی که من میشناسم و دیدم تو انتخاب شریک زندگیشون هیچکدوم وضع اقتصادی یا موقعیت فوق العاده بالای اجتماعی طرف مقابلشون واسشون مد نظر نبوده اینکه اون فرد از لحاظ فکری و فرهنگی و اعتقادی همسطح خودشون بوده کفایت میکرده همه اینا واسه زندگیشون از جون مایه گذاشتن خیلی موقع ها به خاطر شرایط حاکم از خیلی چیزا مثل ادامه تحصیل و ... هم گذشتند شاید افرادی هم بودن که توانای کمک مالی به همسرشون رو نداشتند ولی با درک صحیح شرایط سعی کردن باری از رو دوش شریکشون بردارن
تا اینجا رو داشته باشین
از اون طرف تو درو همسایه آشنایان هم دخترای بسیاری هستند که هیچوقت تو زندگیشون یه قدم کوچیک هم واسه خودشون برنداشتن از دوران مدرسه گرفته که با هزار بدبختی مصیبت و ... یه مدرک گرفتن تا حتی مسائل پیش پا افتاده ای مثل خونه داری در نهایت هم با یه فرد با سطح تفکرات خودشون یا بالاتر یا پایین تر به که از نظر اقتصادی و اجتماعی در سطح خوبی قرار داره به هزار منت و ... ازدواج کردن و همسران این افراد به هیچ عنوان توقع اینکه از جانب این افراد درک اقتصادی و یا مسایل دیگه بشن رو ندارن و به خودشون هم افتخار میکنن که تمام بار زندگی که گاهی واسه بعضی ها بار هم به حساب نمیاد و به دوش میکشن و همیشه امادگی برآورده کردن خواسته ها و نیازهای و توقعات به جا و نابجای همسرشون رو دارن و چون این خانمها از گل نازکتر تو زندگیشون ندیدن همیشه به عنوان زنانی با طراوات و روحیه بالا در کنار همسرانشون هستند و طرفین بوجود هم افتخار میکنند.
از اون طرف همون خانمی رو در نظر بگیرید که از صبح تا شب داره کنار همسرش کار میکنه ولی باز هم فشار مالی بهشون وارد میشه و مسئولیتهای محل کار و خونه و بچه و ... دیگه گاهی اوقات حتی به آدم فرصت نمیده که فکر کنه یکی دیگه هم مثل خودش داره این همه فشار و تحمل میکنه و یه خانم با این شرایط معمولا بیشتر غر میزنه و همیشه امادگی پاسخگویی به نیازهای حتی بجای همسرش رو نداره , گاهی اوقات به کرات دیده شده به علت خستگی و فشار کاری مورد شماتت همسر و فرزندش هم قرار میگیره
این خانم یه وقتایی فرصت میکنه خودش با دوستاش و... مقایسه میکنه (من تاکیدی بر صحیح یا غلط بودن این کار ندارم) وقتی یاد دوستای تنبل بچه گیش میافته و به زندگی اونا نگاه میکنه به نظرتون میتونه حسرت نخوره ؟
میتونه احساس سرخوردگی نکنه , میتونه به بقیه توصیه نکنه که تو دیگه مثل من نباش ؟( تا زمانیکه میتونی ازدواج نکن یا اینقدر نگو واسه من مادیات مهم نیست)
من به باورهای خودم ایمان دارم ولی وقتی دوستمو و دخترعمو و.... تو این شرایط میبینم حتی نیتونم یه جمله بگم که همون لحظه یکم آروم تر بشن
به نظر شما چی کار کنیم که این احساس بوجود نیاد یا اگه اومد چطور برطرفش کنیم؟
چطور میشه باورهامون , همفکر بودنون ,... همیشه زنده نگه داریم؟
من چون یه دختر هستم از سمت خانم ها گفتم ولی آقایون بساری هم هستن که تو وضعیت مشابه قرار دارن
(چقدر حرف زدم )
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
سلام بر دوست گرامی ""صبا""
صبای عزیز می دانید تنها عاملی که در زندگی افراد را از همدیگر جدا می کند و تنها عاملی که میزان لذت افراد از زندگی را مشخص می کند و تنها عاملی که راه اینده را مشخص می کند و در افراد متفاوت است....."""قدرت اراده و باورداشت و تلقین"" هر یک از ما از زندگی خویش است.....
به این صورت هست که کسانی را می بینم که حتی در بدترین وضعیت خانوادگی و در مقابله با بحران ها .....گلایه ای نمی کنند و صبر ""جمیل"" پیش می گیرند و در عین حال با باورداشت و جهان بینی خود از دنیا اطراف از زندگی لذت می برند...
و در مقابل کسی را هم می بینمیم که با داشتم امکانات عالی و با داشتن زندگی بسیار مرفه ....باز هم به دنبال خوشیست و به دنبال دست یابی به خوشبختی... اما نمی داند خوشبختی را باید در درون خود جست و جو کند نه در محیط خارج از خود و با دلگرمی های این دنیا....
ما قانونی داریم به نام ""قانون جذب"" همواره تفاوت افراد هم در کاربرد این قانون است... کسی که همواره آرزویش و هدفش و تنها تکته کلامش موفیت و داشتن زندگی شاد است مطمئنا در آینده حتی اگر با کمبود مالی و اقتصادی هم مواجه باشد خوشبخت خواهد بود چون او این گونه خواسته بود و برعکسش هم می شود...
حال داستان زندگی دوستان شما هم این گونه است ......
تنها راه خلاصی از چنین بائرهای ناامید کننده و ویران گر........فقط فکر نکردن و توجه نکردن به این باورهاست و تلاش در تمرکز ذهن بسوی بهترین ها و زیباترین ها...
موفق باشید
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
صبای عزیز مثال شما را کلی تر نموده و ازبحث زن و مرد خارج می کنم.
دوستان بسیاری دارم که در تمامی زندگی خویش قدمی برای دیگری برنداشته اند، برای حل مشکل هیچ کس پیش قدم نشده اند ، درد و رنج آنها را همواره دیگران به جان خریده اند و آنها همواره از سمت پدر و مادر خود تامین بودند. به راحتی به ترک دیوار هم می خندند و روح شادی دارند. عذر می خواهم دختران اطراف این پسران هم بی شمارند زیرا پسر بذله گو و شوخ و جذابی در کنار آنها هست و چه چیزی رو بیش از این می خواهند. آنها نه عصبی می شوند و نه برای دیگران عذاب به همراه دارند، نه کسی آنها را خشن می نامد و نه....
انتخابه. یه انتخاب . مثل یه انگل زندگی کردن ولی با حفظ روحیه و شادابی ! یا انسان بودن. این واقعا یه انتخابه. هرچند همیشه هم آخرش تلخ نیست. کافیه همسرتون مثل شما درک کنه. یعنی طبق قانون جذب کسی رو انتخاب کنید که نه برای روحیه بذله گوی شما که برای انسان بودن و مسئولیت پذیر بودن شما ، همه احساساتتش رو بخواد به پای شما بریزه. یخورده باید تلاش کنید.
خداوندا تو ميداني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است،
چه زچری می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
سلام به همه دوستان عزیز و محترم
با اینکه خیلی وقت نیست که عضو این تالار شدم ولی تو همین چند روز یه دنیا مطلب جدید یاد گرفتم از همه شما سپاسگذارم
اونایی که تاپیکهای منو خوندن تا حدودی با شخصیت من آشنا شدن و میدونن که من تا حدودی معتقدم که برای شروع یه زندگی تلاش یه نفر کافی نیست و اینکه اون 2 نفر شریک همه چیز هم هستند از اقتصاد گرفته تا بهترین عواطف انسانی
ولی من هنوز یه سوال لاینحل واسم باقی مونده سعی میکنم با مثال شرایط رو توضیح بدم.
من هنوز 25 سالم نشده و هنوز هم تا حالا تجربه زندگی مشترک رو نداشتم ولی شاهد زندگی خیلی ها بودم که تا حدودی افکارشون نزدیک به خودم بوده ولی یه مساله تو همه این زندگی ها وجود داره (از دوستم گرفته که هنوز 40 روز نیست ازدواج کرده تا افراد دیگه ای که بچه هاشون همسن و سال خودم هستند) بیشتر این افراد که من از بیوگرافیشون مطلع هستم آدمای سخت کوش و ساعی بودن که تو تمام مراحل زندگیشون سعی کردن بهترین باشن از دوران مدرسه و دانشگاه که همیشه جزء رتبه های برتر بودن تا بعد تو محیط کار و ... همه این افرادی که من میشناسم و دیدم تو انتخاب شریک زندگیشون هیچکدوم وضع اقتصادی یا موقعیت فوق العاده بالای اجتماعی طرف مقابلشون واسشون مد نظر نبوده اینکه اون فرد از لحاظ فکری و فرهنگی و اعتقادی همسطح خودشون بوده کفایت میکرده همه اینا واسه زندگیشون از جون مایه گذاشتن خیلی موقع ها به خاطر شرایط حاکم از خیلی چیزا مثل ادامه تحصیل و ... هم گذشتند شاید افرادی هم بودن که توانای کمک مالی به همسرشون رو نداشتند ولی با درک صحیح شرایط سعی کردن باری از رو دوش شریکشون بردارن
تا اینجا رو داشته باشین
از اون طرف تو درو همسایه آشنایان هم دخترای بسیاری هستند که هیچوقت تو زندگیشون یه قدم کوچیک هم واسه خودشون برنداشتن از دوران مدرسه گرفته که با هزار بدبختی مصیبت و ... یه مدرک گرفتن تا حتی مسائل پیش پا افتاده ای مثل خونه داری در نهایت هم با یه فرد با سطح تفکرات خودشون یا بالاتر یا پایین تر به که از نظر اقتصادی و اجتماعی در سطح خوبی قرار داره به هزار منت و ... ازدواج کردن و همسران این افراد به هیچ عنوان توقع اینکه از جانب این افراد درک اقتصادی و یا مسایل دیگه بشن رو ندارن و به خودشون هم افتخار میکنن که تمام بار زندگی که گاهی واسه بعضی ها بار هم به حساب نمیاد و به دوش میکشن و همیشه امادگی برآورده کردن خواسته ها و نیازهای و توقعات به جا و نابجای همسرشون رو دارن و چون این خانمها از گل نازکتر تو زندگیشون ندیدن همیشه به عنوان زنانی با طراوات و روحیه بالا در کنار همسرانشون هستند و طرفین بوجود هم افتخار میکنند.
از اون طرف همون خانمی رو در نظر بگیرید که از صبح تا شب داره کنار همسرش کار میکنه ولی باز هم فشار مالی بهشون وارد میشه و مسئولیتهای محل کار و خونه و بچه و ... دیگه گاهی اوقات حتی به آدم فرصت نمیده که فکر کنه یکی دیگه هم مثل خودش داره این همه فشار و تحمل میکنه و یه خانم با این شرایط معمولا بیشتر غر میزنه و همیشه امادگی پاسخگویی به نیازهای حتی بجای همسرش رو نداره , گاهی اوقات به کرات دیده شده به علت خستگی و فشار کاری مورد شماتت همسر و فرزندش هم قرار میگیره
این خانم یه وقتایی فرصت میکنه خودش با دوستاش و... مقایسه میکنه (من تاکیدی بر صحیح یا غلط بودن این کار ندارم) وقتی یاد دوستای تنبل بچه گیش میافته و به زندگی اونا نگاه میکنه به نظرتون میتونه حسرت نخوره ؟
میتونه احساس سرخوردگی نکنه , میتونه به بقیه توصیه نکنه که تو دیگه مثل من نباش ؟( تا زمانیکه میتونی ازدواج نکن یا اینقدر نگو واسه من مادیات مهم نیست)
من به باورهای خودم ایمان دارم ولی وقتی دوستمو و دخترعمو و.... تو این شرایط میبینم حتی نیتونم یه جمله بگم که همون لحظه یکم آروم تر بشن
به نظر شما چی کار کنیم که این احساس بوجود نیاد یا اگه اومد چطور برطرفش کنیم؟
چطور میشه باورهامون , همفکر بودنون ,... همیشه زنده نگه داریم؟
من چون یه دختر هستم از سمت خانم ها گفتم ولی آقایون بساری هم هستن که تو وضعیت مشابه قرار دارن
(چقدر حرف زدم )
فکر کنم این حرف دل همه دخترها باشه که صبای عزیز زحمت کشیدن و گفتن ... ممنون
این نکته را بگم که زندگی مشترک اسمش با خودشه ... یعنی این باید جز بدیهیات باشه ، که البته هست ، در زندگی مشترک دونفر باهم باید باهم ، برای هم و در کنار زندگی را شروع کنن...
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
مرسی که توجه میکنید و جواب میدین
خوشبختانه تو این زمینه شما دوستان خوشبین بودین
من قانون جذب رو قبول دارم و معتقدم کسی که هدفش رسیدن به کمالات در مقوله انسانیت هست تا سختی نکشه در بیان عامیانه آدم نمیشود ولی فکر نکردن و توجه نکردن به این باورها شاید الآن در شرایط کنونی واسه من آسان باشد چرا که من شاید تجربه سختی های زیادیو داشته باشم ولی عملا تو اون شرایط تا حالا قرار نگرفتم
من نمیخوام واقعیت رو انکار کنم یا ازش فرار کنم به هر حال هر کسی ممکنه یه روزی احساس شکست بکنه تو انتخاب شریکش , انتخاب شغلش و ... ولی من الآن دنبال راهکار میگردم که اولا کمتر دچار چنین احساساتی بشیم ثانیا در برخورد با این احساس چه عکس العملی رو نشون بدیم؟
به عنوان مثال من دیروز به دوستم توصیه کردم که احساساتش رو واسه یه مشاور بیان کنه
راهکار شما چیه ؟ توکل , صبر و....
اگه کسی تجربه داره از بیان تجربیاتش استقبال میکنم
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
سلام دوست عزیز
همان طور که خودتان نیز اشاره کردید انتخاب واقعیت زندگیست....... ما انتخاب میکنیم شغلمان را ، همسرمان را، مکان زندگیمان را و چه بسا انتخابهای بیشتر........... من به عنوان یک دختر و یک زن برای جامعه، شغلی را برای خودم انتخاب میکنم من این شغل را برای خودم انتخاب میکنم برای آینده ی خودم، برای آسایش خودم تا زمانی که این شغل به من تحمیل نشود من باید در آرامش باشم بدون هیچ چشمداشتی ، بدون احساس سرخوردگی و درکنار این شغل باید به نیازهای همسر و فرزند نیز رسیدگی شود چون آنها نیز انتخاب من هستند.........
و اما کسانی هم هستند که در این انتخاب شکست میخوردند آنها نباید دنبال مقصر و مسبب باشند آنها باید سعی کنند خودشان را بسازند آنگونه که میخواهند البته با صبر و توکل........
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
من پیشنهادم اینه :
هیچ وقت از کاری که میکنی ناراحت نباش ، واقعا ایمان داشته باش به خودت
خوب مسلما بین تویی که تلاش میکنی و اونی که نمکنه فرقهایی هست
این فرقها خودشو یه جایی حتما نشون میده
منتها یه مشکلی هست که منی که پا تو یه راه بزرگ میزارم،
سختی رو به جون میخرم برای رسیدن به آرامش و خیلی چیزای دیگه،
مسلما باید بیشتر تلاش کنم که تو زندگیم شاد باشم
میدونین مثل چی میمونه ؟ مثل کسی که میره دانشگاه و اونی که نمیره
خوب اونی که میره تو خیلی چیزا جلوتره، البته خیلی بیشتر باید تلاش کنه
که محیط دانشگاه اونو خشک و بی روحیه نکنه !!
منم خودم شبیه یه همچین مشکلی رو دارم
احساس سر خوردگی ، تلاش بیهوده و ... در مقایسه با کسی که زندگی مرفه و راحتی
داره، از دید من اشتباهه !
چون اعتقاد دارم که من نوعی چیزایی رو تو این راه به دست آوردم که به خیلی چیزا می ارزه و اون نداره.
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
سلام به همگی
میدونی صبا جان من کاملا میفهمم چی میگی اخه میدونی من درددل این خانما رو شنیدم
من یه همکاری خواهرم داره یه جا دیگه هم فکر کنم گفتم که بسیار کار سنگینی داره و به شدت تحت فشاره ولی خواهرای این خانم همه شون بیکارن ولی خوب شوهرشون خرج زندگی رو در میاره حالا جالبه خواهرم میگه که ا ین همش میاد با حسرت میگه خوش به حال خواهرام (گاهی حتی با گریه فراوان ) و خیلی زیاد ناراضی است
اما جالبه از ان طرف هم میگه که :خواهرای احمق من هم همش میگن که خوش به حال تو که کار داری و دستت تو جیب خودت هست
حالا به عقیده من
1)اول اینکه یه زن نباید کاری(بیرون از خانه) که واقعا از حد و توانش فراتر است رو انجام بده(مثلا تو این مورد که گفتم این خانم پول اصلی خانواده رو تامیتن میکنه و شوهرش کارش خیلی کمتر و اسانتر از خانم است)
به هر حال هر کسی باید توان جسمی خودش رو در نظر بگیره
و اینکه هر قدر هم که کار کنی یه مرد از زنش زیبایی و طراوت هم میخواد ولی یه زن خسته احتمالا نمیتونه خیلی از این نیازا رو برطرف کنه
2)ما که به طور کامل از وضعیت افراد خبر نداریم چه بسا افرادی که ما میپنداریم که بدون مشکل هست با مسائل زیادی سر و کار دارن پس نباید به صرف ظاهر اینجور زندگی ها انها را عالی دانست خوب اخه مگر تو خونه بیکار نشستن خوبه ؟؟/؟؟؟خیلی از اینا دچار بی هدفی میشن
برای کمتر احساس شکست کردن هم این مهمه که ما تو زندگی تحت تاثیر احساسات تصمیم نگیریم و با عقل و مشور ت و فکر جلو بریم و همینطور درس گرفتن از زندگی های بقیه
و همینطور جو گیر نشدن در یه مقطعی از زمان
اما در کل اگر زندگی بر پایه دوستی و عشق باشه خیلی چیزا حله و همینطور توجه کردن به تفاوت های هر دو نفر مگر چه چیز در دنیا زیباتر از عشق هست؟؟؟
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
ممنون
من هنوزم منتظر نظرات بقیه هستم
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
سلام مهربون خانم،
جواب من
1- مقایسه نکنیم؛
مهم حس رضایت از زندگی که در صورتی که بدونیم دقیقا چی می خوایم و چی راضیمون میکنه، احساس رضایت و خوشبختی می کنیم و برای تحقق این لازم هیچ وقت با هیچ کس خودمون را مقایسه نکنیم. به هر حال خیلی هام حسرت زندگی مارو می خورند.
2- درک متقابل می طلبه؛
البته این خانمی که داره مثل مرد بیرون از خونه کار می کنه و تو خونه هم یه زنه وظیفه خیلی سختی به دوششه که مطمئنا خیلی وقتا کم میاره ، که همسرش باید بیشتر درکش کنه و او هم تو خونه یارو یاورش باشه، و انرژی + بده با آرامشی که فراهم میکنه با همراهی که میکنه با قدر شناسی و با گذشت...، البته این زن و شوهر هردو باید قدر همدیگرو بدونند، چون سوای از اینکه من نوعی به عنوان یک زن وقت زیادی در بیرون از خانه هستم کمتر به همسر و فرزندان و زندگی میرسم، باید قدر مردی که من را برای در اجتماع بودن، برای پیشرفت و برای بودن نیز قبول دارد بدانم. و سعی کنم رضایت او را حتما جلب کنم ...
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
بچه ها به نظر شما این که آدم گاهی تو زندگیش احساس شکست و شاید حسرت و ...کنه
نشانه غرور زیاد یا متوقع بودن افراطی هست؟
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
شاید صبای عزیز.
انسان برای اینکه چیزی رو بپذیره باید در درون خودش و با تمام وجودش اون رو قبول کنه وگرنه اگر چیزی رو همین طوری و برای متفاوت بودن پذیرا باشه در درون احساس شکست می کنه. اگر شما عقیده دارید که این راهی را که شما می خواهید بروید درست است ابتدا باید این عقیده خود را با دلایلی مستدل درونی کنید تا در میانه راه به شکست نخورید.
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
صبای عزیز سلام
خیلی حرفای قشنگی زدی ممنونم
همانطور که گفتی خیلی از خانوما هستن که دارن پا به پای همسرشون کار می کنن ولی گاهی احساس می کنن که داره بهشون کم لطفی می شه
می دونی چرا ؟؟؟؟؟؟
بخاطر اینکه طبیعت یه خانوم اینجوری که دوست داره همسرش ببینه زحمت هایی که داره می کشه و ازش قدردانی کنه و همیشه زبونن بهش ابراز علاقه کنه و حس دوست داشتن رو از همسرش بگیره
غافل از اینکه همسرش تو این مسیر خسته تر از اونه و خانوم نه تنها نباید انتظار قدردانی داشته باشه بلکه باید قدردان همسرش هم باشه
و بعنوان یک زن شرایط آرامش همسرش رو هم فراهم کنه اینا چیزایی که اون خانومو خسته می کنه و باعث می شه فکر کنه مورد بی مهری قرار گرفته
وقتی خانومی بیرون خونه کار می کنه هیچ وقت نباید به همسرش گوش زد کنه که منم پا به پای تو دارم زحمت می کشم
هیچ وقت نباید همیشه و در همه حال از همسرش گله مند باشه
هیچ وقت نباید با مرده دیگه ای اون و مقایسه کنه
هیچ وقت نباید محبت رو از همسرش گدایی کنه
هیچ وقت نباید خسته گیهاشو به رخ مردش بکشه
اگه این کارها رو بکنه نتنها مرد ازش قدردانی نمی کنه بلکه برای اینکه عصابش راحت تر باشه میگه نمی خوام کار کنی
خانومی زنی که احساس مسئولیت می کنه و این رو قبول کرده که برای گذران زندگی او هم باید سهمی داشته باشه
ارزشش خیلی بیشتر از اونیه که بخوا خودشو با دختری مقایسه کنه که از صبح تا شب تو خونه است و هیچ کاره مفیدی نه برای اجتماعش انجام میده نه برای زندگیش
من هیچ جسارتی به خانومای خانه دار نمی کنم چون خیلی از خانومایی که تو خونه هستند نقش خیلی موثری تو زندگی دارند مثلا بخاطر تربیت فرزندشون یا به خواسته ی خود همسر در خانه مانده اند من منظورم این دسته از خانوما نیستند
منظورم همون کسایی هستند که به قول صبای عزیز هیچ زحمت برای بدست آوردن چیزی نکشیدن
یک زن کوشا باید به خودش افتخار کنه که وجدان بیداری داره و می تونه احساس کنه داره سختی های زندگی رو کنار همسرش تحمل می کنه
این خیلی قشنگه که احساس کنی داری به همسرت کمک می کنی
همه ی خانوما باید بدونیم که نقش مرد تو تامین مخارج خیلی پر رنگ تر از زنه ولی همین که بتونیم در کنارش کمی ازاین فشار کم کنیم خودش خیلی خوبه
حتی اگه احساس کنیم همسرمون این رو متوجه نمی شه ولی لااقل پیش وجدان خودمون شرمنده نیستیم
من خودم به عنوان یه زن هیچ وقت نمی تونم وجدانمو راضی کنم که همهی بار زندگی رو به دوش مردم بذارم و خودم توی خونه راحت بخورمو بخوابم
اگه یه زن بتونه شونه به شونه ی همسرش مسئولیت بپذیره و در قبالش انتظاری نداشته باشه و نقش زن بودنش رو فراموش نکنه می تونه به خودش افتخار کنه
چون بهنوان یه زن تونسته نقش آفرینیه خوبی داشته باشه ولو اینکه همسرش اینها رو نبینه که من بعید می دونم
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
با حرفاتون موافقم
این در مورد خود من میتونه کارایی داشته باشه
ولی در مورد بقیه نمیشه به صراحت گفت که به خاطر تصمیمات عجولانه یا غرور یا انتخاب اشتباه و... دچار این احساس شدن
هر چند که من شدیدا معتقدم آدما چه در کوتاه مدت چه در بلند مدت بازخورد افکار و عقایدشون رو دریافت میکنند مگر در شرایط خیلی خیلی خاص
به هر حال از همگی ممنون
به اون چیزهایی که باید میرسیدم رسیدم
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
چقدر بلوم حرفای خوبی رو گفت:72:
صبا جون خوشالم که به نتیجه رسیدی
اما در نهایت بهت یه توصیه کوچولو درام و اونم اینکه بدون که هیچوقت نمیتونی تو زندگی نقش زن بودنت رو نادیده بگیری و بدون که اگه کاری میکنی اگه تلاشی میکنی نباید این باعث بشه که تو نقش یه زن خسته رو داشته باشی و اگه مسئله ای باعث به وجود امدن این احساس در تو بشه و از بین برنده طراوت دائمی تو در زندگی در اون صورت بزرگترین اشتباه رو در حق زندگی مشترکت انجام دادی و این به مرور بزرگترین ضربه ها رو به خودت و زندگیت خواهد زد
RE: به نظر شما با این احساس چه کار باید کرد؟
صبای عزیز،
چرا ما کار می کنیم؟
برای اینکه اولا قدرتهای وجودیمون رو، و ثانیا تواناییهایی که تو زندگیمون کسب کردیم رو، بروز و گسترش بدیم، درسته؟
کار یک نیاز انسانیه.
اگه ما رشته تحصیلیمون، و بعدش هم شغلمون رو مطابق و هم جهت با روحیات، علایق و استعدادهامون انتخاب کنیم، کار کردن این خستگی و پیری که شما می گید رو به همراه نداره!
برعکس باعث رشد، تعالی، نشاط و جوونیه.
من که خودم روزهاییکه از 4.5 صبح تا 9 شب بدون استراحت در حال فعالیتم ( البته 12 ساعتش کار خالصه. و بعلاوه من همه روزهای هفته رو اینقدر کار نمی کنم ) شب از شدت سرزندگی خوابم نمی بره. گاهی اونقدر شلوغ می کنم که ساعت 2 شب با کتک می خوابوننم!:54:
البته یکم از نظر جسمی خسته می شم، ولی زود برطرف می شه.
درضمن هنوز هم در حیرتم که چطور بخاطر کاریکه اینقدر داره بهم "یاد می ده" دارم حقوق می گیرم!!
همیشه حقوق گرفتن برام اتفاق عجیبیه! به نظرم درستش اینه که من به کسانیکه همچین امکاناتی رو در اختیارم گذاشتن، پول بدم.
اما اگر هم شغل ما به میلمون نباشه، و اینقدر بهمون کمک روحی نکنه، حتما قبول داری که باز هم کار کردن بهتر از بیکار بودنه. نیست؟
من که خودم اینطورم. حتی وقتی از کارم راضی نیستم، باز هم هرگز مایل نیستم که بیکار باشم. چون هرچند که اون کار برام "کامل" نیست، اما داره به من احساس "بودن" می ده.
خودت بهتر از من این چیزها رو می دونی.
با توجه به این حرفها، من فکر نمی کنم بابت کار کردنم و حقوقم، منتی سر کسی داشته باشم. چون به هرحال نمی تونم پولم رو تو کوچه بذارم که! میارمش تو خونه م دیگه!
و چه چیز لذت بخش تر از اینکه پولم رو خرج کسی کنم که دوستش دارم؟
اما الان فقط یک مسئله باقی می مونه. اون هم کسانیکه بصورت افراطی کار می کنند.
اونها پیر و خسته می شن. قبول دارم.
اما من باز هم مشکل رو در نوع ازدواج اونها نمی بینم. من می گم مشکلشون بی توقعیه! ( یا حداقل کم توقعی ) بعضی آدمها همه توقعی که از زندگیشون دارن، پول بیشتر و رفاه بیشتره!
اینها یا با یه پولدار ازدواج می کنند و خیلی از لذتهای زندگی رو از دست می دن ( چون یه مرد پولدار یا این پول رو بدون زحمت بدست میاره، که این افراد از نظر اصول شخصیتی پائین هستند. یا اینکه خیلی خیلی کار می کنند، که در اینصورت حتی تو مسافرت هم موبایل از دستشون نمی افته! )، یا اینکه خودشون خیلی کار می کنندو به مشکلاتی که شما می گید دچار می شن.
دولت فقر خدایا بر من ارزانی دار کین کرامت سبب حشمت و تمکین من است.
کلا نظر من اینه که این احساسی که شما می گید، ریشه ش در نگرش فرد به زندگیه، نه در ازدواج و همسرش.
کار کردن زیباست! ( چه خانواده مون از پول بی نیازمون کرده باشن، چه نیازمند پول باشیم. چه همسرمون از ما کار بخواد، چه نخواد ) و زیادی دنبال پول و رفاه بودن بده! ( چه همسرمون پولدار باشه، و رو پول اون حساب کنیم، چه نباشه و خودمون کار کنیم )
( وای چقدر گفتم پول!! )
من مرد یا زنیکه ادعا می کنه بخاطر خونوادش کار می کنه رو قبول ندارم. چون این شخص نه فهمیده که خودش کیه، و نه فهمیده که برای چی داره کار می کنه!
ببخشید من فقط موضوع تاپیک و پست اولت رو خوندم، شاید از بحث فعلیتون خارج شده باشم.