-
+او را خيلي دوست دارم. اما...
سلام عرض مي كنم. من دانشجوي مهندسي كامپيوتر هستم. من در محلمون يه دوستي دارم كه اتفاقا هم دانشگاهي هستيم. من 20 سال و اون 23 سال سن داريم.
اون يه خواهر داره كه احتمالا 1 سال از من كوچكتره. من يه جورايي شديدا عاشق خواهرش شدم. با توجه به سن اون مي ترسم كه از دستش بدم. حالا نمي دونم چه طوري به رفيقم بگم كه خواهرشو دوست دارم. آخه ما به هم خيلي نزديك هستيم. مي ترسم اين موضوع باعث بشه رفاقت من و اون كمرنگ بشه. ازتون راهنمايي ميخوام.[/color][/font]
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
سلام
خیر مقدم ***
شما گفته بودید که با دوستتون همسایه هستید . اگر سخت برای شما که این مسئله رو به دوستتون بگید . از مادرتون بخواهید که این کار رو بکنند؛؛ به خواستگاری برند . دوما شما می خواهید خواستگاری کنید قرار نیست گناه کبیره کنید که می ترسید .
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
با تشكر از شما بهاره.
اما فكر مي كنم ياد آوري چند مسأله در متن كه آنها را نوشته ام ضروري باشد.
ببينيد ما هم محلي هستيم نه همسايه. اين به اين معني است كه خونواده هاي ما همديگه رو نمي شناسن و رفت و آمدي ندارند.
ثانيا بنده عرض كردم مي ترسم معشوق من از دستم بره. چون مي تونم بگم سن ازدواجش رسيده. در صورتيكه من هنوز يك دانشجو هستم و شرايط ازدواج ندارم. فقط قصدم ابراز علاقه به اوست نه ازدواج تا زماني كه وقتش برسه تا اون بدنه كه من دوستش دارم.
با اين وجود چه كمكي ميتونيد به من كنيد؟
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
شکیبایی بیشتری داشته باشید،زیرا شما آشکارا احساسی برخورد می کنید.
دوست داشتن یکی از شروط ازدواج است؛آیا شما که هنوز تحصیلتان را تمام نکرده،سربازی نرفته،پیشه ای نداشته و خانه ای و ذرآمدی هم ندارید،توانایی تشکیل زندگی مشترک را دارید؟؟؟؟؟
زندگی کردن و زناشویی زمین تا آسمان با عشق و عاشقی دوران جوانی تفاوت دارد،حواستان را جمع کنید که چهل ساله ها از پسش بر نمی آیند.
راستی یک نکته مهم:آیا آن دختر نیز شما را دوست دارد؟؟؟
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
سلام
بنظر بنده شما بايد با پدر و مادرتان مطرح كنيد و آنها رشته كار را به دست بگيرند اين سنتي و مقبول است. و آنها ظرفيت هر گونه كار را دارند
برادرت مهدي
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
سلام
خودت رو بذار جای دوستت فکر می کنی اگه بفهمه که به خواهرش علاقه داری که معلوم نیست به ازدواج ختم بشه یا نه چه حالی بهت دست میده؟این همون وضعیتیه که دوستت دچارش میشه
درضمن برای هر رابطه ای دلیلی وجود داره بله دوست داشتن کم دلیلی نیست ولی ما در ایران زندگی می کنیم و مسلمونیم خیلی حریم ها رو باید رعایت کرد از گفته هاتون برمیاد که دوستتون خانواده ای مذهبی و سنتی هستن پیشنهاد میدم اول قضیه رو با خودت حل کن خودت هنوز نمی دونی این دخترو برای چی دوست داری؟ خواسته ات ازش چیه؟ برات کیه؟ قراره کی بمونه؟
و اینکه اصلا دختر اهل دوستی و یا حتی همون ازدواجی که فکرش رو هم نمی کنی هست؟ رابطه دو طرف داره یکیش شمایید دیگری چی؟
آدم عاشق بیشتر به فکر محبوبش تا خودش بپا دختر رو تو دردسر ندازی!!!
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
مجددا از تمامي دوستاني كه كمك كردند تا اين مشكل به هر نحو ممكن حل شود متشكرم.
اما در جواب جواب اين دوستان مطالبي را ذكر مي كنم . چون فكر مي كنم بعضي از دوستان هنوز موفق به درك حالت و وضعيت بنده نشده اند كه اين به دليل عدم توضيح كافي بنده بوده كه در اينجا جبران مي كنم.
1) در جواب دوست خوبم «گرد آفريد»:
بنده قبلا عرض كرده بودم كه الان توانايي تشكيل زندگي را نداشته و در شرايطي نيستم كه بتوانم ديگري را نيز همراه خودم كنم. لذا موضوع ازدواج تا رسيدن به شرايط مطلوب براي بنده منتفي است. شايد بپرسيد اگر ازدواج مطرح نيست پس چي؟ ادامه مطلب وپاسخ به دوستان ديگر را دنبال كنيد. اما در مورد اينكه آن دختر نيز من را دوست دارد يا خير. بايد بگويم كه فعلا اين عشق يك طرفه است. آن هم علت دارد. من و دوستم افراد مذهبي اي هستيم. و رفت و آمد خانوادگي هم نداريم. ضمنا همسايه هم نيستيم كه همديگر را زياد ببينيم. بنده چند بار اون دختر رو ديدم و با توجه به رفتارهايي كه از ايشون ديدم و نه فقط چهره(شايد چهره ايشون از نظر خيلي ها معمولي باشد) عاشقشون شدم. اصولا من نميرم كسي رو دوست داشته باشم كه برام عشوه بياد و يا بي حجاب ونماز نخون و... باشه. بلكه كسي به دل من مينشينه كه متين با وقار و سر سنگين باشه. اين يعني اينكه من از ايشون هيچ رفتار سبكوارانه و ناقض تقوا و ايمان نديدم. منظورم اينه كه ايشون به بنده هيچ ابراز خاصي نكرده و اين منو عاشق خودش كرده. اين همه رو گفتم بدونيد كه من از ايشون هيچ رفتار خاصي نديدم و نشانه ي زيادي از ابراز علاقه در ايشون نسبت به بنده ديده نميشه./
2) در پاسخ به دوست عزيزم مهدي
قبلا عرض كردم كه قصد بنده ازدواج در شرايط فعلي نيست و اگر مي خواهيد بدانيد قصد من چيست پاسخ به merca را در ادامه دنبال كنيد.
3) و در نهايت در جواب merka عزيز
گفته بوديد خودم رو جاي دوستم بذارم. ببينيد من هم همين فكر رو كردم و خودم رو جاي اون گذاشتم شايد اگر ادب و احترام فاصله بين ما نيانداخته بود مشكل حل بود. اما با توجه به اينكه ايشون محبت زيادي به خواهرشون دارند من از ابراز اين علاقه نگرانم.
فرموده بوديد كه ما مسلمونيم و بايد حريم رو حفظ كرد. من فكر ميكنم شما اشتباه فكر كرديد. بنده به هيچ وجه قصد دوستي با خواهر دوستم رو ندارم. چرا كه اين گناهي بسيار بزرگ و نابخشودني و حتي خيانتي مشخص به دوستم است. من تا بحال با هيچ دختري دوست نبوده ام و از اين به بعد هم نخواهم بود. چون دين اين نوع رابطه رو نهي كرده و تجويز دين درمانه. لذا اگر فكر كرديد كه من به جاي يك عاشق يك آدم هوس بازم كه قصد ارتباط و دوستي رو با ايشون دارم سخت در اشتباهيد. بلكه من از اينكه ايشون تقريبا در سن ازدواج هستند واحتمالا خواستگاراني هم داشته يا (خداي نكرده) دارند نگرانم كه اين فرد رو كه براي زندگي آينده ام انتخاب كرده ام از دست بدهم. لذا فكر ميكنم بايد به يك نحوي به اطلاعش برسونم كه دوستش دارم. بعد از جواب ايشون خيلي چيز ها روشن ميشه.
من در واقع بين دو راه گير كردم: 1- به دوستم ابراز كنم2-نكنم.
اگر ابراز كنم واكنش او چه خواهد بود. آيا بعد از اينكه من از او خواستم تا عشق من به خواهرش را به اطلاع او و فقط او برساند آيا دوستم قبول خواهد كرد. اگر نكند به قول معروف رازي كه من به دوستم گفتم شهيد خواهد شد. آيا اگر او قبول كند كه به خواهرش بگويد جواب ايشون چه خواهد بود؟
فكر ميكنم توضيحات كافي باشد و دوستان تا حدي قابليت ادراك بنده را كسب كرده باشند. اميدوارم كمكم كنيد.
يا علي
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
فکر کنم بهترین راه این باشه که در جایی که برای این دختر خانم مسئله ای پیش نیاد باهاشون صحبت کنید همه آن چیزهایی که در اینجا گفتید رو بهش بگید و منتظر جوابش بمونید که اگه موافقت نکرد پس قضیه منتفیه و اگر موافقت کرد از ایشون می تونید کمک بگیرید که به چه نحوی مطلب رو به دوستتون بگید این رو فراموش نکنید که اگه دوستتون هم قبول کرد و این موضوع رو به خواهرش گفت و جواب ایشون منفی باشه دیگه نمی تونید دوستیه سابق رو با دوستتون داشته باشید و این موضوع رو هم موقع صحبت با دختر حتما بیان کنید تا سوء تعبیری هم پیش نیاد
فعلا
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
سلام
باز دوست من به نظر من پدر و مادرها پختگي دارند شايد مطالبي را بتو بگويند كه چشم تو بازتر شود هر كاري را بايد از راهش وارد شد به نظر من
اگر تو مخفي با خواهر دوستت رفيق شويد باز هم اگر برملا شود جز آبروريزي هم براي شما و هم آن دختر ندارد
اگر به دوست هم بگويي احتمالا ميگويد به خاطر خواهرش با او دوست شديد.
اما پدر و مادرتان و پدر و مادر آنها اين مسئله را بهتر حل ميكنند
برادرت مهدي
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
سلام
داستان جالبی بود. خواستم همه استفاده کنند .
متأسفانه عشق پاك و حقیقى در زمانه ی ما بسیار كم است و بسیارى از عشقهاى ادعایى، عشقهاى شیشهاى هستند و به كمترین تلنگرى مىشكنند و فرو مىریزند.
عشق به مظاهر مادى و جسمانى محبوب، عشق شیشهاى است و مانند آتش برخاسته از هیزمهاى ترد و شكننده و خشك، شعلهور و كمدوام است در حالى كه براى زندگى به آتش عشق پایدار و ملایم نیازمندیم.
عاشق جسم محبوب، هوسبازى است كه فقط در فكر كام گرفتن و آتش دل فرو نشاندن و دوام عشق او حداكثر به مدت دوام زیبایى جسمى محبوب است و با زوال زیبایى محبوب به زوال مىگراید.
مولانا داستان عشقِ هوسى را بدین شرح وا مىگوید:
روزى پادشاهى در صید، دخترى را دید و صید او شد. آن دختر را به هر قیمت بود به چنگ آورد. روزى چند از وصال نگذشته بود كه دختر بیمار شد و هر چه پزشكان حاذق در مداواى او كوشیدند، كمتر نتیجه گرفتند. سلطان كه از طبابت پزشكان ناامید شده بود، به مسجد رفت و از حقتعالى كمك طلبید. در حال مناجات و گریه به خواب رفت و در خواب دید پیرى به او مىگوید: فردا غریبى وارد شهر مىشود كه علاج دختر به دست اوست.
شاه در روز بعد از دریچه قصر به راه چشم دوخته بود كه ناگاه دید مسافرى از دور پیدا شد. وقتى به نزدیك آمد مشخصات او را با آنچه در خواب بدو گفته بودند، مطابق یافت و او را به كاخ خواست و از وى براى معالجه همسرش كمك طلبید. طبیب بعد از معاینات دقیق فهمید كه علت مرض نه جسمى بلكه روحى است و عشق، او را به این روز انداخته است.
لذا با ملایمت به گفتگو با زن پرداخت و در حال گفتگو نبض او را به دست داشت. از او پرسید: اهل كدام شهر هستى و دوستان و خویشاوندانت در آن شهر كیانند؟ زن نام شهر و دوستان و آشنایان خود را برد و طبیب مشاهده كرد كه نبض او را تغییرى حاصل نیامد. پزشك نام سایر شهرها را مىبرد و نبض زن را در دست داشت تا اینكه نام سمرقند بر زبان او جارى شد و نبض زن را تندى حاصل آمد. طبیب دانست كه محبوب وى در سمرقند است.
به ذكر محلهها، خیابانها و كوچهها پرداخت و وقتى نام محله و خیابان و كوچه محبوب بر زبان طبیب جارى مىشد، نبض زن، تندى مىگرفت و طبیب مىفهمید. با پى بردن طبیب به نام كوچه، اسامى ساكنان كوچه را به دست آورد و به ذكر یكایك پرداخت. همین كه نام یكى از آنان بر زبانش جارى شد، نبض زن تندى گرفت. طبیب از صاحب نام پىجویى كرد و فهمید جوانى است زرگر. طبیب سلطان را راضى كرد و جوان را تطمیع كردند و پیش دختر آوردند و چند ماهى در صحبت با هم به سر بردند. پس از آنكه دختر سلامت خود را باز یافت، پزشك با خوراندن داروهایى سخت به پسر، سبب لاغر و رنجور شدن او شد. هر روز این رنجورى فزونى گرفت تا از آن جمال و زیبایى چیزى نماند و دختر نیز عشق خود از او بگرفت و علاقه به او از دل خویش بیرون كرد.
و
چون ز رنجورى، جمال او نماند
جان دختر در وبال او نماند
چون كه زشت و ناخوش و رخزرد شد
اندك اندك در دل او سرد شد
و بعد از این داستان چنین نتیجه مىگیرد:
عشقهایى كز پى رنگى بود
عشق نبوَد عاقبت ننگى بود(1)
البته جسم و زیبایىهاى جسمى محبوب هم به جاى خود مهم است و نادیده گرفتن آن مشكلزا، اما سخن این است كه زیبایىهاى جسمى باید در كنار و حداكثر هماندازه زیبایىهاى روحى، عامل عشق باشد و چنانچه عامل شیدایى فقط ویژگىها و زیبایىهاى جسمى باشد، علامت آن است كه عشق نیست بلكه هوس برافروخته مىباشد و مانند آتش هیزمهاى ترد و شكننده، شعلهور و كمدوام است؛ به عكس عشق مبتنى بر واقعیتها، آگاه از نقایص و نشأت گرفته از مزایاى جسمى، روحى، اخلاقى و ایمانى كه ملایم، بادوام، سازنده و مفید است.
و اما عشقهاى خیالى و توهمى، سراب و خوابى است كه وصال، بیدارى از آن مىباشد. چنین عشقهایى تا به وصال نرسیده شیرین و دوستداشتنى و لذتبخشاند و همین كه وصال محقق شد، گویى عاشق از خواب خوش بیدار مىشود و ناگهان همه آنچه را تصور كرده، از دسترفته مىبیند.
عاشقان جسم محبوب هم با دیدن جمال بالاتر، دل از اولى گرفته و به دومى مىبازند.
گویند زنى زیبا و زیرك به راهى مىرفت و مردى شیدا و شیفته، او را تعقیب مىنمود. زن ملتفت وى شد و از او پرسید: چه مىخواهى؟
جواب شنید: عاشق و گرفتار چشم، ابرو، قد و قامت توام!
زن به زیركى و فراست دریافت كه او نه عاشقى واقعبین و ارزشمدار بلكه هوسبازى دلباخته جمال است. از اینرو به او گفت: چقدر نافهم و كجسلیقهاى! تو كه به این چشم، ابرو، قد و قامت دل بستهاى و دل باختهاى، اگر خواهرم را كه از عقب مىآید ببینى، با آن جمالى كه چندین برابر جمال من است، چه مىگویى؟!
مرد با شنیدن این جواب به عقب بازگشت و انتظار كشید و بعد از تجسس و انتظار زیاد معلومش گشت كه با وى خدعه شده است. خود را به زن رساند و گفت: چرا به من دروغ گفتى؟
و جواب شنید: تو نیز در ادعاى خود راستگو نبودى! اگر عاشق و دلباخته من بودى، در پى زن دیگر نمىرفتى و مرا وا نمىگذاشتى.
در عشق موهوم و هوس شعلهور، مدعى به اقتضاى كور و كركنندگى عشق هوسى، چشمش به زیبایىهاى خیالى و جسمى محبوب است و از دیدن معایب و زشتىهاى وى غافل و بعد از وصال، كم كم حجابهاى غفلت از جلوى چشم كنار مىرود و واقعیات را مىبیند. عاشقى بعد از مدت كمى از وصال، به محبوب گفت: این اثر خراش بر گونه تو از كى افتاده است؟!
محبوب وى در جواب گفت: از آن وقت كه دلبستگى و محبت تو را نقصان حاصل شده، آشكار گشته است! یعنى این اثر از قبل در صورت من بود و چشم تو بدان مىافتاد ولى چنان شیدا و دلبسته به تخیّلات و زیبایىهاى جسمى و موهوم من بودى كه از دیدن آن غافل گشتى و حالا كه شیدایىات نقصان یافته، توجهت فزون گشته و این عیب را دیدهاى و به مرور كه از آن شور سابق كاسته گردد، بر بینایىات افزوده شود و نقایص و معایب بیشترى متوجه خواهى شد.
سایت تبیان
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
rain=باران گرامی؛ببینید . . .این طور که شما گقتید: شما که نمی نوانید با او ازدواج نمایید و چون مذهبی هم هستید امکان دوستی با او را ندارید و تازه به نظر بنده در عالم دوستی این کار نامردی است.البته من به حسن نیت شما و پاکی داتان اطمینان دارم . . .
با این اوصاف به نظر من بی خیالش شوید خیلی بهتر است،من بی خیال یک بنده خدایی چند سال پیش شدم،شکیبایی و همت می خواهد،البته سخت است،درد دارد،سوز دارد؛اما *زمان* و سرگرم شدن به دیگر کارها همانند:درس،هنر،ورزش و خانواده کمک حال است.
زیاد در فکرش نباشید،موضوع می شود؛خدا را چه دیدید شاید تا آن زمان عروس نشد؟؟؟در ضمن چرا این مطلب با غمخوار اصلی خود یعنی:مادر گرامیتان در میان نمی گذارید؟؟!!
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
سلام
خوشحالم که دوستان از همه جنبه ها و زاویه هایی که دیدند راهنمایی کردند و خیلی هم جالب بود.
البته من نمی تونم با پست شماره 8 merka موافق باشم، دوستان دیگه هم علتش را گفتند چون تبعاتش با توجه به موقعیت شما جبران شدنی نیست.
به نظر من شما باید به شیوه حل مسئله با این موضوع برخورد کنید. چطور؟
ببینید، داده های شما اینها هستند.
- خانواده های مذهبی
- همچنین عقاید خودتون که مذهبی هست.
- احساس دوست داشتن شدید شما نسبت به او با توجه به دیدارهای پوشیده و کوتاه از او
- دوستی شما با برادرش
- عدم شرایط ازدواج برای شما
- مهیا بودن شرایط برای دختر خانم.
اما نداده های شما:
- عدم اطلاع در مورد موقعیت آن دختر در زمینه های
* نظرش در مورد وقت ازدواج
* نظرش در مورد ازدواج با شما
* معیارهایش برای قبول همسر
* میزان انطباق او با معیارهای شما برای ازدواج
* و....
- عدم اطلاع از نگرش خانواده دختر و دوستتون در مورد این مسئله
- عدم اطلاع از نگرش خانواده اتان نسبت به این مسئله و
- و .....
حالا با این داده ها و نداده ها باید مسئله خود را حل کنی.
ارتباط مستقیم به خاطر جوهای خانوادگی و عکس العمل احتمالی آن دختر که شما آگاهی ندارید ریسک بالایی دارد.
در میان گذاشتن با دوستتون نیز به خاطر نداشتن اطلاعات کافی در مورد او صحیح به نظر نمی رسد.
از طرفی به خاطر نداشتن اطلاعات کامل از آن دختر و ....، ممکن است ، اصلا معیارهای لازم برای ازدواج شما فراهم نباشد ، علیرغم اینکه دوستشون دارید.
چه باید کرد؟!
همین طور که دوستمون اشاره کرد، هر کاری راه و روشی داره.....، حتی خانواده های سنتی هم نسبت به اینگونه مسائل روشهای خاص خود را دارند.
اگر بحث دوست دختر و پسر بازی و یک رابطه هیجانی نیست.( که با صحبتهای شما متوجه شدم اینگونه نیست) و بحث ازدواج هست. راهش اینست که بطور رسمی با خانواده مطرح شود و پیگیری شود. نه اینکه اکنون ازدواج کنید. نه ! بلکه برای شناخت دقیق اقدام کنید. چون نمی توانید این مسئله را به چند سال بعد موکول کنید در حالیکه همه شرایط ازدواج و معیارها را بررسی نکرده اید. یعنی اگر هم بخواهید این مسئله را به تعویق بیندازید باید شناخت اولیه از مجراهای رسمی انجام شده و تعهداتی بین شما فراهم گردد. خیلی موارد بوده است در همین گام اول و بررسی اولیه طرفین به کلی قید هم را زده اند. اما اگر هر دو نفر شرایطشون به هم می خورد و خانواده ها هم قبول کردند، بعد همانها برای چند سال آتی طبق هنجارهای خودشون متعهد می گردد.
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
مدیریت محترم این مشکل برای من هم پیش اومده واقعیتیه که یک سر این ماجرا اون دختر خانمه شاید اصلا این دختر به ازدواج فکر نکنه یا شاید هم به کس دیگری فکر می کنه درمیون گذاشتن این مطلب با برادرش مساوی با بهم خوردن یه دوستی اگر هم با شرایطی که این آقا دارن از طریق خانوادهشون مطرح هم بشه باز هم این دوستی بهم می خوره مگر اینکه این دختر خانم هم خواهان این علاقه باشن که خب درسته شاید دوستی بهم بخوره ولی ارزششو داره چون یه رابطه محکم تر و پایدار تری بوجود میاد اونوقت باید بزرگتر ها در جریان قرار بگیرن و مشکلات رو حل کنن می بینید باز هم در انتها به نظر دختر می رسیم
فکر می کنم ماجرا انتخاب بین بد و بدتره
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
فقط در جوابي بهاره محترم
از اينكه انواع عشق را با چاشني داستان و در قالب حكايت معرفي نموده و سعي در كمك به بنده نموديد ممنونم. اما مثل اينكه شما بيشتر از بنده در مورد اين موضوع مي دانيد. چون من هر چه دليل ميارم كه بابا اين عشقه شما ميگيد هوسه.
جالبه بدونيد بنده به ظواهر ايشون كممتر از درونياتشون اهميت ميدم. همونطور كه قبلا هم گفتم ايشون چهره ي جذابي ندارند و صورتاً يك دختر معمولي به حساب مي آن. هيچ نوع سبكي و حركتي كهاز بعضي دختران تازه به دوران رسيده مشاهده ميشه از ايشون نديدم جز متانت و وقار.
حال ديگر من نميدونم چي بگم كه شما قبول كنيد اين عشقه نه هوس.
يا علي
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
مدير محترم.
با سلام وعرض ادب وممنوم از اينكه شرايطي رو براي خيلي از جوونها بوجود آوردين كه بتونن درد دل كنن راهنمايي بخوان و در موارد بسياري راهنمايي هم شدن.
به مطلب خوبي در مورد نداده ها اشاره كردين كه ميخواستم جواب بعضي از اونها رو بدم.
نداده های من:
- عدم اطلاع در مورد موقعیت آن دختر در زمینه های
* نظرش در مورد وقت ازدواج(اطلاع دقيقي ندارم. چون رفت و آمد وصحبتي با هم نكرديم)
* نظرش در مورد ازدواج با شما((اطلاع دقيقي ندارم. چون رفت و آمد وصحبتي با هم نكرديم)
* معیارهایش برای قبول همسر((اطلاع دقيقي ندارم. چون رفت و آمد وصحبتي با هم نكرديم)
* میزان انطباق او با معیارهای شما برای ازدواج(او درصد بالايي از معيارهاي من را براي ازدواج دارد. اما مطمئن هستم كه اگر روزي بتوانم با ايشون صحبت كنم حتي در عرض 5 دقيقه خيلي از اين ندانسته ها به دانسته مبدل خواهد شد)
- عدم اطلاع از نگرش خانواده دختر و دوستتون در مورد این مسئله(فكر نمي كنم اونها در مورد ازدواج مشكلي داشته باشند. اما من تا الان يه مطلبي رو در اين مورد نگفته بودم. من قبل از اينكه با اين دوستم رفقاي بسيار نزديكي بشيم با برادر بزرگتر ايشون دوست و يا شايد همراه بودم. طوريكه برادر بزرگترشون كه الان هم رابطه نزديكي داريم به قدري بنده رو و بنده ايشون رو دوست داريم كه ايشون بنده رو داداش خودش و به عنوان برادر خودش خطاب مي كنند وهنوز هم همينطوره. بنده مطمئن هستم كه اين دو برادر به قدري به بنده علاقه دارند و نسبت به هم محبت داريم كه پس از مطرح شدن موضوع هيچ نوع مخالفتي ندارند و راضي خواهند بود. اين رو از حرفهايي كه اونها بهم گفتند دارم ميگم. اما خب سختي كار زمان و چگونگي مطرح شدنه نه بعد از ون. )
- عدم اطلاع از نگرش خانواده تان نسبت به این مسئله (خاونداده من با وجود شرايط هيچ مشكلي در اين زمينه ندارند و مطمئن هستم نظرشون در مورد اون خوانواده مثبت و قابل قبول هست)
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
سلا rain عزیز
من 1 سوالی دارم گفتی احساست عشقه !؟ درست؟؟
میخوام بهم بگی عاشق چی شدی؟؟ یا اینطور بگم چیه چیزی باعث عشق تو به اون دختره؟
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
اگر میخواهی باهاش دوست بشی اصلا فکرشو نکن هر چیز بدی که اسمشو بزاری هست .
اما اگر برای ازدواج میخواهی بهترین گزینه مامان جون یا خواهر جون یا خاله جون یا عمه جون یا مادربزرگ جونه :D
البته برای صحبت کردن با مادر و خانواده دوست شما، نگران نباشید خیلی ها با خواهر دوستشان ازدواج کرده اند و مشکلی هم نداشته
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
من نمي دونم چه طور مي نويسم كه بايد براي هر كس توضيح بدم. اگر جوابهاي قبلي هم در صفحه اول و هم در صفحه دوم رو مي خوندي فكر نمي كنم ديگه جاي سؤالي باقي مي موند.
اما يكبار هم به تو ميگم چون اميدوارم كمكم كني.
شما درست گفتيد بنده عاشق ايشون شدم. مي خواي بدوني از كجا چنين چيزي ميگم؟ مي خواي مطمئن بشي كه هوس نيست؟
من عاشق متانت ايشون، عاشق سر سنگيني ايشون، عاشق رفتارپشت پرده و حياي ايشون شدم. اصولا هوس به موجب سبكي، عشوه، خنده و شوخي، صحبت هاي آن چناني و مثل اينها پيش مي آد.
من يك سري معيارهايي رو براي دختري كه در آينده قراره باهاش ازدواج كنم رو براي خودم مد نظر قرار دادم. از من نخواه كه بهت بگم اين معيارها چيه. چون هر كس براي خودش اين معيارها رو يه جورايي اسرار مي دونه.
بعدش اون خواهر بهترين رفيقمه. يا بهتر بگم اون خواهر 2 تا از بهترين رفيقامه. من رفيقامو ميشناسم. ما ها تو مسجد به هم ديگه آشنا شديم. ما تربيت شده مسجديم.اين رو گفتم چون بدوني هيچ وقت دنبال دختر و ارتباط با اونها نبوديم و در ضمن اين دو برادر هم تربيت مسجدي دارند و به خونواده هاشون هم منتقل كردند. من به اونها اطمينان كامل دارم. و لذا به خونواده ي اونها هم اطمينان كامل دارم. يعني مطمئنم اون خونواده يك خونواده سالم و صميمي و منطقي هستند و در خودشون محبت و صميميت وجود داره. مخصوصا بين اين خواهر و برادر. جالبه بهت بگم اين دختر چهره آن چناني هم نداره. و چون هميشه من ايشون رو بدون آرايش و يا در حجاب و وقار كامل ديدم مطمئنم معيارهاي زيادي(نه همگي) از يك دختر پاك و نجيب رو داره. ضمنا خبر دارم كه اون دختر نمازش هم ترك نميشه. اما از طرز تفكر اون هنوز اطلاع دقيقي ندارم اما به طور 80 در صد مطمئنم اون دختر تفكراتي نزديك به من داره. چون مي بينم كه با برادرانش خوبه و يه جورايي زير دست اونها بزرگ شده و مادرش هم انسان مهربان و احساساتيه.
فقط تو رو به جان هر كس كه دوست داري مثل بقيه نگو كه از روي عقل تصميم بگير و از اين حرفا. چون من معيارهاي عقليم با شرايط اون دختر تطابق داره. عواطف و احساساتم هم اون رو انتخاب كرده. پس مي بيني كه از هر دو منظر عقل و عشق راه درستي رو انتخاب كردم.
من تا حدي تونستم نفرات قبلي رو قانع كنم.اينه كه اونها هم بعد از مطمئن شدن از درستي اين موضوع راهكارهايي رو پيشنهاد دادند. اميدوارم قانع شده باشي و پيشنهادتو برام مطرح كني. من منتظر جوابت هستم.
يا علي
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
rainعزيزم سلام . عاشق شدن احساس قشنگيه كه شايد هممون توي مقطعي از زندگي لذتش رو چشيديم و تو رو درك ميكنم اما عزيزم اگر واقعا اون دختر رو دوست داري و نميخواي از دستش بدي و اون رو براي ازدواج در نظر گرفتي با توجه به موقعيتت كه فقط خودت ميتوني بسنجي يكي از اين دو راه رو ميتوني انتخاب كني 1- دوستت رو در جريان بگذار دوست داشتن كه گناه نيست بهش بگو خواهرش رو دوست داري قصد ازدواج داري ولي فعلا موقعيتت مناسب نيست بعد خانوادت رو در جريان بگذار اونها رو از احساست به اون دختر اگاه كن و ازشون بخواه كه از اون خواستگاري كنند اگر او هم به شما علاقمند بود و خانوادش موافق باشندشما ميتونيد تا زماني كه شرايط ازدواج پيدا كرديد نامزد باشيد 2-فعلا اقدامي نكني و صبر كني و احساس قشنگ و پاكت رو تو قلبت نگه داري مطمئن باش كه اگر او سهم عشق تو توي اين دنيا باشه خدا براي تو نگهش ميداره گر نگه دار من انست كه من ميدانم شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
سلام rain عزیز
ممنون از جوابت اول از همه باید بگم من پستهای قبلی رو خوندم و نمی خواستم احساس عشق و هوس رو در تو امتحان کنم فقط می خواستم نحوه جوابت رو در حال حاظر بدونم
پسر خوب عشق و عقل اصلا با هم جور در نمیایند
عشق بر هم زننده همه قوانین است اما دوست داشتن احترام و پایبندی به یکسری اصول است که هیچ انراز ای زا در بر نمیگیرد
اول سعی کن این تفاوت رو در خودت بسنجی دوست من
در مورد مسئله تربیت شما هم من شکی نداشتم و ندارم عزیز امیدوارم بتونم بهت کمک کنم تا بهتر تصمیم بگیری
یه سوال دیگه دارم برای زندگیه مشترک و آینده ات حتما نقشه ای داری انتخاب همسر آینده ات رو از چه زمانی میتونی قطعی بدونی؟ یا خیلی خودمونی کی میخواهی ازدواج کنی؟ (فقط لطفا به مشکلت با دختری که دوست داری فکر نکن )
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
در پاسخ به king عزيز:
از اينكه جوابمو دادي ممنونم. مي خواستم قبل از اينكه جواب سؤالتو بدم بگم من قبلا عاشق كس ديگه اي شده بودم(2-3-4 سال پيش) اما بعد فهميدم اين عشق برآمده از احساسات منه. چون اون دختر با من خيلي راحت بود عاشقش شده بودم كه خيلي زود از بين رفت.
اما اين عشق رو من از قبل ها در خودم داشتم و چنتد ماهه كه دوباره شعله ور شده. شايد باز بخواي بگي آب عشق و عقل تو يه جوب نميره. اما من طور ديگه اي به اين قضيه نگاه مي كنم. من مي گم آب احساسات و عقل تو يه جوب نميره و تفاوت اين دو خيليه.
اين عشق برآمده از عقل منه(چون من هيچ وقت دخترايي رو كه با معيارهاي عقليم سازكگار نبودند حتي بهشون فكر نمي كردم. حتي بهشون نگاه نمي كردم. چون مي دونم اون وقت هوسه). اما عشق قبلي برآمده از احساسات و صرفا رفتار نزديك يك دختر با من بود كه چون از روي احساسات بود و من عقلا رشد كردم از بين رفت. اين عشق باعث شدعه من به هيچ دختر ديگه اي فكر نكنم. اين همه رو در جواب اين حرفت گفتم كه ((عشق و عقل اصلا با هم جور در نمیایند))، بهتره از اين به بعد اينطوري بگي احساسات و عقل با هم جور در نمي آد. اميدوارم قبول كني.
اما پرسيده بودي چه سني رو براي ازدواج انتخاب كردي؟
در جوابت بايد يه توضيح كوچولو بدم. ببين من يه دانشجوي كارشناسي هستم و خدمت هم نرفتم. طبيعيه كه براي من شرايط حداقل تا 25-27 سالگي فراهم ميشه. اميدوارم جواب كاملي داده باشم.
اما در انمتها ازت يه خواهش دارم. اونم اينه كه حتما به اين موضوع سر بزن و جواب بده.
يا علي
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
عشق حقیقی اجازه میدهد هر کس راه خویش را پیدا کند اگر می خواهی آن را بشناسی آزادی را بشناس.
در اولین فرصت دوباره باهات صحبت میکنم.
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
وقتي فكر ميكنيد كه كار نشدني است ، فكرتان در پي دلايلي مي گردد كه اين مطلب را اثبات كنيد،ولي وقتي ايمان داشته باشيد ،ايماني حقيقي كه كار شدني است،فكرتان راههاي انجام آن را مي يابد
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
همه زيبايی های بی پيرايه ازعشق سرچشمه می گيرند،اماعشق از چه چيز سرچشمه می گيرد؟ عشق از جنس چيست ؟ اين فرا طبيعی از کدامين طبيعت جاری شده است؟ زيبايی زاده ی عشق است. عشق زاده ی توجه و اعتناست ، توجه ای ساده به ساده ها . توجه ای متواضعانه به هر آنچه که متواضع و بی پيرايه است . توجه ای زنده به همه ی زندگی ها
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
به نظر من موضوع داري خيلي پيچيده مي كني خيلي راحت اول با خانوادت مطرح كن اگر انها هم موافق بودن به مادرت بگو كه با مادرش صحبت كنه در هر صورت خودت نگو چون اينجوري حمل بر جسارت و بي ادبي مي شه بزار بزرگتر اينكارو بكنه تو كه نظر بد به خواهرش نداري مي خواي باهاش ازدواج كني
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
اخه مشكل اينه كه من به خونوادم هم نمي تونم بگم. چون شرايط فراهم نيست. متآسفانه يكي از مشكلات اساسي فروم ها اينه كه همه كس آدم رو درك نمي كنند و اگه جسارت نباشه خيلي ها همين طوري يه چيزي مي نويسن . كم پيدا مي شن كساني مثل مديريت فروم كه واقعا در پي حل مشكل كسي باشن نه صرفا يك اظهار نظر بدون ادراك شخص
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
rain عزیز علت این است که تو خودت باید بیشترین کمک رو به خودت بکنی ولی متاسفانه نمیخواهی اینکار رو بکنی
پسر خوب بذار خیلی راحت و رک بهت بگم از قدیم گفتن در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
(اگه نیتت خیره که هست) پس هر چی الکی این در اون در بزنی که نمشیه و نمیدونم عمرت رو تلف میکنی عزیز
کمی با خودت خلوت کن تصمیمت رو بگیر و به خانوادت بگو و بذار اونها بزرگ شدنه پسرشون رو درک کنند این کمی حوصله و سیاست لازم داره اون موقع میتونی بیشتر از دوستانت کمک بگیری
-
RE: او را خيلي دوست دارم. اما...
به نظر من این احساسات انی و زود گذر هستند. به درس برسید و گرد این چیزها نرید که خیلی زود. باور کنید که راه بسیار سخت و خراب کنندهایست در سن شما. بیا و نکن.