-
نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
سلام به خواهر برادر های گلم خوبید امیدوارم همیشه شاد باشید نه مثل من!!!!!!!شوهرم 1 دفعه گفت دیگه من رو نمی خواهد گفت ازم خسته شده و دوستم نداره مردم و شکستم با 1 بچه 2 ساله ما عاشق هم بودیم من هنوز هستم اما اون میگه به این دلیل و این دلیل دیگه بریدم به خواهرش گفت خواهرش هم ازم خواست کارایی که می خواهد بکنم و من چند روز کردم اما میگه اون که رفته دیگه رفته بر نمیگرده !!!!!!!!!!!گغته 1 چیزایی هست که فقط به مشاور میگه من وقت گرفتم اما دل تو دلم نیست چی میشه نمی خواهم خانوادهام بفهمن اخه من کاری نکردم دارم دیوونه میشم این همه سردی از اون ؟؟؟ نمی دونم تو سر مردا چی میگذره و چی شده که اون می خواهد به این راحتی زندگیمونو خراب کنه برام دعا کنید من خیلی کمبود ها داشتم اما بخاطره عشقم ازشون گذشتم اما حالا چیکار کنم؟؟؟
-
به: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
سلام به مریم خانم گل 2008
عزیزم به تالار همدردی خوش آمدی .
از چی می ترسی ؟! هنوز که اتفاقی نیفتاده و هنوز هم نزد مشاور نرفته اید که این همه خودت را باخته ای . این بهترین کاری است که همسر ت ازت خواسته چون قطعا می داند که نیاز به کمک دارد . زود قضاوت نکن . بگذار زمان به کمک مشاور همه چیز را حل کند .
-
به: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
سلام ممنون اتفاق افتاده میدونید اون به من دلسرد شده می گه می خواهم تا آخر عمر همین رویه رو داشته باشم ما دوتا فکر می کنیم اگه 1 مدت از هم دور باشیم بهتره من بروم خونه مامانم تا کمی حال هوامون عوض شه و اون هم اینجا در کنار خانوادش بمونهشاید بتونم کنار بیام که قرار نیست عاشقا همیشه عاشق بمونن نمی دونم چیکار کنم بروم یا بمونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
-
به: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
البته فاصله گرفتن فکر بدی نیست . چرا که انسانها وادار به تفکر می شوند . در شوهرت تغییراتی اتفاق افتاده اما نباید کاسه ی چه کنم دست بگیری . شوهرت کاری را می خواهد انجام بدهد که فکر می کند می تواند کمک کننده باشد و تو هم باید تا آن روز صبر کنی . احتمالا شما هم اشتباهاتی داشته ای اما فعلا مهم نیست ، فکر کن که چطور رابطه ات را ترمیم کنی . پس در اولین قدم باید از حرفهای شوهرت ناراحت نشوی و در مرحله بعدی توانایی های خودت رادست کم نگیری . بگذار با مشاور صحبت کند با حرفهای تکراری همدیگر را فعلا آزار ندهید . باید بهش ثابت کنی که توانایی همراهی در شرایط سخت و تغییر را داری البته در عمل و نه در حرف . بگذار مشاور را برود بعد تصمیم جدی بگیر . فعلا با یک پروژه سفر خودت و یا شوهرت از هم فاصله بگیرید و فعلا هم نگذار خانواده از موضوع و مسئله بویی ببرد تا بعد از روز مشاور . شاید به راستی شوهر تو افسرده شده باشد و این حرفها هم سر منشاش همان افسردگی باشد و با یک اقدام کوچولو همه چیز حل شود .
-
به: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
با خواندن این تاپیک مطلبی یادم افتاد که شاید بی ربط نباشد...
البته مشکل شما در این حد نیست..
"بهاره آروند" کارشناس مسایل خانوادگی ..معتقد است که این امر یک مشکل در میان خانواده است که می تواند با همکاری حل شود. او می گوید::""دوستی داشتم که روزی همسرش به خانه امده و به او گفت که گرفتار عشق یک دختر دیگر است. پشیمان است نمی داند که با این حس چه کند " آن خانوم تصمیم گرفت به همسرش کمک کند تا این بحران را پشت سر بگذارد. پس به جای این که به احساسات زنانه اش بها دهد راه مادری کردن را پیش گرفت و هر چند که خودش فشار زیادی را تحمل کرد. اما به جای آن زندگی اش حفظ شد. خودش می گوید رابطه ای که حالا با همسرش دارد بسیار صمیمانه تر است.
بسیاری از روان شناسان نیز معتقد هستند که در مواجهه با چنین وضعیتی بهترین کمکی که زنان می توانند به عنوان شریک زندگی به مردان بکنند این است که این رابطه جدید را جدی نگیرند.
موفق باشید
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
عزیزم همه مشکل دارند که بتونند با طرف مقابلشونو بروند مشاوره خب توهم باهاش برو شاید خودش مشکلی داره نباید اینقدر زود ناراحت بشی انشااله مشاور حلش میکنه اما در انتخاب مشاور خیلی دقت کن
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
نگران نباش همه چیز بعد از مشاوره معلوم میشه هنوز که اتفاقی نیفتاده
با کمک مشاور و دوستان در این تالار مشکلاتتون حل می شه
شما هم در این مدت به خودتون فکر کنین اینکه چطور بودین؟
انتظارات رو برآورده می کردین یا نه؟ و نیاز ها ی همسرتون؟
بیشتر فکر کنین و کمتر نگران باشین با درایت شما همه چیز حل میشه و اگه براتون مقدوره بیشتر از خودتون و زندگی مشترکتون توضیح بدین از اول آشناییتون
ممنون
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
سلام از لطفه همتون ممنون واقعا دستتون درد نکنه که به من کمک می کنید راستش من و همسرم با هم دوست شدیم 1 اشتباه این بود که راه رو با قلب رفتم نه با عقل شاید اگه عاقلانه بود به اینجا ختم نمی شد خلاصه ازدواج کردیم و من بچه خواستم و اون نخواست و تو مدت بارداری و شیر دهی من با بیوهای رابطه داشت که بعدا بهمش زد من به هیچ کس چیزی نگفتم و ساکت موندم تا حالا. می بینیم که به خانوادش همه چیز رو میگه و اونا کمی حق رو بهش می دن هرچی ایراد تا حالا داشتم بهشون گفته و من تصمیم گرفتنم بهشون بگم که پسرشون امام زاده نیست. من خیلی ایراد دارم ولی اون هم داره من از طلاق می ترسم مامانم اینا شهرستانن همیشه می گفت برو پیششون اما الان می گه اون رفتن های تو من رو سرد کرد کم آوردم مشاور خوب هم سراغ ندارم اگه شما مشاور خوب که زود هم وقت بده سراغ دارین بهم بگین ببخشید سرتون رو درد اوردم
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
دکتر چگینی هم بلوار کشاورز کار میکنه هم طرفای مطهری خیلی خوبه 88820247-88966861اون شماره ای که ادرسش تو بلوار کشاورز ارزونتر نمیدونم کدوم یکی از این شماره ها هست موفق باشی
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
عزیزم زود قضاوت نکن . اگر پیش مشاور بروید به شما و همسرت کمک می کند .
از اینکه بنشینی و گذشته را زیر ورو کنی که اشکالات شوهرت را استخراج کنی خوشم نمی آید ولی به اشکالات و کوتاهی های خودت فکر کن و از همین حالا یک فکری بکن . شاید با تولد بچه شوهرت را فراموش کرده ای و تمام وقتت را صرف بچه می کنی ؟! یک کم هم اینجوری وبه این چیزها فکر کن . اکثر زوجهای جوان در سن 1-2 سالگی بچه که توجه زیادی طلب می کند همدیگر را فراموش می کنند و رابطه شان آسیب می بیند . خوب فکر کن ببین اشکال دقیقا از کجا شروع شده .
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
به نظر من روی این رفتارت که همسرت هم بهت گفته بیشتر فکر کن! اینکه ""همیشه می گفت برو پیششون اما الان می گه اون رفتن های تو من رو سرد کرد"" میتونه از این نظر بیشتر توضیح بدی! اینکه شما تنها به دیدن خانواده تان می رفتید؟ و اینکه چه مدت در کنار خانواده تان بودید؟ و آیا شما در کنار خانواده ی همسرتان زندگی میکنید که ایشون تمام مسایل زندگیتان رو به خانواده شان میگویند؟ و آیا همسر شما تک پسر و یا پسر بزرگ و احیانا پسر کوچک خانواده نیستند که وابستگی خاصی به خانواده شان داشته باشند؟
رابطه ی شما و همسرتان در چه حدی هست؟ آیا خانواده ی ایشون با ازدواج شما و پسرشون موافق بودند؟ روابط شما و خانواده یشان به چه صورت است؟ آیا شما بیشتر وقت خود رو با بچه تان می گذرانید؟
""تو مدت بارداری و شیر دهی من با بیوهای رابطه داشت که بعدا بهمش زد "" واقعا اینقدر فشار روی همسرتون بوده که حتی نتونسته توی مدت بارداری شما تحمل کنه و شما در تمام این مدت چه جوری با همسرتون رفتار می کردید و بهشون توجه می کردید؟
لطفا به این سوالات پاسخ بدید که بیشتر بتونیم بهتون کمک کنیم و لطفا بگید که سن شما و همسرتون چند سال هست؟
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
دوست خوبم
نمدونم شخصیت همسرت از کدوم دسته از انسانهاست .مگه همسرت با عشق با شما ازدواج نکرد. مگه شما به ایشون تحمیل شدین؟
عزیزم از نوشته هایت برداشت کردم که همسرت یک مقدار تحملش کمه به نظر من یک مدت بهتر تمام خواسته های همسرتونو یادداشت کنید {حتی میتونید از خودشون سوال کنیر}وتمام انها رو اجرا کنید.
با عرض پوزش:
در مسائل جنسی هم همه ی خواسته ها ی همسرت را در نظر بگیر. کلا شرایطو تغییر بده........
چون همسری که در دوران بارداری همسرش تحمل یک کم سختی را ندارد باید مرد ی باشد که مسائل جنسی برایش خیلی مهم است.
پیروز و موید باشید
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
چه جالب تمام حرفهای شما بی کم و کاسن درست بوده راستش همسرم خیلی خیلی به نوازش علاقه داره و همیشه می خواهد بهش توجه شه و من فکر می کردم راهم درسته اما دارم می بینیم من با بی توجهی هام که به نظرم توچه بودم خیلی ازش دور شدم
راستش ما با عشق ازدواج کردیم و الان خانواده هامون خیلی دوستمون دارن همیرم خیلی خیلی تو داره ولی الان دیگه طاقتش تموم شد و به خواهرش گفت و تو خانوادشون مشکلومون مطرحه و همه خبر دارن و این داره دیوونم میکنه
رفتیم مشاور قراره فردا بهمون راه کار بده اما من می دونم خیلی اشتباه کردم می ترسم همسرم بهم فرصت جبران نده
دیشب می گفت اگه بخواهم طلاقت بدم کاری نداره (پس چرا اقدام نمی کنه)
اون 30 و من 27 سالمه و در مورد دخترم بگم من هم براش مادرم و هم پدر و به همین خاطر اگه به این خاطر همسرم ازم فاصله گرفته من مقصر بودم؟؟؟؟؟ما در 1 ارتمان همراه با خانواده همسرم زندگی می کنیم یعنی هرکی 1 واحد داره و وقتی من می روم شهرستان همسرم برای فقط شام میره پایین و خیلی خیلی کم همراهم میاد شهرستان چون اینجا سرش شلوغه
ببخشید خیلی نوشتم خسته شدین اما حرفاتون خیلی کمکم می کنه که بتونم راهی که اومدم هر چند اشتباه بود اما امیدوارم لتونم درستش کنم
می دونید اشتباه من از جایی شروع شد که اصرار به بچه دار شدن کردم اما خداییش بگین حالا که دخترم 2 سال 4 ماهشه و زمان گذشته چرا همش می گه تو خواستی و تو شروع کردی من که در مورده بچه کاری نمی تونم بکنم
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
مریم عزیز
اشتباه شما کم توجهی به همسرت بوده از نظر احساسی
الان سعی کن جبرانش کنی
وقت برای جبران هست اگه شما همت کنی
اول خوب فکر کن بعد یه روشی رو در پیش بگیر
اول نیاز های همسرت رو شناسایی کن و با توجه به اونا رفتار کن
اگه اشتباهاتت رو متوجه شده باشی حتما موفق می شی اگه برای هر کاری که برای جبران گذشته به کار می بری خوب فکر کنی ومشورت کنی یا با مشاور یا با دوستان در این تالار.
موفق باشی.
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
باز هم ممنون که من رو تنها نمی ذارین من دارم سعی می کنم جبران کنم به دستی و بدون هیچ اشتباه اما می ترسم اون نیاد با من راه نیاد و هر کاری کنم دلش نرم نشه
دعا کنید امروز عصر قراره مشاور به ما جواب بده می ترسم خیلی می ترسم از راهی که مشاور می ده من از دور شدن ازش میترسم چون دوستش دارم
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
فکر کنم حوصلتون از دست منه تنها سر رفته که کسی بهم جواب نداده اشکال نداره من همیشه همین طور بودم
دیروز رفتیم مشاوره آخرش به این نتیجه رسیدیم که من و همسر 1 سال از هم جدا زندگی کنیم و اون آخر هفته ها بیاد پیشمون اما می دونم همه اینا بهونه اس اون از من سیر شده و حتما دلش جایی دیگه گیره
اگه دخترم نبود می رفتم !!!!!دکتر گفت تو برای این مرد حیفی و این اولین بار بود کسی می گفت به من آدم صبوری هستم گفت اگه دیدی به جایی رسیدی که داره با حرفاش یه تو فشار مییاره حتی گناه که باش زندگی کنی می گفت این همه قبول کردنه کارای ریز و دورشتش بتعث می شه تو فقط در نقش 1 کارگر باشی و خودت تا آخر عمر طعم دوست داشته شدن رو از طرف 1 عشق نتونی درک کنی و راست می گفت و می گفت تو داری بر خلاف قانون طبیعت زندگی می کنی به جایی که دوسن داشته بشی داری فقط دوست می دلری
تورو خدا کمکم کنید چه طوری بفهمم دلیل کاراشو با کی حرف بزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
مریم جان اینطوری فکر نکن ما منتظر جواب مشاور شما بودیم.
و حالا خیلی متاسفم
اما بهتره الان صبور باشی با همسرت هم کاری نداشته باش عادی رفتار کن به زندگیت بچسب انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده محکم باش خدا بزرگه تو هر کاریش هم حکمته
به خدا توکل کن.
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
یعنی بروم جایی دیگه و اون هم جایی دیگه زندگی کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آخه یعنی چی؟؟یعنی بزارم شکست بخورم؟بازنده باشم؟؟به این زودی
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
اگه بره و تنها زندگی کنه و عشق ممنوعه وارد زندگیش بشه چی؟؟؟می خواهم امشب با باباش حرف بزنم حالا که دارم می بازم باید همه بدونن من خیلی هم مقصر نیستم این زندگی حقه منه و نمی خواهم و نیمذارم کسی ازم بگیرتش اما به چه قیمتی
کمکم کنید اون از مشاور دیگه تنهام نمی خواهم خانوادهم بفهمن
دارم به مرز جنون می رسم هرچی بهش محبت می کنم فایده نداره و بدتر می شه آخه چشه؟؟؟
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
مریم جان من گفتم بچسب به زندگیت نگفتم کوتاه بیا
خب شما خیلی کلی نوشتی منم کلی گفتم.
اگه ممکنه جزییات رو بنویس اینکه:
بعد از مشاوره کجا رفتین ؟
چه حرف هایی بینتون رد و بدل شد؟
عکس العمل همسرت در برابر حرف های مشاور چی بود؟
این مشاور رو کی پیشنهاد داد ؟ممکنه تبانی بین همسرت با مشاور انجام شده باشه؟(البته فقط یه حدسه )
الان همسرت چه تصمیمی داره ؟
اصلا چه حرف هایی میزنه؟چیکار میخواد بکنه؟
در گذشته چه چیز هایی ناراحتش می کرده؟ چرا الان صبرش تموم شده؟(خودتون به این اشاره کردین)
عکس العمل شما در برابر مشاور و همسرتون چی بود؟
و اینکه الان شما چه تصمیمی داری؟(بگو که در موردش فکر کنیم )
اگه میشه اینا رو جواب بده
در نهایت آروم باش محکم باش و به خدا توکل کن
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
دختر دنیا که به آخر نرسیده . خانواده ات هم فهمیدند ، فهمیدند .
حالا دیگر خیلی محکم بایست نگذار شوهرت هم فکر کند که چون می ترسی این و آن بفهمند هر کاری که دوست داشت بکند . و هر وقت اراده کرد باشی و هر وقت هم اراده کرد نباشی .
هم با خانواده ی خودت حرف بزن و اجازه بده در این راه حمایتت کنند و هم با خانواده شوهرت . اما درست و قشنگ و منطقی و از جایگاه قدرت و خواست .
بی ادبی ، توقع نابه جا ممنوع .
مرحله ی جدیدی از زندگی ات شروع شده است قوی باش و آرام .
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط poune
مریم جان من گفتم بچسب به زندگیت نگفتم کوتاه بیا
خب شما خیلی کلی نوشتی منم کلی گفتم.
اگه ممکنه جزییات رو بنویس اینکه:
بعد از مشاوره کجا رفتین ؟
چه حرف هایی بینتون رد و بدل شد؟
عکس العمل همسرت در برابر حرف های مشاور چی بود؟
این مشاور رو کی پیشنهاد داد ؟ممکنه تبانی بین همسرت با مشاور انجام شده باشه؟(البته فقط یه حدسه )
الان همسرت چه تصمیمی داره ؟
اصلا چه حرف هایی میزنه؟چیکار میخواد بکنه؟
در گذشته چه چیز هایی ناراحتش می کرده؟ چرا الان صبرش تموم شده؟(خودتون به این اشاره کردین)
عکس العمل شما در برابر مشاور و همسرتون چی بود؟
و اینکه الان شما چه تصمیمی داری؟(بگو که در موردش فکر کنیم )
اگه میشه اینا رو جواب بده
در نهایت آروم باش محکم باش و به خدا توکل کن
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
ممنون
اول اینکه من تو اینترنت دنبال شماره مشاور گشتوم و چون می خواستن نزدیک باشه رفتیم پیش اقای گل محمدی روانشناس بالینی
در جلسه اول فقط حرف زدیم و تست دادیم جدا جدا اما در جلسه بعد من و همسر با هم رفتیم و گفت کسی حرف نداره من گفتم من این زندگی رو دوست دارم و می خواهم مبارزه کنم
همسرم می گه 1 چیزی هست که فقط به مشاور می گه حتی خانوادش هم هرچی پرسیدن نگفت و من تو این حسرتم که این رو بدونم
چیزهایی که ناراحتش می کرده چیزی نبوده که بخواهد جدا یی رو قبول کنه و من هم گفتم جبران میکنم اما نرود مبخ آهنین در سنگمی گه دیگه نمیشه کاری کرد
من فقط فکر می کنم کسی تو زندگیشه که خیلی هم همو می خوان و همینه که ازم دلبریده اما همسرم ادمی نیست که هرکسی بتونه باش دوام بیاره و مشاور هم بهم گفت تو با هرکی عاقل حرف بزنی شک نکن حق رو بتو می ده پس اینقدر از جدایی نترس اما اون چیه که هر دو از من مخفی کردن خدا می دونه
الان هیچی نمی دونم فقط عصر می خواهم بروم با پدر و مادرش حرف بزنم شاید اونا کمکم کنن
مشاور در نهایت گفت با مصلحت خدا نمیشه جنگید اما من طاقت شکست ندارم من از حرف مردم می ترسم نمی تونم 1 سال تنها زندگی کنم
اون خیلی از اینکه بره دمه کارخونش که ته شهر زندگی کنه و من بروم شهرستان زندگی کنم و 3 روز در هفته پیشم باشه راضیه
شک نکم اون سابقه داره پس چرا می خواهد دور باشه و چرا مشاور قبول کرد
اما من هنوز امیدوارم آنی جان یه همین خاطر نمی خواهم خانوادهم بیاین وسط و دل بسوزونن هنوز می خواهم فکر کنن ما با هم خوبیم
نمیدونم شاید داره وقتش می رسه دشمنامو شاد کنم
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
دختر خوب، فعلا هیچ راه حلی به ذهنم نمیرسه که برات بنویسم اما برات دعا می کنم که هرچه زودتر مشکلت حل بشه، می دونم جدا زندگی کردن خیلی سخته، اما احساس میکنم پافشاری بیش از حد شما برای بودن باعث بشه که همسرتون بیشتر میل به نبودن داشته باشن، نمی خوام بگم که برو اما یه کم آروم باش و اینقدر سریع اقدام نکن! یعنی یه کم ساکت باش و در این مورد حرفی نزن و اجازه بده که گذر زمان برات تصمیم بگیره و البته اجازه بده که اگر هم خواسته ای هست مبنی بر رفتن، همسرت بیاد و با صراحت دوباره و دوباره ازت بخواد و اون وقت تو میتونی خیلی محکم اما پر از محبت باهاش صحبت کنی، فقط مراقب باش که باهاش دعوا نکنی و جو خونه رو پر سر و صدا نکنی!
دلم می خواد که زودتر مشکلت حل بشه و یه خونه ی گرم و پر از عشق داشته باشی!
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
سلام مریم خانم
ضمن همدردی چند نکته رو یاداواری میکنم که نظر و تجربه شخصی اینجانب هست
1- مردی که واسه حل مشکل خانوادگیش داوطلبانه به مشاور رجوع میکنه یعنی خانوادش براش مهمه( اینو مردا خوب میدونن )
2- حق و حقوق شما این اجازه رو به اون نمیده که صرف به دلیل دلزدگی بخواد شمار و رها کنه
3- ابتکار عزیزم . ابتکار در جهت تغییر روحیه همسرتون و خودتون . مثلا یه سورپرایز . :16:
4- مواضب باشید پلهای پشت سرتون خراب نشه
5- خداوند :203:
منتظر خبر خوشحالیتون هستیم
موفق باشین
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
ممنون و باز هم ممنون
اما اون فقط 1 هدف داره و اون هم جدایی می گه ما به درده هم نمی خوریم اما من نمی خواهم جدا شوم
من از جدایی میترسم به خاطره همین استرس دارم و نمی تونم آرام باشم همش 1 حرفی می زنم که موجب دلگیری اون از من میشه
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
مریم کاری به همسرت که می خواهد تو را طلاق بدهد و یا ندهد، ندارم .با خود تو یک کمی حرف حساب دارم . پس خوب گوش بده عزیزم
کاری به این هم ندارم که اساسا اقدام به طلاق درست است و یا خیر . تو ترسهای خودت را بازگو کن .
از چی می ترسی ؟!طلاق ؟چه چیز طلاق ترس آور است؟ فکر می کنی با طلاق چه اتفاق مهمی برای تو می افتد . گیرم این آقا واقعا تو را نخواست و تلاشهای تو هم بی فایده بود و در نهایت تو را به زور هم شده طلاق داد . بگو چه چیز تو را اذیت می کند ؟! آیا تو اولین فردی هستی که چنین سرنوشتی برایت رقم خورده و یا آخر ین نفری ؟!
مریم تا روزی که بر ترسهایت غلبه نکنی ، همان برایت اتفاق می افتد . پس تو به همسرت و کاری که می خواهد انجام بدهد کاری نداشته باش و روی خودت کار کن و این ترس را دور بریز تا با آن مقابله کن .
در همین تالار تعداد زنان و دختران جوان طلاق گرفته کم نیست که خیلی از آنها مدتی بعد از طلاق سختی کشیده و یا اصلا سختی هم نکشیده اند ولی در زندگی دوم بسیار هم خوشبخت و سعادتمند هستند. این حرفها به منزله دعوت و تشویق تو به جدایی و طلاق نیست ولی دختر تو اول از همه باید بدانی چرا دراین زندگی ایستاده ای و کجای این زندگی ایستاده ای و علت این ترس و وحشت ها برای چیست . تا بتوانی برای خودت کاری کنی . و در اولین قدم روی خودت و این ترس کار کن .
یعنی چه که قبل از وقوع جنایت دائم از آن حرف می زنی ؟!
در این دنیا احتمال اینکه هر اتفاقی بیفتد وجود دارد . یک کمی به خودت و روان ات مسلط باش . تو یک دم از شوهرت می گویی . در حالی که اصلا فراموش کرده ای یک پای قضیه هم تو هستی .
سراسر وجود تو انباشته از ترسهای ناشناخته است . این یعنی چه ؟!
پاسخ تمام صحبتهایم را حتما بده چون باز هم با تو کار دارم .
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
سلام مریم جان میشه یکم بیشتر در مورد زندگیت رفتارت بار شوهرت رابطتت با خانواده ی شوهرت حرف بزنی مشکل از کی شروع شد علت این سردی چی بود ازش نپرسیدی چجور تو رو می پسنده دوران عقد چی !میشه توضیح بدی
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
سلام دوستای عزیز اری آنی جان من ترسو هستم و از اینکه همسرم کسی که از من به دلیلی بدش اومده که خودن نمی دونم جدا بشوم می ترسم
خواهراش همش می پرسن چرا ازت بدش اومدهۀخه من و اونا خیلی با هم خوبیم به همین خاطره که مادر و پدرش از اینکه در این مورد حرف بزنن واهمه دارن و می ترسن شاید با هم بد شیم
به باباش گفته مشاور به من اجازه داده زن دوم بگیرم امروز می خواهم تنهایی بروم پیش مشاور و باش حرف بزنم و دلیل اینکه من چه عیبی دارم که اون می تونه ازدواج کنه رو بپرسم
من از خودم یادم رفته چون نمی خواهم جدا شوم مثل دیواننه ها دارم با زندگیی می جنگم که طرف هر دقیقه از من دور تر میشه و من بهش نمی رسم تازه می فهمم سهم من از ازدواج این آدم نبود اما دیگه دیره من بچه دارم و عاشقانه می خوامش
می دونی صبا جان من با برادرم در این مورد که حرف زدم کلی خمندید و گفت مگه میشه تو داری شوخی می کنی تمام فامیل حتی خانواده همسرم همیشه می گفتن خوشبخت تر از شما وجود نداره
اما چی شده و کی امده تو زندگیم خدا و مشاور می دونن
چیکار کنم از طلاق نترسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
آنی جان من تو این چند سال حالا که دارم فکر می کنم فقط تو ترس زندگی کردم فقط ترسیدم از اینکه غذام خوشمزه نباشه خونه مرتب نباشه شوهرم دوستم نداشته باشه و از اینکههمه بهم بخندن و بگن دیدی این هم اخر عاقبت ازدواجه عاشقانه دارم میبینم من غیر از ترس تو زندگیم چیزی نداشتم اگه با هم جایی مبرفتیم وقت رفتن باید زود جواب موبایلمو میدادم که بهم زنگ میزد و می گفت بیام دمه در اگه کمی دیر میومدم قهر بود و قهر
شهرستان که بودم اگه شبا بهش زنگ نمی زدم با بی محلی جوابم رو فرداش میداد دارم میبینیم اون از اول هم من رو دوست نداشت و من 6 سال دارم خودم رو گول می زنم
دکتر می گفت تو باید کسی رو داشته باشی که تو هر کاری اول اون پا پیش بزاره نه اینکه تو همیشه تو شروع کننده باشی اما من بودم و دور شدو از واقعیت حالا هم میترسم که طرد شوم از اجتماع از مردم 1 زنه مطلقه
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
مریم ازت خیلی جدی می خواهم در درجه اول پیش این آقای گل محمدی ، روانشناس بالینی که در نزدیکی خانه ات هست نروی و حتما و قطعا به دنبال بهترین راه باش و نه نزدیگ ترین راه . تنبلی را کنار بگذار . به یک پزشک و یا روانکاو و یا مشاور خوب مراجعه کن حتی اگر راهش بسیار دور باشد ولی مطمئن باشی که کارش خوب است .
دوم تو بیش از همسرت نیاز به یک مشاوره ی درست و حسابی داری . می توانی در همین تالار از آقای سنگ تراشا ن وقت بگیری که ویزیت هم برایت گران نباشد . اگر نه که حتما یک مشاور خوب را پیدا کن . زندگی زناشویی برعکس آنچه تو می پنداری یک اتفاق ساده طبیعی است اما تو خودت را در آن حل کرده ای . عزیزم اول تو باید به عنوان یک زن سالم وجود داشته باشی تا بچه خوب و سالم پرورش دهی و حتی زن خوبی برای شوهرت باشی .
مطمئن باش تو با این همه ترس که قطعا ریشه در کودکی تو دارد و تا به امروز هم نتوانسته ای برایش کاری کنی به زندگی ات آسیب زده ای ولی متوجه نشده ای . اتفاقی که در گذشته افتاده امروز مهم نیست . مهم این است که تو برای امروز خودت فکر اساسی بکنی .
من اطلاعات پزشکی مناسب و کافی ندارم که بخواهم به لحاظ پزشکی و علمی کمک ات کنم ولی این اندازه می فهمم و بر مبنای تجربه راهی را به تو نشان می دهم . تو باید بدانی ، تو و زنده بودن و شخصیت اجتماعی و اعتبار ت وابسته به همسرت نیست . تو یک انسان مستقل هستی با تعاریف خود . پس باید راه درست زندگی کردن را بدانی .تو همیشه می ترسی امرو ز از طلاق و فردا از مرگ و جدایی . چرا ؟! شوهر تو اگر امروز تو را طلاق ندهد تو چه تضمینی داری که فردا زنده باشد . امروز از اسم زن مطلقه می ترسی ، فردا از زن بیوه . برای خودت کاری کن . عشق به بچه خوب و پسندیده است ولی تو حتی در وجود او هم نباید حل و یا ذوب شوی . تو چه می دانی فردای من و تو چیست . هزار مسئله ممکن است برای هر آدمی و یا اطرافیانش اتفاق بیفتد ، من و تو که نباید به جهت اتفاقی که برای اطرافیانمان می افتد از زندگی ساقط شویم .
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
واقعا ممنون آنی جان من اول باید خودم رو درست کنم که به تونم زندگیم رو درست کنم اما الان مگه دیر نشده من روانشناس سراغ نداشتم و به همین خاطر پیش اون اقا رفتم اما اون چون از درون همسرم خبر داره می تونه اقلا کمی کمکم کنه
من به خاطر تنبلی نبود به خاطر اینکه کسی نیست مدت طولانب مواظب بچه ام باشه جایی دور نرفتم
خلاصه حسابی حس باختن دارم
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
واقعا نمیدونم چی بگم...... متاثر شدم که یه خانمی اینجور ناراحته........
اما نظر من به عنوان کسی که پسرها و مردان رو میشناسم حدس میزنم پای کس دیگه ای در میون باشه وگرنه یه مرد اینطوری عمل نمیکنه!.......خودتون چی فکر میکنین؟
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
مريم عزيز سلام.من صحبتهاي بچه ها رو خوندم و با نظراتشون موافقم،به نظر من روانشناست رو عوض كن و پيش كس ديگه اي برو ،هميشه حرف يه روانشناس كه صد در صد درست نيست گاهي وقتا فقط راحت ترين راه رو پيشنهاد ميكنن،به عنوان يه خواهر كوچكتر بهت ميگم اگه قصدت طلاق نيست پس به هيچ عنوان جدا زندگي نكنيد چون اينجوري زندگيت نابود ميشه اما به تدريج و يه وقتي ميفهمي چي شده كه كار از كار گذشته.
من با نظر کامران007 موافقم يعني اولين حدسي هست كه از رفتار همسرت ميتونم بزنم،اگه ميتوني يه مدت شوهرت رو زير نظر داشته باش تا مطمئن بشي آيا پاي كسي وسط هست يا نه؟(چون گفته بودي سابقه هم داره) "به خاطر تنبلی نبود به خاطر اینکه کسی نیست مدت طولاني مواظب بچه ام باشه جایی دور نرفتم " يعني چي عزيزم؟؟؟با موضوع مهمي داري دست و پنجه نرم ميكني تا كي ميخوايي بچه ات رو بهونه ي كوتاهي ات كني؟ هر جور كه خودت ميدوني ميتوني شوهرت رو زير نظر داشته باش البته كاري نكن كه خودش بفهمه،اميدوارم اشتباه حدس زده باشم اما از اين نظر يه جورايي مطمئن شو.
منتظرت هستم.
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
مریم
زندگی تو ربطی به زندگی زناشویی تو ندارد . متوجه هستی ؟!! تو باید برای خودت و زندگی خودت کاری کنی حال یا می توانی از آن بهره ببری و به زندگی زناشویی ات هم کمک کنی و یا تمی توانی .
بعد هم عزیزم به واسطه ی یک تشخیص که شاید دیر شده باشد که نباید دست روی دست بگذاری . این زندگی شاید برایش دیر شده باشد اما تو هنوز زنده ای و باید درست و خوب زندگی کنی .
آقای گل محمدی هر چیزی که در مورد شوهر تو بداند به تو نخواهد گفت . پس به دلیل اینکه او از مسائل شوهرت خبر دارد سعی نکن مراجع اش باشی . او مسائل تو را به همسرت نمی گوید و مسائل او را هم به تو نخواهد گفت .
بچه را نمی توانی تنها بگذاری . اشکال ندارد . همینجا به آقای سنگ تراشان با ویزیت های متفاوتی که تعیین کرده خودت یکی را انتخاب کن و مشاوره بگیر و ایشان را هم امتحان کن . ما هم در کنارت هستیم و تنهایت نمی گذاریم .
این آقای محترم به اصطلاح همسر را هم رها کن . فکر کن از روز ازل اویی وجود نداشته . می شود این خواهش را بکنم . این حس وابستگی و ترس را از خودت دور کن .
عزیزم تو اینجا تنها نیستی .
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
مریم جان اگه اجیانا متوجه شدی که همسرت با کسی دیگری رابطه دارد اصلا و ابدا به رویش نیار اول با دوستان مشورت کن و بعد اقدام کن
مریم جان تو باید برای اینده دخترت بجنگی و میدان رو به این اسونی خالی نکنی من مطمئن ام که موفق می شوی توکل به خدا
مریم جان لطفا صجبت های انی عزیز را چند بار بخون
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
در ضمن مریم
جلوی ضرر را از هر جا بگیری منفعت است و این منفعت شاید دقیقا آن تعریفی که تو در زمان حال از منفت داری نباشد .
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
بچه ها عاشقتون هستم چقدر خوبید هر چی بگم کم گفتم دوستتون دارم و کاشکی میشد از نزدیک به خاطر این دلگرمی هاتون تشکر کنم
راستش چند تا خبر دارم اولیش اینکه رفتم پیش همون اقای دکتر و حرفامو زدم و گفت شوهر شما هیچ اشاره ای نکرده ولی فکر کنم کسی هست که داره بهش خط میده
و گفت اون اصلا نگفته ما جدا زندگی کنیم که بر عکس گفته هرکاری کرد سنگرتو حفظ کن اما دیگه بهش اعتنا نکرد سلام نمی کنه تو هم سلام نکرد شب بت اعتنا نمی کنه تو هم سرد باش با رقیب مبارزه کن
برادر و خواهراش همه با منن می گن برو جلو ما پشتتیم
برام دعا کنید فردا باید با بابا مامانش حرف بزنم من به حمایتشون نیاز دارم
برادرم هم در جریانه
راستی همسرو دیشب به باباش گفته مشاور اجازه داده اون ازدواج کنه که وقتی بهش گفتم گفت اون داره خط می گیری ارام باش و حرکت کن
برادرش هم میگه من حتم دارم کسی تو زندگیشه ولی من دارم با خودم کنار میام که کسی که براش می مردم دروغگو و حقه بازهولی می خواهم کم میارم کمکم کنید هرجور می تونید من با کی حرف بزنم خستم از اینکه کسی رو نوازش می کردم که به عشق کسی دیگه فکر می کرد چه جوری طرف رو پیدا کنم؟؟
آنی جان چقدر حرفات دلگم کنندهاس
میشه با آقاییی که گفتی تلفنی هم حرف زد؟؟؟؟
آنی جان چقدر حرفات دلگم کننده است
میشه با آقاییی که گفتی تلفنی هم حرف زد؟؟؟؟
راستی امروز خیلی دیر اومد و تا حالا که خوابید حتی 1 کلمه هم حرف نزد
باید عادت کنم؟؟؟
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
عزیزم با خانواده اش صحبت کن و خیلی هم مقتدر و صد البته از جایگاه ترس اصلا و ابدا .
برآنچه که برای زندگی ات کرده ای و برای احساس خودت که همان عشق به همسرت بوده خشمگین نباش . اگر دستی به سرو روی همسرت کشیده ای تو بیش از او لذت برده ای و اگر همسرت لذتی از نوازشهای تو نبرده مشکل خودش است و یا حتی اگر هم لذت برده فکر کن که به خاطر خودت و نیازهای خودت و در حق خودت لطف کرده ای .
و بعد هم به هیچ عنوان زیر برا نرو که او تجدید فراش کند و خیلی قاطع بگو که اگر چنین اتفاقی بیفتد و چنین تصمیمی داشته باشد طلاق خواهی گرفت و به زندگی ادامه نخواهی داد و بچه را هم نگه نخواهی داشت ( می دانم می ترسی و شوکه شده ای ولی اینها همه بازی است ) باید با خانواده اش که تو را خیلی هم دوست دارند کاملا هماهنگ باشی که خانواده اش هم بگویند در صورت جدایی بچه را نگه نمی دارند و ....
فقط یادت باشه جدی باش ولی جیغ جیغ وبی احترامی و تخریب شخصیت ابدا
آقای سنگ تراشان مدیر همین سایت هستند با مشخصات زیر
مدیرهمدردی
http://www.hamdardi.net/user-28.html
مراجعین عزیز لازم است جهت مشاوره با مدیر سایت همدردی ،3 گام طی كنید
http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V= 441
-
RE: نمیدونم؟؟این همه سردی !چرا؟
ّامروز با مادر پدرش حرف زدم ولی اون ها به هیچ وجه قبول نکردن که پسرشون شاید با کسی ارتباط داره و کلا این ماجرا را رد کردن
اون دیگه با من حرف نمی زنه و اصلا اعتنا نمی کنه که بگه طلاق می دهم یا نه
مادر پدرش می گن بهش محبت کن اما مشاور میگه اعتنا نکن و محلش نذار
کدوم درسته گیج شده ام