-
دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
سلام دوستان
علی رغم میل باطنی که معمولا" کمتر از دغدغه ها و گرفتاریهای خودم برای دیگران می گم . اعتقادم به انرژی مثبت به اطرافیانم هست اما جون همدیگر ور نمی شناسیم ودرعین حال همراه هم هستیم تصمیم گرفتنم براتون بنویسم .خوشحال میشم نظرتون رو درخصوص رفتار و روشی که همیشه داشته ام و حالا مصمم تر تصمیم به ادامه دارم بدونم .برای اوندسته از عزیزانی که درخصوص خیانت همسر گله دارند می نویسم تا بدونند از بد بدتر هم هست پس صبور و امیدوار و با تدبیر باشید .15 سال از ازدواجم میگذره یک ازدواج فامیلی که تقریبا" از خواستگاری تا ازدواج و ریش سفیدی بزرگهای فامیل وسخت گیریهای بابا 4 سال زمان گذشت . فرزند بزرگم 13 سال و کوچکتر 7 سال . کارمند و اغراق نباشد قابل اعتماد ومورد قبول همکاران و آشنایان .خوب صحبت می کنم ، اهل شعر و شاعری وباذوق ، مرتب و خوش لباس ، آرام و بسیار صبور ، خانه دار و پر رفت وآمد واز نظر چهره و اندام جزء افراد قابل تحمل و به نظر اطرافیان زیبا ، از همسرم 10 سال کوچکترم وبسیار اهل مطالعه . واما همسرم دارای تحصیلات عالی ویکی از مدیران عالی رتبه وبسیار موفق .وجهه ی اجتماعی خوب و قابل اعتماد اطرافیان ، بسیار زیرک وبا قدرت نفوذ کلام زیاد . مغرور و متاسفانه بسیار از خود متشکر . اهل حسادت ، خساست و سایر عادات بد سطح پائین نیست در بیرون بسیار صبور ولی در منزل زود عصبی و از کوره در می ره به علت مشغله زیاد ومسئولیت معمولا" در امور منزل جدا از خرید که انصافا" همیشه به نحو عالی انجام داده بقیه امور حتی بیماری و درمان و درس بچه ها با منه . همیشه آشنا به وظایف بودم وسایل شخصی و لباساش همیشه مرتب وهمه وقت چه در زمان تحصیل و پایان نامه چه حتی در امور متفرقه کاری در کنارش وهمراهش .در هنگام ورود به خونه همیشه به استقبالش اومدم و چای و شربت ومیوه آماده تا هر کدام تمایل داشت استفاده کنه ، بچه ها مودب و مرتب در کنار پدرو عاشق او و متقابلا" همسرم هم عاشق بچه ها .تا دیر وقت در تماشای تلویزون ، اخبار روز ، کتابی که داریم مطالعه اون روهمراهی می کنم ودارای رابطهی بسیار احترام آمیز و صمیممی با خانواده هاو ... . اینها رو گفتم که مطمئن باشید تا جایی که توان بوده تلاش شده همیشه همه چیز عالی باشه اگر کاستی بوده دلیل به بی توجهی نبوده توانم همین قدر بوده .جساراتا" در زمینه جنسی دارای رابطه ی خیلی گرم و بسیار متنوع .آیا با وجود این همه نزدیکی و رفاقت حق من خیانت آن هم به کرار بوده ؟ وجالب آنکه متاسفانه درجواب سئوالهام که در نهایت ادب و صبوری هست میگه من این ایرادو دارم در کنار سایر خوبیها مشکلی نیست و میگه دلیل منطقی نداره تنوع طلبی جنس مرد . ومن همیشه نگران از آبروی او و خانواده و بچه ها و موقعیت شغلی . بارها خاطر نشان کردم حیف تو با این همه خصوصیات خوب بیا به کمک هم اصلاح کنیم واو در پاسخ قولی نمی دم و این رو عیب بزرگی نمی دونم منکه از شما ها چیزی کم نمی ذارم تو که اینهمه صبوری و عاشق من بذار شوهرت بهش خوش بگذره و من فقط سکوت می کنم و نگاه پر افسوس .
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شکوه شب
واو در پاسخ قولی نمی دم و این رو عیب بزرگی نمی دونم منکه از شما ها چیزی کم نمی ذارم تو که اینهمه صبوری و عاشق من بذار شوهرت بهش خوش بگذره و من فقط سکوت می کنم و نگاه پر افسوس .
ببخشید اونوقت واکنش شما هم سوختن وساختن بوده؟البته با وجود 2تا فرشته که توی خونه دارین احتمالا همین بوده!!حالا تصمیم خاصی دارین؟
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
خیانت در هیچ مرحله ای قابل دفاع نیست! به خصوص با بهانه ای به نام تنوع طلبی مردانه!! این رفتار ایشان کاملا متضاد با همه معیارهای انسانیست و ضربه های بزرگی را در آینده به کانون خانواده می زند. شما تصور می کنم خیلی با این قضیه ساده برخورد کردید! ایشان اصلا همچنین حقی ندارند که خیانت کنند، آن هم در شرایطی که اذعان می کنند مشکل از خودشان است. اندکی محکمتر برخورد کنید و از او بخواهید رفتارش را تغییر دهد و توضیح دهید که این اصلا با مسئله ای به اسم صبر مرتبط نیست! هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد در شرایطی که هیچ گناه و تقصیری نداشته است با او همچنین برخوردی شود.
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
عزیزم شوهرت مشغول توجیه کردن است و الی رقم اینکه دوست ندارم داوری داشته باشم مثل اینکه شوهرت خوابهایی دیده !
با این حرفها و عقاید شوهرت اگر صد در صد بگوئیم اوامروز کار واقعا بدی انجام نمی دهد ولی باورهایش یک مقدار خطرناک و مسئله ساز است که قطعا در آینده در گیر پروژه هایی نه چندان جالب خواهید شد . به نظرم اگر می توانی ایشان را به مشاور ببر و بگذار روی ایشان کار کنند و ....
قبل از وقوع حادثه باید فکری کنی . گاهی آدمهای زرنگ هم پایشان گیر می کند و به قول قدیمی ها یک بار جستی ملخک ، دو بار جستی ملخک و.... آخرش چی ؟! روزی که در یکی از این رابطه ها پایش گیر کند و به تمام افراد دخیل در رابطه آسیب برساند ؟!
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
متاسفم دوست عزیزم به نظر من اون آقا کار غلط خودشو می خواد توجیه کنه و از اونجایی که شما واکنشی نشون نمیدید خوب خیالش راحته به نظر من اون لیاقت شمارو نداره حیف شما برای این آدم
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
واقعا متاسفم که آقایون حتی در این سن و سال و با داشتن فرزند بزرگ بازهم دست از چنین عمل شنیعی بر نمی دارند. البته شما نگفتید مگه میشه هیچ اقدامی نکرده باشید؟همینطور نشستید و حرصشو میخورید؟اصلا این کوته فکرانی که با شوهرتون رابطه دارند رو میشناسید؟ شوهرتون از کسی حساب نمیبره؟ خب به نظر من باید بهش اخطار بدید که در صورت ادامه تنوع طلبی همه زندگی اش را از دست خواهد داد
ویونا
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
سلام عزیزان
از دقت نظر و توجه همگی متشکرم . تقریبا" همگی شما دوستان سئوالتان این بود که واکنش من چه بود ؟ اولا" تغییر رفتار و فکر ایشان بر می گرده به تقریبا" 4 سال قبل تا حالا و متاسفانه در اثر تحت تاثیر قرار گرفتن از یکی از دوستان صمیمی ایشان که این نوع روابط را به طور افراطی تعریف و تمجید می نمود و از لذت و شادابی آن و تاثیر خوب بر روحیه و در نتیجه بازخورد خوب آن در زندگی و کار بسیار می گفت ( ناگفته نماند این دوست خود دارای زندگی مشترک بسیار بیمار و بقولی طلاق عاطفی با همسر است که در طول این سالها همیشه من سنگ صبور همسرشان بوده ام و البته محرم ) و همچنین معرفی سایتهایی از این دست .
در طول این مدت بارها جسته و گریخته و غیر مستقیم بر اثرات بد این روابط اشاره داشته ام مقالات مختلف و کتب بسیاری تهیه نمودم خودم مطالعه کرم چون می دانستم ایشان هم کتبی که من می خوانم خواهند خواند تا در پایان باهم در مورد موضوع آن صحبت کنیم ( این یک روش دیرینه در منزل ماست ) وحتی چند بار مستقیم و بسیار محکم تذکر دادم . 3 سال پیش متوجه پنهان کاری او در زمینه تلفن همراه شدم از طرفی به صحبتهای همکار سابق که مثلا" دوست بود متوجه بعضی نکات شدم که نشان دهنده روابطه ی پنهانی با هم بود تا مطمئن نشدم اقدامی نکردم تا اینکه بالاخره متوجه یکی از قرارهای ملاقات شدم چون شک به دوستم برده بودم نزدیک منزل ایشان درون خودرو منتظر ماندم حدسم درست بود همسرم به دنبال او آمده بود . برگشتم قانع شدم حدسم درست است . ضمن بررسی جوانب دنبال علت در خود گشتم و وارد عمل شدم تا او از خطرات احتمالی مطلع شود ولی متاسفانه او خود را آنقدر زرنگ می دانست که فکر نمی کرد من متوجه شدم و صحبتها را بر اساس حس زنانه می دانست . دیدم غیر مستقیم جواب نمی دهه ( بیمار اگر بیماری خود را قبول نکند محال است درمانش با حاذق ترین پزشکان جواب دهد ) . کنترل تلفن همراه علی رغم میل باطنی که پلیس بازی و ورود به مرز خصوصی هر کس حتی همسر را جایز نمی دانم شروع کردم در پی مچ گرفتن و اثبات صحبتهام برآمدم . بد نیست بدونید در پی این کنترل رابطه ی معیوب دیگری با یکی از همکارانش که سابق کارآموز ایشان بود هم کشف شد ( رابطه در حد مکالمه تلفنی البته مراوده های خصوصی ) که با برخورد جدی من و تذکر هم به همسرم و هم به آن خانم جمع شد که با به فضاحت کشیدن همسرم و خرد کردن غرور او و مقصر کامل دونستن ایشان ومعرفی شخص دیگری از همکاران به عنوان دوست جدید همسرم همراه بود . دیگر همسرش به شدت بهم ریخته بود بعدها متقاعد شدم شاید در برخورد با همکار خانمش زیاده روی کرده بود چون آن خانم مشکل خانوادگی داشت و همسرم همیشه مشاور خوبی بود و به این جهت به هم نزدیکتر شدند ولی از جانب همسرم مطمئن شدم قصد نبوده این بار آن خانم در برقراری روابط و گویا یک جورایی علاقمند به همسرم شده بود مورد سوم رو هم که درخصوص دیگر همکار همسرم بود ان خانم به دروغ حتی در محل کار شایع کرده بود همسرم سوگند یاد کرد دروغه بارها تذکر داده که خانم زیاد با من تماس نگیر و خودت مشکلات رو حل کن همچنین از دوسال قبل محل کار آن خانم را عوض کرده بود بقول شوهرم اینها تنها کارهایی بود که میتوانست بکند . لازم نیست بگویم که در صحبتها با آن خانم چطور از همسرم دفاع نمودم و همیشه در کنارش بودم حتی متاسفانه تلفنهایی به من می شد و حتی به همسرم و همکار سوم که تهدید بود اما من پشت شوهرم را خالی نکرم و به قولی از آب گل آلود ماهی نگرفتم بگذریم که در این مخمصه و فشارها همسرم من رو مقصر می دانست که اگر به آن خانم تذکر نمی دادی این جریانها پیش نمی آمد و حالا که فهمیهده بودی حساسیت نشون نمی دادی می ذاشتی ادامه داشت و ...
برگردیم به موضوع دوستم ، پس از کنترل تلفن همسرم چندین مرتبه شماره همراه دوستم مشاهده شد که این بار تذکر ندادم بلکه با دلیل محکم و نشان دادن شماره به او فهماندم همه چیز برملا شده ابتدا انکار کرد جان بچه ها رو قسم خورد این شماره رو نمی شناسه راست می گفت دوستم با اون شماره مزاحم تلفنی ومسج های خصوصی می فرستاد تا به قول خودش همسرم رو امتحان کننه و همسرم کنجکاو شده بوده این شماره کیه به همین علت شماره تماسها رو از تلفنش حذف نکرده بود و اینجور ی مچش رو گرفتم بشدت عصبانی شد که به چه حقی به تلفنم دست زدی تصور کنید آن آدم با اعتماد به نفس بالا ، مغرور و از خود متشکر که خود را بسیار زرنگ می دانست و به قول خودش مو لای درزش نمی رفت رو دست خورد . بچه که رفتند رفتم اداره سریع مرخصی گرفتم و برگشتم درمانده تو رختخواب افتاده بود با او صحبت کردم خواستم بپذیره و تمام کننه به هم قول بدیم و من فراموش کنم به او خاطر نشان کردم انسان جایز الخطاست پیش میاد ولی او قبول نکرد و بسیار برخورد بد با من داشت و شروع کرد به گفتن جملاتی از قبیل دوستت ندارم ، برو ، هر چی میخوای میدم تنهام بذار ، محرم رازم نیستی و داری کنترلم می کنی و ... صحبت فایده نداشت قبول نمی کرد رابطه ای بوده وگفت به دوستم زنگ بزنم و بپرسم با این شماره چرا با همسرم تماس گرفته ای . سیاه بازی بود می دانستم مطمئن بودم تا من رفتم اداره و برگشتم با او تماس گرفته و هماهنگیهای لازم رو کرده ولی تماس گرفتم و فقط یک جمله گفتم که خیلی بی معرفتی . ( اون خانم 8 سال از من بزرگتر و خانواده بسیار فقیر و متاسفانه از هم گسسته از چند مادر بودند و من بارها چه از نظر مالی و چه در مشکلات خانوادگی کمکش کرده بودم و در هنگام مصیبت از دست دادن پدر - مادر - برادر همیشه کنارش بودم متاهل بود و دو فرزند داشت بزرگتر ازفرزندان من - همسر معتاد که چند سالی آنها را رها کرده بود از اداره ما استعفاء داده بود که بدلیل نیاز مالی و ترک همسر دوسال اخیر مجدد در شرکتی خصوصی مشغول شده بود ) گریه کرد و تمام مشکلات را گردن همسرم انداخت اینکه سالها او به عنوان مزاحم تلفنی برایش دردسر ایجاد کرده ، اینکه نفوذ کلام داره و مار رو از سوراخ بیرون میاره و غیره .همسرم تعجب کرد که با وجود هماهنگی چرا او همه چیز رو قبول کرد ؟ و باز هم نامردی و بی معرفتی از جانب معشوق و رفقا . تصمیم گرفتم جریان را با پدرهمسرم درمیان بذارم به همسرم گفتم دیوانه شد و بیمار دیدم صلاح نیست فرصت ندم وبقول معرفو شمشیر م بذار نیمه کشیده باشه و پدر شوهر حالا که برای همسرم مهمه آخرین تیر رها شده پس چیزی نگفتم . دوستم به محل کارهمسرم رفت و با من تماس گرفت که بیا می خوام رودر رو بشم سریع رفتم نه به خاطر دیدن حال و روز شوهرم بلکه از آبرو ریزی جلوگیری کنم نذاشتم دوستم داخل بشه رفتم دنبال همسرم اومد پائین ده سال پیرتر بود متاسفانه نه پرسید و نه برداشت برای اولین با زد زیر گوشم دوستم خواست زرنگی کنه و آبروریزی با نرمی با او صحبت کردم که بره و من بخشیدمش به شرط دوباره تکرار نشه رسوندمش و برگشتم منزل در بستر افتاده بود و گفت جمع کنم و برم .
آرومش کردم متاسفانه دوستم پس از رسوندن من با اون تماس گرفت و گفت که من تشویقش کردم بیاد دم اداره و بقیه داستان . اون موقع جاش نبود ثابت کنم کی حقیقت میگه شروع کردم به پرستاری و دلجویی .
روز بعد بهتر شد و رفت دانشگاه تدریس .اون دوست نارفیق با من تماس گرف و تمام صحبتهای این چند سال و خوش و بش ها رو گفت و من هر بار گفتم دوستش دارم ، کنارش می مونم و اون مرد خوبیه اشتباه کرده .دوستم ناامید از کاسب شدن از من قطع کردم و متاسفانه من دچار فشار خون بالا و بیهوشی لحظه ای شدم .ظهر پسرم با پدرش تماس گرفت و حال بد منرو گفت سریع اومد بچه ها رو برد منزل یکی از دوستان و شروع کرد به صحبت و نرم کردن من گفت اشتاه بوده مقصره ولی حرفهای دوستم درست نیست او مشکل مالی داشت وام می خواست مراجعه کرده بود و پس از اون ( کمتر از سه سال قبل ) دیگه ول کن نبود جالب بود هرکدوم دیگری رو مقصر می دونست .با او صحبت کردم از شایستگیها و خوبیها و خانواده های معروفمون گرفتم آینده رو براش واضح به تصویر کشیدم و اخطار دادم مسبب آبروریزی یک خانواده بزرگ و معرفو نشو و در مورد آینده بچه ها تذکر دادم و خاطر نشان کردم منکه در کنار بوده و هستم . همه چیز هم برایم مهیا ست کم و کسری ندارم دغدغه ی من به خاطر آبرو و غرور هر دوی ماست . قول داد و تمام .
دوهفته بعد مجدد دوستم تماس گرفت که همسرم بهش زنگ زده واون فحاشی کرده وقطع کرده .
شب که اومد خونه چیزی نگفتم خودش گفت اون تماس گرفت و من صحبت نکردم قطع کردم . نگاهی پر سئوال و با تعجب کردم گفتم منکه از شما سئوال نکردم لزومی نداشت بگی ولی به دروغ . پرسید چطور ؟ گفتم اون تماس گرفت و گفت شما زنگ زدید و ... سریع شماره دوستم رو گرفت و گفت من به تو زنگ زدم صداش اومد بله و همسرم گفت بر ذات درغگو و بد لعنت گوشی رو قطع کرد به من گفت اون دروغگو رو خوب شناختم اشتباه کردم و تو حواست جمع باشه اون نیت خیر نداره فهمیده ما هنوز کنار هم هستیم می خواد بینمون رو بهم بزنه . این بود داستان حدود 5 ماه قبل در این مدت چند باری تماس گرفت فهمیدم رابطه کامل بوده و حتی سکس هم داشتند . اما چیزی که آزارم میده شوهرم فهمیهده من چقدر صبورم و چطور برخورد می کنم از حربه عصبانیت استفاده می کننه در اون حالت میگه منو نمی خواد و چرا من این قدر سرسختم نمی ذارم برم و... بعد از عصابنیت میگه تو دعوا شیرینی پخش نمی کنن جدی نگیر . چند باری بحث جدی داشتیم متاسفانه بچه ها فهمیدن مشکلی هست فرزند کوچکم وسواس شده و فوق العاده به ما وابسته لحظه ای نبود رو تحمل نمی کنه بعد از اظهار همسرم چرا نمی ری تصمیم گرفتم برم وسایلمو جمع کردم متاسفانه پسرم بیمار شد و دچار شوک نمی تونست بپذیره این همه گرمی و خوشی زندگی و خونه چی شده که مامان میزاره بره ؟! همسرم اول تشویق کرد برم عصبانی بود وقتی مطمئن شد دارم میرم پرسید به بقیه چی می خوام بگم به اون اطمینال دادم رازش همیشه محفوظه چه کنار هم و چه جدا عصبانی و کلافه بود منتها بهم خوردن تعادل فرزندم منو وادار کرد بمونم . هنوز داریم شدت ضربه سخت اون برخورد نسنجیده خودم رو از بچه ها دور می کنیم لحظه ای ما رو تنها نمی ذارن دائم تاکید می کنه تنهامون نذارین و ... . ظاهرا" متوجه عمل بدش شده ولی تلاشی برای برگشت اعتماد و مرمت این زخم نمی کنه و هنوز در صحبتهاش اینرو ازدسته خیانت نمی دونه و میگه جای ما محفوظه . ضمن اونکه از من ناراحته و میگه مقصر در بروز این فشارها من بودم . همچنین در پی سئوالهای من برای رفع کم و کسری احتمالی حتی در رفتارم میگه همه چیز کامله فقط یک تنوع طلبی کاذب که تو وجود همه ی مردها هست .خالی از لطف نیست بدونید رفتارش هم به گرمی سابق با من نیست تو خودشه و کمتر صحبت می کننه و گاهگاه بهم میریزه و عصابی ولی با بچه ها مثل گذشته عالی
-
به: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
شكوه شب
به نظر من تو بايد مثل خود همسرت برخورد داشته باشي و تقابل به مثل كني . ( برخورد هاي سرد - بي تفاوتي - ......) عدم علاقه به صحبت و هم كلام شدن - و تمام انرزي خود را صرف فرزندانتان كنيد و به آنها عشق بورزيد .
-
به: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
فرمایش شما متین
ولی اگه قرار باشه برای چنین مشکلهایی مقابله به مثل کرد پس چه فرقی بین عمل نادرست او و کردار مشابه من ؟!!!
همچنین برای مشکلی اینچنینی نمی توانم صورت مسئله را پاک و خودم رو بی تفاوت نشون بدم ضمن اونکه معتقدم هر چیزی که در نظر خودم نادرست باشه و بر درستی نظرم اطمینان حاصل کنم محاله اون عمل نادرست رو خودم انجام بدم بین اون که کارش رو بد می دونم با خودم که قرار باشه این برخوردها را از روی اون کپی کنم چه فرقیه ؟ !
قبول دارم باید در رفتارم تجدید نظر کنم ، در واقع به قول سعدی درشتی و نرمی بهم دربه است پس گهگاه باید از لاک گفتمان منطقی خارج شوم و بد نیست گاهی هم عصبانی بشم و لحظه ای از مراعات ادب و اصول اتوکشیده ی رفتار اجتماعی خارج بشم . تا نظر دوستان و صاحبنظران چه باشد ؟ ؟
-
به: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
شكوه شب با سلام و عرض ادب مجدد
به نظر من گاهي وقتها بايد در مقابل اعمال و اخلاق بعضي افراد مشابه خودشان برخورد كرد تا انسانها تحقير نشوند.با صبوري هايت خودت را خيلي ضعيف نشان داده اي و همين مسئله باعث شده تا او هربار جرات بيشتري پيدا كنه و دوستان جديد تري براي خود بدست بياره . منظور از بي تفاوتي اين بوده كه با او مثل گذشته اي كه تعريف كرده بودي نباشي ( برخورد سرد و بي روح . عدم نشان دادن عشق و علاقه . عدم نياز به او از هر حيث .) و خود را سرگرم كارهايي كني كه ارتباطي با او نداشته باشي . از جمله ورزش . پارك . كوه . سينما . مطالعه . با دوستان مهماني داشتن و ووووو.
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
وای خدایا ما زنا چقدر بدبخت و پست شدیم دوست گرامی اگر عکس این مسئله بود خدای نا کرده ایا همسرت اینطوری برخورد میکرد ؟؟؟ میبینی عزیزم سرتو زیر برف نکن ..این اقا مطمئن باش از خیلی وقت پیش این کارا رو میکرده تا اینه حالا شما متوجه شدید و....مقصر ...صد در صد ..البته از نظر ایشون ....همیشه خانما مقصرند این یک اصله ..حالا هر اتفاقی که بیافته ..من اگه بودم تو روی این مرد دیگه نگاه نمی کردم ...و غرور و شخصیت خودمو حفظ میکردم و نمیذاشتم بیشتر از این تحقیر بشم ....و ترکش میکردم ...مثل کبک سرو زیر برف کردن میبینی یک دفعه صداش از یک جای دیگه بلند میشه ...و خورشید برای همیشه پشت ابر نمیمونه ....شما الان که وضع به اینجا رسیده دیگه نمیتونید صورت مسئله رو پاک کنید ...و توجیه احمقانهی همسرتون تنوع طلبی ...اصلا قابل قبول نیست ..حالا اگه این تنوع طلبی از جانب خانما باشه اونوقت چه حکمی صادر میشه ..اونوقته که پایه های زمین و اسمون میلرزه ..اما بعضی اقایون به راحتی از کنار مسئله میگذرن ...و دیگه اینکه باور نکنید که دیگران ...مثلا دوستان یا زنای دیگه باعث لغزش همسرتون شدن ..ایشون خودش استعدادشو داشته ............حالا منتظر شرایط مساعد بوده ...واینکه نمایش یک زندگی آروم حتما دلیل خوشبختی و اطمینان خاطر از زندگی نیست ..من به تجربه دیدم اون زندگی هایی که گاه و بیگاه توش یک برخوردا و اوقات تلخی هایی هست ..بادوامتره ..یعنی زن و مرد گاهی فرصت پیدا میکنن اون چیزایی رو که ازارشون میده عنوان کنن ...و دیگری هم پی ببره که کجای کارش اشتباهه ..سعی در برطرف کردنش بر بیاد ..اما زندگی های به ظاهر خیلی اروم باید منتظر طوفانهای اینچنینی باشن .............خواهرم سرتو بالا بگیر و نذار بیشتر از این تحقیر بشی و تصمیم درست بگیر
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
سلام دوست همدرد من
شما میگی شوهرت آبروش خیلی براش مهمه شاید بتونی از این طریق کاری بکنی.منظورم این نیست که آبروشو ببری نه،منظورم اینه که یه جوری احساس کنه که در خطره مثلا بری قهر یا هر کار دیگه ای که به نظرت عملی میاد،شاید اینجوری دست از گستاخیش برداره.
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
دوست عزیز
من شرایطتونو تا حدودی از نوشته هایت درک میکنم.ومی دانم با وجود داشتن 2 فرزند انجام دادن هر کاری برایت مقدور نیست.
اما شکوه شب عزیز:
مردها گاهی اوقات نیاز به یه تلنگر دارند.چرا خودت را فدای بچه و شوهر و غذا و اماده کردن لباس همسر و...................... میکنی.تمام این کارها اننجامش خوبه اما وظیفه نیست.عزیزم همسرت به تمام کمک هایت عادت کرده و وظیفه میداند. یک مدت بزار کارهایش را خودش انجام بده.
موبایلش را چک نکن . رها یش کن از بی خیالی بهتر نتیجه می گیری چرا اعصاب خودت را داغون می کنی؟
سینما برو مهمونی .کلا مجلس وبرنامه های شاد برای خودت برنامه ریزی کن.
از خودت لذت ببر به هیچی هم فکر نکن.
ببخشیدها
فکر کنم یه کم اطرافیانتونو لوس کردین.
موفق و پیروز باشید.سپیده
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
سلام دوستان
از ابراز لطف و همدردی همگی سپاسگزارم .
اوضاع ظاهرا" آرومه و تقریبا" مثل قدیمه .از نظر آبرو هم درسته حساسه اما مطمئن شده من تهدیدی برای آبروش نیستم چون آبروی او آبروی من وخانواده ها و بچها هم هست اما جدی تذکر دادم که اگه موردی دیگه بفهمم خودم می رم بدون بچه ها و بدون هیچ چشمداشتی به داشته ها و حتی مهریه .تصور اینکه اطرافیان و دوستان و همکارانش بفهمن من پس از 15 سال رفتم اذیتش می کنه و در هراسه ( هرچند بروز نمی کنه )چون همگی نسبت به من و شخصیتم به شناخت کامل رسیدند در بین بستگان و حتی همسران همکارانش همیشه من تحسین شدم وبه قول خودشان برای بقیه الگو بودم .در مورد دوستی که ابراز نمودند مشکل خانمهای اطراف نیست و...با نظر شما موافقم باید با این طرز فکر مسموم مقابله کرد ضمن اونکه در گذشته زندگی به ظاهر آروم نبوده همه چیز درست و درجای خود بوده اختلاف نظر وسلیقه در همه ی زندگیها هست و ماهم از این امر جدا نبودیم منتها هر دو منطقی برخورد می کردیم و درست ترین انتخاب می شد در گذشته هم مثل حالا هوشیار بودم و با تمام اعتمادی که بوده اما حواسم به اطراف بود یقین دارم این تحول از 4 سال قبل آغاز شد .
در مورد عزیری که فرمودند خورشید پشت ابر نمی مونه هم موافقم چون از طرف دوستان همکار نزدیکش که روابط خانواده گی بسیار نزدیک داریم از ایشون سئوال شده و تذکر داده شده که - من از افرادی چنین چیزی شنیدم حواست هست چه می کنی - حتی دوست ایشون با من تماس داشتند و ... اینها رو نوشتم که بدونید خودش ترسیده و چند مورد اخیر که پی در پی اتفاق افتاد به قول خودش دو چیز رو روشن کرد اول اینکه بی معرفت ترین افراد این زنها بودند که حتی تلاشی برای روشن نشدن همه ی حقایق نکردند و بعضا" حتی به دروغ مواردی رو اضافه کردند و شاخ و برگ دادند و به قولی بدشون نمی اومد تارو پود زندگی خوب ما از هم بپاشه و دوم اینکه هر اشتباهی هر چند از طرف آدم محتاط و زرنگ رخ بده بالاخره روزی آشکار می شه .
در خصوص تلفن همراه پس از اون ماجرا قول دادم اولین و آخرین بار کنترل باشه و الکریم واذی وعده الو فا ، جوانمرد چون وعده نماید وفا کند - من آنچه باید فهمیدم نیازی به کنترل نیست دیگر اون اعتماد سابق وجود نداره هر چند گذشت کردم اما گذشتم بدلایلی بود که مرا مجاب به این امر می کرد وچون اظهار اشتباه و ندامت در وجودش نبوده پس فرض من بر ادامه دوستی و یا آغازی دوباره با دیگریست . اما در دراز مدت و بدور شلوغی افکار چند ماه اخیر باید درمان کرد آنچه در توان دارم نه برای تداوم زندگی خودم بلکه برای خود او تلاش خواهم کرد تا اصلاح شود اگر باز جواب نداد دیگه
چندین چراغ دارد و بیراه می رود
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
بی خیال نشدم چون بی خیالی رو فقط صورت مسئله پاک شدن می دونم اما همیشه طوری برنامه ریزی کردم که خودم هم فراموش نشده بودم در وقاع خودم رو حذف نکردم تا دیران به راحتی حذفم کنند همانطور که افراد خانوده ام رو فراموش نکرده بودم در کنار همسر و فرزندان در سفر و تفریح هفتگی بوده ام ضمن اون خودم هم عضو کوهنوردان خانم پارک جمشیدیه هستم ولی قلبا" هیچ تفریحی رو لذت بخش تر از درکنار خانواده بودن و با اونها پارک ، سینما ، سفر رفتن نمی دونم . جالبه بدونید همه ی اینها حتی بعد از روشن شدن مسائل طبق برنامه سابق وجود داره و کوچکترین تغییری در به عقب افتادن اینها مشاهده نشد ه فرزندان من در 6 سالگی و هفت ماهگی درکنار ما محرم شدند و مشرف به خانه خدا، سوریه و ترکیه و تقریبا" اکثر استانهای ایران رو هم دیدند مرتب هفته ای دوبار با پدرشون استخر می رن و پایان هر هفته برنامه ی بیرون رفتنمون برقراره از مدتها قبل تا همین امروز فکر می کنم این همسری که محسنات و نکات مثبت زیادی در وجودش هست ارزش فرصت دادن و در کنارش بودن برای رفع این عیب بزرگ و رها نکردن رو داشته باشه من زنی نیستم که براحتی با بادی اینچنینی خودم رو در مسیر تندباد قرار بدم تا حذف بشم تلاشمم رو برای تولد دوباره این مرد آغاز کرده ام شاید جواب نده چون فعلا" جبهه گرفته و خودش رو بی نقص و کامل می دونه شاید هم اینطوری می خواد غرور خودش رو پیش من حفظ کنه چون بارها تکرار کرده می دونم دیگه به من اعتماد نداری ، اما من به وظیفه ام عمل می کنم در شان خودم نمی دونم راحت اونو رها کنم حداقل اینطوری خودم رو مواخذه نمی کنم که تلاشی برای حفظ آرامش خانواده نکرده ام . شاید در نظر اون دوست تحقیر شده به نظر آمده باشم اما خود او از درون منو تحسین می کنه و من اینرو از نگاه و گه گاه جملاتش که به کنایه درمورد اطرافیانمون زده می شه حس می کنم اما خوب او از جنس مذکر ه و مغرور که صد البته ایشان از بقیه متاسفانه پر غرور تر .
عزیزان خوشحال می شم از راهنمائیها و تجارب شما بهره مند بشم و منو در بهبود شرایط و حتی روشهای کنترل دیگر برای فهمیدن روابط احتمالی و این بار تصمیم گیری قاطع یاری کنید . - خانمها ی عزیز احساس بد مورد ظلم واقع گرفتن و بدبخت بودن رو فراموش کنید ما اسطوره های فهم ،صبر و متانت هستیم و همه وقت عزت نفس ما حفظ خواهد شد آنکه مورد لغزش قرار گرفته از جنس ما نیست پس من و تو سرمون همیشه بالاست ،ضمن اونکه متاسفانه این بستر آلوده گاه از طرف جنس من و تو تقویت میشه که جای صد افسوس .
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
شکوه شب عزیز ..واقعا بهت تبریک میگم با این همه همت ...افرین ..من که اصلا نمیتونستم اینطوری باشم ...راستی یک سوال ذارم عزیزم ..این حاج اقای شما که همش با خانواده برنامه داره و با شما کتاب میخونه و با بچه ها مشغوله کی وقته اینکارایی رو که گفتی میکنه ؟؟؟ برام خیلی تعجب اوره با ابن همه مشغله تو خونه ...کی به معشوقه های رنگ و وارنگش میرسیده ؟؟ برای شما سوال نیست ؟؟؟ مگه این نیست که روز 24 ساعته و اون بیشتر با شماست ؟؟؟
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
سلام مرسی عزیزم
ایشون روزهای زوج تا 7 شب و روزهای فرد تا 4 محل کار هستند ومعمولا" ساعات تدریس رو در ساعات کاری ویا بعضا" چند ساعت صبح پنجشنبه تنظیم می کنه ولی وقتی منزل هست واقعا" در کنار بچه ها ست و با وجود مسئولیت و دغده ی زیاد کاری انصافا" کم نمی ذاره عزیزم معمولا" با اونها تلفنی در ارتباط هست ولی حداقل در مورد دوستم که اطلاع دارم به این شکل بود که حداقل ماهی یکبار چند ساعتی با هم بودند که این هم کاری نداره کافیه بقیه فکر کنند یکی از جلسات مهم وزارتخانه یا برون سازمانی داره با دفتر و ما هماهنگ می شد و ..
تاکید کرده بودم که زیرک و دقیقه جالب تر اینکه با برنامه ریزی به تمام امور می رسه
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
سلام شکوه شب عزیز
دوست خوبم تو زن قوی ای هستی ولی در این ماجراها سعی کن مراقب احساسات و روحیه خودت هم باشی . بنظر من سعی کن وارد جزییات ماجرا نشی چون نه تنها بهت کمک نمی کنه بلکه موجب آزار روحت هم میشه ، تا همین جا کافیه و دوم اینکه با شوهرت کمتر در مورد این قضیه صحبت کنی بذار تا حداقل جلوی تو قبح مسئله براش پایین نیاد.شاید بپرسی که اگر مراقبش نباشم چطور بفهمم که رابطه هنوز ادامه داره یا نه ؟مطمئن باش اگر شوهرت دست از کارهاش برداره خودش راههایی رو برای اثبات به تو پیدا میکنه .
اینها تجربه های شخصیه من بود و بابت اشتباهاتم خیلی ضعیف شدم...
امیدوارم موفق باشی ...
راستی یادم رفت بگم که اینجور مسائل خدا کنه تو زندگیه کسی پیش نیاد ولی اگه اومد با وجود ظاهر سخت و خشنش آدمو میسازه یه جورایی که آدم میگه شاید رحمت بوده.من که اینقدر به شوهرم وابسته بودم و در مورد کارش اینقدر ضعف نشون دادم حالا اینجوری قوی شدم و متکی به خود و خدا ،دلم می خواد بدونم شما دوست عزیز چقدر قدرتمند می شی!؟
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
گلوریای عزیز
از راهنمائیت بسیار متشکرم در خصوص روحیه درست می گی تائید می کنم با اون همه صبوری و استقامت که در خودم سراغ دارم شکسته شدم .
صحبتی در این خصوص نمی کنم ولی اون اصلا" قبول نداره این کار بده که شرمنده باشه پس برای اون هیچ قبحی نداره و من هم لابد مهم نیستم . مراقبش نیستم تا درخصوص رابطه ها بفهمم مراقبشم تا ندانسته سرشو زیر برف نکنه که کسی نمی دونه وتا به خودش بیاد ساز رسوایی ... ارزو می کنم اگه تجربه ی تلخی داشتید دیگه هرگز تکرار نشه و آرامش مهمون همیشگی دلت باشه .
معذرت قسمت دوم متن شما رو نخونده بودم .
من در گذشته و حال قوی بودم و هستم امیدوارم این قوت و سرسختی و اراده که معمولا" خودم از پس امور سخت بر میام و تا جایی که ممکنه اطرافیان رو درگیر کارام و خواسته ام نمی کنم ادامه داشته باشی نه اینکه درگیری ذهنی تحلیلم کنه .
سخنان گرم شما عزیران و همدردی و همراهی شما دلگرمی من و قوت قلبی برای مثل گذشته بودنم هست .کاش بتونم مثل گذشته گشاده رو ، خندان و پر نشاط و البته مثل همیشه سنگ صبور اطرافیان و به قول دوستان موج مثبت باشم و دلتنگیهام حتی شما دوستان تالار رو مکدر نکرده باشه .
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
شكوه شب سلام
به نظر من بي توجهي هاي شما به موضوع و عدم حساسيت نشان دادن به حرفها و اعمال همسرتان موجب خواهد شد تا يك روزي از اعمال خودش خسته شده و روابطش را با ديگران قطع خواهد كرد و مجددا به زندگي كه شما دوست داريد برميگرده . فقط كمي زمان لازمه .مطمئن باشيد .لازم به ياداوري است كه اين موضوع براي بسياري از مردان در زندگي پيش مي ايد و به ندرت كساني به دوستان خود وفا دار باقي ميمانند و اكثراآ به دنبال دوستي هاي زودگذر و تفنني مي باشند كه احتما لا" همسر شما نيز به دنبال تنوع هست 0
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
شکوه شب عزیز واقعا خسته نباشی
عزیزم یه وقتایی هم خوب بودن کار می ده دست آدم این طور که من فهمیدم شما همیشه با مسائل منطقی و کمال ارامش برخورد کردید و صبور بودی تو این موضوع این خیلی بد همیشه و همه جا نباید خوب و صبور بود چون کار رو بدتر می کنه همونطور که دیدی این شوهرت از این صبوری تو سوءاستفاده می کنه
به نظر من شوهرت یه مشکل یا یه بیماری داره یا یه چیزی تو گذشته بوده که اونو به اینجا رسونده اگه می نونی با هم دیگه پیش یه روانشناس یا مشاور برید شاید احتیاج به درمان داشته باشه
در ضمن فکر نکن الان که اوضاع آرومه همه چیز تموم شده ممکن چند وقت دیگه یه قصه جدید شروع بشه
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
متشکر عزیزم لطف داری با نظر شما کاملا" موافقم خوب بودن خوبه و ولی خیلی خوب بودن دردسره .
در خصوص مشاوره متخصص رو میشه پیش کدوم متخصص برد ؟؟؟؟؟؟؟
من هنوز هم تقریبا" مطمئنم نه اینکه قصه ای جدید ممکنه شروع بشه بلکه حدس می زنم هنوز جریانهایی هست . من به فکر درمان اساسی هستم برام هم مهم نیست فکر کنم همسرش هستم وباید یا تحمل کنم یا ببرم یا ... من می خوام اصلاحش کنم وبعد تصمیم بگیرم بمانم یا برم .می خوام هردو بدور از عصابنیت و دغدغه های حالا تصمیم درست بگیریم .
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
شکوه شب عزیز
قبل از هر چیز به شما پیشنهاد مشاوره با یک مشاور مجرب را میدهم.فکر می کنم نظرات کارشناسی یک مشاور بیش از هر چیز دیگری به شما کمک کند.نیازی هم نیست که حتما با شوهرتان بروید.
به نظر من شما باید مراقب شوهرتان و زندگیتان باشید.ولی نباید حالت کنترل وسواس گونه و شک همیشگی پیدا کند.به نظر من شما از رفتارهای شوهرتان و برخوردهایش ومیزان توجهش به شما و... میتوانید براحتی بفهمید که ایشان در رابطه ای قرار دارند یا نه و این حتی نیازی به کنترل موبایل شوهرتون یا کنترل رفت و آمدش ندارد.
تلاش شما در حفظ زندگیتان کاملا صحیح و ستودنی است.اما توجه داشته باشید درصورتی که متوجه شدید شوهرتان دست از این رفتارها بر نمیدارد این شما هستید که باید تصمیم بگیرید می خواهید به شیوه گذشته با او زندگی کنید و عکس العمل خاصی نشان ندهید.یا با او برخورد جدی می کنید تا تکلیف خودش را با زندگیش مشخص کند.
به نظر من در شرایط فعلی اگر ایشان رفتار مشکوکی ندارند تمرکزتان روی زندگیتان باشد و تا وقتی مورد خیانت جدیدی ندیدید دیگر صحبتی در این مورد نکنید.که امیدوارم زندگی شما آرامش همیشگی پیدا کند و دیگر با این مشکل روبرو نشوید.
مشاوره یادتان نرود.
ما را در جریان احوال خود بگذارید.
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
مرسی عزیزم . اگه مطالب قبلی رو با دقت مطالعه کردید متوجه خواهید شد که من دقیقا" طبق فرمایش شما دارم عمل می کنم وباز هم تاکید می کنم هرگز راضی نیستم توی این شرایط تصمیم بگیرم و یا حتی رهاش کنم . سعدی میگه تلاش بیهوده به از خفتن است .
گفتم سعی در کمکش دارم نه کنترل . تجسس موبایل هم یک بار انجام شد چون تجاوز به حریم خصوصی رو نمی پذیرم محاله بار دیگه چنین کاری بکنم ضمن اینکه مطمئنم آدم عاقل از یه سوراخ دو بار گزیده نمیشه امکان نداره درخصوص تلفن دیگه دچار اشتباه بشه . من آنچه باید می دانستم فهمیدم . او همیشه به من و بچه ها توجه داشته در واقع چون دریغی از ما نکرده فکر می کنه در ساعت خارج از منزل مجازه چرا که وجدان درد نداره دقت کنی اشاره داشتم تلفنها و قرار ها در ساعتی بوده که مربوط به درگیریهای شخص خودش هست ادراه و جلسات و کلاس و ... نه ساعاتی که در کنار ماست حتی در تعطیلات چندین روزه اعیاد تمام وقت همیشه با ما بوده .
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
به نظر من شوهر شما از این آدمهایی نیست که اختیارش دست هوای نفسش باشه دقیقا بر عکس خوب برنامه ریزی میکنه و حتی میگه کی و چه موقع و کاملا هم ریلکسه! چون اینو حق خودش میدونه داره انجامش میده و در واقع ممکنه اصلا به اینگونه روابط نیاز واقعی نداشته باشه .واقعا جای تاسف داره که چنین اشتباهی رو در زندگیش مرتکب شده.
باید دید منشا این اشتباه از کجاست ؟چطور چنین آدمی به این مسئله بی تفاوته و اینو حق خودش میدونه؟ببینید در بین دوستان کسی هست که شوهرتون تحت تاثیر اون قرار گرفته باشه.
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
بله عزیزم قبلا" گفتم تحت تاثیر تعاریفی که یکی از همکارانش که اتفاقا" بسیار درگیر مشکلات زندگی مشترک می باشد و سالهاست من سنگ صبور همسرش هستم قرار گرفته و درخصوص حق دونستن صحیح می فرمائید تصورش این شده حالا که در حق خانواده قصوری نیست پس می شه ادامه داد اما در پاسخ تذکر من و توجیه خودش نفس غالب رو بهانه می کنه ....
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
به نظر من شوهر شما از پس نفس خودش برمیاد ولی نمیخواد اینکارو بکنه.شاید یک فردی که مورد احترام و اعتماد شما و همسرتونه بتونه بهتون کمک کنه و به شوهرتون بفهمونه که داره اشتباه میکنه.
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
شکوه شب عزیز
آنچه که گفتم تجربیاتم در این زمینه بود.به نظر من مردی که به زنش خیانت می کند به هر شکل در رفتارش نمود پیدا می کند.وگرنه اکثر مردان در ساعات کاری یا ساعاتی که خارج از منزل هستند به همسرانشان خیانت می کنند.مشاوره را بهترین کار می دانم.موفق باشید
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
سلام شکوه شب عزیز.... من با خوندن داستان زندگیت واقعا متاثر شدم. نمی دونم چطور اون مرد تونسته با زن وفادار و فهمیده و صبوری مثل تو اینطور رفتار کنه. شاید اگر من جای تو بودم قید همه چیز رو میزدم و به اندازه تو طاقت نمی آوردم. اما تو دختر بسیار فهمیده ای هستی که به خاطر بچه هات اجازه ندادی زندگیت از هم بپاشه.
ولی این وسط یه اشتباه مرتکب شدی که البته اکثر زنها در چنین مواردی مرتکبش می شن و اون هم این بود که بهش نشون دادی که همه چیز رو می دونی و براش ثابت کردی که مطمئنی داره خیانت می کنه اون هم با اون همه دلایل و مستندات غیر قابل انکار. و بعد هم نشون دادی که با این همه خیانت هیچ کار بدب در حقش نمی کنی.
این باعث میشه که اون خیالش راحت بشه که هر چقدر در حق تو بدی کنه اتفاقی نمیفته و تازه رویش هم روی تو باز شه و به جایی برسه که خیلی رک بگه اشکال نداره که یه کم تنوع طلبی داشته باشم و این خوش گذرانیها رو توجیه کنه. تو نباید این موضوع رو بروش می آوردی که اون همیشه از بر ملا شدن این خیانتها بترسه و چقدر زیاد بودن مردهایی که پس از مدتی دست از کارهاشون برداشتن و با شرمندگی و پشیمانی بخاطر اعتمادها و وفاداریهای که همسرشون داشته به زندگی پاک و سالمشون برگشتند. همیشه نیازی نیست که به مرد نشون بدب که خیلی باهوشی و مچش رو تحت هر شرایطی می گیری . گاهی مرد باید احساس کنه که یه زن مهربون و ساده داره که با تموم نا مردیهاش بی حدو اندازه دوسش داره و همیشه بهش اعتماد داره . اون وقته که هیچ چیزو با زنی که هیچوقت دستش پیشش رو نشده و عوض نمیکنه و به آغوش گرم خانوادش بر می گرده.
با این حال من فکر می کنم بهتره دیگه موضوع رو پیش نکشی و وانمود کنی قضیه تموم شده و فراموشش کردی. می دونم که این کار خیلی سخته ولی اگر یه مدت از این موضوع بگذره و در این مورد صحبتی نشه رابطتون مثل قبل خوب میشه البته ممکنه اون بازهم شیطونیهایی بکنه ولی حداقلش اینه که رو در روت وا نمی ایسته و بگه همینی که هست و اگر می خوای برو . بعد از این هم سعی نکن مچش رو بگیری یا باهاش مثل یه مرد خائن رفتار کنی. بذار از برخورد خوبت شرمنده شه . بذار باز هم اگر خیانتی کرد از لو رفتنش بترسه. مطمئن باش خیلی زود دست از کارهاش بر می داره. و هیچ زنیو با زن دوست داشتنی و فهمیده ای مثل تو که همیشه همراهش بودی و تحت هیچ شرایطی تنهاش نذاشتی و حتی خیانتشو ندیده گرفتی و بخشیدیش عوض نمیکنه.
انجام همه این کارها و صبور بودن با دیدن این همه خیانت کار یه زن معمولی نیست ولی با چیزهایی که تعریف کردی من مطمئنم تو جزو اون دسته کم از زنهایی هستی که حتی بعد از دیدن خیانت می تونن زندگیشونو رو به راه کنن و خوشبختی رو به خودشون و بچه هاشون بر گردونن. فقط باید سعی کنی نشون بدی زیاد هم زیرک و باهوش نیستی و دیگه مچ شوهرت رو نگیری. منو از خودت بی خبر نذار.
-
RE: دغدغه های زندگی مشترک و حس بد خیانت
دوست خوبم از اینکه این شرایط برات پیش اومده خیلی افسوس خوردم مطینا لایق این بی مهری نیستی اما اگه ناراحتت نمی کنم چند تا نکتست که توجه منو جلب می کنه
عزیزم خیلی با شوهرت خانم مارپل بازی در آوردی در این راه از هیچ کاری که شخصیت تو را کوچک کند برخلاف تجارب سنی شما کوتاه نیامدی از رفتن به محل کار شوهرت بگیر تا کنترل گوشی و ورود به حریم خصوصیش تا تماسهای مکرر و درگیری ها و بحث های صد تا یه غاز با خانم هایی که با او در ارتباط بودند.....اینکارها تو را نزد او بی ارزش کرده بطوریکه دیگر حتی کوچکترین حرمتی برای زندگی شما قایل نیست.......
من دقیقا مورد شما را داشتم با این تفاوت که آن زمان 25 ساله بودم تنها باری که با آن خانم صحبت کردم فقط در حد این بود که بدانم این شماره مال خانم است یا آقا و در همین حد که بدانم شوهرم را می شناسد یا نه خیلی محترمانه قطع کردم و اصلا حتی یکبار هم نه او را دیدم و نه کار ما به تماس دوم کشید در واقع حرمت خودم را خیلی حفظ کردم این روروکشی ها و به قول قدیمی ها گیس کشی ها کار یه خانم تحصیل کرده نیست.....
مساله بعدی که به ذهنم میاد اینه که خود شما هم انسان مغروری هستی که نمی خوای قبول کنی کمبود هایی داری مصداقش اینکه خیلی به خودت و کارهایت مطمینی و همش دوست داری قضیه را طوزی جلوه دهی که کسی نداند آنهم نه بخاطر زندگیت که بیشتر بخاطر اینکه دوست نداری میان اطزافیانت شکست خورده جلوه کنی و همیشه می خواهی خودت و خانواده ات را الگوی موفقیت بدانی عزیزم این اجساس شما خیلی قشنگه اما ارزش اینکه خودت و احساساست را سرکوب کنی ندارد پس غرور رو بذار کنار و با این مساله جدی برخورد کن اینقدرهم خودت را دست بالا نگیر خودت خوب می دانی که این مساله چقدر وجودت را آب می کند و در دراز مدت آزارت می دهد گاهی لازم است ما کمی به بی تجربکیمان معترف باشیم....
و نکته آخر اینکه عزیز دلم کاری است که شده به فکر این باش که کاری کنی دیگه پیش نیاد گاهی ما آدمها قدر داشته هامونو نمی دونیم و باید اونا رو از دست بدیم برای یه مدتی تا بدونیم چی داشتیم نظر من اینه که خیلی در دسترس هستی و خیال همسرت از بودنت خیلی راحته نمی گم خونه رو ترک کن اما بببین از چه راهی می تونی یه کم ازش فاصله بگیری .....دلیلی نداره از در میاد هر روز آب میوه و....بیاری اینکار رو باید دو سه هفته یه بار انجام بدی این وظیفه که نیست عزیزم لطفه یه کم ازش دور شو یا اگه می تونی تنهایی سفر برو این دوری هم برای تمدید روحیه خودت خوبه و هم برای همسرت نگران خیانت دوباره نباش هر کسی لیاقتش باندازه داشته هاشه پس تو نباید نگران باشی اون باید نگران از دست دادن تو باشه ....طرز فکرتو عوض کن.....
ببخشید اگه پر حرفی کردم