تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
]سلام دوستان
حدود 5 ماهه که عقد کردم .خیلی همسرم را دوس دارم .فکر میکردم اون هم واقعا عاشقمه.
همسرم یکی از همکارام است.یک سال از من کوچکتره.ترم آخره دانشگاه رو دارم می گذرونه. تا قبل از خواستگاری باهاش هیچ آشنایی نداشتم.دورادور می شناختمش.روز خواستگاری از طرز صحبت کردنش و ایده هاش و اعتماد به نفسش خوشم امد و بهش جواب بله دادم.البته احساس می کردم پدرم خیلی موافق این قضیه نیست البته پدر هیچوقت مخالفت خودش رو ابراز نکرد ولی می گفت پسر پر مدعایی است.من خاستگارهای خوبی(از لحاظ مالی و تحصیلاتی) داشتم که به همه جواب منفی داده بودم فکر می کنم پدرم همسرم را با انها مقایسه میکرد..خلاصه ما با هم عقد کردیم
در طول این مدت پدرکمی برامون سخت گیری کرد مثلا در رفت و امدهامون با هم یا شب موندن من خانه آنها .
همسرم می گف پدرت داره حق ما رو ضایع می کنه تو باید حق خودتو بگیری ولی من نمی تونستم چون این رفتار ملکه ذهن پدر شده بود و قابل تغییر نبود البته این رو بگم پدر خیلی در این قضیه منطقی نبود و اصلا نمی توانستم باهاش صحبت کنم چون بلافاصله داد و فریاد راه می انداخت .من از طریق بزرگترهای فامیل با پدر صحبت کردم که متاسفانه فایده ای نداشت.
خلاصه این قضیه باعث شد همسرم فکر کنه که من قدرت حل مشکلاتم را ندارم.....
تا این که یک روز اتفاقی افتاد که حتی در مخیله ام نمی گنجید .روز عید رفته بودیم خانه شان.اونا می خواستند من رو خونشون نگه دارن و از من خواستند بمونم. من موضوع را با پدر مطرح کردم مخالفت کرد اصرار کردم ولی پدر با ناباوری سر من داد کشید.
من ماتم برده بود ....
بعد از ان همسرم با من سر و سنگین شد.خب بهش حق می دادم ناراحت باشه من خودم داشتم از غصه می مردم .پدر هم پشیمون بود اینو بهم مستقیم نگفت ولی از رفتاراش می فهمیدم..
از ان روز تا حالا همسرم با من قهره 2 روز پیش که باهاش تلفنی صحبت کردم بهم گفت دارم فکر می کنم شاید بهتر باشه ما از هم جدا بشیم چون تو ان همسری که من می خوام نیستی تو اعتماد به نفس نداری و نمی تونی حق خودتو بگیری.
الان 3 روزه با هم هیچ تماسی نداریم..تو این سه روزه من همش ناراحت بودم به خانوادم هیچی نگفتم چون نمی خوام اونا هم ناراحت بشن.البته مامانم فهمیده ولی فکر می کنه ما با هم قهریم یه قهر ساده نمی دونه همسرم بهم چی گفته....
نمی دونم چه کنم احساس می کنم همه ان دوست دارن گفتناش الکی بود منتظر بهانه بود ....
دارم از غصه می ترکم بهم بگین چه کنم؟؟؟
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
به نظر شما اگه کسی کسی رو دوس داشته باشه به این زودی میدون را خالی میکنه؟؟به این زودی روی انتخابش تردید می کنه؟
چه زن و شوهرایی را دیدیم و شنیدیم که با چه مشکلاتی کنار هم ماندن و سعی کردن به هم کمک کنند.
پیش خودم فکر می کنم حتی اگه مشکل هم از من باشه حتی اگه من اعتماد به نفس نداشته باشم آیا حقشه که شوهرم بخواد به این سادگی منو تنها بذاره و هیچ کمکی بهم نکنه ؟!!!
آیا به همچین مردی میشه اعتماد کرد ؟ میشه آرزوی یه زندگی خوب را در کنارش داشت؟یا میشه بهش تکیه کرد؟؟
نمی دونم برمی گرده یا نه؟؟
ولی حتی اگه برگرده من دیگه نمی تونم به عشقش اعتماد داشته باشم.نمی تونم بپذیرمش؟؟
فقط نگرانیم از آیندمه... فکر نمی کردم به این زودی به طلاق فکر کنم....
البته خیلی دوسش دارم هنوزم دوسش دارم ولی ته قلبم یه جورایی هم ازش بدم می یاد...نمیتونم توضیح بدم احساسمو
تردید دارم..دلهره دارم...نمی دونم چرا اینجوری شد....
من همیشه می خواستم یه زندگی عاشقانه داشته باشم ولی حالا در اوایل آشنایی می بینم هیچ عشقی وجود نداره چون اگه داشت نباید کارمون به اینجا می رسید...
خدایا کمک کن...
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
عزیزم تو دعوا نون و حلوا خیر که نمیکنند عصبانی بوده یه چیزی گفته فرصت یده خوب فکر کنه شما هم تویه دودلی خاصی گیر کردی یعنی چی هم دوستش داری هم ته قلبت از بدت میاد نه توهم اونو هنوز خیلی دوست داری همینطور که اون تورو خیلی دوست داره چند تا اس ام اس عشقولانه
با حال براش بفرست از این طرفم پدرتو متقاعد کن که اون اقا دیگه همسر شرعی و قانونی شماست اصلا میتونه شمارو ببر خونه خودش و دیگه اجاز نده برای دیدن خونوادت به اونجا بری هر طوری هست دل همسرتو بدست بیار و دوباره شروع کن اگر دیدی سر هر مشکلی کلمه طلاق و جدایی و به زبون اورد اونموقع است که باید جدی فکر کنی چون یه جورایی آن نرمال و بیشتر تو انتخابت دقت کنی
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
سلام مینا 22 عزیز
ممنون از راهنماییتون
درسته تو دعوا نون و حلوا قسط نمی کنن ولی الان چند روز از اون قضیه گذشته اگه واقعا منظوری نداشته به نظر شما نباید تو این چند روز اقلا یه تماس با من می گرفت...؟؟؟؟
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
عزیز دلم تو اقدام کن تو پا پیش بذار اینبار تو شروع کننده آشتی باش اون مرد یکمی غرور داره منو بی خبر نذار
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
عزیز من..
میشه بپرسم نقش پدر در خانواده چیه؟؟
شما چرا با پدرتون اینطور برخورد میکنی؟؟ 100% شما خیلی پیشتر از اینها پدرتون و اخلاقیاتش رو میشناختین..پس به جای اینکه سعی کنی با اون مقابله کنی....برای اینکه این دوران نامزدی شما به بهترین صورت بگذره سعی کن مسرت رو مجاب کنی که به پدرت احترام بگذاره...به جای اینکه پدرت مخالفت کنه خودت مخالفت کن...شما باید خودت در این موارد بر اساس عقلیات و شرایطت تصمیم بگیری... به جای اینکه وقتی خونه همسرت هستی و انوها سعی بر نگه داشتن شما دارناز پدرت اجازه بگیری..خیلی مودبانه رد کن و همسرت رو مجاب کن...شما باید این وسط با درایت کامل این اختلافها و برخوردها رو از بین ببری و سعی کنی اعتماد دو طرف رو به هم زیاد کنی...نه اینکه به اون دامن بزنی...
به نظر من این برخوردها مسبب اصلیش خود شما هستی..نه پدر نه همسرت مقصر نیستن....
پدرت صلاح شما رو میخواد و همسرت لذت بردن در کنار شما بودن...پس خیلی عاقلانه با همسرت صحبت کن و اون رو متقاعد کن که پدرت چیزی جز خوشبختی شما دو تا نمیخواد و داره به این موضوع عاقلانه و در عین حال سنتی نگاه میکنه..اون رو مجاب کن که برای پدرت و حرف اون احترام بیشتری قائل بشه.. به اون بگو برای اینکه زندگی خوب پیش بره احترام به حرف بزرگترها به خصوصو پدر و مادر لازمه هست...پس این دلیل بر نداشتن استقلال و اینکه شما نمیتونی از حق خودت دفاع کنی نیست.. اون هم وقتی اخلاق پدر شما رو میدونه نبایذ اصرار بر موندن کنه..
پس پدرت رو تقصیر کار ندون...
موفق باشی..
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
خوب بهتره يه خرده به آقا داماد حق بديم.
اگه به من اجازه نمي دادند اختيار همسرم رو داشته باشم (زني كه شرعا من تصميم گيرنده هستم براش و اصلا حالا من هستم كه مي تونم اجازه بدم بره خونه پدرش يا نه!) خوب عصباني مي شدم ديگه. به نظر من بزرگترين اشكال به پدر شما وارده. اگه با ازدواجتون مخالف بوده بايد صريحا اين موضوع رو مي گفته و حالا كه موافقت كرده بايد قبول كنه كه شما ديگه به شوهرتون تعلق داريد.
شايد همسر شما احساس كرده شما زيادي تحت تاثير پدرتون هستنيد و البته نمي تونه حاكميت يك نفر ديگه رو توي قلمرو خودش تحمل كنه (خوب اين حق طبيعي هر مردي هست!!!!!)
بايد به اون ثابت كنيد كه شما يك شخصيت مستقل هستيد و اينكه به حرف پدرتون گوش مي كنيد علتش اينه كه براي اون احترام قائليد نه اينكه "بي عرضه" هستيد و حتما يكي ديگه بايد براي شما تصميم بگيره.
وقتي در وضعيتي كه ترسيم كردين، خودم رو جاي آقا داماد تصور مي كنم، به اين نتيجه مي رسم كه احتمالا خانواده شما (كه نمادش پدرتون هستند) از اين وصلت ناراضي هستند و احتمال مي دم خود شما هم پشيمون شده باشيد. پس دست پيش رو مي گيرم كه پس نيفتم. ميگم كه شما رو دوست ندارم. اگه شما هم منو واقعا دوس نداشته باشيد، كه خوب .... ظاهرا بايد از هم جدا بشيم. ولي اگه منو دوس داشتين، منت كشي مي كردين. (يا اينكه حداقل يه خرده با پدرتون مخالفت مي كردين)
اگه شما واقعا همسرتون رو دوس داريد، تا دير نشده اين موضوع رو بهش ثابت كنيد.
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
دوست خوبم سلام. به نظر من شما تنها کسی هستی که میتونی این مشکل رو حل کنی! پس شروع کن! اول اینکه محیط خونه و شرایط خودت رو جوری وانمود کن که پدر و مادرت این موضوع رو فراموش شده بدونن و هیچ وقت حرفی رو که همسرت بهت زده رو پیش اونها وانمود نکن! و کاری هم نکن که خانواده ات به همسرت بدبین و بی اعتماد باشن که فکر کنن از حالا همسرت باعث شده که تو روی پدرت بایستی! کاری کن که فکر کنن این موضوع بین شما و همسرتون تموم شده و فراموش شده هستش. بعدش
برو سراغ همسرت، تلفنی نه! خیلی بهتره که حضوری در کنارش باشی، دستت رو دور گردنش بندازی و خیلی آروم خیلی آروم بهش بگی که می خوام در مورد موضوعی که بین مون پیش اومده باهات صحبت کنم، خودت رو خوشحال نشون نده و سعی کن که خیلی خونسرد و البته جوری باشی که همسرت متوجه بشه که این موضوع و حرفهای اون برای تو مهم هست. بهش بگو: یه موضوع خیلی مهم بین مون پیش اومده که ما باید خودمون دوتایی اون رو حل کنیم و من مطمئنم که من و تو می تونیم یه راه حل براش پیدا کنیم.
بگو: من تو رو خیلی دوست دارم بخاطر اینکه تمام آینده ی زندگیم رو می خوام با تو بگذرونم و در کنار تو باشم. پدرم رو هم دوست دارم بخاطر اینکه یه عمری هست که برام زحمت کشیده و حالا من رو دست تو داده، اصلا دلم نمی خواد که بین تو و پدرم یکی رو انتخاب کنم. چون هر دوتون رو دوست دارم اما وقتی به حرفهای تو فکر کردم دیدم حق داری! واقعا حق داری که دختری رو که به همسری گرفتی ازش بخوای که یه شب کنارت باشه و پیشت بمونه! بهش بگو: باور کن که من هم از ته دل می خوام که در کنار تو باشم. دوست دارم که شب وقتی می خوابم بازوهای تو زیر سرم باشه و تو موهام رو ناز کنی! اما درسته که من شبها نمی تونم در کنارت باشم اما هر موقع دیگه ای از روز، هر لحظه ای که تو دوست داشته باشی من کنارت می مونم و تنهات نمی ذارم. این عقیده ی پدر منه و دلم نمی خواد به خاطر این موضوع نه تو رو از دست بدم نه احترام و عزت پدرم را.
تو نباید اینقدر این موضوع رو سخت بگیری و احساس کنی که پدرم در مقابل ماست و داره حق ما رو ضایع میکنه. تو دوست داری که من درکنارت باشم و به خاطر این در کنار هم بودن برمیگردی به من پیشنهاد طلاق میدی؟ من به تو اعتماد کردم اما وقتی این حرفها رو از زبونت میشنوم واقعا احساس بدی می کنم. احساس می کنم تو اون قدر دوستم نداری که به خاطر من سعی کنی از لحظه به لحظه های دیگه زندگیمون استفاده کنی و اون موقع که واقعا در کنارت هستم به من فکر کنی!
حالا هم می خوام بهت بگم که من برای در کنار تو بودن همیشه هستم، همیشه و تا آخر عمر، تو می تونی تصمیم بگیری که با این شرایط می تونی در کنار من باشی یا نه؟
امیدوارم که زیاد حرف نزده باشم اما سعی خودت رو بکن! حتما و حتما تو می تونی که همسرت رو راضی کنی. بدون اینکه پای دیگرونی به وسط باز بشه
سعی خودت رو بکن!
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
واقعا همسر شما پر مدعاست و پدر شما راست مي گفت.
حالا من يه احتمالي هم مي دم.شايد همسر شما اينجوري به شما گفته كه شما بترسي و خودتو اصلاح كني.من اگه بودم همچين فكري مي كردم.البته نمي دونم اين حرف رو با چه جديتي گفت.ولي ممكنه اين كارو كرده باشه كه شما هم بترسي و رو خودت كار كني.رو فكر پدرت كاركني و ...
انشالله كه خودش مياد منت كشي و از دلت در مياره.نگران نباش.مگه شهر هرته !!!
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
عزیزم همسرت کاملا حق داره که ناراحت بشه این حق طبیعی شما دوتاست
و از اون طرفم پدرتون حق داره که صلا ح شما رو بخواد و مسلما اون چیزایی رو می بینه که شما نمی بینی و مخالفتش صد در صد روی اصوله و بر خلاف نظر شما اسمش تعصب نیست...
اینجاست که نقش شما تو زندگی مشخص میشه نقش شما اینه
<<<<تعدیل بخشی به تعارضا با سیاست های کاملا ریز نقش>>>>>>>>>
منظورم اینه که اگه شما بخوای از در دشمنی با پدرت در بیای مطمینا شمایی که ضرر می کنی چون تا آخر عمرت به حمایت خانواده ات نیاز داری و از این گذشته اگه بخوای اینکارو بکنی خودت در آغاز راه به همسرت و خانواده اش یاد می دی که به پدرت بی احترامی کنن یا اقلا ارزش حرفشو مثل سابق در نظر نگیرن و بازم شمایی که ضرر می کنی......
پس بهترین راه اینه که خیلی مصمم و بی تردید به همسرت بگی این نظر پدرمه و خودمم صد در صد با نظر پدرم موافقم و اگه پدرمم قبول کنه من نمی پذیرم اینطوری مطمین باش در دراز مدت ارزشت پیش شوهرت و خانوادش بالاتر هم میره و این کارت باعث می شه اونا به خودت و خانوادت بیشتر احترام بذارن عزیزم هیچوقت پشت خانوادتو خالی نکن و از خودت ضعف نشون نده کاری نکن که فکر کنن خودت از اینکار پدرت بیشتر در عذابی.
ضمن اینکه بازم می گم شوهرت صد در صد حق داره واگه این مساله رو بپذیره نهایت لطفشه پس طوری باش رفتار کن که این حسو بهش بدی که قدر این محبتشو می دونی و جبران خواهی کرد.....یه جورایی بدون اینکه از حرفت کوتاه بیای دلشو بدست بیار
ضمن اینکه عزیزم پدرت با شبا مخالفه شما می تونین روزا با هم باشین این که خیلی سخت نیست!!!!
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
واقعا نظرات دوستانی مانند del چقدر پربار و عمیق بیان می شود. ای کاش می شد اینها را در یک کتاب یک جا آورد تا همگان بهره مند شوند. ممنون خانوم دل
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
خانم Del با اینکه نیت خیر داشته اید اما جوری صحبت کرده اید که انگاری طرف بچه ست و خانمش باید با دادن قاقا لی لی سر ایشون رو شیره بماله. با لحن مهربانانه که نمیشه حق مسلم یک نفررو ازش گرفت. بحث اینجاست که یک آقایی با خانمی عقد کرده و به عنوان همسر حق داره خانمش رو در اختیار داشته باشه چه روز چه شب و طبق شرع و عرف شخص ثالثی هم حق نداره حق او را تضییع کنه. خانم زندگی شاد، شاید من هم اگر جای شوهر شما بودم در چنین وضعیتی واکنشی مشابه ایشان نشان می دادم. در ضمن همیشه حرفهای پدرو مادر ها از روی درایت یا تجربه نیست. بستگی به اون پدر یا مادر داره. بلا نسبت پدر شما، هستند انسانهایی که چون همه چیز باب میل اونها نشده حاضرند زندگی رو به کام همه تلخ کنند تا حرفشون به کرسی بنشینه. بار ها شنیدیم که این جور افراد می گویند دیگی که برای من نجوشه می خوام کله ی سگ توش بجوشه. شما سعی کنید با پدر خود صحبت کنید و به ایشان بگویید که ازدواج مساویست با تفویذ اختیار من از شما به شوهر من . بگویید اگر مخالفتی هست علنی بگویند و آب پاکی را رو دستتان بریزند یا اینکه شما را کاملاً در اختیار همسرتان قرار دهند. بانوی گرامی درست است که عشق در زندگی مهم است اما این عکس العمل شوهرتان نشانه ی عدم علاقه به شما نبوده. واکنش طبیعی داشته است. شخصی سعی در تصرف در قلمرو شخصی ایشان داشته و این امر شوهرتان را آزار می داده. به نظر من بیش از همه با پدرتان صحبت کنید.
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
سلام
این مشکل برای خیلی از دختر خانوما پیش می آد تو دوران عقد عزیزم سیاست خودت باید باعث بشه مشکلی پیش نیاد
دوران عقد به نظر من دوران خیلی بدیه چون نه دختر خونه محسوب می شی نه زن طرف نه کامل ماله اینوری نه کامل مال اونور
پس باید حواست جمع باشه که چیکار میکنی به حرفای دل دقت کن حرفای خوبی زد
البته به نظر من شما باید با پدرتون در تنهایی یا از طریق مادرت صحبت کنی و بهشون یاد آوری کنی که به عنوان یه همسر یه وظا یفی هم نسبت به شوهرت داری و کوتاهی تو این وظایف ممکنه اونو عصبی و زود رنج کنه
با همسرت تماس بگیر و سعی کن دلخوری رو از دلش در بیاری
یه توصیه خواهرانه دارم برات
با شرایطی که داری سعی کن دوران عقدت طولانی نشه گلم چون برخوردهای بعدی ممکنه تند تر باشه
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
سلام دوستان خوبم
ممنون از راهنماییهاتون
دیروز روز تولدم بود همسرم به همراه خانوادش امد خونمون با کیک و شیرینی و برام تولد گرفت.از کارش کلی ذوق زده شدم.البته هنوز یه کم باهام سر و سنگینه ولی خوب آشتی کردیم.
اکثر دوستان فکر می کنند مشکل ما فقط سر اینه که پدرم اجازه نمی ده من شب خانه انها بمانم در صورتیکه من برای روزها هم مشکل دارم .باید رفت و امدها محدود باشه مثلا هفته ای 2 بار .زیاد نباید رفت و امد کنیم...
نمیدونم چرا؟
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
دوست خوبم bloom جان
پیشنهاد خوبی دادی .من قبلا از همسرم خواستم که ما باید زودتر بریم سر خونه و زندگی خودمون ولی او منتظر اینه که خونمون اماده بشه اخه ما یه اپارتمان پیش خرید کردیم.من بهش گفتم عزیزم من حاضرم با تو حتی تو چادر زندگی کنم ولی او فقط خندید و گفت این کار فرار از مشکلاته ما باید با مشکلاتمون بجنگیم نه اینکه از اونا فرار کنیم
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
خیلی خوشحال شدم که باهم آشتی کردین
اگه مشکل فقط شب ها نیست باید بگم که پدر شما به صورت افراطی داره سخت گیری می کنه و این در آینده مشکل ساز می شه
از همسرت نخواه که درک کنه چون شماهمسره قانونی و شرعی اون هستین و حق داره بخواد گاهی شما رو بدون استرس داشته باشه
تنها کاری که باید بکنی اینه که با پدرت با سیاست صحبت کنی مادرت می تونه خیلی بهت کمک کنه بدونه رودربایستی با مادرت صحبت کن
و ازش بخواه که پدرتونو یکم رام کنه مامان ها اینجور موقع ها راه کاراهای جالبی دارن خودشون می دونن باید چیکار کنن
سعی کن یه موقع هایی هم غر زدن های پدرت رو به جون بخری و یکم هوای همسرت رو داشته باشی
RE: تعصب بی جای پدرم دردسر ساز شده
دوستان خوبم صحبت هایی که من انجام دادم به خاطر این نبوده که بخوام بگم این جوری میشه حق طبیعی طرف رو از بین برد یا یه جورایی به قول شما با دادن یه قاقا لی لی دستش ازش خواست که همه چیز رو فراموش کنه! من فقط می خواستم بگم که 1. نذار توی دوران عقد رابطه ی قهرتون طولانی بشه. 2.این حق طبیعی همسر ایشون هست که بخواد خانومش در کنارش باشه و خانوم " زندگی شاد" نباید اون رو یه طرفه نگاه کنن 3. اینکه درسته بعضی موقع ها نمیشه برای مشکلاتی راه حل های کاملا منطقی رو در پیش گرفت اما ایشون می تونن با محبت و ابراز عشق و همین طور ابراز تاسف به همسرشون بفهمونن که نظر ایشون براشون ارزش داره و خودشون هم بابت این موضوع نگرانن و به همسرشون حق میدن اما نمی تونن راه کار درست رو ارائه بدن و حداقل همسرشون این رو متوجه می شن که خانوم آینده شون ایشون رو درک می کنن و 4. از همین حالا همسرشون به پدرشون بدبین نشن و همین طور برعکس این. چون وقتی دیگرون حتی پدر و مادر از اختلاف و بحث بین یه زوج باخبر می شن فقط اون لحظه و اون حرفها رو در نظر می گیرن و نه گذشته و روابط دوست داشتنی قبلی بین اون دو تا انسان رو. چون در لحظات قبل در کنارشون نبودن و تنها در لحظه ای اختلاف هست که هستند و اکثرا همون رو ملاک قضاوتشون در مورد اون انسان قرار میدن. 5. و نکته ی آخر اینکه هیچ کسی به اندازه ی خانوم نمی تونه روی روحیه ی همسرش و رفتار و دیدگاه ایشون تاثیر بگذاره و ایشون باید از این استعداد خدادادی و محبتی که بین شون قرار داره نهایت استفاده رو بکنن
راستی خیلی خوشحالم که همسرتون این کار زیبا رو برای شما انجام داده و شما از این بایت خوشحالید.
حتما به توصیه bloom عزیز توجه کن و سعی کن که هر چه زودتر همسرت رو مجاب کنی که سرخونه و زندگی خودتون برید و تا اون جایی که می تونید در لحظاتی که در کنار همسرتون هستید سعی کنید که ایشون رو از خودتون راضی نگه دارید و عشق و محبت رو بین خودتون و همسرتون زیاد کنید و لحظات خوبی رو با هم سپری کنید.
امیدوارم که روز به روز شاد باشی و خوشحال