+اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
با سلام خدمت تمامی دوستان.
من سیاوش هستم عضو جدید این سایت.امیدوارم تو این وب سایت با دوستان جدید آشنا شم و این دوستان به من تو حل مشلی که برام پیش اومده کمکم کنن. خیلی خلاصه ماجرای خودم رو تعریف می کنم.
من الان 22 سالمه و ترم آخر دانشگام ، میگن مخ computer ام و معدلم 19.5 تا ترمه!
با توجه به اینکه مدیر برنامه نویسی یه شرکت هستم ، همیشه سرم شلوغه. تا همین ترم قبل هیچ دختری رو محل نمیذاشتم ، با توجه به این موضوع و اینکه از نظر درس تو دانشگاه مطرح بودم، تو دانشگاه هم خیلی موقعیتها داشتم ولی پا به تله نمی دادم ، آدم خیلی مغروری هستم و حتی بر این عقیده بودم که نیازی نیست برای داشتن ارتباط حتما پسرا پیش قدم شن، برای همین هم تا امروز که برام این مشکل پیش اومده هیچ وقت از دختری درخواست دوستی نکردم ! یکی از دوستام که خیلی با هم صمیمی هستیم 3 ترم تلاش کرد تا با یه خانومی دوست شه ، اون خانوم تو دانشگاه با هیچ کسی ارتباط برقرار نمیکرد و اونم مثه من درسش بد نبود ، من خواستم واسطه بشم تا این خانوم با این دوستمون رابطه برقرار کنه ، هر کار کردیم نشد، تو این مدت که یه 4 روزی طول کشید ، تا اومدم به خودم بجنبم دیدم رابطه این خانوم با من خیلی صمیمی شده و بعد یه هفته میشه گفت ما از ساعت 12 شب تا 6 صبح چت میکردیم، و بعد از مدتی همدیگرو تو دفتر کارم میدیدیم (محیط کاری من جوری که دفتر اختصاصی دارم و آزادی عمل زیاد و ...) من از آبان امسال (87) با این خانوم دوست شدم ، رابطمون خیلی صمیمی شده بود و همونطور که همه میدونید بدون پیغام های شب نمی خوابیدیم و ... تو این مدت من به ایشون علاقه مند شدم و نگاه من به ایشون از دید دوستی به ازدواج تغییر کرد و بجای واژه های دوستت دارم ، می کفتم (عاشقتم و ...) .
من تو این مدت براش خیلی کارا کردم و خیلی بهش علاقه نشون دادم ، برای ولنتاین هم براش 10 تا کادو خریدم ، به همراه اینکه یه نقاشی A3 هم خوم از صورتش کشیدم و بهش دادم و تو همون روز بهش یه حلقه طلا دادم ، اما هر روز که میگذشت کمتر میومد دفتر کارم و تماس های تلفنی و پیغام ها کمتر و کمتر و سرد تر شد (البته از جانب ایشون) ، من چون می دونستم احتمال داره من براش تکراری شده باشم و یا به هر دلیلی الان دیگه ایشون نخواد ادامه بده ازش می پرسیدم ، اما این خانوم همش میگفت اتفاقی نیافتاده و با توجه به شرایط خانوادش نمیتونه زیاد صحبت کنه و ...
تا همین روز دوم سال 88 (چه سالی شد امسال) با هم صحبت کردیم من به این خانوم گفتم که اگه احساسی نسبت به من نداره بهتره جدا شیم، این خانوم می کفت اینطور نیست و اگه قضیه جدا شدنه خود من راقب هستم نه اون !
در هر صورت منم به دلیله اینکه امسال کنکور داره و قبل عید هم چند نفر از فامیلاشون فوت کردن، احساس کردم شاید سرد بودنش از این بابت باشه و در هر صورت من ارتباطم رو حفظ می کردم و بهش زنگ مزدم و ...
سرتون رو درد آوردم ! تا این شد که روز 5 عید به همه بچه های دانشگاه (پسرا) پیغام زدم و عید رو تبریک گفتم ، همه جواب دادنو یکی از این پسرا بعد از جواب تبریک به من گفت:" می تونم براش یه لطفی کنم ؟" و بعد گفت به این خانوم دیگه پیغام نده !
من هم گفتم این کار و نمی کنم و ما با هم دوستیم و ایشون یه حلقه پیش من داره و این آقا هم برگشت گفت که این خانومه زنشه !
در هر صورت قرار شد فرداش همدیگرو ببینیم (دیدن که چه عرض کنم ، دعوا کنیم !!!) ساعت 3 شب این خانوم به من زنگ زده و گفته بهش همین حالا بزنگ (به پسره) بگو هیچ رابطه ای بین ما نبوده !!!
من قبلا هم به این خانوم گفتم اگه کس دیگه ای دوست داره ، یا حتی هر زمان احساس کرده نمی تونیم ادامه بدیم خیلی رک و راست بگه ، اما ایشون دروغ گفت و پنهون کاری کرده !!!
من میدونم که این دو نفر فقط با هم دوستن و بحث ازدواجی وسط نیست، برای همین وقتی دیدم این خانوم به من خیانت کرده، ارتبازط رو قطع کردیم.
الان یک هفته ای میگذره ، اما من هنوزم خاطرات شیرینی که باهاش داشتم رو تو ذهنم مرور می کنم ، ازش یه گالری عکس 500 تایی دارم که هر روز و هر ساعت بهشون خیره می شم ، متن تمام چت هایی که کردیم که حدودا 20.000 خز میشه رو میشینم میخونم ، من آدمی بودم که واسم دختر جماعت اصلا مهم نبود ، اما الان خیلی درگیر شدم.
حالا شما دوستان بگین با این خیانتی که ایشون کرده ، با توجه به علاقه ای که هنوز هم من بهش دارم ، من باید چیکار کنم ؟
اگه باید فراموش کنم ، چطور ؟ ( راهش چیه ؟)
اگه باید سماجت کنم ؟ و اگه و ...
منتظرم !!!
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
سلام دوست گرامی ,ورود شما را به کلبه همدردی تبریک میگوییم.
با توجه به آنچه شما نوشته اید ؛به نظر بنده از یاد بردن این خانوم و همینطور رابطه ای که داشته اید به نفع شما است
به این لینک مراجعه کنید.
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=5345&page=1
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
مشخصه که این خانوم فرد مناسبی برای شما نبوده . برایفراموش کردنش باید خیلی صبور باشین زمان می بره .از خدا هم کمک بخاین. خودتون رو مشغول کنید و.. توصیه های کاملش رو هم که تو لینک هست..
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
سلام دوست عزیز
به نظرم شما وقتی صادقانه رفتار کردید و انسانیت به خرج دادید پس می تونید این قدر بزرگوار باشید که برای اون خانوم آرزوی خوشبختی کنید.
اگر ایشون رفته اند و با شخص دیگری رابطه برقرار کرده اند لابد قسمت شما نبوده و به قولی لیاقت رفتار صادقانه شما را نداشته اند.
به نظرم فکرتونو برگردونید به کارتون و توجه داشته باشید که وقتی تو این دنیا این طوری گذشت می کنید و با انسانیت رفتار می کنید حتما خداوند موهبت های بزرگتری را برای شما در نظر می گیرند.
یا علی :72:
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
سلام آقا siya عزيز
من اصلا كار اين خانوم رو تاييد نمي كنم و به شما حق ميدم كه در مقابل شما كار درستي نكردن و از صداقت شما سو استفاده كردن...براتون متاسفم
و اما اينجا لازم ميدونم يكي از رفتارايي كه ديدم بعضي از خانوما(تاكيد ميكنم بعضي از خانوما كه شايد تعدادشون خيلي خيلي كم باشه) ميكنن رو بتون بگم.......چون تازگيها شكست هاي عشقي بين دخترا رواج پيدا كرده و اكثر خانوما اين دوره بحراني يعني رها شدن توسط پسر مورد علاقشون رو تجربه كردن ديگه اين ترس و هراس هميشه با اكثر دخترا هست كه نكنه مجددا شكست بخورن و از يه سوراخ دو بار گزيده بشن....اينه كه گاهي بعضي خانوما سعي ميكنن موقعيت هاي مختلفي رو كه به دست ميارنو از دست ندن (و به قول معروف چند نفرو تو آب نمك ميزارن براي روز مبادا) تا اگه يه روزي رابطه اشون با عشقشون (يعني همون آقا پسري كه بيشتر دوسش دارن) به هم خورد سرشون رو با بقيه بند كنن تا از اين بحران جان فرسا عبور كنن(البته من نميگم كار درستيه بلكه برعكس به نظرم كار خيلي زشتيه......همون طور كه آقاييونم نبايد اينكارو بكنن!!! كه البته بعضي آقاييون محترمم اين كار زشت رو ميكنن) ........چون اكثرا دختر خانوما بايد منتظر باشن تا يه نفر به اونا پيشنهاد دوستي .آشنايي و ازدواج بده و اين موقعيت براشون هر زمان كه اراده ميكنن وجود نداره( درست برعكس آقايييون) و ميخوان گاهي اين فرصتا رو از دست ندن................
از اونجايي كه شما و اون خانوم هنوز تعهد رسمي با هم نداشتين گويا اين ترس در اين خانومم وجود داشته و اين شده كه هم زمان با 2 نفر رابطه اش رو شروع كرده كه از قضا هر دو طرفم عاشقو شيفته ي اون شدن(عجب شانسي داشته ها)
حالا شما بايد بفهمين كه آيا شما عشق واقعيش بودين يا اون آقا؟؟؟؟ با كدوم يكي از شما رابطه اش رو زودتر شروع كرده و كدوم يكي از شما زودتر تو دلش جا گرفتين؟؟؟؟؟ و اگه تحمل اين مساله (تقسيم عشقش و دروغ گوييش) خيلي براتون سخته رهاش كنين .....خوب يه هفته زمان كميه و معلومه كه مرتبا خاطراتشو مرور ميكنين....يه كم به خودتون زمان بدين...زمان حلال اكثر مشكلاته....شما آقاييون اكثرا در اين كار مهارت دارين.....
ولي البته شما هم در حق اون دوستتون(دوست پسرتون كه شما رو واسطه كرده بودن) خيانت كردين..... مطمئن هستين اين ماجرا از جانب ايشون آب نميخوره؟؟؟!!!
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
متشکرم کیوان جان و باران خاونم ، فکر می کنم جدا بودن و فکر نکردن به ایشون بهترین راه باشه ، البته هنوز هم مرددم و دارم روش فکر می کنم.
آقا رامبد عزیز من هم ، همین کارو کردم و به ایشون گفتم امیدورام خوشبت شی ، اما چون خودمو میشناسم از آینده میترسم ، میترسم که دیگه هیچ کسی و تو زندگیم راه ندم و ...
mimi عزیز ، من با ایشون صحبت کردم تا بیام خاستگاریشون و مطمنش کردم تا رابطه ی مابین ما گذرا نیست ! پس این خانوم نباید برای ترس از شکست عشقیشون دست به چنین کاری میزدن !
در مورده اینکه اول با چه کسی آشنا شدن ، خب با این آقا پسر تازه یه ماهی هست ، اما خب دوستی ما بیشتر بوده و اینکه ایشون 6 ماه پیش زمانی که تدریس می کردم ، شاگرد من نیز بودن ، البته این جمله که گفتین عشق واقعی این خانوم من بودم یا اون پسره ، به نظرم یکم عجیب و غریب بوده.
من به این نتیجه رسیده ام که به هیچ وجه چیزی به نام عشق با مشخصاتی که ما میشناسیم وجود ندارد ، البته نه اینکه عشق وجود نداره تعاریف درستی براش نداریم !!!
به نظر من عشق = اجبار OR عادت OR نیاز
در مورده دوستمم باید بگم که خب هر آدمی برای اینکه مورد انتقاد قرار نگیره کارش رو توجیه می کنه و همه ما تو زندگیمون در هر ثانیه در حال خیانت هستیم ، اما به دور از ریا میتونم بگم که من و دوستم این مسله ر وحل کردیم و الان بهترین رابطه رو با هم داریم.
باز هم از نظراتی که دادید بسیار متشکرم
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط siya
متشکرم کیوان جان و باران خاونم ، فکر می کنم جدا بودن و فکر نکردن به ایشون بهترین راه باشه ، البته هنوز هم مرددم و دارم روش فکر می کنم.
آقا رامبد عزیز من هم ، همین کارو کردم و به ایشون گفتم امیدورام خوشبت شی ، اما چون خودمو میشناسم از آینده میترسم ، میترسم که دیگه هیچ کسی و تو زندگیم راه ندم و ...
mimi عزیز ، من با ایشون صحبت کردم تا بیام خاستگاریشون و مطمنش کردم تا رابطه ی مابین ما گذرا نیست ! پس این خانوم نباید برای ترس از شکست عشقیشون دست به چنین کاری میزدن !
در مورده اینکه اول با چه کسی آشنا شدن ، خب با این آقا پسر تازه یه ماهی هست ، اما خب دوستی ما بیشتر بوده و اینکه ایشون 6 ماه پیش زمانی که تدریس می کردم ، شاگرد من نیز بودن ، البته این جمله که گفتین عشق واقعی این خانوم من بودم یا اون پسره ، به نظرم یکم عجیب و غریب بوده.
من به این نتیجه رسیده ام که به هیچ وجه چیزی به نام عشق با مشخصاتی که ما میشناسیم وجود ندارد ، البته نه اینکه عشق وجود نداره تعاریف درستی براش نداریم !!!
به نظر من عشق = اجبار OR عادت OR نیاز
در مورده دوستمم باید بگم که خب هر آدمی برای اینکه مورد انتقاد قرار نگیره کارش رو توجیه می کنه و همه ما تو زندگیمون در هر ثانیه در حال خیانت هستیم ، اما به دور از ریا میتونم بگم که من و دوستم این مسله ر وحل کردیم و الان بهترین رابطه رو با هم داریم.
باز هم از نظراتی که دادید بسیار متشکرم
به نظر من اینطور نیست . درسته که خیانت و افراد خیانت کار زیاد شدن . ولی بیشتر انسانهایی که من میشناسم انسانهایی هستند که هنوز معنای تعهد رو میدونند .
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
mimi عزیز بسیار زیبا خیانت خانومها رو تا حد معراجی عاشفانه زیبا کردند. این هم یک شاهکار دیگر!
پس از این به بعد چون دوست من را کشتند من قاتل شوم، چون به من خیانت کردند خائن شوم ، چون منزل ما را دزد زد دزد شوم .و...
نه بالام جان، این توجیه مزخرف خود را برای خود نگه دارید!
این خانوم یک کثیف ریاکارند . دوست عزیزسیاوش. باید کسی در گوش شما این را فریاد بزند تا باور کنید با یک خیناتکار پلید احساسات خود را شریک کرده اید. من با دختری مانند ایشان بوده ام. مرتب سبک سنگین می کنند ببیند کدام یک بیشتر منفعت می رسانید. مانند میمونی که تا شاخه دیگر درخت را نگرفته باشد شاخه قبلی از دست نمی دهد. شما می توانید در جواب حرفهای من هر حرفی (ولو توهین به من) را انجام دهید. واقعا دوستت دارم و این حرفو می زنم. 3 سال زندگی من خون گریه کردم ازخیانت طرف عاطفی خودم.دلم برایت می سوزد. همین)
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
digital عزیز یه مطلبه که خانوم احتسابیان اینجا نوشتن یه نگاهی بنداز ، توصیف جالبی از خیانت کرده ، البته من برداشتم طور دیگه ای ولی با این خانوم هم عقیده ام:
http://noghtevis.blogspot.com/2007/10/blog-post_23.html
بازم هم این نظر شخثیه بندست ، فکر کنم فقط معصومین از خیانت مبّرا باشند (که این نیز خود جای تردید دارد !)
آقای سورنا عزیز در ابتدا بگ که من اهل توهین و ... نیستم ! همچنین بنظرم حرفای شما کاملا درسته ، از دلسوزیت هم بسیار متشکرم ! شاید ثبت نام کردن تو این سایت یه بهونه باشه و من اومدم تا همون فریادی که شما میگید رو بشنوم !!!
من مطالبی که آقا کیوان لینکشو دادن رو بررسی کردم و از اون مطالب چندیدن خط رو کپی گرفتم و از تمامی مکالکلت تلفنی (بعضی رو ظبط دارم)، چت ها و ...که مابین خودمون بوده ، جملاتی که با عث رنجش من می شد رو انتخاب کردم وطبق گفته دوستان سعی کردم تا اون هارو بزرگ جلوه بدم و تمامی این جملات رو توی فایل word نوشتم و با فونت بزرگ پرینت برداشتم و کنار میز کارم چسبوندمشون ، فکر کنم با این کار راحتر بتونم نبود ایشون رو تحمل کنم ، و البته تمامی آثارش رو از زندگیم پاک کردم.
دوستی مثل لیمو میمونه : اولش شیرینه ، اما تحش تلخ !
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
آقاي sorena_arman عزيز و گل من همون طور كه قبلا هم ذكر كردم كار زشت اين خانوم رو توجيح نكردم!!!!!كمي با دقت مطالب رو مطالعه كنين بعد نظر بدين بد نيست و جاي دوري نميره اينو مطمئن باشين..... من فقط براي آگاهي كاري رو كه تعداد معدودي ""تاكيد ميكنم تعداد معدودي"" از خانوما و البته ""آقاييون"" از جمله اطرافيان خودم انجام ميدن رو بيان كردم و سعي در تاييد اين كار نداشتم فقط اطلاع رساني بود...........
در ضمن درسته كه در اين زمينه كار اين خانوم اصلا اصلا درست نبوده ولي شما به هيچ عنوان حق توهين به شخصيت ايشون رو ندارين و حق ندارين ايشون رو با بدترين الفاظي كه ميتونين خطاب كنين.....كثيف رياكار و خيانتكار پليد ديگه چيه آقا.......حرفايي ميزنين كه اصلا در شان يك انسان تحصيل كرده نيست.........
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
دوست عزیز شما دو راه پیش روی خود دارید. اول اینکه کل ماجرا را از ذهن خودتون پاک کنید. که کار بسیار سختیه یا اینکه متن تمام چت ها و عکس های آن خانم را به آن پسر نشان دهید تا او از کل ماجرا با خبر شود و بداند با چه کسی ازدواج می کند. به هر حال راه اول سخت تر است اما لذتی که در عفو است در انتقام نیست.
یک نکته در مورد حرفهای سورنا. خانمها ممکن است خصوصیات خوب زیادی هم داشته باشند که البته همه ی انسانها چنینند اما چیزی که به خصوص در اکثریت بانوان مشاهده کرده ام این است که همگی سعی در نمایش یک چهره ی معصوم و مظلوم از خود دارند و اگر خطایی از خود یا هم جنسانشان سر بزند سعی در توجیه آن به هر طریق داشته و شهامت اعتراف را ندارند اما معمولاً مردان هر چقدر هم که بد باشند ژست معصومانه نمی گیرند.
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
اطلاع رسانی شما نیاز نبود خانوم محترم!
همه می دونستیم از این اشغالها زیاد وجود داره.هم در مردان وهم در زنان.
"از اونجايي كه شما و اون خانوم هنوز تعهد رسمي با هم نداشتين گويا اين ترس در اين خانومم وجود داشته و اين شده كه هم زمان با 2 نفر رابطه اش رو شروع كرده كه از قضا هر دو طرفم عاشقو شيفته ي اون شدن(عجب شانسي داشته ها)
حالا شما بايد بفهمين كه آيا شما عشق واقعيش بودين يا اون آقا؟؟؟؟ با كدوم يكي از شما رابطه اش رو زودتر شروع كرده و كدوم يكي از شما زودتر تو دلش جا گرفتين؟؟؟؟؟ "
من نمی دونم این چی بهش می گن.
یه هرزه عجب شانسی داشته ها!! نمی فهمم به ارتباط همزمان عاطفی با دونفر چیزی به جز هرزگی می گن؟ منفعت طلبی و هرزگی بیشتر از این که دو نفر رو عاشق خودت کنی وقتی مطمئنی یکی از اونها نمی تونه به تو برسه! یعنی روح و احساس و شعور یک نفر رو به لجن شمردن هرزگی نیست؟
مگه انسانها بازیچه دست افرادن؟
شما در واقع شما توجیه کثیف ترین کار ممکن (خیانت) رو دارید انجام می دین.
ایشون و هر کسی دیگه ای که دیگران رو ابزار دست خودش بدونه و به قولی در اب نمک بخوابونه لایق همچین اصطلاحاتیه. البته من دهن خودم رو برای به کار بردن القاب مناسب اونها مجدد کثیف نمی کنم.
شما عقیدتو داشته باش من بی سوادم عقیده خودمو . همین.
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
قا سیا به تالار خوش اومدید ....اندر مقوله ی عشق و عاشقی که داستانا نوشته و شعرا گفته شده اما این چیزی که من میدونم تا به این سن رسیدم ( در حدود 80 - 90 ) زیر بنای عشق اعتماد و صداقته ...باقیش یه مشت حرف مفته که اگه ببریش سر کوچه یه ریالی هم بهت نمیدن ....مطمئن باش ایشون عاشق شما نبوده و حتی عاشق اونی هم که باهاش ازدواج کرده نبوده ... عشق واقعی و پاک ورای همه ی منافع طلبی و مصلحت اندیشیه ...عشق یک اتفاق شیرین و پاکه که هر کسی سعادت تجربه ی اونو نداره .....حرف مفت زدن شده ورد زبون زنا و مردا ...متاسفانه ...خوشحال باش که اون شما رو انتخاب نکرد ...پیمان مقدس ازدواج که با سبک سنگین کردن و نارو زدن و کلک و حقه باشه همون که نباشه ....یه جایی یه کسی یه موقعی نوشته بود ....خودت را برای کسی عریان کن که قلبش را برایت عریان کرده باشد .....و قلب عریان را به کسی میتوان نشان داد که روحش با روح دیگری یکی شده باشه .........سعی کن خودتو به کار زیاد و ورزش و گشت و گذار تو این تالار و کسب تجربه از زندگی دیگران بگذرونی و هر وقت اومد تو ذهنت بذار بیاد و بره باهاش نجنگ ..اروم اروم و با گذشت زمان میبینی همه چی کمرنگ میشه ....در ضمن این تجربه نباید باعث بد بینیت به زنا بشه ...همه ی ادما مثل هم نیستن ....همه رو نمیشه با یه چوب زد ..و قضاوت کرد. تجربه نامی است که مابر روی اشتباهاتمون میذاریم ..اینو چارلی چاپلین گفته پس با نگاه درست به گذشته به سوی اینده ای شاد و پر انرزی حرکت کن
RE: اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
آقاي sorena_arman محترم و گل شما اگه اطلاعاتتون در هر زمينه كامل ميباشد لازم نيست مطالب رو بخونين من اين حرفو به شما نزده بودم كه شما ميگين اينو ميدونستين و اگه مخاطب اصليم شما بودين حتما اولش ذكر ميكردم..........من نميدونم شما تا حالا به جوابي كه خود شما به موضوع ""بازگشت بعد از 6 سال جدايي"" به آقاي kolah_ghermezi دادين فكر كردين..........بعيد ميدونم حتي اگه 2 بار از روش خونده باشين!!!!!!!...........شما در اونجا شكل واقعيه هرزگي و نامردي رو به بهترين صورت ممكن به ايشون پيشنهاد دادين..........در تمام ابعاد............
****دوست عزيزم آقاي siya بازم تاكيد ميكنم من رفتار اين خانوم رو تاييد نميكنم و به شما دوست عزيزم همون طور كه سايردوستان هم اشاره كردن پيشنهاد ميكنم كه هر چه زودتر فكر اين خانوم رو از ذهنتون خارج كنين كه ايشون لياقت احساس و عشق پاك شما رو نداشتن****
RE: +اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
سلام دوستان گلم
یکی هم به داد من برسه
من خانومی29 ساله هستم 3 سال پیش با پسری آشنا شدم.اون اهل یه شهر دیگه بود. .من که ندیده بودمش اما طبع شاعری خیلی خوبی داشت .ازش خوشم اومد شماره هامونو بهم دادیم ورابطه شروع شد.تو پیامهاش فهمیدم اصلا وضع مای خوبی نداره ویه شکست عشقی خورده وبدجوری دلش شکسته همدردش شدم وسنگ صبورش وولش نکردم بهش وابسته شده بودم برام شعر میگفت واسم منو توشعراش میاورد منم تنها بودم کلا ادم غمگینی بود ومنفی باف و.ولی تا مدتی نتونستم تو دلش جایی داشته باشم همش از عشقش اولش میگفت و...تا اینکه اومد از نزدیک همدیگرو دیدیم گفت بیا خداحافطی کنیم چون نتونسته بود عاشقم بشه وفهمیده بود من قصدم دوستی نیست وازدواجه وبا حرفهاش منو از خودش مغرورانه میروند وبا اعتماد به نفس کامل میگفت من همینجا میتونم راحت با همشهریهام ازدواج کنم و...هنوز عاشق تونیستم و از این حرفها.من که سنگ صبورش بودم
البته راست میگفت ازدواج از یه شهر دیگه خیلی سخته.خلاصه من نتوستم قطع ارتباط کنم وتااینکه بنا به دلایلی نزدیکه چند ماه بهم نزدیکتر شدیم .اونم چون دید جداشدن برام سخته باهام موند.اما بارها بهم گفت که اگه خاستگار داشتی برو ومیگفت من هنوز عاشق اون دختره هستم .بهم میگفت تو کاری نمیکنی که عاشقت بشم.من هم همه اینها رو تودلم نگهداشتم ودیگه هیجوقت عاشقش نشدم اما بهم خیلی عادت کرده بودیم. شرایط خانوادگی وسنم ایجاب میکرد که هر جه زودتر ازدواج کنم وبا حرفهایی که زده بود مشکلی برای ازدواجم با کس دیگه نمیدیدم. آخرین بار بهم گفت از خدا خاستم مهرتو به دلم بندازه یعنی هنوز منو دوست نداشت ومردد بود که با من که همشهریش هم نیستم ازدواج کنه میگفت اینجا اگه وضع مالیم خوب شه باهم ازدواج میکنیم البته خیلی از آینده وازدواج با من نمیگفت هنوز شک داشت شایدم کم کم داشت عاشقم میشد ولی بار اخر بازم بهم گفت هنوز عاشق نشدم .خلاصه من زجر میکشیدم واز خدا خواستم نجاتم بده .ونجاتم داد وازدواج کردم.
بعد از من چون عادت کرده بود باکسی درد دل کنه ودوست باشه با خیایها دوست شد ولی توهمش شکست خورد البته طولانی نبودن. بعد از سه سال برگشته میگه ازدواج کردم واز زنم لذت نمیبرم باهام حرف بزن بهم ایمیل بده و..منم درست نمیدیدم هم بخازطرخودم وهم بخاطر زن اون
بهش اصلا جواب ندادم باهاش بد حرف زدم تا اینکه ازم متنفر بشه وبره دنبال زندگیش
با ایمیلهای گاه وبیگاهش امونمو برید وبهم گفت تو نخاستی رابزمونو قطع کنیم بعد از اینکه عاشقت شدم وخودمو وابسته کردی گذاشتی رفتی وحلالت نمیکنم و نفرینهای شدید که زندگیمو تلخ کرده بهم میگه تو این 3 سال درد کشیدم ومریض شدمو ..
اون میخاست وضع مالیش خوب شه تا شاید اگه عاشقم شد بیاد خاستگاری جالبه الانم وضع مالیش درست نشده
به نظرتون من مقصر بودم ولی اون اگر هم قطع رابطه میکردم بازم برای درد دل میومد سراغم
الان بهم میگه من بهت خیانت ننکردم ولی تو رفتی و جوابمو ندادی بعد از رفتنت دیوونت شدم و...خلاصه زجرم میده من بهش خیانت نکردم ما تعهدی بهم نداشتیم بهم میگه تورد دودستی دادم به شوهرت!!!
سلام دوستان گلم
یکی هم به داد من برسه
من خانومی29 ساله هستم 3 سال پیش با پسری آشنا شدم.اون اهل یه شهر دیگه بود. .من که ندیده بودمش اما طبع شاعری خیلی خوبی داشت .ازش خوشم اومد شماره هامونو بهم دادیم ورابطه شروع شد.تو پیامهاش فهمیدم اصلا وضع مای خوبی نداره ویه شکست عشقی خورده وبدجوری دلش شکسته همدردش شدم وسنگ صبورش وولش نکردم بهش وابسته شده بودم برام شعر میگفت واسم منو توشعراش میاورد منم تنها بودم کلا ادم غمگینی بود ومنفی باف و.ولی تا مدتی نتونستم تو دلش جایی داشته باشم همش از عشقش اولش میگفت و...تا اینکه اومد از نزدیک همدیگرو دیدیم گفت بیا خداحافطی کنیم چون نتونسته بود عاشقم بشه وفهمیده بود من قصدم دوستی نیست وازدواجه وبا حرفهاش منو از خودش مغرورانه میروند وبا اعتماد به نفس کامل میگفت من همینجا میتونم راحت با همشهریهام ازدواج کنم و...هنوز عاشق تونیستم و از این حرفها.من که سنگ صبورش بودم
البته راست میگفت ازدواج از یه شهر دیگه خیلی سخته.خلاصه من نتوستم قطع ارتباط کنم وتااینکه بنا به دلایلی نزدیکه چند ماه بهم نزدیکتر شدیم .اونم چون دید جداشدن برام سخته باهام موند.اما بارها بهم گفت که اگه خاستگار داشتی برو ومیگفت من هنوز عاشق اون دختره هستم .بهم میگفت تو کاری نمیکنی که عاشقت بشم.من هم همه اینها رو تودلم نگهداشتم ودیگه هیجوقت عاشقش نشدم اما بهم خیلی عادت کرده بودیم. شرایط خانوادگی وسنم ایجاب میکرد که هر جه زودتر ازدواج کنم وبا حرفهایی که زده بود مشکلی برای ازدواجم با کس دیگه نمیدیدم. آخرین بار بهم گفت از خدا خاستم مهرتو به دلم بندازه یعنی هنوز منو دوست نداشت ومردد بود که با من که همشهریش هم نیستم ازدواج کنه میگفت اینجا اگه وضع مالیم خوب شه باهم ازدواج میکنیم البته خیلی از آینده وازدواج با من نمیگفت هنوز شک داشت شایدم کم کم داشت عاشقم میشد ولی بار اخر بازم بهم گفت هنوز عاشق نشدم .خلاصه من زجر میکشیدم واز خدا خواستم نجاتم بده .ونجاتم داد وازدواج کردم.
بعد از من چون عادت کرده بود باکسی درد دل کنه ودوست باشه با خیایها دوست شد ولی توهمش شکست خورد البته طولانی نبودن. بعد از سه سال برگشته میگه ازدواج کردم واز زنم لذت نمیبرم باهام حرف بزن بهم ایمیل بده و..منم درست نمیدیدم هم بخازطرخودم وهم بخاطر زن اون
بهش اصلا جواب ندادم باهاش بد حرف زدم تا اینکه ازم متنفر بشه وبره دنبال زندگیش
با ایمیلهای گاه وبیگاهش امونمو برید وبهم گفت تو نخاستی رابزمونو قطع کنیم بعد از اینکه عاشقت شدم وخودمو وابسته کردی گذاشتی رفتی وحلالت نمیکنم و نفرینهای شدید که زندگیمو تلخ کرده بهم میگه تو این 3 سال درد کشیدم ومریض شدمو ..
اون میخاست وضع مالیش خوب شه تا شاید اگه عاشقم شد بیاد خاستگاری جالبه الانم وضع مالیش درست نشده
به نظرتون من مقصر بودم ولی اون اگر هم قطع رابطه میکردم بازم برای درد دل میومد سراغم
شما جای من بودید چیکار میکردید
RE: +اگه شما بودید چیکار میکرید ؟
سلام خانم سلاله،
به تالار همدردی خوش آمدید.
لطفاً برای خودتون یک تاپیک جدید ایجاد کنید.
می توانید از این لینک استفاده کنید: کلیک کنید
و می توانید متنی که اینجا نوشتید رو کپی کنید در همان تاپیک جدید.
لطفاً یک عنوان مشخص و مناسب برای تاپیکتون انتخاب کنید.
با تشکر از توجه شما.