-
شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
سلام دوستان
من 24 سالمه و 4 ماهه عقد كردم و فعلا نامزديم.شوهرم هم همسن خودمه.مشكلي كه دارم اينه كه اون خيلي زود بهش بر مي خوره و با اينكه همديگه رو دوست داريم ولي سر هيچي هي بهش بر مي خوره و ناراحت مي شه و رابطمون خراب مي شه.و اعصاب من خرد مي شه.
مثلا ديشب مي رفتيم عيد ديدني با مامانم اينا گفت من نمي ام(اصلبا اهل بيرون و مهموني ميست واينم خودش يه مشكل ديگه هست)هي بهش اصرار كردم.آخر سر ناراحت شدم گفتم اصلا خودم مي رم.بعد كه كفش مي پوشيدم گفتم واقعا كه ،با همه فرق داري.
همين يه كلمه حرف باعث شد امروز با هم قهريم !!!در حالي كه اگه من بودم زياد به دل نمي گرفتم.تازه حرفهاي بدتر از اون به من زد.وسطاي مهموني ديدم زنگ زدن و اومد.نشست ولي با من سرد بود.به روي خودم نياوردم.برگشتني تو ماشين گفتم مرسي كه اومدي ديدم قيافه گرفته.اعصابم خرد شد.تازه به من مي گه اخلاقت مثل بچه هاي 10 ساله مي مونه.گفتم خودت كه بدتري.گفت من همينم كه هستم چه خوشت بياد چه بدت بياد.آخه ميبينين تروخدا يه موضوع كوچيكو چجوري بزرگ مي كنه.بعدش هم شب كه هميشه پيش ما بود ديشب گفت مي خوام برم خونه خودمون چون حساب كتابام مونده.ساعت 12 شب بهش زنگ زدم گفتم نمياي ؟ گفت نه حوصله ندارم بيام.
گفتم حوصله منو نداشتي رفتي؟گفت آره !!!!!!!
اين در حاليه كه قبل از ماجرا خيلي خيلي روابط خوب بود و قربون صدقم مي رفت.هميشه اينجوريه و يه چيز كوچيك رو بزرگ مي كنه در حالي كه هر كي بود به روش نمي آورد و روابط رو خراب نمي كرد.خيلي زود بهش بر مي خوره .
حالا سوالم اينه كه وقتي بهش بر خورد چه عكس العملي نشون بدم.؟متاسفانه من خيلي وابسته و ضعيف هستم و خيلي زود منت مي كشم!!!تا بهش بر مي خوره ميترسم و هي مي رم طرفش و الكي باهاش حرف مي زنم كه قهر نكنيم و زود روابطدرست شه.
ديشب هم هي بهش تلفن مي زدم و عين ساده ها گريه كردم كه تو نباشي تنها خوابم نمي بره و اين چيزا.احساس مي كنم خيلي خودمو كوچيك مي كنم.دست خودم هم نيست.اصلا نمي تونم طاقت بيارم كه باهام قهر باشه
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
به نظر من كه اين برخوردها در دوران عقد كاملا طبيعيه. البته من نمي دونم كه شما با شوهرتون فاميل هم بودين قبلا يا نه.
همچين شرايطي براي من و خانومم توي دوران عقد پيش اومده بود. البته ما قبل از ازدواج "غريبه" بوديم. يه سري از اين "برخوردن ها" به خاطر اختلافات فرهنگي حتي جزئي هست كه اغلب هم سوء تفاهمه و به مرور و با شناخت بيشتر از بين ميره.
يه مساله ديگه هم هست و اون حس "از دست رفتن آزادي هاي دوران مجردي" توسط آقا داماده. احتمالا شوهرتون تا حالا آزاد بوده و خيلي اسير امر و نهي پدر و مادرش هم نبوده. استقلال شخصي داشته توي زندگيش. اما حالا يه دفه همه چيز عوض شده و نظرات شما مستقيما توي كاراي اون تاثير داره. اگه دوس نداشته باشه بره مهموني، به خاطر شما مجبوره بره. اين كار حس استقلال را توي اون تضعيف مي كنه (چيزي كه منم از اون خوشم نمي آد). اجازه بديد تصميم اصلي رو همسرتون بگيره. اجازه بديد اون دستور بده. مهارتي كه شما بايد بدست بياريد بايد اين باشه كه كاري كنيد تا اون دستورهاي مطابق ميل شما بده.
ضمنا مراقب باشيد فكر نكنه كه پدر و مادرتون دارن توي زندگيتون دخالت مي كنن. (همون قضيه استقلال). وقتي با هم اوقات خوشي دارين، با هم در مورد استقلال توي زندگيتون حرف بزنين و تصميم بگيرين كه فقط خودتون براي زندگيتون تصميم بگيرين. اما به هم قول بدين كه به حرف بقيه هم گوش بدين، احترام بذارين و اگه منطقي بود بپذيرين.
به نظرم اون در اين مرحله مي خواد از انتخابش مطمئن بشه. لازم نيست پشت تلفن براش گريه كنيد. مردا با چيزاي ظريفتري هم علاقه طرف مقابلشونو كشف مي كنن. مقالات خيلي خوبي توي اين سايت هست كه مي تونيد از اونا استفاده كنيد. واقعا كاربردي هستند.
گاهي هم اجازه بديد اون منت كشي كنه. اين يادتون نره. هول برتون نداره كه اگه نرم سراغش اون نمي اد دنبام. حتما مياد. حتي اگه يكي دو روز هم طول بكشه به نظر من مانعي نداره. اگه نمي تونيد صبر كنيد، منت كشي هم نكنيد. فقط به اون بفهمونيد كه دوسش داريد و قهر شما به دليل تنفر نيست. چون مردا توي منت كشي مهارت ندارن و اوايل زندگي واقعا بلد نيستند منت كشي كنن.
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
من هم با صحبت های آقای mostafun کاملا موافقم. به نظر منم این اتفاقات و سوء تفاهم ها تا موقعی که نسبت به هم شناخت کافی پیدا نکردید وجود داره و 4 ماه دوران کمی هست برای شناخت از خصوصیات اخلاقی و ویژگیهای کلامی همدیگه، پس خیلی نگران نباشید و سعی کنید که بیشتر به همسرتون نزدیک بشید تا روحیات و خلقیات اخلاقی ایشون دستتون بیاد که این هم نیاز به گذر زمان داره و یه کم باید صبورتر بود.
اما در مورد ناراحتی و نگرانی های بعد از یه اتفاق ساده خیلی سریع پا پیش نگذارید و به طرف تون هم فرصت بدید که یه موقع هایی به قول دکتر جان گری جاهای خالی زندگیتون رو ایشون پر کنن. شما با این عکس العمل های سریع خودتون دارید یه جورایی فرصت منت کشی و به قولی دلتنگی و نگرانی رو از ایشون می گیرید. پس وقتی در کنارت هست سعی کن براش بهترین باشی تا وقتی در کنارت نیست برای یافتن و پیدا کردن تو دلواپس باشه و منتظر.
موفق باشی
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
نگار عزيز فقط بايد بگم وقتي ازتون ناراحت مي شه البته اگه بي مورد سرتو به چيزه ديگه گرم كن و اصلا به قول خودت منت نكش چند وقت ديگه از تب دوران عقد كه بيفتي و اگر واقعا همسرت مقصر باشه و شما هم به عنوان يك زن نياز داشته باشي نازتو بكشه اون موقعست كه ديگه ايشون عادت كرده و شده چند روز هم قهر باشين بايد آخر كاري دست از پا دراز تر (ببخشيد اگر راحت مي گم) غرورتم بشكوني و بري آشتي كني به حرفهام فكر كن و تصميم درست بگير و عزم جدي كن. باور كن اگر همينطور ادامه بدي يه روزي به حرف من خواهي رسيد... خوشبخت باشي...
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
ممنون.خودم هم همينطور فكر مي كنم.ولي نمي تونم دست خودم نيست.اصلا تحمل ندارم.خيلي بهش وابسته هستم.چكار كنم؟
روي تمام اعصابم تاثير مي ذاره
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
نگار عزيز صادقانه و خواهرانه بهت مي گم به شرطي كه گوش بدي اگر روزي ضرر كردي منو نفرين كن وقتي مي نويسي ياده دوران عقده خودم مي افتم اين طبيعيه كه انسان تا وقتي خودش راهي رو نرفته هر چقدر در مورد اون مسير براش توضيح بدن گوش نمي ده مثال:خواهر من كنكور داره اما از زمانش استفاده نمي كنه اما مني كه كنكور دادم و مي دونم بعد از كنكور چقدر پشيمون مي شي و دلت ميخواست يك روز هم شده وقت داشتي اما هر چقدر به خواهرم بگم قبول نمي كنه تا روزي كه خودش كنكور بده اون موقعست كه ديره و پشيموني سودي نداره!!!
تو عقد كه بودم عمه هام كه مثل خواهر هستن برام حرف هايي رو كه من به شما گفتم رو برام مي گفتن البته كامل تر باور كن مي دوني جوابه من چي بود:
ولي نمي تونم دسته خودم نيست.اصلا تحمل ندارم خيلي بهش وابسته ام. همسر من به بقيه مردا فرق داره!!!!!!!!!!
نگار جون به حرفهام فكر كن اگر به نتيجه رسيدي عمل كن نگو نمي تونم با خودت بگو من هنوز تو عقدم دوره اي كه همسرم خيلي بيشتر بايد آتيشش تند باشه چطور ايشون طاقت مي آره ....( البته يه نكته يادت نره و اين كه مطمئن باشي قهر كردنشون بي علته و واقعا شما مقصر نيستي...)
حالا كه ازدواج كردم و مشكلات زندگي هم بيشتر شده حالا كه به آغوشش ناز كردن توجه و محبت نياز دارم ديگه ديره!!!!!!!!!!!
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
مثل اينكه اين قضيه داره كش دار مي شه
ديروز با هم خوب شديم.يه ذره من به روي خودم نياوردم و يه مهموني هم دعوت شديم و مجبور شديم مساله رو فراموش كنيم.رفتيم مهموني و خوب و خوش بوديم.شب هم پيتزا خريد و اومد خونمون.تا اينكه گفتم لباستو عوض كن ديگه گفت نه مي رم گفتم كجا؟گفت مي رم خونه خودمون براي خواب.مرد 2 هزار چهره رو ميبينم بعد مي رم(تو اين 4 ماه عقد هر شب خونه ما بود آخه اينجا تنها زندگي ميكنه و براي خواب هميشه خونه ما مي موند)دوباره اعصابم خرد شدو گفتم يعني چي؟دليلش چيه هر چي گفتم دليلشو بگو نگفت و فقط مي گفت خونه شما راحت نيستم!!دليل نداره ! همينطوري و...
منم دوباره حرصم در اومد و بر عكس ديشب كه بهش زنگ زده بودم و گريه مي كردم كه بيا اينجا من بدون تو خوابم نمي بره دلم برات تنگ شد و اين چيزا ، اين بار بهش گفتم ميل خودته ولي عواقبشم خودت ميبيني.
اونم گفت باشه
منم رفتم اتاقم و اون واسه خودش با مامانم اينا تلويزيون نگاه كرد
شب انگار جرات نكرد بره يا حوصلش نشد نمي ئدونم.به هر حال كه نرفت و بدون اينكه به من بگه رفت خوابيد.منم الكي يه ذره خودمو با كامپيوتر مشغول كردم و بعد رفتم خوابيدم
صبح زود تر از من پاشد و بر خلاف هميشه كه صبحها نازم مي كرد و با هام شوخي ميكرد بي سر و صدا پاشد و رفت سر كار.!!!!
نمي دونم واللا قضيه داره پيچيده مي شه.آخه من نمي دونم مشكل چيه؟جريان چيه!!آخه سرچي
ديروز موقعي كه پيتزا مي خريد مي گفت تورفتارتو هنوز بلد نيستي.به من اونروز گفتي تو با همه فرق مي كني.ولي من از خيلي ها بهترم
نمي دونم يعني همين يه حرفم اينهمه بهش بر خورده
من الان اومدم شركتش(آخه من هم اينجا كار مي كنم و بهش كمك مي كنم البته اون شركت نيست و من هميشه اينجا تنهام )صبح تصميم داشتم نيام كه فكر كنه منم باهاش قهرم.گفتم اگه بيام شركت ممكنه فكر كنه دارم منت كشي مي كنم.
ولي بعد گفتم حالا بيام شركت شايد عصر بياد اينجا خمديگه رو ببينيم اوضاع بهتر بشه
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
از شانس بد امروز قراره بره شهرشون.تا 14 هم اونجاست(تازه از اونجا برگشتيم ولي يه ذره از حسابكتابهاش با باباش باقي موند مجبور شد دوباره بره و اين بار منو نمي بره)نمي خوام با دلخوري بره.نمي دونم بگم منم ميام يا نه بذارم تنهايي بره سرش هوا بخوره.بگين چيكار كنم؟؟تروخدا زود نظر بدين وقت كم دارم.
از منت كش بودن خودم بدم اومد.
البته اينم بگم كه اون هم منت كش هست و تا حالا هميشه اونم منت كشي كرده و يه طرفه نبوده.چند بار تاحالا قهر كردم و اون اومده ومنت كشي كرده
اينطور نبوده كه هميشه من پيش قدم بشم.تاحالا كه اونم تحملش كم بوده.حالا از اين به بعد رو نمي دونم
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
سلام نگار جان.دو تا دویوونه هستید.من اینو از راه دور حس میکنم.
الله وکیلی خجالت نمی کشید ؟ اوا ازدواجه میزنید تو سر و کله هم.بشنید کنار هم .همدیگه رو نوازش کنید.به همدیگه عشق بورزید.
حیف نیست برای یک مهمانی و حرفهایی که یک قران ارزش نداره رابطه زیبا و مقدستون رو بهم میزنید.
گذشت داشته باشید.به خدا قسم تمام جوونا رو انگار نکبت گرفته.اعصاب ما هم که هر وقت میایم تو تالار سر این مسائل مثل وجه له شده میشه و برمیگردیم.
حالا طفلک از یه چیزایی بدش مید یا خجالتیه یا شما همینطور.
نمیشه یک شخصیت 24 ساله رو یک شبه باب میل همدیگه تغییر بدید.عاقلانه تر برید جلو.مطالعات رو بیشتر کنید و به همدیگه بیشتر اهمیت بدید.
نگار جان شما جای خواهر بزرگوار بنده هستید.الله وکیلی این روزهای به این خوبی ارزش این جرو بحثهای بچه گانه رو نداره.
انتظاز نداشتنه باش 5 تا انگشت مثل هم باشه.زنها و دخترها که خیلی با سیاسته تراین این حرفها هستند.
یواش یواش ، آرام آرام ، شوهرتو بیار تو خطو پایه همدیگه بشید.
نوازش یادت نره .کینه ها رو از بین میره.از طرف من رو شوهرتو ببوس.انشاالله که ایشون هم دست شما رو میبوسن.
مقام زن خیلی بالاست.خیلی عزیزه ولی باید به مردش احترام بزاره.این یادت نره ، آجی.
برای من هم دعا کن.ازدواج و امر خیری درپیش دارم.به امید خدا.منو ببخش.
بای بای
اول و آخر یار...
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
نگار جون پاسخ شما اينه كه از اول يه بار تاپيكتونو بخوني...
دختر خوب اون يه مرده چرا مي خواي يك شبه اونو بكني تو قالبي كه خودت دوست داري ... چرا همين طوري كه هست با هاش كنار نمي آيي؟؟
وقتي بهت مي گه مي خوام برم خونه بايد مي گفتي هر جور راحتي عزيزم درسته دوست دارم پيشم باشي اما راحت بودنت مهمتره ؟؟؟؟ اين چه حرفيه كه اگه بري عواقبش با خودت تهديدش مي كني براي با تو بودن!!!!!!!!1 من هم گل لقد كردم گفتم براي به آرامش دست پيدا كردن تو هم بهش فضا بده ... اگه اونطوري مي گفت مطمئن باش يا از ته دل پيشت مي موند يا اگه شب مي رفت فرداش با روحيه خوب مي اومد پيشت.
چرا بايد ايشون با خوانواده ي شما بشينه فيلم ببينه و شما بري او اتاق... پاسخ آقا ايمان رو يه بار بخون . الان وقته خوشتونه شما مي رفتي كنارش دستشو مي گرفتي و با هم فيلم مي ديد.
نگار جون منو ببخش آخه دوست دارم خوش باشي.
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
سلام
به نظرم بیشتر در این روابط دقت کنید.
همسن بودن شما دو نفر باعث میشه که این جور مسائل زیاد رخ بده.
البته این نظر من هست.
بهتره توانایی کنترل این جور اتفاقات را نه تنها در این دوران بلکه در دوران زندگی مشترک هم کسب کنید.
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
دوستان فعلا مشكل حل شد. براي توضيح بگم كه من همراه نامزدم نرفتم شهرشون و با خودم گفتم بذار تنها برهو يه ذره از من دور باشه .آخه به اعتقاد من گاهي دور شدن از هم لازمه.
اون ديروز برگشت و خوشبختانمه اخلاقش خيلي فرق كرده بود و كلي هم معذرت خواهي كرد كه منو اذيت كرده بود.حالا ببينم تا بعد چي پيش مي اد.در جريان مي ذارمتون
انشالله مشكل همگي حل بشه
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
خانم گل
شما باید به همسرتون ارزش وشخصیت بدید نه با حرفاتون شخصیت ایشونوکوچیک کنید وتحقیر کنید...شما که میدونید همسرتون حساس هست بیشتر روی رفتاروصحبتتون دقت نظر داشته باشید...اگررویتان دراین دوره بهمدیگر بازشود وای به حال بعدازازدواج پس از الان شخصیت خودتان را دست خودتان بگیرید وبه جای میدان دادن به بدوبیراه گفتن به همدیگر فضای رمانتیک وشیرین ودلخوش بوجود بیاورید..من وهمسرم توعقد میشه گفت آماراختلافیمان صفربوده ولی بعدازازدواج هم موقعی درموردی اختلاف بوجود اومده یکیمون نیم من شده واکثراخانمها نیم من میشن بعدازنیم من شدن دوباره دریک فرصت آرامش بخش که همسرم خسته نبوده ویا استراحتشو کرده غذا شوخورده وحالش به جا بوده دوباره مسئله اگر مهم بوده بازکردم وبا ایشون صحبت می کردم اما اگر کاربه باریکی می کشد باید مسئله را ببندی وبه مرورراهی برای حل کردنش بیابی...یک زن باید سیاست داشته باشد درصحبت کردنش شما با خلقتی که داری وشیرین زبانی دل اورا بدست بگیر اون وقت ببین که چجوری کفشوجلوی پات جفت می کنه !! البته سیاست باید زیاد باشه ....با مطالعه بیشتر زندگیت را بهبود ببخش.
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
سلام نگار جان.خوشحالم كه در حال حاضر مشكلت حل شده.ميدونم كه صحبتهاي منم تكرار مكررات ميشه.
منو شوهرم همسن شما هستيم و فكر ميكنم شوهرت حساس نيست تو فكر ميكني حساسه و بهش گير ميدي.سعي كن درك كني كه اون يه مرد هست و تو اين سن قبول كردن يه مسئوليتي به اين بزرگي واقعا مرد بودنش رو ثابت ميكنه.سعي كن خيلي وقتها به حال خودش بذاريش و رهاش كني و كاملا تنهاش بذاري،اين جوري اگه چيزي ذهنش رو مشغول كرده باشه راحت تر ميتونه فكر كنه.بازم ميگم اونو تحت تسلط خودت نخواه و كاري نكن كه فكر كنه با بودن در كنار تو آزاديهاش سلب شده.
موفق باشي.
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
نگار جان به نظر من هم تو خیلی رک و بی پروا با همسرت صحبت میکنی در صورتی که میتونی یه مقدار با محبت تر و با گرمی بیشتری با همسرت صحبت کنی و در کل البته ببخشید که دارم رک می گم اما شما خیلی سطحی و ساده دارید برخورد میکنید و البته بدون فکر. به نظر من خیلی روی صحبت هاتون و کلامتون و نحوه ابراز اونها و گرمی رابطه تون کار نمی کنید. و دارید این جوری انجام میدید که هر آنچه پیش آمد خوش آمد.
من هم خودم توی دوران عقد بستگیم این جوری بودم همیشه بی مهابا دست به عمل می زدم و این موضوع باعث شد که تمام 20 ماه نامزدی برای من و همسرم پر از خاطرات بد و بدتر باشه که دیگه اون دوران قابل برگشت نیست اما خیلی برامون تجربه شد و اینکه الان باید بهترین استفاده رو از در کنار هم بودن ببریم و خدا را شکر روز به روز روابطمون داره عاشقانه تر و پرمحبت تر از قبل میشه.
این موضوع رو به این دلیل گفتم که شما راهی رو که می تونی عاشقانه و با گرمی پیش بری با سردی و یه جورایی بچه بازی خرابش نکن و حتما حتما با مطالعه بیشتر روی تفاوتهای مرد و زن و همین طور دقت روی رفتارهای خودت سعی کن یه مدیر مدبر روی روابط تون باشی که همسرت هم روز به روز به شما دلگرمتر باشه!
موفق باشی عزیزم
اگه یه کم تند رفتم معذرت می خوام
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
سلام دوستان.چند روزي با هم خوب بوديم اما امروز صبح دوباره يه ماجراي ديگه پيش اومد.من يه مشكلي كه باهاش دارم اينه كه تو مسواك زدن خيلي تنبله و من هم در يك خانواده اي بزرگ شدم كه به اين چيزا خيلي اهميت ميديم بر عكس خانواده اون.اون الان يه دو هفته اي ميشه كه اصلا مسواك نزده !!!امروز ديگه حوصلم سر رفت . صبح يه ذره نوازشم كرد.منم موقعيت رو مناسب ديدم و بهش گفتم مگه نگفته بودي ديگه هر شب مسواك مي زني پس چرا ديگه رعايت نميكني.اصلا مسواكت كجاست؟؟
اونم با شوخي گفت ول كن بابا هر يه ماه يه بار مي رم جرم گيري !!!خيلي حرصم در اومد باز خودمو نگه داشتم گفتم من براي خودت مي گم براي پيريت.موقعي كه پير شدي ديگه هيچ دندوني تو دهنت نيست براي خودت بده.خلاصه ديدم اصلا اهميت نميده طبق معمول !!!
آخر سر حرصم در اومد گفتم تواصلا برات مهم نيست نامزد داري يه ذره به خودت برسي . تو اون ته داهات هم مردمش مسواك مي كنن.تا اينجا بهش بر نخورده بود و گفت من مال ته تر هستم.منم گفتم تو دنيا همه مسواك مي كنن جز تو يه نفر...
اونم بهش بر خورد و گفت چيه منو نمي پسندي؟؟؟از سرت هم زيادي ام.از اين حرفش خيلي ناراحت شدم.گفتم من از سرت زيادي ام.مگه من چي كم دارم؟؟گفت هيچي كم نداري(با حالتي كه يعني بس كن حوصلم سر رفت)
خلاصه الان هم اون از من دلخوره هم من از اون.
من كه خيلي بهم بر خورد.خودشو انگار از من بالا تر مي دونه.مي دونم چرا اين حرفو زد.ما يه خونه جديد خريديم براي زندگي مون.اون خونه رو به اسم من ميس خواد بخره و قولنامه شو هم به اسم من كرده.واسه همين حالا فكر مي كنه تو كره ي زمين اين يه نفر تكه ...البته كارش بزرگه ولي چه فايده كه اينجوري دلمو بشكونه.
دوستان من خيلي دوست دارم رومون به هم باز نشه.اما نمي دونم چيكار كنم.اون هر وقت عصباني مي شه راحت حرفشو مي زنه.اگه من بودم اين حرفو شايد بهش نمي زدم.
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
سلام
من شکوه شب هستم واین اولین پیام من واظهار نظره .متاهل هستم و 15 سال از ازدواجم میگذره ، 33 سال سن دارم و کارمند . بیوگرافی کوتاهی از خودم گفتم تا هم شما و هم بقیه دوستان کمی از من دانسته باشید . عزیزم صبر و حوصله و تدبیر لازمه اداره سکان زندگی متاهلیه چون در ابتدای این راه دراز هستنی پس برای ادامه بهتر و شاد زیستن می بایست خوب همسرت رو بشناسی این نیاز به گذشت زمان داره وهر روز بیشتر از روز قبل اورا خواهی شناخت حداقل عادتها و علایق را شناسایی خواهی کرد بعد به ترتیب اولویت دسته بندی کن نکات مثبت را قوت بده و ضعفها را با روی خوش و تدبیر و حوصله کم کم برطرف کن یادت باشه هیچ وقت شتاب در قضاوت نکنی ضمن آنکه باید با این عادت همسرت نه آنکه مدارکنی بلکه در جهت مرتفع نمودن تلاش کنی ( بطور غیر مستقیم بدون آنکه حساسیت آنرا بیشتر تحریک کنی ) :72:
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
يه اشكالي كه خيلي از زن و شوهراي جوون دارن اينه كه حس مي كنن تغيير دلخواهشون بايد يك شبه توي طرف مقابل ايجاد بشه. درحالي كه اصلا اينطور نيست.
اگه مشكل مسواك زدن شوهرتون يه مشكل خانوادگيه، شما بايد اين كار رو بهش ياد بدي، نه اينكه وادارش كني مسواك بزنه. درست مثل يه بچه كوچولو. ممكنه خنده دار باشه ولي واقعيت همينه. اون بايد به مسواك زدن عادت كنه و بايد اين عادت به تدريج درونش شكل بگيره.
بايد اونو تشويق كنين. (البته ديگه نميشه با قاقا لي لي سرشو كلاه گذاشت). مسواك زدن رو به صورت تفريحي انجام بدين. با هم مسواك بزنين. روي مسواك خميردندون بمالين و بدين به دستش (اگه فكر مي كنين به خاطر تنبليشه!!!)
ضمنا اگه همسر من هم راجع يه يك چيز پيش پا افتاده (البته از نظر من) خيلي گير بده، منم عصباني مي شم ديگه. شما هم يادتون نره كه مقايسه كردن شوهرتون با بقيه مخصوصا بقيه مردا كار خيلي اشتباهيه و به شدت روي اونا تاثير مي ذاره. خوبه اونم شما رو با بقيه خانوما مقايسه كنه؟؟؟؟؟؟
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
من الان 4 ماهه دارم سعي ميكنم كه مسواك بزنه.ولي نمي شه.الان كه ديگه مسواكش رو هم گم كرد راحت !!!
شبا كه مي رفت دستشويي براي خواب آخرا كه مي خواست بياد بيرون من مسواكشو ميگرفتم دستم و پشت در ميموندم هر وقت درو باز مي كرد مسواكو با شوخي ميدادم بهش و كلي ادا در مياوردم و اونم مي خنديد و اون شب مسواك مي كرد.ولي آخه خسته شدم.چقدر اينكارو كنم.اگه يه شب اين كارو نمي كردم اونم مسواك نمي كرد.بابا يعني نبايد خودش بفهمه؟؟؟الان كه ول كردم اين كارو ات
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
من هم خیلی دلم می خواد که همسرم به بهداشت دهانی خودش اهمیت بده اما خوب نمی دونم باید از کجا شروع کنم و چه جوری یادش بدم. در این مورد لطفا من رو هم راهنمایی کنید.
ولی خانوم نگار شما خیلی زود میرید سر اصل مطلب و رک و رو راست به قولی حرفتون رو به طرفتون میزنید و بعدش تازه انتظار دارید که طرف با حوصله و صبر با شما برخورد کنه! به قول یه خانومی جواب سنگ چیزی جز کلوخ نمیشه!
درسته که اشتباه از طرف همسرتون هست اما شما نباید این اشتباه رو به این صورت بیان کنید، خصوصا با این کلمات که تنها چیزی رو حل نمی کنه بلکه مساله رو به جاهای انحرافی هم می کشونه. شما باید منطقی تر و پخته تر عمل کنید و با کلماتتون به ایشون هم اجازه ندید که هر چیزی رو در قبال شما به زبون بیارن.
به نظر من وقتی مساله ای بین تون به وجود اومد بهتره به اصل مساله فکر کنید و بپردازید نه با نیش و کنایه و گفتن کلمات اجباری بحث رو به جاهای باریک بکشونید.
لطفا در مورد رفتار و کلماتتون تجدید نظر کنید.
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
ببخشيد پستم نصفه موند!الان كه ول كردم اين كارو (يعني نه اينكه تو عيد مسافرت بوديم نمي شد اين كارو كنم)تو كل عيد شايد 2 بار مسواك كرد.
همين الان شوهرم يه سر اومد خونه كار داشت.باهام يه جوري بر خورد كرد انگار نه انگار چيزي شده.منم زياد به روش نياوردم.ولي ازش ناراحتم
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
نگار عزیز سعی کن آروم باشی و در مورد اتفاق ها ی زندگیت بیشتر تامل کنی
من تاپیک شما رو از اول خوندم و فکر می کنم که هر دوی شما نسنجیده عمل می کنین دوست عزیز همسر شما شاید زود رنج باشه اما شما هم زمینه رو براش فراهم می کنی و بعضی مواقع هم شما تقصیری نداری و در برابر رفتار اشتباه همسرت برخورد درستی نداری.
نگار جان اینجا هر کسی نکته ای رو بهت گوشزد می کنه که می تونه بهترین راه رو نشونت بده اگه خودت بخوای
اما مطمئن باش اگه قبل از هر اقدامی تامل کنی و کمی فکر کنی خودت بهترین عکس العمل رو در برابر همسرت می تونی داشته باشی . بدون شک خودت بزرگترین کمک رو به خودت میکنی.
موفق باشی و خوشبخت.
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
اين توقع ما از خودمان است كه تعين ميكند چه كاري را انجام دهيم و چه كاري را انجام ندهيم.به جاي ايراد گرفتن از همسرت به خاطر عادتهايش به او بفهمان كه مرز و سطح توقع خودت از او چه قدر است و چه انتظاري از او داري.بقيه كارها خود به خود حل ميشود.به او بگو كه در ذهنت چه تصويري از همسر آينده ات داشتي و دوست داشتي كه شوهر آينده ات به نظافت اهميت بدهد و اگر او كارهايي رو كه دوست داري انجام بدهد رعايت كنه چه قدر جايگاه و منزلت او در تو بيشتر ميشود.بي پرده بهش بگو كه چه انتظاري ازش داري.
موفق باشي نگار جان
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
خانوم محترم مطمئن باشید همسر شما هم هزاران چیز را در شما نمی پسندد ولی به رویتان نمی آورد. خیلی خود را تحویل می گیرید. ایشان به هر حال چه بخواهید چه نخواهید همسر شما هستند و این وظیفه شماست که ادب را رعایت کنید و نخواهید ایشان را بنا به خواست خود تغییر دهید.
من چیز خاصی به شما نمی گویم. ولی فقط هشدار می دهم. یک مرد معمولا یک مرتبه بدش می آید از زندگی و کمتر شکواییه سر می دهد. از روزی بترسید که هیچ علاقه ای در وجود ایشان نسبت به شما نباشد. همین.
sorena_Arman
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
نگار عزیز شما گفتی که دوست نداری روتون به هم باز بشه درسته؟؟؟ (چیزی که خیلی مهمه) اما عزیزم خود شما هم داری زمینشو بوجود میاری اگر همسرت هم مقصره شما باید با خانمی و درایت خودتون مسائل رو جوری پیش ببری که از الان این جور حرفها بینتون پیش نیاد اگر براتون عادی بشه این تازه اول از بین رفتن حرمت هاست.
موفق باشی. راستی دختر خوب به حرف بچه ها گوش نمی دیا!!!!!
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
اگه شما با بوي دهان همسرتون مشكل دارين و اون به اين مساله بي توجه هست، به جاي مسواك ميشه از يه جايگزين ديگه هم استفاده كرد كه هم خيلي استفاده ازش آسونه و هم خيلي "خوشمزه":
براش " آدامس " بخرين.
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
من با بوي دهنش مشكل ندارم.يعني بو نميده.مشكل سلامتي خودشه.البته ديشب بدون اينكه من بگم مسواك كرد!!!حالا مشكل اصلي من مسواك كردن نبود.اين بود كه زود بهش بر مي خورد.خيلي حساسه.
البته يه چيزي تو اين چند روز فهميدم و اونم اينه كه موردي كه بيشتر بهش بر مي خوره بيشتر تو اين زمينه هست كه اون همش دوست داره حالت مرد سالاري خودشو حفظ كنه
بيشتر تو اين زمينه هاست كه بهش بر مي خوره
البته اصلا طرز فكر خوبي نيست.مثلا اگه ازش كاري بخوام مثلا بگم يه چايي بهم ميدي يا اونقدر لفت ميده بعد برام چايي مياره يا اينكه نمياره.در حالي كه تا به من بگم مي پرم براش ميارم.يا مثلا موقع خواب اون به چراغ اتاق نزديك تره ولي من بايد برقو خاموش كنم.اگه بگم تو خاموش كن تا صبح برق روشم ميمونه !!!
به نظرتون با اين اخلاقش چيكار كنم؟؟مبارزه كنم تا عادت كنه و عوض شه يا كوتاه بيام؟؟
چيكار كنم كه اينهمه براش مرد سالاري مهم نباشه؟؟
همش ميگه زن بايد در مقابل مرد ضعيف باشه.به نظرتون چه جوابي بدم و چه برخوردي كنم كه بفهمه زن و مرد مساوي ان؟؟البته بهم محبت ميكنه ها ولي بيشتر برخوردن هاش فكر مي كنم از اين طرز فكر ناشي مي شه
ضمنا اينم بگم كه من خيلي به حرفهاش گوش مي دم و مثلا تا موبايلش زنگ مي خوره زودي بلند مي شك ميرم براش ميارم.تا چايي بخواد ميريزم.هر كاري بگه زود پا ميشم انجام ميدم.به نظرتون كار من درسته
بارها شده هر دو دراز كشيديم ت. تخت و موبليلش تو پذيرايي زنگ خورده.قبل از اينكه اون به خودش تكوني بده من زود پاشدم و براش رفتم آوردم.كار درستيه يا بد عادت مي شه؟؟يا نكنه فكر مي كنه وظيفمه؟؟
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
عزیزم شوهر من هم همینجوریه مثل شوهر شما مرد سالاره تو خونه شون مثل اینکه بزرگتر همه است داداشاش از باباش حساب نمی برن اما از اون چرا .
البته خیلی مهربونه و سعی میکنه مشکلات همه رو حل کنه .
منم اوایل خیلی با این مسئله مشکل داشتم به قول شما فکر میکرد زن باید در مقابل مرد ضعیف باشه .
خیلی سر این مسئله اعصابم خرد شد .
اما کم کم با این مسئله کنار اومدم .آروم آروم بهش یاد دادم من هم یه شخصیت مستقل دارم و باید بهم احترام بذاره .
منم مثل تو همیشه نازشو میکشیدم و اصلا طاقت دوریشو نداشتم هر کاری میکردم که پیشم بشه تا اینکه به خودم اومدم دیدم این اونی نیست که اون میخواد به خاطر خودش سعی کردم آزادتر بذارمش.
حتی وقتی اون پیشم نمی موند تا صبح گریه می کردم یه بار اونقدر گریه کردم که راهی بیمارستان شدم .خیلی سخت بود.
اما بالاخره عادت کردم هم من هم اون .همه این کارا رو به خاطرز خودش به خاطر آزادی اون کردم .نمی خواستم اسیر من باشه .
اما نتیجه ای که گرفتم کاملا برعکس بود حالا اون به شدت به من وابسته شده و برای رسیدن به من هر کاری میکنه اخه مرتب در سفره و لی حالا منت صد نفر رو میکشه آبروش جلو همه دوستاو همکاراش رفته که یه روز زودتر بیاد پیش من .من به او و به خودم افتخار میکنم که همچی شوهری دارم .خودخواهیه اما شاید اگه من از هنرهای زنانه استفاده نمی کردم حالا شوهرم اینقدر منو دوست نداشت .
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
جالبه مي شه بيشتر توضيح بديد كه چيكار كردين؟؟
منظور هنر هاي زنانه هست مي شه چند مثال بزنيد تا من و بقيه هم ياد بگيريم؟؟
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
سلام نگار جان
خودت می دونی دوران عقد دوران شناخته و باید هم همسرت رو بهتر بشناسی هم با یک سری از رفتارها خو بگیری و با یک سری از رفتارها کنار بیایی به نسبت همسرت هم همین کارو می کنه
مطمئن باش همسرت هم در مورد خیلی از رفتارها ی تو به تناقض رسیده و ممکنه خیلی چیزها تو ذوقش خورده باشه همونطور که برای تو اینجوری بوده
این فقط در مورده تو نیست همه ی زوج ها اول زندگی همین مشکل رو دارن وزمان می بره تا بتونن همو قبول کنن
خواهر گلم بهتر یکم با سیاست بیشتری رفتار کنی تذکر هایی که به همسرت می دی یکم تنده و ممکنه این تندی باعث بشه همسرت بیشتر لج کنه و در مقابل رفتار تهاجمی بگیره یا همون مرد سالاری که خودت می گی اینا همه بازتاب رفتار خودته خانومی
هنر زنانه چیزی نیست که از کسی یاد بگیری این چیزیه که تو وجود تو هست فقط باید پرورشش بدی و ببینی که چه رفتاری باعث می شه همسرت نرم تر بشه آرومتر بشه و چه رفتاری اونو آتیشی و لجباز می کنه
سعی کن کاری کنی که همسرت تورو مایه آرامش خودش بدونه و همیشه از خستگش ها و مشکلاتش به تو پناه بیاره نه اینکه ازت فراری باشه اگه همیشه سرش غر بزنی خیلی زود فراری می شه و اونجوری کارت سخت تر می شه
خواهر گلم هیچ وقت نقص ها و رفتارهای اشتباهش رو مستقیم تو روش نزن و بخاطرش اونو تحقیر نکن سعی کن همیشه غیر مستقیم و با سیاست اونو متوجه کارهای اشتباهش کنی و خودت هم سعی کن اشتباهات رو پی در پی تکرار نکنی
موفق و پیروز باشی
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
طبیعت زنها همراه با ناز بودن و مردها همیشه به این ناز نیاز داشتنه .
اونها از زنی که مرتب زیر دستو پاشون باشه و خودشو بهش بچسبونه خوششون نمی یاد برعکس زنها که دوست دارند کسی مرتب کنارشون باشه همه جا همراهشون باشه .
برای همین ما گاهی اشتباه میکنیم بزار یه مثال برات بزنم مثلا من سایه چشم استفاده نمی کنم .یه دوستی دارم که عاشق سایه است روز تولدم بهم یه سایه بزرگ و خیلی قشنگ کادو داد .
اون بهترین و دوست داشتنی ترین چیز از نظر خودشو به من داد.اما به نظر من زیاد جالب نیومد آخه چیزی که برای اون لذت بخش بود برای من نبود.
می خوام بگم که همه ما دوست داریم برای عزیزانمون کاری رو بکنیم که اگه اونا اون کارو برای ما انجام بدن ما خوشحال میشیم .اما شاید اونا به اندازه ما از اون کار لذت نبرن یا به دلشون نشینه .
برای کمک کردن یا دوست داشتن باید نیازهای طرف مقابلمون رو براورده کنیم باید کاری کنیم که او دوست داره نه آنچه خودمون دوست داریم.
شاید من دوست دارم هر بار میاد به دیدنم برام گل بیاره! بنابراین من هم برای اون همین کارو میکنم اما اون نه تنها خوشحال نمیشه بلکه ممکنه ناراحت هم بشه و منو پس بزنه اون موقع است که من به خودم میگم من این همه به فکر اون بودم اما او حتی خوشحال نشد؟
و همین طور برای طرف مقابل من کارای خوب اونو نمی بینم چون اونها به نظر من خوب نیست .
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
من هم دلم می خواد که همسرم رو بشناسم و نسبت به نیازهای اون حساس باشم تا بتونم نیازهای ایشون رو برآورده کنم اما نمی دونم چرا و چطور میتونم این شناخت رو بیشتر کنم؟ آخه! همسرم هیچ وقت در مورد خودش حرف نمیزنه یا اگه سوالی در موردش بپرسم خیلی کوتاه و مختصر و مفید جواب میده. می دونم که همه چیز رو نباید به وضوح شنید و من میتونم از روی رفتارهاش بفهمم که به چه چیزهایی علاقه داره اما احساس میکنم در این مورد موفق نیستم و همش کارهایی رو که خودم دوست دارم برام انجام بده براش انجام میدم و این جوری احساس میکنم که چقدر به فکرشم. حالا می فهمم که چرا بعضی وقت ها رفتارها و گفته هام بازخورد مطلوبی نداره چون چیزی نیست که دوست داشته باشه!
خانوم نگار شما هم فکر می کنم که مشکل من رو دارید، چون شوهر شما هم مثل همسر من خیلی سعی نمی کنه که نیازهاش رو به شما بفهمونه، ولی به نظر من چیزی که مهمه اینه که ما یاد بگیرم که به خاطر خودمون همسرمون رو بهتر بشناسیم و مطمئنم که با نیرو و انرژی این کار رو انجام میدیم و موفق هم میشیم. مگه نه؟
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
با سلام فکر می کنم بحث داره جالب می شه چون دقیقا همسر من هم هیچ وقت از خواسته ها و علایقش حرف نمی زنه و من هم کاری رو می کنم که خودم دوست دارم .
از دوستی عزیز که در این زمینه تجربه موفق دارن خواهش می کنیم من و دوستان دیگه رو راهنمایی کنن....
البته نگار جون من هم مثل شما و دوستی عزیز خیلی همسرمو به خودم و خودمو به ایشون محدود می کردم نتیجهرو کاملا می دونید اما چند وقته که خیلی بهتر شدم البته به تعادل کامل نرسیدم اما فکر می کنم ایشون هم تغییر کرده...
-
به: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
كم پيش اومده كه مستقيما راجع به خواسته هام يا علاقه منديهام با همسرم حرف بزم. البته كليات گفته شده، مثلا اينكه به كوهنوردي علاقه مندم يا به سياست و ... اما جزئيات رو نمي گم. يعني اصلا به اين موضوع فكر نمي كنم كه بايد اين موضوع رو به زبون بيارم. اما طبيعتا اون كار رو انجام مي دم. يه مثال مي زنم:
در حال ور رفتن به كتري برقي كه خراب شده هستم. (از نظر من لزومي نداشته به همسرم بگم كه من به تعمير كتري برقي علاقه دارم!!!) همسرم منو ميبينه كه در حالي كه اخم كردم دارم پيچها رو باز مي كنم و احساس مي كنه كه من دوس ندارم اون كار رو انجام بدم. (چون اخم كردم !!) در حالي كه اگه من به كاري علاقه نداشته باشم اصولا اونو انجام نمي دم و خيلي هم در اين مورد لجبازم!! حالا خانمم مياد كه منو نجات بده (به خيال خودش) و يا باهام حرف مي زنه يا ازم مي خواد كه كار ديگه اي انجام بدم. (مثلا ميگه بيا جاي اين ميز رو عوض كن!!!!؟) و اگه خيلي هم دلش به حال من بسوزه خيلي اصرار مي كنه. درست در همين جاست كه مناز اينكه از كار مورد علاقه ام (تعمير كتري برقي) دارم جدا ميشم، كلافه مي شم و ... (توي همچين موقعيتهايي دوس دارم خانمم بياد مثل بچه ها جلوم بشينه و با دقت به كار من نگاه كنه و مثل بچه ها (ببخشيد ها من اينجوري دوس دارم ديگه!) ازم سوال كنه و راجع به كارم كنجكاوي كنه. البته نه خيلي كه مزاحم اون كار بشه ديگه.
من دوس دارم وقتي يه كاري رو دارم انجام مي دم، (روزنامه مي خونم، تلوزيون نگاه مي كنم، ...) همسرم بدونه كه من اون كار رو دوس دارم. پس "مزاحم" انجام كارم نشه. ديگه لازم نمي دونم هر دفعه بهش بگم "عزيزم من خيلي دوس دارم الان اخبار نگاه كنم!"
-
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
تو زندگی صبر کردن وگذشت زمان خیلی چیزا رو نشون میده نباید عجول بود و مرتب غر غر کرد.روز اول که من ازدواج کردم یکی از آشنایان که آدم جا افتاده ای هم بود یه چیز ی بهمن گفت که من همونو برنامه خودم قرار دادم و بد ندیدم شما هم گوش کنید شاید مفید بود اون گفت ::305:
1-به شوهرت فقط مهربونی کن مردا هیچی جز محبت نمی خوان 2-غر غر نکن 3 گیر نده و بازجویی نکن !
همه ما اینا رو میدونیم ولی خیلی کم بهشون عمل می کنیم
منم سعی میکردم به این حرفا عمل کنم .اما چیز مهمی که این وسط شوهرم بهم یاد داد این بود که:
وقتی محبت میکنی اصلا نباید برات مهم باشه که طرف فهمیده یا نباید به روش بیاری یا انتظار جبران کردن داشته باشی .
راست میگفت من بهش خیلی محبت میکردم ولی همیشه همه کارام یادم میموندو اگه اون یه کار ی برام نمیکرد سرخورده میشدم انتظار داشتم دقیقا هر کاری که من میکنم اونم یه مقابله به مثل بکنه .
به قول خودش من حسابگری میکردم و کار بی مزد و منت برا کسی انجام نمی دادم و مرتب توقع جبران داشتم اینو شوهرم بعد از یه دعوای سخت و طولانی بهم گفت .
راست میگفت من خیلی خودخواه بودم و اگه اون یه کار کوچیک برا من نمیکرد کلی بهش گیر میدادم یا اخم میکردم یا حالم گرفته میشد.هر چند من از اون بیشتر محبت میکردم اما دوبرابر به سرش منت داشتم که من فلان کارو و فلان کارو کردم شاید نمی گفتم اما با رفتارم نشون میدادم .
عوضش شوهرم می کفت من تورو اونقدر دوست دارم که اگه تو حتی منو دوست نداشته باشی برام مهم نیست اگه تو به من بد کنی خیلی خوشحالترم تا همه مردم به من خوبی کنن واقعا هم میگفت و به حرفش ایمان داشت .:203:
دیدم راست میگه خیلی از ما زنها با خودمون میگیم اگه یه کسی منو دوست داشته باشه منم دوستش دارم اما درست نیست ما باید یکی رو به خاطر خودش دوست داشته باشیم نه به خاطر اینکه اون منو دوست داره این میشه همون حسابگری که اینجو جاها خطرناک میشه !
یه مسئله دیگه اینه که من هر کار خودم دوست داشتم برا اونم انجام میدادم مثلا من دوست داشتم مرتب کنارش باشم خونه مادر شوهرم خیلی شلوغه 3تا پسر بزرگ دارن که وقتی من میرم اونجا هم اونا اذیت میشن هم خودم اما من یک سره میرفتم اونجا تا پیشش باشم فکر میکردم خیلی دارم فداکاری میکنم که ساعتها مانتو و روسری سرمه و دست و پام بسته شده که میام تا اونو ببینم .ودر عوض اون زحمت اومدن به خونه ما رو نمیکشه !با اینکه بهش چیزی نمی گفتم اما از رفتارو کارام می فهمید .