-
+چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
با سلام
من و شوهرم چند ماهی است که ازدواج کردیم و علاقه زیادی به هم داریم. با همدیگر مشکل خاصی نداریم ولی با مادر شوهرم مشکل بسیار داریم که فعلا به خدا سپردم که کمکم کند .
مدیر همدردی در موضوع قبلی که درخواست کمک کردم گفتند که انرژی ات را برای شوهرت استفاده کن ، ولی من نمی دونم چطور .
ولی اینبار راهنمایی که نیاز مبرم به آن دارم این است که چطور به خانه و زندگی ام روحیه بدهم
الان حدود یک ماهی است که شوهرم بی حوصله و دمق شده است ، همش میگه حوصله ندارم .
رفتاری نشون می ده که انگار استرس داره
آرامش نداره .
به نظرم زندگی برایش یکنواخت شده .
امکان مسافرت هم برایمان نیست .
با توجه به اینکه شوهرم از خانواده اش دور است ، من دلم می خواد شادش کنم ، علاقه مند به زندگی اش کنم . به زندگی ام نشاط زیادی بدم ، غرق خنده و شادی باشه . نمی خواهم زندگی ام رو به کسالت و یکنواختی بره ،
فکر کردم اگه هر کسی نظری بده ، هم مشکل من حل شده و هم این موضوع جدید مورد استفاده زوج های دیگه قرار می گیره .
کاش یک کتاب خیلی خوبی در زمینه" زندگی مشترک را شاد و محکم نگه داریم "وجود داشت .
یک موضوع دیگه هم هست که می خوام راهنمایی ام کنید ، من چطور باید تمرین دریا دلی کنم ؟
چطور ظرفیت پذیرش انتقاد را در خودم بالا ببرم ؟
شوهرم دائم از کارهای من ایراد می گیره ، چرا می گذاری ظرف ها جمع شود؟ آب حمام را سفت نبستی ؟ کفش هایت را واکس نمی زنی .
به نظرم این رفتار بیشتر بهانه گیری است و علت اصلی آن بی ذوق بودن به زندگی است ، ولی نمی دونم عکس العمل صحیح چیست .
دوست دارم از الان که اول زندگی ام است روش صحیح شوهرداری را بدانم .
دلم یک زندگی ایده آل می خواهد .
بلد نیستم
کمکم کنید
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام كيميا جان
من مهدي حيدري هستم
زندگي پيچيده شده در غم و شادي - زندگي يعني چرا تو اين كار را نكردي يا چرا اين كار را كردي - زندگي يعني خوشي
زندگي يعني غم زندگي يعني خوردن زندگي يعني روش من روش تو و ...
اين زندگي پيچيده و ملال آور و ... فقط با يك چيز روشن و جاويد ميماند با عشق
زندگي كسالتبار را به يك زندگي زيبا تبديل كرد با عشق
به زندگي رنگ ديگر بايد زد ميتوان با يك موضوع يك شهر را به آشوب كشيد و با همان موضوع نظم خاصي ايجاد كرد
مهارت زندگي جانم
مهارت در زندگي يعني به موقع همسرت را دوست داشته باشي به موقع به بهانهگيريهايش جواب دهيد به موقع با او همراه شوي
من ميگويم بايد بوسههاي عشق را به او بزني هر روز صبح كه از خانه بيرون ميرود بايد از او تمجيد نمايي و ...
ميدانم او ترك است و تركها از سه مسئله اساسي را سر منشاء قرار ميدهند:
1- هيجان به زندگي بدهي او بايد هيجان زده شود گل در سر ميز نهار - جكهاي بامزه و تعريف از او و ...
2- اهميت به او : به نظرم تو اين كت را بپوشي قشنگتر است اين ادكلن جديد خوب است اين لباسهاي كه پوشيدي به تو ميايد و ...
3- به بهانههاي او جواب مثبت بده و عمل نكن شير آب را سفت نبستي بگويي ببخشيد ميبندم كفشهايت واكس نخورده - ا يادم رفت ميزنم
و بعدها اين كارها را انجام بده و به يادش هم بياور
تركها رفتار گرم دارند از مهماني خوششان ميايد ولي آنها را در مهماني مسخره نكنيد بسيار مودبان و در جمع شوخي آنها وارد نشويد به شما تعصب دارند به هواي خودش بگذاري مهماني آنها را شاد ميكند.
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام عزيز دلم
اينقدر خودت رو اذيت نكن ما قرا نيست به هرآنچه در زندگي مي خواهايم برسيم سعي كن با نزديك كردن خودت به نيازهاي همسرت مثلا اگه حساس روي نظافت خونه وقت بيشتري رو صرف اين مطلب مني بعدشم براي تغيير روحيه نيازي به مسافرت نيست مي توني از همسرت بخواهي كه بريد سينما (سكانس آخر رو انتخاب كن) بعد براي برگشتن از ماشين استفاده نكن پياده مسافت زيادي رو طي كن مثل دوران نامزديتون شام نخوريد فيزيكتون رو براي يه رابطه شبانه خوب با همسرت آماده كني و بعد از رسيدن به خونه اين رابطه رو داشته باشيد بعد از اون يه شام ساده معملي توي بستر با همسرت ميل كن و بعد توي بغلش بخواب خيلي مفيده امتحان كن
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
با سلام و تشکر از شما بابت راهنمایی های خوبتان .
حرف های شما کاملا خوب و عملی است ولی جالب است بدانید تقریبا همه این کارهارا تا حدود زیادی همیشه انجام می دهم
هر روز نامه ای قشنگ را در جایی از خانه برایش می گذارم
علیرغم شاغل بودنم ، همیشه شام من و همسرم پلو با انواع خورشت هاست ، خودم سس های مخصوص ، ماست شیرین ، دوغ ترش ، سالاد های متنوع درست می کنم
کمتر پیش می آید املت بخوریم
چایی ، قهوه زیاد می آورم
میوه را می آورم و با عشق زیاد پوست می گیریم تا بخوریم
در خانه بهترین آرایش ها را انجام می دهم
لباس های متنوع می پوشم
صبح زود قبل از خارج شدن از منزل ، همه خانه را مرتب و تمیز می کنم .
همه فامیل می دانند که من به شوهرم احترام زیادی در جمع می گذارم .
نمی دانم چی کار باید بکنم ؟
مثلاً الان 12 روز است که وقتی به خانه می رسم ، با هیجان سلام می کنم ، خبرهای خوش برایش می آورم ، سریع لباس عوض می کنم ، آرایش می کنم ، (برعکس اکثر خانم ها ، من در خانه همیشه آرایش دارم ) ، با لبخند او را می بوسم ( شوهرم جلوی بوسیدن من را می گیرد یا مانع می شود که علت آنرا نمی دانم ) ، به صحبت با او می نشینم ، بعدش چایی ، میوه
و بعد غذا درست می کنم
بیشتر اوقات ، احساس می کنم من را مسخره می کند ، خیلی ایراد می گیرد ، خیلی غر میزند ، بهانه گیری می کنه
نمی دونم چطور حالتی را ایجاد کنم که زندگی از صفر کیلومتر ، با حرف های خوب شروع بشود . با اعمال خوب شروع بشه .
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
كيميا جان
سلام
اگه همه اينكارها را واقعا انجام ميدهي چار شوهرت غر ميزند و بهانهگيري ميكند مگه مريض است دور از جان
ببخشيد صراحتا صحبت مي كنم مردها وقتي بهانهگيري ميكنند يا غر ميزنند از چيزي ناراحتاند
شما عين عشق و زندگي را با او بازي ميكنيد بر خلاف همسر بنده
نميدانم خدا چه صلاحي دارد اما شكر
شايد ميخواهد انسانها را با هم به كمال برساند
داغ دل مرا تازه كرديد چون اگه خانم من يكي از كارهاي شما را انجام ميداد من صد كار ديگر انجام ميدادم
پس شما هم كمي بيمحلي كنيد شايد بخودش بيايد
نه اينكه با او جر و بحث كنيد مانند زنان ديگر باشيد كه حال شوهرشان را ميگيرند و رد هيچ ايرادي بر جا نميگذارند
شايد بيش از حد او را لوس كردهايد.
معمول رفتار كنيد شايد او عشق رمانتيك نميخواهد و شايد هم مسئلهاي او را آزار ميدهد.
اول از او بپرسيد با حقههاي زيركانه زنان كه او بوي نبرد بپرسيد كه مشكلش چيست؟
اگر مشكلي نداشت
پس خودش را لوس ميكند بايد بي محلي كنيد و مانند زنهاي ديگر با او رفتار كنيد ولي بدانيد هر رفتاري كه شما ميكنيد و به شوهرتان عشق و محبت ميكنيد خدا به شما اجر ميدهد و شما را بزرگ و بزرگتر ميكند.
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام كيميا جان
منم تقريبا تازه ازدواج كرده ام و بايد بگويم كه شوهر من هم گاهگداري از من ايراد مي گيرد ولي من اصلا ناراحت نمي شم به خاطر اينكه فكر مي كنم چون من براش مهم هستم ازم ايراد مي گيره و دوست داره كه من ايده ال بشم . يعني اگه ايراد نمي گرفت و بي اهميت بود بيشتر ناراحت مي شدم اينجوري حداقل به ايراداهاي خودم پي مي برم و درستشون مي كنم هر چند كه منم همون موقع خيلي ناراحت مي شم خيلي زياد و احساس مي كنم كه به قول شما من و مسخره كرده ولي توي دلم نمي ريزم يعني ازش ناراحت نمي شم و زود فراموش مي كنم وسعي مي كنم اونجور كه اون مي گه رفتار كنم خوب توهم همون كارهايي كه اونم مي گه بكن مثلا كفشتو واكس بزن يا شير حموم سفت ببند يا هر كار ديگه ايي كه ايراد مي گيره انجام بده البته من گاهي اوقات از اين ترفند استفاده مي كنم تا يك كم كارهاي خودم و كم كنم . مثلا اون هميشه مي گه كه تو خوب جارو نمي كني منم هر وقت مي خوام جارو كنم مي گم عزيزم مي شه شما جارو كني شما خيلي خوب جارو مي كني من قدرت ندارم و نمي تونم خيلي خوب جارو كنم اينجوري هم يك كم كار خودم و كم كردم هم اينكه اون شايد متوجه بشه كه گاهي اوقات اگه ايراد نگيره به نفع خودشه :D:227:
دوم اينكه شايد همسر شما مشكلي در سر كار برايش پيش اومده يا از نظر مادي مشكلي پيدا كرده كه نمي خواهد شما را نگران كنه و با شما مطرح كنه شايد هم دلش براي خانواده اش تنگ شده . چرا به مادرشوهرت سر نمي زنيد ؟ سعي كن ديگه از مادرش پيش خودش بد نگي اون حق داره از اين مسئله ناراحت بشه اخه اون مادرشه :47: شايد دلشو توي اين قضيه شكوندي ؟ به ديدن خانواده درجه يك ايشان برويد البته با توافق خودش
به نظر من اگه نتونستي علتش و بفهمي از خودش بپرس . اون به خاطر ارايش كردن تو يا شام درست كردن تو كه افسرده نيست يعني مي خوام بگم گاهي اوقات ممكنه همه چي از نظر مادي و ظاهري درست و روبه راه باشه ولي از نظر عاطفي و باطني نه يعني شايد شما اونجور كه بايد با ايشان رفتار نمي كنيد .
توي دوران مجردي برات پيش نيومده خيلي ناراحت باشي عصبي باشي و يا به يك نوعي خودخوري كني بعد مامانت يا پدرت بهت مي گن اخه اين بچه چي كم داره اينكه همه چيش فراهمه مگه ديگه چي ميخواد ما كه همه كار براي اين مي كنيم بعد تو هم بگي مگه همه چي رخت و لباسه يا مگه همه چي اين چيزاست كه مي گيد
من مي گم شايد شوهرت دوست داره تو مستقيم ازش بپرسي كه چي شده و چرا اينجوري شده يا شايد دوست داره تو دركش كني و خيلي چيزها رو خودت بفهمي بالاخره خانومها بايد خيلي ذكاوت از خودشون نشون بدن و خيلي چيزها رو از حسشون پي ببرن :303::shy:
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
با سلام و درود به هنرمند
همه حرف های شما شوکی به من وارد کرد به خصوص جمله آخر که نوشته بودید
" شايد دوست داره تو دركش كني و خيلي چيزها رو خودت بفهمي بالاخره خانومها بايد خيلي ذكاوت از خودشون نشون بدن و خيلي چيزها رو از حسشون پي ببرن"
دقیقا همین جمله را از خودش ماه ها پیش شنیدم .
این جمله هم شنیدم : دوست دارم ایده آل باشی.
پس من باید ناراحتی را سریع فراموش کنم . خودم از صفر کیلومتر شروع کنم و اگه بازم ناراحت شدم زود فراموش کنم تا روی هم انباشته نشود .
اونوقت به نظر شما این مهربانیهای من ، کارهایم برای شوهرم عادت نشود ؟
چی کار کنم که این کارها در دراز مدت تبدیل به وظیفه و عادت نشود ؟
یا اینکه فعلا به خاطر مشکلات روحی اش به کارهایم ادامه دهم ؟
چی کار کنم فضای خونه غرق شادی بشه ؟
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام كيميا :72:جون از اينكه اينقدر با ذوق و خونه داري و عليرغم اينكه شاغلي اينقدر براي زندگي و همسرت وقت ميگذاري واقعا بهت غبطه ميخورم اما واقعيت اينه كه ادما بيش از اونچه كه فكر كني با هم تفاوت دارند توي كتابي به نام 5 زبان عشق خوندم كه ادمها زبانهاي متفاوتي براي ابراز عشق و همينطور درك محبت از همدارند اگر تونستي حتما اين كتاب رو بخون :303:اولين قدم اينه كه زبون ابراز عشق خودت و همسرت رو بشناسي شايد راههايي كه تا به حال براي ابراز محبت به شوهرت استفاده كردي با زبون عشق او مطابقت نداشته مثلا اگر بوسيدن رو دوست نداره ديگه سعي كن از اين روش براي ابراز علاقت استفاده نكني با توجه به چيزهايي كه دربارش گفتي من حدس ميزنم كه زبون عشق شوهرت انجام خدمات باشه افراد با اين ويژگي رو كارهاي معمولي وروزمره زوم ميكنند و دلشون ميخواد كه اين كارها خوب و بدون نقص انجام بشه و وقتي كه شما براي انجام اين كارها دقت بيشتري به خرج بدي و وقت بيشتري بذاري احساس ميكنند كه مورد توجه و محبت واقع شدن اونها اصلا با ابراز محبت كلامي مثل نوشتن نامه هاي قشنگ كه گفتي و ابراز محبت لمسي مثل بوسيدن كه گفته بودي انجام ميدي رابطه اي ندارند به نظر من بهتره مدتي انرژيت رو صرف امتحان راهي بكني كه اون دوست داره .برات ارزوي موفقيت مي كنم.
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
خواهش مي كنم كيميا جان
پس سعي كن حساسيت و كم كني و در مورد سوالات بايد بگم كه بهتره هرزگاهي كمي تنوع بدي يعني هميشه هميشه همه چي سر جاي خودش باشه يا همه چي خيلي عالي باشه خوب نيست هرزگاهي هم ميتوني به خودت اوانس بدي و كمي ساده تر همه چي و برگزار كني .فضاي خونه با شام و سفره و ارايش شاد نمي شه بايد خودت سرحال باشي نه سفره بايد خودت دروني سرحال باشي نه صورتا ( ارايش ) سعي كن هميشه چه توي رفتارت چه توي لباس پوشيدنت چه توي اشپزي تنوع ايجاد كني منظورم اين نيست كه هميشه بهترين لباسها و ارايشها رو بكن و بهترين شامها رو درست كن بعضي اوقات لازمه ادم معمولي باشه ، خودموني باشه ، جوليده پوليده باشه اينجوري هم براش عادت نمي شه كه بعد از مدتي براي شما حكم وظيفه رو داشته باشه هم يك تنوعي توي كارات ايجاد كردي و كمي هم وقت پيدا مي كني كه به خودت فكر كني براي خودت باشي اگه اينجوري پيش بري زود خسته مي شي و ديگه نمي توني هميشه اينجوري باشي با توجه به اينكه شما كار هم مي كنيد
به گونه ايي رفتار كن كه تا هميشه بتواني همان گونه باشي
از موزيكهاي متنوع( با توجه به موقعيت روحي فكري ) استفاده كن
موفق باشي
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام
نمی خوام قضیه رو بدتر کنم ولی پیشنهاد می کنم کمی روی رفت و آمدهای همسرت ریز شی و دقت کنی همچین بوهای خوشی از این مطلب بلند نمی شه!!!
شرمنده که اینقدر صریح گفتم
خوش باشید
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام به دوستان خوبم .
ممنونم بابت نظرهای قشنگتان .
در مورد سوال merka باید بگویم که شوهرم اصلاً بعد از کارش جایی نمیره ، از بابت اینکه ممکنه کسی تو زندگی اش آمده باشد ، خیالم کاملاً راحت است .
من می دونم مشکل شوهرم چیست ولی راه های شاد کردن او و به طور کلی شوهر داری را به طور کامل نمی دانم .
اینکه چه موقع محبت و چه موقع بی توجهی و .... را چطور و کی نمی دانم .
مثال های واضح رفتاری مد نظرم است .
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
بهترین همسران دنیا!
آشنایی با برخی مهارت های همسر داری
1- شاد باشیم؛ شاد بودن همیشه ارزشمند است، پس سعی کنیم خود را خوشحال و سرحال نشان دهیم تا خستگی را از تن شریک زندگی خود دور کنیم.
2- صبور باشیم؛ اگر رفتار همسرمان را خوشایند نمیدانیم بهتر است با حوصله و تأمل و در شرایط مناسب او را از چگونگی رفتارش آگاه کنیم.
3- منطقی رفتار کنیم؛ مسایل را منطقی و درست بررسی کنیم و به جای منافع شخصی، مصالح زندگی مشترک را در نظر بگیریم و بیطرفانه قضاوت کنیم.
4- کم توقع باشیم؛ از همسرمان آنقدر انتظار داشته باشیم که بتواند به انتظارات پاسخ دهد.
5- مثبتنگر باشیم؛ با بیاد آوردن لحظات شیرین زندگی بدبینی را از خود دور کنیم، به رفتارهای خوب همسرمان بیشتر بیندیشیم و جنبههای خوب زندگی را فراموش نکنیم.
6- خوشبین باشیم؛ داشتن نگاه خوشبینانه به زندگی و اطرافیان باعث ایجاد آرامش و بذل محبت و عاطفه میشود.
7- یکدل باشیم؛ درک متقابل موجب ایجاد تفاهم میشود و یکدلی به وجود میآورد.
8- شنونده ی خوبی باشیم؛ هنگامی که همسرمان با ما صحبت میکند حتیالامکان به چشمان او نگاه کنیم و یا با اشاره و سرتکان دادن نشان دهیم که به حرفهای او توجه داریم.
9- مشوق همسر خود باشیم؛ برای رفتارها و صحبتهای همسرمان ارزش قائل شویم و با یادآوری موقعیتهای موفق گذشته ، او را تشویق کنیم تا آینده ی بهتری داشته باشد.
10- به پیشرفت یکدیگر اهمیت دهیم؛ آنقدر صمیمی باشیم که پیشرفت و ترقی همسرمان یکی از آرزوهای ما باشد، در حقیقت اولین کسی که از این پیشرفت سود میبرد ما هستیم.
11- خوش قول باشیم؛ برای حرفها و قولهای خود ارزش قائل شویم و خود را در مقابل آنها مسوول بدانیم خوشقولی نشانه ی احترام به خود و همسر است.
12- به شخصیت همسرمان احترام بگذاریم و حرمت یکدیگر را نزد خانواده و دوستان و ... حفظ کنیم.
13- ارتباط کلامی و عاطفی خود را حفظ کنیم؛ سعی کنیم با همسر خود درباره ی مسائل مختلف گفتگو کنیم. صحبت کردن بهترین راه آگاهی از افکار و احساسات همسر میباشد.
14- با یکدیگر مهربان باشیم؛ همسرمان را جزئی از وجود خود بدانیم، محسناتش را بازگو کنیم، برایش خوبی بخواهیم و در راه کمک به همسرمان تمام تلاش خود را به کار ببریم. با مهربانی میتوانیم مالک قلبهای یکدیگر باشیم و رابطه ی گرم و صمیمی بر قرار کنیم.
15- محبتپذیر و قهر گریز باشیم؛ منش توأم با مهربانی و دوری از قهر و کینه صفت همسران فداکاراست. تلاش کنیم که آیینه ی زندگیمان شفاف و بدون غبار کدروت باشد.
16- راستگو باشیم؛ صداقت و راستی از بهترین سرمایههای زندگی مشترک است. هرگز نباید به دروغ و نیرنگ متوسل شویم حتی اگر حقیقت به نفع ما نباشد. فراموش نکنیم که دروغ پایههای زندگی را سست میکند.
17- محیط خانواده را با صفا کنیم؛ فضای عاطفی خانواده باید چنان مطلوب و دوست داشتنی باشد که همسرمان در آن احساس رضایت خاطر کند و از امنیت روانی برخوردار باشد.
18- به ارزشهای دینی، اخلاقی و خانوادگی پایبند باشیم؛ ارزشها از ارکان و ستونهای اصلی خانواده محسوب میشوند و مقید بودن به ارزشها موجب دوام و استحکام خانواده میشود و اصالت آن را حفظ میکند.
19- به نیازهای همسر توجه کنیم؛ رفتار دلنشین و توأم با متانت موجب میشود خواستههای خود را به راحتی بیان کند.
20- بهداشت روانی همسر را تأمین کنیم؛ در سایه ی سلامت جسمی و روانی میتوانیم به هدفهای خود برسیم، بنابراین باید به رفتار او توجه نماییم و از افسردگی و خمودیش جلوگیری کنیم.
21- با یکدیگر مشورت کنیم؛ هر یک از همسران باید حق داشته باشند نظر و پیشنهاد خود را بیان کنند. با مشورت کردن، راه رسیدن به زندگی سالم کوتاه تر میشود.
22- قدرشناس باشیم؛ از همسرمان به خاطر انجام وظایف، مسوولیتها و همکاریهایش قدردانی کنیم برای ابراز سپاسگزاری و تشکر به کلمههای خاصی نیازمند نیستیم!
23- احساس مسوولیت داشته باشیم؛ هر یک از همسران باید خود را در مقابل کاری که برعهده گرفتهاند متعهد بدانند و از انجام دادن آن شانه خالی نکنند.
24- برنامهریزی کنیم؛ در حقیقت برنامهریزی به زندگی خانوادگی نظم و سامان میبخشد.
25- الگوی خوبی باشیم؛ طوری رفتار کنیم که الگوی رفتاری مناسبی برای همسر و فرزندان خود باشیم.
26- خود را به جای همسرمان بگذاریم؛ دنیا را از دریچه ی نگاه او ببینیم و از خود بپرسیم : «اگر من جای او بودم چه میکردم؟»
27- به خواستهها و افکار یکدیگر احترام بگذاریم؛ فراموش نکنیم که ازدواج پیمان همکاری و تشریک مساعی است.
28- میانه رو و متعادل باشیم؛ حضرت علی (ع) فرمودهاند «خیرالامور اوسطها»، پس اگر در تمام امور زندگی (خوردن، خوابیدن، مسافرت و حتی محبت کردن و...) اعتدال را رعایت کنیم کمتر دچار مشکل میشویم.
29- با جملات زیبا از همسر خود دلجویی کنیم؛ یک جمله ی شورانگیز میتواند طوفانی از خشم وغضب و نفرت را خاموش کند و بنای زندگی را از خطرات گوناگون دور سازد.
30- روابط زناشویی را بسیار مهم بدانیم؛ عدم توجه به این روابط موجب ایجاد مشکلات مختلف خانوادگی، روحی و روانی برای هر یک از طرفین میشود و زندگی را با خطرهای جدی روبرو میکند.
31- به همسر خود بگوییم که من به خاطر عشق به تو همه ی سختیهای زندگیمان را میپذیرم چنین جملاتی باعث دلگرمی او میشود.
32- همسر خود را راضی کنیم؛ باید طوری رضایت همسرمان را جلب نماییم که مطمئن باشیم هیچ وقت ما را ترک نمیکند و یا در هیچ مشکلی ما را تنها نمیگذارد.
33- با متانت و صداقت قبول کنیم که در بعضی از کارها همسرمان شایستهتر است.
34- برای سخن و پیشنهاد همسرمان احترام قائل شویم و خود را عقل کل ندانیم. باور داشته باشیم که همیشه همه چیز را همگان دانند.
35- سختیها و مشکلات محیط کار را در حد ضرورت با همسرمان در میان بگذاریم؛ هم فکری بار مشکلات را سبکتر مینماید.
36- فرمان ندهیم؛ نباید خانه را به پادگان تبدیل کنیم، متوجه باشیم که خانه کانون عشق و محبت است نه محل یکه تازی و خشونت.
37- تعصبات غلط و افکار مزاحم را از خود دور کنیم؛ افکار مزاحم مانند خوره، سلامت روانی انسان را از میان میبرند. بهتر است به جای اعمال تعصبات دست و پاگیر انرژی خود را صرف توجه به همسر و خانواده نماییم.
38- از ازدواج خود اظهار پشیمانی نکنیم؛ زندگی و روابط خود را با دیگران مقایسه نکنیم و از یاد نبریم که زندگی هر کسی مطابق سلیقه و عقل و درایت او اداره میشود.
39- روی نقاط ضعف همسر خود انگشت نگذاریم؛ هر فردی ممکن است در موارد مختلف دچار ضعف باشد آشکار کردن و بزرگ جلوهدادن این نقاط ضعف موجب ایجاد کدورت میشود. هرگز نباید از نقطه ضعفها به عنوان اسلحهای برای سکوت یا شکست دادن همسر استفاده کنیم.
40- مقابله به مثل نکنیم؛ از رفتارهای تلافی جویانه بپرهیزیم و سعی کنیم به جای مقابله به مثل، رفتار مناسب را به او یادآوری نماییم.
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
نامه ی تشکر آمیز همسری به همسری
متشکرم:
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.
برای همه وقت هایی که به حر ف هایم گوش کردی.
برای همه وقت هایی که به من شهامت و جرأت دادی.
برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.
برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.
برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.
برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.
برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.
برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من هستی.
برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم".
برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.
برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.
برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.
برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.
برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.
برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.
به خاطرهمه این ها، هیچ وقت فراموش نکن که:
همیشه برای گوش دادن به حرف هایت آمادگی دارم.
همیشه پشتیبانت هستم.
من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.
فقط کافی است چیزی از من بخواهی، بلافاصله از آن تو خواهد شد.
می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.
من کاملاً به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.
در دنیا تو از هر چیزی برایم مهمتر هستی.
همیشه دوستت دارم، چه به زبان بیاورم چه نیاورم.
همین الان در فکر تو هستم.
تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.
من همیشه برای تو این جا هستم و دلم برایت تنگ است.
هر وقت که احتیاج به درد و دل داشتی روی من حساب کن.
تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
آهو جان ، سلام
بابت دو تا پاسخ بسیار قشنگت ممنونم .
هر دو تا بسیار ارزشمند است
کاش می تونستم اینطوری باشم
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
اگر بر این باورید عشقی که از آغاز ازدواج نسبت به همسرتان داشتهاید بدون تلاش شما تا ابد باقی خواهد ماند و همواره در زمان بروز مشکلات به کمک شما خواهد آمد، در اشتباهید.
متاسفانه اگر برای تازه نگه داشتن عشقتان تلاش نکنید، خیلی زود روابط گرم زناشویی به سردی یک عادت روزانه خواهد شد!
اگر شما هم از آندسته آقایانی هستید که تصمیم دارید در روابط خود با همسرتان همواره معجزه ی عشق را به وضوح ببینید، میتوانید روی ایدههای کاملا عملی این مقاله حساب کنید:
فکر نمیکنم برای اجرای یک نقشه ی عاشقانه، پختن نیمرو کار سختی باشد.
یک شب به همسرتان بگویید که قصد دارید شما شام را آماده کنید! به شرطی که او وارد آشپزخانه نشود.
هر چند که همین پیشنهاد به تنهایی باعث رضایت خاطر همسرتان میشود، اما شما که یکی از مردهای موفق هستید همیشه برگی برنده در آستین خواهید داشت!!!
با سس قرمز روی نیمرو شکل یک قلب را بکشید، حتی میتوانید کنار قلبتان جملهای بنویسید. همهچیز بستگی به سلیقه ی خودتان دارد.
حالا وقت آن است که همسرتان را به صرف یک شام عاشقانه دعوت کنید.
اما اگر شما از آن دسته آقایانی هستید که دست به سیاه و سفید نمیزنید ولی میخواهید رمانتیک باشید؛ میتوانید این روش را روی یک پیتزا اجرا کنید.
مطمئنا دیدن چهره ی همسرتان، زمانی که جعبه را باز میکند، باعث دلگرمی شما خواهد شد!
در این جا روی صحبت با خانمهاست. لطفا به همسرانتان اجازه خوب بودن را بدهید!!! مطمئنا شما بیشتر از هر کس دیگر آنها را میشناسید و قدرت پیشبینی رفتارشان را دارید، اما لطفا از این قدرت علیه نقشههای آقایان استفاده نکنید!
کافی است مچ همسرتان را وقتی مشغول آماده کردن مقدمات یک نقشه ی عاشقانه است بگیرید! آن وقت همهچیز عوض خواهد شد و شاید همسرتان دیگر به دنبال راهی برای نشان دادن علاقهاش نسبت به شما نگردد.
پیشاپیش از همکاری صمیمانه شما سپاسگزاریم!
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
دوران نامزدی من وهمسرم سرشار از شادی و عشق بود و این عشق به قول آهو باید با تلاش حفظ گردد ، تقریباً همه راه هایی که دوستان نوشته بودند رفتم ، ولی همچنان همسرم مانند دوران نامزدی شیفته و عاشق من نیست .شاید هم تصور من چنین است و انتظارات من زیاد است .
نمی دونم واقعاً زندگی بعد از عروسی به خاطر مشغله مالی اینقدر سرد می شود ؟
ظهر کهه به خانه می روم چه کارهایی انجام دهم تا او خوشحال گردد ؟
من باید کم محلی کنم یا نه ؟
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام کیمیا
کلا روشهای منفی در خانواده نتیجه عکس میده... حتی به ظاهر اگر در کوتاه مدت به نظر مثبت برسه....
به نظرم اگر شما سری به انجمن هایی بزنی که من لینک آنها را در ذیل آورده ام، کاملتر و بهتر می توانی به نتیجه برسی. فراموش نکن مداومت و استمرار در یک روش نتیجه بخش تر از خود روش هست. معمولا زمان عنصر اساسی تغییرات مثبت در خانواده محسوب می شود:
- شوهران از زنان چه می خواهند؟!
- خصوصیات مثبت شوهرم
- چگونه با همسرمان برخورد کنیم؟
- فقط خانمها بخوانند....
گوش کردن از حرف زدن مشکلتره....!
مقصر من هستم یا شوهرم؟!
مهارتهای ارتباطی...
آموخته ام ....
همچنین مطالب دیگری که بهتر است در تالارهای همدردی گشتی بزنید... تا اطلاعاتتون کامل بشود... بعد از این نوبت تمرین و تمرین و تمرین است.
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام آقای سنگ تراشان
از راهنمایی ارزشمند شما ممنونم .
وقتی شما من را راهنمایی می کنید به فکر فرو میروم حتی باور کنید راهنمایی های قبلی شما را چاپ کردم و در کیفم گذاشتم و گهگاهی نگاهی می اندازم تا مصمم تر به انجام آن باشم .
سعی می کنم مطالبی را در موضوعات ارسالی نوشته شده است را به مرور زمان تمرین کنم .
به طور کلی مطالب نوشته شده کلیات رفتارهایی را نشان می دهد که باور کنید سعی کرده ام اجرا کنم مثل گوش دادن ، صبور بودن ، تعریف و احترام به او ، محبت .اگرچه هیچ وقت نمی گویم که این رفتارها را صد در صد و بدون نقص داشته ام
شوهرم واقعا از دوری خانواده اش و مشکلات دیگری رنج می برد و من دوست دارم روش هایی عملی و جزئی تر برای کمک به او انجام دهم ، شوهرم را خیلی دوست دارم .او هم من را دوست دارد . دلم می خواد کمکش کنم تا غرق شادی بشه و زندگی مون مثل نامزدی سرشار عشق بشود .
.
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام به همه دوستان
از همه بابت راهنمایی هایشان ممنونم
مدتی است که دوباره شوهرم مثل دوران نامزدی ، مهربان و آرام رفتار می کند و علت آن این بود که به پیشنهاد من به دیدار خانواده اش رفتیم و علیرغم غر زدن مادرش من سکوت کردم و جلوی خود او حرف هایی منطقی و محبت آمیز بر زبان آوردم و خلاصه اینکه خدا را شکر که زندگی ام فعلا آرام است .
خدایا کاری کن که زندگی ام همیشه به همین آرامش باقی بماند ، می ترسم تا چند وقت دیگر دوباره همه چیز تکرار شود .
-
یک کار شگفت انگیز
[/i]دلم می خواهد کارهایی انجام دهم که شوهرم شگفت زده شود .
پیش خود بگوید عجب همسر بافهم و درکی ؟
کاری یا کارهایی انجام دهم که واقعا روی ذهن و قلبش تاثیر زیادی بگذارد .
کتابی ، مقاله ای ، حرفی ، نظری ندارید ؟
از شما خواهش می کنم اگه چیزی به ذهنتان می رسد برایم به صورت عامیانه بنویسید .:203:
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, دست شو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم. من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, 30درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد. زنی که بیش از 10 سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون 10 سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده, اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم. بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد, چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود.بلاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد. فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست, وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز این که در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم.اون درخواست کرده بودکه در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم, دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه! این مسئله برای من قابل قبول بود, اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که بیاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه اوردم و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرمو راه ببرم. خیلی درخواست عجیبی بود, با خودم فکر کردم حتما داره دیونه می شه. اما برای این که اخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم. وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای "دوی"تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت: به هر باید با مسئله طلاق روبرو می شد, مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره. مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره. جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود 10متر مسافت رو طی کردیم. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو! نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم. بالاخره دم در اون رو زمین گذاشتم, رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت, من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم, می تونستم بوی عطرشو اسشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود. با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سالهاست که ندیدمش, من از اون مراقبت نکرده بودم. متوجه شدم که اثار گذر زمان بر چهره اش نشسته, چندتا چروک کوچک گوشه چماش نشسته بود,لابه لای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟! روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم. این زن, زنی بود که 10 سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود. روز پنجم و ششم احساس کردم, صیمیت داره بیشتر وبیشتر می شه, انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره. من راجع به این موضوع به "دوی" هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم, با خودم گفتم حتما عظله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد. یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند.با صدای آروم گفت: لباسهام همگی گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کردم, انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد, ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود, انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم. پسرم این منظره که پدرش , مادرش رو در اغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزئ شیرین زندگی اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد.من روم رو برگردوندم, ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم. همون مسیر هر روز, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی.دستهای اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم, درست مثل اولین روز ازدواج مون. روز آخر وقتی اون رو در اغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم. انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه, من در حالی که همسرم در اغوشم بود با خودم گفتم: من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم. اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم, وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم, نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم, تردید کنم. "دوی" در رو باز کرد, و من بهش گفتم که متاسفم, من نمی خوام از همسرم جدا بشم! اون حیرت زده به من نگاه می کرد, به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟ من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم, من جدایی رو نمی خوام, این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم. به هیچ وجه نمی خوام اون رو از دست بدم. زندگی مشترک من خسته کننده شده بود, چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشته هیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی دونستیم. زندگی مشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر که اون رو از یاد برده بودیم. من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم. "دوی" انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت. من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم. دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟ و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم: از امروز صبح, تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم, تو روبا پاهای عشق راه می برم, تا زمانی که مرگ, ما دو نفر رو از هم جدا کنه. درسته, جزئیات ظریفی توی زندگی ما هست که از اهمیت فوق العلاده ای برخورداره, مسائل و نکاتی که برای تداوم و یک رابطه, مهم و ارزشمندند. این مسایل خانه مجلل, پول, ماشین و مسایلی از این قبیل نیست. این ها هیچ کدوم به تنهایی و به خودی خود شادی افرین نیستند. پس در زندگی سعی کنید زمانی رو صرف پیدا کردن شیرینی ها و لذت های ساده زندگی تون کنید. چیزهایی رو که از یاد بردید, یادآوری و تکرار کنید و هر کاری رو که باعث ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بیشتر و بیشتر بین شما و همسرتون می شه, انجام بدید. زندگی خود به خود دوام پیدا نمی کنه. این شما هستید که باید باعث تداوم زندگی تون بشید. اگر این داستان رو برای فرد دیگه ای نقل نکنید هیچ انفاق نمی افته, اما یادتون باشه که اگه این کار رو بکنید شاید یک زندگی رو نجات بدید
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام آرش
با خواندن مطالبی که نوشته بودید به فکر فرو رفتم و یاد دوران نامزدی ام افتادم ، یاد شعرهای ساده و بی قافیه ای که برایش می سرودم ، یاد عطرهای متنوعی که می زدم ، یاد تلفن ها ، لحن صحبت ها ، طرز پیکنیک رفتنمان ، سادگی سخن گفتنم و ...
خیلی ازت ممنونم .
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
الان چند ماه از نوشتن این موضوع میگذرد .
جالبه بدونید که شوهرم اگه چشمش نزنم ، خیلی باهام خوبه و زندگی خوبی را علیرغم تمام مشکلات مادرشوهر داریم .
ولی هنوزم مهارت های زندگی را کامل نمی دانم .
از شما دوستان خواهش می کنم
هر نوع تجربه ای در مورد روحیه بخشیدن به زندگی دارید عنوان کنید .
هر حرفی در مورد وظایف زن و مرد دارید بنویسید .
هر نظری در مورد مهارت های زندگی می دانید به صورت عامیانه و جزئی و با مثال بنویسید
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام به همه دوستان عزيز.راستش من تازه با اين سايت آشنا شدم و از اين بابت خيلى خوشحالم.اميدوارم بتونيم با نظر گرفتن از هم راه هاى بهترى براى يك زندگى زيباتر پيدا كنيم.
حالا شما كيميا جان.بخشى از مشكلاتت شبيه به مسائلى كه من هم داشتم و هنوز گاهى ادامه داره.
-اينو بدون كه گاهى وقتها مردها براى حفظ استقلالى كه به نظرِ خودشون با ازدواج از دست رفته با تمام محبّتى كه به همسر دارن خود را عقب ميكشن مثل يك fanar و بعد از مدتى با شتاب بيشتر بر ميگردان.بهتره اين جور وقتها با سرگرم كردن خودت به چيزايى كه دوست دارى اجازه بدى همسرت با خودش كمى خلوت كُنه اگه بخواى بهش نزديك بشى اون دورتر ميشه.
-خيلى از مشكلاتى كه آدمها دارن به دوران بچّگى شون ربط درِ پس خودت رو سرزنش نكن با آرامش ريشه ى اونها رو پيدا كن تا بتونى اصلاحش كنى.البته اين كار گاهى خيلى وقت ميبره.مثلا من ۹ سال ازدواج كردم.اونم كى؟سال پيش دانشگاهى.با وجود تمام مشكلات تونستم دانشگاه در يه رشته كه خيلى هم سخت بود قبول بشم ترم دوم حامله شدم و بعد از يك ترم باز درسم رو ادامه دادم واقعا سخت بود.در اين ميان همسرم كارهايى ميكرد كه علتش رو نمى فهميدم.كارهايى كه مسائلِ تو در برابر اونها هيچِ.ولى تونستم با تلاش خيلى از اون مسائل رو حال كنم.البته نه تمامش رو چون واقعا برخى موارد از توان من خارج.ميدونى خيلى از مسائل رو نميشه در جاما مطرح كرد ولى سعى ميكنم اين بر حرفمو مرتب كنم و برات بذارم.فكر كنم مفيد باشه.
فعلا با اجازه.
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام كيمياجان
خيلي خوشحالم كه زندگي خوب وشادي رو داري انشاالله هميشه همينجور وبهتر از اين باشه.
من تازه يك ماهه كه عقد كردم وهمديگرو خيلي خيلي دوست داريم خوشحال ميشم راهكارهايي رو كه براي داشتن چنين زندگي خوبي داشتي رو به منم كمك كنيد.درضمن منم كارمندم ولي خيلي دوست دارم يه زندگي خوب وايده آلي رو براي خودم وهمسرم ايجاد كنم
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام به همه دوستان
گلپر جان و maslaf جان
خیلی از دیدن پیغامتان خوشحال شدم
از گلپر خانم می خوام که با نوشتن از خودتان باعث راهنمایی ما هم بشوید یک دنیا خوشحال می شم و دعات می کنم که تجربیاتت را به طور واضح درمیان بگذاری
maslaf جان ، زندگی من خوب هست ولی کاملاً هم شاد نیست ، یعنی می خوام شادش کنم ،تلاش می کنم ولی خیلی اذیت میشم و واقعا خسته میشم
وقتی عقد بودم اینطوری نبود
الان هم بعد از ازدواج خیلی چیزها بهتر از دوران عقد است ولی چون کارمندم و مشکلات هم هست ، زیاد خسته میشم
ولی باورتان نمیشه هنوزم برای شوهرم نامه می نویسم .
ولی یک سری کارهای قبلی را بنا به مشغله کنار گذاشتم که باید دوباره با برنامه ریزی به حالت اول برگردم
مثلا :
1- باید یک پیتزا درست کنم ،سر سفره شمع بزارم ، چراغ ها را خاموش کنم ، گل بگذارم ، و با هم شام بخوریم .
2- باید یک سری جملات بسیار قشنگ بنویسم و به در و دیوار بچسبانم و در جیبش های مختلف لباسش بگذارم .
3- باید یک روز شام را درست کنم و بیرون ببریم و بخوریم .
4-باید مثل قبل براش جک های جدید تعریف کنم .
هنوزم دنبال راهکارهای جدید برای روحیه بخشیدن به زندگی هستم . کمک کنید .
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
من يادمه يكي از همكارام مي گفت بايد از اول كارهايي رو بكني كه زياد سخت نباشه و بتوني هميشه ادامه بدي
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
خواهش مي كنم كيميا جون حتما .ولي مطمئنم با اهميتي كه تو به زندگيت مي دي به راحتي مي توني موانعي كه در راه خوشبختيت قرار مي گيره برداري
راستش شرايط من با تو فرق داشت.چون كه من كاملا بي تجربه بودم و هيچ آمادگي براي ازدواج نداشتم حتي به خيلي مسايل فكر هم نمي كردم.در اون زمان مهم براي من قبولي در دانشگاه بود از اونجايي كه از نظر درسي هم خيلي موفق بودم ازدواجم در اون موقعيت همه رو متعجب كرد.بگذريم بعد از اون هم دانشگاه و درس و ...وقتي براي من نمي ذاشت تا بتونم با مسايلي كه برام تو زندگي پيش مياد درست برخورد كنم .حالا كه فكر مي كنم به نظرم اگه اون شرايط تكرار بشه مطمئن نيستم بتونم راحت تحمل كنم.واقعا سخت بود .در اين ميان كه احتياج شديد به همراهي همسرم داشتم گاهي رفتارهاش كاملا منو به هم مي ريخت.يه سري مشكلاتي كه همون طور كه گفتم مطرح كردنش در جمع مناسب نيست.موضوعاتي كه در حالي كه در اكثر اونها خانواده اش با رفتارهاي اشتباهشون با شوهرم در بچگي و نوجواني مقصر اصلي بودن ولي با جسارت تمام منو مقصر دونستن . حتي منو تشويق مي كردن كه باهاش قهر كنم و به خانه پدرم برگردم. يك بار كه مادرشوهرم با سياست حرفايي رو از من پرسيد و من با حس دختر به مادر باهاش درد دل كردم و ازش خواستم اون حرفا بين خودمون بمونه او تمام حرفاي منو به همه گفت .حرفايي كه ....
به هر حال بعد از اتمام دوره ليسانس با وجود شرايطي كه داشتم و در دانشگاه شاگرد اول شده بودم و بجز ادامه درسم تا مقطع دكترا به هيچ چيز ديگه فكر نمي كردم با مخالفت شديد همسرم مواجه شدم.واقعا برام غير قابل باور بود.تشنج در خونه دعوا بحث مشاجره هاي طولاني و... به هر روشي دست زدم ولي نتيجه نداد.
تصميم گرفتم دست نگه دارم تا ببينم چي مي شه.به نظرم اين دو سه سال توقفم در تحصيل ارزش داشت.تونستم فكرام رو مرتب كنم.همسرم رو تازه تا حدي بشناسم.در مقابل رفتارهاي غير قابل پيش بينيش بهتر عمل كنم.مسايلي رو كه با خانواده اش داشتم براي خودم تا حدي حل كنم و بالاخره خودم رو بشناسم.
اين همه پر حرفي كردم تا بدوني در چه شرايطي بودم.نتايجي كه بهش رسيدم واقعا ارزشمنده.
ادامه صحبت هام رو توي يه پست ديگه مي ذارم.
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
آرش جان
متن خیلی زیبایی بود خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم
بعضی وقتا آدمها اطرافیان خودشون رو از یاد می برن انگار نه انگار که چه لحظات خوبی با هم داشتن و به نظر من این عشق و محبته که انسانها را به هم نزدیک می کنه
خیلی سخته کسی رو که با تمام وجود دوستش داری توجهی بهت نداشته باشه گاهی وقتا سختیها ، سرگرمیهای جدید در زندگی باعث سرد شدن روابط می شه در صورتی که زن و مرد می توانند همیشه کنار هم برای بهتر شدن روابطشون تلاش کنند نه هر کدام جدا و بدون همدیگه ...
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
كيمياي عزيزسلام
قبل از هرچيزمي خوام بهت تبريك بگم ميدوني چرا؟
واسه اينكه اين قدرفكرت بزرگه بجاي اينكه دست رودست بذاري ومنتظرسرنوشت باشي ببيني توروبه چه سمتي مي برهخودت دست به كارشدي واين خودش يك موفقيت بزرگه وواقعاجاي تقديرداره
راستش اول مي خوام به عنوان يك خواهرتوصيه اي بهت بكنم عزيزم هيچوقت دنبال زندگي ايدآل نگردزندگي كه توش فقط شادي وغم سراغش نمياد چون نه تنهاپيداش نمي كني حتي ممكنه زنگي زيباي الانتم فداش كني
البته درسته نمي شه زندگي ايدآلي به دست آوردولي مي شه به چندقدميش نزديك شدفقط كافيه به اونچه كه داريم بيشترتوجه كنيم وبشتربهابديم من فكرمي كنم مشكل خيلي ازماهااينكه توي نداشته هامون به دنبال خوشبختي مي گرديم در صورتي كه شايددراطرافمون چيزهايي باشندكه باصداي بند فريادمي زنندخوشبختي منم كجارومي گردي پيشنهادمن به شمااينكه:1- باهمسرت صحبت كني وازش بخواي بهت بگه ازت چه توقعي داره2-به همسرت بفهموني كه درمقابل مشكات هميشه كنارشي3-هرچندوقت يكبارتغييراتي توي خونه ايجاد كني4- مرتب باشي ولباسهاي موردعلاقه همسرت بپوشي5-هرعاملي كه فكرمي كني موجب مي شه همسرت ايرادبگير حتي المقدور برطرف كني6-هنگامي كه همسرت ازسركاربرمي گرده باآغوش بازبه استقبالش بري7-ايجادتنوع در زندگي
ويك توصيه ازهمسرت بخواه هروقت ازت دلگيرمي شه به طورواضح مثالا بگه :"خانم من ازاين كارت خوشم نمياد"انجوري تودلش نمي مونه وبعدامشكل از نمي شه شماهم همينطور چون اينجوري خيلي از سوءتفاهمابرطرف مي شه وبايك عذرخواهي همه چيز ختم به خيرمي شه ويا طرف مقابل سعي مي كنه اون كارديگه انجام نده
اين روهم بايداضافه كنم كه ماخانما قدرت زيادي داريم ومي تونيم زندگي خوبي روواسه خودمون وهمسرمون ايجادكنيم به شرط اينكه خودمون روباور كنيم
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام به همه دوستان خوب و غزیزم .
اگه بدونید چقدر غرق شادی شدم که چقدر با محبت و قشنگ و بی ریا مطالب خودتان را می نویسید .
از حرف های tandes استفاده کردم ، خوشم مییاد که نوشتی :
نقل قول:
- باهمسرت صحبت كني وازش بخواي بهت بگه ازت چه توقعي داره2-به همسرت بفهموني كه درمقابل مشكات هميشه كنارشي3-هرچندوقت يكبارتغييراتي توي خونه ايجاد كني4- مرتب باشي ولباسهاي موردعلاقه همسرت بپوشي5-هرعاملي كه فكرمي كني موجب مي شه همسرت ايرادبگير حتي المقدور برطرف كني6-هنگامي كه همسرت ازسركاربرمي گرده باآغوش بازبه استقبالش بري7-ايجادتنوع در زندگي
من بارها شنیده ام که از اول کارهایی را انجام بده که از عهده ات براحتی بربیاد وگرنه در دراز مدت خسته میشی .
نقل قول:
من يادمه يكي از همكارام مي گفت بايد از اول كارهايي رو بكني كه زياد سخت نباشه و بتوني هميشه ادامه بدي
حرفتان کاملا درست است .
حرف های گلپر جان نیز منو تحت تاثیر قرار داد ، البته من هم زیاد تجربه ندارم ، ولی دوست داشتم که مثل یک آدم خیلی عاقل ،فهمیده ، صبور، روان شناس بودم و طبق این خصوصیات عمل می کردم .
گلپر جان با این همه بی توجهی شوهرت و سیاست غلط مادرشوهرت باز هم جالبه که به خوبی زندگی می کنی و الان اینطوری فکر می کنی .
حرفات جالب است باز هم اگه ممکن است بنویسید .
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام
غرق شادی شدم که جواب های جالب شما را دیدم
خوشحالم که تائید می کنید که کارهایم درست بوده با ذکر این نکته که نباید کارهایی انجام داد که در آینده از عهده آن بر نیومد
گلپر ، هنرمند و آهو جان می خوام روی حرفای شما فکر کنم
گلپر جان باور کن نوشتن از خودت ،راهنمایی افرادی مثل است و مطمئن باش دیگران هم می خوانند و استفاده می کنند و دعات می کنند .
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام
چون نظرم با خانم یا آقای هنرمند یکی بود دیگه مطلب نمی نویسم.دقیقا همینجوره همیشه منظم و جدی نباش تنوع خیلی خوبه یه روز به خونه نرس و خودت رو آرایش نکن میبینی که اگه روز بعد همه چیز رو درست کردی بیشتر توی چشم می اد.تو که همه راهها رو امتحان کردی فکر نکنم امتحان کردن یه راه دیگه سخت باشه. موفق باشی.:72:
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
مي دونيد الان 2 ماهه که ديگه اينجا نيومدم .
با شوهرم خوب بودم ، با من خوب بوده ولي ديگه احساس مي کنم داره عادت ميشه . نمي دونم چرا حالت افسردگي بهم دست داده و فکر مي کنم که ديگه بهتره فداکاري نکنم ، ديگه زيادي هم محبت نکنم . مي دونيد کاش اين مادرشوهرها دست از سر زندگي جوان ها بر مي داشتند، مادرشوهرم با تلفن ها روزانه و حضور طولاني اش در منزل مان محبت من و همسرم را کم مي کند .
يکي از بدترين احساسات دنيا را دارم ولي بايد خودم را مثل قبل نگه دارم ، محبت کنم .
شايد من عاشق واقعي نيستم .عاشق هميشه محبت ميکنه حتي وقتي معشوقه توجهي نداره .مگه نه ؟
نمي دونم خدايا کمکم کن در دودلي مانده ام .
-
RE: چطور به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟
سلام
خوب اول باید ببینید علت این رفتارهای شوهرتون چی هست؟ آیا واقعا زندگی براش یکنواخت هست ؟ یا مشکل دیگه ای براش پیش اومده. من برام خیلی عجیبه زن و شوهرهای ما چرا نمی تونن با هم حرف بزنن و مشکلاتشونو خودشون حل کنن. تنها کسی که می تونه به شما کمک کنه خود شوهرتون هست که درد دلشو به شما بگه. شاید از برخورد شما با مادرش دلخور هست؟
برای اینکه یک جو شادی و تو خونه ایجاد کنید در درجه اول باید خودتون شاد باشین. بگین و بخندین. انتقادهای شوهرتون رو توهین قلمداد نکنید سعی کنید تا اونجایی که می تونید راضی نگه دارینش. نوازشش کنین و سعی کنید از زیر زبونش بکشین که چه مشکلی داره. دکور خونه رو عوض کنید لازم نیست برین چیزهای گرون قیمت بخرین ولی به سلیقه خودتون دکور خونه رو عوض کنید . لباسهای شاد و سکسی بپوشید تو خونه، و بدونید بوسه معجزه می کنه. براش هدیه بگیرین و تو خونه 2 یا 3 تا گل طبیعی خیلی می تونه کمک کنه. موفق باشین