+وای به روزی که بگندد نمک
این حکایت منه :
میگن هر چیز که بگندد نمکش میزنن، وای به روزی که بگندد نمک .
هر کدوم از دوستام هر وقت مشکلی داشته باشن به من مراجعه میکنن (حتی کسایی که از خودم از نظر سنی بزرگترن) و اکثرا تا حد امکان مشکلشونو حل کردم
من یه پسر 23ساله هستم کاردانی مو تموم کردم ،سطح مطالعه خیلی بالایی دارم بگفته اطرافیانم باهوشم و از نظر روانشناسی (تعریف از خودم نباشه) در حد یه روانشناس میتونم به مردم کمک کنم
ولی یه چیزی رو طی شش ماه اخیر فهمیدم: اصلا خودمو نمی شناختم.اصلا با روحیات خودم آشنا نبودم.بخودم توجهی نداشتم تا اینکه یه ماجرا باعث شد بفهمم از نظر روحی خیلی ضعیفم.
و اما ماجرا:
ساده و خلاصه بگم با یه دختر به تمام معنا خوب (از هر نظر) دوست شدم ( اینم اضافه کنم که دوستی من با اون دختر خانوم ،کاملا اتفاقی بود و کم کم اوج گرفت )چند ماهی باهم دوست بودیم ولی من شرایط ازدواج رو نداشتم و اینو هم بارها به خودش گفته بودم ،
خلاصه بعد از مدتی تصمیم گرفت که این رابطه رو تموم کنیم البته من خودم قبلا این پیشنهاد رو چند بار داده بودم ولی هر بار اون با گریه رد کرده بود.
خیلی دوسم داشت و منم بخاطر همین رفتارش بود که عاشقش شدم ولی همون طور که گفتم شرایط ازدواج رو نداشتم مثل یه دوست معمولی و همجنس خودم باهاش رفتار میکردم و اون هم ناراضی که نه بلکه خیلی هم راضی بود تا اینکه اون پیشنهاد اتمام دوستیمونو داد.(چرا و به چه دلیلش رو نفهمیدم و نخواستم بفهمم البته دلایل ساده ای مثل عذاب وجدان بعد از ازدواج و این حرفهارو مطرح کرد که خودشم میدونست که باور نمیکنم)
اما این پیشنهاد وقتی بود که من در اوج دوست داشتنش بودم .بهر حال طبق قول اول دوستیمون بدون دردسر قبول کردم ولی قبلش خیلی اصرار کردم که این پیشنهاد رو بیخیال بشه کلی براش دلیل آوردم وقتی دیدم اصرار میکنه و قاطعه قبول کردم.
من از نظر روحی داغون شدم اما از اوضاع اون دختره خبر نداشتم چون قرار شد که بدون رابطه باشیم (که این بخش ماجرا هم مشکل داشت چون درستش این بود که کم کم تمومش کنیم گرچه که فکر کردم دیدم که فرق چندانی هم نداره).
هرچی که بلد بودم در مورد خودم جواب نمیداد ولی میدونستم با گذر زمان مشکل روحیم حل میشه . عجیب بود طبق برنامه پیش نمیرفتم . فراموش نمیشد خیلی یشتر از رابطه دوستیمون از قطع رابطمون گذشته بود ولی...
البته الان کمی بهتر شدم اما هر بار که تصویرش تو ذهنم بیاد یا اینکه ببینمش روز از نو روزی از نو ...همه چیز دوباره شروع میشه
کلی روش فراموش کردن رو بلد بودم ("فراموش کردن "منظورم از "یاد بردن" نیست چون همچین چیزی امکان نداره و منظورم کم اهمیت شدن و محو شدن موضوع هستش) که حتی قبلا به چند نفر هم توصیه کرده بودم و نتیجه گرفتن اما درمورد خودم نه...
شاید یه روش احمقانه حل مشکلم (که بیشتر شبیه یه مسکن ضد درد موقت هستش) این بود که با یه دختر دیگه دوست بشم اما من میدونم که بلاخره مصیبت دو میشود.(مثل داستان اون بازرگانه)
اما اینو الان براتون نوشتم چون میدونم که اولا نوشتن آدمو آروم میکنه
ثانیا حتی کوچکترین حرفهای دیگران هم برای تسلی خاطر مفیده
و در آخر حتی همدردی هم میتونه کمک حال خوبی باشه
در ضمن اینم بگم که میدونم چون اولین دوستیم با جنس مخالف بوده که اینطور شدم اما بارو کنید که داره غیر طبیعی میشه و من هم که کنکور کارشناسی دارم.میدونم بالخره درست میشم اما وقت برام خیلی مهمه چون از درس افتادم و نمیخوام بیشتر درگیر باشم .
راستی خونواده ها هم از این ماجرا ها خبر نداشتن. و خانواده خودمو بگم که خیلی مشکل داریم پدرم مریضه چند بار عمل کرده و بازم اوضاعش خوب نیست وکلی مشکل دیگه که بهتره اعضای خونوادم مشکل من به مشکلاتشون اضافه نشه چون واقعا تحمل این همه سختی کمر شکنه
منتظر نظراتتون در مورد جزجز این ماجرا هستم:72:
RE: وای به روزی که بگندد نمک
سلام :72:
به تالار همدردی خوش اومدی.
معمولا اگر به شدت مصر باشی چیزی رو فراموش کنی نتیجه ی عکس می گیری. بهترین راه اینه که هیچ تلاش مضاعفی نکنی که این تجربه رو از ذهنت محو کنی بلکه سعی کن برای خودت مشغولیت های جدیدی درست کنی .در واقع تمرکز زدایی و رو آوردن به فعالیت های جدید از قبیل انواع ورزشها ، موسیقی ، نقاشی و ...بیشتر زمان گذاشتن برای خانواده ، مطالعه ، نوشتن و ... راههای مختلفی هستند که می تونن تاثیر مثبت بزارن ..
سعی کن برای زندگیت هدف گزاری کنی که اگر اینطور باشه در هر مرحله که دچار بحران می شی ، هدفهات بهت کمک خواهند کرد که با صبر و تامل بیشتر مشکلات رو پشت سر بزاری.
در این تالار افراد زیادی وجود دارند که یه جورایی شرایط مشابه تو رو تجربه کردند.اگه یه گشتی توی تالار بزنی بویژه در انجمن روابط دختر و پسر به خوبی متوجه این مساله می شی.
خوندن مشکلات دوستان در بخشهای مختلف تالار و همفکری و همدردی با اونها هم راه خوبیه برای کسب تجربه و آرامش.
موفق باشی.
RE: وای به روزی که بگندد نمک
سلام دوست من خوش آمدي
راه حل، ارتباط برقرار كردن با دختر ديگري نيست چون اين راه همراستا با مشكل قبلي شماست و شايد مشكل شما رو بيش از پيش كنه!
بايد راهي در پيش بگيري كه همراستا نباشه مثل فعاليتهايي كه كارشناس محترم خانمطاهرهگفتن.
ضمنا كم اهميت جلوه دادن نياز به كار خاصي ندارد.كمي گذر زمان و كمي فعاليتهاي مختلف به شما كمك ميكنه.
راستي پرانتزي باز كنم.خانمطاهرهمن هنوز دنبال جواب شما درباره فرم مشاوره هستم:P
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=6454
پست 3
RE: وای به روزی که بگندد نمک
از شما عزیزان ممنونم
دوست گرامی"انديشه"من هم دقیقا همین مطلب رو عرض کردم و نگفتم که راه حله اونه
یه نکته درمورد هممون:
تا حالا نگاه کردین که چه بلایی سرمون آوردن؟ مثلا خودمو عرض کنم برای چی ناراحتم؟ واقعا این مسئله ایه که ناراحتی و گرفتاری بشه حسابش کرد؟
منظورم اینه که شرایط رو برای ما جوونا جوری ساختن که خودمونو با این مسائل پیش پا افتاده مشغول کنیم و بالا نشینان بدون هیچ مزاحمتی به صدر نشینی خود ادامه بدن و ما روز به روز بخاطر هیچ و پوچ ناتوان تر بشیم
بهتره که کمی بیشتر فکر کنیم (نه فقط من و نه فقط شما و چند نفر دیگه ، بلکه هممون، تمام جامعه از هر قشر و رده ای )
RE: وای به روزی که بگندد نمک
سلام بر دوست عزیز و گرامی""stranger007""...از خواندن نوشته هایتان بسیار خوشحال شدم...چرا؟/به این دلیل که واقعا در برخورد با مسائل منطقی هستید...
اما در مورد بالانشین ها و پایین نشین ها::باید بگویم وقتی فردی در اوج باشد دیگر به پایین نمی نگرد...ما خود باید تلاش کنیم به اوج و آن بالاها برسیم..می دانم چه می گویی.اما نگران نباش همیشه خورشید پشت ابر نمی مونه.........بگذریم برویم سر اصل موضوع..
دوست گرامی شما می دانید چه مشکلی دارید و حتی راه حل آن را می دانید......اگر کمی به نوشته های خود دقت کنی متوجه خواهی شد که پاسخ سوال هایت در همان نوشته هایت پیداست..
شما هم مشکل خود را درک می کنید و هم راه حل آن را می دانید ولی .......به نظر بنده دوست دارید در این حال و هوا باقی بمانید...(عشق و عاشقی)
دوست خوبم تو ضعیف نیستی.....اما راه شکست دادن را هم نمی دانی...
بهترین توصیه بنده به شما این است که""فکر خود را مشغول او نساز(به هر چه بیشتر فکر کنی آن را بسوی خود جذب خواهی کرد)....فکر کن از اول چنین رابطه ای وجود نداشت.. ..
یه رو.ز با خو خلوت کن و تصمیم بگیر تا این حس را از درونت بیرون بکشی تا خوره وجودت نشود....تو خود می دانی چه باید کنی ولی ..........
همین دردودل با اعضا تالار بنظر بنده مشکل شما را حل خواهد کرد.....موفق باشی...سخت نگیر
RE: وای به روزی که بگندد نمک
در مورد فراموش کردش اگه بخوام چیزی بگم حرفای تکراریه بقیه اس مثل سرگرم کردن خودت و این حرفا ولی من می خوام دلیل رفتنش رو بهت بگم به خاطر رفتاری بوده که باهاش داشتی (مثل یه دوست معمولی و همجنس خودم باهاش رفتار میکردم) عزیزم فکر میکنی که ناراضی نبوده اونم مثل خیلی از دخترای دیگه از جمله خودم فکر میکرده اگه نارضایتیشو بیان کنه خودشو کوچیک کرده میخواسته فک نکنی که براش مهمی و وقتی این رفتاراتو دیده پیش خودش گفته این منو 100% دوست نداره منم خودمو اویزونش کردم بهتره که برم.
RE: وای به روزی که بگندد نمک
اشتباه کردی ، نباید از دستش میدادی.
الان شرایط نداری 2 سال دیگه که داری.4 سال دیگه داری.ازدواج یک پروسه 4 سالست.خوب دخترو اذیت کردی الان میگی نمیدونم چرا لغو شد.
خاک بر سرت.عقل نداری.
چون دوستت دارم اینجوری میگم.
دنبال دختر خوب تو آسمونها میگردی.میخای یه لوبیا بهت بدم بکار توی باغچه خونتوت .در که اومد برو تو ابرها دنبالش بگرد.
همین الان بهش زنگ بزن.اگر شما دوستش داری و اون شما رو دوست داره ، همدیگه رو از دست ندید.با هم باشید.همدیگه رو بهتر و بیشتر بشناشید.
خدا لعنت کنه این شرایط سختو که باید خونه داشته باشی ، ماشین داشته باشی ، حقوق 1 میلیونی داشته باشی و از این اراجیف.
مگر امام علی (ع) نفرمودند قناعت بهترین پروت است.زن بگیر ولی غناعت پیشه کن.تجمل گرا نباشید.
نصفشو بیشتر نخوندم.خوشم نیومد گفتی ولش کردم.برو خوش باش با تنهاییت.
مایه آرامشت اون بود که رفت .الان فکر میکنی که آرومی ولی از داخل داری میسوزی.اگر دختر خوبیه از دستش نده ، داداش من.
بخاطر بی ادبیهام معذرت.خواستی خصوصی صحبت کنی ایمیل و پیامم هست.
اول وآخر یار...
RE: وای به روزی که بگندد نمک
امام علی (ع) : قناعت بهترین ثروت است.تجمل گرا نباشید.اگر خواستی یک مقاله از ازدواج برای شما سند میکنم نظام خانواده در اسلام است و پر از احادیث امام علی (ع) .
ولی کاش مردم عمل میکردند.
من فدای علی جان ، علی عزیزم که زندگیشو وقب اسلام کرد.فرزندانش رو وقف اسلام کرد.امید ما همه به آخرین فرزند علی است.
RE: وای به روزی که بگندد نمک
نقل قول:
نوشته اصلی توسط marjanp
در مورد فراموش کردش اگه بخوام چیزی بگم حرفای تکراریه بقیه اس مثل سرگرم کردن خودت و این حرفا ولی من می خوام دلیل رفتنش رو بهت بگم به خاطر رفتاری بوده که باهاش داشتی (مثل یه دوست معمولی و همجنس خودم باهاش رفتار میکردم) عزیزم فکر میکن..........................
اینطوری نبوده (یعنی فکر کنم که اینطوری نبوده) خودش میدونست که من چقدر دوسش دارم از رفتار اون هم معلوم بود دوسم داره . شاید من طرز نوشتنم درست نبوده . منظورم از اینکه مثل یه دوست همجنس باهاش رفتار میکردم این بود که کاملا باهاش صمیمی بودم و هم من و هم اون رو اکثر موارد راحت بودیم و در عین حال هیچ نظر جنسی بهش نداشتم.
حالا شاید بگید که این حرف آخرم دلیل جداییش بوده ولی در رد اون فرضیه هم باید بگم که اون دختر کاملا با ایمانی بود و حتی همیشه برای نماز صبح هم بلند میشد طوری که چند روز که من وقت نماز صبح بهش تک زنگ نمیزدم شاکی میشد که چرا من نماز صبحم رو نمیخونم... (البته اگه اینا رو برای رفع این مورد کافی بدونید چون شناخت دیگه ای ازش نداشتم)
بازم میگم نفهمیدم چرا رفت.... شاید خسته شده بود (ولی شور و شوقی که حتی روزای قبل از پیشنهاد جداییش همراهش بود رو هم دلیل رد این احتمال میدونم)
بهر حال خواست خدا بوده و اگه بخوام دقیق تر نگاه کنم خیلی هم خوب شد چون هر چه بیشتر عادت میکردم وضع بدتر میشد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط iman-tanboor
اشتباه کردی ، نباید از دستش میدادی.
الان شرایط نداری 2 سال دیگه که داری.4 سال دیگه داری.ازدواج یک پروسه 4 سالست.خوب دخترو اذیت کردی الان میگی نمیدونم چرا لغو شد.
خاک بر سرت.عقل نداری.....................
ایمان جان خوب زدی تو سرمون ها !!!
نارحت که نشدم هیچ ، خیلی هم خوشحال شدم .خیلی با نوشته هات حال کردم مخصوصا با اون لوبیا!
ولی دوست عزیز آره همدیگرو دوست داشتیم، اخلاقش دقیقا همونی بود که من میخواستم و کلی موارد دیگه که مطلوب بودن ولی بازم کلی چیزای دیگه بود که من ازشون خبر نداشتم
از خونوادش اصلا شناختی نداشتم ولی تا اونجا که دونستم سطحشون از خونواده ما حداقل 2درجه پایین تر بود (البته این برام اصلا اهمیتی نداره) و شاید این دلیلی بوده که اونو فراری داد (البته به احتمال 0.5 % . یعنی بسیار بسیار ضعیف. چون میدونست که برام اهمیتی نداره و برای اونم اهمیتی نداشت )
درسته شاید خودمم می خواستم شناخت بیشتری پیدا کنم ولی رفتن یکباره اون با چند دلیل عجیب(عذاب وجدان بعد از ازدواج ، عادت کردن به همدیگه و ...) منو شکه کرد به این دلیل گفتم "عجیب" چون اگه قرار به این حرفا بود باید خیلی قبل ها این حرف هارو مطرح میکرد.
به کم کاری متهمم نکن، خیلی برای نگه داشتنش تلاش کردم. اگه بگم گریه هم کردم دروغ نگفتم ولی همون طور که گفتم چون قاطعیتش رو دیدم زیاد اصرار نکردم چون ترسیدم که نکنه براش مشکلی پیش اومده باشه که نمیتونه به من بگه و این کار من وضعیت رو براش سخت تر کنه (البته اونقدر قابل اعتماد بودم که بخواد به من بگه).آخر سر هم با روی خوش ازش خداحافظی کردم .البته اینم بگم که حتی باهم دست حداحافظی نداد و دستمو تو هوا خالی گذاشت. ولی من طوری برخورد کردم که نشون بدم ناراحت نشدم و بازم با مهربانی و خوشی ازش خداحافظی کردم و اون هم همین طور و تا آخرین لحظه هم باهام صمیمی بود.
شرایط ازدواج رو بقول خودت تا 4-5 ساله دیگه ندارم (2سال دوره کارشناسی -2 سال سربازی و یه مدت کار که بتونم پولو پله ای داشته باشم ) جز این تو خانواده ما قابل قبول نیست و حقم دارن و اگه اونا قبول کنن خودم راضی نمیشم. ولی آیا 5 سال برای یه دختر 23 ساله دم بخت وقت مناسبیه؟(هم سن خودم بود . چند ماه من بزرگتر بودم) چون تا اونجا که من بدونم تو خونواده اونا خواهراش 18 سالگی ازدواج کرده بودن و حتما این دختررو تا بحال ترشیده حسابش میکنن.
حالا تو جای من بودی چیکار میکردی؟
بنظرت فراموش کردنش بهترین راه حل نیست؟ یا بازم میگی بهش زنگ بزن؟ (گیرم که زنگ زدم که چی ؟ من که اونو ترک نکردم اون بود که منو دک کرد البته بصورت محترمانه)
RE: وای به روزی که بگندد نمک
سلام stranger007 :72:
با نقاب و اندیشه موافقم . شما خودت بهتر از هر کسی موضوع رو تحلیل می کنی و نگاهت به این ارتباط کاملا عاقلانه و منطقیه . بنابراین راهی که در پیش گرفتی رو ادامه بده و به موفقیت خودت مطمئن باش .زمان و کمی تلاش از طرف خودت برای تمرکز زدایی به تو کمک خواهد کرد که این شرایط رو بهتر پشت سر بزاری . پس به خودت و زمان اعتماد کن.
نقش هدف گزاری و برنامه ریزی رو در این مساله اصلا نادیده نگیر.
موفق باشی.
RE: وای به روزی که بگندد نمک
خسته نشد ، بگو خسته اش کردم.
شانس یکبار در خونتو میزنه.
بدم اومد ازت.یک دختر خوب ، پاک و متدینو از دست دادی.
به خدا اگر کنارم بودی با چماق میزدمت.
میگن کس نخوارد پشت من چز ناخن انکشت من.زدی همه چیزو خراب کردی ، دخترو فراری دادی ، حالا اومدی هم دردی.هم دردی نداره.
چرا باهاش مثل همجنس خودت برخورد کردی؟ یعنی لیاقت دختر بودنو نداشت؟
صحبتهات منو شاکی کرده.اگر جای برادر دینی من نبودی مثل بقیه رد میشدم
میزم تو سرت خوب هم میزنم.چون اشتباه بزرگی مرتکب شدی.
پل ها رو که خراب نکردی ؟
خوب پایین تر باشه سطح خانواده.یعنی گناه کرده؟
یکی که دستش تنگه و نداره بره دزدی کنه.یا با آبرو و قناعت زندگی کنه.شناخت هم یواش یواش حاصل میشد.
خیلی بد عمل کردی.بعبارتی ریدی.
های ایا الناس شما نظر بدید.های مدیر همدردی شما بگید.
خاک خاک خاک.
در رابطه با ترشیده : حرف دهنتونو بفهمید.ترشیده یعنی چه؟
ادب رو رعایت کنید.چیکار داری به سن وسال مردم.هرکس هر وقت خواست با هر شخص مورد دلخواه خودش ازدواج میکنه.
دختر عموی من 31 ساله شد ازدواج کرد.نکنه میخای بگی سیر 40 سالست.
خاک بر سر جامعه ایرانی که اینجور فکر میکنه.
همدردی داره اعصابمو خراب میکنه.
یک اشتباهات فاحشی میبینم که قابل کنترل نیست برام.
های جوونا های مردم های زن و شوهرا.چه مرگتون شده ؟ شما رو به پیغمبر این زندگیه ؟
یا طلاق یا جدایی یا فراق.منو باش تا دیروز فکر میکردم بد تر از همه خودمم.
آهای پدر مادرا راه ازدواج رو برای فرزنداتوان مهیا کنید.نگذارید به بیراهه برن.
به ما مسلمونا سنت پیغمبر رو یاد دادن ، ازدواج نه زنا کاری، نه هرزه گری.
در جامعه امروزی امروز ازدواج کنید بهتر از فرداست.
خطاب به دوستان و عزیزان متهل.یه آب بزنید بصورتتون.زندگی رو با رنگ
و لعاب بیشتری نگاه کنید.2 روز خوشی نزنه زیر دلتون.بهمدیگه عشق بورزید.
به خدا زشته منه مجرد این چیزا رو بگم.
به خدا دوست داشتن آسونه ولی تنفر داشتن سخته.
آهای مردم میشنوید.میشنوید.؟ پنبه رو تو گوشاتون در بیارید.
آهای آهای آهای.
RE: وای به روزی که بگندد نمک
سرکاره طاهره خانوم ممنون از لطف و محبت و راهنماییتون.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط iman-tanboor
چرا باهاش مثل همجنس خودت برخورد کردی؟ یعنی لیاقت دختر بودنو نداشت؟
ایمان جان منظورت رو متوجه نمیشم یعنی باید چیکار میکردم ؟ (اگه منظورت ابراز علاقست که من کم نمیذاشتم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط iman-tanboor
خوب پایین تر باشه سطح خانواده.یعنی گناه کرده؟
یکی که دستش تنگه و نداره بره دزدی کنه.یا با آبرو و قناعت زندگی کنه.......
ایمان جان ، جان من کامل بخون من که گفتم اصلا برای من و هم برای اون این موضوع اهمیتی نداشت.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط iman-tanboor
خاک خاک خاک.
در رابطه با ترشیده : حرف دهنتونو بفهمید.ترشیده یعنی چه؟
ادب رو رعایت کنید.چیکار داری به سن وسال مردم......
ایمان جان ، جان من درست بخون ، من گفتم (احتمالا) با توجه به سن ازدواج خواهرهاش، سن فعلی این دختر خانوم قصه ما تو خونوادش ترشیده حساب میشه (توجه کن تو خونواده خودش) و حالا چه برسه به این که بخواد 4-5 سال دیگه صبر کنه . تازه معلومم نیست 4 ساله دیگه چی به چیه ،شاید خونوادم راضی به این وصلت نبودن ،شاید خونواده اون منو قبول نکنن، شاید بعد یه مدت که اخلاقامونو کامل شناختیم به همدیگه علاقه نداشتیم .
امنظورم اینه که عمر دختره تلف میشه و با توجه به خانواده دختره تقربیا شرایط غیر ممکنه.
ایمان جان این نشانه لطف تو به منه که داری حرصو جوشمو میزنی :72:
ممنونم ازت ولی فکر کنم قسمت ما این نبوده که مال همدیگه باشیم
RE: وای به روزی که بگندد نمک
با سلام
به هر حال جناب stranger007 خودشون در متن اين جريان بودن و حتما بهتر از هر كسي روي اون دختر شناخت داشتند و تصميم بر جدايي ايشون هم عاقلانه بوده و نه از روي احساس ، آقا ايمان مشكل ايشون الان اينه كه چطور بتونن احساس خودشون رو كنترل كنند !!
دوست عزيز من بهت پيشنهاد كنم ؛ براي اون دختر هر جا كه هست آرزوي موفقيت و خوشبختي بكني و هميشه سر نمازهات واسشون دعا كني و از خدا بهترين ها رو واسشون بخواي و همچنين واسه خودت هم دعا كن كه خداوند قدرت اراده و كنترل احساس رو بهت بده و سرنوشت خوب و صلاحت رو بهت نشون بده . قرار نيست هر دوستي و ارتباطي منجر به ازدواج بشه ما هر جا كه ازدواج رو به صلاح ندونيم در صورتي كه ضرروزيانهاي مالي ، احساسي و عاطفي جبران ناپذيري به طرفمون و خودمون نزديم مي تونيم خيلي منطقي اين ارتباط رو تموم كنيم و بعدش تلاش كنيم تا رابطه گذشته رو فراموش كنيم ، فراموشي هم كم كم و به كندي صورت مي گيره دوست من شما عجول نباشيد اين احساس كم كم خودش از بين مي ره با هر بار صحبت كردن در موردش اين احساس بر مي گرده پس فعاليتهاي سازنده خودتون رو بيشتر كنيد ، با چيزي كه خودتون گفتيد دوستان زيادي در اين تالار به راهنمايي هاي شما احتياج دارندپس شروع كنيد و به فعاليتهاتون ادامه بديد چه در تحصيل چه كار و چه ساختن زندگيتان كوشا باشيد و سعي نكنيد كه اشتباهات گذشته خودتون رو تكرار كنيد ، به عقيده بنده شما تصميم درستي مبني بر جدايي گرفتيد چون ازدواج چيزي نيست كه با شك و شبه بخواييد زير بارش بريد.
موفق و شاد باشيد.
RE: وای به روزی که بگندد نمک
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آرمان 26
با سلام
به هر حال جناب stranger007 خودشون در متن اين جريان بودن و حتما بهتر از هر كسي روي اون دختر شناخت داشتند و تصميم بر جدايي ايشون هم عاقلانه بوده و نه از روي احساس ، آقا ايمان مشكل ايشون الان اينه كه چطور بتونن احساس خودشون رو كنترل كنند !!
....
ممنونم ازتون .
فقط اینم بگم جداییمون رو شرایط رقم زد چون نه من راضی بودم و نه احتمالا اون دختر خانوم و فکر کنم اتفاقی افتادکه ایشون نخواستن به هیچ عنوان من بدونم.....
باور کنید همیشه براش دعای خیر میکنم و اگه دینی سر من داره بخشیدمش و امیدوارم اون هم همین طور باشه و خدا هم همهمونو ببخشه...
RE: وای به روزی که بگندد نمک
منو ببخشید ، من آتیشی میشم.
منظورم کلی بود ، به در گفتم که دیوار بشنوه.
همیشه پدرم میگه : بابا جان ، مکه نشد ، مدینه.
دختران خوب زیاد هستند.
من در حضور همه از شما معذرت میخام.
چه کارکنم به خدا.تعصب برادر و خواهرهای دینیمو میخورم.
مردم ایران مردم سیار خوبی هستند.
وای خدای من.انشالله هرچی خواست خدا باشه.
بازهم از همگی شما دوستان عزیزم ، عذر خواهی میکنم.
RE: وای به روزی که بگندد نمک
نقل قول:
نوشته اصلی توسط iman-tanboor
منو ببخشید ، من آتیشی میشم.
منظورم کلی بود ، به در گفتم که دیوار بشنوه.
همیشه پدرم میگه : بابا جان ، مکه نشد ، مدینه.
دختران خوب زیاد هستند.
من در حضور همه از شما معذرت میخام.
چه کارکنم به خدا.تعصب برادر و خواهرهای دینیمو میخورم.
مردم ایران مردم سیار خوبی هستند.
وای خدای من.انشالله هرچی خواست خدا باشه.
بازهم از همگی شما دوستان عزیزم ، عذر خواهی میکنم.
معذرت خواهی چرا . باید از شما تشکر هم بکنم بهر حال نظر خودتو دادی . و اتفاقا نظر خوبی هم بود ولی حیف که شدنی نبود(از دست ندادن اون دختر خانوم)
خیلی خیلی ازت منمنونم ایمان جان
RE: وای به روزی که بگندد نمک
تحلیل این موضوع بسیار ساده ست و نیاز به پرداختن به حاشیه وجود ندارد. یک آقا پسری درحالیکه شرایط ازدواج را ندارد با یک دختر خانم رابطه ای را شروع می کند و در این بین وابستگی عاطفی پیدا می کند. دختر خانم که از ابتدا به دلیل آشنایی برای ازدواج وارد این رابطه شده بود وقتی می بیند این رابطه راه به جایی نمی برد و به ازدواج منجر نمی شود سعی در ختم این رابطه می کند. شما هم باید پیش بینی می کردید که وقتی شرایط ازدواج را ندارید نمی بایست با یک دختر دوستی می کردید. حالا هم دندتان نرم باید فراموش کنید و تا قبل از پیدا کردن شرایط رابطه ای را آغاز نکنید. فراموش کردن هم کار سختی نیست باید خود را درگیر فعالیت ها متعددی بکنید که وقت آزادتان کاملاً پر شود.
آقا ایمان منظور شما از گفتن " نباید از دستش میدادی" چیه؟ خوب بود دختر مردمو علاف خودش می کرد و با احساسات او بازی می کرد؟؟؟! وقتی که کسی قصد ازدواج ندارد ایجاد رابطه ی احساسی غلط و بیمورد است و اگر این رابطه درشرف ایجاد شدن بود باید هر چه زودتر از آن گریخت.
RE: وای به روزی که بگندد نمک
نقل قول:
نوشته اصلی توسط wintersun77
تحلیل این موضوع بسیار ساده ست ..... دختر خانم که از ابتدا به دلیل آشنایی برای ازدواج وارد این رابطه شده بود وقتی می بیند این رابطه راه به جایی نمی برد و به ازدواج منجر نمی شود سعی در ختم این رابطه می کند.....
به این سادگی هم نبود ....
اصلا قصد ما از اول هم دوستی نبود و کم کم رابطه هامون بیشتر شد
من که میدونستم شرایط ازدواج رو ندارم سعی کردم از همون اوایل بطور غیر مستقیم (والبته با دلیل ) و بعدا بطور مستقیم بهشون بگم.که اون دختر خانوم بقصد ازدواج با من رابطه برقرار نکنه...
حالا هم بحثم این نیست که نباید میرفت... یا چرا رفت و یا هر چیز دیگه ای
بحث من فقط این بود که...
بی خیال اصلا نمیدونم چی میخوام
فکر کنم بقول بعضی ها این از اولش نباید اتفاق می افتاد.
غلط کردم .
شاید بعضی ها بیان موضوع من رو بخونن و بخندن . چون خیلی ها هر روز خدا با یکی هستن و این نشد اون. اون تموم شد اون یکی دیگه و ....
منم میتونم این کارو بکنم خیلی راحت هم میتونم . زبون چرب و نرمی دارم، قیافم بد نیست، خیلی چیزا رو بلدم امکانات کافی رو دارم شرایط مادیم بد نیست کلی دوست و آشنا و پارتی هر جا که بگید دارم ولی دلم نمیاد کسی رو به بازی بگیرم ، روحیات کسی رو خدشه دار بکنم کسی رو برنجونم و....
RE: وای به روزی که بگندد نمک
خیلی خوبه که تو این سن این قدر فهمیده و سنجیده صحبت می کنید.
شما دستاورد بزرگی داشتید. یک دوستی خوب، مهم نیست که به وصال نینجامیده، مهم اینه که احتمالا چیزای زیادی تو این رابطه یاد گرفتید، اما متأسفانه ما ایرانی ها جنبه دوست شدن با جنس مخالف رو نداریم، اگر با کسی دوست میشیم، فقط به این خاطره که یا ازش سوءاستفاده جنسی کنیم، یا باهاش ازدواج کنیم، فکر و ذهنمان محدوده، نمی تونیم دورتر رو ببینیم، این رابطه دلیلی نداشت به اینجا ختم بشه، می تونست کنترل بشه، میتونست عادی باهاش برخورد بشه و این قدر وارد احساسات نشه، اگه میدونیم بعد جلوی احساساتمون کم میاریم.
اگه این جوریه که کسی که شرایط ازدواجو نداره، نباید با کسی رابطه داشته باشه که خیلی سخت و بد میشه. ممکنه افرادی در زندگی ما باشن که بعد از فراهم شدن شرایط ازدواج بتونیم بهشون فکر کنیم و بیشتر بهشون نزدیک بشیم. وگرنه الان که این قدر پسرای بیچاره دیر توانایی کنترل یک زندگی رو به دست میارن، تازه سر پیری باید برن با روحیات دخترا آشنا بشن، و دنبال دختر خوب بگردن و ... نمونه اش رو زیاد دور و برم دیدم، پسرانی که سنشون بالا رفته و هیچ دختری رو نمی شناسن (شاید بشه گفت اصلا دخترا رو نمیشناسن) و نمیتونن کسی رو انتخاب کنن. میشه آدما رو تو زندگی نگه داشت، اما نباید خیلی بهشون نزدیک شد، تا زمانی که یک سری موانع کنار برن... اما ما مثل کامپیوتر، فقط 0 و 1 هستیم، سیاه و سفید. آخه خاکستری هم رنگ خداست! میشه خاکستری بود و بعد تصمیم گرفت که سفید شد یا سیاه یا همان خاکستری ماند. البته زمان این پروسه تغییر رنگ باید وابسته به شرایط ما باشه.
چرا دوستی ها باید این طور قطع بشن و ریششون رو سوزوند؟
به نظر می رسه شما اینطور نبودید، اما این دخترخانم نمی تونسته که البته بنده خدا با این شرایط جامعه هم حق داشته. نمی خواسته بیخود و بی جهت اسم کسی روش باشه. خصوصا اگه از خونواده پایینی باشه که احتمالا رابطه با جنس مخالف در نظر والدینش کفر محسوب میشه. هر دو شما منطقی هستید و این خیلی کار رو راحت تر کرده.
اما وقتی یک طرف مایل به ادامه نباشه، بهترین راه همونیه که انتخاب کردید. در توانایی خود هم شک نکنید، فقط کمی زمان بر هست، به این دلیل که تجربه اول شما بوده. همیشه اولین ها سخته. نگرانش نباشد. زمان همه چیز رو حل میکنه، فقط مراقب باشید این وسط کنکور و درستون هم باهاش حل نشه!
موفق باشید.
RE: وای به روزی که بگندد نمک
سلام به دوستان عزیز
خیلی سخته آدم یک نفر دوست داشتع باشه و بعد ازش جدا شه برای من هم همین مورد اتفاق افتاد ولی با صبر و تحمب میشه کم کم از ذهنت پاک کنی . توکل به خدا کن خدا صبرش و میده