سلام دوستان
سال نوتون مبارک
امیدوارم که این سری بتونم از راهنماییتون کمال استفاده رو ببرم
نمی دونم چند تا از شما تاپیک قبلی منو یادتون هست یا اصلا خوندیدش یا چند تا تون دوباره میل و رغبتی به کمک مجدد به من دارید
الان مشکل تازه ای دارم که با خوندن داستان برادر گلمون اقای ارمان 26 باعث شد سر در گمی من چند برابر بشه.
من 18 سالمه که نزدیک 6 ماهه با پسری اشنا شدم البته توی چت روم .اهل چت نیستم از اونجایی که افسردگی شدید داشتم و دارم ،شبا بی خواب بودم. اهل رفاقت و از این حرفا هم نبودم ونیستم. فقط برای سر گرمی اون شب رفتم چت وفقط هم اون شب بود. با چند تایی چت کردم تو چتم که همه دنبال رفیقن برای همین وقتی می فهمیدن که اهل رفاقت نیستم زود قطع میکردند ،بضی هاشونم سمج که شاید نظرمو عوض کنن .چون از کل کل با پسرا خوشم میومد و یادمم نمیاد تا حالا ازشون کم اورده باشم بعد از یکم کل کل قطع می کردم .اون شب بعد از چند تا چت کردن قطع کردم واومدم بیرون وخوابیدم.اون زمان هر روز سه چهار ساعت تو اینترنت بودم بیشتر هم تو همین سایت میگشتم دنبال راه حلی برای دردم.کنارش هم مسنجرم باز بود.فردای اون روز دیدم که یکی از همونایی که با هاش چت کردم برام پیغامی گذاشته شده که هنوز اصرار داره برای رفاقت با من.منم جوابای همیشگی و قاطع:" اهل رفاقت نیستم "یه هفته تمام مدت ازش پیغام میدیدم می خواست قانع ام کنه. تو همین زمینه با هم بحث میکردیم خلاصه روز هفتم اونم وصل بود شروع کردیم دوباره صحبت کردن اون گفت منم گفتم از اون اصرار از من انکار 4یا 5 ساعت با هم بحث کردیم ازش خوشم اومده بود حرفای جالبی بینمون رد شد ولی همچنان من روی حرفم بودم:" اهل رفاقت نیستم "قبلا یکی دو تا پسر بودن که اینترنتی مثلا برادرم بودن .هیچ وقت رابطه طولانی با پسر نداشتم با اون دوتا هم که مثلا برادرم بودن بیشتر از 10 روز رابطه نداشتم خیلی زود قطع می کردم.خلاصه بعد از اصرارای اون بهش گفتم به هر حال اهل رفاقت نیستم بخوای میتونم خواهرت شم اونم با کلی خوشحالی قبول کرد. چون قرار بود خطمو عوض کنم شمار مو دادم و قرار شد فرداش بهم زنگ بزنه.
راستی اون دو ماه از من بزرگتره بچه ی قمه .ولی من بچه تهرانم .
راستشو بخواید برام زیاد مهم نبود چون می گفتم اینم دیگه خیلی بشه دو هفته است
فرداش زنگ زد همه حرفا مون حول و حوش درس بود اون دانشجو من پشت کنکور ...
می دونم به نظرتون خیلی بچه ام چون هستم حتما به عقلم هم شک کردید و می گید چقدر ساده دچار احساسات شده ولی من توی دورانی که همه دخترا عاشق میشدن و همه دوستام از عشق های مسخرشون برام میگفتن من فقط گوش می دادم و خیلی جالب بود با اینکه خودم اصلا همچین تجربه هایی نداشتم خیلی خوب می تونستم کمکشون کنم ولی خودم بدونه تجربه یا ضربه خوردنی عقایدی داشتم که همه تعجب میکردن
تا اینجا شو داشته باشید اگر علاقه داشتید بقیه اش رو هم مگیم و درخواست کمک می کنم اگرم نه که پس بقیه اش و لازم نیست بگم